- 53
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 73 تا 76 سوره مریم _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 73 تا 76 سوره مریم _ بخش اول"
در مکه هم شرک حاکم بود هم تکاثر و دین آمد شرک را تبدیل کرد به توحید و تکاثر را تبدیل کرد به کوثر
شرک باطل است و توحید حق و تکاثر شرّ است و کوثر خیر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِیّاً ﴿73﴾ وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً ﴿74﴾ قُلْ مَن کَانَ فِی الضَّلاَلَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً حَتَّی إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکَاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً ﴿75﴾ وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدیً وَ الْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَاباً وَ خَیْرٌ مَّرَدّاً ﴿76﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکه نازل شد و در مکه هم شرک حاکم بود هم تکاثر و دین آمد شرک را تبدیل کرد به توحید و تکاثر را تبدیل کرد به کوثر، هم در مسائل جهانبینی فرمود شرک باطل است و توحید حق، هم در مسائل ارزشی فرمود تکاثر شرّ است و کوثر خیر. این دو مشکل، مشکل رسمی مشرکین حجاز بود الیوم هم هر دو مشکل شما میبینید در جهان مخصوصاً در بخش غرب هست بخشهای مربوط به توحید و وحی و نبوّت را در چند آیه بیان کردند اما آنچه مربوط به مسائل ارزشی است و خیر و شرّ، سعادت و شقاوت، کمال و نقص، سعادت و امثال ذلک برمیگردد در این آیه مطرح است آنها به صورت یک قیاس استثنایی میگفتند که اگر اسلام حق است وضع مسلمین باید بهتر از این میشد چون وضع مسلمین این طور نیست پس اسلام حق نیست این یک قیاس استثنایی و قیاس استثنایی دیگر این بود که اگر کفر باطل باشد کفّار باید در ذلّت و فلاکت و فقر و افلاس باشند چون اینچنین نیستند معلوم میشود کفر باطل نیست الیوم هم احتجاج خیلیها همین است به صورت قیاس استثنایی میگویند اگر اسلام حق بود مسلمانها پیشرفت میکردند چون پیشرفت نکردند معلوم میشود اسلام حق نیست و اگر کفر باطل بود کفّار پیشرفت نمیکردند لکن چون پیشرفت کردند معلوم میشود کفر باطل نیست این مغالطه را قرآن کریم تبیین کرد، تحلیل کرد جوابش را داد فرمود معیار خیر و شرّ این نیست که شما میگویید یک چند روزی انسان مسافر است بعد ابدیّتی در پیش دارد در روز حساب معلوم میشود که خیر چه بود شرّ چه بود سعادت با چه کسی است شقاوت با چه کسی است و مانند آن این یک، الآن که وقت حساب نیست الآن در صحنهٴ امتحان است ثانیاً آنچه را که شما میگویید منشأ خیر است دیگران پیش از شما یک، بیش از شما دو، اینها را داشتند ما اینها را خاک کردیم این ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ﴾ کذا و عاقبة کذا همین است فرمود قبل از شما کسانی بودند که به مراتب بیش از شما داشتند و شما یک دهم امکانات آنها را نداشتید یک، قدری جلوتر بروید کسانی بودند که تاکنون مثل اینها نیامده این دو، شما اگر تجربهٴ تاریخی، آثار باستانی، میراث فرهنگی را مطالعه کنید میبینید همین است ما همهٴ اینها را خاک کردیم اگر اینها معیار کمال و سعادت بود خب برای آنها بود دیگر لذا این آیات میشود بیِّن، بیِّن یعنی آفتابی، روشن که مطالب نظری با این بیّن میشود مبیَّن حرف انسان یا باید بیّن باشد یا مبیّن یعنی یا باید خودش روشن باشد یا اگر تاریک است به وسیلهٴ برهان بشود مبیّن اینکه میگویند حرفی که نه مبیِّن است نه مبیَّن قابل گوش دادن نیست سرّش همین است در اینجا فرمود آیات ما بیّن و شفاف و روشن است در مسائل دانشی مسائل اعتقادی و آنجا که به بود و نبود و هست و نیست یعنی جهانبینی برمیگردد ما برهان اقامه کردیم آنجا که به باید و نباید و خیر و شرّ و مسائل ارزشی است همین حرف این است آنها استدلالشان به صورت قیاس استثنایی بود میگفتند ﴿لَوْ کَانَ خَیْراً مَا سَبَقُونَا إِلَیْهِ﴾ در بخشی از آیات استدلالشان این بود که اگر این خیر بود مسلمانها پیشی نمیگرفتند لکن چون اگر خیر بود ما برنده میشدیم ذات اقدس الهی میفرماید خیر و شرّ را ما باید تعیین کنیم در همین آیه محلّ بحث فرمود آیهٴ 76 همین سوره ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ﴾ مشکل شما این است که شما مرگ را پوسیدن میدانید ما مرگ را از پوست به در آمدن میدانیم شما خیال میکنید پایان خطْ قبر است ما میگوییم آغاز هجرت و میلاد جدید قبر است شما تنگنظرید دیدتان تا قبر است ما بلندنظریم دیدمان تا ابد است ما هنوز در راهیم اگر خیر و شرّ را بخواهید بسنجید باید به پایان امر بسنجید شما هنوز در آغاز راهید اگر در مسابقهای میخواهید معلوم بشود که چه کسی برنده است در همان دقیقهٴ اول معلوم نمیشود دقیقهٴ نود معلوم میشود بالأخره الآن دو دقیقه یا سه دقیقه الآن شما بازی را شروع کردید اینکه معیار نیست اگر شما مسافرید کادح الی ربّ هستید ﴿کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ پس امر بعد از مرگ روشن میشود بر فرض هم در همین دو، سه دقیقه هم بخواهید حساب بکنید ما خیلی قویتر و سرمایهدارتر و متکاثرتر از شما را خاک کردیم این دوتا جواب دارد لذا فرمود: ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ﴾ یعنی بر مردم مکّه ﴿آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ﴾ آیات ما شفّاف و روشن است مگر انسان میمیرد، مگر اندیشه میمیرد الآن این فکری که در ذهن شماست مگر مُردنی است اگر فکر نمیمیرد شما نمیمیرید برای اینکه فکر، وصفِ شماست این قوانین علمی مگر مرگ برمیدارد مگر زمان و زمین برمیدارد مگر مکان و بومی بودن و غیر بومی بودن برمیدارد علم، علم است ثابت است اگر یک چیز ثابتی در جان شماست پس جان شما ثابت است چون وصف جان شماست ممکن نیست وصف یک موجود مجرّد نَمیر باشد و موصوف یک موجودِ بِمیر خب پس شما یک موجود ابدی هستید تازه هم بازی شروع شده مسابقه شروع شده و بنابراین آیات ما بیِّن است ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ﴾ در فضای مکّه آن وقت کفّار به مؤمنین میگویند ما بهتریم به دلیل اینکه ما سرمایهداریم شما فقیرید همین، ﴿قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ در جواب استدلالهای ما اینها به مؤمنین میگویند مناظرهای دارند استدلالی دارند یک محاجّه متقابل دارند ﴿قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ میگویند ﴿أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ﴾ کدام یک از ماها بهتریم هر کدام از ماها بهتریم حق هم با ماست بهتری را هم در تکاثر میدانند قرآن آمده بهتری در کوثر است نه تکاثر این استدلال شما حق است یعنی این روش منطقی شما حق است که هر کسی خیر با اوست حق هم با اوست اما خیر در کوثر است نه در تکاثر به دلیل اینکه این میماند و مزاحم کسی هم نیست آن هم که شما دارید تکاثر است نه میماند و نه ما میگذاریم شما از آن استفاده کنید ﴿قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ این در این مناظره کفّار به مؤمنین میگویند ﴿أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَاماً﴾ که مُقام هم قرائت شده ﴿وَأَحْسَنُ نَدِیّاً﴾ «نَدی» یعنی مجلس آنجا که محفل شوراست میگویند دارالندوه، «نَدوه» همان محفل خاص است «نَدی» مجلس خاص است ما مجلسآرایی کردیم محفل ما، منزل ما، فرشهای ما، پُشتیهای ما، تُشکهای ما، پردههای ما بهتر از منزل شماست آنگاه ذات اقدس الهی دوتا جواب میدهد یکی اینکه ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ﴾ شما گفتید ﴿أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ﴾ میگوییم خیر در باقیات الصالحات است یک، اما اینکه شما فعلاً دارید این را ما اصلاً نمیگذاریم برای شما بماند نه اینکه این ماندنی نیست یک وقت است عالِمی دارد موعظه میکند مؤمنین را آنها که از راه حلال مال جمع کردند به آنها موعظه میکند که ﴿لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ اگر بخواهید به مقام برتر برسید باید از مال حلالی که فراهم کردید در راه خیر صرف بکنید برای اینکه همهٴ ما میمیریم این یک چیز مقبولی است در حدّ موعظه طرفین قبول دارند که میمیرند اما این آیه در آن صدد نیست که شما بالأخره میمیرید مرگ را همه قبول دارند فرمود ما قبل از اینکه شما بمیرید شما را میمیرانیم قبل از اینکه از دستتان برود شما از دست بدهید ما از دستتان میگیریم ﴿وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ﴾ جمعیّتی که در یکجا مُقتَرِناً زندگی میکنند میگویند قَرْن همان طوری که زمان را میگویند قرن حالا صد سال یا کمتر از صد سال را میگویند قرن امّتها را میگویند قرن که اُمم گاهی از اُمم به قرون یاد میشود فرمود: ﴿وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ﴾ که آنها ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ لوازم منزلی شما این اثاث و اثاثه مثل حَمام و حَمامه، تَمر و تمره آن یکی جمع است یعنی اسم جمع است و این یکی مفرد، اثاث یعنی آن لوازم بیت بر خلاف اساس با سین یعنی پایه، پایههای دیوار را میگویند اساس با سین اما لوازم منزل را میگویند اثاث با ثاء فرمود فرش دیگران، پردهٴ دیگران، پُشتی دیگران، تُشک دیگران، ظرف دیگران از شما گرانتر بود ما اینها را از بین بردیم یک، محفلآرایی و منظره داشتن و چشمگیری آنها هم از شما بیشتر بود آنها بیشتر از شما، بهتر از شما به چشم میافتادند چشمگیرتر بودند «رِیء» یعنی منزل یعنی چشمگیری بنابراین رؤیت آنها که به چشم میآمدند از شما بیشتر بود، اثاث آنها هم از شما بیشتر بود این برهان را ذات اقدس الهی به صورت جدلِ حق، جدال حق هم در مسائل ارزشی از نظر فرق بین تکاثر و کوثر ذکر میکند هم در مسائل سیاسی و اجتماعی. در سوَر مختلف از همین مطلب یاد کرده است منتها با براهین گوناگون در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» فرمود پیامبرا! به این مردم به مشرکین مکّه بگو شما که وضع مالیتان اینجا نه کشور صنعتی است نه کشورهای دیگر شما با دامداری و مقداری کشاورزی وضع مالیتان خوب است شما که به آن صنایع آلفرعون و امثال ذلک به آنها نمیرسید که شما مِعشار گذشتگان را به دست نیاوردید یعنی یک عُشر، یک عُشر گذشته را نداشتید ما آنها را خاک کردیم شما الآن به چه چیزی مینازید. فرمود آیهٴ 45 سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» ﴿وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ یعنی قبل از مشرکین مکّه یک عدّه متکاثران هم بودند که انبیایشان را تکذیب کردند و به اینها بگو پیامبرا! به اینها بگو ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ شما به عُشر سرمایههای آنها نرسیدید خب آنها را ما از بین بردیم شما چه میخواهید بگویید ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ من وقتی که بنا شد بگیرم معلوم شد چطور میگیرم همان طوری که برای کفّار، منکر و نکیر میفرستم برای اینها هم اینجا نکیر فرستادم ﴿فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ 78 به بعد جریان قارون را ذکر میکند به قارون فرمود وجود مبارک موسای کلیم که ﴿وَأَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ﴾ قارون گوش نداد گفت من با آن هوش اقتصادیام اینها را پیدا کردم ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ آنگاه خدا میفرماید جناب قارون چون دربارهٴ قارون دارد که ﴿مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلِی الْقُوَّةِ﴾ حالا یا این «مفاتِح» جمع «مِفتَح» است یا جمع «مَفتَح» اگر جمع «مِفتَح» باشد کلید خزانههای ثروت قارون را یک گروه نیرومندی جابهجا میکرد اگر جمع «مِفتَح» باشد اگر جمع «مَفتَح» باشد یعنی مخزن او، آنچه در گنجینههای او بود باید یک گروه نیرومندی جابهجا میکرد فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَعْلَمْ﴾ این قارون نمیداند که ﴿أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعاً﴾ ما سرمایهدارتر از قارون را هم خاک کردیم حالا قارون چه میخواهد بگوید ﴿وَلاَ یُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ ٭ فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ﴾ آن روز هم مردم دو دسته بودند در زمان انبیای گذشته یک عدّه تُهیمغز بودند که مِلاک ارزش را تکاثر میدانستند یک عدّه خردمند بودند ملاک ارزش را کوثر میدانستند هر دو گروه در گذشته بودند فرمود وقتی قارون با زینتش بیرون آمد ﴿فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا﴾ سَخیفها میگفتند: ﴿یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ﴾ عظمت را در این میدانستند اما ﴿وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ﴾ علمای آن روز، خردمندان آن روز میگفتند وای بر شما ﴿ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً وَلاَ یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ﴾ بعد ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ گاهی خدا شقّالقمر میکند، گاهی شقّالبحر میکند، گاهی شقّالأرض میکند، گاهی شقّالحجر میکند، گاهی شقّالشجر میکند همه را شکافته بالأخره دیگر آنجایی که به وجود مبارک موسای کلیم دستور داد فرمود: ﴿اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾ این شده شقّالبحر آبهای رفته، رفته نیامده، نیامده یک سدّ آبی درست کرده وسط شد جادّهٴ خاکی آنجا که پیروان او تشنه بودند فرمود: ﴿اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ﴾ این عصا را بزن به سنگ دوازده چشمه از آن میجوشد اینجا هم که بنا شد قارون را به کام خاک ببرد فرمود ما زمین را شکافتیم او را به دهن خاک دادیم دیگر ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ همه را زمین فرو بُرده خب اینها را برای مردم بگو اینها که تاریخ است اینها که روشن است اینها را که اینها شنیدهاند ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا کَانَ مِنَ الْمُنتَصِرِینَ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» فرمود اینها به آن علوم مادّیشان افتخار میکنند الآن اینها علمی دارند که با این علم میتوانند تولیداتی داشته باشند صنایعی داشته باشند بهتر زندگی کنند همین، انبیا آمدند به اینها انسانشناسی یاد بدهند بارها به عرضتان رسید هر کسی چیزی را اختراع کرده بالأخره به تعبیر آقایان یک دفترچهٴ راهنمایی هم فرستاده الآن این تلویزیون این یخچال این رادیو این اتومبیل اینها را که اختراع کردند یک دفترچهٴ راهنمایی ساخته آن کسی که این را اختراع کرده یک دفترچهٴ راهنمایی ساخته که این دفترچهٴ راهنما را بگیر برابر این دفترچه از این تلویزیون و یخچال استفاده کن آن که انسان را آفرید، جهان را آفرید، پیوند انسان و جهان را آفرید این دفترچهٴ راهنما را فرستاده یعنی قرآن میگوید این دفترچه با این دفترچه خودت و جهان و پیوندش را برنامهریزی بکن مگر نمیخواهی با بدنت کار کنی، با جانت کار کنی، با جهان کار کنی، رابطه برقرار کنی این دفترچهٴ راهنماست مگر میشود خدا عالَم را خلق بکند، بشر را خلق بکند، رابطه را خلق بکند دفترچهٴ راهنما نفرستد فرمود چرا آن چیزی که شما مختصر آن هم ما به شما دادیم آن علم را به آن افتخار میکنید در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» فرمود: ﴿أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً﴾ آنها قدرتهایی داشتند که زمین را زیر و رو میکردند خیلی از قدرتهای آنها بیش از قدرتهای فعلی بود الآن خیلیها که سرمایهدارند بر فرض در دامنهٴ کوه ویلا میسازند اما سابقاً آن قدر بود که روی کوه خانه میساختند یعنی آن قدر قدرت صنعت قوی بود که این سنگها را میتراشیدند کاخ در میآوردند چندین اتاق از همین سنگهای کوه درست میکردند فرمود: ﴿وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ نه اینکه دامنهٴ کوه ویلا میسازید، کوه را ویلا میسازید الآن که چنین قدرتی نیست بر فرض باشد چنین حوصلهای نیست چنین سرمایهگذاری نیست فرمود اینها کسانی بودند که کوهها را به صورت کاخهای خوب در میآوردند ما اینها را خاک کردیم ﴿کَانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَاراً فِی الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَی عَنْهُم مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ٭ فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ انبیا که آمدند معارف ما را به اینها منتقل کردند که شما مسافرید چند روزی اینجا بیشتر نیستی بعد ابد در پیش داری مگر انسان مُردنی است حالیشان نمیشد میگفتند که این علم است و ما به همین علم بسنده میکنیم «حسبنا التجربه، حسبنا الحس» همین ﴿فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ همین علومِ مادّی همین علم حسّی و تجربی ﴿وَحَاقَ بِهِم مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» فرمود منشأ همهٴ این مشکلات ضعفِ تشخیص مردم است آنها هم از ضعف تشخیص مردم دارند سوء استفاده میکنند در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» فرمود وقتی براهین موسای کلیم(سلام الله علیه) در مصر مطرح شد حرفی که فرعون زد این بود آیهٴ 51 به بعد سورهٴ «زخرف» ﴿وَنَادَی فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ﴾ همه اینها صغرا و کبراست مُلک مصر و سلطنت و قدرت مصر برای من است هر کس چنین قدرتی دارد بر حق است پس من بر حقّم وگرنه با صِرف یک مقدّمه که نتیجه حاصل نمیشود که ﴿أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ﴾ این یک، ﴿وَهذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی﴾ زیر قصر من میگذرد این دو، دوتا حدّ وسط است میشود دوتا برهان هر کس چنین قدرتی دارد که نهر وسیع مصر از زیر کاخ او میگذرد او بر حق است پس من بر حقّم و این را به عنوان هوشیاری و هوشمندی میدانست ﴿أَفَلاَ تُبْصِرُونَ ٭ أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَلاَ یَکَادُ یُبِینُ ٭ فَلَوْلاَ أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِن ذَهَبٍ﴾ این موسی و هارون(سلام الله علیهما) که آمدند آنها با یک وضع سادهای رفتند فرعون گفت اینها چرا دستبند طلا نداشتند چرا گردنبند طلا نداشتند چرا لباس زرّین نداشتند ﴿أَسْوِرَةٌ مِن ذَهَبٍ﴾ اگر سنخ معنوی است خب فرشتههایی باید آنها همراهشان باشد فرشته هم که نیامده ﴿أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلاَئِکَةُ مُقْتَرِنِینَ ٭ فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ﴾ معلوم میشود در فرهنگ قرآن کسی که نظام ارزشی او تکاثر است و نه کوثر سَخیفالعقل است سخیفالعقل هم میدانید که «ما عُبد به الرحمٰن واکْتُسب به الجِنان» را ندارد دیگر قهراً به فرعونها باج میدهد ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ یک ملّت سبکمغزِ غرب است که به طغیان باج میدهد ﴿فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ ٭ فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ همهٴ اینها را ریختیم در دریا خب، پس این اولاً مِلاک کمال نیست برای اینکه کمال در پایان راه معلوم میشود نه در آغاز راه، ثانیاً اینها را ما از اینها به بدترین وضع گرفتیم این چه برهانی است که اینها دارند منشأ این پذیرش هم سخافت و تهیمغزیِ پیروان فرعون بود.
در بخشهای دیگر هم به صورت قیاس استثنایی فرمود اگر این خیر بود ما پیشرفت میکردیم آنها پیشرفت نمیکردند آیهٴ یازده سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» این است ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کَانَ خَیْراً مَا سَبَقُونَا إِلَیْهِ﴾ اینها دوتا استدلال داشتند مستحضرید در منطق اگر کسی بخواهد حرفِ رقیب را رد کند سهتا راه دارد یا برهان است که بالأخره معارضه است یا نقض است یا منع این کارهای منطقی است اگر کسی دلیلی اقامه کرده برای مطلبی این رقیب یا در عرضِ دلیل او دلیل اقامه میکند این را میگویند معارضه یا در عرض دلیل او دلیل اقامه نمیکند صغرای او یا کبرای او یکی از مقدّمات را مورد نقد قرار میدهد و نه نقض این را میگویند منع اینکه میگویند صغرا ممنوع است کبرا ممنوع است راجع به این است سه، کاری به صغرا یا کبرا ندارد دلیلی هم جداگانه اقامه نمیکند نقض میکند نه نقد میگوید اگر این قیاس شما حق باشد و نتیجهٴ صحیح بدهد ما همین قیاس را در جای دیگر اجرا میکنیم و نتیجه نمیدهد پس معلوم میشود قیاس عقیم است این را میگویند نقض، راههای منطقی همین سهتاست یا نقض است یا منع است یا معارضه این مشرکین از راه معارضه گاهی، از راه نقد گاهی، از راه نقض گاهی با مسلمانها حرف میزدند الآن آمدند یک دلیل دیگری اقامه کردند و این را نقص دانستند گفتند که آنچه سرمایه و ثروت حق است و خیر هر که خیر با اوست حق با اوست پس سرمایه با ماست خیر با ماست حق با ماست این راههای دیگرشان، برای ابطال روش مسلمانها گفتند که اگر روش مسلمانها خیر بود ما جلوتر بودیم برای اینکه ما بهتر از اینهاییم ما از اینها بهتر میفهمیم ما متمدّنتریم ما شایستهتریم ما لایقتریم اگر این دینی که مسلمین دارند خیر بود ما زودتر قبول میکردیم چون ما قبول نکردیم معلوم میشود خیر نیست برای اینکه ما فهممان بیشتر از اینهاست ﴿لَوْ کَانَ خَیْراً﴾ آیهٴ یازده سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کَانَ﴾ این اسلام ﴿خَیْراً مَا سَبَقُونَا﴾ مسلمانها، ما را به پذیرش اسلام ﴿خَیْراً مَا سَبَقُونَا﴾ وقتی قرآن میفرماید: ﴿وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ﴾ چون خودشان به راه نیستند و عاقل نیستند میگویند این فِریه است چیزی از طرف خدا نیامده و مانند آن، چون مشرکین خدا را قبول داشتند به عنوان خالق خدا را قبول داشتند به عنوان ربّالأرباب و مدیر کل منتها خدا را به عنوان ارباب جزئی، ربّ جزئی نمیپذیرفتند میگفتند این قدّیسین بشر یا فرشتهها یا ستارهها و مانند آن، اینها ارباب ما هستند ارباب متفرّقه قائل بودند و این تندیسها به اصطلاح این مجسّمهها این تِمثالها را تکریم میکردند برای اینکه تکریم آن ارباب متفرّقه باشد کم کم خود اینها قداست پیدا کردند. خب، فرمود: ﴿لَوْ کَانَ خَیْراً مَا سَبَقُونَا إِلَیْهِ وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» فرمود: ﴿وَالْفَجْرِ ٭ وَلَیَالٍ عَشْرٍ ٭ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ٭ وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ ٭ هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ﴾ ما به چیزهایی قَسم خوردیم که کسی که ذیحِجر است او میفهمد ما به چیزهای مهم قسم خوردیم عقل را میگویند حِجْر برای اینکه تَحجیر میکند شما میبینید در بیابان وقتی که کسی بخواهد مرزی برای مِلک خودش قائل باشد تحجیر میکند که حقّالتحجیر قائل است اینجایی که او تحجیر کرده پرچین کرده سنگچینی کرده کسی حق ندارد بیاید عقل را میگویند حِجر یعنی ورود ممنوع محجور با حاء جیمی یعنی ممنوع بر خلاف مهجور با هاء هوّز یعنی هجرت، محجور یعنی ممنوع یعنی ورود ممنوع عقل یک ورود ممنوع دارد اینجا جای بیگانه نیست وهم و خیال اینجا راه ندارد، شهوت و غضب اینجا راه ندارد، مغالطه اینجا راه ندارد اینجا جای حق است اینجا جایی است «عُبد به الرحمٰن واکْتُسب به الجِنان» عقل را میگویند نُهیٰ، ذینُهیٰ چون آدم را نهی از منکر میکند عاقل را میگویند لَبیب چون لُبّ و مغز است عقل را میگویند حِجر و عاقل را میگویند ذیحجر برای اینکه ورود ممنوع دارد این بیان نورانی حضرت امیر بارها به عرضتان رسید که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) به کمیل فرمود: «یا کمیل! أخوک دینک فاحتط لدینک» تو یک برادر داری نه دینِ تو برادر توست این خبر مقدّم مفید حصر است نه «دینک أخوک» فرمود: «أخوک دینُک» تو یک برادر داری آن هم دینت است «أخوک دینک» این کلمهٴ حصر و «إنّما» و «إلاّ» و اینها در آن نیست ولی تقدیم خبر بر مبتدا مفید حصر است فرمود تو یک برادر داری آن هم دینت است «أخوک دینک» حالا که این است «فاحتط لدینک» با فاء تفریع فرمود احتیاط بکن، احتیاط بکن یعنی حائط بکِش، حائط بکِش یعنی دیوار بکش آدم محتاط، آدم محتاط به چه کسی میگویند، به کسی میگویند که یک سرمایه که دارد دورش دیوار میکشد دیگر اگر زحمت کشیده باغی درست کرده میوهای آورده این دیگر رها نمیکند که دور این درختها را حائط که «یَحوط به» این بستان، محیط به این بستان است حائط است و احاطه میکند دورش دیوار میکشد فرمود دور دینت را دیوار بکش که هر کسی نیاید بالأخره چیزی از تو نخواهد این را میگویند حِجْر فرمود اگر کسی ذیحجر باشد میفهمد ما به چه چیزی قسم خوردیم که سحر را دریابید، شبزندهداری را دریابید و مانند آن. بعد از این قسمها فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ ٭ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ٭ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ این را در زمان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید، فرمود تاکنون مثل آنها خَلق نشد دیگر خب بالأخره کسی آنقدر قدرت داشته باشد که از کوه، کاخ بسازد الآن هم که میراث فرهنگی شده بعضی از کوههای ایران هست آن هم چطور به آن قلّهٴ کوه رفتند، با چه وسیله رفتند، با چه وسیلهای آن وسایل و ابزار را بُردند، کاخی از کوه درست کردند الآن ویرانههایش هم هست فرمود تاکنون مثل اینها نیامده ما اینها را خاک کردیم این چهارتا شتردار عرب چه میگویند ﴿الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ ٭ وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ ٭ وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ ٭ الَّذِینَ طغَوْا فِی الْبِلاَدِ ٭ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ ٭ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ﴾ اما این مربوط به گذشته نیست یک اصل کلّی داریم چیست، ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ خدا همیشه در کمین است خب اگر خدا همیشه در کمین است پس به اینها بگو اولاً اینها معیار ارزش نیست معیار ارزش ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَاباً وَخَیْرٌ مَّرَدّاً﴾ بر فرض هم اینها منشأ قدرت باشد در برابر خواستهٴ الهی هیچ است برای اینکه قویتر از شما بودند ما همهٴ اینها را از بین بردیم لذا فرمود به اینها بگو هیچ کدام از اینها برهان نیست ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ﴾ کدام یک از اینها یعنی ماها خیریم دیگر ﴿مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِیّاً﴾ فرمود در جواب ﴿وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ﴾ این را چون مهم بود این جواب را اول ذکر فرمود ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ بعد آنکه قسمت مهمّ بعدی است این است که، که آیهٴ 76 بعدی است ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَاباً وَخَیْرٌ مَّرَدّاً ٭ أَفَرَأیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ که بحث فرداست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
در مکه هم شرک حاکم بود هم تکاثر و دین آمد شرک را تبدیل کرد به توحید و تکاثر را تبدیل کرد به کوثر
شرک باطل است و توحید حق و تکاثر شرّ است و کوثر خیر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِیّاً ﴿73﴾ وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً ﴿74﴾ قُلْ مَن کَانَ فِی الضَّلاَلَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً حَتَّی إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکَاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً ﴿75﴾ وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدیً وَ الْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَاباً وَ خَیْرٌ مَّرَدّاً ﴿76﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکه نازل شد و در مکه هم شرک حاکم بود هم تکاثر و دین آمد شرک را تبدیل کرد به توحید و تکاثر را تبدیل کرد به کوثر، هم در مسائل جهانبینی فرمود شرک باطل است و توحید حق، هم در مسائل ارزشی فرمود تکاثر شرّ است و کوثر خیر. این دو مشکل، مشکل رسمی مشرکین حجاز بود الیوم هم هر دو مشکل شما میبینید در جهان مخصوصاً در بخش غرب هست بخشهای مربوط به توحید و وحی و نبوّت را در چند آیه بیان کردند اما آنچه مربوط به مسائل ارزشی است و خیر و شرّ، سعادت و شقاوت، کمال و نقص، سعادت و امثال ذلک برمیگردد در این آیه مطرح است آنها به صورت یک قیاس استثنایی میگفتند که اگر اسلام حق است وضع مسلمین باید بهتر از این میشد چون وضع مسلمین این طور نیست پس اسلام حق نیست این یک قیاس استثنایی و قیاس استثنایی دیگر این بود که اگر کفر باطل باشد کفّار باید در ذلّت و فلاکت و فقر و افلاس باشند چون اینچنین نیستند معلوم میشود کفر باطل نیست الیوم هم احتجاج خیلیها همین است به صورت قیاس استثنایی میگویند اگر اسلام حق بود مسلمانها پیشرفت میکردند چون پیشرفت نکردند معلوم میشود اسلام حق نیست و اگر کفر باطل بود کفّار پیشرفت نمیکردند لکن چون پیشرفت کردند معلوم میشود کفر باطل نیست این مغالطه را قرآن کریم تبیین کرد، تحلیل کرد جوابش را داد فرمود معیار خیر و شرّ این نیست که شما میگویید یک چند روزی انسان مسافر است بعد ابدیّتی در پیش دارد در روز حساب معلوم میشود که خیر چه بود شرّ چه بود سعادت با چه کسی است شقاوت با چه کسی است و مانند آن این یک، الآن که وقت حساب نیست الآن در صحنهٴ امتحان است ثانیاً آنچه را که شما میگویید منشأ خیر است دیگران پیش از شما یک، بیش از شما دو، اینها را داشتند ما اینها را خاک کردیم این ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ﴾ کذا و عاقبة کذا همین است فرمود قبل از شما کسانی بودند که به مراتب بیش از شما داشتند و شما یک دهم امکانات آنها را نداشتید یک، قدری جلوتر بروید کسانی بودند که تاکنون مثل اینها نیامده این دو، شما اگر تجربهٴ تاریخی، آثار باستانی، میراث فرهنگی را مطالعه کنید میبینید همین است ما همهٴ اینها را خاک کردیم اگر اینها معیار کمال و سعادت بود خب برای آنها بود دیگر لذا این آیات میشود بیِّن، بیِّن یعنی آفتابی، روشن که مطالب نظری با این بیّن میشود مبیَّن حرف انسان یا باید بیّن باشد یا مبیّن یعنی یا باید خودش روشن باشد یا اگر تاریک است به وسیلهٴ برهان بشود مبیّن اینکه میگویند حرفی که نه مبیِّن است نه مبیَّن قابل گوش دادن نیست سرّش همین است در اینجا فرمود آیات ما بیّن و شفاف و روشن است در مسائل دانشی مسائل اعتقادی و آنجا که به بود و نبود و هست و نیست یعنی جهانبینی برمیگردد ما برهان اقامه کردیم آنجا که به باید و نباید و خیر و شرّ و مسائل ارزشی است همین حرف این است آنها استدلالشان به صورت قیاس استثنایی بود میگفتند ﴿لَوْ کَانَ خَیْراً مَا سَبَقُونَا إِلَیْهِ﴾ در بخشی از آیات استدلالشان این بود که اگر این خیر بود مسلمانها پیشی نمیگرفتند لکن چون اگر خیر بود ما برنده میشدیم ذات اقدس الهی میفرماید خیر و شرّ را ما باید تعیین کنیم در همین آیه محلّ بحث فرمود آیهٴ 76 همین سوره ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ﴾ مشکل شما این است که شما مرگ را پوسیدن میدانید ما مرگ را از پوست به در آمدن میدانیم شما خیال میکنید پایان خطْ قبر است ما میگوییم آغاز هجرت و میلاد جدید قبر است شما تنگنظرید دیدتان تا قبر است ما بلندنظریم دیدمان تا ابد است ما هنوز در راهیم اگر خیر و شرّ را بخواهید بسنجید باید به پایان امر بسنجید شما هنوز در آغاز راهید اگر در مسابقهای میخواهید معلوم بشود که چه کسی برنده است در همان دقیقهٴ اول معلوم نمیشود دقیقهٴ نود معلوم میشود بالأخره الآن دو دقیقه یا سه دقیقه الآن شما بازی را شروع کردید اینکه معیار نیست اگر شما مسافرید کادح الی ربّ هستید ﴿کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ پس امر بعد از مرگ روشن میشود بر فرض هم در همین دو، سه دقیقه هم بخواهید حساب بکنید ما خیلی قویتر و سرمایهدارتر و متکاثرتر از شما را خاک کردیم این دوتا جواب دارد لذا فرمود: ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ﴾ یعنی بر مردم مکّه ﴿آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ﴾ آیات ما شفّاف و روشن است مگر انسان میمیرد، مگر اندیشه میمیرد الآن این فکری که در ذهن شماست مگر مُردنی است اگر فکر نمیمیرد شما نمیمیرید برای اینکه فکر، وصفِ شماست این قوانین علمی مگر مرگ برمیدارد مگر زمان و زمین برمیدارد مگر مکان و بومی بودن و غیر بومی بودن برمیدارد علم، علم است ثابت است اگر یک چیز ثابتی در جان شماست پس جان شما ثابت است چون وصف جان شماست ممکن نیست وصف یک موجود مجرّد نَمیر باشد و موصوف یک موجودِ بِمیر خب پس شما یک موجود ابدی هستید تازه هم بازی شروع شده مسابقه شروع شده و بنابراین آیات ما بیِّن است ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ﴾ در فضای مکّه آن وقت کفّار به مؤمنین میگویند ما بهتریم به دلیل اینکه ما سرمایهداریم شما فقیرید همین، ﴿قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ در جواب استدلالهای ما اینها به مؤمنین میگویند مناظرهای دارند استدلالی دارند یک محاجّه متقابل دارند ﴿قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ میگویند ﴿أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ﴾ کدام یک از ماها بهتریم هر کدام از ماها بهتریم حق هم با ماست بهتری را هم در تکاثر میدانند قرآن آمده بهتری در کوثر است نه تکاثر این استدلال شما حق است یعنی این روش منطقی شما حق است که هر کسی خیر با اوست حق هم با اوست اما خیر در کوثر است نه در تکاثر به دلیل اینکه این میماند و مزاحم کسی هم نیست آن هم که شما دارید تکاثر است نه میماند و نه ما میگذاریم شما از آن استفاده کنید ﴿قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ این در این مناظره کفّار به مؤمنین میگویند ﴿أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَاماً﴾ که مُقام هم قرائت شده ﴿وَأَحْسَنُ نَدِیّاً﴾ «نَدی» یعنی مجلس آنجا که محفل شوراست میگویند دارالندوه، «نَدوه» همان محفل خاص است «نَدی» مجلس خاص است ما مجلسآرایی کردیم محفل ما، منزل ما، فرشهای ما، پُشتیهای ما، تُشکهای ما، پردههای ما بهتر از منزل شماست آنگاه ذات اقدس الهی دوتا جواب میدهد یکی اینکه ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ﴾ شما گفتید ﴿أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ﴾ میگوییم خیر در باقیات الصالحات است یک، اما اینکه شما فعلاً دارید این را ما اصلاً نمیگذاریم برای شما بماند نه اینکه این ماندنی نیست یک وقت است عالِمی دارد موعظه میکند مؤمنین را آنها که از راه حلال مال جمع کردند به آنها موعظه میکند که ﴿لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ اگر بخواهید به مقام برتر برسید باید از مال حلالی که فراهم کردید در راه خیر صرف بکنید برای اینکه همهٴ ما میمیریم این یک چیز مقبولی است در حدّ موعظه طرفین قبول دارند که میمیرند اما این آیه در آن صدد نیست که شما بالأخره میمیرید مرگ را همه قبول دارند فرمود ما قبل از اینکه شما بمیرید شما را میمیرانیم قبل از اینکه از دستتان برود شما از دست بدهید ما از دستتان میگیریم ﴿وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ﴾ جمعیّتی که در یکجا مُقتَرِناً زندگی میکنند میگویند قَرْن همان طوری که زمان را میگویند قرن حالا صد سال یا کمتر از صد سال را میگویند قرن امّتها را میگویند قرن که اُمم گاهی از اُمم به قرون یاد میشود فرمود: ﴿وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ﴾ که آنها ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ لوازم منزلی شما این اثاث و اثاثه مثل حَمام و حَمامه، تَمر و تمره آن یکی جمع است یعنی اسم جمع است و این یکی مفرد، اثاث یعنی آن لوازم بیت بر خلاف اساس با سین یعنی پایه، پایههای دیوار را میگویند اساس با سین اما لوازم منزل را میگویند اثاث با ثاء فرمود فرش دیگران، پردهٴ دیگران، پُشتی دیگران، تُشک دیگران، ظرف دیگران از شما گرانتر بود ما اینها را از بین بردیم یک، محفلآرایی و منظره داشتن و چشمگیری آنها هم از شما بیشتر بود آنها بیشتر از شما، بهتر از شما به چشم میافتادند چشمگیرتر بودند «رِیء» یعنی منزل یعنی چشمگیری بنابراین رؤیت آنها که به چشم میآمدند از شما بیشتر بود، اثاث آنها هم از شما بیشتر بود این برهان را ذات اقدس الهی به صورت جدلِ حق، جدال حق هم در مسائل ارزشی از نظر فرق بین تکاثر و کوثر ذکر میکند هم در مسائل سیاسی و اجتماعی. در سوَر مختلف از همین مطلب یاد کرده است منتها با براهین گوناگون در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» فرمود پیامبرا! به این مردم به مشرکین مکّه بگو شما که وضع مالیتان اینجا نه کشور صنعتی است نه کشورهای دیگر شما با دامداری و مقداری کشاورزی وضع مالیتان خوب است شما که به آن صنایع آلفرعون و امثال ذلک به آنها نمیرسید که شما مِعشار گذشتگان را به دست نیاوردید یعنی یک عُشر، یک عُشر گذشته را نداشتید ما آنها را خاک کردیم شما الآن به چه چیزی مینازید. فرمود آیهٴ 45 سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» ﴿وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ یعنی قبل از مشرکین مکّه یک عدّه متکاثران هم بودند که انبیایشان را تکذیب کردند و به اینها بگو پیامبرا! به اینها بگو ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ شما به عُشر سرمایههای آنها نرسیدید خب آنها را ما از بین بردیم شما چه میخواهید بگویید ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ من وقتی که بنا شد بگیرم معلوم شد چطور میگیرم همان طوری که برای کفّار، منکر و نکیر میفرستم برای اینها هم اینجا نکیر فرستادم ﴿فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ 78 به بعد جریان قارون را ذکر میکند به قارون فرمود وجود مبارک موسای کلیم که ﴿وَأَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ﴾ قارون گوش نداد گفت من با آن هوش اقتصادیام اینها را پیدا کردم ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ آنگاه خدا میفرماید جناب قارون چون دربارهٴ قارون دارد که ﴿مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلِی الْقُوَّةِ﴾ حالا یا این «مفاتِح» جمع «مِفتَح» است یا جمع «مَفتَح» اگر جمع «مِفتَح» باشد کلید خزانههای ثروت قارون را یک گروه نیرومندی جابهجا میکرد اگر جمع «مِفتَح» باشد اگر جمع «مَفتَح» باشد یعنی مخزن او، آنچه در گنجینههای او بود باید یک گروه نیرومندی جابهجا میکرد فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَعْلَمْ﴾ این قارون نمیداند که ﴿أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعاً﴾ ما سرمایهدارتر از قارون را هم خاک کردیم حالا قارون چه میخواهد بگوید ﴿وَلاَ یُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ ٭ فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ﴾ آن روز هم مردم دو دسته بودند در زمان انبیای گذشته یک عدّه تُهیمغز بودند که مِلاک ارزش را تکاثر میدانستند یک عدّه خردمند بودند ملاک ارزش را کوثر میدانستند هر دو گروه در گذشته بودند فرمود وقتی قارون با زینتش بیرون آمد ﴿فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا﴾ سَخیفها میگفتند: ﴿یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ﴾ عظمت را در این میدانستند اما ﴿وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ﴾ علمای آن روز، خردمندان آن روز میگفتند وای بر شما ﴿ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً وَلاَ یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ﴾ بعد ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ گاهی خدا شقّالقمر میکند، گاهی شقّالبحر میکند، گاهی شقّالأرض میکند، گاهی شقّالحجر میکند، گاهی شقّالشجر میکند همه را شکافته بالأخره دیگر آنجایی که به وجود مبارک موسای کلیم دستور داد فرمود: ﴿اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾ این شده شقّالبحر آبهای رفته، رفته نیامده، نیامده یک سدّ آبی درست کرده وسط شد جادّهٴ خاکی آنجا که پیروان او تشنه بودند فرمود: ﴿اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ﴾ این عصا را بزن به سنگ دوازده چشمه از آن میجوشد اینجا هم که بنا شد قارون را به کام خاک ببرد فرمود ما زمین را شکافتیم او را به دهن خاک دادیم دیگر ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ همه را زمین فرو بُرده خب اینها را برای مردم بگو اینها که تاریخ است اینها که روشن است اینها را که اینها شنیدهاند ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا کَانَ مِنَ الْمُنتَصِرِینَ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» فرمود اینها به آن علوم مادّیشان افتخار میکنند الآن اینها علمی دارند که با این علم میتوانند تولیداتی داشته باشند صنایعی داشته باشند بهتر زندگی کنند همین، انبیا آمدند به اینها انسانشناسی یاد بدهند بارها به عرضتان رسید هر کسی چیزی را اختراع کرده بالأخره به تعبیر آقایان یک دفترچهٴ راهنمایی هم فرستاده الآن این تلویزیون این یخچال این رادیو این اتومبیل اینها را که اختراع کردند یک دفترچهٴ راهنمایی ساخته آن کسی که این را اختراع کرده یک دفترچهٴ راهنمایی ساخته که این دفترچهٴ راهنما را بگیر برابر این دفترچه از این تلویزیون و یخچال استفاده کن آن که انسان را آفرید، جهان را آفرید، پیوند انسان و جهان را آفرید این دفترچهٴ راهنما را فرستاده یعنی قرآن میگوید این دفترچه با این دفترچه خودت و جهان و پیوندش را برنامهریزی بکن مگر نمیخواهی با بدنت کار کنی، با جانت کار کنی، با جهان کار کنی، رابطه برقرار کنی این دفترچهٴ راهنماست مگر میشود خدا عالَم را خلق بکند، بشر را خلق بکند، رابطه را خلق بکند دفترچهٴ راهنما نفرستد فرمود چرا آن چیزی که شما مختصر آن هم ما به شما دادیم آن علم را به آن افتخار میکنید در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» فرمود: ﴿أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً﴾ آنها قدرتهایی داشتند که زمین را زیر و رو میکردند خیلی از قدرتهای آنها بیش از قدرتهای فعلی بود الآن خیلیها که سرمایهدارند بر فرض در دامنهٴ کوه ویلا میسازند اما سابقاً آن قدر بود که روی کوه خانه میساختند یعنی آن قدر قدرت صنعت قوی بود که این سنگها را میتراشیدند کاخ در میآوردند چندین اتاق از همین سنگهای کوه درست میکردند فرمود: ﴿وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ نه اینکه دامنهٴ کوه ویلا میسازید، کوه را ویلا میسازید الآن که چنین قدرتی نیست بر فرض باشد چنین حوصلهای نیست چنین سرمایهگذاری نیست فرمود اینها کسانی بودند که کوهها را به صورت کاخهای خوب در میآوردند ما اینها را خاک کردیم ﴿کَانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَاراً فِی الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَی عَنْهُم مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ٭ فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ انبیا که آمدند معارف ما را به اینها منتقل کردند که شما مسافرید چند روزی اینجا بیشتر نیستی بعد ابد در پیش داری مگر انسان مُردنی است حالیشان نمیشد میگفتند که این علم است و ما به همین علم بسنده میکنیم «حسبنا التجربه، حسبنا الحس» همین ﴿فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ همین علومِ مادّی همین علم حسّی و تجربی ﴿وَحَاقَ بِهِم مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» فرمود منشأ همهٴ این مشکلات ضعفِ تشخیص مردم است آنها هم از ضعف تشخیص مردم دارند سوء استفاده میکنند در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» فرمود وقتی براهین موسای کلیم(سلام الله علیه) در مصر مطرح شد حرفی که فرعون زد این بود آیهٴ 51 به بعد سورهٴ «زخرف» ﴿وَنَادَی فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ﴾ همه اینها صغرا و کبراست مُلک مصر و سلطنت و قدرت مصر برای من است هر کس چنین قدرتی دارد بر حق است پس من بر حقّم وگرنه با صِرف یک مقدّمه که نتیجه حاصل نمیشود که ﴿أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ﴾ این یک، ﴿وَهذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی﴾ زیر قصر من میگذرد این دو، دوتا حدّ وسط است میشود دوتا برهان هر کس چنین قدرتی دارد که نهر وسیع مصر از زیر کاخ او میگذرد او بر حق است پس من بر حقّم و این را به عنوان هوشیاری و هوشمندی میدانست ﴿أَفَلاَ تُبْصِرُونَ ٭ أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَلاَ یَکَادُ یُبِینُ ٭ فَلَوْلاَ أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِن ذَهَبٍ﴾ این موسی و هارون(سلام الله علیهما) که آمدند آنها با یک وضع سادهای رفتند فرعون گفت اینها چرا دستبند طلا نداشتند چرا گردنبند طلا نداشتند چرا لباس زرّین نداشتند ﴿أَسْوِرَةٌ مِن ذَهَبٍ﴾ اگر سنخ معنوی است خب فرشتههایی باید آنها همراهشان باشد فرشته هم که نیامده ﴿أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلاَئِکَةُ مُقْتَرِنِینَ ٭ فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ﴾ معلوم میشود در فرهنگ قرآن کسی که نظام ارزشی او تکاثر است و نه کوثر سَخیفالعقل است سخیفالعقل هم میدانید که «ما عُبد به الرحمٰن واکْتُسب به الجِنان» را ندارد دیگر قهراً به فرعونها باج میدهد ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ یک ملّت سبکمغزِ غرب است که به طغیان باج میدهد ﴿فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ ٭ فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ همهٴ اینها را ریختیم در دریا خب، پس این اولاً مِلاک کمال نیست برای اینکه کمال در پایان راه معلوم میشود نه در آغاز راه، ثانیاً اینها را ما از اینها به بدترین وضع گرفتیم این چه برهانی است که اینها دارند منشأ این پذیرش هم سخافت و تهیمغزیِ پیروان فرعون بود.
در بخشهای دیگر هم به صورت قیاس استثنایی فرمود اگر این خیر بود ما پیشرفت میکردیم آنها پیشرفت نمیکردند آیهٴ یازده سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» این است ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کَانَ خَیْراً مَا سَبَقُونَا إِلَیْهِ﴾ اینها دوتا استدلال داشتند مستحضرید در منطق اگر کسی بخواهد حرفِ رقیب را رد کند سهتا راه دارد یا برهان است که بالأخره معارضه است یا نقض است یا منع این کارهای منطقی است اگر کسی دلیلی اقامه کرده برای مطلبی این رقیب یا در عرضِ دلیل او دلیل اقامه میکند این را میگویند معارضه یا در عرض دلیل او دلیل اقامه نمیکند صغرای او یا کبرای او یکی از مقدّمات را مورد نقد قرار میدهد و نه نقض این را میگویند منع اینکه میگویند صغرا ممنوع است کبرا ممنوع است راجع به این است سه، کاری به صغرا یا کبرا ندارد دلیلی هم جداگانه اقامه نمیکند نقض میکند نه نقد میگوید اگر این قیاس شما حق باشد و نتیجهٴ صحیح بدهد ما همین قیاس را در جای دیگر اجرا میکنیم و نتیجه نمیدهد پس معلوم میشود قیاس عقیم است این را میگویند نقض، راههای منطقی همین سهتاست یا نقض است یا منع است یا معارضه این مشرکین از راه معارضه گاهی، از راه نقد گاهی، از راه نقض گاهی با مسلمانها حرف میزدند الآن آمدند یک دلیل دیگری اقامه کردند و این را نقص دانستند گفتند که آنچه سرمایه و ثروت حق است و خیر هر که خیر با اوست حق با اوست پس سرمایه با ماست خیر با ماست حق با ماست این راههای دیگرشان، برای ابطال روش مسلمانها گفتند که اگر روش مسلمانها خیر بود ما جلوتر بودیم برای اینکه ما بهتر از اینهاییم ما از اینها بهتر میفهمیم ما متمدّنتریم ما شایستهتریم ما لایقتریم اگر این دینی که مسلمین دارند خیر بود ما زودتر قبول میکردیم چون ما قبول نکردیم معلوم میشود خیر نیست برای اینکه ما فهممان بیشتر از اینهاست ﴿لَوْ کَانَ خَیْراً﴾ آیهٴ یازده سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کَانَ﴾ این اسلام ﴿خَیْراً مَا سَبَقُونَا﴾ مسلمانها، ما را به پذیرش اسلام ﴿خَیْراً مَا سَبَقُونَا﴾ وقتی قرآن میفرماید: ﴿وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ﴾ چون خودشان به راه نیستند و عاقل نیستند میگویند این فِریه است چیزی از طرف خدا نیامده و مانند آن، چون مشرکین خدا را قبول داشتند به عنوان خالق خدا را قبول داشتند به عنوان ربّالأرباب و مدیر کل منتها خدا را به عنوان ارباب جزئی، ربّ جزئی نمیپذیرفتند میگفتند این قدّیسین بشر یا فرشتهها یا ستارهها و مانند آن، اینها ارباب ما هستند ارباب متفرّقه قائل بودند و این تندیسها به اصطلاح این مجسّمهها این تِمثالها را تکریم میکردند برای اینکه تکریم آن ارباب متفرّقه باشد کم کم خود اینها قداست پیدا کردند. خب، فرمود: ﴿لَوْ کَانَ خَیْراً مَا سَبَقُونَا إِلَیْهِ وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» فرمود: ﴿وَالْفَجْرِ ٭ وَلَیَالٍ عَشْرٍ ٭ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ٭ وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ ٭ هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ﴾ ما به چیزهایی قَسم خوردیم که کسی که ذیحِجر است او میفهمد ما به چیزهای مهم قسم خوردیم عقل را میگویند حِجْر برای اینکه تَحجیر میکند شما میبینید در بیابان وقتی که کسی بخواهد مرزی برای مِلک خودش قائل باشد تحجیر میکند که حقّالتحجیر قائل است اینجایی که او تحجیر کرده پرچین کرده سنگچینی کرده کسی حق ندارد بیاید عقل را میگویند حِجر یعنی ورود ممنوع محجور با حاء جیمی یعنی ممنوع بر خلاف مهجور با هاء هوّز یعنی هجرت، محجور یعنی ممنوع یعنی ورود ممنوع عقل یک ورود ممنوع دارد اینجا جای بیگانه نیست وهم و خیال اینجا راه ندارد، شهوت و غضب اینجا راه ندارد، مغالطه اینجا راه ندارد اینجا جای حق است اینجا جایی است «عُبد به الرحمٰن واکْتُسب به الجِنان» عقل را میگویند نُهیٰ، ذینُهیٰ چون آدم را نهی از منکر میکند عاقل را میگویند لَبیب چون لُبّ و مغز است عقل را میگویند حِجر و عاقل را میگویند ذیحجر برای اینکه ورود ممنوع دارد این بیان نورانی حضرت امیر بارها به عرضتان رسید که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) به کمیل فرمود: «یا کمیل! أخوک دینک فاحتط لدینک» تو یک برادر داری نه دینِ تو برادر توست این خبر مقدّم مفید حصر است نه «دینک أخوک» فرمود: «أخوک دینُک» تو یک برادر داری آن هم دینت است «أخوک دینک» این کلمهٴ حصر و «إنّما» و «إلاّ» و اینها در آن نیست ولی تقدیم خبر بر مبتدا مفید حصر است فرمود تو یک برادر داری آن هم دینت است «أخوک دینک» حالا که این است «فاحتط لدینک» با فاء تفریع فرمود احتیاط بکن، احتیاط بکن یعنی حائط بکِش، حائط بکِش یعنی دیوار بکش آدم محتاط، آدم محتاط به چه کسی میگویند، به کسی میگویند که یک سرمایه که دارد دورش دیوار میکشد دیگر اگر زحمت کشیده باغی درست کرده میوهای آورده این دیگر رها نمیکند که دور این درختها را حائط که «یَحوط به» این بستان، محیط به این بستان است حائط است و احاطه میکند دورش دیوار میکشد فرمود دور دینت را دیوار بکش که هر کسی نیاید بالأخره چیزی از تو نخواهد این را میگویند حِجْر فرمود اگر کسی ذیحجر باشد میفهمد ما به چه چیزی قسم خوردیم که سحر را دریابید، شبزندهداری را دریابید و مانند آن. بعد از این قسمها فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ ٭ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ٭ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ این را در زمان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید، فرمود تاکنون مثل آنها خَلق نشد دیگر خب بالأخره کسی آنقدر قدرت داشته باشد که از کوه، کاخ بسازد الآن هم که میراث فرهنگی شده بعضی از کوههای ایران هست آن هم چطور به آن قلّهٴ کوه رفتند، با چه وسیله رفتند، با چه وسیلهای آن وسایل و ابزار را بُردند، کاخی از کوه درست کردند الآن ویرانههایش هم هست فرمود تاکنون مثل اینها نیامده ما اینها را خاک کردیم این چهارتا شتردار عرب چه میگویند ﴿الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ ٭ وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ ٭ وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ ٭ الَّذِینَ طغَوْا فِی الْبِلاَدِ ٭ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ ٭ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ﴾ اما این مربوط به گذشته نیست یک اصل کلّی داریم چیست، ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ خدا همیشه در کمین است خب اگر خدا همیشه در کمین است پس به اینها بگو اولاً اینها معیار ارزش نیست معیار ارزش ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَاباً وَخَیْرٌ مَّرَدّاً﴾ بر فرض هم اینها منشأ قدرت باشد در برابر خواستهٴ الهی هیچ است برای اینکه قویتر از شما بودند ما همهٴ اینها را از بین بردیم لذا فرمود به اینها بگو هیچ کدام از اینها برهان نیست ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ﴾ کدام یک از اینها یعنی ماها خیریم دیگر ﴿مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِیّاً﴾ فرمود در جواب ﴿وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ﴾ این را چون مهم بود این جواب را اول ذکر فرمود ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ بعد آنکه قسمت مهمّ بعدی است این است که، که آیهٴ 76 بعدی است ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَاباً وَخَیْرٌ مَّرَدّاً ٭ أَفَرَأیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ که بحث فرداست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است