- 41
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 81 تا 86 سوره مریم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 81 تا 86 سوره مریم"
مهمترین مسئله برای مردم حجاز آن روز جریان توحید و بطلان شرک بود
قرآن کریم از راههای گوناگون ضرورت توحید و بطلان شرک را روشن میکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً ﴿81﴾ کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدّاً ﴿82﴾ أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً ﴿83﴾ فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً ﴿84﴾ یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً ﴿85﴾ وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً ﴿86﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکّه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین بود یعنی توحید و وحی و نبوّت و خطوط کلّی اخلاق و فقه و حقوق بود نه جزئیّات آنها مهمترین مسئله برای مردم حجاز آن روز جریان توحید و بطلان شرک بود لذا قرآن کریم از راههای گوناگون ضرورت توحید و بطلان شرک را روشن میکند گاهی دلیل آنها را برای شرک ذکر میکند و ابطال میکند گاهی براهین توحید را ذکر میکند و تشریح میکند, گاهی هم ضرر بتپرستی را تبیین میکند در جریان مبدأ فاعلی و علّت فاعلی به اصطلاح که چرا اینها مشرک شدند آن تودهٴ مردم که اهل استدلال نیستند به تقلید تکیه کردند گفتند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُقْتَدُونَ﴾ قرآن کریم این راه را که بیّنالغی بود به آسانی ابطال کرد فرمود: ﴿أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ﴾ خب پدران شما راه باطل را رفتند شما چرا راه باطل میروید. آن محقّقین اهل شرک که الآن هم مشرکانشان همین راه را دارند میگویند این بتپرستی حق است چرا, برای اینکه ما خدا را قبول داریم به عنوان واجبالوجود خدا را به عنوان خالق کل قبول داریم خدا را به عنوان ربّالأرباب و مدیر کل قبول داریم خدا را به عنوان علیم و قدیر محض قبول داریم اما ربوبیّت جزئی به عهده دیگران است و چون خدا عالِم است و قدیر, اگر کار ما باطل بود جلوی ما را میگرفت گفتند ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ﴾ چون خدا جلوی ما را نگرفت معلوم میشود حق است برابر یک قیاس استثنایی میگفتند اگر این کار باطل بود خدا جلوی ما را میگرفت چون هم عالِم بود هم علیم است هم قدیر و چون جلوی ما را نگرفت معلوم میشود باطل نیست و حق است. قرآن کریم وقتی استدلال اینها را نقل میکند میگوید این یک مغالطه است بین مشیئت تکوینی و تشریعی بله او اگر بخواهد خودش در قرآن کریم فرمود: ﴿لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً﴾ اگر خدا بخواهد با قهر و اجبار همگان را مؤمن کند میتواند. در نظام تکوین بله, خدا ﴿عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ است اما ما را مختاراً خَلق کرد که سعادت ما بشود کمال ما فرمود: ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ من شما را مجبور نکردم جبرِ تکوینی که شما مجبور باشید به انتخاب یکی از دو راه اما تشریعاً بر شما واجب است خب, باید شما را هدایت بکنم از راه عقل, فطرت, وحی, نبوّت, الهام, از درون, بیرون باید این کار را بکنم و کردم اما شما در انتخاب راه آزادید بشر تکویناً آزاد است که این از بهترین موهبتهای الهی است ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾, ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ و دهها آیات دیگر اما تشریحاً بر ما واجب است طبیب میگوید میخواهی پرهیز کن میخواهی پرهیز نکن ولی پرهیز نکردی مرگ است و ضرر, پرهیز کردی سلامت است و نشاط و انبیا را فرستادند برای پرهیز که از پرهیز به تقوا تعبیر میشود. خب, فرمود شما چرا در این مقدمهٴ قیاسیتان خلط کردید بین تشریع و تکوین بله, اگر خدای سبحان تکویناً بخواهد همه را مجبور میکند اما تشریعاً خواسته از شما ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است مشیئت الهی, ارادهٴ الهی تعلّق گرفته ﴿یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ﴾ این طهارتهای مائیه و ترابیه را در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بیان کرده فرمود: ﴿یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ﴾ اینها ارادههای تشریعی است دیگر ما برای شما دستور وضو فرستادیم, غسل فرستادیم, تیمّم فرستادیم تا نماز بخوانید و طاهر بشویم ما میخواهیم شما طاهر باشید میخواهیم مؤمن باشید خب اینها ارادههای تشریعی است دیگر اینها چون خلط کردند بین ارادهٴ تکوینی و ارادهٴ تشریعی گفتند که ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ﴾ خب با این کار هر جنایتی را میشود تصحیح کرد مگر رهگذران, سارقان, قاطعان طریق نمیتوانند به این استدلال کنند میگویند این کار مرضیّ خداست برای اینکه خدا علم دارد, قدرت دارد چون جلوی ما را نگرفته پس این کار حق است هر جنایتی را میشود با خلط بین تکوین و تشریع توجیه کرد پس بنابراین تودهٴ مردم به تقلید استدلال میکردند و قرآن کریم این را ابطال کرد فرمود: ﴿أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ﴾ اصل تقلید را ابطال کرد, خواصّشان در اثر خلط بین مشیئت تکوینی و تشریعی استدلال کردند قرآن کریم ابطال کرد, اما در بحث علّت غایی که حالا چرا بتها را میپرستند در علّت فاعلی که دلیل شما چیست دو گروه بودند در علّت غایی مشترکاند خب بتها را برای چه میپرستید برای اینکه اینها چون تکاثر میخواستند نه کوثر ما میخواهیم مال ما زیاد بشود, ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ بشود, فرزندان ما زیاد بشود, زندگی ما زیاد بشود, مرفّه باشیم و این نعمتها در اختیار خداست ما هم دسترسی به خدا نداریم این بتها بین ما و خدا وسیلهاند ما اینها را میپرستیم که اینها شفعای ما باشند عندالله تا ما در دنیا بشویم عزیز این شفاعتی که وثنیین و صنمیین حجاز معتقد بودند شفاعت معهودِ یوم القیامه نیست چون اینها به قیامت معتقد نبودند اینکه مرحوم امینالاسلام(رضوان الله علیه) در ذیل این آیه گفته «لیکون لهم شفعاء فی الآخرة» اینها به آخرت معتقد نیستند اینها میگفتند ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ بعد هم گفتند ﴿رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾ مگر میشود انسان وقتی مُرده دوباره زنده بشود وقتی جریان معاد در مکّه مطرح شد به یکدیگر میگفتند خبر تازه, خبر تازه ﴿نُنَبِّئُکُم﴾ به کسی که آمده میگوید ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ﴾ یا ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ کسی آمده حرف تازه میزند میگوید شما وقتی که تکّه تکّه شدید, خاک شدید دوباره برمیگردید مگر این شدنی است ﴿رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾ خب با تعبیرات گوناگون منکر قیامت بودند وقتی منکر قیامت بودند شفاعتی که آنها میطلبیدند شفاعت در دنیا بود یعنی آنها را وسیله قرار بدهیم که خدای سبحان که مدیر است ربّ الأرباب است کار به دست اوست مال ما, فرزندان ما, جاه ما, قدرت ما را اضافه میکند میشود عزّت اینها عزّت را در این تکاثر میدانستند یک, و بتها را میپرستیدند که وسیله بشوند و شفیع بشوند برای اینها نزد خدا تا این عزّت دروغین را به اینها عطا کند دو, پس سخن از شفاعت آخرت نیست پس مبدأ فاعلی یعنی حق بودن این وثنیّت را آن عوامشان از راه تقلید, خواصّشان در اثر خلط بین تکوین و تشریع توجیه میکردند غرض و غایت وثنیّت را ﴿لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً﴾ ذکر کردند قرآن کریم همان علّت فاعلی را، مبدأ فاعلی را به اصطلاح دلیل را نقل کرد و ابطال کرد همین غرض غایی و هدف و غایت و علّت غایی را فرمود: ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا﴾ این آلهه برای اینها ﴿عِزّاً﴾ وسیلهٴ عزّت بشود از اینها سؤال میکند که چرا بتها را میپرستید میگویید ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾، ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ خب ﴿شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ چه کار بکنند اینها مال میخواهند، ولد میخواهند، جاه میخواهند، قدرت میخواهند به وسیلهٴ این بتها میخواهند به مقصد برسند همین نه شفاعت یوم القیامه یا ﴿لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ و هر کس وضع مالی او بهتر بود او را مقرّبتر میپنداشتند این تفکّر جاهلیّت. قرآن کریم میفرماید کلّ نظام بر حق خلق شده ما یک چیز باطلی در این عالَم نداریم هم به صورت قضیه موجبه، هم به صورت قضیه سالبه هم فرمود ما این نظام را باطل خلق نکردیم ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً﴾ که این مضمون بعضی آیات است هم به صورت قضیه موجبه و منحصر فرمود: ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ پس مصالح ساختمانی سماوات و ارضین و مَن فی السماء و مَن فی الأرض و ما فی الأرض حق است یعنی اگر کسی معمار این بِناست مهندس این بناست و به ما خبر داد که مصالح ساختمانی این بِنا مثلاً آهن است یا بتون ما باور میکنیم دیگر چون او اینها را ساخته ذات اقدس الهی فرمود آسمان و اهلش، زمین و اهلش اینها را من ساختم مصالح ساختمانی من حق است یعنی آسمان بالحق است، زمین بالحق است، سنگ بالحق است، چوب بالحق است چیزی ما باطل نیاوردیم اینجا خب اگر باطل نیاوردیم همهاش حق است شما اگر جلوی چشمتان را نبستید پرده آویزان نکردید میبینید اینها بیراهه میروند دیگر به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود مگر نمیبینی! ﴿أَلَمْ تَرَ﴾ راه شفاف است اینها دارند بتها را میپرستند که ﴿لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً﴾ خود بتها و آنچه اینها به عنوان معبود میدانند اینها بردگان الهی و بندگان حقّاند پرستیدن غیر خدا باطل است عزّت گرچه برای خدا و انبیا و مؤمنین هست ولی بر اساس توحید آن بالعرض به این بالذّات برمیگردد گرچه ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ اما این مجموع بالذّات و بالعرض است آنجا که فرمود: ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ این ارجاع ما بالعرض و ما بالذّات است ذاتاً برای اوست در غالب این صفات هم همین طور است در قوّت هم همین طور است در مال هم همین طور است در قدرتهای دیگر هم همین طور است، علم هم همین طور است حکم هم همین طور است حفظ هم همین طور است فصل هم همین طور است خلقت هم همین طور است، شما میبینید این آیات فراوانی است که میگوید خدا خیرالفاصلین است خدا خیرالحاکمین است ﴿فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ﴾ است، خدا خیرالرازقین است، خدا به شما عطا کرده حُکم کرده فلان داده خودش بهترینش را دارد خب معلوم میشود رازقینی هست، خالقینی هست ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ بعد همه را یکسر میشورد رفتورو میکند میگذارد کنار میگوید اینها پیام مرا دارند میرسانند مظاهر من هستند اینها آینهها و مَرایا و مرائی من هستند ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ خالقی غیر از خدا نیست ﴿اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ این الف و لام با این ضمیر فصل مفید حصر است دیگر چه کسی رازق است؟ ﴿هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» است اگر شفاعت است ﴿مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ اگر حکم است او أحکم الحاکمین است ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ درست است در بسیاری از موارد جمع میآورد تا انسان خیال بکند دیگران هم خالقاند ولی برهان اقامه میکند که اینها بالعرضاند اسناد خلقت به اینها بالعرض است شما اگر گفتید رودخانه جاری است غلط نگفتی اما بالأخره تناسبی هست رودخانه خانهٴ رود است خانهٴ رود که جریان ندارد بعد وقتی که توجه کردید بله، میگویید که رود جاری است در خانهٴ خودش وگرنه رودخانه که خانهٴ رود است این زمینه است اینکه دیگر جریان ندارد که «جَری النهر» از همین قبیل است، «جری المیزاب» از همین قبیل است اما غلط نیست اگر کسی بگوید ناودان جاری است یا رودخانه جاری است این میداند که مجاز است دیگر یعنی آبی که در او هست جاری است نمیگوید آقا چرا گفتی رودخانه جاری است تناسبی در آن هست چرا گفتی عیسی خالق است، چرا گفتی فلان شخص خالق است خب بالأخره خدا در قرآن گفته عیسای مسیح ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ﴾ این را گفته مجازاً برای دیگران غلط است برای این مجاز است در بحثهای قبل هم داشتیم که استعمال و اسناد چه در کلمه چه در جمله این یا غلط است یا صحیح، صحیح که شد یا حقیقت است یا مجاز، اگر در اسناد بود حقیقت و مجازش عقلی است که آن را باید فلسفه و کلام معیّن کند اگر در کلمه بود نحو و صرف و لغت و امثال ذلک باید مشخص کند بالأخره یا غلط است مثل «جَری الجدار» که غلط است یا صحیح است اگر صحیح بود یا مجاز است مثل «جری النهر» یا حقیقت است مثل «جری الماء» اگر گفتیم دیگران خالقاند غلط است، اگر گفتیم مسیح(سلام الله علیه) خالق است که گفت ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ﴾ هم او مجاز گفته هم ما مجاز میگوییم و درست است برای اینکه مظهَر است دیگر، خلیفهٴ اوست دیگر اگر گفتیم ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ این حق است شفاعت همین طور است «لله الشفاعة جمیعا» در قیامت برایشان روشن میشود ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است بنابراین کاری از غیر خدا ساخته نیست اگر کسی چشم دارد این را میبیند دیگر به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و هر بصیر دیگری که در سایه قرآن و عترت اهل بینش شد خدا میفرماید ببین کجا میروند مگر نمیبینی، نمیبینی که چه کسی اینها را به طرف جهنم میبرد ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ «أزَّ» یعنی «هیَّج» تحریک کرده، تهییج کرده، شورانده، اغتشاش کرده فرمود نمیبینی چه کسی اینها را شورانده که به این طرف دارند میروند این کلب معلَّم ما را نمیبینی اینکه وسوسه کرده اینها را به طرف بتپرستی دارد میبرد سوق میدهد هُل میدهد نمیبینی ما فرستادیم ما شیاطین را فرستادیم که اینها را بگزند در بحثهای قبل داشتیم که شیطان یک برده و بندهٴ خداست و لاغیر درست است معصیت کرده است و اهل جهنّم است اما آن طور نیست که در نظام تکوین سِمتی داشته باشد بخواهد بیش از آن اندازهای که کار بکند، کار بکند هر کاری که از شیطان برمیآید در نظام تشریع معصیت میکند ولی در نظام تکوین باید به اذن خدای سبحان باشد شیطان در نظام تشریع بله، جهنّمی است و معصیت کرد و استکبار کرد و اینها ولی در نظام تکوین یک کلب معلَّم است یک سگ تربیتشده است این سگ تربیتشده هر کس را بخواهد گاز بگیرد باید صاحبش اجازه بدهد فرمود ما تا اجازه ندهیم این کسی را گاز نمیگیرد این فقط پارس میکند برای یک عدّه پارس میکند دعوتنامه میفرستد خب این میخواهد بیاید میخواهد نیاید انبیا دعوتنامه نوشتند این کتاب آسمانی این تورات این انجیل این صُحف انبیا، حصف ابراهیم، صحف موسی اینها همه کارت دعوت است دیگر اینها دعوتنامه است دیگر فرمود ما هم به وسیلهٴ انبیا دعوتنامه میفرستیم برای مردم او هم با وسوسه دعوتنامه میفرستد خب مردم مخیّرند یا این راه یا آن راه اما بیش از دعوتنامه بخواهد کسی را گاز بگیرد ما باید اجازه بدهیم ما افرادی را با عقل و فطرت از درون، با وحی و نبوّت و الهام قرآن و عترت از بیرون راهنمایی کردیم بیراهه رفتند صبر کردیم، کژراهه رفتند صبر کردیم، چندین بار خلاف کردند صبر کردیم، دعوت کردیم، راه توبه را باز کردیم، راه انابه را باز کردیم، وسیلهای برای او فراهم کردیم که برگردد گاهی اینها را در سختی قرار دادیم دیدیم ناله نکردند آیه فرستادیم که ما تو را فشار آوردیم چرا نگفتی یا الله! ﴿تَضَرَّعُوا﴾ فرمود ما اینها را فشار آوردیم که ضراعتی، تضرّعی، نالهای، لابهای، ضجّهای بزنند ما جواب بدهیم آن هم نشد این فشار از بهترین نعمتهاست منتها آدم باید بفهمد که وقتی فشار دید به طرف چه کسی برود دیگر فحش نگوید بیراهه نرود فرمود چرا اینها تضرّع نکردند ما به اینها فشار آوردیم ﴿فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ﴾ چرا تضرّع نکردند دیدیم هیچ راه برای به راه آوردن اینها نیست ﴿فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ﴾ دیگر تمام نعمتها را به روی اینها باز کردیم تا اینها در غرق نعمتاند بگیریم از آن بعد این شیطان را میفرستیم که طرْفی بکنند این ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ از همین قبیل است وسوسه میکنند، تحریک میکنند ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ از این قبیل است ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ که محلّ بحث است از این قبیل است ما از این به بعد دیدیم آدم نالایقی است دیگر این شیطان را فرستادیم به سراغ او از این طرف مرتّب این را تهییج میکند اما باز همچنان اختیارش محفوظ است باز درِ توبه محفوظ است تا زنده است درِ توبه محفوظ است ولی از این طرف هم دارد گاز میگیرد این را «أزَّهه» یعنی «هیَّجه» شورانده، تهییج کرده ما فرستادیم این کلب معلّم ما بدون اذن ما کسی را تحریک نمیکند ولی دعوت میکند دعوت کار خیری است دیگر اگر دعوت و وسوسه نباشد که کسی جهاد نمیکند کسی به کمال نمیرسد چرا انسان از فرشتهها بالاتر میرود برای اینکه او وسوسهای ندارد بله او موجود خیّر و خوبی است اما انسان با داشتن مزاحم اگر طیّب و طاهر شد از فرشته بالا میرود دیگر، بنابراین فرمود پس علّت فاعلی اینها که بتپرستی را توجیه کردند به دو شاهد هر دو بیراهه بود غرض اینها، غایت اینها بود که بتپرستی را با آن غرض توجیه کردند که ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً ٭ کَلَّا﴾ اینچنین نیست این ذلّت است بیراهه رفتن ذلّت است برخی از مفسّران نقل کردند که قرآن کریم از نظر حروف به آیهٴ نوزده سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که رسیده بودیم آنجا ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ دارد کسانی که کشفالآیات سابق دارند آن کشفالآیات سابق این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ را خیلی درشت مینوشت تقریباً نصف یک سطر به همین ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ اختصاص داشت تا جلب توجه بکند که چرا ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ را این قدر بزرگ مینویسند آنجا مینوشتند که این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ از نظر حروف نصف قرآن است آن بخشهای گذشته و بخشهای آینده به این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ که برسیم نصف میشود بعضیها که با شمارههای دقیق متأخّراً حساب کردند گفتند آن به آیهٴ همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آیهٴ 52 و اینها وسط قرآن است خب یک وقت از مرحوم سیّد حیدر آملی نقل کردیم که مرحوم فیض در وافی همان فرمایش مرحوم سیّد حیدر را نقل کرده که عدّهٴ زیادی سوَر قرآن، آیات قرآن، کلمات قرآن، جملههای قرآن، حروف قرآن، همه را شمردند که قرآن حالا چند سوره دارد و چندتا آیه دارد خیلی روشن شده بود چندتا کلام دارد، چندتا جمله دارد، چندتا کلمه دارد، چندتا واو دارد، چندتا الف دارد، چندتا دال دارد تا آخر 28 حرف چندتا تشدید دارد، چندتا مَد دارد اینها را هم شمردند که هیچ کتابی علی وجه الأرض با او این معامله را نکردند که فلان کتاب را بشمارند حالا ببینند چندتا تشدید دارد، چندتا واو دارد چنین کتابی که هیچ کتابی در عالَم مثل او نیست با او هم این کارها را کردند این برای هفتصد، هشتصد سال قبل است حالا البته بعدیها تحقیقات بیشتری کردند آنها گفتند که کلمهٴ ﴿کَلَّا﴾ در نیم اول قرآن کریم به کار نرفته بیش از سی بار کلمهٴ ﴿کَلَّا﴾ در قرآن کریم آمده ولی همهٴ این سی بار در نیمهٴ دوم قرآن کریم است. به هر تقدیر فرمود اینها قصد کردند که عزیز باشند و منظور از اینها از عزّت همین ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ بود که در آیهٴ 74 گذشت زیرا منظورشان آخرت نیست چون منکر آخرتاند و شفاعتی هم که طلب میکردند که ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ شفاعت در دنیاست برای همین مال و ولد و تقریب و تقرّبی هم که اینها درخواست میکردند ﴿لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ برای همین مسائل است که برای عزّت، قرآن فرمود: ﴿کَلَّا﴾ اینچنین نیست عزّت از راه دیگر است همینها بالأخره الآن شما در اوایل محلّ بازی هستید بگذارید به آن دقیقه نود برسد روشن بشود که وضع چیست ﴿کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ﴾ همین بتها عبادت همین وثنییها را تکفیر میکنند میگوید باطل است برای اینکه خود آنها بندگان حقّاند اگر ملائکه را میپرستند که این را تکفیر میکنند، اگر ستارهها را میپرستند که اینها ساجد و خاضعاند، اگر قدّیسین بشر را مثل حضرت عیسی و عُزیر و اینها را میپرستند که تکفیر میکنند، اگر جن را هم میپرستند که ﴿بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُم﴾ جِنها هم هستند که الآن اینها را به خطر میاندازند که دربارهٴ شیطان میفرماید ﴿کَلَّا سَیَکْفُرُونَ﴾ این آلهه به عبادت این کفار ﴿وَیَکُونُونَ﴾ همین آلهه ﴿عَلَیْهِمْ﴾ یعنی علی الوثنیین بر مشرکین ﴿ضِدّاً﴾ اضداد نفرمود برای اینکه یک هدف مشترک، یک کار مشترک دارند قبلاً هم مشابه این دربارهٴ کلمهٴ عدوّ داشتیم که وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿إِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ﴾ که اسم «إنّ» جمع است خبرش مفرد برای اینکه یک کار میکنند اینجا هم فرمود: ﴿وَیَکُونُونَ﴾ جمع است خبرِ مفرد ﴿وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدّاً﴾ «اضداداً» نفرمود برای اینکه یک کار بکنند. خب، در بخشهایی از قرآن کریم آمده که اینها از یکدیگر تبرّی دارند یعنی هم عابدها از معبود، هم معبودها از عابد اینها از یکدیگر تبرّی دارند در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آیهٴ چهارده به این صورت است آیهٴ سیزده و چهارده ﴿ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِن قِطْمِیرٍ﴾ فرمود غیر خدا را که شما میخوانید کاری از آنها ساخته نیست اینها به اندازهٴ آن پوست نازک روی هستهٴ خرما را مالک نیستند برای عرب این شیء به عنوان شیء حقیر مورد مَثل بود فرمود چیزی اینها مالک نیستند ﴿إِن تَدْعُوهُمْ لاَ یَسْمَعُوا دُعَاءَکُمْ﴾ اینها گوش به دعای شما نمیدهند یا این چوبها را میفرماید این اصنام که ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾ که اینها نمیفهمند این ﴿لاَ یَسْمَعُوا﴾ همان سَمعِ فیزیکی یعنی اصلاً گوش نمیدهند نمیفهمند که، اگر قدّیسین بشر باشد ملائکه باشد اینها گوش به حرف شما نمیدهند اعتنا نمیکنند یک وقت است ما میگوییم این نمیشنود مثل اینکه میگوییم این سنگ نمیشنود یک وقت میگوییم آقا حرف ما را نمیشنود یعنی اعتنا نمیکند فرمود شما چه کسی را میخواهید بپرستید این احجاز و اصنام را که ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾ اینها که چیز نمیفهمند بخواهید فرشتگان و قدّیسین بشر را بپرستید آنها که گوش به حرفتان نمیدهند پس این ﴿لاَ یَسْمَعُوا﴾ یا سمعِ فیزیکی است یا سمعِ به معنای ترتیب اثر دادن.
دربارهٴ این بتها فرمود: ﴿وَلَوْ سَمِعُوا﴾ که این سمع فیزیکی است اگر هم بشنوند کاری از آنها ساخته نیست ﴿وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَکُمْ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ﴾ در روز قیامت میگویند شما کارِ باطل کردید چون قیامت همهٴ اینها حرف میزنند منتها امروز هم حرف میزنند اگر کسی اهل سمع باشد حرف اینها را گوش میدهد اگر کسی اهل بصر باشد وضع اینها را میبیند اینکه فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ﴾، ﴿أَلَمْ﴾ یعنی مسئله بیّنالرشد است منتها حالا شما چشمتان را بستید وگرنه اگر بصیر بودید میدیدید قیامت ظرف ظهور این معارف است نه ظرف حدوث، اگر گفته شد قیامت ﴿لاَ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً﴾ معنایش این نیست که امروز «تملک» فردا «لا تملک» اگر گفته شد ﴿وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ معنایش این نیست که در دنیا لغیر الله است و در آخرت لله خیر، در دنیا هم لله است در آخرت هم لله منتها در دنیا خیلیها نمیفهمند در آخرت که ظرف ظهور حقایق است میفهمند این طور نیست که حالا امروز واقعاً غیر خدا مالک باشند فردا فقط خدا مالک باشد که ﴿یَوْمَ لاَ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ یعنی این حقیقت در قیامت ظهور میکند نه حدوث الآن هم همین طور است ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾، ﴿وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ اگر «الیه أزمة الأمور» است همین طور است دیگر منتها او مدبّر است دارد میگرداند فرمود اینها خیال میکنند که بتپرستی در آن عزّت است در حالی که همین مایه ذلّت است و در قیامت این ظهور میکند نه اینکه حادث بشود. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم مشابه این گذشت وقتی که قیامت شد عابد از معبود جدا معبود از عابد جدا، معبود از عابد جدا در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» همین آیه بود که خواندیم اما عابد از معبود جدا باز هم اشاره شده بود قبلاً آیهٴ 22 و 23 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ کجاست، شرکایتان کجا هستند شما فکر میکردید که کاری از آنها ساخته است کجا، کارشان کجاست ﴿ثُمَّ لَمْ تَکُن فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا وَاللّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾ آنجا هم دروغ میگویند یعنی دروغشان ظهور میکند میگویند ما مشرک نبودیم اینها را نمیپرستیدیم پس معبود از عابد تبرّی میکند عابد هم از معبود تبرّی میکند در آیهٴ محلّ بحث هم ذات اقدس الهی فرمود کمی صبر بکن معلوم میشود که اینها از یکدیگر تبرّی میکنند ﴿وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدّاً﴾ به چه دلیل ضد است برای اینکه الآن دارند علیه خودشان قیام میکنند آنکه به سود اینهاست توحید است و عبادت خدا، آنکه به زیان اینهاست سمّ مُهلک است شرک است و بتپرستی و همین شیطان اینها را به شرک و بتپرستی دعوت میکند ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ اینجا اسم ظاهر آوردند برای اینکه سند حکم معلوم بشود وگرنه آنجا دوتا ضمیر بود ضمیر جمع بود این ضمیر سوم هم باید ضمیر جمع باشد یعنی ﴿کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ﴾ یک، ﴿وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ﴾ دو، که این مرجع ضمیرها آن کفّار است سومی هم باید اینچنین میفرمود: «ألم ترَ أنّا أرسلنا الشیاطین علیهم» اما اینجا اسم ظاهر آورده که هم آنها را هم دیگران را شامل بشود یک و هم علّت ارسال هم مشخص بشود معلوم بشود دو، از شیطان به عنوان اینکه این دارد مأموریت ما را انجام میدهد چیزی در عالَم نیست مگر اینکه مأمور الهی است فرمود: ﴿أَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ آنجا هم که سونامی است یا تسونامی است باز هم رسالت الهی است اینچنین نیست که حالا طوفان خودبهخود پیدا بشود، باد خودبهخود پیدا بشود، دریا خودبهخود موج داشته باشد همهٴ اینها در تسخیر الهیاند فرمود: ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ خب اگر این گیاهان تلقیح نشوند که بار نمیدهند اگر ابرها هم تلقیح نشوند که بارور نمیشود فرمود ما این بادها را فرستادیم برای تلقیح، بخشی برای تلقیح این خوشهها و شاخههای درختان از طرفی هم خود ابرها باید باردار بشوند مگر هر ابری مادر است چه اینکه هر خوشه و شاخهای هم مادر نیست تا بچه داشته باشد آنجا رسالت الهی را دارند انجام میدهند فرمود این هم رسالت ما را انجام میدهد اینچنین نیست که شیطان بدون اذن ما کاری را انجام بدهد ما دوتا اذن به او دادیم یک اذن وسوسه که وسوسه از بهترین نعمتهای الهی است در عالَم، وسوسه دعوتنامهای است برای اینکه انسان بخواهد به جهاد برسد تهذیب نفس بکند یک آدم کور اگر بگوید من نامحرم را ندیدم که به مقامی نمیرسد که، یک آدم کَر بگوید اگر من آهنگ حرام گوش ندادم یا غیبت گوش ندادم که به کمال نمیرسد که اگر کسی امکان داشته باشد در حدّ وسوسه بعد با او مبارزه کند ﴿الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا﴾ به کمال میرسد پس وسوسه از بهترین نعمتهای الهی است و اگر آن نبود کسی کامل نمیشد در حدّ وسوسه، البته چندین برابر وسوسه راه خیر است که به ما نشان دادند اگر کسی با داشتن همهٴ آن راههای خیر بیراهه رفت، کجراهه رفت، چندین بار انبیا و اولیا به دنبالش رفتند بیا برگرد برنگشت در این مقطع خدا میفرماید ما شیطان را بر او مسلّط میکنیم و او این را تهییج میکند، تحریک میکند ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ پس ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ﴾ شما خیلی تمام نشد دنیا که.
پرسش: خب اگر شیطان مأمور خداست گناهی بر او مترتّب نیست.
پاسخ: چرا دیگر، مأمور بود سجده کند مأمور بود اطاعت کند مأمور بود مثل فرشتههای دیگر مطیع باشد این گفت: ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ گناه شیطان گذشته از اینکه معصیت کرد معصیتِ کبیره، مُستکبِر بود که این بدترین کفر است یک وقت است کسی ـ معاذ الله ـ نماز نمیخواند خب بالأخره معصیت کبیره است.
پرسش: پس یک معصیت کرده در عدم اجرای امر خداوند؟
پاسخ: الآن هم باقی است دیگر الآن هم اگر توبه بکند برمیگردد این ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ برای همیشه هست هر کس گفت من از او بهترم این تریبون شیطان را دارد الآن هم اگر شیطان برگردد خدا قبول میکند.
پرسش: نه، اینکه فرمود: ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ﴾ ...
پاسخ: بله، آن وقت ملائکه هم همین طورند ملائکه عذاب هم همین طورند دربارهٴ ملائکه عذاب که مسئولان جهنّماند این ملائکه(علیهم الصلاة و علیهم السلام) همینها را فرمود: ﴿عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ﴾ مگر آنها که مسئول سوخت و سوز جهنّماند ملائکه نیستند مرحوم سیّد رضی از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه نقل میکند که آنجا دیگر هیزم جدید نمیآورند برای اشتعال در قرآن آمده ﴿کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ تا این آتش میرود کمی افسرده بشود ما مشتعلش میکنیم اما چطور مشتعلش میکنیم در نهجالبلاغه دارد که همین که این ملائکهها غضب میکنند این شعله بالا میآید خب اینها مأموران الهیاند دیگر، اگر خدای سبحان کسی را خواست به وسیلهٴ مأمورش بگیرد که آن مأمور کار بدی نمیکند که الآن هم اگر شیطان برگردد خدا قبول میکند منتها شیطان استکبارش مانع است نه معصیت کبیرهاش ترکِ نماز معصیت کبیره است راه برای درمانش هست اما خودخواهی راه برای درمان ندارد ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ در برابر خدا خب این دیگر خدای سبحان با او گفتگو کرده چرا اطاعت نکردی گفت به نظر جنابعالی باید این کار را بکنی ولی به نظر من نه، خب این دیگر قابل بخشش نیست این کفرِ عادی نیست این معصیت عادی نیست این در برابر خدا ایستادن است این از هر ارتدادی بالاتر است این از هر کفری بالاتر است.
پرسش: آن وقت ﴿لْأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ اش دیگر گناه نیست؟ چون ارسال است.
پاسخ: چرا، در حدّ وسوسه است وسوسه گناه نیست آن کاری که خودش بیراهه میرود اینها هم بیراهه میرود خود سگ این طور نیست که حالا در نظام تکوین این سگِ معلَّم کارِ خلاف نمیکند اما گاز گرفتن چیز بدی است دیگر اما ذات اقدس الهی میفرماید اینکه دارد میگیرد در نظام تکوین تابع ماست نظام تشریع بیراهه میرود دربارهٴ سِحر هم همین را فرمود در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» سِحر از معاصی کبیره است حتی ساحر محکوم به قتل است و مانند آن، اما این کسی که خدا فرمود ما بین زن و شوهر اُلفت برقرار کردیم ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ این کار ماست در نظام تکوین این ساحر میآید ﴿یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾ بین زن و شوهر اختلاف میاندازد این مثل سمّ است دیگر اما فرمود: ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ این طور نیست که در نظام تشریع شارع مقدس تحریم کرده اذن نداده سنگینترین حکم را برای ساحر تولید کرده این برای نظام تشریع، اما در نظام تکوین آیا ـ معاذ الله ـ این بر خلاف اراده و قدرت الهی دارد کار میکند یا ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ چیزی در نظام تکوین در برابر قدرت قاهرهٴ حق که نیست. به هر تقدیر فرمود ما این را فرستادیم خب شما یک عدّه زیادشان جِنها را میپرستند ﴿بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُم﴾ شیطان هم که ﴿مِنَ الْجِنِّ﴾ است همین معبود این عابدان خودش را به خطر میاندازد حالا اگر دربارهٴ دیگر عبادان تردیدی بود دربارهٴ اینکه تردیدی نیست فرمود: ﴿وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدّاً﴾ الیوم هم ضِدّند این ﴿سَیَکْفُرُونَ﴾ یعنی ظهور ضدّیت در قیامت است وگرنه الآن ضدّند.
پرسش: حاج آقا این سری از روایات که میگوید بعد از ظهور حضرت حجت(عج).. ادامه پیدا میکند اگر شیطانی نباشد وسوسهای نباشد.
پاسخ: چون دیگر عالَم منقرض میشود دیگر.
پرسش: کمال فرق میکند.
پاسخ: بله دیگر عالَم منقرض میشود بساط قیامت، وجود مبارک حضرت جزء اشراطالساعه است دیگر بعد کم کم بساط دنیا برچیده میشود و ذات اقدس الهی هم به او تا روز قیامت را وعده نداد او گفت ﴿أَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ فرمود: ﴿إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ وجود مبارک حضرت که ظهور کردند و یک مقدار اوضاع گذشت حضور حضرت جزء اشراط الساعه است دیگر بعد مسئله قیامت قیام میکند.
پرسش: پس رجعت چه؟
پاسخ: همان است دیگر در زمان وجود مبارک حضرت رجعت میآید دیگر حالا یا قدری زودتر، قدری دنبالتر در همان محدوده است رجعت بزرگان، ظهور مبارک حضرت وقتی این صحنه این مقطع تاریخی به پایان رسید خیلی هم شاید طول نکشد یعنی نسبت به کلّ جریان آن وقت قیامت قیام میکند دیگر.
پرسش: کمال باید منتفی بشود که وسوسه فرمودید.
پاسخ: قیامت دیگر، وقتی آمد قیامت که ظرف کمال نیست که کمال در دنیاست دیگر قیامت طبق بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که همین بیان را وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه بیان کرد فرمود: «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ» در قیامت دیگر کسی کاری انجام بدهد عبادتی بکند ایمانی بیاورد و کامل بشود که نیست آن روز، روز نتیجه و حساب است فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ پس ﴿فَلاَ تَعْجَلْ﴾ عجله نکن ما حالا روزشماریم، روزشمار نزد ماست ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
مهمترین مسئله برای مردم حجاز آن روز جریان توحید و بطلان شرک بود
قرآن کریم از راههای گوناگون ضرورت توحید و بطلان شرک را روشن میکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً ﴿81﴾ کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدّاً ﴿82﴾ أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً ﴿83﴾ فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً ﴿84﴾ یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً ﴿85﴾ وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً ﴿86﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکّه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین بود یعنی توحید و وحی و نبوّت و خطوط کلّی اخلاق و فقه و حقوق بود نه جزئیّات آنها مهمترین مسئله برای مردم حجاز آن روز جریان توحید و بطلان شرک بود لذا قرآن کریم از راههای گوناگون ضرورت توحید و بطلان شرک را روشن میکند گاهی دلیل آنها را برای شرک ذکر میکند و ابطال میکند گاهی براهین توحید را ذکر میکند و تشریح میکند, گاهی هم ضرر بتپرستی را تبیین میکند در جریان مبدأ فاعلی و علّت فاعلی به اصطلاح که چرا اینها مشرک شدند آن تودهٴ مردم که اهل استدلال نیستند به تقلید تکیه کردند گفتند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُقْتَدُونَ﴾ قرآن کریم این راه را که بیّنالغی بود به آسانی ابطال کرد فرمود: ﴿أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ﴾ خب پدران شما راه باطل را رفتند شما چرا راه باطل میروید. آن محقّقین اهل شرک که الآن هم مشرکانشان همین راه را دارند میگویند این بتپرستی حق است چرا, برای اینکه ما خدا را قبول داریم به عنوان واجبالوجود خدا را به عنوان خالق کل قبول داریم خدا را به عنوان ربّالأرباب و مدیر کل قبول داریم خدا را به عنوان علیم و قدیر محض قبول داریم اما ربوبیّت جزئی به عهده دیگران است و چون خدا عالِم است و قدیر, اگر کار ما باطل بود جلوی ما را میگرفت گفتند ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ﴾ چون خدا جلوی ما را نگرفت معلوم میشود حق است برابر یک قیاس استثنایی میگفتند اگر این کار باطل بود خدا جلوی ما را میگرفت چون هم عالِم بود هم علیم است هم قدیر و چون جلوی ما را نگرفت معلوم میشود باطل نیست و حق است. قرآن کریم وقتی استدلال اینها را نقل میکند میگوید این یک مغالطه است بین مشیئت تکوینی و تشریعی بله او اگر بخواهد خودش در قرآن کریم فرمود: ﴿لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً﴾ اگر خدا بخواهد با قهر و اجبار همگان را مؤمن کند میتواند. در نظام تکوین بله, خدا ﴿عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ است اما ما را مختاراً خَلق کرد که سعادت ما بشود کمال ما فرمود: ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ من شما را مجبور نکردم جبرِ تکوینی که شما مجبور باشید به انتخاب یکی از دو راه اما تشریعاً بر شما واجب است خب, باید شما را هدایت بکنم از راه عقل, فطرت, وحی, نبوّت, الهام, از درون, بیرون باید این کار را بکنم و کردم اما شما در انتخاب راه آزادید بشر تکویناً آزاد است که این از بهترین موهبتهای الهی است ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾, ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ و دهها آیات دیگر اما تشریحاً بر ما واجب است طبیب میگوید میخواهی پرهیز کن میخواهی پرهیز نکن ولی پرهیز نکردی مرگ است و ضرر, پرهیز کردی سلامت است و نشاط و انبیا را فرستادند برای پرهیز که از پرهیز به تقوا تعبیر میشود. خب, فرمود شما چرا در این مقدمهٴ قیاسیتان خلط کردید بین تشریع و تکوین بله, اگر خدای سبحان تکویناً بخواهد همه را مجبور میکند اما تشریعاً خواسته از شما ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است مشیئت الهی, ارادهٴ الهی تعلّق گرفته ﴿یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ﴾ این طهارتهای مائیه و ترابیه را در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بیان کرده فرمود: ﴿یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ﴾ اینها ارادههای تشریعی است دیگر ما برای شما دستور وضو فرستادیم, غسل فرستادیم, تیمّم فرستادیم تا نماز بخوانید و طاهر بشویم ما میخواهیم شما طاهر باشید میخواهیم مؤمن باشید خب اینها ارادههای تشریعی است دیگر اینها چون خلط کردند بین ارادهٴ تکوینی و ارادهٴ تشریعی گفتند که ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ﴾ خب با این کار هر جنایتی را میشود تصحیح کرد مگر رهگذران, سارقان, قاطعان طریق نمیتوانند به این استدلال کنند میگویند این کار مرضیّ خداست برای اینکه خدا علم دارد, قدرت دارد چون جلوی ما را نگرفته پس این کار حق است هر جنایتی را میشود با خلط بین تکوین و تشریع توجیه کرد پس بنابراین تودهٴ مردم به تقلید استدلال میکردند و قرآن کریم این را ابطال کرد فرمود: ﴿أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ﴾ اصل تقلید را ابطال کرد, خواصّشان در اثر خلط بین مشیئت تکوینی و تشریعی استدلال کردند قرآن کریم ابطال کرد, اما در بحث علّت غایی که حالا چرا بتها را میپرستند در علّت فاعلی که دلیل شما چیست دو گروه بودند در علّت غایی مشترکاند خب بتها را برای چه میپرستید برای اینکه اینها چون تکاثر میخواستند نه کوثر ما میخواهیم مال ما زیاد بشود, ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ بشود, فرزندان ما زیاد بشود, زندگی ما زیاد بشود, مرفّه باشیم و این نعمتها در اختیار خداست ما هم دسترسی به خدا نداریم این بتها بین ما و خدا وسیلهاند ما اینها را میپرستیم که اینها شفعای ما باشند عندالله تا ما در دنیا بشویم عزیز این شفاعتی که وثنیین و صنمیین حجاز معتقد بودند شفاعت معهودِ یوم القیامه نیست چون اینها به قیامت معتقد نبودند اینکه مرحوم امینالاسلام(رضوان الله علیه) در ذیل این آیه گفته «لیکون لهم شفعاء فی الآخرة» اینها به آخرت معتقد نیستند اینها میگفتند ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ بعد هم گفتند ﴿رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾ مگر میشود انسان وقتی مُرده دوباره زنده بشود وقتی جریان معاد در مکّه مطرح شد به یکدیگر میگفتند خبر تازه, خبر تازه ﴿نُنَبِّئُکُم﴾ به کسی که آمده میگوید ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ﴾ یا ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ کسی آمده حرف تازه میزند میگوید شما وقتی که تکّه تکّه شدید, خاک شدید دوباره برمیگردید مگر این شدنی است ﴿رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾ خب با تعبیرات گوناگون منکر قیامت بودند وقتی منکر قیامت بودند شفاعتی که آنها میطلبیدند شفاعت در دنیا بود یعنی آنها را وسیله قرار بدهیم که خدای سبحان که مدیر است ربّ الأرباب است کار به دست اوست مال ما, فرزندان ما, جاه ما, قدرت ما را اضافه میکند میشود عزّت اینها عزّت را در این تکاثر میدانستند یک, و بتها را میپرستیدند که وسیله بشوند و شفیع بشوند برای اینها نزد خدا تا این عزّت دروغین را به اینها عطا کند دو, پس سخن از شفاعت آخرت نیست پس مبدأ فاعلی یعنی حق بودن این وثنیّت را آن عوامشان از راه تقلید, خواصّشان در اثر خلط بین تکوین و تشریع توجیه میکردند غرض و غایت وثنیّت را ﴿لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً﴾ ذکر کردند قرآن کریم همان علّت فاعلی را، مبدأ فاعلی را به اصطلاح دلیل را نقل کرد و ابطال کرد همین غرض غایی و هدف و غایت و علّت غایی را فرمود: ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا﴾ این آلهه برای اینها ﴿عِزّاً﴾ وسیلهٴ عزّت بشود از اینها سؤال میکند که چرا بتها را میپرستید میگویید ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾، ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ خب ﴿شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ چه کار بکنند اینها مال میخواهند، ولد میخواهند، جاه میخواهند، قدرت میخواهند به وسیلهٴ این بتها میخواهند به مقصد برسند همین نه شفاعت یوم القیامه یا ﴿لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ و هر کس وضع مالی او بهتر بود او را مقرّبتر میپنداشتند این تفکّر جاهلیّت. قرآن کریم میفرماید کلّ نظام بر حق خلق شده ما یک چیز باطلی در این عالَم نداریم هم به صورت قضیه موجبه، هم به صورت قضیه سالبه هم فرمود ما این نظام را باطل خلق نکردیم ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً﴾ که این مضمون بعضی آیات است هم به صورت قضیه موجبه و منحصر فرمود: ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ پس مصالح ساختمانی سماوات و ارضین و مَن فی السماء و مَن فی الأرض و ما فی الأرض حق است یعنی اگر کسی معمار این بِناست مهندس این بناست و به ما خبر داد که مصالح ساختمانی این بِنا مثلاً آهن است یا بتون ما باور میکنیم دیگر چون او اینها را ساخته ذات اقدس الهی فرمود آسمان و اهلش، زمین و اهلش اینها را من ساختم مصالح ساختمانی من حق است یعنی آسمان بالحق است، زمین بالحق است، سنگ بالحق است، چوب بالحق است چیزی ما باطل نیاوردیم اینجا خب اگر باطل نیاوردیم همهاش حق است شما اگر جلوی چشمتان را نبستید پرده آویزان نکردید میبینید اینها بیراهه میروند دیگر به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود مگر نمیبینی! ﴿أَلَمْ تَرَ﴾ راه شفاف است اینها دارند بتها را میپرستند که ﴿لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً﴾ خود بتها و آنچه اینها به عنوان معبود میدانند اینها بردگان الهی و بندگان حقّاند پرستیدن غیر خدا باطل است عزّت گرچه برای خدا و انبیا و مؤمنین هست ولی بر اساس توحید آن بالعرض به این بالذّات برمیگردد گرچه ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ اما این مجموع بالذّات و بالعرض است آنجا که فرمود: ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ این ارجاع ما بالعرض و ما بالذّات است ذاتاً برای اوست در غالب این صفات هم همین طور است در قوّت هم همین طور است در مال هم همین طور است در قدرتهای دیگر هم همین طور است، علم هم همین طور است حکم هم همین طور است حفظ هم همین طور است فصل هم همین طور است خلقت هم همین طور است، شما میبینید این آیات فراوانی است که میگوید خدا خیرالفاصلین است خدا خیرالحاکمین است ﴿فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ﴾ است، خدا خیرالرازقین است، خدا به شما عطا کرده حُکم کرده فلان داده خودش بهترینش را دارد خب معلوم میشود رازقینی هست، خالقینی هست ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ بعد همه را یکسر میشورد رفتورو میکند میگذارد کنار میگوید اینها پیام مرا دارند میرسانند مظاهر من هستند اینها آینهها و مَرایا و مرائی من هستند ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ خالقی غیر از خدا نیست ﴿اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ این الف و لام با این ضمیر فصل مفید حصر است دیگر چه کسی رازق است؟ ﴿هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» است اگر شفاعت است ﴿مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ اگر حکم است او أحکم الحاکمین است ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ درست است در بسیاری از موارد جمع میآورد تا انسان خیال بکند دیگران هم خالقاند ولی برهان اقامه میکند که اینها بالعرضاند اسناد خلقت به اینها بالعرض است شما اگر گفتید رودخانه جاری است غلط نگفتی اما بالأخره تناسبی هست رودخانه خانهٴ رود است خانهٴ رود که جریان ندارد بعد وقتی که توجه کردید بله، میگویید که رود جاری است در خانهٴ خودش وگرنه رودخانه که خانهٴ رود است این زمینه است اینکه دیگر جریان ندارد که «جَری النهر» از همین قبیل است، «جری المیزاب» از همین قبیل است اما غلط نیست اگر کسی بگوید ناودان جاری است یا رودخانه جاری است این میداند که مجاز است دیگر یعنی آبی که در او هست جاری است نمیگوید آقا چرا گفتی رودخانه جاری است تناسبی در آن هست چرا گفتی عیسی خالق است، چرا گفتی فلان شخص خالق است خب بالأخره خدا در قرآن گفته عیسای مسیح ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ﴾ این را گفته مجازاً برای دیگران غلط است برای این مجاز است در بحثهای قبل هم داشتیم که استعمال و اسناد چه در کلمه چه در جمله این یا غلط است یا صحیح، صحیح که شد یا حقیقت است یا مجاز، اگر در اسناد بود حقیقت و مجازش عقلی است که آن را باید فلسفه و کلام معیّن کند اگر در کلمه بود نحو و صرف و لغت و امثال ذلک باید مشخص کند بالأخره یا غلط است مثل «جَری الجدار» که غلط است یا صحیح است اگر صحیح بود یا مجاز است مثل «جری النهر» یا حقیقت است مثل «جری الماء» اگر گفتیم دیگران خالقاند غلط است، اگر گفتیم مسیح(سلام الله علیه) خالق است که گفت ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ﴾ هم او مجاز گفته هم ما مجاز میگوییم و درست است برای اینکه مظهَر است دیگر، خلیفهٴ اوست دیگر اگر گفتیم ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ این حق است شفاعت همین طور است «لله الشفاعة جمیعا» در قیامت برایشان روشن میشود ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است بنابراین کاری از غیر خدا ساخته نیست اگر کسی چشم دارد این را میبیند دیگر به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و هر بصیر دیگری که در سایه قرآن و عترت اهل بینش شد خدا میفرماید ببین کجا میروند مگر نمیبینی، نمیبینی که چه کسی اینها را به طرف جهنم میبرد ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ «أزَّ» یعنی «هیَّج» تحریک کرده، تهییج کرده، شورانده، اغتشاش کرده فرمود نمیبینی چه کسی اینها را شورانده که به این طرف دارند میروند این کلب معلَّم ما را نمیبینی اینکه وسوسه کرده اینها را به طرف بتپرستی دارد میبرد سوق میدهد هُل میدهد نمیبینی ما فرستادیم ما شیاطین را فرستادیم که اینها را بگزند در بحثهای قبل داشتیم که شیطان یک برده و بندهٴ خداست و لاغیر درست است معصیت کرده است و اهل جهنّم است اما آن طور نیست که در نظام تکوین سِمتی داشته باشد بخواهد بیش از آن اندازهای که کار بکند، کار بکند هر کاری که از شیطان برمیآید در نظام تشریع معصیت میکند ولی در نظام تکوین باید به اذن خدای سبحان باشد شیطان در نظام تشریع بله، جهنّمی است و معصیت کرد و استکبار کرد و اینها ولی در نظام تکوین یک کلب معلَّم است یک سگ تربیتشده است این سگ تربیتشده هر کس را بخواهد گاز بگیرد باید صاحبش اجازه بدهد فرمود ما تا اجازه ندهیم این کسی را گاز نمیگیرد این فقط پارس میکند برای یک عدّه پارس میکند دعوتنامه میفرستد خب این میخواهد بیاید میخواهد نیاید انبیا دعوتنامه نوشتند این کتاب آسمانی این تورات این انجیل این صُحف انبیا، حصف ابراهیم، صحف موسی اینها همه کارت دعوت است دیگر اینها دعوتنامه است دیگر فرمود ما هم به وسیلهٴ انبیا دعوتنامه میفرستیم برای مردم او هم با وسوسه دعوتنامه میفرستد خب مردم مخیّرند یا این راه یا آن راه اما بیش از دعوتنامه بخواهد کسی را گاز بگیرد ما باید اجازه بدهیم ما افرادی را با عقل و فطرت از درون، با وحی و نبوّت و الهام قرآن و عترت از بیرون راهنمایی کردیم بیراهه رفتند صبر کردیم، کژراهه رفتند صبر کردیم، چندین بار خلاف کردند صبر کردیم، دعوت کردیم، راه توبه را باز کردیم، راه انابه را باز کردیم، وسیلهای برای او فراهم کردیم که برگردد گاهی اینها را در سختی قرار دادیم دیدیم ناله نکردند آیه فرستادیم که ما تو را فشار آوردیم چرا نگفتی یا الله! ﴿تَضَرَّعُوا﴾ فرمود ما اینها را فشار آوردیم که ضراعتی، تضرّعی، نالهای، لابهای، ضجّهای بزنند ما جواب بدهیم آن هم نشد این فشار از بهترین نعمتهاست منتها آدم باید بفهمد که وقتی فشار دید به طرف چه کسی برود دیگر فحش نگوید بیراهه نرود فرمود چرا اینها تضرّع نکردند ما به اینها فشار آوردیم ﴿فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ﴾ چرا تضرّع نکردند دیدیم هیچ راه برای به راه آوردن اینها نیست ﴿فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ﴾ دیگر تمام نعمتها را به روی اینها باز کردیم تا اینها در غرق نعمتاند بگیریم از آن بعد این شیطان را میفرستیم که طرْفی بکنند این ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ از همین قبیل است وسوسه میکنند، تحریک میکنند ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ از این قبیل است ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ که محلّ بحث است از این قبیل است ما از این به بعد دیدیم آدم نالایقی است دیگر این شیطان را فرستادیم به سراغ او از این طرف مرتّب این را تهییج میکند اما باز همچنان اختیارش محفوظ است باز درِ توبه محفوظ است تا زنده است درِ توبه محفوظ است ولی از این طرف هم دارد گاز میگیرد این را «أزَّهه» یعنی «هیَّجه» شورانده، تهییج کرده ما فرستادیم این کلب معلّم ما بدون اذن ما کسی را تحریک نمیکند ولی دعوت میکند دعوت کار خیری است دیگر اگر دعوت و وسوسه نباشد که کسی جهاد نمیکند کسی به کمال نمیرسد چرا انسان از فرشتهها بالاتر میرود برای اینکه او وسوسهای ندارد بله او موجود خیّر و خوبی است اما انسان با داشتن مزاحم اگر طیّب و طاهر شد از فرشته بالا میرود دیگر، بنابراین فرمود پس علّت فاعلی اینها که بتپرستی را توجیه کردند به دو شاهد هر دو بیراهه بود غرض اینها، غایت اینها بود که بتپرستی را با آن غرض توجیه کردند که ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً ٭ کَلَّا﴾ اینچنین نیست این ذلّت است بیراهه رفتن ذلّت است برخی از مفسّران نقل کردند که قرآن کریم از نظر حروف به آیهٴ نوزده سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که رسیده بودیم آنجا ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ دارد کسانی که کشفالآیات سابق دارند آن کشفالآیات سابق این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ را خیلی درشت مینوشت تقریباً نصف یک سطر به همین ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ اختصاص داشت تا جلب توجه بکند که چرا ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ را این قدر بزرگ مینویسند آنجا مینوشتند که این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ از نظر حروف نصف قرآن است آن بخشهای گذشته و بخشهای آینده به این ﴿وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ که برسیم نصف میشود بعضیها که با شمارههای دقیق متأخّراً حساب کردند گفتند آن به آیهٴ همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آیهٴ 52 و اینها وسط قرآن است خب یک وقت از مرحوم سیّد حیدر آملی نقل کردیم که مرحوم فیض در وافی همان فرمایش مرحوم سیّد حیدر را نقل کرده که عدّهٴ زیادی سوَر قرآن، آیات قرآن، کلمات قرآن، جملههای قرآن، حروف قرآن، همه را شمردند که قرآن حالا چند سوره دارد و چندتا آیه دارد خیلی روشن شده بود چندتا کلام دارد، چندتا جمله دارد، چندتا کلمه دارد، چندتا واو دارد، چندتا الف دارد، چندتا دال دارد تا آخر 28 حرف چندتا تشدید دارد، چندتا مَد دارد اینها را هم شمردند که هیچ کتابی علی وجه الأرض با او این معامله را نکردند که فلان کتاب را بشمارند حالا ببینند چندتا تشدید دارد، چندتا واو دارد چنین کتابی که هیچ کتابی در عالَم مثل او نیست با او هم این کارها را کردند این برای هفتصد، هشتصد سال قبل است حالا البته بعدیها تحقیقات بیشتری کردند آنها گفتند که کلمهٴ ﴿کَلَّا﴾ در نیم اول قرآن کریم به کار نرفته بیش از سی بار کلمهٴ ﴿کَلَّا﴾ در قرآن کریم آمده ولی همهٴ این سی بار در نیمهٴ دوم قرآن کریم است. به هر تقدیر فرمود اینها قصد کردند که عزیز باشند و منظور از اینها از عزّت همین ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ بود که در آیهٴ 74 گذشت زیرا منظورشان آخرت نیست چون منکر آخرتاند و شفاعتی هم که طلب میکردند که ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ شفاعت در دنیاست برای همین مال و ولد و تقریب و تقرّبی هم که اینها درخواست میکردند ﴿لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ برای همین مسائل است که برای عزّت، قرآن فرمود: ﴿کَلَّا﴾ اینچنین نیست عزّت از راه دیگر است همینها بالأخره الآن شما در اوایل محلّ بازی هستید بگذارید به آن دقیقه نود برسد روشن بشود که وضع چیست ﴿کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ﴾ همین بتها عبادت همین وثنییها را تکفیر میکنند میگوید باطل است برای اینکه خود آنها بندگان حقّاند اگر ملائکه را میپرستند که این را تکفیر میکنند، اگر ستارهها را میپرستند که اینها ساجد و خاضعاند، اگر قدّیسین بشر را مثل حضرت عیسی و عُزیر و اینها را میپرستند که تکفیر میکنند، اگر جن را هم میپرستند که ﴿بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُم﴾ جِنها هم هستند که الآن اینها را به خطر میاندازند که دربارهٴ شیطان میفرماید ﴿کَلَّا سَیَکْفُرُونَ﴾ این آلهه به عبادت این کفار ﴿وَیَکُونُونَ﴾ همین آلهه ﴿عَلَیْهِمْ﴾ یعنی علی الوثنیین بر مشرکین ﴿ضِدّاً﴾ اضداد نفرمود برای اینکه یک هدف مشترک، یک کار مشترک دارند قبلاً هم مشابه این دربارهٴ کلمهٴ عدوّ داشتیم که وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿إِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ﴾ که اسم «إنّ» جمع است خبرش مفرد برای اینکه یک کار میکنند اینجا هم فرمود: ﴿وَیَکُونُونَ﴾ جمع است خبرِ مفرد ﴿وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدّاً﴾ «اضداداً» نفرمود برای اینکه یک کار بکنند. خب، در بخشهایی از قرآن کریم آمده که اینها از یکدیگر تبرّی دارند یعنی هم عابدها از معبود، هم معبودها از عابد اینها از یکدیگر تبرّی دارند در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آیهٴ چهارده به این صورت است آیهٴ سیزده و چهارده ﴿ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِن قِطْمِیرٍ﴾ فرمود غیر خدا را که شما میخوانید کاری از آنها ساخته نیست اینها به اندازهٴ آن پوست نازک روی هستهٴ خرما را مالک نیستند برای عرب این شیء به عنوان شیء حقیر مورد مَثل بود فرمود چیزی اینها مالک نیستند ﴿إِن تَدْعُوهُمْ لاَ یَسْمَعُوا دُعَاءَکُمْ﴾ اینها گوش به دعای شما نمیدهند یا این چوبها را میفرماید این اصنام که ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾ که اینها نمیفهمند این ﴿لاَ یَسْمَعُوا﴾ همان سَمعِ فیزیکی یعنی اصلاً گوش نمیدهند نمیفهمند که، اگر قدّیسین بشر باشد ملائکه باشد اینها گوش به حرف شما نمیدهند اعتنا نمیکنند یک وقت است ما میگوییم این نمیشنود مثل اینکه میگوییم این سنگ نمیشنود یک وقت میگوییم آقا حرف ما را نمیشنود یعنی اعتنا نمیکند فرمود شما چه کسی را میخواهید بپرستید این احجاز و اصنام را که ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾ اینها که چیز نمیفهمند بخواهید فرشتگان و قدّیسین بشر را بپرستید آنها که گوش به حرفتان نمیدهند پس این ﴿لاَ یَسْمَعُوا﴾ یا سمعِ فیزیکی است یا سمعِ به معنای ترتیب اثر دادن.
دربارهٴ این بتها فرمود: ﴿وَلَوْ سَمِعُوا﴾ که این سمع فیزیکی است اگر هم بشنوند کاری از آنها ساخته نیست ﴿وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَکُمْ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ﴾ در روز قیامت میگویند شما کارِ باطل کردید چون قیامت همهٴ اینها حرف میزنند منتها امروز هم حرف میزنند اگر کسی اهل سمع باشد حرف اینها را گوش میدهد اگر کسی اهل بصر باشد وضع اینها را میبیند اینکه فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ﴾، ﴿أَلَمْ﴾ یعنی مسئله بیّنالرشد است منتها حالا شما چشمتان را بستید وگرنه اگر بصیر بودید میدیدید قیامت ظرف ظهور این معارف است نه ظرف حدوث، اگر گفته شد قیامت ﴿لاَ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً﴾ معنایش این نیست که امروز «تملک» فردا «لا تملک» اگر گفته شد ﴿وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ معنایش این نیست که در دنیا لغیر الله است و در آخرت لله خیر، در دنیا هم لله است در آخرت هم لله منتها در دنیا خیلیها نمیفهمند در آخرت که ظرف ظهور حقایق است میفهمند این طور نیست که حالا امروز واقعاً غیر خدا مالک باشند فردا فقط خدا مالک باشد که ﴿یَوْمَ لاَ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ یعنی این حقیقت در قیامت ظهور میکند نه حدوث الآن هم همین طور است ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾، ﴿وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ اگر «الیه أزمة الأمور» است همین طور است دیگر منتها او مدبّر است دارد میگرداند فرمود اینها خیال میکنند که بتپرستی در آن عزّت است در حالی که همین مایه ذلّت است و در قیامت این ظهور میکند نه اینکه حادث بشود. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم مشابه این گذشت وقتی که قیامت شد عابد از معبود جدا معبود از عابد جدا، معبود از عابد جدا در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» همین آیه بود که خواندیم اما عابد از معبود جدا باز هم اشاره شده بود قبلاً آیهٴ 22 و 23 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ کجاست، شرکایتان کجا هستند شما فکر میکردید که کاری از آنها ساخته است کجا، کارشان کجاست ﴿ثُمَّ لَمْ تَکُن فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا وَاللّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾ آنجا هم دروغ میگویند یعنی دروغشان ظهور میکند میگویند ما مشرک نبودیم اینها را نمیپرستیدیم پس معبود از عابد تبرّی میکند عابد هم از معبود تبرّی میکند در آیهٴ محلّ بحث هم ذات اقدس الهی فرمود کمی صبر بکن معلوم میشود که اینها از یکدیگر تبرّی میکنند ﴿وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدّاً﴾ به چه دلیل ضد است برای اینکه الآن دارند علیه خودشان قیام میکنند آنکه به سود اینهاست توحید است و عبادت خدا، آنکه به زیان اینهاست سمّ مُهلک است شرک است و بتپرستی و همین شیطان اینها را به شرک و بتپرستی دعوت میکند ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ اینجا اسم ظاهر آوردند برای اینکه سند حکم معلوم بشود وگرنه آنجا دوتا ضمیر بود ضمیر جمع بود این ضمیر سوم هم باید ضمیر جمع باشد یعنی ﴿کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ﴾ یک، ﴿وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ﴾ دو، که این مرجع ضمیرها آن کفّار است سومی هم باید اینچنین میفرمود: «ألم ترَ أنّا أرسلنا الشیاطین علیهم» اما اینجا اسم ظاهر آورده که هم آنها را هم دیگران را شامل بشود یک و هم علّت ارسال هم مشخص بشود معلوم بشود دو، از شیطان به عنوان اینکه این دارد مأموریت ما را انجام میدهد چیزی در عالَم نیست مگر اینکه مأمور الهی است فرمود: ﴿أَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ آنجا هم که سونامی است یا تسونامی است باز هم رسالت الهی است اینچنین نیست که حالا طوفان خودبهخود پیدا بشود، باد خودبهخود پیدا بشود، دریا خودبهخود موج داشته باشد همهٴ اینها در تسخیر الهیاند فرمود: ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ خب اگر این گیاهان تلقیح نشوند که بار نمیدهند اگر ابرها هم تلقیح نشوند که بارور نمیشود فرمود ما این بادها را فرستادیم برای تلقیح، بخشی برای تلقیح این خوشهها و شاخههای درختان از طرفی هم خود ابرها باید باردار بشوند مگر هر ابری مادر است چه اینکه هر خوشه و شاخهای هم مادر نیست تا بچه داشته باشد آنجا رسالت الهی را دارند انجام میدهند فرمود این هم رسالت ما را انجام میدهد اینچنین نیست که شیطان بدون اذن ما کاری را انجام بدهد ما دوتا اذن به او دادیم یک اذن وسوسه که وسوسه از بهترین نعمتهای الهی است در عالَم، وسوسه دعوتنامهای است برای اینکه انسان بخواهد به جهاد برسد تهذیب نفس بکند یک آدم کور اگر بگوید من نامحرم را ندیدم که به مقامی نمیرسد که، یک آدم کَر بگوید اگر من آهنگ حرام گوش ندادم یا غیبت گوش ندادم که به کمال نمیرسد که اگر کسی امکان داشته باشد در حدّ وسوسه بعد با او مبارزه کند ﴿الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا﴾ به کمال میرسد پس وسوسه از بهترین نعمتهای الهی است و اگر آن نبود کسی کامل نمیشد در حدّ وسوسه، البته چندین برابر وسوسه راه خیر است که به ما نشان دادند اگر کسی با داشتن همهٴ آن راههای خیر بیراهه رفت، کجراهه رفت، چندین بار انبیا و اولیا به دنبالش رفتند بیا برگرد برنگشت در این مقطع خدا میفرماید ما شیطان را بر او مسلّط میکنیم و او این را تهییج میکند، تحریک میکند ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ پس ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ﴾ شما خیلی تمام نشد دنیا که.
پرسش: خب اگر شیطان مأمور خداست گناهی بر او مترتّب نیست.
پاسخ: چرا دیگر، مأمور بود سجده کند مأمور بود اطاعت کند مأمور بود مثل فرشتههای دیگر مطیع باشد این گفت: ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ گناه شیطان گذشته از اینکه معصیت کرد معصیتِ کبیره، مُستکبِر بود که این بدترین کفر است یک وقت است کسی ـ معاذ الله ـ نماز نمیخواند خب بالأخره معصیت کبیره است.
پرسش: پس یک معصیت کرده در عدم اجرای امر خداوند؟
پاسخ: الآن هم باقی است دیگر الآن هم اگر توبه بکند برمیگردد این ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ برای همیشه هست هر کس گفت من از او بهترم این تریبون شیطان را دارد الآن هم اگر شیطان برگردد خدا قبول میکند.
پرسش: نه، اینکه فرمود: ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ﴾ ...
پاسخ: بله، آن وقت ملائکه هم همین طورند ملائکه عذاب هم همین طورند دربارهٴ ملائکه عذاب که مسئولان جهنّماند این ملائکه(علیهم الصلاة و علیهم السلام) همینها را فرمود: ﴿عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ﴾ مگر آنها که مسئول سوخت و سوز جهنّماند ملائکه نیستند مرحوم سیّد رضی از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه نقل میکند که آنجا دیگر هیزم جدید نمیآورند برای اشتعال در قرآن آمده ﴿کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ تا این آتش میرود کمی افسرده بشود ما مشتعلش میکنیم اما چطور مشتعلش میکنیم در نهجالبلاغه دارد که همین که این ملائکهها غضب میکنند این شعله بالا میآید خب اینها مأموران الهیاند دیگر، اگر خدای سبحان کسی را خواست به وسیلهٴ مأمورش بگیرد که آن مأمور کار بدی نمیکند که الآن هم اگر شیطان برگردد خدا قبول میکند منتها شیطان استکبارش مانع است نه معصیت کبیرهاش ترکِ نماز معصیت کبیره است راه برای درمانش هست اما خودخواهی راه برای درمان ندارد ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ در برابر خدا خب این دیگر خدای سبحان با او گفتگو کرده چرا اطاعت نکردی گفت به نظر جنابعالی باید این کار را بکنی ولی به نظر من نه، خب این دیگر قابل بخشش نیست این کفرِ عادی نیست این معصیت عادی نیست این در برابر خدا ایستادن است این از هر ارتدادی بالاتر است این از هر کفری بالاتر است.
پرسش: آن وقت ﴿لْأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ اش دیگر گناه نیست؟ چون ارسال است.
پاسخ: چرا، در حدّ وسوسه است وسوسه گناه نیست آن کاری که خودش بیراهه میرود اینها هم بیراهه میرود خود سگ این طور نیست که حالا در نظام تکوین این سگِ معلَّم کارِ خلاف نمیکند اما گاز گرفتن چیز بدی است دیگر اما ذات اقدس الهی میفرماید اینکه دارد میگیرد در نظام تکوین تابع ماست نظام تشریع بیراهه میرود دربارهٴ سِحر هم همین را فرمود در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» سِحر از معاصی کبیره است حتی ساحر محکوم به قتل است و مانند آن، اما این کسی که خدا فرمود ما بین زن و شوهر اُلفت برقرار کردیم ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ این کار ماست در نظام تکوین این ساحر میآید ﴿یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾ بین زن و شوهر اختلاف میاندازد این مثل سمّ است دیگر اما فرمود: ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ این طور نیست که در نظام تشریع شارع مقدس تحریم کرده اذن نداده سنگینترین حکم را برای ساحر تولید کرده این برای نظام تشریع، اما در نظام تکوین آیا ـ معاذ الله ـ این بر خلاف اراده و قدرت الهی دارد کار میکند یا ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ چیزی در نظام تکوین در برابر قدرت قاهرهٴ حق که نیست. به هر تقدیر فرمود ما این را فرستادیم خب شما یک عدّه زیادشان جِنها را میپرستند ﴿بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُم﴾ شیطان هم که ﴿مِنَ الْجِنِّ﴾ است همین معبود این عابدان خودش را به خطر میاندازد حالا اگر دربارهٴ دیگر عبادان تردیدی بود دربارهٴ اینکه تردیدی نیست فرمود: ﴿وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدّاً﴾ الیوم هم ضِدّند این ﴿سَیَکْفُرُونَ﴾ یعنی ظهور ضدّیت در قیامت است وگرنه الآن ضدّند.
پرسش: حاج آقا این سری از روایات که میگوید بعد از ظهور حضرت حجت(عج).. ادامه پیدا میکند اگر شیطانی نباشد وسوسهای نباشد.
پاسخ: چون دیگر عالَم منقرض میشود دیگر.
پرسش: کمال فرق میکند.
پاسخ: بله دیگر عالَم منقرض میشود بساط قیامت، وجود مبارک حضرت جزء اشراطالساعه است دیگر بعد کم کم بساط دنیا برچیده میشود و ذات اقدس الهی هم به او تا روز قیامت را وعده نداد او گفت ﴿أَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ فرمود: ﴿إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ وجود مبارک حضرت که ظهور کردند و یک مقدار اوضاع گذشت حضور حضرت جزء اشراط الساعه است دیگر بعد مسئله قیامت قیام میکند.
پرسش: پس رجعت چه؟
پاسخ: همان است دیگر در زمان وجود مبارک حضرت رجعت میآید دیگر حالا یا قدری زودتر، قدری دنبالتر در همان محدوده است رجعت بزرگان، ظهور مبارک حضرت وقتی این صحنه این مقطع تاریخی به پایان رسید خیلی هم شاید طول نکشد یعنی نسبت به کلّ جریان آن وقت قیامت قیام میکند دیگر.
پرسش: کمال باید منتفی بشود که وسوسه فرمودید.
پاسخ: قیامت دیگر، وقتی آمد قیامت که ظرف کمال نیست که کمال در دنیاست دیگر قیامت طبق بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که همین بیان را وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه بیان کرد فرمود: «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ» در قیامت دیگر کسی کاری انجام بدهد عبادتی بکند ایمانی بیاورد و کامل بشود که نیست آن روز، روز نتیجه و حساب است فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ پس ﴿فَلاَ تَعْجَلْ﴾ عجله نکن ما حالا روزشماریم، روزشمار نزد ماست ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است