display result search
منو
تفسیر آیات 77 تا 82 سوره مریم

تفسیر آیات 77 تا 82 سوره مریم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 6 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 77 تا 82 سوره مریم"

در مکّه گذشته از کفر و الحاد، روشها و مَنشهای باطل هم حاکم بود
قرآن کریم در بخشهایی از سوَر مکّی به هر دو قسمت عنایت فرمود.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَفَرَأیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً ﴿77﴾ أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً ﴿78﴾ کَلَّا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً ﴿79﴾ وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ وَیَأْتِینَا فَرْداً ﴿80﴾ وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً ﴿81﴾ کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدّاً ﴿82﴾

چون سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکّه نازل شد و در مکّه گذشته از کفر و الحاد و عقاید باطل، اخلاق باطل، بینشهای باطل، روشها و مَنشهای باطل هم حاکم بود قرآن کریم در بخشهایی از سوَر مکّی به هر دو قسمت عنایت فرمود در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» که محلّ بحث است تاکنون آیاتی که مربوط به اصول دین بود ذکر فرمود در بخش اخیر کارهایی که آیاتی که مربوط به جریان نگرش آنها، معیار ارزشی آنها، تکاثری آ‌نها را ذکر فرمود که از آیهٴ 73 شروع شده ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا﴾ اما این آیهٴ 77 آیا ناظر به جریان عاص‌بن‌وائل است یا دیگری این ﴿أَفَرَأیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا﴾ دو نظر در آن بود که در بحث دیروز اشاره شد یکی اینکه عاص‌بن‌وائل بدهکار مسلمانی بود حالا یا دِیْنی از او، وامی را گرفت، مالی از او قرض گرفت یا این شخص چون صنعتگر بود کارگری داشت و آهنگری داشت عاص‌بن‌وائل کالایی را به این آهنگر داد که برای او سیاقت کند و دستمزدش را نپرداخت عاص‌بن‌وائل بدهکار بود و آن آهنگر مسلمان طلبکار، وقتی از او خواست او از پرداخت دِیْن سر باز زد این مسلمان به او گفت بالأخره روز حسابی هست عاص در جواب او گفت خب اگر روز حسابی هست و ما بعد از مرگ زنده می‌شویم من بعد از اینکه زنده شدم مال و ولدی دارم همان‌جا به شما پرداخت می‌کنم این را به عنوان استهزاء گفت. قول دیگر این است که نه، برخیها در مکه بودند می‌گفتند که انسان برای اینکه در دنیا مرفّه باشد و اهل سعادت باشد باید راه وثنی و صنمی را ادامه بدهد همان راه پدران ما که بت‌پرستی است مسلمانها فقیرند، مفلوک‌اند و امکاناتی ندارند و من همان دین آبا و اجدادم را انتخاب می‌کنم تا اینکه از مال و ولد برخوردار بشوم. سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این راه دوم را پذیرفت گرچه ایشان فرمودند اکثر مفسّران راه اول را طی کردند ولی قرطبی در جامع‌الأحکام می‌گوید که کَلْبی راهِ عاص‌بن‌وائل و اینها را انتخاب کرد جمهور مفسّران راه دوم را و خود جناب قرطبی در جامع‌الأحکام می‌گوید که راهی که کلبی انتخاب کرده است بهتر است برای اینکه برابر با روایت صحیحی است که دربارهٴ شأن نزول این آیه نقل شده است که عاص‌بن‌وائل به آن آهنگر این حرف را زده و این آیه نازل شد. به هر تقدیر اگر ما بخواهیم زبان قرآن و فرهنگ و محاورهٴ قرآن را بررسی کنیم حق با سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) است برای اینکه قرآ‌ن مسائل استهزائی را در احتجاج نقل نمی‌کند اگر کسی مسخره کرده است می‌فرماید: ﴿یَا حَسْرَةً عَلَی الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ﴾ حالا حرفهای استهزائی آنها را نقل بکند و پاسخ بدهد و احتجاج کند این‌چنین نیست. راهی که ایشان طی کردند درست است و اگر از نظر شأن نزول باشد شأن نزول معنایش این نیست که اولاً بسیاری از اینها اسباب نزول تطبیق است نه شأن نزول و روایاتشان هم خیلی معتبر نیست و ثانیاً آنچه مربوط به عاص‌بن‌وائل است همان قسمت قبلی است که ﴿قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ﴾ نه این قسمت دوم، اگر این قسمت دوم باشد باید حرف عاص‌بن‌وائل را بر همان روش قبلی که هر کس کافر بود مرفّه‌تر است و متنعّم‌تر حمل کرد نه استهزاء چون قرآن به استهزاء بها بدهد در برابر او حجّت ارائه کند این‌چنین نیست.
مطلب بعدی این است که این ﴿أَفَرَأیْتَ﴾ یعنی «أخبرنی» آیا دیدی! لغتاً رأیتَ یعنی دیدی، ﴿أَفَرَأیْتَ﴾ یعنی دیدی حالا در این گونه از موارد در کتابهای ادبی ملاحظه فرمودید وقتی گفتند «أفرأیت، أرأیت، أفرأیت» یعنی حالا که دیدی ما را باخبر کن یعنی «أخبرنی»، «أرأیت» یعنی «أخبرنی» حالا که دیدی ما را باخبر کن اینجا هم می‌فرماید: ﴿أَفَرَأیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَیَنَ﴾ اینکه گفت ﴿لَأُوتَیَنَ﴾ برای دو وجه است یا برای آن است که بخواهد بگوید رفاه دنیا و سعادت دنیا در الحاد و کفر و وثنیّت است یا می‌خواهد بگوید که حق با ماست زیرا اگر ما بر باطل بودیم متنعّم نبودیم البته این تلازم مقدّم و تالی باطل است ثبوت محمول برای موضوع باطل است و مانند آن، پس دو وجه در این ﴿لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ هست یا برای آن است که بگویند اگر رفاه می‌خواهی به سراغ بت‌پرستی برو یا می‌گویند که بت‌پرستها مرفّه‌اند و این کار حق است و اگر باطل بود اینها مرفّه نبودند همین مغالطه‌هایی که احیاناً کم و بیش مطرح است اما ذات اقدس الهی در پاسخ می‌فرماید شما که از آینده خبر می‌دهید اِخبار از آینده یا علم شهودی می‌طلبد یا علم حصولی، علم حصولی هم یا با برهان است یا با دلیل معتبر نقلی مستحضرید که این تثلیث محصول دوتا منفصله است هر جا حَصر عقلی هست که نه کمتر نه بیشتر این الاّ ولابد باید به دو منفصله برگردد اگر گفته شد کلمه یا اسم است یا فعل است یا حرف نه کمتر از این است نه بیشتر از این، درست است که در امور اعتباری این مفید حصر است اما حصر عقلی دایر بین نفی و اثبات است یعنی دایر بین نقیضین است و یک شیء هم که بیش از یک نقیض ندارد آن منفصله‌ای که جمع مقدّم و تالی محال، رفع مقدّم و تالی محال آن منفصله، منفصلهٴ حقیقیه است منفصلهٴ حقیقیه چون مقدّمه و تالی او نقیض هم‌اند جمعشان محال رفعشان محال، اگر ما خواستیم حصر عقلی داشته باشیم هیچ یعنی هیچ راهی نیست مگر اینکه به دو منفصله برگردد چون یک منفصله مرکّب از چند نقیض نخواهد بود در همین مثال معروف کلمه گفته می‌شود کلمه یا اسم است یا نه، اگر اسم نبود یعنی نه، یا فعل است یا نه، که بین نفی و اثبات است کلمه یا اسم است یا نه، اگر اسم نبود یا فعل است یا نه، این تقسیمها منفصله حقیقیه است محصول این دوتا منفصله این است که کلمه یا اسم است یا فعل است یا حرف این در امور اعتباری، در بحثهای عقلی هم می‌گویند شیء یا واجب است یا نه، اگر واجب نبود یا ممکن است یا نه، اگر ممکن نبود می‌شود ممتنع لذا می‌گویند شیء یا واجب است یا ممکن است یا ممتنع در همهٴ مواردی که حصر عقلی است و بین سه ضلع است الاّ ولابد باید به دو منفصله برگردد علم یا شهودی است یا برهانی است یا سمعی بیش از این نیست کمتر از این هم نیست یا انسان مشاهده می‌کند نظیر آنچه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «لو کُشِفَ الغطاء مَا ازْدَدْتُ یَقینا» یا برهان عقلی اقامه می‌شود یا دلیل نقلی ما علمی داشته باشیم که بیشتر از این سه قِسم باشد یا کمتر از این سه قسم بعضیها از اینها را نداشته باشد این محال است حالا که علم یا شهودی است یا برهانی است یا قرآنی بالأخره یا عرفان است یا قرآن است یا برهان این باید به دو منفصله برگردد و محصول این دو منفصله این است که علم یا حضوری است یا نه, اگر حضوری نبود و حصولی بود یا با عقل ثابت می‌شود یا نقل, اگر با عقل ثابت شد می‌شود برهان و معقول, اگر با عقل ثابت نشد می‌شود سمع و قرآن و نقل پس علم یا شهودی است یا برهانی است یا نقلی ذات اقدس الهی می‌فرماید شما بر غیب مطّلع شدید اطلاع‌تان بر غیب جامع دو قسم است یا باید برهان عقلی داشته باشید که منکرید یا باید شهود غیبی داشته باشید که بهرهٴ شما نمی‌شود که از باب «لو کُشِفَ الغطاء مَا ازْدَدْتُ یَقینا» بگویید. می‌ماند دلیل نقلی کسی به شما تعهّد نسپرده که بعد از مرگ به شما فرزند بدهد یا مال بدهد یا اگر مربوط به قبل از مرگ است در دنیاست شما نه آینده را دیدید که بشوید اهل بصر, نه آینده را می‌فهمید که بشوید اهل نظر, نه کسی به شما تعهّد داد برای اینکه مؤمن نیستید «أ إطّلع علی الغیب» این الف باب افتعال حذف شده است آن همزهٴ استفهام مانده ﴿أَطَّلَعَ الْغَیْبَ﴾ حالا یا شهوداً یا برهاناً یا اگر نه شهود بود نه برهان کسی به شما تعهّد سپرده ما به مؤمنین تعهّد سپردیم گفتیم ﴿مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحاً یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ﴾ کذا و کذا, اما به شما کسی تعهّد نسپرده شما عندالرحمان عهدی دارید, نامه‌ای دارید, وعدی دارید, کسی به شما خبر داد نه آن است نه این, پس شما اگر بخواهید عالِم باشید علمتان یا شهودی است یا برهانی است یا قرآنی «و التالی بأصله مستحیل» شما گزاف‌گویید این می‌شود خلاصهٴ برهان ﴿أَطَّلَعَ الْغَیْبَ﴾ که جامع دو قسم است ﴿أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ ما به مؤمنین تعهّد سپردیم آنها هم از ما تعهّد دارند برای اینکه ما وعده دادیم به آنها اما شما که اهل کفرید پس چرا می‌گویید که به ما مال و فرزند برسد دربارهٴ دنیا هم این‌چنین است شما از آینده‌تان نه خبر حضوری دارید نه خبر برهانی دارید نه خبر نقلی دارید ﴿أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً ٭ کَلَّا﴾ پس این می‌شود منفصله قیاس استثنایی که اگر این کلام شما که می‌گویید ﴿لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ حق باشد یا باید از راه شهود بگویید یا باید طبق برهان بگویید یا باید طبق آیات قرآنی و تعهّدات الهی ﴿کَلَّا﴾ تالی بأقسامه الثلاثه محال فالمقدّم مِثله پس از کجا می‌گویید ﴿لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾.
پرسش: استاد در جریان حضرت نوح هم که کشتی می‌ساخت و مسخره کردند بعد حضرت فرمود اگر شما امروز مسخره می‌کنید من هم روزی شما را مسخره خواهم کرد پس اینجا دلیل آورده برای مسخره خودشان.
پاسخ: بله, خب این «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ» اما قرآن کریم برهان نقل بکند در برابر مسخره که نیست آن مسخره را با مسخره جواب می‌دهند. یک بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که شما ملّتی نباشید ستم‌پذیر «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ» این جنگ ده‌ساله ایران از همین قبیل بود منتها هشت سالش برون‌مرزی بود دو سالش درون‌مرزی این دو سال اول که جنگ داخلی بود از باب «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ» بود هشت سال برون‌مرزی هم بشرح ایضاً خب بیگانه وقتی سنگ زد آدم که تحمّل نمی‌کند که دفاع می‌کند دیگر این بیان نورانی حضرت است که فرمود شما ملّت غیور باشید ملّتی را می‌گویند غیور همان طوری که در بحث غیرت تحلیل شده عناصر سه‌گانه را داشته باشد یک هویّت‌شناس باشد, دو غیرزدا باشد, سه در حوزهٴ غیر دخالت نکند غیرت یعنی این اگر کسی خودش را نشناسد مرز خود و بیگانه را نمی‌تواند بشناسد پس اول هویّت‌شناسی است دوم اینکه غیر را باید بشناسد چه کسی غیر است چه کسی خودی است سوم اینکه نه حریم غیر برود نه غیر را در حریم خود راه بدهد اینکه وارد حریم غیر می‌شود می‌گویند غیرت ندارد شما در بیانات نورانی حضرت امیر در نهج‌البلاغه می‌خوانید «مَا زَنَی غَیُورٌ قَطُّ» هیچ آدم غیرتمندی به ناموس دیگری نگاه نمی‌کند که معنایش این است غیرت یعنی مبادا وارد مرز غیر بشویم دیگر نه غیر را راه بدهیم نه وارد مرز غیر بشویم این می‌شود غیرت.
پرسش: پس مسخره کردن حضرت نوح مربوط به دنیا می‌شود.
پاسخ: دنیا می‌شود ولی منظور این است که.
پرسش: ﴿فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ﴾ می‌تواند شامل این بشود.
پاسخ: آن در آیات قرآنی برای نشاط است که ﴿یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ﴾ کذا و کذا آن برای تشفّی است مؤمنین خوشحال می‌شوند برای اینکه انتقام گرفته شده از ظالمین.
پرسش: وقتی که دریا آمد بالا و آب آمد بالا کافری نبود که مسخره کند.
پاسخ: نه, در همان وقتی که مسخره کردند گفتند شما در خشکی کشتی برای چه می‌سازی همان وقت می‌گوید ما هم شما را مسخره می‌کنیم شما که نمی‌دانید کشتی را برای چه می‌سازیم.
پرسش: این ناظر به بحث قیامت است وگرنه وقتی که غرق شدن که...
پاسخ: نه, همان وقت خصم مسخره می‌کند می‌گوید چون شما از عاقبت خبر ندارید این حرف را می‌زنید ما برای خلا کردن شما داریم می‌سازیم چرا شما می‌خندید شما اگر اهل بینش بودید که مسخره نمی‌کردید شما می‌گویید چرا در خشکی کشتی می‌سازید ما هم می‌گوییم برای خشکی کشتی نمی‌سازیم طوفانی می‌آید ما هم می‌خواهیم نجات بکنیم شما هم می‌خواهید غرق بشوید ﴿نَسْخَرُ مِنکُم کَمَا تَسْخَرُونَ﴾ فی الدنیا, اما ذات اقدس الهی به وسیلهٴ وحی مسخره را نقل می‌کند بعد برای ابطال او برهان اقامه می‌کند که چنین چیزی نیست.
پرسش: اگر منشأ مسخره شبهه برهانی باشد آن که دیگر اشکالی ندارد.
پاسخ: آن دیگر مسخره نیست آن جدل است یک وقت است کسی شبهه‌ای دارد, نقدی دارد, اشکالی دارد خب پوزخندی هم می‌زند برای آن پوزخند که وحی نازل نمی‌شود برای جواب این شبهه نقل باید بشود این درست است.
پرسش: برای منشأ این مسخره برهان نازل شده.
پاسخ: بسیار خب, آن مسخره کردن در کیفیت اِعمال است وگرنه این شبهه جواب می‌خواهد شبهه را باید خدا جواب بدهد و جواب هم می‌دهد اما مسخره را وحی نازل بشود برهان اقامه بکند که نیست که.
پرسش:...
پاسخ: خب نه, منظور آن است که اگر برای قیامت باشد برهان درست است مسخره نیست می‌گوید در قیامت نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» گذشت در سورهٴ «کهف» به صورت جزم نبود گفت اگر قیامتی هم باشد من در آنجا متوکّلم در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آیهٴ 36 به بعد این بود ﴿وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً﴾ آن جریان دو نفری که یکی متمکّن بود یکی متمکّن نبود اینکه متمکّن بود و باغدار بود گفت قیامتی نیست ـ معاذ الله ـ بر فرض ﴿وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْهَا مُنقَلَباً﴾ اگر هم قیامت درست باشد همان طوری که خدا در دنیا به ما داد آنجا هم به ما می‌دهد این در صورت فرض است خب این قابل جواب است اما اگر کسی به صورت مسخره حرف بزند قابل جواب نیست اگر بگوید که من در قیامت هم این شرایط را دارم قابل جواب است اگر بگوید نه, در دنیا آینده دارای این شرایطم بازم هم قابل جواب است این ﴿أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ قابل تطبیق است هم برای کسی که نسبت به دنیا چنین پیش‌بینی می‌کند هم نسبت به آخرت. خب, فرمود اینها که این حرف را می‌زنند دستشان خالی است ﴿کَلَّا﴾ این حرفها باطل است هیچ راهی ندارند برای اینکه ما چه کار می‌‌کنیم با اینها, ﴿سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ﴾ ما حرفهای اینها را می‌نویسیم «سین» در این گونه از موارد برای تحقیق است نه برای تسویف نظیر ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ «سین» در این گونه از موارد نشانهٴ تأخیر نیست یعنی ما محقّقاً این کار را می‌کنیم به دلیل اینکه مأموران ما آنجا رقیبِ عَتیدند در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آیهٴ هیجده سورهٴ مبارکهٴ «ق» این است که ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ قول مستحضرید که مخصوص گفتن نیست اینجا هم که فرمود: ﴿سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ﴾ مخصوص گفتن نیست مثل اینکه ما بگوییم حرفِ این آقایان چیست یعنی مَنش‌شان, روش‌شان, مکتبشان, دیده‌شان, آرمانشان چیست اختصاصی به گفتن در برابر آن امور ندارد منتها چون مهم‌ترین و بیشترین کار مردم با زبان است می‌گویند ببینید حرفشان چیست مثل اینکه ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ چون مهم‌ترین مصرف أکل است می‌گویند مال مردم نخورید وگرنه فرش غصبی را کسی نمی‌خورد که می‌گویند مال مردم خورد اینجا هم که فرمود: ﴿سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ﴾ یعنی آنچه را که او گفت و نوشت و رفتار دارد و کردار دارد ما می‌نویسیم محقّقاً می‌نویسیم سریعاً هم می‌نویسیم برای اینکه در آیه هیجده سورهٴ مبارکهٴ «ق» این‌چنین آمده ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ﴾ این قول یعنی فعل, رفتار, گفتار, نگاه, استماع کسی یک غیبت را گوش می‌دهد این طور است نامحرم را نگاه می‌کند این طور است آهنگ حرام را گوش می‌دهد این طور است همهٴ کارها را شامل می‌شود ﴿إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ نه رقیبٌ و عَتید یکی رقیب باشد و دیگری عتید آن که در سَمت راست است او هم رقیب است عَتید یعنی مراقبِ آماده اینکه در سَمت چپ است این هم رقیب است عَتید قبلش که فرمود: ﴿إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ﴾ ناظر به این است از طرف راست و از طرف چپ او مأموران ما قَعیدند نشستند در کمین‌اند هر کدام قعیدند یک, هر کدام رقیب‌اند دو, هر کدام عتیدند سه, نه «رقیبٌ و عتیدٌ» هم مراقب‌اند, هم مستعدّ و آماده و خواب هم نمی‌برد خب همان‌جا ضبط می‌کند دیگر ﴿وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ٭ کِرَاماً کَاتِبِینَ ٭ یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ﴾ همین است دیگر ﴿یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ﴾ همین است دیگر.
پرسش: این یلفظ منحصر در گفتار نمی‌کند این آیه را؟
پاسخ: نه, هیچ وگرنه رفتار و گفتار, نوشتار و اینها همین طور است دیگر همه را می‌نویسند دیگر. خب, بنابراین اینها اگر رقیب‌‌اند عتیدند قعیدند که هیچ چیزی فوت نمی‌شود این ﴿سَنَکْتُبُ﴾ معنایش این نیست که ما بعدها می‌نویسیم نعم, روایاتی که مربوط به همین بخش از آیات است دو طایفه است یکی اینکه حَسنات را به سرعت می‌نویسند اما سیّئات را یک مقدار مهلت می‌دهند که شخص استغفار کند توبه کند و محو کند این هست در روایات, اگر این ﴿سَنَکْتُبُ﴾ به این معنا باشد که ما به او مهلت می‌دهیم تا توبه کند با «سین» تسویف سازگار است اما اگر بیش از آن حد باشد که ما بعدها بخواهیم ثبت بکنیم این‌چنین نیست همان‌جا ثبت می‌شود ولی توبه‌اش و مهلت دادنش بله محفوظ است پس ﴿سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ﴾ حالا که این کار را کردیم ﴿وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً﴾ ما عمر طولانی به او دادیم این از مال و ولد استفاده کرده بی‌راهه رفته طعنی زده و این را حق دانسته و خیال کرده هر کسی متمکّن شد خیر با اوست و مانند آن, ﴿وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً﴾ خب, آنچه را که او گفته یعنی مال و ولد آنها را ما می‌گیریم ﴿وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ﴾ این چه گفته؟ گفته ﴿لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ این مَقولِ او را ما می‌گیریم خودش تنها دست‌خالی می‌ماند خودش بدون مال و ولد و با دستِ خالی نزد ما می‌آید پس آنچه او دارد ما از او می‌گیریم خود او هم به تنهایی می‌آید کسی هم با او نیست ﴿وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ﴾ که این بدلِ اشتمال می‌شود چه اینکه خود او را هم ارث می‌بریم دیگر ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا﴾ همه را او ارث می‌برد در اینجا این بدل اشتمال است آنچه را که او گفته نه «نَرث ما یقول» که دیگر بدل نباشد ﴿نَرِثُهُ مَا یَقُولُ﴾ خب, این ﴿نَرِثُهُ مَا یَقُولُ﴾ یعنی آنچه را که او گفته به دست ماست دیگر به او نمی‌دهیم خودش هم ﴿وَیَأْتِینَا فَرْداً﴾ در حقیقت ما او را هم ارث می‌بریم آنچه را هم که او دارد ارث می‌بریم با هم نمی‌آیند همین میراث‌برَی هم تک تک است یعنی مال او را جدا ارث می‌بریم او را هم جدا ارث می‌بریم یک وقت است که او با مال با هم می‌آیند یک چند لحظه‌ای هم مسرور است اما بی‌هم می‌آیند نه باهم ﴿وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ﴾ اول آنها را می‌گیریم بعد خودش هم تنها, بنابراین چیزی برای او نمی‌ماند.
مطلب مهم این است که همه تنها می‌آیند منتها تنهایی بعضی رفاه است تنهایی بعضی عذاب, پس سه طایفه آیه داریم یک طایفه این است که همه تنها می‌آیند قوم و قبیله و عشیره همراه کسی نیست یک طایفه این است که این تنهایی برای یک عدّه راحت است خب اینها قبلاً مزاحم بودند تعلّقات بی‌جا بود یا دشمن بودند یا فتنه آنهایی که دشمن‌اند به نحو موجبهٴ جزئیه فرمود: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾ آنهایی که فتنه‌اند یعنی آزمون‌اند به نحو موجبهٴ کلیه فرمود: ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ این فتنه یعنی آزمون, آن دشمن که موجبهٴ جزئیه است اینها خوب است که با آدم نیایند دیگر, پس طایفه ثانیه طایفه‌ای است که تنهایی رحمت است برای او. طایفه ثالثه این است که این شخص تمام قدرتش به این مال و ولد بود دیگر اینها که از او گرفته شده تنها می‌‌آید برای او یک عذاب است لذا این سه بخش از قرآن با سه‌تا طایفه از آیات هماهنگ شده.
پرسش:...
پاسخ: اینکه تنها آمده دیگر چون اگر مشمول شفاعت باشد بله, ﴿نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ یک وقت می‌گوییم موسویها بیایند یک وقت می‌گوییم فرعونیها بیایند, یک وقت می‌گوییم موسویها بیایند یک وقت می‌گوییم فرعونیها بیایند, یک وقت می‌گوییم محمّدیها(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیایند یا علویها بیایند, حَسنیها بیایند, حسینیها بیایند, فاطمیها بیایند(صلوات الله علیهم اجمعین) شیعه‌ها می‌آیند دیگر ما را به اسم ائمه‌مان می‌خوانند دیگر آنها را هم به اسم ائمه‌شان می‌خوانند دیگر خب.
پرسش: استاد در ثبوت و ما یقول نیست چون شما در آن مجموعه فرمودید جدا حساب می‌شوند.
پاسخ: جداست دیگر.
پرسش: چون بدل مقصود بالذات ما یقول است دیگر چون «نرثه ما یقول» شما فرمودید هم خودش را.
پاسخ: بله, خودشان ﴿یَأْتِینَا فَرْداً﴾ دارد دیگر خودش که اصل است می‌آید این هم بر اساس ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا﴾ اینها را هم ارث می‌برد ﴿لِلَّهِ مِیرَاثُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ هم افراد را ارث می‌برد هم اموال را ارث می‌برد منتها اول اموال را از اینها می‌گیرد بعد اینها که به دست خالی شدند خود اینها را هم می‌گیرد خب.
پرسش: استاد یک مؤید دیگر برای این است که ﴿لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ برای دنیا می‌باشد بعید است که برای قیامت باشد.
پاسخ: حالا آنکه دارد آن مقداری که دارد آن مقداری هم که دارد این است دیگر خب.
در همین آیاتی که در پیش داریم می‌فرماید آیهٴ 97 همین سورهٴ مبارکهٴ «مریم» این است که ﴿وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ چون قبلش این است که ﴿إِن کُلُّ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً ٭ لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّاً ٭ وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ همه تنها می‌آیند حالا اینهایی که همه تنها می‌آیند برخیها تنهایی برای آنها رفاه است برای اینکه مزاحم ندارند برخیها این تنهایی برای آنها عذاب است مثل همین شخص که گرفتار این وضع شده است که اموالش و اولادش از او گرفته شده و چیزی هم او را همراهی نمی‌کند ﴿وَیَأْتِینَا فَرْداً﴾ در بخشهای دیگر دربارهٴ همین کفار آمده خب, پس ﴿وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ وَیَأْتِینَا فَرْداً ٭ وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً﴾ اینها ثروتی می‌خواستند که برای آنها حلال و حرام و اینها هیچ فرق نکند آن را از راه باطل به دست می‌آوردند یک عزّت کاذبی می‌طلبیدند که در برابر بتها خضوع می‌کردند که می‌گفتند اینها که گرفتار وهم‌اند همین طور است دیگر می‌گویند اگر کسی سعادت بخواهد عزّت بخواهد باید در برابر بتها خضوع کند فرمود این یک عزّت کاذبی است عزّت یعنی نفوذناپذیری که قبلاً هم این کلمهٴ عزّت تفسیر شده است سرزمین سِفت و محکم که کُلنگ و بیل در او اثر نمی‌کند می‌گویند «أرضٌ عَزاز» یعنی زمین محکم لازمهٴ نفوذناپذیری اقتدار است یا غلبه است وگرنه معنای عزّت غلبه نیست همان نفوذناپذیری است مؤمن عزیز است نفوذناپذیر است حرف هر کسی را قبول نمی‌کند هر کسی نمی‌تواند در او نفوذ بکند و مانند آن, این معنا برای خدا و پیامبر و مؤمنین ثابت است طبق بعضی از آیات که ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ و بر اساس توحید این دو ضلع حذف می‌شود ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ سایر موارد هم همین طور است قدرت این طور است, قوّه این طور است اگر فرمود: ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ یا ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾ یا ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» یکجا فرمود که معلوم می‌شود که ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ خاصیّت توحید این است عزّت هم یکی از همین مسائل است که اگر برای انبیا و اولیا و مؤمنین عزّت است اینها عطیّهٴ الهی است ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ اگر از این مسیر کسی بیرون رفت عزّت کاذب است عزّت صادق نیست و چون اینها به دنبال عزّت کاذب بودند و نمی‌فهمیدند این عزّت, عزّت دروغین است هر کذبی, راستی در قبال اوست اگر عزّت اینها دروغین است ذلّت اینها راست است این یک مقدمه, و قیامت ظرف ظهور حق و حقیقت است این دو مقدمه, در نتیجه در قیامت اینها خوار و ذلیل محشور می‌شوند این نتیجه برای اینکه کسی که دارای عزّت کاذب است یعنی دارای ذلّت صادق است چون نمی‌شود هم عزّتش کاذب باشد هم ذلّتش کاذب که اگر عزّتش دروغ است پس ذلّتش راست است عالَمی که حق و صدق روشن بشود آن قیامت است در قیامت ﴿لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ﴾ این عذاب مُهین, مهین غیر از آن سوخت و سوز بدنی است کسی خوار می‌شود که در دنیا عزیزِ بی‌جهت باشد اگر عزیزِ بی‌جهت بود ذلیلِ باجهت است وقتی ذلیلِ باجهت بود قیامت ظرف ظهور حقیقت است و در قیامت ذلّت اینها روشن می‌شود فرمود اینها به دنبال عزّت‌اند این عزّت, عزّت دروغین است ما صحنهٴ قیامت را برای شما تشریح بکنیم در صحنهٴ قیامت فرمود عابد و معبود ما هر دو را می‌آوریم هم شما می‌گویید اینها ما را فریب دادند هم اینها می‌گویند ما فریب ندادیم اینها فریب‌ خوردند خب شما به دنبال چه چیزی می‌گردید اگر این آلهه را می‌پرستید این آلهه در قیامت می‌گویند که اینها به ما تهمت زدند بعضی از اهل معرفت می‌گویند که سرّ اینکه خدای سبحان شرک را نمی‌آمرزد برای آن است که مشرک بدترین تهمت را زده است به چه کسی تهمت زده, به در و دیوار عالَم تهمت زده, به چوب و صنم و وثن تهمت زده اینها به خدا عرض می‌کنند خدایا ما که بردهٴ توییم, بندهٴ توییم, مخلوق توییم او ما را متّهم کرده که ما شریک توییم این بزرگوار می‌گوید که شرک به حقّ‌الناس برمی‌گردد نه حقّ‌الله کسی به خدا ظلم نمی‌کند ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ یعنی ﴿لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ لـِ این آلههٴ جعلی اینها در قیامت دادشان بلند است خدایا اینها ما را متّهم کردند ما بردهٴ توییم, بندهٴ توییم, مسبّحیم, حامدیم ﴿إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ اینها ما را متّهم کردند که ما شریک توییم وگرنه کسی نسبت به خدا ظلمی ندارد چطوری نسبت به خدا ظلمی دارد ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ خب این یک دید خاصّی است ولی به هر تقدیر آنکه قرآن در این بخش مطرح می‌کند می‌فرماید: ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً﴾ این‌چنین است؟! ﴿کَلَّا﴾ اینها عامل عزّتشان نیستند چرا, برای اینکه ﴿سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ﴾ این ﴿سَیَکْفُرُونَ﴾ هم می‌تواند برگردد به عابدها هم می‌تواند برگردد به معبودها, هم بت‌پرستها در قیامت از بتها تبرئه می‌کنند خودشان را هم بتها خود را در قیامت از بت‌پرستها تبرئه می‌کنند هر دو بخش را قرآن کریم ذکر کرده که اینها در قیامت تبرئه می‌کنند آیهٴ 86 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» که بحثش قبلاً گذشت این بود ﴿وَإِذَا رَأَی الَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکَاءَهُمْ﴾ وقتی مشرکین آلههٴ خود را در قیامت دیدند چون در حشر اکبر همه محشور می‌شوند دیگر, اگر ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ یعنی سماوات محشور می‌شوند, ارضین محشور می‌شود و همه محشور می‌شوند انسانها هم محشور می‌شوند خب اگر زمین محشور نشود که شهادت نمی‌دهد شفاعت نمی‌کند شکایت نمی‌کند, مسجد که از اهل محل شفاعت می‌کند یا شکایت می‌کند برای این است که همین مسجد آمده دیگر اگر مسجد نیاید یا یک مسجد دیگر بیاید که دیگر نمی‌تواند شکایت بکند یا شفاعت بدهد دیگر منتها هویّتش را باید یک راه خاصّی حفظ بکنند زمینی که آدم در آن زمین اطاعت کرده شهادت می‌دهد یا زمینی که معصیت کرده شکایت می‌کند ﴿وَإِذَا رَأَی الَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکَاءَهُمْ قَالُوا رَبَّنَا هؤُلاَءِ شُرَکَاؤُنَا الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا مِن دُونِکَ﴾ می‌گویند خدایا اینها بتهای ما بودند که ما اینها را می‌پرستیدیم آن‌گاه ﴿فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ این بتها می‌گویند خب شما ما را متّهم کردید شما دروغ می‌گویید ما چه موقع شما را دعوت کردیم برابر هوستان, برابر خیالتان, برابر القائات شیطانی‌تان به دنبال ما راه افتادیم وگرنه منِ چوب, منِ سنگ چه موقع به تو گفتم مرا بپرس یا منِ ستاره یا منِ آفتاب چه اینکه وجود مبارک عیسای مسیح می‌گوید ما چه موقع گفتیم ﴿فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ آن‌گاه ﴿وَأَلْقَوْا إِلَی اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُوا یَفْتَرُونَ﴾ شرک گُم می‌شود.
پرسش: پس اینکه می‌فرماید بتها می‌روند به جهنم چیست؟ آیه‌ای که می‌فرمایند می‌روند به جهنّم.
پاسخ: بله دیگر, آن چون برای تعذیب اینها منتها این در و دیوار جهنم رنج نمی‌برند ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ این سنگهایی که شما می‌پرستیدید اینها را ما وسیلهٴ سوخت و سوز شما قرار می‌دهیم الآن جهنم در و دیوارش مشتعل است مگر آنها عذاب می‌بینند خود عذاب, خود نار آن اشتعالش تسبیح حق است الآن برای ما آتش عذاب است اما برای خود آتش, آتش عذاب نیست همان طوری که فضای لطیف تسبیح‌گوی حق است آبِ ملایم تسبیح‌گوی حق است نار مشتعل هم تسبیح‌گوی حق است مگر او رنج می‌برد این انسان است که برای اینکه به انسان بگویند همین را ما داریم می‌سوزانیم که تو تنبیه بشوی فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾. خب, در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که باز بحثش قبلاً گذشت فرمود اینها وقتی یکدیگر را می‌بینند از یکدیگر تبرّی می‌جویند و می‌گویند که ﴿تَبَرَّأْنَا إِلَیْکَ﴾ و مانند آن, برخیها می‌گویند که اصلاً ما شرک نورزیدیم ما مشرک نبودیم. در آیهٴ 94 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» اصل فرادا بودن را مطرح می‌کند که ﴿وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَی کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَکْتُم مَا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ وَمَا نَرَی مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاءُ لَقَد تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَضَلَّ عَنکُم مَاکُنتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ آن رابطهٴ عابد و معبود قطع شد اینکه بت‌پرست بود در قیامت شروع می‌کند به دروغ‌بافی در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 22 به بعد این است ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ به بت‌پرستها می‌گوییم که این بتهایی که شما آنها را شریک ما قرار دادید کجا هستند ﴿ثُمَّ لَمْ تَکُن فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا وَاللّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾ اینها همین طور که دنیا عادت به دروغ گفتن دارند آنجا هم به دروغگویی پرداختند نه اینکه دارند خبر می‌دهند جِدّ متمشّی نمی‌شود الآن که روز روشن است ما به یکدیگر بگوییم مثلاً روز نیست جِدّ ما متمشّی نمی‌شود مگر اینکه لفظ را بگوییم, بگوییم این بحث در فلان شب بود این اشکال در فلان شب بود در حالی که در روز هست این جد متمشّی نمی‌شود در حضور یکدیگر اما در غیاب یکدیگر می‌شود گفت فلان کس در فلان شب یا فلان شخص در فلان شب این شبهه را ایراد کرد در غیاب کذب متمشّی می‌شود ولی در حضور جد متمشّی نمی‌شود صحنهٴ قیامت هم صحنهٴ حضور همگانی است جد متمشّی نمی‌شود اما آدم دروغگو عادت کرده به دروغ مثل آدم فحّاشی که زیر شلاّق دارند تنبیهش می‌کنند باز هم فحش می‌گوید یک آدم بددهن هم در عالَم خواب هم که حرف می‌زند فحش می‌گوید این فحش دادن مَلکهٴ اوست نه این است که او بر اساس اختیار حرف می‌زند آن ملکات قبلی دهنش را باز کرده به بدگویی یک آدم دروغگو هرگز خوابِ صادق نمی‌بیند یک آدم بددهن در خواب هم که بخواهد حرف بزند حرفهای باطل می‌گوید اما بر اساس اختیار نمی‌گوید محصول ملکات قبلی‌اش است این هم که می‌گویند ﴿مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾ همان طور است که به اصطلاح ترفندشان است آن‌گاه ذات اقدس الهی به رسولش فرمود: ﴿انظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ﴾ در بخشی از آیات دارد که ﴿تَبَرَّأْنَا إِلَیْکَ﴾ بنابراین اگر سخن از مال و ﴿لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ با آن برهان ابطال شده است و اگر کسی ﴿لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً﴾ با این برهان ابطال شده است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:06

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن