- 35
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 81 تا 87 سوره مریم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 81 تا 87 سوره مریم"
مطالب محوری سوَر مکّی اصول اعتقادی بود یعنی توحید و وحی و نبوّت
شرک باطل است و دیگر اینکه مشرکین بتپرستی را برای اینکه عزیز باشند اتّخاذ کردند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً ﴿81﴾ کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدّاً ﴿82﴾ أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً ﴿83﴾ فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً ﴿84﴾ یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً ﴿85﴾ وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً ﴿86﴾ لاَّ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴿87﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکّه نازل شد و مطالب محوری سوَر مکّی اصول اعتقادی بود یعنی توحید و وحی و نبوّت و بخشی از خطوط کلی اخلاق و فقه و حقوق نه جزئیات آنها در این سوره گاهی از توحید، گاهی از وحی و نبوّت و گاهی از معاد سخن به میان میآید. در جریان بتپرستی به دو مطلب اشاره فرمود یکی اینکه شرک باطل است و دیگری اینکه اینها بت را و شرک و بتپرستی را برای اینکه عزیز باشند اتّخاذ کردند یک راه مبدأ فاعلی است که چرا این کار را کردند دو دلیل بود که در بحث دیروز گذشت تودهٴ بتپرستها بر اساس تقلید و محقّقان آنها بر اساس خلط بین مشیئت تکوینی و مشیئت تشریعی گفتند ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ﴾ اما غایت و هدف بتپرستی چیست؟ هدف بتپرستی این است که اینها عزیز باشند برای اینکه این بتها را دارای سِمت میپنداشتند میگفتند اینها شفیعاند و مقرِّباند ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ و همچنین ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ این یک، و منظورشان از تقرّب و شفاعت هم مسائل رفاهی دنیا بود نه آخرت زیرا اینها به قیامت و بهشت و جهنم و عذاب و کیفر و پاداش دو دوزخ معتقد نبودند تا اینکه شفیع یوم القیامه طلب بکنند این دو، پس اینها که شفیع میخواستند یعنی این بتها برای ما نزد خدا شفاعت کنند که مال ما زیاد بشود، قدرت ما زیاد بشود، فرزندان ما زیاد بشود ما بشویم عزیز لذا فرمود: ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً﴾ آنگاه فرمود: ﴿کَلَّا﴾ این کلمهٴ ﴿کَلَّا﴾ گاهی آغاز سخن است به منزلهٴ «إنّ» و «أنّ» و تحقیق است گاهی هم مربوط به گذشته است که ابطال گذشته را تفهیم میکند آنجا که مربوط به ابطال گذشته است نظیر آنچه در همین سوره چندجا قرائت شد آنجا که مربوط به آغاز مطلب است در سورهٴ مبارکهٴ «علق» که دارد ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ﴾ در آیهٴ ششم دارد ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ٭ کَلاَّ إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی﴾ این برای نفی گذشته نیست این به منزلهٴ «إنّ» است به منزلهٴ «أنّ» است یعنی تحقیقاً اینچنین است انسان وقتی قدرت پیدا کرد طغیان پیدا میکند مگر اوحدی از انسانها پس ﴿کَلَّا﴾ گاهی به منزلهٴ «إنّ» و «أنّ» و امثال ذلک است که آغاز مطلب است برای تحقیق مطلبی است که در پی میآید گاهی هم برای نفی مطلب گذشته است آیه محلّ بحث که دارد ﴿کَلَّا﴾ این برای نفی مطلب گذشته است ﴿کَلَّا﴾ اینچنین نیست برای اینکه امروز که دنیاست حق و باطل مشوب است برای امتحان، فردا که روز حقیقت است حق ظاهر میشود معلوم میشود که عابد از معبود تبرّی میکند، معبود از عابد تبرّی میکند همین بتها ضدّ آنها خواهند بود و همین بتپرستی علیه اینها خواهد بود بعد خطاب را متوجّه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میکند میفرماید مگر تو نمیبینی که الآن چگونه شیطان اینها را تحریک کرده، تهییج کرده این نصیب هر کس نیست میفرماید این حرف، حرف باطل است دیگران تا نـمُردند نمیبینند تو نـمُرده میبینی کسی هم که مثل توست چون به موتِ ارادی راه یافت میبیند که الآن شیطان دارد اینها را میگَزد کسی که در محضر وجود مبارک حضرت امیر آن حرف را زد برابر آنچه سیّد رضی(رضوان الله علیه) در نهجالبلاغه نقل کرد وجود مبارک حضرت امیر فرمود شیطان در دهنت دَمید تو تریبون شیطانی حرف شیطان را داری میزنی که «نَفَثَ الشیطان علی لسانک» خب، فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ که در بحث دیروز اشاره شد اگر اینجا به ضمیر اکتفا میکرد میفرمود «علیهم» کافی بود برای اینکه دو بار با ضمیر، جمع مذکّر سالم مطلب را گذراند اینجا هم مناسب بود ضمیر جمع مذکّر بیاورد اما اسم ظاهر آورده برای دو نکته یکی اینکه سبب ذکر بشود دوم اینکه اختصاصی به آنها ندارد همهٴ کفار گرفتار چنین وضعیاند اما چون این ارسال، ارسال تکوینی است مأموریت، مأموریت تکوینی است سخن از اجر و پاداش نیست آن مأموریت تشریعی است که اگر کسی امر خدا را اطاعت کرده پاداش دارد اما امر تکوینی با پاداش همراه نیست شما ببینید این امر تکوینی را خدای سبحان نسبت به ابر گفته، نسبت به باران گفته فرمود: ﴿وَأَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِم مِدْرَاراً﴾ یک، ﴿أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ﴾ دو، ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ سه، همهٴ اینها رسالت الهی، مأموریت الهی، فرمان الهی را دارند اطاعت میکنند یعنی در نظام تکوین همه در تحت تدبیر ربّالعالمیناند بنابراین امر، امر تکوینی است نه امر تشریعی تا اجر را به همراه داشته باشد و هر چه در جهان هستی راه دارد مأموران الهیاند که با تدبیر مدبّرات دارند کار میکنند خب، فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ بعد فرمود: ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ﴾ حالا اینها که بیراهه میروند کفر میورزند نگو چرا خدا زود نمیگیرد چون اگر خدا زود کسی را کیفر بکند که میشود نظام، نظام جبر فرمود: ﴿أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً﴾ مختصری اینها را مهلت بدهیم صد سال، نود سال نسبت به ابد یک لحظه است قابل اندازهگیری نیست فرمود: ﴿أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً﴾ مختصری چند روزی به اینها مهلت بدهید تا اینکه ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾.
پرسش: ﴿أَلَمْ تَرَ﴾ مگر دلیل برای ﴿سَیَکْفُرُونَ﴾ نیست؟
پاسخ: برای مجموع میتواند باشد نه.
پرسش: برای مجموع هم باشد اینجا استدلال به اخص برای ادّعای اعم نیست؟
پاسخ: نه، چون وقتی پیغمبر این را بفهمد اوحدی هم به تبع پیغمبر میفهمند دیگران میفهمند مشکل برای خودشان است وقتی ﴿کَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ آن وقت میفهمند میبینند.
پرسش: اخص بودن از جهت این است که آن آلهه اعم از بتها و شیاطین بوده ولی استدلالی که شده فقط به شیاطین شده.
پاسخ: بله دیگر، این یک نمونه از آنهاست این شیاطین هم آنها را به خودشان دعوت میکنند هم آنها را به آلههٴ دیگر در قیامت آن آلههٴ راستین میگویند خدایا! ﴿بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ﴾ ما که تبرّی کرده بودیم ما که در دنیا گفتیم برده و بندهٴ توییم یک، خودمان هم اینها را به توحید دعوت کرده بودیم دو، پس ما اهل این نبودیم که مردم را به خود دعوت کنیم ﴿بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ﴾ کذا و کذا، اینها حرف شیطان را گوش میدادند ما هر چه میگفتیم ما معبود نیستیم ما عبدیم اینها قبول نمیکردند لذا در قیامت فرشتهها و قدّیسین بشر مثل عیسی(سلام الله علیه)، عُزیر(علیه السلام) همهٴ اینها میگویند که خدایا این ﴿بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ﴾ حرف ما را گوش نمیدادند. خب، اما این شیاطین هم اینها را به خودشان دعوت میکردند هم به آلههٴ دیگر. فرمود عجله نکن ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً﴾ ما شمارهای داریم هم شمارهٴ نَفَس هم شمارهٴ روز برای هر کسی اجل مقدّری است ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ مستحضرید ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ﴾ معنا دارد اما ﴿لاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ یعنی چه؟ فرمود وقتی مرگ ایشان رسید جلو و دنبال ندارد این یعنی چه؟ تأخیر ندارد معنایش را میفهمیم اما تقدیم ندارد یعنی چه؟ وقتی فرصت مرگ نرسید زمان مرگ نرسید اینها نمیبینند یعنی چه؟ میخواهد بفرماید همان طوری که قبل از فرصت کسی بخواهد بمیرد مستحیل است با رسیدن فرصت کسی یک لحظه بخواهد تأخیر بیندازد مستحیل است این دومی هم مثل اوّلی است اوّلی شما میگویید معقول نیست میگوییم حق با شماست معقول نیست دومی هم معقول نیست ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾، ﴿لاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ یعنی چه؟ یعنی محال است، اگر فرصت مرگ هنوز نرسید هنوز شخص عمرش باقی است مُردنش محال است دیگر میفرماید وقتی هم که فرصت مرگ رسید یک لحظه بخواهد تأخیر بیندازد مثل این است دومی مثل اوّلی است اوّلی محال است دومی هم محال است چرا، برای اینکه اگر چیزی نظام علّی و معلولی دارد «الشیء ما لم یَجب لم یوجد و الشیء» هم «لا لم یمتنع لم یُعدَم» تا سبب نرسد شیء مستحیلالوقوع است وقتی سبب رسید شیء مستحیلالتأخّر است همان طوری که تقدیم مستحیل است تأخیر هم مستحیل است ﴿لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ فرمود ما شماره داریم برای اینها «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَی أَجَلِهِ» این بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است هر نفسی که انسان میکِشد یک خُطوه، یک گام، گام غیر از قدم است از آنجا که پایان مسح است تا رئوس الأنامِل را میگویند قدم اما بین این قدم و بین آن قدم که انسان راه میرود این را میگویند خُطوه این را میگویند گام آنجایی که کَعب است تا اَنامل این را میگویند قدم، اگر کسی راه میرود یک قدم آنجا گذاشت یک قدم جلو، بین قدمین را میگویند خُطوه میگویند گام فرمود: «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَی أَجَلِهِ» هر نَفسی که انسان برمیآورد یک گام نه یک قدم، یک گام به مرگ نزدیکتر میشود فرمود همهٴ این شمارهها برای ما مشخص است قرطبی در جامع از بعضیها نقل کردند که انسان در شبانهروز مثلاً 24 هزار بار نفس میکشد حالا یا دقیق یا غیر دقیق اینها این حساب را داشتند شمارههای انفاس ما معلوم است روزهایی هم که نفس میکشیم شبهایی هم که نفس میکشیم عددش معلوم است ذات اقدس الهی به رسولش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اینها شمارهای دارند این شماره تمام شد میآیند نزد ما دیگر ما منتظریم اینها شمارههایشان تمام بشود عَدّ بدون مَد است ما دیگر امتداد نمیدهیم این آقا باید چند هزار نفس بکشد دیگر بعد تمدید نمیکنیم غالب مفسّرین به این نکته عنایت کردند این عَدّ بلا مَد است یعنی دیگر تمدید نیست نظیر فرصتهای دیگر نیست که میگویند یک هفته تمدید شده اگر ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً﴾ یعنی همین روز عمرش مشخص است نفسهایش هم مشخص است چند روز عمر میکند چند ساعت عمر میکند چندتا نفس باید بکشد همهٴ اینها شماره دارد و شمارههای اینها هم مشخص است بعد هم تمدید نمیکنیم ﴿إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً﴾.
پرسش: این «ما» موصوله نیست استاد؟ یعنی آن نَفَسهایی که میکشید.
پاسخ: نه، حصر است دیگر. خب، چه موقع این عمل میشود چه روزی، چه موقع این شماره تمام میشود و شما تمدید نمیکنید؟ روزی که یک عده سواره میآیند یک عده پیاده، یک عده سواره میآیند یک عده پیاده حالا نگاه کنید ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ اینجا با متکلّم معالغیر خودش عهدهدار شد فرمود ما این کار را میکنیم متّقیان را ما محشور میکنیم وَفْد هم به رُکْبان میگویند به سوارهها میگویند نه تکسوار این دو نکته چند آیه بود قبلاً خواندیم یکی از آن آیات همین آیهٴ 95 سورهٴ مبارکهٴ «مریم» است که در پیش داریم که فرمود: ﴿وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ همه تک میآیند در قیامت زندگی جمعی است نه اجتماعی برابر سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ اما ﴿وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ هیچ کس از دیگری خبر ندارد همه در ساهرهٴ قیامت حاضرند جمعاند اما کسی مشکل دیگری را حل نمیکند ﴿لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ﴾ هر کسی کار خودش را دارد «لا ینفع ولا یضرّ» پس زندگی در صحنهٴ قیامت به نحو جمع است نه به نحو اجتماع لذا فرمود: ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ قبیله و عشیره و اینها در آن نیست اما وقتی دربارهٴ متّقین سخن میگوید میفرماید متّقین با موکِب همایونی میآیند نه با هم مثلاً مرحوم آقای حائری با وَفْد میآید وفد یعنی هیئت آن هم هیئت سواره میگویند موکِب همایونی آقای حائری مؤسس حوزه میآید، موکب همایونی آقای بروجردی میآید، موکب همایونی امام میآید یک نفر است اما موکب دارد فرشتگانی از جلو، فرشتگانی از پشت سر، یک عده استقبال یک عده بدرقه هم شیعهها از حضرت امیر نقل کردند هم سنّیها فخررازی از حضرت امیر نقل کرده که حضرت امیر(سلام الله علیه) از پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) نقل کردند که فرشتگانی با مرکبهای سفید به استقبال متّقین همین که از قبر برخاست میروند عدهای هم بدرقه میکنند پس یک نفر با موکب همایونی میآید نه اینکه متّقین را ما با هم به صورت موکب جمع میکنیم این با آن آیاتی که دارد ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ هماهنگ نیست هر کسی تنها میآید منتها بسی پیاده میآیند بسی سواره میآیند، بسی یک نفر دارند بسی بیاستقبال و بیبدرقه میآیند، بعضی با استقبال و با بدرقه میآیند ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ﴾. خب، وَفْد هم مفرد نیست یعنی به یک نفر بگویند وفد به هیئت سواره میگویند به رُکبان میگویند وفد نه به پیاده نه به یک نفر.
پرسش: متّقین جمع است.
پاسخ: بله، متّقین جمع است ولی برابر آیات فراوانی که قبلاً گذشت و در همین سورهٴ «مریم» خواهد آمد هر کسی در قیامت تنها میآید با قبیله و عشیره و اصناف که نمیآیند که ﴿وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ در چند آیهای که قبلاً هم خواندیم فرمود: ﴿وَیَأْتِینَا فَرْداً﴾ هر کسی تنها میآید دیگر با قبیله و عشیره و شاگرد و استاد که نمیآید که.
پرسش: ممکن است متّقین تخصیص بخورد.
پاسخ: نه، آن لسان آن آیات آبی از تخصیص است هر کسی تنها میآید و اما اینکه میآید باید روایات اینها را مشخص کند دیگر هم فخررازی از وجود مبارک حضرت امیر نقل کرده هم در تفسیر کنزالدقائق که مرکَبهای سفیدی به وسیلهٴ فرشتگانی به استقبال این متّقی که از قبر برخاست میروند عدهای بدرقه میکنند عدهای هم به استقبال میروند این میشود موکب همایونی شیخ انصاری «طوبی له و حُسن مآب».
پرسش: استاد غایت آیههای قبل که راجع به کفار است چرا راجع به متّقین آمده.
پاسخ: نه، میفرماید چون معمولاً تبشیر و انذار با هم است خب چه موقع شما نفس اینها را تمام میکنی چه موقع به کیفر اینها میرسی چه موقع روشن میشود ﴿سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ﴾ فلان، این روز، روزی که متّقین در بهشتاند کفار در جهنم دارد وضع قیامت را شرح میکند خب، چه اینکه ﴿نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ﴾ الآن هم در پیش است.
پرسش: ﴿یَوْمَ نحْشُرُ﴾ که متعلّق به ﴿لاَّ یَمْلِکُونَ﴾ آیات قبل است «لا یملکون الشافعة یوم نحشرهم»
پاسخ: نه، وقتی که به قبل مرتبط باشد چرا به بعد بزنیم وقتی که به قبر مرتبط شد یک واسطةالعِقد است یک حلقهٴ ارتباطی است که گذشته را به آینده مرتبط میکند چه موقع نفس اینها را میگیری، چه موقع ﴿سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ کُفرا﴾ چه موقع معلوم میشود اینها ضدّ اینها هستند قیامت، که در قیامت متّقین را با وَفْد، مجرمین را با این وضع محشور میکنیم و چون در قیامت مجرمین همهٴ آنها یکسان نیستند برخی از شفاعت بهرهمندند مبادا اینها خیال بکنند شفاعت نصیب اینها میشود شفاعت برای گروه خاص است خب.
پرسش: یوم القیامه با یوم الحشر فرق نمیکند.
پاسخ: نه، اسامی گوناگون برای قیامت هست که هر کدام به مناسبتی حَشر یعنی جمع، قیامت چون ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ روز قیامت یعنی روزی است که میایستند در پیشگاه ذات اقدس الهی از قبر برمیخیزند و ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾، ﴿یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ﴾ حساب قائم است، حسابگر قائم است، حسابشونده قائم است از این جهت گفته میشود قیامت، حشر هست، ساهره هست و امثال ذلک.
پرسش: در روایت است که امام حسن مجتبی و محمدبنابوبکر اینها با هم وارد بهشت میشوند, امام حسین, ائمه هر کسی با امام خودش وارد محشر میشود.
پاسخ: هر کسی با امام خودش دعوت میشود ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ اما زندگی آنجا زندگی اجتماعی نیست که کسی از دیگری کمک بگیرد ولی وقتی حسابها مشخص شد فرمود ما برای اینکه رفاه عدّهای، لذّت عدّهای، نشاط عدّهای، به اصطلاح بسط عدّهای بیشتر بشود فرزندان اینها را هم در بهشت کنار اینها میآوریم ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَیْءٍ﴾ آدم دلش میخواهد کسانی که «انقضی عنه المبدأ» در دنیا بچههای او بودند کنار او جمع بشوند فرمود برای رفاه بیشتر و لذّت بیشتر گروهی از مؤمنان ما در بهشت بچههای اینها را به اینها ملحق میکنیم.
پرسش: نَسب چه میشود.
پاسخ: بله، نَسب و حَصب در قیامت به استثنای آنچه مربوط به اهل بیت است قطع است چون همهشان از خاک برمیخیزند دیگر، اگر همه از خاک برمیخیزند دیگر والد و ولدی نیست لکن نشاط یک عدّه در این است که آنهایی که اهل ایماناند فرزندان اینها هم به هم ملحق بشود وگرنه اکثری مردم هر کسی از زن و بچهاش فرار میکند ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ ٭ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ﴾، ﴿وَفَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْویه﴾ چون میداند اینها دشمنان او بودند برای اینها زحمت کشیده و خودش را دارد میسوزاند.
پرسش: حاج آقا ﴿أهْلُهُ مَسْرُوراً﴾ دارد.
پاسخ: بله دیگر، این حالا یا آنجا اهل قیامت است یا اهلی که «انقضی عنه المبدأ» چون اینها در قیامت در بهشت کنار هماند بعد از اینکه حسابها تسویه شد اینها تفاکه دارند، تسائل دارند، بهشتیها برخوردارند اما در صحنهٴ قیامت ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ هر کسی سؤال خودش را باید جواب بدهد مشکل خودش را باید حل کند وقتی این سؤالات تمام شد وارد بهشت شدند آن وقت ﴿فَاکِهُونَ﴾، ﴿یَتَسَاءَلُونَ﴾، ﴿عَلَی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ﴾ روبهروی هماند لذّت میبرند گفتگو میکنند اینچنین.
پرسش: حاج آقا اگر فرار کردن و تنها ماندن سخت باشد برای اینها پس باید علقهای بین اینها باشد در قیامت.
پاسخ: چون اینها باعث شدند که این آتش بسوزد چون برای بچه رفته خودش را آتش زده ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾ این برای همین بچه رفته مال حرام جمع کرده خب الآن فرار میکند دیگر، خب.
﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ پس بنابراین وَفْد به معنی رُکبان است نه راکب.
پرسش: پس ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ چه؟
پاسخ: آن ﴿زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ است اما ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ﴾ آن زینت حیات دنیاست برای آخرت که نیست. نه، در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بحثش گذشت این ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ﴾، خب.
بنابراین فرمود: ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ پس همهٴ اینها از نظر بشری یک نفر میآیند ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ یک، بعضیها برای همیشه یک نفرند آدمهای عادی، بعضیها هم با گروهی میآیند که این گروه نمیگذارند او تکان بخورد او را هِی میکنند این تعبیر لطیف فخررازی است مشابه این در تعبیرات و فرمایشات مرحوم شیخ طوسی در تبیان هست منتها از این صریحتر فخررازی دارد که قبلاً هم مشابه این گذشت اینکه خدای سبحان میفرماید: ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ که در همین آیه است یک وقت است کسی از پشت سر میآید به عنوان بدرقه این برای انسانِ شریف است یک وقت است کسی از پشت سر میآید به عنوان هِی کردن این برای حیوان است دیگر اگر امروز فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ فردا این انعام را که بدرقه نمیکنند که هِی میکنند دیگر این تعبیر هِی برای فخررازی است در تفسیرش مشابه این را مرحوم شیخ طوسی قبل از ایشان گفته بالأخره حیوان را بخواهند جایی ببرند که دیگر با بدرقه نمیبرند که سوق هم همین است فرمود: ﴿نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾یک عده فرشتگان عذاب میفرستیم اینها را هِی بکنند منتها این شخص میفهمد که اینهایی که دارند این را هِی میکنند به طرف جهنم اینها قبلاً با او بودند برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آمده که ﴿جَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾ ناظر به همین بخش است دیگر آیهٴ 21 سورهٴ مبارکهٴ «ق» این است ﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ ٭ وَجَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾ یا این به همراه آدم است برای هِی کردن یا به همراه آدم است برای بدرقه ما اینجا هستیم باید مشخص بکنیم یا هِی کننده برای خودمان درست میکنیم ـ معاذ الله ـ یا بدرقه کننده آن شَهید آن که گواه است آن هم با خود ماست دیگر ﴿وَجَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾ آن وقت همین کسی که ما او را فرستادیم، درست کردیم سائق است برای ما، شهید است برای ما یا به عنوان بدرقه است یا به عنوان هِی داریم هر دو را در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آنجا به مناسبتی هم قبلاً آیات سورهٴ «زمر» خوانده شد آیهٴ هفتاد به بعد سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است ﴿وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ٭ ووُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا یَفْعَلُونَ ٭ وَسِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ زُمَراً﴾ این را هِی میکنند ﴿حَتَّی إِذَا جَاؤُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا﴾ تا بخش دیگر، اما دربارهٴ مؤمنین و متّقین آیهٴ 73 همان سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است که ﴿وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً﴾ اینها بدرقه کننده دارند آنها هِی کننده دارند خب اینجا که جای تقابل هست ذات اقدس الهی نفرمود «نَسوق المتّقین» فرمود: ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ﴾ نه «إلی الجَنّة» آنجا ﴿إِلَی جَهَنَّمَ﴾ است اینجا ﴿إِلَی الرَّحْمنِ﴾ است اینها چه کسانیاند، چه گروهیاند، خب هر کسی که ﴿إِلَی الرَّحْمنِ﴾ محشور نمیشود خیلی از مؤمنیناند که ﴿إِلَی الْجَنَّةِ﴾ محشور میشوند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هم فرمود: ﴿وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً﴾ اینها را به بهشت دعوت میکنند خب آن که «شوقاً الی الجنّة» عبادت کرد به بهشت دعوت میکنند آن که «حُبّاً لله» عبادت کرد، «شُکراً لله» عبادت کرد، «وجدتُک أهلاً للعبادة» عبادت کرد ﴿إِلَی الرَّحْمنِ﴾ محشور میشود نکتهای که بعضی اهل معرفت گفتند این است که خب خدایی که حاشر است و خدایی که محشورٌإلیه است خدا میفرماید ما متّقین را به الرّحمان محشور میکنیم ذات اقدس الهی کما مرّ مراراً که در هیچ مسئلهای، موضوعِ مسئله نیست او بالاتر از آن است که موضوع مسئله قرار بگیرد همهاش اسمای حسنای الهی است کدام اسم است که حاشِر است و کدام اسم است که محشورٌإلیه، محشورٌإلیه مشخص است فرمود ما متّقین را به الرّحمان محشور میکنیم خیلی خب که فوق جنّت است در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» دارد که ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ﴾ خب این رضوان بالاتر از آن مغفرت است دیگر، اگر در آخرت سه طبقه است، سه درجه است، سه مرتبه است، سه گروهاند این گروه سوم که ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ در بخش دیگر از آیات آمده بالاتر از مغفرت است دیگر خب، ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ جهنم، ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ بهشت، ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ اگر متّقین را به الرّحمان محشور میکنند او به الرّحمان محشور میشود حشر با الرّحمان یعنی چه؟ خب حاشِر چه کسی است این شخصی که متّقی بود پروردگار خود را عبادت میکرد در اثر اینکه او آمِر بود در اثر اینکه او مُرسِل رسول بود در اثر اینکه او مُنزل کتابها بود او را با این اسامی میشناخت و عبادت میکرد آن مرسِل آن مُنزِل، آن آمِر آن دستوردهنده این شخصِ مطیع خاصّ خود را به اسم دیگر فرا میخواند این محشور میشود به اسم الرّحمان خب حشر در بهشت یک مطلب است حشر با الرّحمان مطلب دیگر است یک وقت هم به عرضتان رسید سیدناالاستاد مرحوم علامه از استادشان مرحوم آقا شیخ محمدحسین اصفهانی(رضوان الله علیهما) نقل کرد که وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) سالی یک بار برای اهل بهشت تجلّی میکند سالی یک بار حالا ایشان از کجا گرفته نمیدانم، اینچنین نیست که حالا هر کسی خواست در دنیا شیعه حضرت بود در آخرت بتواند خدمت حضرت برسد فرمود سالی یک بار برای اهل بهشت تجلّی میکند فرمود ما اینها را با الرّحمان محشور میکنیم لذا در تعبیرات دیگر این است که ﴿لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾ بهشت برای اینهاست خب اینها که بالاتر از سلماناند چطور، مرحوم محدّث قمی در سفینةالبحار از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد که بهشت مشتاق سلمان است آنجا تعبیر به عشق دارد «إنّ الجنة لأعشَق لسلمان مِن سلمان للجَنّة» که کلمهٴ عشق را مرحوم محدّث قمی در ذیل این روایت در سفینةالبحار نقل کرد خب، بهشت مشتاق اوست چرا، یک بیان نورانی از حضرت امیر در نهجالبلاغه هست که هر فاعلی از فعل خودش بالاتر است درست است نماز عمود دین است آن صلاتی که عمود دین است حقیقت صلات است او البته از نمازگزار بالاتر است اما این نمازی که این شخص خاص به نام زید خوانده این زید از این نماز بالاتر است «فاعل الخیر خیرٌ مِنه»، «فاعلُ الشرّ شرٌّ مِنه» خب این خیر اثر اوست دیگر شأنی از شئون اوست این نمازگزار از این نماز بالاتر است البته حقیقت نماز که ستون دین است از خیلیها بالاتر است خب، بهشت محصول کار بهشتیهاست هر محصولی به آن محصِّلش علاقهمند است هر اثری به مؤثّرش مشتاق است لذا آن روایت را مرحوم محدّث قمی نقل میکند که بهشت به سلمان عاشقتر از سلمان به بهشت است معلوم میشود حشر اینها بالاتر از بهشت است دیگر لذا فرمود در این قسمت ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ اینها سواره به پیشگاه ذات اقدس الهی میروند با این موکب همایونی
بسا پیاده که آنجا سواره خواهد شد بسا سواره که آنجا پیاده میآید
بسا امیر که آنجا اسیر خواهد شد بسا اسیر که آنجا امیر خواهد بود
خب، فرمود: ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً ٭ یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ قبلاً ﴿إِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ در ذیل آن آیه این قسمت بحث شد که وقتی کسی میخواهد تشنه است وارد چشمه بشود کنار چاه برود آب بگیرد میگویند وارِد که در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» داشت ﴿فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَی دَلْوَهُ﴾ آن که میرود به سراغ آب به او میگویند وارد ﴿فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَی دَلْوَهُ﴾ یا در جریان حضرت موسی(سلام الله علیه) که به مرز مدین رسید ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ﴾ انسانِ تشنه را میگویند وارد برای اینکه به سراغ آب میرود این هم که فرمود: ﴿نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ یعنی عِطاشا اینها تشنه وارد جهنم میشوند آبش هم که ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ هنوز ـ معاذ الله ـ به لب نرسیده از شدّت حرارت پوست لب میریزد ﴿یَشْوِی﴾ بُریان میکند ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ خب اینها این طور هستند همین کفار و مشرکیناند ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ خب میماند مسئله شفاعت آنها به برکت شفاعت میخواستند بگویند میگویند شفاعت حق است اما نه برای اینها هم شفیع باید مأذون باشد هم مشفوعٌله باید مرتضیالمذهب باشد ﴿لاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی﴾ یعنی «إرتضی الله سبحانه و تعالیٰ دینه» هم مشفوعٌله باید مرتضیالمذهب باشد هم شفیع باید مأذون باشد کسی مالک شفاعت است که عهدی، اذنی، اجازهای از طرف ذات اقدس الهی داشته باشد و این بتها و اصنام و اوثان که اینچنین نیستند حالا روایتی را شما آقایان تحقیق کنید من فرصت مراجعه به آن منابع اصلیاش را نداشتم مخصوصاً فضلای قم اگر در محفل حضور دارند این روایت را تحقیق کنند ببینند این درست است این یا درست نیست در کتاب شریف کنزالدقائق ذیل همین سورهٴ «مریم» جلد هشتم صفحهٴ 267 ایشان روایتی را از عیونالأخبار نقل میکند اینکه عرض میکنم بعید است برای اینکه قم که حرم اهل بیت بود از اول تا آخر وقتی اسلام را پذیرفت تشیّع را پذیرفت، ولی چون از عیونالأخبار اگر عیونالأخبار هم دارید جلد دوم صفحهٴ 286 و 287 حدیث ششم این را نقل میکند ذیل همین ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ﴾ برای این است که بعضیها اینچنین قرائت کردند «یوم یُحشر المتّقون» که مجهول خوانده شد «یوم یُساق المجرمون» که مجهول خوانده شد این قرائتی است حالا منظور آن قرائت نیست منظور این قصّه است که ایشان نقل میکنند از عیونالأخبار نقل کرد که «حدّثنا أبوعلی محمدبنأحمدبنیحیی المعاذی قال حدّثنا أبوعمرو محمدبنعبدالله الحَکمیّ الحاکم بنوقان قال خرج علینا رجلان مِن الری برسالة بعض السلاطین بها إلی الأمیر نصیربنأحمد لبیخارا» آن کسی که در بخارا بود امیر بخارا نامهای را از سلطان ری که مرکز حکومت بود دریافت میکرد سلطان ری نامهای را به وسیلهٴ دو نفر فرستاده برای امیر بخارا فرستاد آن وقت مستحضرید که خراسان غربی، خراسان شرقی اینها یکپارچه بودند و همه جزء ایران بودند خب، «و کان أحدهما مِن أهل الری و الآخر مِن أهل القم و کان القمیُّ» این هم قُمّی درست است هم قُمی، قمّی با تشدید بر خلاف است برای اینکه قم تشدید ندارد اما در خصوص این نه اینکه «یاء» مشدّد باشد این را استثنائاً گفتند مشدّدش هم صحیح است «و کان القمی» «یاء» که «یاء» نسبت است مشدّد است همهجا اما قمّی گفتن مطابق با ادبیات نیست قمیّ نه قمّی اما در خصوص این گفتند تشدید مشدّد جایز است «و کان القمیّ علی المذهب الذی کان قدیماً» در این پرانتز دارد «بِقم فی النصب» در بعضی از نسخهها نیست و این خیلی بعید است که سابقهٴ قم مثلاً، البته زمان امام حسن عسکری به بعد که حضرت نایب داشت و به دستور حضرت مسجد امام حسن عسکری ساخته شد و اینها بعد هم که وجود مبارک حضرت فاطمه معصومه آمدند که یکدست شیعه بود اما حالا قبلاً در زمان امام رضا و قبل از امام رضا(سلام الله علیه) مثلاً غیر شیعهٴ ناب در قم کسی بود یا نبود این را تحقیق کنید، تحقیق کنید یعنی تحقیق کنید نه اینکه این طور بگذرید چون محلّ ابتلای ماست «و کان القمیّ علی المذهب الذی کان قدیماً» اینجا در پرانتز دارد «بِقم فی النصب» خیلی بعید است خیلی یعنی خیلی «و کان الرازیّ متشیّعا» ری یکدست شیعه بود اینکه میبینید تهران بزرگ شد بیخود نیست من چند سال که تهران درس میخواندم مدرسهٴ مروی عزاداری به عظمت عزاداری مردم تهران ندیدم اینها مردانه برای حسینبنعلی هزینه میکنند و زنانه ضجّه میزنند نمیدانم شما دید عزاداری اینها، نالهٴ اینها، آن شیونی که اینها میکِشند این طور من جایی ندیدم که کسی مردانه برای حسینبنعلی هزینه کند و زنانه ضجّه بزند مردان بزرگسال مثل اینکه بچهشان را از دست دادند این طور گریه کردن این برکتش هم همین است. «و کان الرازیّ متشیّعا فلمّا بلغا بنیشابور قال الرازیّ للقمیّ ألا نبدأ بزیارة الرضا(علیه السلام)» ما قبل از اینکه به طرف بخارا برویم مأموریتمان را انجام بدهیم میرویم طوس، مشهد، مرو حضرت را زیارت میکنیم و برمیگردیم «ثمّ نتوجّه إلی بخارا فقال القمیّ قد بعثنا سلطاننا برسالة إلی الحضرة ببخارا فلا یجوز لنا أن نَشتغل بغیرها» به بهانهٴ اینکه ما مأموریم نامه را برسانیم دیگر از زیارت حضرت رضا(سلام الله علیه) منصرفش کرد این کار را بکنیم «حتّی نَفرغ منها» ما اول برویم نامه را بدهیم بعد، لذا این را قبول کرد آن اهل ری پیشنهاد قمی را قبول کرد «فقصدا بخارا» به طرف بخارا رفتند تا نامه را بدهند «و أدّیا الرسالة» نامه سلطان ری را به امیر بخارا دادند حالا میخواهند برگردند در برگشت «و رجعا حتّی حاذیا طوس» به محاذات طوس رسیدند «فقال الرازیّ للقمیّ ألا تزور الرضا(علیه السلام) فقال خرجتُ مِن قم مُرجئاً لا أرجع إلیها رافضیّاً» خیلی بعید است این حرف این را تحقیق کنید ببینید درست است یا درست نیست «قال» گفت حالا که نمیآیی پس من بروم «فسلّم الرازی أمتعته و دوابّه إلیه» گفت اینها را داشته باش من بروم خدمت زیارت حضرت و برگردم «و رَکب حماراً و قصد مشهد الرضا(علیه السلام) و قال لخدّام المشهد» آن روزها که این طور نبود که زائران این همه زیاد باشند و اینها «لخدّام المشهد» گفت «خلوا لـى المشهد هذه اللیلة ادفعوا الیّ مفتاحه» این شب من را تنها بگذارید کلید را بدهید من در را قفل میکنم در را میبندم صبح هم موقع سحر در را باز میکنم بگذارید امشب من تنها خدمت حضرت باشم «ففعلوا ذلک» این کار را کردند این رازی اهل تهران میگوید «فدخلتُ المشهد و غلّقتُ الباب أو غلقتُ البار و زُرت الرضا(علیه السلام) ثمّ قُمتُ عند رأسه و صلّیتُ ما شاء الله تعالیٰ و ابتدأت فی قرائة القرآن مِن أوّله» شروع کردم به خواندن قرآن «فکنتُ أسمع صوتاً بالقرآن کما أقرأ» هر آیهای را که من میخواندم میبینم کس دیگر هم دارد میخواند «فقطعتُ صوتی» خواندنم را قطع کردم و دور مشهد را گَشتم آن ضریح مطهّر را گشتم ببینم چه کسی است که هر چه من میگویم او هم میگوید «و دُرت المشهد کلّه و طلبت نواحیه فلم أر أحدا فعُدتُ إلی مکانی و أخذت فی القرائة مِن أوّل القرآن فکنتُ أسمع الصوت کما أقرأ لا ینقطع» هر چه من میخوانم او هم میخواند «فسکتُ هُنیئة» یک لحظه ساکت شدم «و أصغیتُ باُذنی» خوب گوش دادم به طرف قبر «فإذا الصوت مِن القبر» دیدم با اینکه خودم بررسی کردم هیچ کس نیست اینجا که هر چه من میخوانم او بخواند خوب گوش دادم دیدم این صدا از طرف قبر در میآید «فکنتُ أسمع مِثل ما أقرأ حتّی بلغتُ آخر سورة مریم» به همینجا رسیدم «فقرأت ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً﴾» من این طور خواندم همین طور که هست «فسمعتُ الصوت مِن القبر یوم یُحشر المتّقون إلی الرحمن وفدا و یُساق المجرمون إلی جهنّم وردا» من این را از قبر این طور شنیدم «حتّی خَتمتُ القرآن و خَتم» تا آخر قرآن را من تمام کردم و آن کسی هم که یعنی وجود مبارک حضرت هم آن را تمام کرد «فلمّا أصبحتُ رجعت الی نوقان فسألت مَن بها مِن المُقرئین» آنها که علمالقرائه بلد بودند در شهر سؤال کردم که آیا در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ﴾ است یا «یوم یُحشر المتّقون» به صیغهٴ مجهول، قرائت کردم «فقالوا هذا فی اللّفظ و المعنی مستقیمٌ» این معنا درست است «لکنّا لا نعرف فی قرائة أحد» ما از هیچ کسی نشنیدیم «قال فرجعتُ إلی نیشابور فسألتُ مَن بها مِن المقرئین عن هذه القرائة فلم یَعرفها أحدٌ مِنهم» آنها هم میگفتند ما نه، «یوم یُحشر المتّقون» نشنیدیم «حتّی رجعتُ إلی الری فسألت بعض المُقرئین عن هذه القرائة فقلتُ مَن قرأ یوم یُحشر المتّقون إلی الرحمن وفدا و یُساق المجرمون الی جهنّم وردا» به من قاریان ری به من گفتند که «مِن أین جِئت بهذا» این را چه کسی خوانده از چه کسی یاد گرفتی چه کسی این طور خواند «فقلتُ وقع لـى احتیاج الی معرفتها فی أمرٍ حدث لی» داستانی برای من پیش آمد من میخواهم بدانم این قرائت درست است یا درست نیست دیگر آن راز را نگفتم «فقال» آن کسی که عالِم به این قرائت بود در ری به من گفت «هذه قرائة رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مِن روایة أهل البیت(علیهم السلام)» بعد «ثمّ استحکانی السبب الذی مِن أجله وسألتُ» فرمود حالا راز را بگو که چطور این قرائت غیر مشهور را که فقط از خود اهل بیت رسیده تو بلد شدی، «ثم استحکانی السبب الذی مِن أجله سألت عن هذه القرائة فقصصتُ علیه القصّه و صحّت لی القرائة» این روایت خب برکات فراوانی دارد ولی آن قصّه را شما حتماً مخصوصاً فضلای قم از عیونالأخبار بررسی کنید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
مطالب محوری سوَر مکّی اصول اعتقادی بود یعنی توحید و وحی و نبوّت
شرک باطل است و دیگر اینکه مشرکین بتپرستی را برای اینکه عزیز باشند اتّخاذ کردند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً ﴿81﴾ کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدّاً ﴿82﴾ أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً ﴿83﴾ فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً ﴿84﴾ یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً ﴿85﴾ وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً ﴿86﴾ لاَّ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴿87﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکّه نازل شد و مطالب محوری سوَر مکّی اصول اعتقادی بود یعنی توحید و وحی و نبوّت و بخشی از خطوط کلی اخلاق و فقه و حقوق نه جزئیات آنها در این سوره گاهی از توحید، گاهی از وحی و نبوّت و گاهی از معاد سخن به میان میآید. در جریان بتپرستی به دو مطلب اشاره فرمود یکی اینکه شرک باطل است و دیگری اینکه اینها بت را و شرک و بتپرستی را برای اینکه عزیز باشند اتّخاذ کردند یک راه مبدأ فاعلی است که چرا این کار را کردند دو دلیل بود که در بحث دیروز گذشت تودهٴ بتپرستها بر اساس تقلید و محقّقان آنها بر اساس خلط بین مشیئت تکوینی و مشیئت تشریعی گفتند ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ﴾ اما غایت و هدف بتپرستی چیست؟ هدف بتپرستی این است که اینها عزیز باشند برای اینکه این بتها را دارای سِمت میپنداشتند میگفتند اینها شفیعاند و مقرِّباند ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ و همچنین ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ این یک، و منظورشان از تقرّب و شفاعت هم مسائل رفاهی دنیا بود نه آخرت زیرا اینها به قیامت و بهشت و جهنم و عذاب و کیفر و پاداش دو دوزخ معتقد نبودند تا اینکه شفیع یوم القیامه طلب بکنند این دو، پس اینها که شفیع میخواستند یعنی این بتها برای ما نزد خدا شفاعت کنند که مال ما زیاد بشود، قدرت ما زیاد بشود، فرزندان ما زیاد بشود ما بشویم عزیز لذا فرمود: ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً﴾ آنگاه فرمود: ﴿کَلَّا﴾ این کلمهٴ ﴿کَلَّا﴾ گاهی آغاز سخن است به منزلهٴ «إنّ» و «أنّ» و تحقیق است گاهی هم مربوط به گذشته است که ابطال گذشته را تفهیم میکند آنجا که مربوط به ابطال گذشته است نظیر آنچه در همین سوره چندجا قرائت شد آنجا که مربوط به آغاز مطلب است در سورهٴ مبارکهٴ «علق» که دارد ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ﴾ در آیهٴ ششم دارد ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ٭ کَلاَّ إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی﴾ این برای نفی گذشته نیست این به منزلهٴ «إنّ» است به منزلهٴ «أنّ» است یعنی تحقیقاً اینچنین است انسان وقتی قدرت پیدا کرد طغیان پیدا میکند مگر اوحدی از انسانها پس ﴿کَلَّا﴾ گاهی به منزلهٴ «إنّ» و «أنّ» و امثال ذلک است که آغاز مطلب است برای تحقیق مطلبی است که در پی میآید گاهی هم برای نفی مطلب گذشته است آیه محلّ بحث که دارد ﴿کَلَّا﴾ این برای نفی مطلب گذشته است ﴿کَلَّا﴾ اینچنین نیست برای اینکه امروز که دنیاست حق و باطل مشوب است برای امتحان، فردا که روز حقیقت است حق ظاهر میشود معلوم میشود که عابد از معبود تبرّی میکند، معبود از عابد تبرّی میکند همین بتها ضدّ آنها خواهند بود و همین بتپرستی علیه اینها خواهد بود بعد خطاب را متوجّه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میکند میفرماید مگر تو نمیبینی که الآن چگونه شیطان اینها را تحریک کرده، تهییج کرده این نصیب هر کس نیست میفرماید این حرف، حرف باطل است دیگران تا نـمُردند نمیبینند تو نـمُرده میبینی کسی هم که مثل توست چون به موتِ ارادی راه یافت میبیند که الآن شیطان دارد اینها را میگَزد کسی که در محضر وجود مبارک حضرت امیر آن حرف را زد برابر آنچه سیّد رضی(رضوان الله علیه) در نهجالبلاغه نقل کرد وجود مبارک حضرت امیر فرمود شیطان در دهنت دَمید تو تریبون شیطانی حرف شیطان را داری میزنی که «نَفَثَ الشیطان علی لسانک» خب، فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ که در بحث دیروز اشاره شد اگر اینجا به ضمیر اکتفا میکرد میفرمود «علیهم» کافی بود برای اینکه دو بار با ضمیر، جمع مذکّر سالم مطلب را گذراند اینجا هم مناسب بود ضمیر جمع مذکّر بیاورد اما اسم ظاهر آورده برای دو نکته یکی اینکه سبب ذکر بشود دوم اینکه اختصاصی به آنها ندارد همهٴ کفار گرفتار چنین وضعیاند اما چون این ارسال، ارسال تکوینی است مأموریت، مأموریت تکوینی است سخن از اجر و پاداش نیست آن مأموریت تشریعی است که اگر کسی امر خدا را اطاعت کرده پاداش دارد اما امر تکوینی با پاداش همراه نیست شما ببینید این امر تکوینی را خدای سبحان نسبت به ابر گفته، نسبت به باران گفته فرمود: ﴿وَأَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِم مِدْرَاراً﴾ یک، ﴿أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ﴾ دو، ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ سه، همهٴ اینها رسالت الهی، مأموریت الهی، فرمان الهی را دارند اطاعت میکنند یعنی در نظام تکوین همه در تحت تدبیر ربّالعالمیناند بنابراین امر، امر تکوینی است نه امر تشریعی تا اجر را به همراه داشته باشد و هر چه در جهان هستی راه دارد مأموران الهیاند که با تدبیر مدبّرات دارند کار میکنند خب، فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ بعد فرمود: ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ﴾ حالا اینها که بیراهه میروند کفر میورزند نگو چرا خدا زود نمیگیرد چون اگر خدا زود کسی را کیفر بکند که میشود نظام، نظام جبر فرمود: ﴿أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً﴾ مختصری اینها را مهلت بدهیم صد سال، نود سال نسبت به ابد یک لحظه است قابل اندازهگیری نیست فرمود: ﴿أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً﴾ مختصری چند روزی به اینها مهلت بدهید تا اینکه ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾.
پرسش: ﴿أَلَمْ تَرَ﴾ مگر دلیل برای ﴿سَیَکْفُرُونَ﴾ نیست؟
پاسخ: برای مجموع میتواند باشد نه.
پرسش: برای مجموع هم باشد اینجا استدلال به اخص برای ادّعای اعم نیست؟
پاسخ: نه، چون وقتی پیغمبر این را بفهمد اوحدی هم به تبع پیغمبر میفهمند دیگران میفهمند مشکل برای خودشان است وقتی ﴿کَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ آن وقت میفهمند میبینند.
پرسش: اخص بودن از جهت این است که آن آلهه اعم از بتها و شیاطین بوده ولی استدلالی که شده فقط به شیاطین شده.
پاسخ: بله دیگر، این یک نمونه از آنهاست این شیاطین هم آنها را به خودشان دعوت میکنند هم آنها را به آلههٴ دیگر در قیامت آن آلههٴ راستین میگویند خدایا! ﴿بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ﴾ ما که تبرّی کرده بودیم ما که در دنیا گفتیم برده و بندهٴ توییم یک، خودمان هم اینها را به توحید دعوت کرده بودیم دو، پس ما اهل این نبودیم که مردم را به خود دعوت کنیم ﴿بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ﴾ کذا و کذا، اینها حرف شیطان را گوش میدادند ما هر چه میگفتیم ما معبود نیستیم ما عبدیم اینها قبول نمیکردند لذا در قیامت فرشتهها و قدّیسین بشر مثل عیسی(سلام الله علیه)، عُزیر(علیه السلام) همهٴ اینها میگویند که خدایا این ﴿بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ﴾ حرف ما را گوش نمیدادند. خب، اما این شیاطین هم اینها را به خودشان دعوت میکردند هم به آلههٴ دیگر. فرمود عجله نکن ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً﴾ ما شمارهای داریم هم شمارهٴ نَفَس هم شمارهٴ روز برای هر کسی اجل مقدّری است ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ مستحضرید ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ﴾ معنا دارد اما ﴿لاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ یعنی چه؟ فرمود وقتی مرگ ایشان رسید جلو و دنبال ندارد این یعنی چه؟ تأخیر ندارد معنایش را میفهمیم اما تقدیم ندارد یعنی چه؟ وقتی فرصت مرگ نرسید زمان مرگ نرسید اینها نمیبینند یعنی چه؟ میخواهد بفرماید همان طوری که قبل از فرصت کسی بخواهد بمیرد مستحیل است با رسیدن فرصت کسی یک لحظه بخواهد تأخیر بیندازد مستحیل است این دومی هم مثل اوّلی است اوّلی شما میگویید معقول نیست میگوییم حق با شماست معقول نیست دومی هم معقول نیست ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾، ﴿لاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ یعنی چه؟ یعنی محال است، اگر فرصت مرگ هنوز نرسید هنوز شخص عمرش باقی است مُردنش محال است دیگر میفرماید وقتی هم که فرصت مرگ رسید یک لحظه بخواهد تأخیر بیندازد مثل این است دومی مثل اوّلی است اوّلی محال است دومی هم محال است چرا، برای اینکه اگر چیزی نظام علّی و معلولی دارد «الشیء ما لم یَجب لم یوجد و الشیء» هم «لا لم یمتنع لم یُعدَم» تا سبب نرسد شیء مستحیلالوقوع است وقتی سبب رسید شیء مستحیلالتأخّر است همان طوری که تقدیم مستحیل است تأخیر هم مستحیل است ﴿لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ فرمود ما شماره داریم برای اینها «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَی أَجَلِهِ» این بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است هر نفسی که انسان میکِشد یک خُطوه، یک گام، گام غیر از قدم است از آنجا که پایان مسح است تا رئوس الأنامِل را میگویند قدم اما بین این قدم و بین آن قدم که انسان راه میرود این را میگویند خُطوه این را میگویند گام آنجایی که کَعب است تا اَنامل این را میگویند قدم، اگر کسی راه میرود یک قدم آنجا گذاشت یک قدم جلو، بین قدمین را میگویند خُطوه میگویند گام فرمود: «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَی أَجَلِهِ» هر نَفسی که انسان برمیآورد یک گام نه یک قدم، یک گام به مرگ نزدیکتر میشود فرمود همهٴ این شمارهها برای ما مشخص است قرطبی در جامع از بعضیها نقل کردند که انسان در شبانهروز مثلاً 24 هزار بار نفس میکشد حالا یا دقیق یا غیر دقیق اینها این حساب را داشتند شمارههای انفاس ما معلوم است روزهایی هم که نفس میکشیم شبهایی هم که نفس میکشیم عددش معلوم است ذات اقدس الهی به رسولش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اینها شمارهای دارند این شماره تمام شد میآیند نزد ما دیگر ما منتظریم اینها شمارههایشان تمام بشود عَدّ بدون مَد است ما دیگر امتداد نمیدهیم این آقا باید چند هزار نفس بکشد دیگر بعد تمدید نمیکنیم غالب مفسّرین به این نکته عنایت کردند این عَدّ بلا مَد است یعنی دیگر تمدید نیست نظیر فرصتهای دیگر نیست که میگویند یک هفته تمدید شده اگر ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً﴾ یعنی همین روز عمرش مشخص است نفسهایش هم مشخص است چند روز عمر میکند چند ساعت عمر میکند چندتا نفس باید بکشد همهٴ اینها شماره دارد و شمارههای اینها هم مشخص است بعد هم تمدید نمیکنیم ﴿إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً﴾.
پرسش: این «ما» موصوله نیست استاد؟ یعنی آن نَفَسهایی که میکشید.
پاسخ: نه، حصر است دیگر. خب، چه موقع این عمل میشود چه روزی، چه موقع این شماره تمام میشود و شما تمدید نمیکنید؟ روزی که یک عده سواره میآیند یک عده پیاده، یک عده سواره میآیند یک عده پیاده حالا نگاه کنید ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ اینجا با متکلّم معالغیر خودش عهدهدار شد فرمود ما این کار را میکنیم متّقیان را ما محشور میکنیم وَفْد هم به رُکْبان میگویند به سوارهها میگویند نه تکسوار این دو نکته چند آیه بود قبلاً خواندیم یکی از آن آیات همین آیهٴ 95 سورهٴ مبارکهٴ «مریم» است که در پیش داریم که فرمود: ﴿وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ همه تک میآیند در قیامت زندگی جمعی است نه اجتماعی برابر سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ اما ﴿وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ هیچ کس از دیگری خبر ندارد همه در ساهرهٴ قیامت حاضرند جمعاند اما کسی مشکل دیگری را حل نمیکند ﴿لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ﴾ هر کسی کار خودش را دارد «لا ینفع ولا یضرّ» پس زندگی در صحنهٴ قیامت به نحو جمع است نه به نحو اجتماع لذا فرمود: ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ قبیله و عشیره و اینها در آن نیست اما وقتی دربارهٴ متّقین سخن میگوید میفرماید متّقین با موکِب همایونی میآیند نه با هم مثلاً مرحوم آقای حائری با وَفْد میآید وفد یعنی هیئت آن هم هیئت سواره میگویند موکِب همایونی آقای حائری مؤسس حوزه میآید، موکب همایونی آقای بروجردی میآید، موکب همایونی امام میآید یک نفر است اما موکب دارد فرشتگانی از جلو، فرشتگانی از پشت سر، یک عده استقبال یک عده بدرقه هم شیعهها از حضرت امیر نقل کردند هم سنّیها فخررازی از حضرت امیر نقل کرده که حضرت امیر(سلام الله علیه) از پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) نقل کردند که فرشتگانی با مرکبهای سفید به استقبال متّقین همین که از قبر برخاست میروند عدهای هم بدرقه میکنند پس یک نفر با موکب همایونی میآید نه اینکه متّقین را ما با هم به صورت موکب جمع میکنیم این با آن آیاتی که دارد ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ هماهنگ نیست هر کسی تنها میآید منتها بسی پیاده میآیند بسی سواره میآیند، بسی یک نفر دارند بسی بیاستقبال و بیبدرقه میآیند، بعضی با استقبال و با بدرقه میآیند ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ﴾. خب، وَفْد هم مفرد نیست یعنی به یک نفر بگویند وفد به هیئت سواره میگویند به رُکبان میگویند وفد نه به پیاده نه به یک نفر.
پرسش: متّقین جمع است.
پاسخ: بله، متّقین جمع است ولی برابر آیات فراوانی که قبلاً گذشت و در همین سورهٴ «مریم» خواهد آمد هر کسی در قیامت تنها میآید با قبیله و عشیره و اصناف که نمیآیند که ﴿وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ در چند آیهای که قبلاً هم خواندیم فرمود: ﴿وَیَأْتِینَا فَرْداً﴾ هر کسی تنها میآید دیگر با قبیله و عشیره و شاگرد و استاد که نمیآید که.
پرسش: ممکن است متّقین تخصیص بخورد.
پاسخ: نه، آن لسان آن آیات آبی از تخصیص است هر کسی تنها میآید و اما اینکه میآید باید روایات اینها را مشخص کند دیگر هم فخررازی از وجود مبارک حضرت امیر نقل کرده هم در تفسیر کنزالدقائق که مرکَبهای سفیدی به وسیلهٴ فرشتگانی به استقبال این متّقی که از قبر برخاست میروند عدهای بدرقه میکنند عدهای هم به استقبال میروند این میشود موکب همایونی شیخ انصاری «طوبی له و حُسن مآب».
پرسش: استاد غایت آیههای قبل که راجع به کفار است چرا راجع به متّقین آمده.
پاسخ: نه، میفرماید چون معمولاً تبشیر و انذار با هم است خب چه موقع شما نفس اینها را تمام میکنی چه موقع به کیفر اینها میرسی چه موقع روشن میشود ﴿سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ﴾ فلان، این روز، روزی که متّقین در بهشتاند کفار در جهنم دارد وضع قیامت را شرح میکند خب، چه اینکه ﴿نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ﴾ الآن هم در پیش است.
پرسش: ﴿یَوْمَ نحْشُرُ﴾ که متعلّق به ﴿لاَّ یَمْلِکُونَ﴾ آیات قبل است «لا یملکون الشافعة یوم نحشرهم»
پاسخ: نه، وقتی که به قبل مرتبط باشد چرا به بعد بزنیم وقتی که به قبر مرتبط شد یک واسطةالعِقد است یک حلقهٴ ارتباطی است که گذشته را به آینده مرتبط میکند چه موقع نفس اینها را میگیری، چه موقع ﴿سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ کُفرا﴾ چه موقع معلوم میشود اینها ضدّ اینها هستند قیامت، که در قیامت متّقین را با وَفْد، مجرمین را با این وضع محشور میکنیم و چون در قیامت مجرمین همهٴ آنها یکسان نیستند برخی از شفاعت بهرهمندند مبادا اینها خیال بکنند شفاعت نصیب اینها میشود شفاعت برای گروه خاص است خب.
پرسش: یوم القیامه با یوم الحشر فرق نمیکند.
پاسخ: نه، اسامی گوناگون برای قیامت هست که هر کدام به مناسبتی حَشر یعنی جمع، قیامت چون ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ روز قیامت یعنی روزی است که میایستند در پیشگاه ذات اقدس الهی از قبر برمیخیزند و ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾، ﴿یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ﴾ حساب قائم است، حسابگر قائم است، حسابشونده قائم است از این جهت گفته میشود قیامت، حشر هست، ساهره هست و امثال ذلک.
پرسش: در روایت است که امام حسن مجتبی و محمدبنابوبکر اینها با هم وارد بهشت میشوند, امام حسین, ائمه هر کسی با امام خودش وارد محشر میشود.
پاسخ: هر کسی با امام خودش دعوت میشود ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ اما زندگی آنجا زندگی اجتماعی نیست که کسی از دیگری کمک بگیرد ولی وقتی حسابها مشخص شد فرمود ما برای اینکه رفاه عدّهای، لذّت عدّهای، نشاط عدّهای، به اصطلاح بسط عدّهای بیشتر بشود فرزندان اینها را هم در بهشت کنار اینها میآوریم ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَیْءٍ﴾ آدم دلش میخواهد کسانی که «انقضی عنه المبدأ» در دنیا بچههای او بودند کنار او جمع بشوند فرمود برای رفاه بیشتر و لذّت بیشتر گروهی از مؤمنان ما در بهشت بچههای اینها را به اینها ملحق میکنیم.
پرسش: نَسب چه میشود.
پاسخ: بله، نَسب و حَصب در قیامت به استثنای آنچه مربوط به اهل بیت است قطع است چون همهشان از خاک برمیخیزند دیگر، اگر همه از خاک برمیخیزند دیگر والد و ولدی نیست لکن نشاط یک عدّه در این است که آنهایی که اهل ایماناند فرزندان اینها هم به هم ملحق بشود وگرنه اکثری مردم هر کسی از زن و بچهاش فرار میکند ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ ٭ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ﴾، ﴿وَفَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْویه﴾ چون میداند اینها دشمنان او بودند برای اینها زحمت کشیده و خودش را دارد میسوزاند.
پرسش: حاج آقا ﴿أهْلُهُ مَسْرُوراً﴾ دارد.
پاسخ: بله دیگر، این حالا یا آنجا اهل قیامت است یا اهلی که «انقضی عنه المبدأ» چون اینها در قیامت در بهشت کنار هماند بعد از اینکه حسابها تسویه شد اینها تفاکه دارند، تسائل دارند، بهشتیها برخوردارند اما در صحنهٴ قیامت ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ هر کسی سؤال خودش را باید جواب بدهد مشکل خودش را باید حل کند وقتی این سؤالات تمام شد وارد بهشت شدند آن وقت ﴿فَاکِهُونَ﴾، ﴿یَتَسَاءَلُونَ﴾، ﴿عَلَی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ﴾ روبهروی هماند لذّت میبرند گفتگو میکنند اینچنین.
پرسش: حاج آقا اگر فرار کردن و تنها ماندن سخت باشد برای اینها پس باید علقهای بین اینها باشد در قیامت.
پاسخ: چون اینها باعث شدند که این آتش بسوزد چون برای بچه رفته خودش را آتش زده ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾ این برای همین بچه رفته مال حرام جمع کرده خب الآن فرار میکند دیگر، خب.
﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ پس بنابراین وَفْد به معنی رُکبان است نه راکب.
پرسش: پس ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ چه؟
پاسخ: آن ﴿زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ است اما ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ﴾ آن زینت حیات دنیاست برای آخرت که نیست. نه، در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بحثش گذشت این ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ﴾، خب.
بنابراین فرمود: ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ پس همهٴ اینها از نظر بشری یک نفر میآیند ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ یک، بعضیها برای همیشه یک نفرند آدمهای عادی، بعضیها هم با گروهی میآیند که این گروه نمیگذارند او تکان بخورد او را هِی میکنند این تعبیر لطیف فخررازی است مشابه این در تعبیرات و فرمایشات مرحوم شیخ طوسی در تبیان هست منتها از این صریحتر فخررازی دارد که قبلاً هم مشابه این گذشت اینکه خدای سبحان میفرماید: ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ که در همین آیه است یک وقت است کسی از پشت سر میآید به عنوان بدرقه این برای انسانِ شریف است یک وقت است کسی از پشت سر میآید به عنوان هِی کردن این برای حیوان است دیگر اگر امروز فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ فردا این انعام را که بدرقه نمیکنند که هِی میکنند دیگر این تعبیر هِی برای فخررازی است در تفسیرش مشابه این را مرحوم شیخ طوسی قبل از ایشان گفته بالأخره حیوان را بخواهند جایی ببرند که دیگر با بدرقه نمیبرند که سوق هم همین است فرمود: ﴿نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾یک عده فرشتگان عذاب میفرستیم اینها را هِی بکنند منتها این شخص میفهمد که اینهایی که دارند این را هِی میکنند به طرف جهنم اینها قبلاً با او بودند برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آمده که ﴿جَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾ ناظر به همین بخش است دیگر آیهٴ 21 سورهٴ مبارکهٴ «ق» این است ﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ ٭ وَجَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾ یا این به همراه آدم است برای هِی کردن یا به همراه آدم است برای بدرقه ما اینجا هستیم باید مشخص بکنیم یا هِی کننده برای خودمان درست میکنیم ـ معاذ الله ـ یا بدرقه کننده آن شَهید آن که گواه است آن هم با خود ماست دیگر ﴿وَجَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾ آن وقت همین کسی که ما او را فرستادیم، درست کردیم سائق است برای ما، شهید است برای ما یا به عنوان بدرقه است یا به عنوان هِی داریم هر دو را در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آنجا به مناسبتی هم قبلاً آیات سورهٴ «زمر» خوانده شد آیهٴ هفتاد به بعد سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است ﴿وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ٭ ووُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا یَفْعَلُونَ ٭ وَسِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ زُمَراً﴾ این را هِی میکنند ﴿حَتَّی إِذَا جَاؤُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا﴾ تا بخش دیگر، اما دربارهٴ مؤمنین و متّقین آیهٴ 73 همان سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است که ﴿وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً﴾ اینها بدرقه کننده دارند آنها هِی کننده دارند خب اینجا که جای تقابل هست ذات اقدس الهی نفرمود «نَسوق المتّقین» فرمود: ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ﴾ نه «إلی الجَنّة» آنجا ﴿إِلَی جَهَنَّمَ﴾ است اینجا ﴿إِلَی الرَّحْمنِ﴾ است اینها چه کسانیاند، چه گروهیاند، خب هر کسی که ﴿إِلَی الرَّحْمنِ﴾ محشور نمیشود خیلی از مؤمنیناند که ﴿إِلَی الْجَنَّةِ﴾ محشور میشوند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هم فرمود: ﴿وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً﴾ اینها را به بهشت دعوت میکنند خب آن که «شوقاً الی الجنّة» عبادت کرد به بهشت دعوت میکنند آن که «حُبّاً لله» عبادت کرد، «شُکراً لله» عبادت کرد، «وجدتُک أهلاً للعبادة» عبادت کرد ﴿إِلَی الرَّحْمنِ﴾ محشور میشود نکتهای که بعضی اهل معرفت گفتند این است که خب خدایی که حاشر است و خدایی که محشورٌإلیه است خدا میفرماید ما متّقین را به الرّحمان محشور میکنیم ذات اقدس الهی کما مرّ مراراً که در هیچ مسئلهای، موضوعِ مسئله نیست او بالاتر از آن است که موضوع مسئله قرار بگیرد همهاش اسمای حسنای الهی است کدام اسم است که حاشِر است و کدام اسم است که محشورٌإلیه، محشورٌإلیه مشخص است فرمود ما متّقین را به الرّحمان محشور میکنیم خیلی خب که فوق جنّت است در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» دارد که ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ﴾ خب این رضوان بالاتر از آن مغفرت است دیگر، اگر در آخرت سه طبقه است، سه درجه است، سه مرتبه است، سه گروهاند این گروه سوم که ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ در بخش دیگر از آیات آمده بالاتر از مغفرت است دیگر خب، ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ جهنم، ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ بهشت، ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ اگر متّقین را به الرّحمان محشور میکنند او به الرّحمان محشور میشود حشر با الرّحمان یعنی چه؟ خب حاشِر چه کسی است این شخصی که متّقی بود پروردگار خود را عبادت میکرد در اثر اینکه او آمِر بود در اثر اینکه او مُرسِل رسول بود در اثر اینکه او مُنزل کتابها بود او را با این اسامی میشناخت و عبادت میکرد آن مرسِل آن مُنزِل، آن آمِر آن دستوردهنده این شخصِ مطیع خاصّ خود را به اسم دیگر فرا میخواند این محشور میشود به اسم الرّحمان خب حشر در بهشت یک مطلب است حشر با الرّحمان مطلب دیگر است یک وقت هم به عرضتان رسید سیدناالاستاد مرحوم علامه از استادشان مرحوم آقا شیخ محمدحسین اصفهانی(رضوان الله علیهما) نقل کرد که وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) سالی یک بار برای اهل بهشت تجلّی میکند سالی یک بار حالا ایشان از کجا گرفته نمیدانم، اینچنین نیست که حالا هر کسی خواست در دنیا شیعه حضرت بود در آخرت بتواند خدمت حضرت برسد فرمود سالی یک بار برای اهل بهشت تجلّی میکند فرمود ما اینها را با الرّحمان محشور میکنیم لذا در تعبیرات دیگر این است که ﴿لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾ بهشت برای اینهاست خب اینها که بالاتر از سلماناند چطور، مرحوم محدّث قمی در سفینةالبحار از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد که بهشت مشتاق سلمان است آنجا تعبیر به عشق دارد «إنّ الجنة لأعشَق لسلمان مِن سلمان للجَنّة» که کلمهٴ عشق را مرحوم محدّث قمی در ذیل این روایت در سفینةالبحار نقل کرد خب، بهشت مشتاق اوست چرا، یک بیان نورانی از حضرت امیر در نهجالبلاغه هست که هر فاعلی از فعل خودش بالاتر است درست است نماز عمود دین است آن صلاتی که عمود دین است حقیقت صلات است او البته از نمازگزار بالاتر است اما این نمازی که این شخص خاص به نام زید خوانده این زید از این نماز بالاتر است «فاعل الخیر خیرٌ مِنه»، «فاعلُ الشرّ شرٌّ مِنه» خب این خیر اثر اوست دیگر شأنی از شئون اوست این نمازگزار از این نماز بالاتر است البته حقیقت نماز که ستون دین است از خیلیها بالاتر است خب، بهشت محصول کار بهشتیهاست هر محصولی به آن محصِّلش علاقهمند است هر اثری به مؤثّرش مشتاق است لذا آن روایت را مرحوم محدّث قمی نقل میکند که بهشت به سلمان عاشقتر از سلمان به بهشت است معلوم میشود حشر اینها بالاتر از بهشت است دیگر لذا فرمود در این قسمت ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ اینها سواره به پیشگاه ذات اقدس الهی میروند با این موکب همایونی
بسا پیاده که آنجا سواره خواهد شد بسا سواره که آنجا پیاده میآید
بسا امیر که آنجا اسیر خواهد شد بسا اسیر که آنجا امیر خواهد بود
خب، فرمود: ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً ٭ یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ قبلاً ﴿إِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ در ذیل آن آیه این قسمت بحث شد که وقتی کسی میخواهد تشنه است وارد چشمه بشود کنار چاه برود آب بگیرد میگویند وارِد که در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» داشت ﴿فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَی دَلْوَهُ﴾ آن که میرود به سراغ آب به او میگویند وارد ﴿فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَی دَلْوَهُ﴾ یا در جریان حضرت موسی(سلام الله علیه) که به مرز مدین رسید ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ﴾ انسانِ تشنه را میگویند وارد برای اینکه به سراغ آب میرود این هم که فرمود: ﴿نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ یعنی عِطاشا اینها تشنه وارد جهنم میشوند آبش هم که ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ هنوز ـ معاذ الله ـ به لب نرسیده از شدّت حرارت پوست لب میریزد ﴿یَشْوِی﴾ بُریان میکند ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ خب اینها این طور هستند همین کفار و مشرکیناند ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ خب میماند مسئله شفاعت آنها به برکت شفاعت میخواستند بگویند میگویند شفاعت حق است اما نه برای اینها هم شفیع باید مأذون باشد هم مشفوعٌله باید مرتضیالمذهب باشد ﴿لاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی﴾ یعنی «إرتضی الله سبحانه و تعالیٰ دینه» هم مشفوعٌله باید مرتضیالمذهب باشد هم شفیع باید مأذون باشد کسی مالک شفاعت است که عهدی، اذنی، اجازهای از طرف ذات اقدس الهی داشته باشد و این بتها و اصنام و اوثان که اینچنین نیستند حالا روایتی را شما آقایان تحقیق کنید من فرصت مراجعه به آن منابع اصلیاش را نداشتم مخصوصاً فضلای قم اگر در محفل حضور دارند این روایت را تحقیق کنند ببینند این درست است این یا درست نیست در کتاب شریف کنزالدقائق ذیل همین سورهٴ «مریم» جلد هشتم صفحهٴ 267 ایشان روایتی را از عیونالأخبار نقل میکند اینکه عرض میکنم بعید است برای اینکه قم که حرم اهل بیت بود از اول تا آخر وقتی اسلام را پذیرفت تشیّع را پذیرفت، ولی چون از عیونالأخبار اگر عیونالأخبار هم دارید جلد دوم صفحهٴ 286 و 287 حدیث ششم این را نقل میکند ذیل همین ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ﴾ برای این است که بعضیها اینچنین قرائت کردند «یوم یُحشر المتّقون» که مجهول خوانده شد «یوم یُساق المجرمون» که مجهول خوانده شد این قرائتی است حالا منظور آن قرائت نیست منظور این قصّه است که ایشان نقل میکنند از عیونالأخبار نقل کرد که «حدّثنا أبوعلی محمدبنأحمدبنیحیی المعاذی قال حدّثنا أبوعمرو محمدبنعبدالله الحَکمیّ الحاکم بنوقان قال خرج علینا رجلان مِن الری برسالة بعض السلاطین بها إلی الأمیر نصیربنأحمد لبیخارا» آن کسی که در بخارا بود امیر بخارا نامهای را از سلطان ری که مرکز حکومت بود دریافت میکرد سلطان ری نامهای را به وسیلهٴ دو نفر فرستاده برای امیر بخارا فرستاد آن وقت مستحضرید که خراسان غربی، خراسان شرقی اینها یکپارچه بودند و همه جزء ایران بودند خب، «و کان أحدهما مِن أهل الری و الآخر مِن أهل القم و کان القمیُّ» این هم قُمّی درست است هم قُمی، قمّی با تشدید بر خلاف است برای اینکه قم تشدید ندارد اما در خصوص این نه اینکه «یاء» مشدّد باشد این را استثنائاً گفتند مشدّدش هم صحیح است «و کان القمی» «یاء» که «یاء» نسبت است مشدّد است همهجا اما قمّی گفتن مطابق با ادبیات نیست قمیّ نه قمّی اما در خصوص این گفتند تشدید مشدّد جایز است «و کان القمیّ علی المذهب الذی کان قدیماً» در این پرانتز دارد «بِقم فی النصب» در بعضی از نسخهها نیست و این خیلی بعید است که سابقهٴ قم مثلاً، البته زمان امام حسن عسکری به بعد که حضرت نایب داشت و به دستور حضرت مسجد امام حسن عسکری ساخته شد و اینها بعد هم که وجود مبارک حضرت فاطمه معصومه آمدند که یکدست شیعه بود اما حالا قبلاً در زمان امام رضا و قبل از امام رضا(سلام الله علیه) مثلاً غیر شیعهٴ ناب در قم کسی بود یا نبود این را تحقیق کنید، تحقیق کنید یعنی تحقیق کنید نه اینکه این طور بگذرید چون محلّ ابتلای ماست «و کان القمیّ علی المذهب الذی کان قدیماً» اینجا در پرانتز دارد «بِقم فی النصب» خیلی بعید است خیلی یعنی خیلی «و کان الرازیّ متشیّعا» ری یکدست شیعه بود اینکه میبینید تهران بزرگ شد بیخود نیست من چند سال که تهران درس میخواندم مدرسهٴ مروی عزاداری به عظمت عزاداری مردم تهران ندیدم اینها مردانه برای حسینبنعلی هزینه میکنند و زنانه ضجّه میزنند نمیدانم شما دید عزاداری اینها، نالهٴ اینها، آن شیونی که اینها میکِشند این طور من جایی ندیدم که کسی مردانه برای حسینبنعلی هزینه کند و زنانه ضجّه بزند مردان بزرگسال مثل اینکه بچهشان را از دست دادند این طور گریه کردن این برکتش هم همین است. «و کان الرازیّ متشیّعا فلمّا بلغا بنیشابور قال الرازیّ للقمیّ ألا نبدأ بزیارة الرضا(علیه السلام)» ما قبل از اینکه به طرف بخارا برویم مأموریتمان را انجام بدهیم میرویم طوس، مشهد، مرو حضرت را زیارت میکنیم و برمیگردیم «ثمّ نتوجّه إلی بخارا فقال القمیّ قد بعثنا سلطاننا برسالة إلی الحضرة ببخارا فلا یجوز لنا أن نَشتغل بغیرها» به بهانهٴ اینکه ما مأموریم نامه را برسانیم دیگر از زیارت حضرت رضا(سلام الله علیه) منصرفش کرد این کار را بکنیم «حتّی نَفرغ منها» ما اول برویم نامه را بدهیم بعد، لذا این را قبول کرد آن اهل ری پیشنهاد قمی را قبول کرد «فقصدا بخارا» به طرف بخارا رفتند تا نامه را بدهند «و أدّیا الرسالة» نامه سلطان ری را به امیر بخارا دادند حالا میخواهند برگردند در برگشت «و رجعا حتّی حاذیا طوس» به محاذات طوس رسیدند «فقال الرازیّ للقمیّ ألا تزور الرضا(علیه السلام) فقال خرجتُ مِن قم مُرجئاً لا أرجع إلیها رافضیّاً» خیلی بعید است این حرف این را تحقیق کنید ببینید درست است یا درست نیست «قال» گفت حالا که نمیآیی پس من بروم «فسلّم الرازی أمتعته و دوابّه إلیه» گفت اینها را داشته باش من بروم خدمت زیارت حضرت و برگردم «و رَکب حماراً و قصد مشهد الرضا(علیه السلام) و قال لخدّام المشهد» آن روزها که این طور نبود که زائران این همه زیاد باشند و اینها «لخدّام المشهد» گفت «خلوا لـى المشهد هذه اللیلة ادفعوا الیّ مفتاحه» این شب من را تنها بگذارید کلید را بدهید من در را قفل میکنم در را میبندم صبح هم موقع سحر در را باز میکنم بگذارید امشب من تنها خدمت حضرت باشم «ففعلوا ذلک» این کار را کردند این رازی اهل تهران میگوید «فدخلتُ المشهد و غلّقتُ الباب أو غلقتُ البار و زُرت الرضا(علیه السلام) ثمّ قُمتُ عند رأسه و صلّیتُ ما شاء الله تعالیٰ و ابتدأت فی قرائة القرآن مِن أوّله» شروع کردم به خواندن قرآن «فکنتُ أسمع صوتاً بالقرآن کما أقرأ» هر آیهای را که من میخواندم میبینم کس دیگر هم دارد میخواند «فقطعتُ صوتی» خواندنم را قطع کردم و دور مشهد را گَشتم آن ضریح مطهّر را گشتم ببینم چه کسی است که هر چه من میگویم او هم میگوید «و دُرت المشهد کلّه و طلبت نواحیه فلم أر أحدا فعُدتُ إلی مکانی و أخذت فی القرائة مِن أوّل القرآن فکنتُ أسمع الصوت کما أقرأ لا ینقطع» هر چه من میخوانم او هم میخواند «فسکتُ هُنیئة» یک لحظه ساکت شدم «و أصغیتُ باُذنی» خوب گوش دادم به طرف قبر «فإذا الصوت مِن القبر» دیدم با اینکه خودم بررسی کردم هیچ کس نیست اینجا که هر چه من میخوانم او بخواند خوب گوش دادم دیدم این صدا از طرف قبر در میآید «فکنتُ أسمع مِثل ما أقرأ حتّی بلغتُ آخر سورة مریم» به همینجا رسیدم «فقرأت ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً﴾» من این طور خواندم همین طور که هست «فسمعتُ الصوت مِن القبر یوم یُحشر المتّقون إلی الرحمن وفدا و یُساق المجرمون إلی جهنّم وردا» من این را از قبر این طور شنیدم «حتّی خَتمتُ القرآن و خَتم» تا آخر قرآن را من تمام کردم و آن کسی هم که یعنی وجود مبارک حضرت هم آن را تمام کرد «فلمّا أصبحتُ رجعت الی نوقان فسألت مَن بها مِن المُقرئین» آنها که علمالقرائه بلد بودند در شهر سؤال کردم که آیا در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ﴾ است یا «یوم یُحشر المتّقون» به صیغهٴ مجهول، قرائت کردم «فقالوا هذا فی اللّفظ و المعنی مستقیمٌ» این معنا درست است «لکنّا لا نعرف فی قرائة أحد» ما از هیچ کسی نشنیدیم «قال فرجعتُ إلی نیشابور فسألتُ مَن بها مِن المقرئین عن هذه القرائة فلم یَعرفها أحدٌ مِنهم» آنها هم میگفتند ما نه، «یوم یُحشر المتّقون» نشنیدیم «حتّی رجعتُ إلی الری فسألت بعض المُقرئین عن هذه القرائة فقلتُ مَن قرأ یوم یُحشر المتّقون إلی الرحمن وفدا و یُساق المجرمون الی جهنّم وردا» به من قاریان ری به من گفتند که «مِن أین جِئت بهذا» این را چه کسی خوانده از چه کسی یاد گرفتی چه کسی این طور خواند «فقلتُ وقع لـى احتیاج الی معرفتها فی أمرٍ حدث لی» داستانی برای من پیش آمد من میخواهم بدانم این قرائت درست است یا درست نیست دیگر آن راز را نگفتم «فقال» آن کسی که عالِم به این قرائت بود در ری به من گفت «هذه قرائة رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مِن روایة أهل البیت(علیهم السلام)» بعد «ثمّ استحکانی السبب الذی مِن أجله وسألتُ» فرمود حالا راز را بگو که چطور این قرائت غیر مشهور را که فقط از خود اهل بیت رسیده تو بلد شدی، «ثم استحکانی السبب الذی مِن أجله سألت عن هذه القرائة فقصصتُ علیه القصّه و صحّت لی القرائة» این روایت خب برکات فراوانی دارد ولی آن قصّه را شما حتماً مخصوصاً فضلای قم از عیونالأخبار بررسی کنید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است