display result search
منو
تفسیر آیات 74 و 75 سوره انفال _ بخش دوم (پایان)

تفسیر آیات 74 و 75 سوره انفال _ بخش دوم (پایان)

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 13 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 74 و 75 سوره انفال _ بخش دوم (پایان)":

در پایان سورهٴ مبارکهٴ انفال عصاره این سوره تبیین می‌شود
در جلسه قرائت قرآن یا تلاوت، ایمان زیاد می‌شود نه علم و دانش.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ﴾

بنا شد در پایان سورهٴ مبارکهٴ انفال آن عصاره این سوره تبیین بشود در طلیعه سوره یک بحث اجمالی اشاره شد تا انسان با یک بینش مختصر وارد بشود ولی در پایان سوره به آن عصاره سوره اشاره می‌شود آن لب سوره که در پایان گفته می‌شود بعد از آن گزیده و خلاصه‌ای است که به منزله فهرست است و در طلیعه بحث مطرح می‌شود در جریان معاد درباره این سوره خیلی بحث به عمل نیامده بر خلاف برخی از سور که آیات معاد در آنجا زیاد است در سورهٴ مبارکهٴ انفال بخش کوتاهی از مسائل معاد مطرح شد نظیر آنچه که در آیه 4 آمده ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ﴾ یا برخی از آیات عذاب و کیفر کفار که در این سوره مطرح شد آن بحث مبسوطی که مربوط به بهشت و جهنم باشد در این سوره طرح نشد در این سوره یک سلسله مسائلی مربوط به ایمان و آثار اخلاقی و عملی ایمان بازگو شد که اینها جزء مطالب متوسط این سوره است و یک سلسله مسائلی مربوط به معرفت و تهذیب نفس است که اینها جزء غرر آیات این سوره است بخش وسیعی هم از مسائل سیاسی و نظامی را در این سوره بازگو فرمود آن بخشی که مربوط به ایمان و آثار عملی و اخلاقی ایمان هست و جزء مسائل متوسط این سوره است از آیه 2 تا آیه 4 شروع می‌شود 2 و 3 و 4 ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ مؤمن کسی است که وقتی نام خدا و یاد خدا مطرح می‌شود دلش می‌طپد وقتی آیات الهی تلاوت می‌شود بر درجه ایمان او افزوده می‌شود ﴿وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیمانًا﴾ یک وقت آدم بحث تفسیری دارد اینجا مزید علم است خب وقتی آیه‌ای طرح می‌شود بحث می‌شود علم آدم به طور معمول بیشتر می‌شود ولی وقتی آیات الهی مطرح شد خواه در بحث تفسیر خواه در مواردی که انسان در جلسه قرائت قرآن آن آیات الهی را گوش می‌دهد یا خودش تلاوت می‌کند ایمان او زیاد می‌شود نه علم و دانش او معلوم می‌شود این یک نور است این قرآن حتی کتابهای حدیثی هم به عظمت قرآن نیست که صرف تلاوت آنها مثلاً صواب داشته باشد مثلاً خطبه نهج‌البلاغه را آدم بخواند مثلاً صواب داشته باشد این ‌طور نیست اما آیات قرآن این ‌طور است که خود تلاوت صواب دارد بنابراین مؤمن کسی است وقتی آیات قرآن بر او تلاوت می‌شود یا خودش می‌خواند ایمان او زیاد می‌شود نه تنها صواب او و علم او و توکل بر خدا هم خواهد داشت و نماز و انفاق را هم فراموش نمی‌کند البته اینها با اینکه جزء فضایل برجسته است جزء مراحل متوسط از ایمان است لکن آنچه که در آیه 29 این سورهٴ مبارکهٴ آمده است آن جزء مرحله والا و برین تهذیب نفس است فرمود: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾ تقوا گذشته از اینکه مشکلات قبلی را برطرف می‌کند یک نوری در دل انسان ایجاد می‌کند که در بسیاری از موارد راه خودش را تشخیص می‌دهد چه حق است چه باطل چه صدق است چه کذب چه خیر است چه شر چه حسن است چه قبیح خیلی به دنبال مشورت و استخاره و اینها نمی‌گردد راه روشن را می‌رود الآن مثلاً کسی که در این اتوبان حرکت می‌کند در این مسیر مستقیم حرکت می‌کند خیلی دیگر لازم نیست مدام به تابلو نگاه بکند از این بپرسد از آن بپرسد با استخاره راه برود راه برای او روشن است بعضیها می‌بینید مدام با این مشورت می‌کنند مدام با آن استخاره می‌کنند مدام در حال تردیدند این تردید و تحیر نشانه آن است که انسان یک مشکل درونی دارد اگر صاف با خدای خود رابطه داشته باشد آن بستر مستقیم به او خوب نشان داده می‌شود یعنی یک زندگی راحتی دارد نه بار کش دیگری است نه بارکش ورثه است نه تلاش و کوششی می‌کند که انبار بکند نه انباردار دیگری است یک زندگی معقول و مقبولی دارد در بسیاری از امور راحت است ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ حالا لازم نیست انسان در حد اویس قرن بشود یا حارثة ابن مالک بشود گرچه پیام اصلی آیه آن است همان طوری که مرحوم کلینی نقل کرده است که حارثة ابن مالک به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد حارثة ابن مالک «کانی انظر الی عرش الرحمن بارزا» آیه پیامش آن است که انسان به جایی می‌رسد که عرش خدا را فرشتگان خدا را می‌بیند اما مرحله متوسطی که انسان بتواند مشکل خودش را با نورانیت حل کند همین است و این غیر از آن مراحل ایمان حصولی و مانند آن است که در آیه 2 تا 4 همین سوره گذشت این به صورت روشن آدم راه خودش را می‌بیند کجا شرکت کند کجا شرکت نکند چه را امضا بکند چه را امضا نکند ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ و اگر لغزشهایی هم بود ﴿وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾ این از غرر آیات همین سورهٴ مبارکهٴ است نظیر دعوت به حیات که آیه 24 همین سوره است که این هم از غرر آیات این سورهٴ مبارکهٴ است ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ یعنی ذات اقدس الهی و پیامبر او شما را دعوت می‌کنند به چیزی که شما را زنده می‌کند خب خطاب به مؤمنین است دیگر معلوم می‌شود یک حیات دیگری هم هست این حیاتی که ما داریم حیات نفخی است به اصطلاح که ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ اما آن حیات دیگری که ﴿وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ آن دیگر نفخی نیست گرچه تمام فیضهای الهی منزه از نفخ و دمیدن است حتی آن روحی که با نفخت درآمده اما این تعبیرها نشان می‌دهد که این مراحل یکسان نیست انسان با یک روح نفخی زنده است حیات صوری پیدا می‌کند و با یک روح تاییدی مؤید است و همین روح القدس خواهد بود ﴿وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ روایاتی که در ذیل این آیه کریمه ... ملاحظه بفرمایید که برای ائمه (علیهم السلام) ارواح خمسه قائلند که آن روح تاییدی در آنها هست شاگردان آنها هم به نوبه خودشان می‌توانند داشته باشند هر کسی سهم خاص خودش را می‌تواند داشته باشد ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ در اثنای بحث هم گذشت که این مربوط به مسئله جهاد و قتال است یعنی آن یک صفحه آیات مثلاً آیات 17 ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ که به دنباله مسئله جهاد و مبارزه است تا این بخشی که فرمود: ﴿إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ همه‌اش درباره جهاد و قتال است و همان طوری که درباره قصاص فرمود شما قصاص را اعدام ندانید ﴿وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی اْلأَلْبابِ﴾ اگر این حکم الهی جاری می‌شود حیات شما تأمین خواهد شد در جریان جهاد هم همین طور آیه نازل شد فرمود مبادا شما کسانی که شهید می‌شوند اینها را مرده تلقی بکنید گاهی در سوره بقره گاهی در سوره آل عمران می‌فرماید ﴿وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتٌ﴾ ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا﴾ گاهی هم در این سورهٴ مبارکهٴ انفال می‌فرماید که بعد از اینکه مسئله جهاد و اینها را کاملا بازگو کرد فرمود: ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ همان طوری که قصاص در مسائل فردی و شخصی عامل حیات است جهاد هم جامعه را زنده می‌کند و یک ملتی را زنده می‌کند آنها تلاش کردند انبیا (علیهم السلام) که این توده مردم را این جمهور را به اصطلاح امت کنند و کلام خدا را اعمال کنند و خودشان اولین کسی باشند که به کلام خدا اقتدا می‌کنند نظامی که ائمه (علیهم السلام) و انبیای الهی ترسیم کردند نظام امت و امامت بود همه انبیا این کار را کردند ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا﴾ و مانند آن ﴿لَمّا صَبَرُوا﴾ بیگانه‌ها آمدند تلاش کردند در غرب این امت مسیح را به صورت ملت مسیح درآوردند سخن از وطن و ملت و آب و خاک و اینها کردند و آن امت بزرگوار را امت مسیح را کردند ملت مسیح و این خطر برای کشورهای دیگر هم هست که نظام امامت و امت می‌شود نظام ملت و مسئول ملت خب در این کریمه فرمود این امت را این جامعه را بالأخره جهاد زنده می‌کند ﴿إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: نه البته جهاد فرع کامل است منتها موردش جهاد است مورد که مخصص نیست آیه مطلق است و عام است و همه دستورات الهی را شامل می‌شود لکن سیاقش پیام اصلی‌اش درباره جهاد است منتها غیر جهاد را مثل نماز و روزه و اینها را هم البته به اطلاق می‌گیرد مطلب دیگر آن است که کسانی که در صف مؤمنین شرکت می‌کردند برخیها به همین حیات رسیدند به آن فرقان رسیدند اینها بی صبرانه منتظر جهاد و فرمان الهی بودند یعنی برای آنها حل شده بود که می‌خواهند از این قفس پر بکشند برای اینها روشن شد که «ما الموت الا قنطره» بیان نورانی حضرت سید الشهداء در کربلا همین طور است دیگر «صبراً بنی الکرامه» شما که انسانید و مکرمید ﴿لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ﴾ «صبراً بنی الکرامه ما الموت الا قنطره» مرگ یعنی اینگونه از شهادت یک پلی بیش نیست که شما از این پل می‌گذرید لذا اینها بی صبرانه می‌رفتند به طرف میدان منافقین و ﴿الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ و ضعفاء الایمان درباره این گروه می‌گفتند ﴿غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُمْ﴾ اینها فریب خورده‌اند ساده‌لوحند خودشان را به خطر می‌اندازند در حالی که نمی‌دانند در درونشان چه شوقی شعله ور است از آن خبر ندارند که آن کسی که در دلها اثر می‌کند یک عده دلها را بیتاب می‌کند به خود علاقمند می‌کند اینکه فرمود: ﴿یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ همان ذات اقدس الهی در دل این شوق را ایجاد می‌کند چه اینکه در دل کفار هم ترس را ایجاد می‌کند علاقه ماندن در دنیا را زیاد می‌کند فرمود: ﴿سَأُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ که در همین بخشهاست فرمود در میدان جنگ ما در دلهای کفار ترس ایجاد می‌کنیم ﴿سَأُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ خب اگر شما در جریان همین‌هایی که بالأخره خودشان شهادت انتهاری را حالا چه در این دفاع مقدس چه در جریان آزاد سازی جنوب لبنان یا جاهای دیگر یا انتفاضه این بالأخره جوان است علاقمند است سراسر امید است اصولاً انسان مادامی که جوان است تمام سرمایه‌ها را روی آرزوی او تعبیر می‌کنند خدای حکیم این‌ چنین اگر آرزو نباشد اگر علاقه نباشد کسی حاضر نیست این ‌طور خطرات را تحمل بکند سن که یک قدری بالا آمده کم کم این آرزوها و علایق کم می‌شود انسان به تدریج حاضر است که از اینجا فاصله بگیرد همان مثال معروف که اگر انسان پخته شد بالأخره این شاخه را ترک می‌کند میوه مادامی که خام است شاخه را می‌گیرد وقتی پخته شد بالأخره این شاخه را ترک می‌کند حالا اگر ان‌شاء‌الله میوه شیرینی باشد که به جا صرف می‌کند و اگر حنظل باشد هم که خدای ناکرده در آن راه تلخی پخته بشود باز هم ترک می‌کند برای اینکه باید جای دیگر برود حالا یا سیب و گلابی رسیده است یا خدای ناکرده حنظل است بالأخره یک آدم پیر یا در راه خیر عمر را صرف کرده یا در راه شر و خدا حکیمانه آدم را اداره می‌کند آنجایی که باید با آرزو اداره کند آرزو را در نهاد می‌گذارد «الامل رحمه» منتها باید این را تعدیل کرد نه تعطیل بعد هم کم کم این آرزو را رها می‌کند اگر آن علاقه را ذات اقدس الهی در دل مادر نگذارد که مادر حاضر نیست این ‌طور چند سال تمام مشکلات این کودک را با همه آن کارهایی که طبع از آن متنفر است انجام بدهد در حالی که مادر همه آن کارهای باعث انزجار و نفرت را با علاقه انجام می‌دهد این یک امر طبیعی است و ذات اقدس الهی فقط در جریان حضرت موسی فرمود خب تو کودکی بودی آنها که تو را چیز نکردند مادر که نبود پدر که نبود خب اگر کسی نه مادر باشد و نه پدر باشد چطور کودک را این ‌طور با ناز تربیت می‌کند فرمود: ﴿وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنّی﴾ من محبت تو را در دل اینها گذاشتم که اینها خدمتگزار تو باشند و اگر آن محبت الهی در دل آسیه نبود که این ‌طور خدمت نمی‌کرد به موسی (سلام الله علیه) خب جوان بالأخره در آن بحبوحه جوانی جز آرزو چیز دیگر در او نیست این سراسر خود را در اختیار قرآن و عترت بگذارد این معلوم می‌شود یک حساب و کتابی در کار است یک کسی در این دل دستکاری کرده یک شوق و شعفی ایجاد کرده این همان ﴿یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ هست یجعل لکم شوقاً هست یجعل لکم عشقاً هست و مانند آن این همان حیاتی است که خدای سبحان وعده داده است که من به شما عطا می‌کنم پس درباره کفار فرمود: ﴿سَأُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ درباره مومنین فرمود که ﴿إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ ﴿یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ و مانند آن آنکه این مطالب را درک نمی‌کند می‌گوید اینها ساده‌اند ساده‌لوحانه رفتند بسیجی رفتند در حالی که خدا می‌فرماید اینها شائقانه رفتند نه ساده‌لوحانه فرمود منافقین ﴿الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ و ضعفاء الایمان می‌گوید ﴿غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُمْ﴾ اینها به طمع بهشت رفتند اینها مغرور شدند رفتند به چه مغرور شدند وعده خدا حق است اینها هم شنیدند و لبیک گفتند غرور در کار نیست خودشان وقتی که منافع و مطامع مطرح است ﴿تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا﴾ می‌گویند ما یک قدری اسیر بگیریم یک قدری آنها را ‌آزاد بکنیم یک قدری بیت المال تقویت بشود و همین خیال عادی خب از این سو اینکه تریدون عرض هذه الادنی به آن کسی که مشتاقانه به طرف جهاد می‌رود می‌گوید ﴿غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُمْ﴾ در حالی که غرور نیست اشتیاق است فریب نیست شوق است
مطلب بعدی آن است که در همین جریان جنگ فرمود وقتی جبهه رفتید و در حین جبهه است مثل نماز باشید در حال نماز فرمود که وای به نمازگزاری که در حال نماز از نماز غافل است ﴿فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ٭ الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ﴾ در نماز می‌خوانند ولی نمی‌دانند چه می‌گویند لذا فرمود که وقتی وارد نماز شدید با حضور قلب باشید و بدانید که با چه کسی گفتگو می‌کنید در جریان جبهه هم همین طور است فرمود: ﴿إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللّهَ کَثیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ اگر صف‌آرایی کردید رو در روی دشمن قرار گرفتید ثابت قدم باشید و به یاد خدا باشید دیگر این‌ چنین نباشد که الذین هم عن جهادهم ساهون یا فی جهادهم ساهون این ‌طور نباشد ﴿إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللّهَ﴾ ... و مطمئن باشید که دلهای دیگران هم دست ماست و آن دلها را هم می‌ترسانیم و می‌لرزانیم.
مطلب دیگر آن است که بسیاری از این آیات ناظر به بخشهای نظامی است چه اینکه بخش قابل توجهی مربوط به مسائل سیاسی است در جریان نظامی فرمود که حالا چه نیروی دریایی چه زمینی چه هوایی ﴿أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ حالا اگر یک نیروی دیگر هم کشف بشود آن هم فراهم بکنید و ﴿أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ یک ارتش و سپاه و نیروی نظامی مقتدری داشته باشید این یک مطلب بعد فرمود فایده داشتن ارتش قوی و سپاه قوی این نیست که حمله بکنید این است که کسی طمع نکند همین ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ﴾ این دشمن طمع نکند پس جنبه دفاعی دارد پس شما در صدد تهاجم و غارت نباشید این یک، و اگر دشمن خواست با شما صلح بکند بپذیرید اصل بر صلح و سازش است نه اصل بر جنگ و ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾ و اگر احتمال خیانت می‌دهید دو جور است یک وقتی نشانه‌های خیانت را دیدید ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ چون مؤمن مهمترین سلاح او عقل اوست او قبل از اینکه از نیروی نظامی کمک بگیرد و با نیروی دریایی یا هوایی یا زمینی مسلح بشود او باید با شعور سیاسی مسلح بشود که فرمود: ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ این فهمتان را بگیرید بعدها شمشیر خب یعنی چیزی که شما را حاذق و حاضر و اهل حذر و اهل تیزبینی و نجات از خطر می‌کند آن را بگیرید چون همان شعور سیاسی است وقتی شعور سیاسی و نظامی را گرفتید بقیه حل است آن اصل است اگر با آن شعور سیاسی که همه جا و همیشه از دشمن با خبر بودید و همه جا و همیشه اسرارتان را حفظ کردید و نگذاشتید بیگانه با خبر بشود با این کار مثبت و منفی ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ اگر دیدید آنها می‌خواهند خیانتی بکنند با این کار دیدید بالأخره با استقرار یک سفارتخانه تبدیل به لانه جاسوسی می‌شود خب ببندید شما دیدید شواهدی اقامه شده است که اینها دارند خیانت می‌کنند این رابطه‌تان را قطع کنید ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ اما اگر دیدید هیچ رابطه مشئوم و بدی پیدا نشده امارات و شواهدی بر خیانت نیامده شما هم هوشمندانه اوضاع خودتان را بررسی کردید تیزبینانه اوضاع آنها را دیدید دیدید نه در صدد خیانت نیستند ﴿وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ﴾ آن بخشها را دیگر با توکل بر ذات اقدس الهی حل کنید برای اینکه اینها قبلاً خیانت کردند و ذات اقدس الهی شما را بر اینها مسلط کرده است پس بنابراین حفظ آن شعور سیاسی و نظامی به عنوان اولین وسیله لازم است با استنباط از این شعور سیاسی و اجتهاد در این مدار اگر دیدید دارند خیانت می‌کنند ﴿فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ اگر بررسی کردید دیدید نه امارات نقض عهد نیست خب این پیشنهاد سازش را بپذیرید ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾ خب پس نیروی نظامی داشتنش برای صد در صد لازم است اما هدف آن است ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ﴾ است نه هدف تهاجم در جریان معاهده ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾ این دو، اگر پیش بینی کردید شواهدی بر نقض عهد هست شما قبل از اینکه حمله کنید اثر عملی بار کنید اعلام بکنید که ما تعهدی با هم نداریم بعد خواستید کاری انجام بدهید و جلوی خطر را بگیرید مجازید چهارم این است که اگر نه هیچ شواهدی بر خیانت نظامی یا سیاسی بیگانگان نیست فقط احتمال می‌دهید به این احتمال بدوی اکتفا نکنید و خدا شما را حمایت می‌کند در مسائل سیاسی که بخش قابل توجهی از این آیات مربوط به مسائل سیاسی است آن است که شما بالأخره می‌خواهید فتنه را بردارید و فساد را بردارید اگر چنانچه رابطه‌تان را با کفار تقویت کردید که آنها بر شما قیم شدند سرپرستی شما را به عهده گرفتند کارهای شما را به عهده گرفتند این می‌شود فتنه و فساد فی الارض شما یک ضابطه متقابل با حفظ احترام دو طرف داشته باشید تولی نکنید که بروید زیر چتر و پرچم آنها آنها را به عنوان اولیا اتخاذ نکنید چون ﴿الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ اما مؤمنین مهاجر و مؤمنین انصار و مانند اینها ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ چه اینکه ﴿أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ پس هیچ رابطه ولایی با کفار ندارید یک احترام متقابلی است که زندگی مسالمت آمیز است اگر شما رابطه ولایی کشورهای اسلامی را حفظ بکنید اگر یک زندگی مسالمت آمیزی با کشورهای کفر داشته باشید بدون تولی این یک امنیت خوبی برقرار می‌شود هم در محل هم در منطقه هم در سطح بین الملل در اضلاع سه‌گانه شما از امنیت برخوردارید و اگر نکردید این کار را ﴿إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ﴾ اگر نه مخفیانه رابطه‌تان را تحت چتر بیگانگان مستحکم کردید به آنها وابسته شدید گفتید نکند یک وقتی کسی بخواهد حمله کند خب آنها از ما حمایت می‌کنند اگر چنین کاری را کردید ﴿تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ﴾ نه تنها آن منطقه بلکه در سطح بین الملل هم فتنه می‌شود در درجه اول اختصاص به سرزمین خودتان دارد بعداً فراگیر خواهد بود آیه 73 این سوره همین است که ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ این تمام شد ﴿إِلاّ تَفْعَلُوهُ﴾ یعنی ان لا تفعلوا آن مطلبی را که ما به عنوان مثبت گفتیم که مهاجر و انصار و مؤمنین ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ این مطلب را به عنوان منفی گفتیم ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ اگر آن مثبت به جای این منفی نشست و این منفی به حساب آن مثبت راه یافت ﴿تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ﴾ آن وقت جمع کردنش مشکل است جمع کردن این کار مشکل است خب بنابراین اسیر گیری یک مرز خاصی دارد پیمان نظامی یک مرز خاصی دارد پیمان سیاسی مرز مخصوصی دارد این یک جامعه را زنده می‌کند حالا اگر کسی با چنین آیاتی روبرو شد ـ معاذ الله ـ حرف بیگانه را زد گفت دین افیون یک ملت است او باید توضیح بدهد که این یعنی چه دین افیون است دین افیون جامعه است یا افیون حکومت است دینی که بالأخره حیات بخش است می‌گوید نه زیر سلطه برو نه کسی را تحت سلطه خودت بیاور خلیفه خدا باش عادلانه زندگی کن این دینی که حتی می‌گوید حالا که اسیر گرفتی بالأخره اگر به آن مقام نرسیدی که از خودتان صرفنظر کنید و اسرا را دریابید لااقل از حق واجب آنها نگذرید خب در جریان سورهٴ مبارکهٴ هل اتی که دارد ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکینًا وَ یَتیمًا وَ أَسیرًا﴾ ظاهرش این بود که این اسیر کافر بود چون یک مسلمان که در مدینه اسیر نبود که قدرت اسلامی هم بود در جنگها هم پیروز می‌شدند از این طرف هم گاهی چهار نفر از مسلمانها تحت اسارت آنها درمی‌آمد از این طرف هم چند نفر مشرک تحت اسارت مسلمین درمی‌آمدند وگرنه در مدینه که کسی مسلمان باشد و اسیر باشد نبود که ممکن است این اسیر در تحت تعلیمات اهل بیت (علیهم السلام) و معالی عالیه اسلام آورده باشد ولی استصحاب کفرش ظاهر کفرش باقی است دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: بله ولی خب نه آیا مسلمان است یا کافر در سورهٴ مبارکهٴ هل اتی دارد که این خاندان پیغمبر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) وجود مبارک حضرت امیر وجود مبارک حضرت زهرا وجود مبارک حسنین (سلام الله علیهما) و فضه خادمه هم که در خدمتشان بود اینها بالأخره آن روزه‌ها را گرفتند روزه‌هایی که حالا هر چه بود یا نذر بود یا غیر نذر بود آن نان را وجود مبارک زهرا (سلام الله علیها) دستاس کرد دستاس این آسیای کوچک منزلی است که با او آرد می‌کردند حالا یا وام بود یا مثلاً نسیه خریدند هر چه بود این نان گندم را تهیه کردند یا جو را تهیه کردند آرد کردند در داخل منزل خمیر کردند این نان درست کردند و موقع افطار هم هست و هوای گرم حجاز شب اول شب دوم شب سوم حالا آن یتیم و مسکین خب حالا می‌گوییم مسلمان امااین اسیر ظاهرش این است که غیر مسلمان بود دیگر حالا این دینی که می‌گوید مثلاً سهمیه حالا البته غیر امام مرخص است شخصاً این کار را بکند اما آذوقه واجب النفقه خودش را بدهد که مرخص نیست آن ذوات مقدس همه‌شان حساب استثنایی داشتند حالا این بیاید افطاریه خود را به یک کافر عطا کند با کافر هم این ‌طور رفتار کردند دیگر آن اسرایی که بودند همین بود دیگر دیگران هم بالأخره حالا اگر به این حد نبود چه اینکه نبود در مرحله نازل بود دیگر پس روی مسائل ایمانی که فرمود ایمان است و ﴿وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ است و ﴿تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ﴾ آن دیگر رابطه انسان با خدا آن است در تشخیص حق و باطل و صدق و کذب و خیر و شر و حُسن و حَسن و قبیح هم فرمود: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ در مسائل نظامی هم فرمود کمال اقتدار را داشته باشید برای اینکه جلوی طمع بیگانگان را بگیرید نه حمله کنید در جریان صلح و جنگ هم اصالت و صلح است نه اصالت و حرب ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾ در جریان خیانت هم فرمود آن هوش سیاسی‌تان را اعمال کنید ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ که کلاه سرتان نرود بقیه اگر عادلانه و صادقانه بود و احتمال خلاف دادید ﴿وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ﴾ با اسیر هم که این ‌طور رفتار بکنید حالا این دین می‌شود افیون؟ آن حرفی که آن آقا زد جناب مارکس که دین افیون مردم است چه افیون مردم است این جز نشاط و جز حیات و جز حرکت و جز معرفت و محبت بازدهی ندارد که اگر این برداشته بشود ﴿تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ﴾ فتنه هم همان است که شما الآن در مراکز اقتدار می‌بینید فساد کبیر همان است که در مراکز قدرت می‌بینید آن می‌شود افیون افیون یا انسان را مست می‌کند به عربده وادار می‌کند یا خمود اینها یا عربده می‌کشند یا یک عده را زیر همین خروارها ستم له می‌کنند بالأخره یا به آن صورت است یا به این صورت است دیگر لذا فرمود: ﴿إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ﴾ بخشهای اساسی را قرآن کریم معلل می‌کند تبیین می‌کند اما بخشهای فرعی و جزئی را با تعبد می‌گذراند همان علم اجمالی کافی است حالا مثلاً در تقویت بنیه نظامی مرزش را مشخص کرده در تقویت اصالت و صلح و تقدیم صلح بر حرب مرزش را مشخص کرده در اینکه انسان باید کشورش از خیانت بیگانگان مصون بماند مشخص کرده عارف را وادار کرده که تهذیب نفس کند تا به ﴿یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ برسد مجاهد نستوه را وادار کرده تا ﴿إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ برسد در بخشهای سیاسی هم فرمود آنها با هم تولی دارند شما نباید تحت ولای آنها قرار بگیرید ولای داخلی خودتان را حفظ بکنید و برای حفظ ولای داخلی هم آن امنیت را از دست ندهید فرمود: ﴿لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ﴾ فرمود این وحدت است که شکوه شما را حفظ می‌کند آن شکوه می‌شود ریح می‌گوییم ما هم در تعبیرات فارسی می‌گوییم فلان شخص یا فلان گروه بادشان در رفت یعنی دیگر حالا بی شکوهند بی عزتند اینکه فرمود اگر نزاع کردید به جان هم افتادید بادتان در می‌رود ﴿وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ﴾ ضعیف می‌شوید فشل می‌شوید آن قدرت و شکوه و شوکتتان از شما گرفته می‌شود آن وقت تعبیر از چنین دینی به افیون منصفانه نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:00

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی