- 737
- 1000
- 1000
- 1000
موانع سقوط انسان، جلسه هجدهم
سخنرانی از آیت الله حسین مظاهری با موضوع «موانع سقوط انسان»، جلسه هجدهم
پروردگار عالم لطف کرده است و برای سعادت و عاقبت به خیری بندگان و برای اینکه سقوط نکنند و در دنیا و آخرت سعادتمند شوند، در این دنیا، پیامبرهایی فرستاده است؛ پیامبرهای درون و پیامبرهای برون. پیامبران برون، همان صد و بیست و چهار هزار پیامبر هستند که در اعصار مختلف، مأمور هدایت آدمیان بودهاند که البته اوصیا و مبلّغینی نیز داشتهاند و در مجموع بسیار بیش از صد و بیست و چهار هزار نفر بودهاند.
اشرف انبیاء و اکمل و افضل پیامبران نیز پیامبر خاتم حضرت محمد بن عبد الله«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» هستند. کتاب ایشان هم افضل و اکمل همۀ کتب آسمانی است. آن حضرت نیز دوازده وصی داشتهاند که در روایات فراوانی راجع به ائمّۀ دوازدهگانه مخصوصاً امام دوازدهم و ضرورت پیروی از ایشان برای سعادت و رستگاری تأکید شده است.
علما، مراجع و مبلّغین دین اسلام نیز به نیابت از ائمّۀ هدی«سلاماللهعلیهم» مأمور نجات بندگان از سقوط و گمراهی هستند و با دو بال علم و تقوا دین را به مردم میرسانند. قرآن کریم در توصیف ایشان میفرماید:
«الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ»
خداوند تعالی افزون بر پیامبران برون و اوصیا و نایبان ایشان، پیامبرانی هم برای جلوگیری از سقوط انسان در درون او تعبیه کرده است؛ هر انسانی از زمان حضرت آدم تا روز قیامت، سه مأمور یا نگهبان درونی دارد که عبارتند از: فطرت، نفس لوّامه یا وجدان اخلاقی و عقل، که اگر از آنان متابعت کند، رستگار و عاقبت به خیر خواهد شد و در صورت عدم توجه به ندای این سه پیامبر، دچار سوء عاقبت میگردد؛ ذلّت معنوی، انحراف و در نتیجه سرافکندگی در محضر امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»، هنگام مرگ، زائیدۀ عدم پیروی از سه پیامبر درون است.
اوّلین تفاوت پیامبران درون و پیامبران برون، آن است که پیامبرهای برون، به بیان کلیّات و جزئیّات امور برای هدایت بندگان میپردازند، ولی پیامبران درون صرفاً کلیّات را بیان میکنند و نمیتوانند جزئیّات را درک کنند و به همین دلیل ورودی در آن ندارند. مثلاً در خصوص عبودیّت، هر دو قسم پیامبر به طور کلّی بندگان را برای نیل به مقام عبودیّت تشویق میکنند. امّا پیامبران درون به همین اندازه بسنده میکنند و در مورد چگونگی رسیدن به مقام عبودیّت، نظری ندارند. در مقابل، پیامبران برون، انسان را در نحوۀ رسیدن به مقام عبودیّت نیز یاری میکنند؛ نظیر اینکه تعالیم دین اسلام در این زمینه میفرماید: «باید نماز بخوانید، باید به همۀ واجبات اهمیّت دهید و از گناه اجتناب نمایید و برای مستحبّات اهمیّت قائل شوید و از مکروهات و شبهات دوری گزینید.»
تفاوت دوّم بین این دو قسم پیامبر آن است که پیامبران برون، دانستنیها را آموزش میدهند و پیروان ایشان دانستنیها را میشنوند، میفهمند و نسبت به آن علم پیدا میکنند. اما پیامبرهای درون، نقش بالاتری دارند؛ زیرا موجب درک و یابیدن ایمان درونی میشوند. از این جهت اگر کسی از این سه پیامبر متابعت کند، بسیاری از دانستنیها را مییابد و مسلّماً عاقبت او ختم به خیر میشود.
سوّمین تفاوت پیامبران درون و برون آن است که پیامبران درون، یعنی عقل، فطرت و وجدان اخلاقی، گاه به اشتباه میافتند یا ندای آنان اشتباه به انسان میرسد، اما پیامبران برون، معصوم هستند و اشتباه ندارند.
از آنچه بیان شد، این نتیجه حاصل میشود که آدمیان برای هدایت و رستگاری و نیز برای دستیابی به حسن عاقبت، به هر دو قسم پیامبر نیاز دارند. بنابراین کسی نمیتواند بگوید چون من عقل دارم، پس احتیاج به پیغمبر ندارم! بلکه همین حرف، نشان از بی عقلی او است.
هنگامی که دست انسان از همه چیز کوتاه میشود، در درون خود یک نجات دهنده مییابد. در این حالت گفته میشود که فطرت او بیدار شده است و در پرتو بیداری فطرت، خداجو و خدایاب میشود. به قول قرآن کریم:
«فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ...»
در آن موقعیّت، خداوند را یک ذات مستجمع جمیع صفات کمالات مییابد. در مییابد که فریادرسی جز خدا ندارد و خداوند را همه کارۀ عالم مییابد. از اینرو، فریاد خدا خدای او بلند میشود و جداً خداوند را مییابد. نه اینکه فقط خدا را مییابد، بلکه مییابد که خدا یکی است و دو تا نیست و در حقیقت، توحید را هم مییابد؛ لذا در آن موقع به هیچ چیزی و به هیچ کسی جز خداوند متمسّک نمیشود. حتی اگر مشرک، کافر، بت پرست یا دهری بوده و همیشه به غیر خدا متمسّک میشده است، اما الان که در بن بست واقع شده، همه چیز را حقیقتاً پوچ و نابود میبیند و عملاً به وجود خدای یگانه پی میبرد. از این رو هیچ انسانی در بن بست به دو مبدأ تمسّک نمیجوید، یعنی هیچ کس در آن موقعیّت مشرک نمیشود. همچنین خداوند را قادر به قدرت مطلقه مییابد که از او کمک میطلبد. خداوند را رحیم و مهربان مییابد که خدا خدا گویان به او التماس میکند و از او میخواهد که نجاتش دهد. خداوند را عالم به حالش میداند که رفع گرفتاری خود را به او میسپارد.
این خداوند که فطرت انسان او را میجوید و مییابد، همان ذات بیهمتایی است که امام حسین«سلاماللهعلیه»، در دعای عرفه میفرمایند: «کور باد آن کسی که تو را نبیند».
ارسال همۀ رسل الهی و انزال کتب آسمانی به خاطر زنده کردن فطرت و دائمی کردن ندای نجاتبخش آن در وجود آدمیان بوده است. به عبارت رساتر، پیامبران آمدهاند که انسانها بیدار شوند و همیشه، چه در بن بست و چه در غیر بن بست، خدا را بیابند، او را ببینند و با او گفتگو کنند.
اساساً نماز از اوّل تا آخر، یک مکالمه و معاشقه بین عبد و مولا است. وقتی حمد و سوره میخواند، خدا با زبان خودش با او حرف میزند. وقتی رکوع و سجده و سایر اجزاء نماز را به جا میآورد، در مییابد که در حال حرف زدن با خدا است و والاترین لذّت را میبرد.
حضرت مریم در حالی که نه خانه داشت و نه امکانات دیگری و در مضیقۀ عجیبی به سر میبرد، در بیابان از دنیا رفت. چون روزه دار بود، حضرت عیسی برای تهیۀ افطارش، به دنبال علف بیابان رفته بود. وقتی برگشت، مادرش را صدا زد و گفت: آیا میخواهی به دنیا برگردی؟ گفت میخواهم. دنیا برای حضرت مریم پر از مشقّت بود، امّا باز گفت: میخواهم برگردم. چرا؟ گفت: برای اینکه در روزهای بسیار گرم و بلند روزه بگیرم و در شبهای بسیار سرد نماز بخوانم. یعنی بالاترین لذت برای حضرت مریم، که حتی از لذت آخرت و بهشت برای او بالاتر بوده، لذّت رابطه با خدا است.
اگر فطرت انسان زنده شود، چنین میشود که پروردگار متعال را مییابد و از رابطه با او بالاترین لذت را میبرد. اگر فطرت انسان زنده شود، نظیر آدم تشنه که آب میخورد و سیراب میشود، آنگاه سیراب شدن را مییابد، خداوند را مییابد.
اگر فطرت انسان با حجابهایی که مانع بیداری آن است، پوشیده نشده باشد، عاقبت او را ختم به خیر میکند، وی را از سقوط و تباهی نجات میبخشد، از ذلت میرهاند و به عزّت میرساند و در راه مستقیم نگاه میدارد و در نهایت با به کمال رساندن او، موجب میشود هنگام مرگ با سرفرازی و سربلندی از دنیا برود و در یک کلام، مانع سقوط انسان میشود.
اگر همۀ حجابها پاره شود و اگر غفلتها جای خود را به توجه بدهد و مهمتر اینکه اگر انسان دائم التّوجه شود؛ یعنی همان توجهی که در بن بستها پیدا میکند، برای او دائمی شود، سقوط نخواهد کرد. انسان دائم التّوجه نه فقط در نماز، بلکه در وقت اجتناب از گناه نیز حضور قلب دارد و اگر گناهی برای او جلو بیاید، خدا را مییابد و میگوید: همه جا محضر خداست و من در محضر خدا هستم و باید ادب حضور مراعات شود و باید گناه نکنم. خوشا به حال کسانی که بتوانند حجابها را پاره کنند. البته مشکل است و ریاضت میخواهد و حجابها هم یکی و دو تا نیست. کسانی که کتاب اخلاق نوشتهاند، چهل حجاب برای فطرت شمردهاند؛ یعنی چهل صفت رذیله در انسان وجود دارد که برای فطرت حجاب و برای رستگاری آدمی، مانع است. از اینرو اگر کسی بتواند صفات رذیله و درخت رذالت را ریشه کَن کند، خواه ناخواه درخت فضیلت در نهاد وی غرس، بارور و میوه دار میشود و به عبارت دیگر، فطرت او بیدار میشود و این بیداری، مانع انحراف و سقوط وی میشود. گاهی نیز علاوه بر اینکه خدا را مییابد و سقوط نمیکند، به مقامی میرسد که غیب میداند و مقام والاتر وقتی برای او پدید میآید که غیبی برای او نمیماند و همه چیز برای او عالم شهود میشود و بالأخره بیداری فطرت مراتبی دارد که شرح آن در این فرصت کوتاه نمیگنجد و فرصت دیگری میطلبد.
پیامبر دوّمی که در درون ما قرار دارد، «وجدان اخلاقی» و به تعبیر قرآن شریف، «نفس لوّامه» است. قرآن کریم در سورۀ قیامت به اندازهای به این نیرو اهمیّت داده که به آن قسم خورده است:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ، لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ ، وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ، أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ ، بَلى قادِرینَ عَلى أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ ، بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ»
طبیعت انسان به گونهای است که آزادی کامل را میطلبد و دوست ندارد عاملی مانع آزادی او شود. انسانی که سر تا پای او را هوس، شهوت و خواهشهای نفسانی گرفته است، تمایل دارد آزاد و بدون هیچ قید و بندی زندگی کند و از این رو اگر مانعی نظیر نفس لوّامۀ در درون او وجود نداشته باشد، طغیان خواهد کرد؛ زیرا نفس لوّامه، از موانع مهمّ سقوط است و میتواند در درون انسان به عنوان یک نیروی کنترل کننده، از انحراف و سقوط او جلوگیری نماید.
کلمۀ «لوّامه» در ترکیب نفس لوّامه، صیغۀ مبالغه است؛ و این بدان معناست که این نیرو، بسیار انسان را ملامت و سرزنش میکند. لذا اوّل تقبیح میکند و زشتی گناه را نمایان میسازد تا انسان گناه نکند. اگر خدای ناکرده آدمی صدای وجدان اخلاقی را نشنید و مرتکب گناه شد، آنگاه این نیرو، شروع به ملامت میکند تا اینکه انسان اشتباه خود را جبران نماید.
قسم خوردن پروردگار عالم به نفس لوّامه نیز بیانگر نکتۀ دقیقی است؛ قرآن شریف در جاهای مختلفی تعابیر خاصّی در مورد روز قیامت دارد، مثلاً میفرماید:
در روز قیامت اشتباه کاری نمیشود: «لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً»
در روز قیامت پارتی بازی نیست: «وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ»
در روز قیامت رشوه دادن نیست: «وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ»
در روز قیامت نه تنها اشتباه کاری نیست، بلکه فریب هم نخواهد بود و کسی نمیتواند دیگری را گول بزند. یکی از اسماء قیامت، حق میباشد؛ لذا در این روز، تنها چیزی که وجود خواهد داشت، فقط حقّ است: «إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً»
نفس لوّامه نیز با خصوصیّاتی مانند روز قیامت، درون انسان قرار دارد. به این ترتیب که اگر کسی بخواهد گناهی مرتکب شود، نفس لوّامه یا وجدان اخلاقی، در وحلۀ اوّل با هشدارهای پیاپی او را از انجام آن کار برحذر میدارد و نهی میکند. پس از آن، اگر مرتکب گناه شد، شروع به ملامت کردن انسان میکند و مثلاً میگوید: دیدی در محضر خداوند گناه کردی!؟ دیدی به فلانی ظلم شد!؟ دیدی چه بر سر آن مظلوم آمد!؟ و...، این کلمات و توبیخات، ضربات وجدان اخلاقی است که گاهی انسان را وادار میکند برای جبران اشتباه خود، کارهای عجیب و غریبی انجام دهد. مثلاً ضربات وجدان اخلاقی و توجّه به هشدارهای مداوم او، باعث میشود که آدمی به گناه خود اقرار کند و در مقابل دیگران خویشتن را مورد ملامت قرار دهد. امّا اقرار به گناه، بر اساس آموزههای دینی جایز نیست و انسان گناهکار باید بین خود و خدای خود توبه کند. توبه، امر لازم و پسندیدهای است که وجدان اخلاقی را ساکت میکند و به ملامت آن پایان میبخشد. زیرا وجدان اخلاقی مییابد که: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لَا ذَنْبَ لَه».
نفس لوّامه نسبت به خوبیها نیز تشویق و ترغیب فراوانی دارد؛ اگر کسی بخواهد به دیگری کمک کند، مثلاً برای دختری جهیزیه تهیه نماید، یا در تهیۀ خانه به دیگری کمک کند و ...، وجدان اخلاقی شروع به تحسین و ترغیب میکند و با ترغیب و تحریص نفس لوّامه، انسان آن کار نیک را انجام میدهد. پس از اتمام آن کار خوب نیز، نفس لوّامه شروع به تحسین و تأیید میکند. بنابراین نفس لوّامه در کارهای خوب، اوّل ترغیب و سپس تحسین میکند، همانطور که در کارهای بد، اوّل تقبیح و پس از آن، ملامت مینماید.
اگر کسی از وجدان اخلاقی به عنوان پیامبر درونی متابعت کند، کم کم به مقامهای والایی در معنویّت و اخلاق میرسد؛ همانگونه که اگر کسی از پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» پیروی کند، صد در صد رستگار میشود. متابعت همیشگی و صد در صدی از نفس لوّامه، موجب رستگاری انسان خواهد شد.
پیغمبر سوّمی که درون هر انسانی قرار دارد، «عقل» میباشد. مراد از عقل، نیرویی است که بین خوب و بد را تشخیص میدهد. در حقیقت اگر بپرسند: عقل چیست؟ باید گفت: تمیز بین خوب و بد. امام صادق«سلاماللهعلیه» در جواب اینکه عقل چیست، میفرمایند:
«مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان»
عقل آن است که میتواند بین خوب و بد تمیز قائل شود و از این جهت انسان میتواند برای رسیدن به بهشت، در سایۀ عقلانیّت، بد را رها کند و خوب را بگیرد.
اگر کسی مسلمان و شیعه است، عقلش تمیز میدهد که برای رسیدن به بهشت، باید از امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» متابعت کند. لذا قرآن شریف در سورۀ ملک با یک جملۀ تکان دهنده میفرماید: وقتی جهنّمیان به جهنّم رفتند، به یکدیگر میگویند: ما در دنیا دیوانه بودیم، اگر عقل داشتیم، به جهنم نمیآمدیم:
«لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ»
اگر ما جهنّمی شدیم، به این علّت بود که عقل را زیر پا گذاشتیم و الاّ عقل به ما میگفت که کارهای بد نکنید و کارهای خوب انجام دهید. عقل به ما تذکّر میداد که اگر معاد را قبول دارید، باید برای آن تلاش کنید. نتیجۀ کار خوب، بهشت و نتیجۀ کار بد جهنّم است. پس ما از عقل غفلت کردیم و این سرنوشت شوم برای ما پدیدار شد.
اگر انسان در طول زندگی غفلت نداشته باشد و حجابی وجود او را در بر نگیرد، عقل او خوب میتواند وی را بهشتی کند. یکی از الطاف بزرگ خداوند متعال به انسان، «عقل» است که معمولاً استفادۀ لازم از آن نمیشود. ما موظّفیم با به کار انداختن عقل خود، دنیا و آخرت خویش را آباد کنیم، ولی متأسّفانه بسیاری از افراد، یا فقط به دنیا میپردازند و از آخرت غافلند، یا فقط به آخرت میپردازند و از دنیا غافل میشوند. عقل سلیم از ما میخواهد که به فکر آخرت باشیم، نماز اوّل و با جماعت و با توجّه بخوانیم و در کنار آن، به فکر دنیا باشیم و در وقت کار، درست کار کنیم و دقیق به وظایف خود عمل نماییم.
روزی پیرمردی که از ارادتمندان امام باقر«سلاماللهعلیه» بود، خدمت آن حضرت رسید. امام باقر«سلاماللهعلیه» با او احوال پرسی کردند و از کار او پرسیدند. پیر مرد گفت: من تجارت را رها کردهام و در مسجد مجاور شدهام و مشغول عبادت هستم. حضرت سه مرتبه فرمودند: این از کم عقلی است. سپس حضرت فرمودند: عقل تو میگوید هم برای دنیا کار کن و هم برای آخرت. در دنیا کار کن تا زن و فرزندانت در رفاه و آسایش باشند و خود نیز محتاج کسی نشوی و بتوانی به اندازۀ وسع خود، به دیگران کمک کنی و در عین حال به فکر آخرت و اعمال عبادی باش تا در آخرت هم سربلند گردی.
همۀ پیامبرها آمدهاند تا عقل بشر را بیدار کنند. زیرا اگر به راستی عقل به عنوان پیامبر درون در زندگی سرمشق انسان باشد، آدمی حالت انحراف پیدا نمیکند و به واسطۀ وسوسهها و القائات دشمن، دین را رها نمیکند. قرآن کریم در موارد متعدّدی از عقل و اهمیّت آن سخن گفته و آن رامورد تأیید قرار داده است. روایات متعدّدی نیز در این زمینه وجود دارد. از باب نمونه، مرحوم کلینی«رحمةاللهعلیه» در کتاب شریف اصول کافی، باب مفصّلی دربارۀ عقل و جهل بیان آورده است. همچنین آیات و روایات زیادی راجع به وجدان اخلاقی وجود دارد که بالاتر از همۀ آنها، آیاتی بود که از ابتدای سورۀ قیامت بیان شد و نفس لوّامه را در کنار قیامت قرار داده بود. لذا به همگان مخصوصاً جوانها سفارش میکنم که روی بیدار بودن «فطرت»، «عقل» و «وجدان اخلاقی» در درون خود توجّه ویژهای داشته باشند تا مانع سقوط آنها در زندگی گردد و عاقبت به خیر شوند.
پروردگار عالم لطف کرده است و برای سعادت و عاقبت به خیری بندگان و برای اینکه سقوط نکنند و در دنیا و آخرت سعادتمند شوند، در این دنیا، پیامبرهایی فرستاده است؛ پیامبرهای درون و پیامبرهای برون. پیامبران برون، همان صد و بیست و چهار هزار پیامبر هستند که در اعصار مختلف، مأمور هدایت آدمیان بودهاند که البته اوصیا و مبلّغینی نیز داشتهاند و در مجموع بسیار بیش از صد و بیست و چهار هزار نفر بودهاند.
اشرف انبیاء و اکمل و افضل پیامبران نیز پیامبر خاتم حضرت محمد بن عبد الله«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» هستند. کتاب ایشان هم افضل و اکمل همۀ کتب آسمانی است. آن حضرت نیز دوازده وصی داشتهاند که در روایات فراوانی راجع به ائمّۀ دوازدهگانه مخصوصاً امام دوازدهم و ضرورت پیروی از ایشان برای سعادت و رستگاری تأکید شده است.
علما، مراجع و مبلّغین دین اسلام نیز به نیابت از ائمّۀ هدی«سلاماللهعلیهم» مأمور نجات بندگان از سقوط و گمراهی هستند و با دو بال علم و تقوا دین را به مردم میرسانند. قرآن کریم در توصیف ایشان میفرماید:
«الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ»
خداوند تعالی افزون بر پیامبران برون و اوصیا و نایبان ایشان، پیامبرانی هم برای جلوگیری از سقوط انسان در درون او تعبیه کرده است؛ هر انسانی از زمان حضرت آدم تا روز قیامت، سه مأمور یا نگهبان درونی دارد که عبارتند از: فطرت، نفس لوّامه یا وجدان اخلاقی و عقل، که اگر از آنان متابعت کند، رستگار و عاقبت به خیر خواهد شد و در صورت عدم توجه به ندای این سه پیامبر، دچار سوء عاقبت میگردد؛ ذلّت معنوی، انحراف و در نتیجه سرافکندگی در محضر امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»، هنگام مرگ، زائیدۀ عدم پیروی از سه پیامبر درون است.
اوّلین تفاوت پیامبران درون و پیامبران برون، آن است که پیامبرهای برون، به بیان کلیّات و جزئیّات امور برای هدایت بندگان میپردازند، ولی پیامبران درون صرفاً کلیّات را بیان میکنند و نمیتوانند جزئیّات را درک کنند و به همین دلیل ورودی در آن ندارند. مثلاً در خصوص عبودیّت، هر دو قسم پیامبر به طور کلّی بندگان را برای نیل به مقام عبودیّت تشویق میکنند. امّا پیامبران درون به همین اندازه بسنده میکنند و در مورد چگونگی رسیدن به مقام عبودیّت، نظری ندارند. در مقابل، پیامبران برون، انسان را در نحوۀ رسیدن به مقام عبودیّت نیز یاری میکنند؛ نظیر اینکه تعالیم دین اسلام در این زمینه میفرماید: «باید نماز بخوانید، باید به همۀ واجبات اهمیّت دهید و از گناه اجتناب نمایید و برای مستحبّات اهمیّت قائل شوید و از مکروهات و شبهات دوری گزینید.»
تفاوت دوّم بین این دو قسم پیامبر آن است که پیامبران برون، دانستنیها را آموزش میدهند و پیروان ایشان دانستنیها را میشنوند، میفهمند و نسبت به آن علم پیدا میکنند. اما پیامبرهای درون، نقش بالاتری دارند؛ زیرا موجب درک و یابیدن ایمان درونی میشوند. از این جهت اگر کسی از این سه پیامبر متابعت کند، بسیاری از دانستنیها را مییابد و مسلّماً عاقبت او ختم به خیر میشود.
سوّمین تفاوت پیامبران درون و برون آن است که پیامبران درون، یعنی عقل، فطرت و وجدان اخلاقی، گاه به اشتباه میافتند یا ندای آنان اشتباه به انسان میرسد، اما پیامبران برون، معصوم هستند و اشتباه ندارند.
از آنچه بیان شد، این نتیجه حاصل میشود که آدمیان برای هدایت و رستگاری و نیز برای دستیابی به حسن عاقبت، به هر دو قسم پیامبر نیاز دارند. بنابراین کسی نمیتواند بگوید چون من عقل دارم، پس احتیاج به پیغمبر ندارم! بلکه همین حرف، نشان از بی عقلی او است.
هنگامی که دست انسان از همه چیز کوتاه میشود، در درون خود یک نجات دهنده مییابد. در این حالت گفته میشود که فطرت او بیدار شده است و در پرتو بیداری فطرت، خداجو و خدایاب میشود. به قول قرآن کریم:
«فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ...»
در آن موقعیّت، خداوند را یک ذات مستجمع جمیع صفات کمالات مییابد. در مییابد که فریادرسی جز خدا ندارد و خداوند را همه کارۀ عالم مییابد. از اینرو، فریاد خدا خدای او بلند میشود و جداً خداوند را مییابد. نه اینکه فقط خدا را مییابد، بلکه مییابد که خدا یکی است و دو تا نیست و در حقیقت، توحید را هم مییابد؛ لذا در آن موقع به هیچ چیزی و به هیچ کسی جز خداوند متمسّک نمیشود. حتی اگر مشرک، کافر، بت پرست یا دهری بوده و همیشه به غیر خدا متمسّک میشده است، اما الان که در بن بست واقع شده، همه چیز را حقیقتاً پوچ و نابود میبیند و عملاً به وجود خدای یگانه پی میبرد. از این رو هیچ انسانی در بن بست به دو مبدأ تمسّک نمیجوید، یعنی هیچ کس در آن موقعیّت مشرک نمیشود. همچنین خداوند را قادر به قدرت مطلقه مییابد که از او کمک میطلبد. خداوند را رحیم و مهربان مییابد که خدا خدا گویان به او التماس میکند و از او میخواهد که نجاتش دهد. خداوند را عالم به حالش میداند که رفع گرفتاری خود را به او میسپارد.
این خداوند که فطرت انسان او را میجوید و مییابد، همان ذات بیهمتایی است که امام حسین«سلاماللهعلیه»، در دعای عرفه میفرمایند: «کور باد آن کسی که تو را نبیند».
ارسال همۀ رسل الهی و انزال کتب آسمانی به خاطر زنده کردن فطرت و دائمی کردن ندای نجاتبخش آن در وجود آدمیان بوده است. به عبارت رساتر، پیامبران آمدهاند که انسانها بیدار شوند و همیشه، چه در بن بست و چه در غیر بن بست، خدا را بیابند، او را ببینند و با او گفتگو کنند.
اساساً نماز از اوّل تا آخر، یک مکالمه و معاشقه بین عبد و مولا است. وقتی حمد و سوره میخواند، خدا با زبان خودش با او حرف میزند. وقتی رکوع و سجده و سایر اجزاء نماز را به جا میآورد، در مییابد که در حال حرف زدن با خدا است و والاترین لذّت را میبرد.
حضرت مریم در حالی که نه خانه داشت و نه امکانات دیگری و در مضیقۀ عجیبی به سر میبرد، در بیابان از دنیا رفت. چون روزه دار بود، حضرت عیسی برای تهیۀ افطارش، به دنبال علف بیابان رفته بود. وقتی برگشت، مادرش را صدا زد و گفت: آیا میخواهی به دنیا برگردی؟ گفت میخواهم. دنیا برای حضرت مریم پر از مشقّت بود، امّا باز گفت: میخواهم برگردم. چرا؟ گفت: برای اینکه در روزهای بسیار گرم و بلند روزه بگیرم و در شبهای بسیار سرد نماز بخوانم. یعنی بالاترین لذت برای حضرت مریم، که حتی از لذت آخرت و بهشت برای او بالاتر بوده، لذّت رابطه با خدا است.
اگر فطرت انسان زنده شود، چنین میشود که پروردگار متعال را مییابد و از رابطه با او بالاترین لذت را میبرد. اگر فطرت انسان زنده شود، نظیر آدم تشنه که آب میخورد و سیراب میشود، آنگاه سیراب شدن را مییابد، خداوند را مییابد.
اگر فطرت انسان با حجابهایی که مانع بیداری آن است، پوشیده نشده باشد، عاقبت او را ختم به خیر میکند، وی را از سقوط و تباهی نجات میبخشد، از ذلت میرهاند و به عزّت میرساند و در راه مستقیم نگاه میدارد و در نهایت با به کمال رساندن او، موجب میشود هنگام مرگ با سرفرازی و سربلندی از دنیا برود و در یک کلام، مانع سقوط انسان میشود.
اگر همۀ حجابها پاره شود و اگر غفلتها جای خود را به توجه بدهد و مهمتر اینکه اگر انسان دائم التّوجه شود؛ یعنی همان توجهی که در بن بستها پیدا میکند، برای او دائمی شود، سقوط نخواهد کرد. انسان دائم التّوجه نه فقط در نماز، بلکه در وقت اجتناب از گناه نیز حضور قلب دارد و اگر گناهی برای او جلو بیاید، خدا را مییابد و میگوید: همه جا محضر خداست و من در محضر خدا هستم و باید ادب حضور مراعات شود و باید گناه نکنم. خوشا به حال کسانی که بتوانند حجابها را پاره کنند. البته مشکل است و ریاضت میخواهد و حجابها هم یکی و دو تا نیست. کسانی که کتاب اخلاق نوشتهاند، چهل حجاب برای فطرت شمردهاند؛ یعنی چهل صفت رذیله در انسان وجود دارد که برای فطرت حجاب و برای رستگاری آدمی، مانع است. از اینرو اگر کسی بتواند صفات رذیله و درخت رذالت را ریشه کَن کند، خواه ناخواه درخت فضیلت در نهاد وی غرس، بارور و میوه دار میشود و به عبارت دیگر، فطرت او بیدار میشود و این بیداری، مانع انحراف و سقوط وی میشود. گاهی نیز علاوه بر اینکه خدا را مییابد و سقوط نمیکند، به مقامی میرسد که غیب میداند و مقام والاتر وقتی برای او پدید میآید که غیبی برای او نمیماند و همه چیز برای او عالم شهود میشود و بالأخره بیداری فطرت مراتبی دارد که شرح آن در این فرصت کوتاه نمیگنجد و فرصت دیگری میطلبد.
پیامبر دوّمی که در درون ما قرار دارد، «وجدان اخلاقی» و به تعبیر قرآن شریف، «نفس لوّامه» است. قرآن کریم در سورۀ قیامت به اندازهای به این نیرو اهمیّت داده که به آن قسم خورده است:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ، لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ ، وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ، أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ ، بَلى قادِرینَ عَلى أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ ، بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ»
طبیعت انسان به گونهای است که آزادی کامل را میطلبد و دوست ندارد عاملی مانع آزادی او شود. انسانی که سر تا پای او را هوس، شهوت و خواهشهای نفسانی گرفته است، تمایل دارد آزاد و بدون هیچ قید و بندی زندگی کند و از این رو اگر مانعی نظیر نفس لوّامۀ در درون او وجود نداشته باشد، طغیان خواهد کرد؛ زیرا نفس لوّامه، از موانع مهمّ سقوط است و میتواند در درون انسان به عنوان یک نیروی کنترل کننده، از انحراف و سقوط او جلوگیری نماید.
کلمۀ «لوّامه» در ترکیب نفس لوّامه، صیغۀ مبالغه است؛ و این بدان معناست که این نیرو، بسیار انسان را ملامت و سرزنش میکند. لذا اوّل تقبیح میکند و زشتی گناه را نمایان میسازد تا انسان گناه نکند. اگر خدای ناکرده آدمی صدای وجدان اخلاقی را نشنید و مرتکب گناه شد، آنگاه این نیرو، شروع به ملامت میکند تا اینکه انسان اشتباه خود را جبران نماید.
قسم خوردن پروردگار عالم به نفس لوّامه نیز بیانگر نکتۀ دقیقی است؛ قرآن شریف در جاهای مختلفی تعابیر خاصّی در مورد روز قیامت دارد، مثلاً میفرماید:
در روز قیامت اشتباه کاری نمیشود: «لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً»
در روز قیامت پارتی بازی نیست: «وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ»
در روز قیامت رشوه دادن نیست: «وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ»
در روز قیامت نه تنها اشتباه کاری نیست، بلکه فریب هم نخواهد بود و کسی نمیتواند دیگری را گول بزند. یکی از اسماء قیامت، حق میباشد؛ لذا در این روز، تنها چیزی که وجود خواهد داشت، فقط حقّ است: «إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً»
نفس لوّامه نیز با خصوصیّاتی مانند روز قیامت، درون انسان قرار دارد. به این ترتیب که اگر کسی بخواهد گناهی مرتکب شود، نفس لوّامه یا وجدان اخلاقی، در وحلۀ اوّل با هشدارهای پیاپی او را از انجام آن کار برحذر میدارد و نهی میکند. پس از آن، اگر مرتکب گناه شد، شروع به ملامت کردن انسان میکند و مثلاً میگوید: دیدی در محضر خداوند گناه کردی!؟ دیدی به فلانی ظلم شد!؟ دیدی چه بر سر آن مظلوم آمد!؟ و...، این کلمات و توبیخات، ضربات وجدان اخلاقی است که گاهی انسان را وادار میکند برای جبران اشتباه خود، کارهای عجیب و غریبی انجام دهد. مثلاً ضربات وجدان اخلاقی و توجّه به هشدارهای مداوم او، باعث میشود که آدمی به گناه خود اقرار کند و در مقابل دیگران خویشتن را مورد ملامت قرار دهد. امّا اقرار به گناه، بر اساس آموزههای دینی جایز نیست و انسان گناهکار باید بین خود و خدای خود توبه کند. توبه، امر لازم و پسندیدهای است که وجدان اخلاقی را ساکت میکند و به ملامت آن پایان میبخشد. زیرا وجدان اخلاقی مییابد که: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لَا ذَنْبَ لَه».
نفس لوّامه نسبت به خوبیها نیز تشویق و ترغیب فراوانی دارد؛ اگر کسی بخواهد به دیگری کمک کند، مثلاً برای دختری جهیزیه تهیه نماید، یا در تهیۀ خانه به دیگری کمک کند و ...، وجدان اخلاقی شروع به تحسین و ترغیب میکند و با ترغیب و تحریص نفس لوّامه، انسان آن کار نیک را انجام میدهد. پس از اتمام آن کار خوب نیز، نفس لوّامه شروع به تحسین و تأیید میکند. بنابراین نفس لوّامه در کارهای خوب، اوّل ترغیب و سپس تحسین میکند، همانطور که در کارهای بد، اوّل تقبیح و پس از آن، ملامت مینماید.
اگر کسی از وجدان اخلاقی به عنوان پیامبر درونی متابعت کند، کم کم به مقامهای والایی در معنویّت و اخلاق میرسد؛ همانگونه که اگر کسی از پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» پیروی کند، صد در صد رستگار میشود. متابعت همیشگی و صد در صدی از نفس لوّامه، موجب رستگاری انسان خواهد شد.
پیغمبر سوّمی که درون هر انسانی قرار دارد، «عقل» میباشد. مراد از عقل، نیرویی است که بین خوب و بد را تشخیص میدهد. در حقیقت اگر بپرسند: عقل چیست؟ باید گفت: تمیز بین خوب و بد. امام صادق«سلاماللهعلیه» در جواب اینکه عقل چیست، میفرمایند:
«مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان»
عقل آن است که میتواند بین خوب و بد تمیز قائل شود و از این جهت انسان میتواند برای رسیدن به بهشت، در سایۀ عقلانیّت، بد را رها کند و خوب را بگیرد.
اگر کسی مسلمان و شیعه است، عقلش تمیز میدهد که برای رسیدن به بهشت، باید از امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» متابعت کند. لذا قرآن شریف در سورۀ ملک با یک جملۀ تکان دهنده میفرماید: وقتی جهنّمیان به جهنّم رفتند، به یکدیگر میگویند: ما در دنیا دیوانه بودیم، اگر عقل داشتیم، به جهنم نمیآمدیم:
«لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ»
اگر ما جهنّمی شدیم، به این علّت بود که عقل را زیر پا گذاشتیم و الاّ عقل به ما میگفت که کارهای بد نکنید و کارهای خوب انجام دهید. عقل به ما تذکّر میداد که اگر معاد را قبول دارید، باید برای آن تلاش کنید. نتیجۀ کار خوب، بهشت و نتیجۀ کار بد جهنّم است. پس ما از عقل غفلت کردیم و این سرنوشت شوم برای ما پدیدار شد.
اگر انسان در طول زندگی غفلت نداشته باشد و حجابی وجود او را در بر نگیرد، عقل او خوب میتواند وی را بهشتی کند. یکی از الطاف بزرگ خداوند متعال به انسان، «عقل» است که معمولاً استفادۀ لازم از آن نمیشود. ما موظّفیم با به کار انداختن عقل خود، دنیا و آخرت خویش را آباد کنیم، ولی متأسّفانه بسیاری از افراد، یا فقط به دنیا میپردازند و از آخرت غافلند، یا فقط به آخرت میپردازند و از دنیا غافل میشوند. عقل سلیم از ما میخواهد که به فکر آخرت باشیم، نماز اوّل و با جماعت و با توجّه بخوانیم و در کنار آن، به فکر دنیا باشیم و در وقت کار، درست کار کنیم و دقیق به وظایف خود عمل نماییم.
روزی پیرمردی که از ارادتمندان امام باقر«سلاماللهعلیه» بود، خدمت آن حضرت رسید. امام باقر«سلاماللهعلیه» با او احوال پرسی کردند و از کار او پرسیدند. پیر مرد گفت: من تجارت را رها کردهام و در مسجد مجاور شدهام و مشغول عبادت هستم. حضرت سه مرتبه فرمودند: این از کم عقلی است. سپس حضرت فرمودند: عقل تو میگوید هم برای دنیا کار کن و هم برای آخرت. در دنیا کار کن تا زن و فرزندانت در رفاه و آسایش باشند و خود نیز محتاج کسی نشوی و بتوانی به اندازۀ وسع خود، به دیگران کمک کنی و در عین حال به فکر آخرت و اعمال عبادی باش تا در آخرت هم سربلند گردی.
همۀ پیامبرها آمدهاند تا عقل بشر را بیدار کنند. زیرا اگر به راستی عقل به عنوان پیامبر درون در زندگی سرمشق انسان باشد، آدمی حالت انحراف پیدا نمیکند و به واسطۀ وسوسهها و القائات دشمن، دین را رها نمیکند. قرآن کریم در موارد متعدّدی از عقل و اهمیّت آن سخن گفته و آن رامورد تأیید قرار داده است. روایات متعدّدی نیز در این زمینه وجود دارد. از باب نمونه، مرحوم کلینی«رحمةاللهعلیه» در کتاب شریف اصول کافی، باب مفصّلی دربارۀ عقل و جهل بیان آورده است. همچنین آیات و روایات زیادی راجع به وجدان اخلاقی وجود دارد که بالاتر از همۀ آنها، آیاتی بود که از ابتدای سورۀ قیامت بیان شد و نفس لوّامه را در کنار قیامت قرار داده بود. لذا به همگان مخصوصاً جوانها سفارش میکنم که روی بیدار بودن «فطرت»، «عقل» و «وجدان اخلاقی» در درون خود توجّه ویژهای داشته باشند تا مانع سقوط آنها در زندگی گردد و عاقبت به خیر شوند.
تاکنون نظری ثبت نشده است