سخنرانی حجتالاسلام دکتر ناصر رفیعی با موضوع "نگرانیهای پیامبر اکرم (ص) برای امت"
این حدیث را انس بن مالک نقل میکنند. انس بن مالک چند سال نزد پیامبر اکرم (ص) بودهاند. ایشان از نوجوانی در مدینه در خدمت پیامبر اکرم (ص) بودند.
میگویند روزی رفتم خدمت پیغمبر خدا (ص) دیدم حضرت حصیری انداختهاند و روی این حصیر. جای حصیر روی بدن پیغمبر مانده بود. ایشان فرمودند:
«اعْلَمْ أنَّهُ قَدِ اقْتَرَبَ أجَلی و طالَ شَوْقی إلى لِقاءِ ربّی و إلى لِقاءِ إخوانیَ الأنبیاءِ قَبْلی.
ثُمَّ قالَ: لَیْسَ شَیْءٌ أحَبَ إلیَّ مِنَ الموتِ، و لَیْسَ للمُؤمنِ راحةٌ دُونَ لِقاءِ اللّه ِ، ثُمَّ بَکى، قُلْتُ: لِمَ تَبکی ؟ قالَ : و کیفَ لا أبکی و أنا أعْلَمُ ما یَنْزِلُ باُمّتی مِنْ بَعدی ؟! قُلْتُ : و ما یَنْزِلُ مِنْ بَعْدِکَ یا رسولَ اللّه ِ ؟! قالَ : الأهواءُ المُخْتَلِفةُ ، و قَطِیعَةُ الرَّحِمِ ، و حُبُّ المالِ و الشَّرَفِ ، و إظهارُ البِدْعةِ .
فرمود: بدان که اجل من نزدیک شده و اشتیاقم به دیدار پروردگارم و دیدار برادرانم، پیامبران پیش از من، به درازا کشیده است.
آن گاه فرمود: هیچ چیز نزد من دوستداشتنى تر از مرگ نیست و مؤمن جز با دیدار خداوند آسوده نیست. آن گاه گریست. من عرض کردم: چرا گریه مى کنید؟ فرمود: چگونه نگریم وقتى مى دانم که بعد از من چه بر سر امّتم مى آید. عرض کردم: اى پیامبر خدا! بعد از تو چه بر سر امّتت مى آید؟ فرمود: خواسته هاى گوناگون، و بریدن رشته خویشاوندى و عشق به مال و مقام و پدیدار شدن بدعت.»
این حدیث را انس بن مالک نقل میکنند. انس بن مالک چند سال نزد پیامبر اکرم (ص) بودهاند. ایشان از نوجوانی در مدینه در خدمت پیامبر اکرم (ص) بودند.
میگویند روزی رفتم خدمت پیغمبر خدا (ص) دیدم حضرت حصیری انداختهاند و روی این حصیر. جای حصیر روی بدن پیغمبر مانده بود. ایشان فرمودند:
«اعْلَمْ أنَّهُ قَدِ اقْتَرَبَ أجَلی و طالَ شَوْقی إلى لِقاءِ ربّی و إلى لِقاءِ إخوانیَ الأنبیاءِ قَبْلی.
ثُمَّ قالَ: لَیْسَ شَیْءٌ أحَبَ إلیَّ مِنَ الموتِ، و لَیْسَ للمُؤمنِ راحةٌ دُونَ لِقاءِ اللّه ِ، ثُمَّ بَکى، قُلْتُ: لِمَ تَبکی ؟ قالَ : و کیفَ لا أبکی و أنا أعْلَمُ ما یَنْزِلُ باُمّتی مِنْ بَعدی ؟! قُلْتُ : و ما یَنْزِلُ مِنْ بَعْدِکَ یا رسولَ اللّه ِ ؟! قالَ : الأهواءُ المُخْتَلِفةُ ، و قَطِیعَةُ الرَّحِمِ ، و حُبُّ المالِ و الشَّرَفِ ، و إظهارُ البِدْعةِ .
فرمود: بدان که اجل من نزدیک شده و اشتیاقم به دیدار پروردگارم و دیدار برادرانم، پیامبران پیش از من، به درازا کشیده است.
آن گاه فرمود: هیچ چیز نزد من دوستداشتنى تر از مرگ نیست و مؤمن جز با دیدار خداوند آسوده نیست. آن گاه گریست. من عرض کردم: چرا گریه مى کنید؟ فرمود: چگونه نگریم وقتى مى دانم که بعد از من چه بر سر امّتم مى آید. عرض کردم: اى پیامبر خدا! بعد از تو چه بر سر امّتت مى آید؟ فرمود: خواسته هاى گوناگون، و بریدن رشته خویشاوندى و عشق به مال و مقام و پدیدار شدن بدعت.»
تاکنون نظری ثبت نشده است