display result search
منو
آمادگی برای اجابت دعوت سید الشهداء درعاشورا، جلسه سوم

آمادگی برای اجابت دعوت سید الشهداء درعاشورا، جلسه سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 44 دقیقه مدت قطعه
  • 34 دریافت شده
سخنرانی آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع "آمادگی برای اجابت دعوت سید الشهداء درعاشورا"، جلسه سوم، سال 1393

در تفسیر برهان، مرحوم محدث بحرانی در ذیل آیات مبارکات سوره «صاد» روایتی از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند که چگونگی و آثار سلوک با محبت را توضیح می دهد. در آنجا یونس بن ظبیان نقل می کند که: «دخلت على الصادق جعفر بن محمد (علیه السلام)، فقلت: یا ابن رسول الله، إنی دخلت على مالک و أصحابه، فسمعت بعضهم یقول: إن لله وجها کالوجوه، و بعضهم یقول: له یدان، و احتجّوا فی ذلک بقوله تعالى: «یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ»، و بعضهم یقول: هو کالشاب من أبناء ثلاثین سنة، فما عندک فی هذا، یا ابن رسول الله؟!» راوی به حضرت عرض کرد که یا ابن رسول الله مخالفین شما چنین اعتقاداتی در مورد خدای متعال دارند و گمان می کنند که خدای متعال مانند انسانها دست و وجه دارد و بعضی از آنها می گویند که خدای متعال در صورت جوانی سی ساله است.

«قال: و کان متکئا، فاستوى جالسا، و قال: اللهم عفوک عفوک» یعنی راوی می گوید حضرت جدی نشستند؛ گویی بخواهند حرف مهمی بزنند و فرمودند: «اللهم عفوک عفوک». در ادامه حضرت معنی صحیح آیاتی که آنها در فهمش به خطا رفته بودند را بیان می فرمایند که عباراتی لطیف و توحیدی است: «یا یونس من زعم أن لله وجها کالوجوه فقد أشرک، و من زعم أن لله جوارحا کجوارح المخلوقین فهو کافر بالله، فلا تقبلوا شهادته، و لا تأکلوا ذبیحته، تعالى الله عما یصفه المشبهون بصفة المخلوقین، فوجه الله أنبیاؤه و أولیاؤه، و قوله تعالى: خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ فالید القدرة، کقوله تعالى: وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ فمن زعم أن الله فی شی‏ء، أو على شی‏ء، أو تحول من شی‏ء إلى شی‏ء، أو یخلو من شی‏ء، أو یشغل به شی‏ء، فقد وصفه بصفة المخلوقین، و الله خالق کل شی‏ء، لا یقاس بالمقیاس، و لا یشبه بالناس، و لا یخلو منه مکان، و لا یشغل به مکان، قریب فی بعده، بعید فی قربه، ذلک الله ربنا لا إله غیره، فمن أراد الله و أحبه بهذه الصفة، فهو من الموحدین، و من أحبه بغیر هذه الصفة فالله منه بری‏ء، و نحن منه برآء»
بعد از این بیان توحیدی، امام صادق علیه السلام به توصیف نحوه سلوک اولی الالباب می پردازند. «اولی الالباب» در روایات به شیعیان تفسیر شده است. در ذیل آیه «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْباب‏» (زمر/9) از امام صادق علیه السلام در اصول کافی روایت شده است که فرمودند: «قَالَ نَحْنُ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ‏ وَ عَدُوُّنَا الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ‏ وَ شِیعَتُنَا أُولُوا الْأَلْبابِ‏» یعنی فقط شیعیانند که می فهمند که فرق «امام» با «دشمن و مخالفین امام» چیست؟ دیگران به خطا رفتند، چون دست شیاطین خالی نیست که هر کس بتواند فرق امام و دشمن امام را بفهمد، بلکه او هم جنودی دارد. در مقابلِ «علم» که از جنود امام است، در دستگاه دشمنان امام، «جهل» وجود دارد و با آن جهلشان در عالم کار می کنند و به مقاصدشان هم می رسند. این مؤمن است که در روایت در کتاب خصال فرموده اند: «عِلْمُهُ نُورٌ وَ کَلَامُهُ نُور» چون علمش را از امام اخذ کرده است اما غیر مؤمن از ابلیس تعلم کرده و «جهل و شیطنت» آموخته است. شیطان نیز با همین جهل، عالم را به آتش می کشد لذا دانسته شیطان و شاگردانش، محترم نیست، بلکه همه جهل است. بالاخره آنها هم اطلاعات و قدرت تصرف دارند چنان که در شب قدر، به اندازه ملائکه ای که بر امام نازل می شوند بر ابلیس هم شیاطین نازل می شوند؛ چنان که امر بر او مشتبه می شود و گمان می کند همه کاره عالم است تا آن که با امام مواجه شود. حال با اینکه در دستگاه ابلیس هم جنودی است، ولی «اولی الالباب» فقط از امام اخذ کرده و در محضر ایشان شاگردی می کنند.

اولی الالباب، (یعنی شیعیان خالص اهل بیت علیهم السلام) سلوکی دارند که امام صادق علیه السلام (در ذیل حدیثی که بیان شد) آن سلوک را شرح می دهند: «إن أولى الألباب الذین عملوا بالفکرة حتى ورثوا منه حب الله فإن حب الله إذا ورثه القلب استضاء به، و أسرع إلیه اللطف» یعنی اولی الالباب بعد از اینکه به حب الله رسیدند، این محبت قلبشان را روشن می کند و - چنان که این حدیث را معنا کرده اند- خدای متعال با مدارا ایشان را به محبوب و مقصودشان می رساند.

و ادامه می دهند که: «فإذا نزل منزلة اللطف صار من أهل الفوائد، فإذا صار من أهل الفوائد تکلم بالحکمة فإذا تکلم بالحکمة صار صاحب فطنة، فإذا نزل منزلة الفطنة، عمل بها فی القدرة، فإذا عمل بها فی القدرة، عمل فی الأطباق السبعة» یعنی بعد از رسیدن به «حکمت»، به «فطنت» می رسند و در پرتو این فطانت، با قدرت وارد وادی عمل می شوند و عملشان در طبقات هفتگانه عالم جاری می شود.

«فإذا بلغ هذه المنزلة، صار یتقلب فی لطف و حکمة و بیان. فإذا بلغ هذه المنزلة، جعل شهوته و محبته فی خالقه» که برای فهم جایگاه حکمت و بیان باید به آیه شریفه «علمه البیان» بخوبی پرداخت. و ادامه می دهند که آنها همه شهوات و محبتشان در خدای متعال منحصر می شود.
بعد از این مرحله، وارد بالاترین مقامات و منزلت کُبرا شده و به مشاهده قلبی رب نائل می شوند: «فإذا فعل ذلک نزل المنزلة الکبرى، فعاین ربه فی قلبه» که مقصود از رؤیت، رؤیت در قلب است نه با چشم سر، چنان که امیر المومنین علیه السلام از ایشان در کافی نقل شده است که می فرمایند: «مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ قَالَ وَ کَیْفَ رَأَیْتَهُ قَالَ وَیْلَکَ لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ فِی مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَان‏» یعنی حقائق ایمان و «ایمان» چیزی جز حب امیر المومنین علیه السلام نیست که ایشان حقیقت ایمان است و ایمان ما چیزی جز «حب ایمان» نیست. بعد از این معاینه رب، به حکمت، علم و صدق می رسند، اما نه از راهی که حکماء و علماء و صدیقون به آن رسیده اند: «و ورث الحکمة بغیر ما ورثته الحکماء، و ورث العلم بغیر ما ورثته العلماء، و ورث الصدق بغیر ما ورثه الصدیقون.» بلکه از ائمه علیهم السلام که خزائن علم الله هستند این علم را به میراث می برند.
انحرافات در معرفة الله ناشی از حرکت نکردن در مسیر اولوا الالباب است. اما شیعیان می دانند که برای رسیدن به توحید، محبت، حکمت، علم و صدق باید فقط دنبال امام حرکت کنند و از دیگران فاصله بگیرند.

فقط یک عده هستند که فرق امام و «الذین لا یعلمون» را می فهمند؛ ما بقی خیال می کنند دیگرانی هم هستند که پر جاذبه حرف می زنند تا جایی که بعضی از آنها حتی به گزاف گفته اند که دیگرانی هم هستند که از ائمه و انبیاء علیهم السلام دلنشین تر حرف می زنند. اما ادعای این امور از غیر ائمه به تعبیر قرآن «زخرف القول» و «غرور» است: «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحی‏ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورا»(انعام/112)
حضرت در ادامه روایت می فرمایند: «یا یونس، إذا أردت العلم الصحیح فعندنا أهل البیت، فإنا ورثناه، و أوتینا شرح الحکمة، و فصل الخطاب» یعنی همه حکمت و علم و فصل الخطاب نزد ماست و غیر امام، کسی چیزی در دست ندارد.

یونس می گوید: «قلت: یا ابن رسول الله، و کل من کان من أهل البیت، ورث کما ورثتم من علی و فاطمة (علیهما السلام)؟ فقال: ما ورثه إلا الأئمة الإثنا عشر» یعنی اهل بیت فقط این حقیقت را به ارث می برند. دیگران شاید آدم را به بعضی جاها برسانند ولی فقط امام است که به مقصد می رساند. اگر کسی به غیر امام سر سپرد، سر از جای دیگری غیر از مقصد در می آورد و محبتش پذیرفته نمی شود. چون محبوب آنها، خدای حقیقی نیست حتی اگر خدای لطیفی برای خودشان درست کرده باشند.

اگر اصحاب حضرت همه از احبائند و در وادی محبت سیر کرده و به مقام عالی این وادی رسیدند، به برکت امام و همراهی و محبت حضرت بوده است تا جایی که همه هستی شان را در میسر محبت دادند، و لو برایشان خوش نامی دنیایی نداشت. اما چون کنار امام بودند توانستند حتی این بدنامی را تحمل کنند. چون تحت ولایت معلم توحید و گشاینده وادی محبت سیر کردند و حاصل این سیرشان میراث «محبت» بوده است که همان «محبت خدای متعال» است. که در زیارت کامعه کبیره فرمودند: «وَ مَنْ أَحَبَّکُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّه»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 44:26

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی