- 333
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 120 سوره مائده بخش هفتم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 120 سوره مائده بخش هفتم"
- چگونگی عمومی بودن دعاها
- بیان کیفیت مغفرت خداوند نسبت به تبهکاران
- بیان دلیل طلب مغفرت کردن نوح(ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِیهِنَّ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ(120)﴾
خلاصه مباحث گذشته
ذیل سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بحثی به عنوان ادب مطرح شد; ملاحظه فرمودید معنای ادب چیست و بهترین انسانهای مؤدب همان انبیای الهیاند و بهترین مراحل ادب هم تأدب انبیا با ذات اقدس الهی است و یکی از بارزترین مصادیق ادب هم دعاست, این سه چهار فصل به پایان رسید. به بحث دعا رسیدیم که دعا نمونه ادب انبیاست در پیشگاه خدا. یک بحث عمومی درباره دعا بود بحثی هم درباره دعای آدم(سلام الله علیه) بود بحثی هم درباره دعای نوح(سلام الله علیه) است که تتمه آن بحث مانده است و بحثی هم درباره دعای ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) است.
بیان دلیل طلب مغفرت کردن نوح(علیه السلام)
نوح(سلام الله علیه) از آن جهت که اذن یافت, نسبت به تبهکاران قومش نفرین کرد و چون اینها هم مظهر رحمتاند هم مظهر قهر, برای مؤمنان عالم هم طلب مغفرت کرد. در پایان سورهٴ مبارکهٴ «نوح» این چنین آمده است, بعد از اینکه عرض کرد: ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الأرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً﴾ که نشانه قهر خداست, عرض کرد: ﴿رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِمنَ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلاَ تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلاّ تَبَارَا﴾. اینکه خود را مقدم داشت برای آن است که اینها معمولاً اسوهٴ در هر کارند, اینها در همه معارف امام امّتاند, قهراً در طلب مغفرت هم پیشوای دیگرانند تا دیگران در دریافت مغفرت به اینها اقتدا کنند, عرض کرد: ﴿رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ﴾, این نشان میدهد که پدر و مادر نوح(سلام الله علیه) مؤمن بودند, چون هرگز هیچ پیامبری برای کافر طلب مغفرت نمیکند, این یک اصل کلی قرآنی است که بعداً شواهد آن خوانده میشود و گذشته از اینکه در چند جمله قبل خود نوح عرض کرد: ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الأرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً﴾ پس معلوم میشود که نوح(سلام الله علیه) فرزند پدر و مادری بود که مؤمن بودند.
پرسش ...
پاسخ: نه, به عقیده ما نه; اما آنها که ـ معاذ الله ـ نسبت به بعضی از انبیای دیگر این معرفت را ندارند این چنین مدعیاند, میگویند: ﴿یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ﴾ گاهی ـ معاذ الله ـ میگویند پسر, مؤمن است و به مقام نبوت و رسالت یا امامت میرسد و پدر کافر است, در حالی که این چنین نیست; در مذهب ما این چنین نخواهد بود یعنی امامیه یک چنین حرفی را نمیپذیرند.
پرسش ...
پاسخ: نه, آخر آنها به بعضی از متشابهات قرآن قبل از ارجاع به محکمات تمسک میکنند که حالا آن را در جریان حضرت ابراهیم میخوانیم. آنها بدون اینکه متشابهات قرآن را به محکمات ارجاع بدهند یا قرآن را به خود قرآن تفسیر کنند; از بعضی از آیات استفاده کردند که ممکن است پدر پیغمبر ـ معاذ الله ـ مؤمن نباشد, حالا شبهه آنها را درباره حضرت ابراهیم الآن مطرح میشود ـ به خواست خدا ـ بعدش هم جواب را ملاحظه میفرمایید. خب عرض کرد: ﴿رَبِّ اغْفِرْ لِی﴾ (این یک)، ﴿وَلِوَالِدَیَّ﴾ (این دو).
دلیل مؤمن بودن پدر و مادر نوح(علیه السلام)
معلوم میشود پدر و مادر او مؤمن بودند به دو دلیل: یکی اینکه برای کافر, طلب مغفرت نمیشود; دوم اینکه خود نوح(سلام الله علیه) در جمله قبل عرض کرد: ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الأرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً﴾; سوم ﴿وَلِمنَ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً﴾; آنها که در بیت نبوت من در بیت رسالت و ولایت من مؤمناً داخل شدند و اهل بیت من محسوب میشوند آنها را هم بیامرز! حالا اگر کسی مکرر در حضور نبوت و رسالت باشد ایمانش از دیگران قویتر باشد این نظیر «سلمان مِنّا أهل البیت» میشود در بین مردها یا فضه «منا اهل البیت» میشود در بین زنها گرچه درباره فضه به این سبک وارد نشده است; اما شما میبینید در بارزترین مصداق برای کرامت اهل بیت(علیهم السلام) که همان آیات سورهٴ مبارکهٴ «انسان» است, فضه هم حضور دارد ﴿وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً﴾ که تقریباً جزء بارزترین کمالات اهل بیت است آنجا همانطوری که امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) حضور دارند, این فضه هم حضور دارد.
پس میشود زنی به جایی برسد که آیات سورهٴ «انسان» در شأن او نازل بشود و دست پرورده این خاندان باشد مردی هم در همان حد و از اینها کسانی که ضعیفتر باشند چه در بین مردها چه در بین زنها همه اینها جزء اهل بیت محسوب میشوند. اگر کسی به این خاندان ایمان آورد و حرفهای آنها را اطاعت کرد اهل این بیت محسوب میشود.
مراد از «دخل بینی» در آیه
منظور از ﴿وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا﴾ این نیست که وارد کشتی شده یا در خانه من هست, بلکه منظور آن است که وارد بیت نبوت و بیت رسالت شده است نظیر اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آمده است: ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾, این ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ همانطوری که شامل مساجد میشود شامل مشاهد میشود شامل منزلهای اهل بیت(علیهم السلام) میشود و شامل نبوت و رسالت هم میشود. مثلاً قتاده وقتی در محضر امام باقر(سلام الله علیه) قرار گرفت به حضرت عرض کرد که من دانشمندان زیادی را دیدهام در برابر هیچ کدام این قدر حریم نگرفتم که در برابر شما احساس رعب میکنم. فرمود: «انت بین یدی ﴿بیوتٍ أذِنَ الله أن تُرْفَع﴾»; تو در برابر بیتی نشستی که خدا اذن تکوینی داد که او رفیع بشود. خب این بیت, همان بیت نبوت, رسالت, امامت و ولایت و مانند آن است, این قسم سوم.
دعای حضرت نوح(علیه السلام) به موحدان عالم
قسم چهارم از این نظر که نوح(سلام الله علیه) جزء بنیانگذاران اوّلی مکتب توحیداند, نسبت به همه موحدان عالم الی یوم القیامة دعا میکنند: ﴿وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾, لذا مؤمنین و مؤمنات عالم هم تا روز قیامت نسبت به نوح(سلام الله علیه) اظهار ادب میکنند. در همه زیارتها بعد از آدم(سلام الله علیه) سخن از تحیت و نوح(سلام الله علیه) است یعنی میگوییم «السلام علی نوح نَجّی الله».
بیان کیفیت مغفرت خداوند نسبت به تبهکاران
این چهار گروه که برای اینها طلب مغفرت شد باز فرمود: ﴿وَلاَ تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلاّ تَبَارَا﴾ مغفرتی که از ذات اقدس الهی نازل میشود این مغفرت, وقتی که به کام تبهکار میرسد به صورت عذاب درمیآید, خود این مغفرت به صورت عذاب درمیآید; مثل اینکه قرآن نور است: ﴿نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾; اما ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاّ خَسَاراً﴾. سرّش آن است که از طرف خداوند خسارت یا تبار و هلاک نازل نمیشود از طرف خداوند رحمت نازل میشود; ولی وقتی ماده, ناقابل بود این رحمت را به صورت خسارت درمیآورد در نوبتهای قبل هم مشابه این گذشت, در عین حال که خدا میفرماید قرآن شفا و رحمت است میفرماید همین قرآن برای تبهکاران درد است: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾ اما همین قرآن نسبت به تبهکاران جز خسارت چیز دیگری نیست ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاّ خَسَاراً﴾; مثل اینکه شما اگر بهترین گلابی و شادابترین میوهها را در قدح بریزید نزد عدهای بیاورید آنها که سالماند از این میل میکنند بهره میبرند آنهایی که دستگاه گوارششان زخمی است زخم معده دارند هر چه این گلابی شیرینتر و شادابتر و پرآبتر باشد درد آنها بیشتر میشود خب نقص از گلابی نیست [بلکه] نقص از هاضمه کسی است که به زخم معده مبتلاست.
شما [ببینید] شبی در تمام ایام سال برای گنهکاران بدتر از شب قدر نیست با آنکه شب قدر سراسر, سلامت است. این دعا و رحمت و برکتی که از طرف خدا نازل میشود چون مؤمنان با حُسن قبول تلقی میکنند برای آنها خیر است, کافران نکول دارند نه قبول, رد میکنند همین برای آنها عذاب است. خب اینکه نوح در جمله آخر عرض کرد: ﴿وَلاَ تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلاّ تَبَارَا﴾ باز برگشتش به همان اذنی است که خدا داده است در سورهٴ «هود», فرمود: ﴿فَلا تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ﴾ برای اینکه اینها کسانیاند که: ﴿لاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُون﴾ این عصاره تتمه بحث ادب نوح(سلام الله علیه) است.
چگونگی عمومی بودن دعاها
پرسش ...
پاسخ: ایثار کردن, یک وقت است که ایثار میکنند یک وقت است که نه خود را در بخشهای امامت و ولایت مقدم میدارند میبینید این دعای «کمیل» همهاش این است که خدایا مرا مقدم بدار برای اینکه امام باید این چنین باشد تا دیگران فیض از او بگیرند دیگر: «واجعلنی من احسن عبیدک نصیباً عندک و اقربهم منزلة منک و اخصهم زلفة لدیک» یک وقت سخن از امامت است, آنکه دعا میکند باید بیشتر از همه و پیشتر از همه دارا باشد یک وقت دعاهای عمومی است دعاهای عمومی گاهی دیگران را عدل خود قرار میدادند گاهی غیر را بر خود مقدم میداشتند; اما رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) «کان إذا دَعا بَدا لِنَفْسِه» برای اینکه امام است دیگر, اینکه پیشوا است باید داشته باشد تا دیگران را پیش ببرد پس آنچه به مسئله امامت و امثال ذلک برمیگردد, آنها همیشه خودشان را مقدم میدانند.
پرسش ...
پاسخ: آن درست است, آنجا دیگر مقام امامت و اینها نیست ولایت یک حساب دیگر است. گاهی مثلاًً دارند که «الجار ثمّ الدار», آن «الجار ثمّ الدار» نشانه همین است و اما آنجا که سخن از امامت و رهبری است کسی بخواهد پیشوای دیگران باشد در فضیلتی; او باید قبل از دیگران داشته باشد تا دیگران را به دنبال خود جذب بکند خب حالا وقتی به دعای حضرت ابراهیم میرسیم, میبینیم جریان هم همینطور است. در ادب ابراهیم(سلام الله علیه) قرآن دو مسئله را مطرح میکند یک مسئله مربوط به بخشهای معرفت اوست که آن را ﴿وَکَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ﴾ به عهده دارد و آیات دیگر; بخشی از آن مربوط به گرایشها و نیایشهای اوست یک انسان مؤدب وقتی در کنار سفره ولیّ نعمت نشسته است هم اعتراف دارد به اینکه نعمتها از آن این ولیّ نعمت است هم اعتراف دارد که این نعمتها باید کجا صرف شود و هم این نعمتها را بجا صرف میکند و هم شکرگزار ولیّ نعمت است که توفیق صرف نعمت بجا را به او داده است این چهار, پنج مطلب عین ادبی است که در دعای ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) مطرح است.
قرآن یک کتاب علمی محض نیست که فقط دلیل بیاورد که خدایی هست. قرآن ـ بارها ملاحظه فرمودید ـ نور است نور غیر از علم محض است کتابهای علمی محض مثل کلام و حکمت و عرفان و فقه و اصول اینها علم است; اما این علم است با عمل, لذا میبینید برهان را با دعا یکجا ذکر میکند تا اثر کند یا برهان را با موعظه یکجا ذکر میکند تا اثر کند, این پشتوانه داشته باشد. با یک دست اینها آن نیروی اندیشه را تأمین میکنند با دست دیگر آن نیروی گرایش را تغذیه میکنند.
بیان رابطه حضرت ابراهیم(علیه السلام) با خدا
بعد از اینکه ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) آن براهین کامل و متقن را اقامه کرده است, آنگاه دارد رابطه خود را با خدای خود در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» تشریح میکند, فرمود: ﴿فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلاّ رَبَّ الْعَالَمِینَ﴾ میبینید عداوت و محبت در بحثهای فلسفی و عقلی و کلامی اصلاً راه ندارد شما اول تا آخر کتابهای کلامی, فلسفی و عقلی را بگردید ببینید هیچ کسی استدلال کرد که من این را دوست دارم خب من این را دوست دارم که در مسائل عقلی مطرح نیست; مثلاً میشود گفت من دوست دارم که هر حادثی محدث داشته باشد من دوست دارم که هر حرکتی محرِّک داشته باشد, من خوشم میآید که هر ممکنی واجب داشته باشد من خوشم میآید که هر نظمی ناظمی داشته باشد برهان نظم به صغرا و کبرای خود جامدند دیگر; اما وقتی حرف ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) مطرح است میگوید من اینها را دوست ندارم خب اینها را دوست ندارید, مگر بحثهای عقلی به دوست داشتن است میگوید این آفل است من آفل را دوست ندارم خدا هم میفرماید من این حجت را به او آموختم ﴿قَالَ لاَأُحِبُّ الآفِلِینَ﴾.
بیان دو پیام در «لا احب الآفلین»
این دو تا پیام دارد هم مسئله حدوث را حرکت را و امکان و امثال ذلک را تبیین میکند; هم این مسئله را که انسان اصلاً خدا را برای چه میخواهد برای اینکه به او دل ببندد دیگر مشکلش را حل بکند وگرنه یک امر علمی که اثر محض ندارد چیزی در عالم هست. صرف اینکه خدایی در عالم هست این را غالب بتپرستها داشتند کدام بت پرست بود در حجاز که منکر واجب الوجود بود کدام بت پرست بود که معتقد نبود جهان خالقی دارد; اما این مشکل آدم را حل نمیکند ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ لَیَقُولُنَّ الله﴾ غالب وثنیین معتقد بودند که واجب الوجود هست خالق هست صانع هست; اما اینکه مشکل را حل نمیکند. خدایی که آدم با او ارتباط تنگاتنگ محبت داشته باشد; او را بخواهد او را بپسندد او را بپذیرد او را بپرستد با او مشکلش را در میان بگذارد حرف او را گوش بدهد و حرفش را با او در میان بگذارد. گفت: ﴿لاَأُحِبُّ الآفِلِینَ﴾; آفل که مشکل آدم را حل نمیکند. خب میبینید در هیچ جای کتابهای کلامی این سبک برهان اقامه نمیشود که در قرآن علم و عمل را با هم [اقامه کرده است].
تبیین هدفمند بودن آفرینش
در اینجا هم همان حرفها را دارد. میفرماید که خدای من کسی است که قبل از آفرینش حین آفرینش بعد از آفرینش ادامه سیر آفرینش هم به عهده اوست: ﴿الَّذِی خَلَقَنِی﴾; نبودم او مرا آفرید ﴿فَهُوَ یَهْدِینِ﴾ چون ﴿الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی ٭ وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی﴾ کمال را مشخص کرد, راه رسیدن به کمال را مشخص کرد: ﴿الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ﴾ این درباره هدفمند بودن آفرینش ما و اینکه ما را به هدف راهنمایی میکند.
مطعم، ساقی و شافی بودن خداوند
﴿وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ﴾; در عین حال که تمام آثار نظام بر اساس سبب و مسبّب مورد قبول است; اما مطعم و ساقی اوست حالا اگر ما به طور ابتدایی یا متوسط بیندیشیم, بگوییم همه اینها را خدا خلق کرد همه اینها مأموران الهیاند ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأرْض﴾ خدا مُطعِم است یعنی وسایل را او آفرید, خدا ساقی است یعنی آب را او آفرید و مانند آن. اگر براساس توحید افعالی فکر بکنیم از نزدیک او را مطعم و ساقی میبینیم نه از دور به هر تقدیر ﴿الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِین﴾. با توجه به آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «عبس» ﴿فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَی طَعَامِهِ﴾ آنجا هم طعام ظاهری منظور است هم علم منظور است «أی علمه الذی یاخذه عَمّن یأخذه» میشود گفت که این ﴿یُطْعِمُنِی﴾ اعم از طعام ظاهر و باطن است, چه اینکه سقی هم همینطور است. سقی, باران, چشمه, قنات و مانند آن, خدا از این راهها انسان تشنه را تأمین میکند و از طرفی هم ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ هست, ﴿یُسْقَوْنَ مِن رَحِیقٍ مَخْتُومٍ﴾ هست, هم این سقی است و هم آن سقی است; هم از کوثر است هم از این آبهای عادی. ﴿وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ﴾ اینجا هم گفتند نه تنها ادب را در دعا رعایت کرده است; در کیفیت دعا هم رعایت کرده است همه آن فعلها را به خدا نسبت داد; یعنی خلقت را هدایت را اطعام را سقی را این چهار فعل را به خدا نسبت داد, اما نگفت «اذا امرضنی و یشفین»; مرا مریض میکند و شفا میدهد مرض را به خود نسبت داد و شفا را به خدا نسبت داد, گفت: ﴿وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ﴾.
باز برای اینکه مبادا کسی خیال کند در جهان هستی کار از غیر خداست و دیگری نقش دارد, مسئله بعد را و مرحله بعد را که اماته و احیاست هر دو را به خدا اسناد داد, نگفت «اذا متّ فهو یحیین» فرمود: ﴿وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ﴾ که هم آن مسئله توحید ملاحظه بشود و هم اینکه نقص از ناحیه خود ماست, ملحوظ باشد. خب حالا دوباره ما را زنده کرد ما از او در ظرف حیات مجدد طلب چه میکنیم این است که ﴿وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ﴾; من امیدوارم که خطایای مرا در روز جزا ببخشد. البته اینها در عین حال که معصوماند به وسیله همین دعاها که نردبان عصمت است میمانند, اینها هر لحظه چون دعا دارند هر لحظه چون عبادت دارند هر لحظه چون مراقبت و محاسبت دارند معصومند و اگر اینها را نداشته باشند که راه برای عصمت اینها باز نیست. نباید گفت چون معصومند پس چرا نماز میخوانند, چرا دعا میخوانند, چرا ناله میکنند اینها ارکان عصمت آنهاست, شیطان به وسیله مراقبت دائمی اینها به اینها دسترسی ندارد. خب در عین حال که عرض کرد: ﴿وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ﴾, عرض کرد: ﴿رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾; به من حکمت بدهید شریعت بدهید دین را به من ارائه بدهید و مرا به صالحین ملحق کنید که ذات اقدس الهی همه این دعاها را در شرایط گوناگون مستجاب کرد که فرمود: ﴿وَإِنَّهُ فِی ا لْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾.
تشریح «صالحین» در آیه
در نوبتهای قبل هم ملاحظه فرمودید که صالحین, غیر از «عملوا الصالحات» هستند; «عملوا الصالحات» ناظر به مقام عمل است یعنی ﴿إِلاّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ آنها کم نیستند; اما صالحین یعنی کسی که گوهر ذات او صالح باشد که دیگر از این ذات تباهی و گناه صادر نخواهد شد و در عین حال که همهٴ انبیا ﴿مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ هستند; اما آن کُمَّل از صالحین که گفتند اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند همه انسانهای صالح به آن مقام نمیرسند, قهراً افراد خوب سه دستهاند: عدهای که جزء متوسطیناند ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾اند; عدهای که کاملند جزء صالحین نسبیاند; آنها که اکمل هستند صالح مطلقاند, این صالح مطلق همان اهل بیت(علیهم السلام)اند که درباره ابراهیم(سلام الله علیه) و امثال ایشان آمده است که ﴿وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِین﴾, با آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود: ﴿مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ اما همین ابراهیم(سلام الله علیه) که جزء انبیاست و در سورهٴ «انعام» هم خدا فرمود: ﴿کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ عرض میکند خدایا! ﴿وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾ و خدا هم در بخشهای دیگر قرآن فرمود: ﴿إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِین﴾.
فرق حجاب نوری و مادی
پرسش ...
پاسخ: خب, خیلی از تعلقات است که با موت از انسان گرفته میشود حتی گفتند پیغمبر اگر نبوت را ببیند محجوب است ما ظنک به دیگران; در توحید ناب, نبوت حجاب نوری است «حتی تَخرقَ ابصارُ القلوبِ حُجُبَ النّور» یک حجاب مادی داریم مثل این ستونِ دیوار, یک حجاب نوری داریم شما الآن برای یک طلبه مبتدی اگر یک برهان قوی فقهی یا اصولی یا فلسفی و کلامی اقامه کردید, این دو تا مقدمه را او بخواهد طی کند تا پشت سر این دو مقدمه آن نتیجه را ببیند میبیند عقلش نمیکشد, این دو تا مقدمه حجاب است برای او با اینکه هر دو فکر و اندیشه است; منتها حجاب حجاب نوری است یعنی این موجود مجرد, به قدری قوی است که یک انسان درس نخوانده در برابر این نور چشمش خیره میشود; مثل اینکه اگر پشت آفتاب یک چیزی باشد آدم نمیتواند ببیند, خود آفتاب نورش حجاب است. خب انسان تا به جایی میرسد که میشود شمس حقیقت که ﴿وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا﴾ یکی از مصادیقش وجود مبارک حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
خب اگر کسی شعاع و نور نبوت را ببیند گفتند این در حجاب است وقتی به آن لقای الهی بار مییابد که غیر حق را نبیند آنگاه دیگران که نظیر پیغمبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) هستند هر کدام در حجاب نوری محجوبند البته خب یکی از دعاهای ابراهیم(سلام الله علیه) این است که ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ یک نعمت خوبی است که انسان برای همیشه زنده بماند که من زبان صادقی در آیندگان داشته باشم. در حقیقت, اینها زبان مناند نه دیگران با زبان خودشان از من سخن بگویند, ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ دیگران تا روز قیامت اگر سخن از توحید دارند زبان، زبان ابراهیم است که این لسان ابراهیم است ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ زبان، زبان ابراهیم است خب همانطوری که خود ابراهیم و سایر انبیا, زبانشان در مقام فعل, ذات اقدس الهی بود خود اینها هم در مقام نازلتر زبان دیگرانند. آن حدیث معروف قرب النوافل را که ملاحظه فرمودید مرحوم کلینی نقل کرد دیگران نقل کردند که اگر کسی به وسیله نوافل, متقرب الی الله شد محبوب خدا میشود و خدا میفرماید: «حتی اُحِبُّه فاذا أحْبَبْتُهُ کنتُ ... لسانَه الذی یَنطِقُ بِهِ», این البته مقام ثالث از بحث است. مقام اول ذات اقدس الهی است که احدی به او دسترسی ندارد. مقام ثانی صفات ذاتی است که عین ذات است آن هم کسی به آن دسترسی ندارد, اینها فعل خداست. فعل خدا را از ممکنات باید انتزاع کرد نه از ذات. خب فرمود: «کنت ... لسانه الذی ینطق به» گوینده اوست ولی با زبانی حرف میزند که آن زبان منم, آنگاه اگر کسی آن شایستگی را نداشت که الله زبان او باشد به این مرحله میرسد که رسول الله زبان او باشد: ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ آیندگانی که متأخرند حرفی که میزنند لسان صدقشان برای من باشد.
بیان نعمت ولایت در آیه
خب ﴿وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾, ﴿جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ غیر از ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ است (یک)، غیر از فردوس است که ﴿الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ (این دو)، معمولاً نعیم, نعمت اگر مقید ذکر بشود, مثل نعمت آب نعمت نان نعمت آسمان نعمت زمین نعمت باران و مانند آن خب محدود است; اما اگر مطلق ذکر بشود «النعمه, النعیم» و مانند آن معمولاً نعمت ولایت است, مثل ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾, خب آن روز نه بارانی آمد نه فتح جدیدی بود که غنائم جنگی نصیب مسلمین بشود نه کشور گشایی بود در همان جریان غدیر خم بود امروز نعمت تمام شد کدام نعمت است اگر خداوند بفرماید به شما مال دادیم اولاد دادیم و امثال ذلک اینها نعمتهای مادی است; اما نعمت عند الاطلاق همان نعمت ولایت است.
بعد عرض میکند: ﴿وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ﴾; پدرم چون گمراه است پدرم را بیامرز! ضالین نه یعنی مسلمان است و مؤمن است; ولی گناه میکند یعنی کافر است. این جمله بماند تا با آیات سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» هماهنگ شود ﴿وَلاَ تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ﴾ آن روز آبروی ما را نبرید چون ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ ﴿وَلاَ تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُون ٭ یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُون ٭ إِلاّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ و قلب سلیم هم خود ابراهیم است که ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾.
تأثیر قلب سلیم در قیامت
در بحثهای دیگر هم قبلاً ملاحظه فرمودید که این آیه هماهنگ نیست یعنی ببینید, فرمود: ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ﴾ باید به حسب ظاهر گفته میشد «الا سلامة القلب»; روزی که مال فایده ندارد فرزند فایده ندارد یک چیزی فایده دارد آن چیز چیست؟ سلامت قلب است یا مگر مالی که در راه خدا صرف بشود یا مگر فرزندی که برای آدم طلب مغفرت کند و مانند آن. این سبک عادی سخن گفتن است که: ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ﴾ الا مالی که در راه خیر صرف بشود یا مگر فرزند صالح یا الا سلامت قلب; اما ببینید اصلاً مستثنا با مستثنا منه هماهنگ نیست فرمود: ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُون ٭ إِلاّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ یک وقت مستثنا منه اشخاصند میگویند هیچ کسی نجات پیدا نمیکند ﴿إِلاّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ این درست است. یک وقت مستثنا منه اموال و فرزندان و امثال ذلکاند, مستثنا باید مالی که در راه خیر صرف شده فرزند صالح و مانند آن این هم درست است اما اینجا مستثنا با مستثنا منه اصلاً هماهنگ نیست, روزی است که مال و فرزند نافع نیست مگر کسی, مگر کسی که با قلب سالم بیاید.
در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید که قرآن همانطوری که بحثهای علمی را با بحثهای عملی هماهنگ میکند تا مؤثرتر باشد وقتی قوانین کلی فقهی اصولی اخلاقی را که ذکر میکند در کنار این آن متخلّقین را یاد میکند تربیت شدهها را یاد میکند; اگر بگوید که روزی که مال نافع نیست مگر مالی که در راه خیر صرف بشود این یک اصل کلی است این همان تئوری محض است; اما وقتی فرمود: ﴿إِلاّ مَنْ أَتَی اللَّهَ﴾ شخص را نشان بدهد معلوم میشود که یک عده را پرورانده است. نظیر ﴿لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ در تعریف نیکی, نیکان را ذکر میکند. از این قبیل, قرآن کریم کم ندارد, اینجا فرمود: ﴿إِلاّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ بعد فرمود: ﴿وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾.
دلیل طلب مغفرت کردن ابراهیم نسبت به پدرش
حالا آن سؤالی که اینجا مطرح است این است که پدر ابراهیم(سلام الله علیه) به حسب این آیه جزء ضالین است و ابراهیم(سلام الله علیه) برای او طلب مغفرت کرده در حالی که هیچ کسی حق ندارد برای گمراهان طلب مغفرت بکند برای اینکه ذات اقدس الهی فرمود این حق برای احدی نیست; آیهٴ 113 سورهٴ «توبه» این است: ﴿مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَن یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُوا أُوْلِی قُرْبَی مِن بَعْدِ مَاتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ﴾ این جزء احکام نبوت عامه است اختصاص به پیغمبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) ندارد; هیچ کسی خلاصه حق ندارد برای مشرک طلب مغفرت بکند چون ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ خب انسان برای مشرکین چه طلب مغفرتی دارد, در حالی که خدا فرمود ما مشرکین را نمیآمرزیم.
از اینجا دو تا سؤال مطرح است یکی اینکه پدر حضرت ابراهیم واقعاً مشرک بود یا نه; یکی اینکه اگر این پدرش مشرک نبود این اب به معنای عمو هست یا پدرخوانده است یا بزرگی است بالأخره ابراهیم(سلام الله علیه) در خانه او تربیت رشد کرد چرا برای او طلب مغفرت کرد, این دو سؤال. یک سؤال اینکه پدر او موحد بود یا نه (این یک)، این اب منظور چیست؟ این اب اگر پدر حقیقی باشد, لازمهاش آن است که پیغمبری پدرش مشرک باشد ـ معاذالله ـ اگر اب به معنای عمو و مثلاً بزرگ خانواده و امثال ذلک باشد, لازمهاش این است که پیغمبر برای مشرک طلب مغفرت کرده باشد هر دو اشکال دارد در یک صورت دو تا اشکال دارد, در یک صورت یک اشکال.
درباره اینکه ابراهیم(سلام الله علیه) چرا برای مشرک طلب مغفرت کرد, میفرماید در همان آیهٴ 113 سورهٴ «توبه» که فرمود پیغمبر و مؤمنین حق ندارند برای مشرکین طلب مغفرت کنند ولو نزدیکانشان باشند, آن وقت دارد به این سؤال مقدر پاسخ میدهد که چرا ابراهیم(سلام الله علیه) برای پدرش طلب مغفرت کرد؟ گفت: ﴿وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ﴾, فرمود: ﴿وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لأَبِیهِ إِلاّ عَن مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾; فرمود هیچ کسی حق ندارد برای مشرک طلب مغفرت کند; اما چطور ابراهیم(سلام الله علیه) برای اب طلب مغفرت کرد, برای اینکه به او وعده داد گفت تو اگر ایمان بیاوری من هم طلب مغفرت میکنم برای تو و به این وعده هم عمل کرد; ولی وقتی معلوم شد که او اهل ایمان نیست اعلام انزجار کردند, پس آن یک وعده بود, این مطلب اول.
دیدگاه قرآن کریم درباره کیفیت آئینی والدین حضرت ابراهیم(علیه السلام)
درباره اینکه پدر و مادر او کافر بودند ـ معاذ الله ـ یا نه این را خود قرآن کریم حل کرد. در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» آنجا شرح حال پدر و مادرش را مبسوطاً به این صورت بیان میکند; از آیهٴ 39 به بعد در سن پیری است دیگر حالا آن اوایل امر بود دیگر, که به آن اَب وعده داد که من برای تو طلب مغفرت میکنم; از آیهٴ 39 به بعد سورهٴ «ابراهیم» این است که ﴿الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾; من دعا کردم به من فرزند صالح بدهد داد فرزند داد نوه داد, همه اینها [را] در سن پیری دعا میکنم ﴿رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ﴾; هم توفیق دعا به من بده و هم دعای ما را قبول بکن معلوم میشود دعا عبادت است نه دعای ما را مستجاب بکن. استجابت دعا آن برای مدعو له است. خود دعا یک عبادت است خدا دعا را قبول کند یک وقت است انسان دعا میکند; مثلاً دعا میکند که خدایا! به من فرزند صالح بده, خدا به او فرزند صالح داد. این معنایش این نیست که دعای او را قبول کرد, معنایش این است که دعای او را اجابت کرده است. خب قبولی دعا به چیست؟ به این است که به خود این دعا ثواب بدهد. دعا عبادت است دیگر, همانطوری که میگوییم خدا حج شما عمره شما نماز شما روزه شما را قبول کند دعای شما را قبول کند. دعا عبادت است نه «واستجب دعائی» آن برای ﴿فَلْیَسْتَجِیبُوا لِیْ وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ﴾, ﴿وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ﴾, ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ﴾ این را در سن پیری میگوید ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ﴾.
خب در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 114 ملاحظه فرمودید که اگر ابراهیم برای اب دعا کرد, براساس وعدهای بود که به او داد: ﴿فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ﴾; ابراهیم اظهار تبری کرد و اعلام انزجار کرد; اما الآن سر پیری دارد برای والدینش طلب مغفرت میکند, این همان استنباط لطیفی است که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) دارد که والد, غیر از اب است; والد همان پدر است. اب در قرآن کریم بر عمو اطلاق میشود بر بزرگ خانواده اطلاق میشود بر بزرگ قبیله اطلاق میشود از این اطلاقات در قرآن که کلمه اب بر آنها اطلاق شده فراوان است; اما والد غیر از اب است, والد همان پدر است, والده همان مادر است. خدا هم که فرمود وقتی فهمید اَبش کافر است از او تبری جست, پس معلوم میشود این اب, غیر از این والد است, اب غیر از والد است. وقتی معلوم شد که آنها مشرک هستند و اهل ایمان نیستند اعلان انزجار کردند, پس برای مشرکین طلب مغفرت نکردند و پدر و مادر اینها هم مؤمن و موحد بودند; هرگز پیغمبری فرزند یک انسان غیر موحد نخواهد بود. حالا تتمه بحث ـ انشاءالله ـ برای نوبت بعد.
«و الحمد لله رب العالمین»
- چگونگی عمومی بودن دعاها
- بیان کیفیت مغفرت خداوند نسبت به تبهکاران
- بیان دلیل طلب مغفرت کردن نوح(ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِیهِنَّ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ(120)﴾
خلاصه مباحث گذشته
ذیل سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بحثی به عنوان ادب مطرح شد; ملاحظه فرمودید معنای ادب چیست و بهترین انسانهای مؤدب همان انبیای الهیاند و بهترین مراحل ادب هم تأدب انبیا با ذات اقدس الهی است و یکی از بارزترین مصادیق ادب هم دعاست, این سه چهار فصل به پایان رسید. به بحث دعا رسیدیم که دعا نمونه ادب انبیاست در پیشگاه خدا. یک بحث عمومی درباره دعا بود بحثی هم درباره دعای آدم(سلام الله علیه) بود بحثی هم درباره دعای نوح(سلام الله علیه) است که تتمه آن بحث مانده است و بحثی هم درباره دعای ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) است.
بیان دلیل طلب مغفرت کردن نوح(علیه السلام)
نوح(سلام الله علیه) از آن جهت که اذن یافت, نسبت به تبهکاران قومش نفرین کرد و چون اینها هم مظهر رحمتاند هم مظهر قهر, برای مؤمنان عالم هم طلب مغفرت کرد. در پایان سورهٴ مبارکهٴ «نوح» این چنین آمده است, بعد از اینکه عرض کرد: ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الأرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً﴾ که نشانه قهر خداست, عرض کرد: ﴿رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِمنَ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلاَ تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلاّ تَبَارَا﴾. اینکه خود را مقدم داشت برای آن است که اینها معمولاً اسوهٴ در هر کارند, اینها در همه معارف امام امّتاند, قهراً در طلب مغفرت هم پیشوای دیگرانند تا دیگران در دریافت مغفرت به اینها اقتدا کنند, عرض کرد: ﴿رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ﴾, این نشان میدهد که پدر و مادر نوح(سلام الله علیه) مؤمن بودند, چون هرگز هیچ پیامبری برای کافر طلب مغفرت نمیکند, این یک اصل کلی قرآنی است که بعداً شواهد آن خوانده میشود و گذشته از اینکه در چند جمله قبل خود نوح عرض کرد: ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الأرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً﴾ پس معلوم میشود که نوح(سلام الله علیه) فرزند پدر و مادری بود که مؤمن بودند.
پرسش ...
پاسخ: نه, به عقیده ما نه; اما آنها که ـ معاذ الله ـ نسبت به بعضی از انبیای دیگر این معرفت را ندارند این چنین مدعیاند, میگویند: ﴿یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ﴾ گاهی ـ معاذ الله ـ میگویند پسر, مؤمن است و به مقام نبوت و رسالت یا امامت میرسد و پدر کافر است, در حالی که این چنین نیست; در مذهب ما این چنین نخواهد بود یعنی امامیه یک چنین حرفی را نمیپذیرند.
پرسش ...
پاسخ: نه, آخر آنها به بعضی از متشابهات قرآن قبل از ارجاع به محکمات تمسک میکنند که حالا آن را در جریان حضرت ابراهیم میخوانیم. آنها بدون اینکه متشابهات قرآن را به محکمات ارجاع بدهند یا قرآن را به خود قرآن تفسیر کنند; از بعضی از آیات استفاده کردند که ممکن است پدر پیغمبر ـ معاذ الله ـ مؤمن نباشد, حالا شبهه آنها را درباره حضرت ابراهیم الآن مطرح میشود ـ به خواست خدا ـ بعدش هم جواب را ملاحظه میفرمایید. خب عرض کرد: ﴿رَبِّ اغْفِرْ لِی﴾ (این یک)، ﴿وَلِوَالِدَیَّ﴾ (این دو).
دلیل مؤمن بودن پدر و مادر نوح(علیه السلام)
معلوم میشود پدر و مادر او مؤمن بودند به دو دلیل: یکی اینکه برای کافر, طلب مغفرت نمیشود; دوم اینکه خود نوح(سلام الله علیه) در جمله قبل عرض کرد: ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الأرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً﴾; سوم ﴿وَلِمنَ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً﴾; آنها که در بیت نبوت من در بیت رسالت و ولایت من مؤمناً داخل شدند و اهل بیت من محسوب میشوند آنها را هم بیامرز! حالا اگر کسی مکرر در حضور نبوت و رسالت باشد ایمانش از دیگران قویتر باشد این نظیر «سلمان مِنّا أهل البیت» میشود در بین مردها یا فضه «منا اهل البیت» میشود در بین زنها گرچه درباره فضه به این سبک وارد نشده است; اما شما میبینید در بارزترین مصداق برای کرامت اهل بیت(علیهم السلام) که همان آیات سورهٴ مبارکهٴ «انسان» است, فضه هم حضور دارد ﴿وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً﴾ که تقریباً جزء بارزترین کمالات اهل بیت است آنجا همانطوری که امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) حضور دارند, این فضه هم حضور دارد.
پس میشود زنی به جایی برسد که آیات سورهٴ «انسان» در شأن او نازل بشود و دست پرورده این خاندان باشد مردی هم در همان حد و از اینها کسانی که ضعیفتر باشند چه در بین مردها چه در بین زنها همه اینها جزء اهل بیت محسوب میشوند. اگر کسی به این خاندان ایمان آورد و حرفهای آنها را اطاعت کرد اهل این بیت محسوب میشود.
مراد از «دخل بینی» در آیه
منظور از ﴿وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا﴾ این نیست که وارد کشتی شده یا در خانه من هست, بلکه منظور آن است که وارد بیت نبوت و بیت رسالت شده است نظیر اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آمده است: ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾, این ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ همانطوری که شامل مساجد میشود شامل مشاهد میشود شامل منزلهای اهل بیت(علیهم السلام) میشود و شامل نبوت و رسالت هم میشود. مثلاً قتاده وقتی در محضر امام باقر(سلام الله علیه) قرار گرفت به حضرت عرض کرد که من دانشمندان زیادی را دیدهام در برابر هیچ کدام این قدر حریم نگرفتم که در برابر شما احساس رعب میکنم. فرمود: «انت بین یدی ﴿بیوتٍ أذِنَ الله أن تُرْفَع﴾»; تو در برابر بیتی نشستی که خدا اذن تکوینی داد که او رفیع بشود. خب این بیت, همان بیت نبوت, رسالت, امامت و ولایت و مانند آن است, این قسم سوم.
دعای حضرت نوح(علیه السلام) به موحدان عالم
قسم چهارم از این نظر که نوح(سلام الله علیه) جزء بنیانگذاران اوّلی مکتب توحیداند, نسبت به همه موحدان عالم الی یوم القیامة دعا میکنند: ﴿وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾, لذا مؤمنین و مؤمنات عالم هم تا روز قیامت نسبت به نوح(سلام الله علیه) اظهار ادب میکنند. در همه زیارتها بعد از آدم(سلام الله علیه) سخن از تحیت و نوح(سلام الله علیه) است یعنی میگوییم «السلام علی نوح نَجّی الله».
بیان کیفیت مغفرت خداوند نسبت به تبهکاران
این چهار گروه که برای اینها طلب مغفرت شد باز فرمود: ﴿وَلاَ تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلاّ تَبَارَا﴾ مغفرتی که از ذات اقدس الهی نازل میشود این مغفرت, وقتی که به کام تبهکار میرسد به صورت عذاب درمیآید, خود این مغفرت به صورت عذاب درمیآید; مثل اینکه قرآن نور است: ﴿نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾; اما ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاّ خَسَاراً﴾. سرّش آن است که از طرف خداوند خسارت یا تبار و هلاک نازل نمیشود از طرف خداوند رحمت نازل میشود; ولی وقتی ماده, ناقابل بود این رحمت را به صورت خسارت درمیآورد در نوبتهای قبل هم مشابه این گذشت, در عین حال که خدا میفرماید قرآن شفا و رحمت است میفرماید همین قرآن برای تبهکاران درد است: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾ اما همین قرآن نسبت به تبهکاران جز خسارت چیز دیگری نیست ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاّ خَسَاراً﴾; مثل اینکه شما اگر بهترین گلابی و شادابترین میوهها را در قدح بریزید نزد عدهای بیاورید آنها که سالماند از این میل میکنند بهره میبرند آنهایی که دستگاه گوارششان زخمی است زخم معده دارند هر چه این گلابی شیرینتر و شادابتر و پرآبتر باشد درد آنها بیشتر میشود خب نقص از گلابی نیست [بلکه] نقص از هاضمه کسی است که به زخم معده مبتلاست.
شما [ببینید] شبی در تمام ایام سال برای گنهکاران بدتر از شب قدر نیست با آنکه شب قدر سراسر, سلامت است. این دعا و رحمت و برکتی که از طرف خدا نازل میشود چون مؤمنان با حُسن قبول تلقی میکنند برای آنها خیر است, کافران نکول دارند نه قبول, رد میکنند همین برای آنها عذاب است. خب اینکه نوح در جمله آخر عرض کرد: ﴿وَلاَ تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلاّ تَبَارَا﴾ باز برگشتش به همان اذنی است که خدا داده است در سورهٴ «هود», فرمود: ﴿فَلا تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ﴾ برای اینکه اینها کسانیاند که: ﴿لاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُون﴾ این عصاره تتمه بحث ادب نوح(سلام الله علیه) است.
چگونگی عمومی بودن دعاها
پرسش ...
پاسخ: ایثار کردن, یک وقت است که ایثار میکنند یک وقت است که نه خود را در بخشهای امامت و ولایت مقدم میدارند میبینید این دعای «کمیل» همهاش این است که خدایا مرا مقدم بدار برای اینکه امام باید این چنین باشد تا دیگران فیض از او بگیرند دیگر: «واجعلنی من احسن عبیدک نصیباً عندک و اقربهم منزلة منک و اخصهم زلفة لدیک» یک وقت سخن از امامت است, آنکه دعا میکند باید بیشتر از همه و پیشتر از همه دارا باشد یک وقت دعاهای عمومی است دعاهای عمومی گاهی دیگران را عدل خود قرار میدادند گاهی غیر را بر خود مقدم میداشتند; اما رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) «کان إذا دَعا بَدا لِنَفْسِه» برای اینکه امام است دیگر, اینکه پیشوا است باید داشته باشد تا دیگران را پیش ببرد پس آنچه به مسئله امامت و امثال ذلک برمیگردد, آنها همیشه خودشان را مقدم میدانند.
پرسش ...
پاسخ: آن درست است, آنجا دیگر مقام امامت و اینها نیست ولایت یک حساب دیگر است. گاهی مثلاًً دارند که «الجار ثمّ الدار», آن «الجار ثمّ الدار» نشانه همین است و اما آنجا که سخن از امامت و رهبری است کسی بخواهد پیشوای دیگران باشد در فضیلتی; او باید قبل از دیگران داشته باشد تا دیگران را به دنبال خود جذب بکند خب حالا وقتی به دعای حضرت ابراهیم میرسیم, میبینیم جریان هم همینطور است. در ادب ابراهیم(سلام الله علیه) قرآن دو مسئله را مطرح میکند یک مسئله مربوط به بخشهای معرفت اوست که آن را ﴿وَکَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ﴾ به عهده دارد و آیات دیگر; بخشی از آن مربوط به گرایشها و نیایشهای اوست یک انسان مؤدب وقتی در کنار سفره ولیّ نعمت نشسته است هم اعتراف دارد به اینکه نعمتها از آن این ولیّ نعمت است هم اعتراف دارد که این نعمتها باید کجا صرف شود و هم این نعمتها را بجا صرف میکند و هم شکرگزار ولیّ نعمت است که توفیق صرف نعمت بجا را به او داده است این چهار, پنج مطلب عین ادبی است که در دعای ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) مطرح است.
قرآن یک کتاب علمی محض نیست که فقط دلیل بیاورد که خدایی هست. قرآن ـ بارها ملاحظه فرمودید ـ نور است نور غیر از علم محض است کتابهای علمی محض مثل کلام و حکمت و عرفان و فقه و اصول اینها علم است; اما این علم است با عمل, لذا میبینید برهان را با دعا یکجا ذکر میکند تا اثر کند یا برهان را با موعظه یکجا ذکر میکند تا اثر کند, این پشتوانه داشته باشد. با یک دست اینها آن نیروی اندیشه را تأمین میکنند با دست دیگر آن نیروی گرایش را تغذیه میکنند.
بیان رابطه حضرت ابراهیم(علیه السلام) با خدا
بعد از اینکه ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) آن براهین کامل و متقن را اقامه کرده است, آنگاه دارد رابطه خود را با خدای خود در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» تشریح میکند, فرمود: ﴿فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلاّ رَبَّ الْعَالَمِینَ﴾ میبینید عداوت و محبت در بحثهای فلسفی و عقلی و کلامی اصلاً راه ندارد شما اول تا آخر کتابهای کلامی, فلسفی و عقلی را بگردید ببینید هیچ کسی استدلال کرد که من این را دوست دارم خب من این را دوست دارم که در مسائل عقلی مطرح نیست; مثلاً میشود گفت من دوست دارم که هر حادثی محدث داشته باشد من دوست دارم که هر حرکتی محرِّک داشته باشد, من خوشم میآید که هر ممکنی واجب داشته باشد من خوشم میآید که هر نظمی ناظمی داشته باشد برهان نظم به صغرا و کبرای خود جامدند دیگر; اما وقتی حرف ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) مطرح است میگوید من اینها را دوست ندارم خب اینها را دوست ندارید, مگر بحثهای عقلی به دوست داشتن است میگوید این آفل است من آفل را دوست ندارم خدا هم میفرماید من این حجت را به او آموختم ﴿قَالَ لاَأُحِبُّ الآفِلِینَ﴾.
بیان دو پیام در «لا احب الآفلین»
این دو تا پیام دارد هم مسئله حدوث را حرکت را و امکان و امثال ذلک را تبیین میکند; هم این مسئله را که انسان اصلاً خدا را برای چه میخواهد برای اینکه به او دل ببندد دیگر مشکلش را حل بکند وگرنه یک امر علمی که اثر محض ندارد چیزی در عالم هست. صرف اینکه خدایی در عالم هست این را غالب بتپرستها داشتند کدام بت پرست بود در حجاز که منکر واجب الوجود بود کدام بت پرست بود که معتقد نبود جهان خالقی دارد; اما این مشکل آدم را حل نمیکند ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ لَیَقُولُنَّ الله﴾ غالب وثنیین معتقد بودند که واجب الوجود هست خالق هست صانع هست; اما اینکه مشکل را حل نمیکند. خدایی که آدم با او ارتباط تنگاتنگ محبت داشته باشد; او را بخواهد او را بپسندد او را بپذیرد او را بپرستد با او مشکلش را در میان بگذارد حرف او را گوش بدهد و حرفش را با او در میان بگذارد. گفت: ﴿لاَأُحِبُّ الآفِلِینَ﴾; آفل که مشکل آدم را حل نمیکند. خب میبینید در هیچ جای کتابهای کلامی این سبک برهان اقامه نمیشود که در قرآن علم و عمل را با هم [اقامه کرده است].
تبیین هدفمند بودن آفرینش
در اینجا هم همان حرفها را دارد. میفرماید که خدای من کسی است که قبل از آفرینش حین آفرینش بعد از آفرینش ادامه سیر آفرینش هم به عهده اوست: ﴿الَّذِی خَلَقَنِی﴾; نبودم او مرا آفرید ﴿فَهُوَ یَهْدِینِ﴾ چون ﴿الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی ٭ وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی﴾ کمال را مشخص کرد, راه رسیدن به کمال را مشخص کرد: ﴿الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ﴾ این درباره هدفمند بودن آفرینش ما و اینکه ما را به هدف راهنمایی میکند.
مطعم، ساقی و شافی بودن خداوند
﴿وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ﴾; در عین حال که تمام آثار نظام بر اساس سبب و مسبّب مورد قبول است; اما مطعم و ساقی اوست حالا اگر ما به طور ابتدایی یا متوسط بیندیشیم, بگوییم همه اینها را خدا خلق کرد همه اینها مأموران الهیاند ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأرْض﴾ خدا مُطعِم است یعنی وسایل را او آفرید, خدا ساقی است یعنی آب را او آفرید و مانند آن. اگر براساس توحید افعالی فکر بکنیم از نزدیک او را مطعم و ساقی میبینیم نه از دور به هر تقدیر ﴿الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِین﴾. با توجه به آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «عبس» ﴿فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَی طَعَامِهِ﴾ آنجا هم طعام ظاهری منظور است هم علم منظور است «أی علمه الذی یاخذه عَمّن یأخذه» میشود گفت که این ﴿یُطْعِمُنِی﴾ اعم از طعام ظاهر و باطن است, چه اینکه سقی هم همینطور است. سقی, باران, چشمه, قنات و مانند آن, خدا از این راهها انسان تشنه را تأمین میکند و از طرفی هم ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ هست, ﴿یُسْقَوْنَ مِن رَحِیقٍ مَخْتُومٍ﴾ هست, هم این سقی است و هم آن سقی است; هم از کوثر است هم از این آبهای عادی. ﴿وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ﴾ اینجا هم گفتند نه تنها ادب را در دعا رعایت کرده است; در کیفیت دعا هم رعایت کرده است همه آن فعلها را به خدا نسبت داد; یعنی خلقت را هدایت را اطعام را سقی را این چهار فعل را به خدا نسبت داد, اما نگفت «اذا امرضنی و یشفین»; مرا مریض میکند و شفا میدهد مرض را به خود نسبت داد و شفا را به خدا نسبت داد, گفت: ﴿وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ﴾.
باز برای اینکه مبادا کسی خیال کند در جهان هستی کار از غیر خداست و دیگری نقش دارد, مسئله بعد را و مرحله بعد را که اماته و احیاست هر دو را به خدا اسناد داد, نگفت «اذا متّ فهو یحیین» فرمود: ﴿وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ﴾ که هم آن مسئله توحید ملاحظه بشود و هم اینکه نقص از ناحیه خود ماست, ملحوظ باشد. خب حالا دوباره ما را زنده کرد ما از او در ظرف حیات مجدد طلب چه میکنیم این است که ﴿وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ﴾; من امیدوارم که خطایای مرا در روز جزا ببخشد. البته اینها در عین حال که معصوماند به وسیله همین دعاها که نردبان عصمت است میمانند, اینها هر لحظه چون دعا دارند هر لحظه چون عبادت دارند هر لحظه چون مراقبت و محاسبت دارند معصومند و اگر اینها را نداشته باشند که راه برای عصمت اینها باز نیست. نباید گفت چون معصومند پس چرا نماز میخوانند, چرا دعا میخوانند, چرا ناله میکنند اینها ارکان عصمت آنهاست, شیطان به وسیله مراقبت دائمی اینها به اینها دسترسی ندارد. خب در عین حال که عرض کرد: ﴿وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ﴾, عرض کرد: ﴿رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾; به من حکمت بدهید شریعت بدهید دین را به من ارائه بدهید و مرا به صالحین ملحق کنید که ذات اقدس الهی همه این دعاها را در شرایط گوناگون مستجاب کرد که فرمود: ﴿وَإِنَّهُ فِی ا لْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾.
تشریح «صالحین» در آیه
در نوبتهای قبل هم ملاحظه فرمودید که صالحین, غیر از «عملوا الصالحات» هستند; «عملوا الصالحات» ناظر به مقام عمل است یعنی ﴿إِلاّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ آنها کم نیستند; اما صالحین یعنی کسی که گوهر ذات او صالح باشد که دیگر از این ذات تباهی و گناه صادر نخواهد شد و در عین حال که همهٴ انبیا ﴿مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ هستند; اما آن کُمَّل از صالحین که گفتند اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند همه انسانهای صالح به آن مقام نمیرسند, قهراً افراد خوب سه دستهاند: عدهای که جزء متوسطیناند ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾اند; عدهای که کاملند جزء صالحین نسبیاند; آنها که اکمل هستند صالح مطلقاند, این صالح مطلق همان اهل بیت(علیهم السلام)اند که درباره ابراهیم(سلام الله علیه) و امثال ایشان آمده است که ﴿وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِین﴾, با آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود: ﴿مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ اما همین ابراهیم(سلام الله علیه) که جزء انبیاست و در سورهٴ «انعام» هم خدا فرمود: ﴿کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ عرض میکند خدایا! ﴿وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾ و خدا هم در بخشهای دیگر قرآن فرمود: ﴿إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِین﴾.
فرق حجاب نوری و مادی
پرسش ...
پاسخ: خب, خیلی از تعلقات است که با موت از انسان گرفته میشود حتی گفتند پیغمبر اگر نبوت را ببیند محجوب است ما ظنک به دیگران; در توحید ناب, نبوت حجاب نوری است «حتی تَخرقَ ابصارُ القلوبِ حُجُبَ النّور» یک حجاب مادی داریم مثل این ستونِ دیوار, یک حجاب نوری داریم شما الآن برای یک طلبه مبتدی اگر یک برهان قوی فقهی یا اصولی یا فلسفی و کلامی اقامه کردید, این دو تا مقدمه را او بخواهد طی کند تا پشت سر این دو مقدمه آن نتیجه را ببیند میبیند عقلش نمیکشد, این دو تا مقدمه حجاب است برای او با اینکه هر دو فکر و اندیشه است; منتها حجاب حجاب نوری است یعنی این موجود مجرد, به قدری قوی است که یک انسان درس نخوانده در برابر این نور چشمش خیره میشود; مثل اینکه اگر پشت آفتاب یک چیزی باشد آدم نمیتواند ببیند, خود آفتاب نورش حجاب است. خب انسان تا به جایی میرسد که میشود شمس حقیقت که ﴿وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا﴾ یکی از مصادیقش وجود مبارک حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
خب اگر کسی شعاع و نور نبوت را ببیند گفتند این در حجاب است وقتی به آن لقای الهی بار مییابد که غیر حق را نبیند آنگاه دیگران که نظیر پیغمبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) هستند هر کدام در حجاب نوری محجوبند البته خب یکی از دعاهای ابراهیم(سلام الله علیه) این است که ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ یک نعمت خوبی است که انسان برای همیشه زنده بماند که من زبان صادقی در آیندگان داشته باشم. در حقیقت, اینها زبان مناند نه دیگران با زبان خودشان از من سخن بگویند, ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ دیگران تا روز قیامت اگر سخن از توحید دارند زبان، زبان ابراهیم است که این لسان ابراهیم است ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ زبان، زبان ابراهیم است خب همانطوری که خود ابراهیم و سایر انبیا, زبانشان در مقام فعل, ذات اقدس الهی بود خود اینها هم در مقام نازلتر زبان دیگرانند. آن حدیث معروف قرب النوافل را که ملاحظه فرمودید مرحوم کلینی نقل کرد دیگران نقل کردند که اگر کسی به وسیله نوافل, متقرب الی الله شد محبوب خدا میشود و خدا میفرماید: «حتی اُحِبُّه فاذا أحْبَبْتُهُ کنتُ ... لسانَه الذی یَنطِقُ بِهِ», این البته مقام ثالث از بحث است. مقام اول ذات اقدس الهی است که احدی به او دسترسی ندارد. مقام ثانی صفات ذاتی است که عین ذات است آن هم کسی به آن دسترسی ندارد, اینها فعل خداست. فعل خدا را از ممکنات باید انتزاع کرد نه از ذات. خب فرمود: «کنت ... لسانه الذی ینطق به» گوینده اوست ولی با زبانی حرف میزند که آن زبان منم, آنگاه اگر کسی آن شایستگی را نداشت که الله زبان او باشد به این مرحله میرسد که رسول الله زبان او باشد: ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ آیندگانی که متأخرند حرفی که میزنند لسان صدقشان برای من باشد.
بیان نعمت ولایت در آیه
خب ﴿وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾, ﴿جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ غیر از ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ است (یک)، غیر از فردوس است که ﴿الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ (این دو)، معمولاً نعیم, نعمت اگر مقید ذکر بشود, مثل نعمت آب نعمت نان نعمت آسمان نعمت زمین نعمت باران و مانند آن خب محدود است; اما اگر مطلق ذکر بشود «النعمه, النعیم» و مانند آن معمولاً نعمت ولایت است, مثل ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾, خب آن روز نه بارانی آمد نه فتح جدیدی بود که غنائم جنگی نصیب مسلمین بشود نه کشور گشایی بود در همان جریان غدیر خم بود امروز نعمت تمام شد کدام نعمت است اگر خداوند بفرماید به شما مال دادیم اولاد دادیم و امثال ذلک اینها نعمتهای مادی است; اما نعمت عند الاطلاق همان نعمت ولایت است.
بعد عرض میکند: ﴿وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ﴾; پدرم چون گمراه است پدرم را بیامرز! ضالین نه یعنی مسلمان است و مؤمن است; ولی گناه میکند یعنی کافر است. این جمله بماند تا با آیات سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» هماهنگ شود ﴿وَلاَ تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ﴾ آن روز آبروی ما را نبرید چون ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ ﴿وَلاَ تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُون ٭ یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُون ٭ إِلاّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ و قلب سلیم هم خود ابراهیم است که ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾.
تأثیر قلب سلیم در قیامت
در بحثهای دیگر هم قبلاً ملاحظه فرمودید که این آیه هماهنگ نیست یعنی ببینید, فرمود: ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ﴾ باید به حسب ظاهر گفته میشد «الا سلامة القلب»; روزی که مال فایده ندارد فرزند فایده ندارد یک چیزی فایده دارد آن چیز چیست؟ سلامت قلب است یا مگر مالی که در راه خدا صرف بشود یا مگر فرزندی که برای آدم طلب مغفرت کند و مانند آن. این سبک عادی سخن گفتن است که: ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ﴾ الا مالی که در راه خیر صرف بشود یا مگر فرزند صالح یا الا سلامت قلب; اما ببینید اصلاً مستثنا با مستثنا منه هماهنگ نیست فرمود: ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُون ٭ إِلاّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ یک وقت مستثنا منه اشخاصند میگویند هیچ کسی نجات پیدا نمیکند ﴿إِلاّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ این درست است. یک وقت مستثنا منه اموال و فرزندان و امثال ذلکاند, مستثنا باید مالی که در راه خیر صرف شده فرزند صالح و مانند آن این هم درست است اما اینجا مستثنا با مستثنا منه اصلاً هماهنگ نیست, روزی است که مال و فرزند نافع نیست مگر کسی, مگر کسی که با قلب سالم بیاید.
در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید که قرآن همانطوری که بحثهای علمی را با بحثهای عملی هماهنگ میکند تا مؤثرتر باشد وقتی قوانین کلی فقهی اصولی اخلاقی را که ذکر میکند در کنار این آن متخلّقین را یاد میکند تربیت شدهها را یاد میکند; اگر بگوید که روزی که مال نافع نیست مگر مالی که در راه خیر صرف بشود این یک اصل کلی است این همان تئوری محض است; اما وقتی فرمود: ﴿إِلاّ مَنْ أَتَی اللَّهَ﴾ شخص را نشان بدهد معلوم میشود که یک عده را پرورانده است. نظیر ﴿لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ در تعریف نیکی, نیکان را ذکر میکند. از این قبیل, قرآن کریم کم ندارد, اینجا فرمود: ﴿إِلاّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ بعد فرمود: ﴿وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾.
دلیل طلب مغفرت کردن ابراهیم نسبت به پدرش
حالا آن سؤالی که اینجا مطرح است این است که پدر ابراهیم(سلام الله علیه) به حسب این آیه جزء ضالین است و ابراهیم(سلام الله علیه) برای او طلب مغفرت کرده در حالی که هیچ کسی حق ندارد برای گمراهان طلب مغفرت بکند برای اینکه ذات اقدس الهی فرمود این حق برای احدی نیست; آیهٴ 113 سورهٴ «توبه» این است: ﴿مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَن یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُوا أُوْلِی قُرْبَی مِن بَعْدِ مَاتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ﴾ این جزء احکام نبوت عامه است اختصاص به پیغمبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) ندارد; هیچ کسی خلاصه حق ندارد برای مشرک طلب مغفرت بکند چون ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ خب انسان برای مشرکین چه طلب مغفرتی دارد, در حالی که خدا فرمود ما مشرکین را نمیآمرزیم.
از اینجا دو تا سؤال مطرح است یکی اینکه پدر حضرت ابراهیم واقعاً مشرک بود یا نه; یکی اینکه اگر این پدرش مشرک نبود این اب به معنای عمو هست یا پدرخوانده است یا بزرگی است بالأخره ابراهیم(سلام الله علیه) در خانه او تربیت رشد کرد چرا برای او طلب مغفرت کرد, این دو سؤال. یک سؤال اینکه پدر او موحد بود یا نه (این یک)، این اب منظور چیست؟ این اب اگر پدر حقیقی باشد, لازمهاش آن است که پیغمبری پدرش مشرک باشد ـ معاذالله ـ اگر اب به معنای عمو و مثلاً بزرگ خانواده و امثال ذلک باشد, لازمهاش این است که پیغمبر برای مشرک طلب مغفرت کرده باشد هر دو اشکال دارد در یک صورت دو تا اشکال دارد, در یک صورت یک اشکال.
درباره اینکه ابراهیم(سلام الله علیه) چرا برای مشرک طلب مغفرت کرد, میفرماید در همان آیهٴ 113 سورهٴ «توبه» که فرمود پیغمبر و مؤمنین حق ندارند برای مشرکین طلب مغفرت کنند ولو نزدیکانشان باشند, آن وقت دارد به این سؤال مقدر پاسخ میدهد که چرا ابراهیم(سلام الله علیه) برای پدرش طلب مغفرت کرد؟ گفت: ﴿وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ﴾, فرمود: ﴿وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لأَبِیهِ إِلاّ عَن مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾; فرمود هیچ کسی حق ندارد برای مشرک طلب مغفرت کند; اما چطور ابراهیم(سلام الله علیه) برای اب طلب مغفرت کرد, برای اینکه به او وعده داد گفت تو اگر ایمان بیاوری من هم طلب مغفرت میکنم برای تو و به این وعده هم عمل کرد; ولی وقتی معلوم شد که او اهل ایمان نیست اعلام انزجار کردند, پس آن یک وعده بود, این مطلب اول.
دیدگاه قرآن کریم درباره کیفیت آئینی والدین حضرت ابراهیم(علیه السلام)
درباره اینکه پدر و مادر او کافر بودند ـ معاذ الله ـ یا نه این را خود قرآن کریم حل کرد. در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» آنجا شرح حال پدر و مادرش را مبسوطاً به این صورت بیان میکند; از آیهٴ 39 به بعد در سن پیری است دیگر حالا آن اوایل امر بود دیگر, که به آن اَب وعده داد که من برای تو طلب مغفرت میکنم; از آیهٴ 39 به بعد سورهٴ «ابراهیم» این است که ﴿الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾; من دعا کردم به من فرزند صالح بدهد داد فرزند داد نوه داد, همه اینها [را] در سن پیری دعا میکنم ﴿رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ﴾; هم توفیق دعا به من بده و هم دعای ما را قبول بکن معلوم میشود دعا عبادت است نه دعای ما را مستجاب بکن. استجابت دعا آن برای مدعو له است. خود دعا یک عبادت است خدا دعا را قبول کند یک وقت است انسان دعا میکند; مثلاً دعا میکند که خدایا! به من فرزند صالح بده, خدا به او فرزند صالح داد. این معنایش این نیست که دعای او را قبول کرد, معنایش این است که دعای او را اجابت کرده است. خب قبولی دعا به چیست؟ به این است که به خود این دعا ثواب بدهد. دعا عبادت است دیگر, همانطوری که میگوییم خدا حج شما عمره شما نماز شما روزه شما را قبول کند دعای شما را قبول کند. دعا عبادت است نه «واستجب دعائی» آن برای ﴿فَلْیَسْتَجِیبُوا لِیْ وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ﴾, ﴿وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ﴾, ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ﴾ این را در سن پیری میگوید ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ﴾.
خب در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 114 ملاحظه فرمودید که اگر ابراهیم برای اب دعا کرد, براساس وعدهای بود که به او داد: ﴿فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ﴾; ابراهیم اظهار تبری کرد و اعلام انزجار کرد; اما الآن سر پیری دارد برای والدینش طلب مغفرت میکند, این همان استنباط لطیفی است که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) دارد که والد, غیر از اب است; والد همان پدر است. اب در قرآن کریم بر عمو اطلاق میشود بر بزرگ خانواده اطلاق میشود بر بزرگ قبیله اطلاق میشود از این اطلاقات در قرآن که کلمه اب بر آنها اطلاق شده فراوان است; اما والد غیر از اب است, والد همان پدر است, والده همان مادر است. خدا هم که فرمود وقتی فهمید اَبش کافر است از او تبری جست, پس معلوم میشود این اب, غیر از این والد است, اب غیر از والد است. وقتی معلوم شد که آنها مشرک هستند و اهل ایمان نیستند اعلان انزجار کردند, پس برای مشرکین طلب مغفرت نکردند و پدر و مادر اینها هم مؤمن و موحد بودند; هرگز پیغمبری فرزند یک انسان غیر موحد نخواهد بود. حالا تتمه بحث ـ انشاءالله ـ برای نوبت بعد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است