display result search
منو
تفسیر آیات 66 تا 72 سوره مریم _ بخش دوم

تفسیر آیات 66 تا 72 سوره مریم _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 105 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 66 تا 72 سوره مریم _ بخش دوم"

قرآن کریم در سوَر مکّی مکرّر اشکال منکران معاد یا استبعاد آنها را ذکر می‌کند
هویّت انسان به روح اوست روح هم که تغییرپذیر نیست

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً ﴿66﴾ أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً ﴿67﴾ فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً ﴿68﴾ ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیّاً ﴿69﴾ ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی بِهَا صِلِیّاً ﴿70﴾ وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً ﴿71﴾ ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً ﴿72﴾

چون سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین بود یعنی توحید و وحی و نبوّت و یکی از دشوارترین مسائل آن روز چه اینکه امروز هم همین طور است جریان معاد و تذکرهٴ معاد است قرآن کریم در سوَر مکّی مکرّر اشکال منکران معاد یا استبعاد آنها را ذکر می‌کند تنها انسانِ کافر نیست که دربارهٴ حیات بعد از مرگ سؤالی دارد بلکه غالباً انسان این مطلب را می‌پرسند که ﴿أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾ دربارهٴ «مِتُّ» و «مُتّ» مشابهش قبلاً گذشت که این از «ماتَ, یمات» است که متکلّم وحده‌اش بشود «مِتُّ» مثل «خفتُ» یا «مات, یموت» است که متکلّم وحده‌اش بشود «مُتُّ» نظیر «قلتُ» این بحثش قبلاً گذشت «سوف» هم آوردند برای اینکه فاصلهٴ بین مرگ و حیات مجدّد است آنها برهانی بر خلاف اقامه نکردند تمام حرفهای منکران معاد به استبعاد برمی‌گردد در قرآن کریم فرمود اینها دلیل قانع کننده‌ای که خودشان را لااقل قانع بکند ندارد ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ اینها یقین ندارند که بعد از مرگ خبری نیست و حیات بعد از مرگ نیست فقط استبعاد می‌کنند می‌گویند ﴿رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾ یک امر مُستبعَد است یک چیز بعیدی است و تعجّب می‌کنند از حیات بعد از موت سرّش این است که منشأ معرفت‌شناسی اینها فقط حس است و عقل تجربی اگر بدانند که منشأ اصلی معرفت, علوم متعارفه و عقل تجریدی است و نه تجربی حتی در مسائل عقل تجربی اگر آن علوم متعارفهٴ عقل تجریدی نباشد هیچ قطعی در حوزهٴ حس و تجربه پدید نمی‌آید چنین فکری نمی‌کنند بنابراین آنها در حدّ استبعاد سخن می‌گویند تعبیرشان این است که چطور می‌شود که ما بعد از مرگ زنده بشویم.

مطلب دیگر آن است که همین سخن در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت آنجا مفصل‌تر بحث شد یعنی در سه فصل بحث شد در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 98 و 99 در سه فصل بحث شد ﴿ذلِکَ جَزَاؤُهُم بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا وَقَالُوا أَءِذَا کُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً﴾ در حدّ استبعاد ﴿أَوَ لَم یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لاَّ رَیْبَ فِیهِ فَأَبَی الظَّالِمُونَ إِلَّا کُفُوراً﴾ در ذیل آیهٴ 98 و 99 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» سه فصل بحث شد یکی اینکه انسان از نظر روح عین همان انسانی است که در دنیا بود بدون کمترین تفاوت سخن از عینیّت است نه مثلیّت. در فصل دوم از نظر هویّت نه خصوص روح از نظر هویّت و حقیقت انسان بعدالموت عین انسان دنیاست نه مثل او. فصل سوم دربارهٴ خصوص بدن اوست در عین حال که انسان با بدن هست هر جا قرآن کریم از بدنِ انسان سخن می‌گوید عینیّت را به کار نمی‌برد سخن از مثلیّت است در همان آیهٴ 99 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود که ﴿أَوَ لَیسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ﴾ نه «أن یَخلقهم» در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «یس» که محور اصلی همان استبعاد بود آیهٴ 80 و 81 این است آن که اشکال کرد در آیهٴ 79 سورهٴ «یس» گفت ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ ٭ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ﴾ در آیهٴ 81 می‌فرماید: ﴿أَوَ لَم یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» آنجا که سخن از جریان احیای بعدالموت است می‌فرماید ما قادریم که امثال اینها را دوباره خلق کنیم آیهٴ 59 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» این است که ﴿نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ شما سابق باشید ما مسبوق باشیم, شما جلو بیفتید ما عقب بیفتیم ما دسترسی به شما نداشته باشیم نتوانیم شما را دوباره زنده کنیم این طور نیست ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ ٭ عَلَی أَن نُبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ﴾ خب هر جا یعنی هر جای قرآن سخن از فصل سوم شد سخن از عینیّت نیست سخن از مثلیّت است و راهش هم همان است که وقتی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال شده چگونه بدنِ قبلی در ذیل آیهٴ ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾ آنجا این روایت هست مرحوم طبرسی هم در احتجاج این روایت را نقل می‌کند که چگونه بدن اول از بین رفت بدن دوم باید معذّب بشود حضرت فرمود: «هی هی و هی غیرها» یعنی این از نظر هویّت همان است از نظر جرم و مادّه و ابزار اوّلی غیر از آن است بعد آن مُشتکِل عرض کرد شما نمونه‌ای برای من بیاورید حضرت فرمود شما این قالب خشت‌گیری را می‌بینید که این خشت‌مال قالبی دارد خشت را در این قالب می‌ریزد این کم کم خشک می‌شود دوباره این خشت را ممکن است در بیاورد نرمش بکند خاک بکند دوباره آب بریزد گِل بکند در این قالب بریزد بشود خشت فرمود: «هی هی و هی غیرها» اگر دوتا هستند دیگر عینیّت محال است عینیّت معنایش آن است که کثرت در کار نیست الف با الف دوتا نیست هر چیزی خودش, خودش است اما اگر همین الف در دنیایی عالَم موجود بود بعد از بین رفت دوباره در عالَم دیگر بخواهد موجود بشود در آن دو فصل عینیّت محفوظ است برای اینکه چیزی از بین نرفته یعنی از نظر هویّت عین آن است یک, از نظر روح عین آن است دو, چیزی از بین نرفته اما از نظر بدن چون اوّلی از بین رفته دومی آمده دیگر نمی‌شود دومی عین اول باشد عین اول یعنی هیچ امتیازی نیست در حالی که ما بگوییم یکی اول است یکی دوم, یکی مبدأ است یکی معاد لذا قرآن کریم در فصل سوم که سخن از بدن است هر جا سخن از اعادهٴ بدن را مطرح می‌کند سخن از مثل است, خب.
پرسش: اشاره به مثالی بودن بدن آخرتی ندارد.
پاسخ: نه.
پرسش: بعد این ﴿نُبَدِّل﴾.
پاسخ: یعنی اینکه تبدیل می‌کنیم
پاسخ: بله, مثلِ شما را حالا آن بدن آخرت چگونه است آن را باید با ادلهٴ دیگر از روایات و آیات به دست آورد این فقط ثابت می‌کند که عین او نیست روح عین اوست برای اینکه از بین نرفته مسافری از جایی به جای دیگر رفته عین اوست دیگر هویّت انسان هم طبق بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که فرمود: «أصل الانسان لُبّه» هویّت انسان هم به روح اوست روح هم که تغییرپذیر نیست هویّت چون محفوظ به روح است روح هم ثابت است پس هویّت عین اوست الآن بارها گفته شد که در طیّ عمر کسی که هشتاد سال زندگی می‌کند حداقل هشت بار تمام ذرّات بدنش عوض شد مخصوصاً اگر این مثالهایی که بعدها ذکر شده یعنی اگر کسی دستش قطع بشود دست دیگری را پیوند بزنند تا نگرفته حکم فقهی و کلامی‌اش محفوظ است یعنی اگر مسلمانی دستش قطع بشود کافری مرگِ مغزی داشته باشد دستش که گرم است از او قطع بکنند به این بزنند تا کاملاً نگیرد این دست نجس است برای اینکه مِیته است مردار است مبان مِن الحیّ است مسلمان هم باشد همین طور است وقتی گرفت دستِ اوست این از نظر فقهی, از نظر حقوقی هم همین طور است اگر این شخص که تصادف کرده دستش قطع شده قبلاً سرقت کرده محکوم به قطع ید شده حالا در دسترس نبود یا فرار کرد یا عوامل دیگری بود که نگذاشت او به کیفر برسد بعد از اینکه دستش را جراحی کردند دست دیگری را به او زدند کاملاً گرفته محکمهٴ شرع می‌گوید دستش را باید قطع کرد دیگر این نمی‌تواند بگوید این دستم غیر از آن دست است چون دست که گناه نمی‌کند آن که گناه می‌کند انسان است اگر گناهکار سخن بگوید می‌گویند اقرار کرده, اگر دیگری دربارهٴ گناه این گناهکار سخن بگوید می‌گویند شهادت داده قرآن آنجایی که خود انسان سخن می‌گوید, می‌گوید: ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ اما آنجا که دست و پا حرف می‌زند سخن از شهادت است شهادت یعنی شهادت یعنی ما کار نکردیم این کار کرده ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ دست که گناه نمی‌کند, پا که گناه نمی‌کند این انسان است که دست را به کار بد وادار می‌کند یا پا را به کار بد وادار می‌کدن چون وقتی دست حرف می‌زند نمی‌گویند اقرار کرده با اینکه همین دست سیلی زده اما شخص سیلی می‌زند, همین دست ابزار سرقت بود ولی شخص سارق است نه دست, دست که حرف می‌زند نمی‌گویند اقرار کرده می‌گویند شهادت داده, انسان که حرف می‌زند می‌گویند ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ این سه فصل مبسوطاً در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت.
پرسش: استاد در سورهٴ «قیامت» سخن از مثل نیست ﴿أَ لَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ٭ بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ سخن از مثل نیست.
پاسخ: چرا, آنجاها جزئیات است خطوط کلی آن متشابهات را این آیات مشخص می‌کند در جریان سورهٴ مبارکهٴ «یس» که آمده اعتراض کرده ﴿مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ جواب داد ﴿یَخْلُقَ مِثْلَهُم﴾ همین‌جا که محلّ بحث است در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» که ﴿أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾ ذات اقدس الهی می‌فرماید بله, ما مثل شما را می‌آوریم در همین محلّ بحث در ﴿لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بود که گذشت فرمود ما مثل او آیهٴ 99 سورهٴ «اسراء» این بود ﴿أَوَ لَم یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» که محور اصلی بحث آنجاست ﴿عَلَی أَن نُبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ﴾ بنابراین چون «هی هی و هی غیرها» طبق بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) در احتجاج اگر جامع مشترک دارند این از آن جهت عِظامه صادق است برای اینکه فرمود: «هی هی» اما «هی غیرها» این خِشت دوم همان خشت اول است برای اینکه در آن قالب زده شده اما غیر اوست برای اینکه قبلی بود و خاک شده این همان را دوباره برگرداندند و به صورت دیگر در آوردند خب, این سه فصل چون مبسوطاً گذشت دیگر تکرار نمی‌کنیم.
پرسش: بعضی از گناهان را به اعضا انسان نسبت دادند
پاسخ: بله به اجزاء مثل ابزار دیگر می‌گوید دستم نوشت, چشمم دید دیگر, مگر ما به اعضا نسبت نمی‌دهیم مگر نمی‌گوییم این با قرینه است مجاز است چشمم دید, گوشم شنید اما نمی‌گوییم چشمم گناه کرد این اطاعت و عصیان برای چشم و اعضا و جوارح نیست اگر اعضا و جوارح گناهکار باشند که می‌شود اقرار نمی‌شود شهادت آن که متّهم و مجرم است به اعضا و جوارح می‌گوید ﴿قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا﴾ دیگر نمی‌گویند «لما أقررتم علی أنفسکم» اما وقتی خود انسان حرف می‌زند می‌گویند ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقا لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ آنها که نمی‌گویند ما اقرار کردیم که آنها که نمی‌گویند ما گناه کردیم که آنها می‌گویند تو گناه کردی آنها اصلاً عذاب نمی‌شوند که انسان را بخواهند عذاب کنند دستش را می‌سوزانند وگرنه دست که عذاب نمی‌بیند که, خب.
حالا این سه فصل چون مبسوطاً, مبسوطاً یعنی مبسوطاً با همهٴ شواهد و ادله و اشکالات در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت قبلش هم گذشت البته. اینجا فرمود: ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ﴾ این کلمهٴ انسان اسم ظاهر آوردن در جایی که ضمیر کافی است دلیل ندارد قبلش فرمود: ﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾ اگر در آیه بعد می‌فرمود: «أولا یذکروه» کافی بود دیگر یعنی ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ﴾ دیگر اما تکرار اسم ظاهر در جایی که ضمیر کافی است برای اینکه دعوت کند انسانیّت با فکر همراه است شایستهٴ انسان این است که متفکّر باشد و اگر کسی فکر نکند که ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ اگر انسان است باید متفکّر باشد اگر می‌فرمود «أو لا یذکروه» ضمیر می‌آورد کافی بود لکن برای رعایت این نکته فرمود: ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً﴾ عدم را شیء نکرد چیزی که در مقطعی معدوم بود مقطع دیگر موجود شد گرچه همهٴ اشیاء در مخزن الهی هستند ﴿إِن مِّن شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ﴾ اما وجودِ دنیایی‌شان سابقهٴ عدم دارد در دنیا نبودند ولی در مخزن الهی بودند وجود مخزنیِ اینها سابقهٴ عدم ذاتی دارد برای اینکه اینها ممکن‌اند, نبودند و خدای سبحان اینها را در مخزنی ایجاد کرده است منتها در دنیا عدمِ زمانی است در مخزن الهی عدمِ ذاتی هر چه غیر خداست سابقهٴ عدم دارد بالأخره دیگر, خب.
﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً﴾ این برای امکان, بعد سوگند یاد کرد که حتماً ما اینها را جمع می‌کنیم در جریان بَعث سخنی نیست چون بیّن‌الرشد است سخن از حشر است و بعد از حشر, حشر یعنی جمع, محشور یعنی مجموع ما همهٴ اینها را جمع می‌کنیم نه تنها اینها را گذشته‌ها و آینده‌ها را که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ همه را جمع می‌کنیم و اینها که امروز شیطنتی دارند با شیاطینشان جمع می‌کنیم حالا شیاطین اعم از شیاطین انس و شیاطین جن چون شیاطین‌الإنس هم داریم شیاطین‌الجن هم داریم اینها را با شیاطینشان جمع می‌کنیم تا یک عذاب الیمی هم در این معاشرت داشته باشند. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت که ﴿مَن یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَرِیناً فَسَاءَ قَرِیناً﴾ که آنجا نشانهٴ این بود که اینها یک همراهان بدی دارند یا دارد ﴿ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ﴾ ما این را مقرون می‌کنیم, همراه می‌کنیم, هم‌بند زندانی‌شان می‌کنیم که این یک عذاب دردناکی است برایشان ما اینها را با هم محشور می‌کنیم. خب, اینها را جمع کردیم بعد کجا می‌بریم ﴿ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ﴾ اینها را که از قبر در آوردیم اینها را کنار هم جمع می‌کنیم بعد اینها را حاضر می‌کنیم احضار می‌کنیم ما احضار می‌کنیم نه اینکه می‌گوییم برو, اینها را می‌بریم یک عدّه احضار می‌شوند خود این احضار, اهانت است فرمود مخلَصون از احضار مصون‌اند فرمود آنها در قیامت مُحضَرون‌‌اند «إلاّ عبادنا المخلَصین» ما بعضیها را دعوت می‌کنیم بعضیها را کشان کشان جلب می‌کنیم ما مردان باتقوا را احضار نمی‌کنیم ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ دعوت می‌کنیم اینها هم تشریف می‌آورند اما یک عده را جلب می‌کنیم این احضار یک نحوه عذابی است فرمود ما اینها را احضار می‌کنیم ﴿لَنُحْضِرَنَّهُمْ﴾ کجا می‌بریم ﴿حَوْلَ جَهَنَّمَ﴾ جهنم خانهٴ آتش است نه یعنی آتش آن جِهِنّام یا جِهنام آن چاهِ آمادهٴ سوخت و سوز است این طور نیست که جهنم یعنی آتش, پس جهنم خانهٴ آتش است و در جهنم آتش است مثل رودخانه, مثل دریا رودخانه خانهٴ رود است دریا خانهٴ آب است بنابراین سخن از سوخت و سوز نیست سخن از آتش نیست سخن از جهنم است همه را کنار جهنم جمع می‌کنیم که اینجا جای آتش است خب, ﴿ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً﴾ حالا یا به معنای تپّه تپّه, کُپه کُپه یا «جاثی» یعنی به زانو افتاده که ﴿تَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً﴾ همه به زانو افتاده‌اند قدرت حرکت ندارند و مانند آن, در این حال جهنم هم ممکن است مشتعل بشود برای همه نیست ولی اشتعال حالا پیدا شده آوردن کنار جهنم در اینجا که احضار است برای عذاب است در آیهٴ 71 که دارد ﴿وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ سخن از احضار نیست پس آنجا که احضار است مخصوص جهنمیها, کفّار, منافقان و شیاطین همراه با آنها هستند اینها باید گرفتار سوخت و سوزند و باید بسوزند اما بعدیها که فرمود: ﴿وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ سخن از احضار نیست نفرمود «إن منکم الاّ مُحضرها» یا «إن منکم الاّ نحن محضره» این طور نیست فرمود همه‌تان وارد جهنم می‌شوید آن از پیچیده‌ترین آیاتی است که حالا باید به آ‌ن اشاره بشود. پس اینها را که احضار می‌کنند برای عذاب است ﴿ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً﴾ اینها هم به زانو افتاده‌اند هم برای عذاب اینها را احضار کردیم.
پرسش: استاد معذرت می‌خواهم اینکه می‌گوییم «جلستُ جِلسةً», جَلْسَه یک نوع نشستن ذلیلانه است.
پاسخ: نه, این اصلش «فعول» است منتها این واو تبدیل به یاء شده است برای اینکه آن کسرهٴ قبلش این را این کار را کرده ﴿بُکِیّاً﴾ که داشتیم همین طور بود, ﴿جِثِیّاً﴾ همین طور است, ﴿عِتِیّاً﴾ همین طور است دربارهٴ اینها چون آن فتحه تبدیل به کسره شد آن واو تبدیل به یاء شد خب.
حالا اینها را جمع کردیم حالا اینها را احضار کردیم اینها همهٴ مردم محشر نیستند اینها تبهکارانند در انداختن در آتش این طور نیست که اول آنها که گناهان کمتری دارند آنها را بیندازیم یا ترتیب را رعایت نکنیم چه گناهکارتر چه گناهکار یکسره به جهنم بیندازیم این طور نیست همان طوری که در دنیا یک عدّه ائمه کفر بودند که ﴿یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ در قیامت هم نظیر فرعون کسانی‌اند که ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾ در قیامت هم این ائمه کفر اول وارد جهنم می‌شوند بعد پیروانشان به دنبال اینها وارد می‌شوند ممکن است بعضی از این پیروان را هم عفو بکنند بنابراین اینکه فرمود ما همهٴ اینها را می‌آوریم حالا از این به بعد جهنم هم گداخته است ﴿ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ﴾ یعنی «من کلّ فرقةٍ» از این کفار و همراهانشان چه گروهی را ﴿أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیّاً﴾ آنهایی که این «أیّ» را مبنی می‌دانند همین ﴿أَیُّهُمْ﴾ قرائت می‌کنند که محلاً منصوب است و مفعول «ننزع» باشد آنهایی که معرب دانستند یا به نصب قرائت کردند «أیَّهُم» قرائت کردند یا نه, این ﴿أَیُّهُمْ﴾ را مبتدا دانستند این جمله را منصوب ولی به هر حالا مفعول «ننزعنّ» این «أیّ» است ﴿ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیّاً﴾ اول اینها را می‌گیریم می‌اندازیم در جهنم که با آن آیه ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾ هماهنگ باشد بعد دیگران را حالا احتمال اینکه از دیگران عفو بکنیم هست اما ﴿أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیّاً﴾ مورد عفو ما نیست اینها را می‌اندازیم در جهنم ﴿أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیّاً﴾ بعد نسبت به بقیه ما می‌دانیم از چه کسی عفو بگذریم از چه کسی نگذریم, چه کسی را عفو کنیم چه کسی را عفو نکنیم ﴿ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی بِهَا صِلِیّاً﴾ که باید ﴿یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی﴾ بشود یا ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ بشود بالأخره برسد به آتش ما بهتر می‌دانیم لذا گاهی ممکن است که تأخیر بیندازیم مقداری عذابشان در این تأخیر کمتر بشود یا عفو بکنیم یا شُفعاء برسند بالأخره ما می‌دانیم چه کسی را در جهنم بیندازیم اگر ما ﴿أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیّاً﴾ را عفو می‌کنیم چون این را برای اوّلین بار وارد جهنم می‌کنیم.
عمده این است ﴿وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ دیگر سخن از خصوص کفار و شیاطین و همراهان آنها نیستند سخن از جمیع انسانهاست و سخن از احضار هم نیست فرمود: ﴿إِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ همهٴ شما وارد جهنم می‌شوید ﴿وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ هیچ کس نیست که وارد جهنم نشود همه‌تان وارد جهنم می‌شوید این ﴿کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً﴾ این بحثش حالا به خواست خدا بعداً باید روشن بشود که چه چیزی بر خدا لازم است در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ آن شاید پانزده, شانزده سال فاصله شده باشد شاید تکرارش بی‌اثر نباشد این باید معلوم بشود که چیزی که بر خدا لازم است یعنی چه, آیا از خدا واجب است یا بر خدا واجب است این مقداری توضیحش خواهد آمد, اما فرمود همهٴ شما وارد جهنم می‌شوید هیچ کس نیست که وارد جهنم نشود حتی مخلِصین, ﴿إِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ اما الورود ما هو؟ آیا ورود به معنای دخول است و وارد شدنِ مصطلح است یعنی در جهنم یُحتمل یا ورود به معنای حضور و اشراف است نظیر جریان موسای کلیم(سلام الله علیه) که وارد مرز مدین شد فرمود: ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ﴾ که ﴿تَذُودَانِ﴾ وقتی موسای کلیم از مصر به مدین آمد در همان ورودی مدین دید یک عدّه دامدارهایی هستند که برای دامشان از این چاه آب می‌کِشند دوتا دختربچه هم اینها حریم گرفتند تا این مردها برای دامشان آب بگیرند وقتی خلوت شد بروند آب بگیرند ﴿وَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ﴾ که ﴿تَذُودَانِ﴾ خب اینجا وقتی وجود مبارک موسای کلیم طبق تعبیر آیه ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ﴾ یعنی در چاه افتاد یا ﴿وَرَدَ﴾ به معنی «حَضَر», ﴿وَرَدَ﴾ به معنی «أشرَف» ورود یا به معنای اشراف و حضور است مثل آیهٴ ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ﴾ یا نه, ورود به معنی ورود است اما ورود جهنم غیر از سوخت و سوز است ورود جهنم غیر از عذاب است همان طوری که دریا خانهٴ آب است وجود مبارک موسی و همراهانشان وارد دریا شدند ﴿اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ﴾ در یک جا یا ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾ در جای دیگر, همین دریا که پُر آب است برای موسی و امثال موسی یک بستر خشک ﴿یَبَساً﴾ که اصلاً پایشان تَر نشد اینکه جابر از وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) نقل می‌کند که وقتی بهشتیها وارد بهشت شدند از پیغمبر سؤال می‌کنند یا رسول الله! ما در دنیا از قرآن آموختیم که همه وارد جهنم می‌شوند پس چطور ما وارد نشدیم آمدیم وارد بهشت فرمود شدید او خاموش بود شما از جهنم گذشتید اینکه بزرگان می‌گویند «جِزْناها و هی خامدة» همین است وقتی از آن بزرگان سؤال کردند که ﴿إِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ حتی شما هم وارد جهنم می‌شوید فرمود بله, اما «جِزْناها و هی خامدة» ما عبور کردیم, تجاوز کردیم گذشتیم ولی این خاموش بود همان خدایی که آب را خشک می‌کند همان خدا آتش را هم خشک می‌کند این تنها نارِ ابراهیم خلیل نیست که ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾ باشد که کاری که در بهشت برای مؤمنین هست در قیامت برای مؤمنین هست همان کار در دنیا به صورت یک معجزه و کرامت در دنیا هست یک, کاری که در دنیا برای انبیا و اولیا به صورت معجزه هست برای بهشتیها به صورت عادی هست دو, گفتند «جزناها و هی خامده» جهنم که سخن از عذاب نیست جهنم که سخن از آتش نیست جهنم جای آتش است مثل اینکه دریا جای آب است رودخانه خانهٴ رود است ممکن است ولیّی از اولیای الهی از خانهٴ رود بگذرد و کفشش هم تَر نشود یا از دریا عبور کند و کفشش هم تَر نشود ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾ این یُبْس و خشکی برای همین است که تا مردم بدانند که اینجا پایشان هم تَر نشده خب همان خدایی که آتش را گلستان می‌کند آن ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ است آن ناری است که خدای سبحان آن را افروخت با اراده افروخته می‌شود با اراده خاموش می‌شود, در همین روایاتی که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه دارد که سیّد رضی(رضوان الله علیه) نقل کرده فرمود وقتی جهنم را می‌خواهند ﴿کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ بالأخره آتش جهنم گاهی افسرده می‌شود گاهی افروخته خب چگونه افروخته می‌شود فرمود فرشته‌هایی که مسئول جهنم‌اند همین که عصبانی بشوند غضب آنها آتش را افروخته می‌کند دیگر دوباره موادّ دیگر و هیزم و زغال سنگ و اینها که نمی‌آورند که همین که فرشته‌ها غضبناک شدند دوباره این آتش افروخته می‌شود پس با اراده روشن می‌شود با اراده خاموش می‌شود پس اگر ورود به معنای حضور و اشراف باشد با آیه ﴿وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ﴾ هماهنگ است و اگر ورود به معنای دخول باشد با «جِزْناها و هی خامدة» که روایت جابر از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است هماهنگ است و آب را خدا گاهی خشک می‌کند آتش را گاهی خدا گلستان می‌کند در جهنم هم این‌چنین است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:10

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن