display result search
منو
تفسیر آیه 64 سوره مائده

تفسیر آیه 64 سوره مائده

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 92 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 64 سوره مائده"
- بیان اهمیت عدل خدا در امورات
- بخشش رزق از طرف خدا بر اساس مصلحت انسان
- مراد خدای سبحان از مطرح کردن قرض‌الحسنه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ وَ لَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَ کُفْرًا وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ کُلَّما أَوْقَدُوا نارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اْلأَرْضِ فَسادًا وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ﴾

خلاصه مباحث گذشته
قرآن از آن جهت که سخنِ اصدق القائلین است: ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ وقتی بفرماید یهودی‌ها گفتند که دست خدا بسته است, این سخن حق است و حتماً چنین حرفی را گفتند, گرچه یهودیها منکرند که چنین سخنی را نداشتند; ولی از آن جهت که خداوند اصدق القائلین است معلوم می‌شود که چنین حرفی را آنها گفتند. گفتنِ حرف یا به تصریح است یا به تلویح و التزام; یا به این است که صریحاً می‌گویند دست خدا بسته است و یا مبنایی دارند که لازمهٴ مبنای آنها این است. اگر کسی قائل باشد به تفویض یعنی خداوند جهان را آفرید و کار جهان را به فرشته‌ها رها کرد, چنین کسی قائل است که ﴿یدالله مغلوله﴾ است و اگر کسی قائل باشد که خداوند در روز شنبه از جهان فارق شده است و کاری از این به بعد ندارد یا در روز شنبه فقط کار نمی‌کند باز قائل است به چنین قولی, یا گاهی به عنوان استهزاء و مسخره ـ معاذالله ـ چنین حرفی را گفتند و وقتی که دیدند قرآن کریم از مردم قرض الحسنه طلب می‌کند چون در چند جای قرآن آمده است که ﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾, آنها به عنوان تحکم و استهزاء چنین حرفی را گفته باشند که گفتند ـ معاذ الله ـ معلوم می‌شود که دست خدا بسته است.
مراد خدای سبحان از مسئلت کردن قرض‌الحسنه
این سخن که خدا قرض الحسنه طلب می‌کند باعث شد که آنها چون این معنا را درک نکرده‌اند و یا به صدر و ذیل و قبل و بعد این آیات توجه نکرده‌اند خیال کردند که ذات اقدس الهی نیازی به چیزی دارد: اولاً قرض الحسنه‌ای که خدا مسئلت می‌کند به معنای کمک مالی نیست و این قرض الحسنه مصطلح نیست, بلکه هر کار خیری را اعم از واجب و مستحب که انسان به دستور خدا انجام می‌دهد قرض الحسنه است; نماز قرض الحسنه است, روزه قرض الحسنه است و مانند آن. تعبیر خداوند این است که کاری را که شما انجام می‌دهید پیش خدا محفوظ است; مثل اینکه به او قرض دادید و او برمی‌گرداند, البته مصداق روشن برای قرض الحسنه همین کمک مالی است; یعنی کسی مالی را به دیگری وام بدهد این را می‌گویند قرض الحسنه; ولی منظور از قرض الحسنه در آیات خصوص این مسئله مالی نیست بلکه تمام خیرات است.
برای اینکه چنین توهّمی پیش نیاید هرجا قرآن کریم سخن از قرض الحسنه را مطرح می‌کند, یا قبل از او یا بعد از او و یا همراه او کلماتی از خداوند در کنار آن جمله مطرح است که ثابت می‌کند که این قرض الحسنه خواستن خدا روی نیاز نیست, بلکه در عین بی نیازی مسئلت کرده است; نه تنها در آن سوره‌های مسبّحات و مانند آن خداوند می‌فرماید که قرض الحسنه بدهید و در اول سوره از تسبیح خدا سخن به میان می‌آورد, بلکه در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 245 که می‌فرماید: ﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ در همان آیه جمله‌هایی است که این توهم را برطرف می‌کند برای اینکه در صدر آن آیه فرمود: ﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ و بعد در ذیلش فرمود: ﴿فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافًا کَثیرَةً﴾, پس معلوم می‌شود که خداوند غنی است و داراست که چندین برابر پاداش می‌دهد, بعد هم فرمود: ﴿وَ اللّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ﴾; تمام قبض و بسط به دست اوست ﴿وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾.
بیان رابطه قرض‌الحسنه و قدرت خداوندی در قبض و بسط
بنابراین اگر در جایی سخن از قرض الحسنه به میان آمد قبل از او یا بعد از او یا همراه او آیاتی را که دلالت دارد بر اینکه خدا قدیر است و کل قبض و بسط به عهده و در اختیار اوست ذکر می‌کند, چه اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» در اوایل سوره تسبیح خدا و سبحان بودن خدا را به زبان فرشته‌ها شرح شده است زیرا در آیه 32 همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود که فرشته‌ها گفتند ﴿قالُوا سُبْحانَکَ﴾; یعنی تو منزه از هر نقص و عیبی ﴿لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا﴾. همان طوری که در سورهٴ «حدید» یا سورهٴ «تغابن» که از قرض الحسنه سخن به میان می‌آید اولش این است ﴿سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ﴾, ﴿یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ﴾ و مانند آن که سوره با تسبیح شروع می‌شود تا معلوم بشود که خداوند از هر حاجت و نقص و عیبی منزه است تا از این قرض الحسنه خواستن خدا کسی سوء استفاده نکند, در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم این چنین است.
به هر تقدیر وقتی یهودی که عارف به مکتب قرآن نیست ببیند که خدا قرض الحسنه می‌خواهد ممکن است از روی استهزاء بگوید که معلوم می‌شود که خدا ندارد که قرض الحسنه طلب کرده است (این یک وجه). در مقام ظهور البته فرق می‌کند, همان وقتی را که خداوند از انسان قرض الحسنه گرفت همان وقت جایش را پر می‌کند; مثل اینکه در روایات هم است که «مَن أیقَنَ بالخَلَف جادَ بالعطیة» مثل اینکه انسان از این رود روان یک ظرف آب بردارد که همین که برداشت فوراً جایش پر می‌شود نه اینکه بعدها جایش پر بشود. یک وقت انسان سنگی را از بیابانی برمی‌دارد, این جایش خالی است تا بعدها یک سنگی بغلتد و آن خلأ را پر کند, یک وقت است که از یک رودخانهٴ روانی یا از دریایی انسان یک ظرف آب برمی‌دارد, آن جایش خالی نمی‌ماند و فوراً پر می‌شود. آنچه را که انسان در راه خدا می‌دهد فوراً پر می‌شود; منتها بعداً برای آدم ظهور می‌کند نه اینکه بعداً خدا جزا بدهد.
بیان وجه دوم درباره فقر و غنای خدا
تعبیر دوم آن است که اینها وقتی فقر مسلمین را دیدند و غنای خود را مشاهده کردند تحکماً و استهزائاً گفتند اگر اینها بندگان خدا هستند معلوم می‌شود خدا ندارد که اینها را تأمین کند و اگر می‌داشت تامین می‌کرد. این وجه دوم است این وجوه چندگانه را فخر رازی در تفسیرش نقل می‌کند.
بیان وجه سوم
وجه سوم آن است که یهودی‌ها وضع مالی شان بسیار خوب بود بعد از ظهور و پیروزی اسلام وضعشان بسیار تنزل کرده است و از آن به بعد چنین حرفی را گفتند که خدا دستش بسته است ـ معاذ الله ـ که به ما نمی‌دهد و اگر دستش باز بود به ما می‌داد یا لازمهٴ حرفشان این بود.
بیان وجه چهارم و تفکّر کلامی فخررازی
وجه چهارم ساختهٴ خود فخر رازی است; فخر رازی از آن جهت که تفکر کلامی دارد و حرف حکما را درست درک نکرده است که حکما دربارهٴ قدرت چه می‌گویند, گفته است که ممکن است در بین یهودی‌ها کسانی بودند که تفکر این چنینی داشتند که خداوند فاعل موجَب است نه فاعل مختار, اگر فاعل موجب است پس به اضطرار کار می‌کند نه به اختیار و دستش بسته است; ولی متکلمین چون قائلند که خدا فاعل مختار است هر وقت خواست کار می‌کند و هر وقت نخواست کار نمی‌کند, پس دستش باز است در بین یهودی‌ها چنین فکری نبود, چه اینکه حکیمی که هم که خدا را قادر می‌داند و می‌گوید قدرت به معنای مشیئة الفعل و الترک است, آنجا اراده را در متن قدرت اخذ می‌کند البته اگر یک ملحدی پیدا شد که مبدأ را منکر بود او اصلاً درباره الله سخنی ندارد, او فقط طبیعت را مبدأ قرار می‌دهد.
همهٴ کارهای خدا بر اساس حکمت و عدل است; یعنی خود این کار منظم است و به متن قانون است که هر قانونی از این کار گرفته می‌شود نه اینکه قبلاً یک قانونی است تبیین شده و خداوند کار خود را برابر آن قانون انجام می‌دهد برای اینکه آن قانون معدوم که نیست و موجود است, اگر موجود است واجب که نیست, چون دو واجب که در جهان نیست و یقیناً ممکن است, اگر آن قانون است و ممکن است محصول فکر بندگان اوست بنابراین نمی‌توان گفت که خداوند کارش را برابر یک قانون انجام می‌دهد, بلکه کار او متن قانون است.
توجیه وجه پنجم در نظر فخررازی
توجیه پنجم آن است که آنهایی که گفتند خداوند ما را عذاب نمی‌کند مگر همان چند روزی که نیاکان ما گوساله پرست بودند, لازمهٴ حرف آنها این است که دست خدا بسته است. به چه دلیل شما را خدا عذاب نمی‌کند با تبه‌کاریهایی که شما دارید البته این وجوه پنج‌گانه‌ای است که فخر رازی در تفسیرش به عنوان اینکه سخن خدا حق است گرچه یهودی‌ها نمی‌پذیرند ذکر می‌کند.
مراد از «أیدیهم» در آیه
مطلب بعدی آن است که خداوند در جواب فرمود: ﴿غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا﴾; آنها دست بسته‌اند و دست آنها بسته است. اولاً این یدی که اینجا گفته شد که ﴿یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ﴾ باید معنایی برای او ذکر بشود که این دو جمله بعد با او هماهنگ باشد: یکی هم ﴿غُلَّتْ أَیْدیهِمْ﴾ با او هماهنگ باشد و یکی هم ﴿بلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ﴾ هماهنگ باشد; اما ﴿غُلَّتْ أَیْدیهِمْ﴾ اگر چنانچه کسی بگوید که خدا قادر است و اینها قادر نیستند و ید را به معنی قدرت بگیرد, درست است و این دیگر اختصاصی به یهودی‌ها ندارد و همهٴ ما سوی الله مغلول الید هستند و خدا قادر است و دیگران قادر نیستند. با آن جملهٴ ﴿بلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ﴾ هماهنگ نیست که در ﴿بلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ﴾ دارد که ﴿یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ﴾, معلوم می‌شود که بسط رزق و جود و امثال ذلک مراد است. ناگزیر یدالله ناظر به مسئلهٴ رزق و جود و افاضه و سخا و امثال ذلک است و این ﴿غُلَّتْ أَیْدیهِمْ﴾ هم ناظر به بخل و امساک و تقتیر و حرص و آزِ یهودیان است و آن ﴿یَداهُ مَبْسُوطَتانِ﴾ هم باز ناظر به سعهٴ جود و سعهٴ رزق و سعهٴ افاضهٴ اوست به قرینه ﴿یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ﴾.
بنابراین این یهودی است که آزمند است و ممسک است و بخیل و خداوند جودش نامحدود است و هر که را بخواهد عطا می‌کند و هر که را نخواهد کم می‌دهد یا نمی‌دهد; آنجا که کم داد یا نداد آن منع او هم جود است.
مراد از «جود» از نظر امام کاظم(علیه السلام)
از وجود مبارک ابی ابراهیم امام کاظم (سلام الله علیه) سؤال کردند که منظور از جواد چیست و جود یعنی چه؟ فرمود جود در غیر خدا این است که انسان واجبها را انجام بدهد و از انجام واجب غفلت نکند و حقوق واجب را بپردازد و مانند آن; ولی درباره ذات اقدس الهی اگر سؤال کردید: «فَهُو الجواد إن أعطی و هو الجواد إن مَنَع»; او اگر ببخشد بخشش جود است و اگر نبخشید نبخشیدن او عین جود است چون جود «افاضة ما ینبقی کما ینبقی لا لغرض و لا بعوض» است. آنجا که دادن جفاست و مصلحت نیست, ندادن جود است. شما اگر یک کالای گرانبهایی را به دست کودکی بدهید که به زیان خود او و به زیان صاحب کالا است اینکه جود نیست; تیغ دادن در کف زَنگیِ مست که جود نیست.
بخشش رزق از طرف خدا بر اساس مصلحت انسان
فرمود: «فَهُو الجواد إن أعطی و هو الجواد إن مَنَع». منع هم جود است, چون جود صفت فعل است نه به معنای قدرت بر جود” قدرت بر جود در هر دو حال هست; اما جود که صفت فعل است و جواد که بالفعل موصوف به این وصف فعلی است افاضه می‌کند ما ینبقی را کما ینبقی, برای بعضی‌ها حدّ وسط عطا کردن جود است و حدّ زیاد دادن اسراف است, لذا فرمود: «إنّ مِن عبادی مَن لا یَصلَحُه الا الفقر و لو اغنیته لأفسده» و معنای فقر هم بی چیزی نیست کم چیزی است وگرنه ذات اقدس الهی هیچ کسی را بی روزی نگذاشت. ممکن است غاصبی ظالمانه رزق کسی را غصب بکند; ولی خدا بر هر کسی روزی معیّن کرده است; منتها رزق یک وقت وسیع است یک وقت ضیق, یک وقت مبسوط است یک وقت مقدور: ﴿یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ﴾; ولی در هر دو حال مصلحت انسان همان است که خدا به او داده است.
اگر جلوی خطر را گرفتند در حقیقت یک لازم مثبتی دارد که آن لازم مثبت را می‌گویند جود; مثل اینکه اگر کودکی بخواهد به سرعت از خیابانی که پر ترافیک است بگذرد و کسی نگذارد او از این خیابان عبور کند, این نگذاشتن جود است برای اینکه حفظ سلامت است و حیات او را حفظ کرده است و این نگذاشتن یک لازمه مثبتی دارد که آن لازمه مثبت جود است, می‌گویند من او را نجات دادم من او را حفظ کردم; نجات دادن جود است، حفظ کردن جود است گر چه با نگذاشتن حاصل شده است و این نگذاشتن یک کار عدمی است به حسب ظاهر اما آثار مثبتش حفظ حیات و سلامت این کودک است.
اینکه ذات اقدس الهی طبق آن حدیث قدسی می‌فرماید: «إنّ مِن عبادی مَن لا یَصلحه الا الفقر و لو أغنَیتُه لأفسده» برای آن است که هلاکت یک امر منفی است و حفظ حیات یک امر مثبت است و جود, خداوند اگر به کسی نداد برابر حکمت است و اگر به کسی داد برابر حکمت است و می‌آزماید, لذا «فَهو الجواد إن أعطی و هو الجوادُ إن مَنَع».
بیان اهمیت عدل خدا در امورات
عدل وصف فعل خداست که هر چه که می‌دهد عادلانه است و به کسی ظلم نمی‌کند; اما جود فوق عدل است. بعضی‌ها عادل‌اند و بخشنده نیستند و مقدار واجب را انجام می‌دهند, کسی که مالی ندارد تا خمس یا زکات بدهد ولی واجبات و مستحبات را انجام می‌دهد و از محرمات می‌پرهیزد این عادل است; اما سفرهٴ گسترده‌ای ندارد و جودی ندارد و بر او واجب هم نیست; اما بعضی‌ها ممکن است جود داشته باشند و عدل نداشته باشند یعنی اهل سخا باشند و از بعضی گناهها پرهیزی نداشته باشند, لکن ذات اقدس الهی هم عدل دارد که تمام کارها را بر اساس آن عدل انجام می‌دهد بلکه کار او متن عدل است و هم جود و سخا دارد که افاضه ما ینبغی کما ینبقی لا لعوضٍ و لا لغرض است و بنابراین منظور از این ید می‌شود نعمت و رزق و جود و فیض و نظایر آن که ﴿یَداهُ مَبْسُوطَتانِ﴾ است.
تبیین معنای «ید» در قرآن کریم برای خدای سبحان
مطلب بعدی آن است که یدی که در قرآن کریم برای خدا ثابت شده است یا یَدَینی که ثابت شده است یا ایدی که ثابت شده است به چه معناست؟ هم مفرد ثابت شد, هم تثنیه و هم جمع; مفرد ثابت شده است; مثل ﴿یَدُ اللّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ﴾ تثنیه ثابت شده است; مثل ﴿بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ﴾ در اینجا و جمع ثابت شده است; مثل ﴿خَلَقْنا لَهُمْ مِمّا عَمِلَتْ أَیْدینا﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» است. در خلقت آدم (سلام الله علیه) فرمود: ﴿خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾ دربارهٴ «انعام» و امثال ذلک فرمود: ﴿أیْدِینا﴾ به هر تقدیر هم مفرد و هم تثنیه و هم جمع به خدا اسناد داده شد, منظور از این ید چیست؟
عده‌ای که مجسمه هستند به ظاهر قرآن ـ معاذ الله ـ بسنده می‌کنند و می‌گویند که خدا دارای ید است و عضو و جارحه دارد, برای اینکه خداوند هم ید را برای خود اثبات کرد و هم دلیل ربوبیت خود را و ابطال ربوبیت بتها را ذکر کرد که بتها مگر دست دارند؟! مگر پا دارند؟! ﴿أ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها﴾ معلوم می‌شود خدا آن است که دست و پا داشته باشد و برای خودش هم که ثابت کرده است ـ معاذ الله ـ این مجسمه که قائل‌اند که ـ معاذ الله ـ الله جسم است آنها هم از همین آیات استفاده کردند و اگر نبودند اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) و این براهین قوی توحیدی خیلی‌ها به دام تجسیم می‌افتادند. آنها به همین ظاهر اکتفا کردند و آن ﴿أ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها﴾ هم برای آنها رهزنی بود با اینکه آن راهگشای خوبی است.
دوم تعبیر اهل سَلَف بود که آنها می‌گویند: از یک طرف خداوند ید برای خود ثابت کرد; ید و یدان و ایدی و از طرفی دلیل عقل می‌گوید که ید به معنای جارحه برای خدا مستحیل است چون او منزه از جسم است و چون دلیل عقلی و دلیل نقلی آن است و ما توان جمع را نداریم علمش را به خدا واگذار می‌کنیم و ما فقط قرآن می‌خوانیم. این هم گروه دوم که تفویض علم است به حق تعالی. تفویض علم برای مراحل نهایی است نه برای مراحل ابتدایی. انسان تا آنجا که می‌تواند باید به دنبال پیغمبرش (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بگوید و برود که ﴿رَبِّ زِدْنی عِلْمًا﴾ و تا آنجا که ممکن است.
تأسّی کردن به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تمام امورات زندگی
اگر خدا به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد فرمود: ﴿وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْمًا﴾ و بعد به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم این دعا را می‌گفت و می‌خواند و خداوند به ما هم امر کرد که ﴿لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ و این آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» هم اطلاق دارد یعنی در جمیع شئون به پیغمبر به پیغمبر تأسی کنید الا ما خرج بالدلیل, یکی از بهترین راههای تأسّی آن است که ما تا زنده‌ایم بر اساس «اطلبوا العلم مِن المهد الی اللّحد» بگوییم: ﴿وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْمًا﴾; یعنی منطق ما این باشد نه فقط در دعاهای قنوت نماز بخوانیم و نه اقرئوا, این ﴿قُلْ﴾ در مقابل فعل نیست. شما می‌بینید وقتی که مکتبی را می‌خواهید توجیه کنید می‌گویید که این مکتب فلان مطلب را می‌گوید نه یعنی حرفش را می‌زند; یعنی قانونش این است, اخلاقش این است, حقوقش این است و عمل پیروانش این است. وقتی کسی عقیده‌ای دارد و برابر آن عقیده متخلق است و به دنبال آن خُلق عمل می‌کند می‌گویند که حرفش این است و حرفش این است یعنی مکتب او این است.
این ﴿وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْمًا﴾ نه یعنی فقط تو در قنوتها بگو, بلکه ﴿رَبِّ زِدْنی عِلْمًا﴾ یعنی به دنبال مزید علم حرکت کن. چنین چیزی اُسوه است برای ما که ما تا آنجا که زنده‌ایم باید به دنبال علم حرکت کنیم. اهل سنت از وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیه افضل صلوات المصلین) نقل کردند که فرمود: روزی که من در آن روز مطلب تازه‌ای نفهمم برای من مبارک نیست: «إذا أتیٰ علیّ یوم لا ازداد فیه عملاً یقربنی الی الله فلا بورک لی فی طلوع شمس ذلک الیوم». آنها در آن عالَم که نور واحدند هر چه باید برای یک موجود انسانی و خلیفة الله میسر باشد میسر است; اما در قوس صعود که این کثرات ظهور می‌کند هر لحظه برای اینها یک علم جدیدی است فرمود آن روزی که من چیزی نفهمم برای من مبارک نیست. برای اینکه این مطلب برای من یقینی است; اما بالاتر از او را من از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنم چون علومی که به اسمای الهی برگردد نامتناهی است ولی پرده قیامت اگر کنار برود برای من بی تفاوت است. این هم ارشاد به نفی موضوع است نه اینکه الآن برای من پرده‌ای است ولی پشت پرده را من به صورت یقین می‌بینم چون اگر واقعاً پرده‌ای باشد کشف غطا بشود ازدیاد یقین را به همراه دارد. اینکه فرمود «لو کُشِفَ الغِطاء ما ازْدَدْتُ یقیناً» ارشاد به نفی موضوع است; یعنی برای من پرده نیست نه اینکه واقعاً پرده‌ای است پرده‌ اگر کنار برود به یقین من افزوده نمی‌شود!
تبیین معنای «ید» به معنای قدرت و نعمت و مُلک
تعبیر چهارم تأویل اهل کلام است که آنها ید را به معنای قدرت, به معنای نعمت به معنای مُلک به معنای عنایت به کمک آیات تفسیری ذکر کردند که این هم قابل قبول است. تأویل پنجم تعبیر ابوالحسن اشعری است که سرسلسله مکتب فخررازی و امثال اینهاست, او روی جمود و تحجّری که داشت گفت: چون ید در قرآن در مقابل قدرت است و خدا همان طوری که برای خود قدرت ثابت کرده است ید هم ثابت کرده است و دربارهٴ ید هم این چنین فرمود که من آدم را با دو دستم خلق کردم و به شیطان فرمود: ﴿ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾ معلوم می‌شود که ید صفتی است در مقابل قدرت و قدیم است و کاری هم که از این صفت قدیم نشئت گرفته است, لذا انسان مکرَّم است و آدم صفوة الله است, چون خداوند دربارهٴ آدم فرمود: ﴿خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾.
این تعبیر هم ناتمام است, برای اینکه همهٴ اینها به قدرت برمی‌گردند, انعام را هم خدا را با ایدی خود خلق کرد و همه چیز را خدا با قدرت می‌آفریند بنابراین اگر در سورهٴ مبارکهٴ «یس» فرمود خیلی از اینها را ما با ایدیمان خلق کردیم پس اینها هم باید صفی باشند و مکرَّم, این چه برداشتی است بهترین راه همان است که ید به معنای نعمت است و مصادیق زیادی هم دارد که جامعش از همان معنای کنایه‌ای گرفته شد و مصداقش گاهی بر قدرت, گاهی بر نعمت, گاهی بر مُلک, گاهی بر عنایت و مانند آن تطبیق می‌شود; اما اینکه فرمود: ﴿وَ لَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ﴾ البته مطلب دیگری است.
بیان چند روایت در معنای ید الله مغلوله
الف: روایت امام رضا(علیه السلام)
دو ـ سه روایت را تبرکاً ذیل این آیهً ﴿یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ﴾ در کتاب شریف تفسیر نورالثقلین ملاحظه بفرمایید جلد اول صفحه 649 آنجا حدیثی را از امام رضا (سلام الله علیه) با سلیمان مروی ذکر می‌کند که در مسئلهٴ بَداست, آنجا حضرت فرمود بَدا حق است: «ثم التفت الی سلیمان فقال أحْسِبُک ضاهَیْتَ الیهود فی هذا الباب»; او متکلم بود و تفکر کلامی داشت نه تفکر حِکمی و حضرت فرمود: من فکر می‌کنم که مانند یهودی‌ها داری می‌اندیشی و آنها خیال کردند که ﴿یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ﴾ و تو هم همان حرف را می‌زنی. «قال اعوذ بالله من ذلک» سلیمان مروی به حضرت عرض کرد که من پناه می‌برم به خدا که شبیه یهودیها فکر بکنم. مگر یهودیها چه گفتند؟ حضرت فرمود: «﴿وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ﴾ یَعنون ان الله قد فرغ من الارض فلیس یحدث شیئا فقال عزوجل ﴿غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالوا﴾». ممکن است مورد آیه در جریان مسائل مالی باشد ولی اطلاق آیه محفوظ است, لذا اگر به روایت عمل کردیم معنایش این نیست که آیه ناظر به خصوص مسئلهٴ بَداست یا خصوص مسئلهٴ نسخ است.
ب: روایت امام صادق(علیه السلام)
روایت دوم از وجود مبارک امام صادق است و مرحوم صدوق در توحید نقل می‌کند, فرمود منظور خدا از دست، دست ظاهری نیست; [یعنی] یهودی‌ها این حرف را نزدند, لکن اینها گفتند که خدا از کار فارغ شد و هیچ کم و زیادی در کار او نیست که این همان تفویض است.
روایت سوم هم باز از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) است که حضرت فرمود: منظور از ﴿بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتان﴾ دست ظاهری نیست, برای اینکه اگر دست ظاهری بود که خدا مخلوق بود و این سخن مجسمه درست درمی‌آید.
روایت دیگری از حضرت امیر (سلام الله علیه) نقل می‌کند که «انأ یدُ الله المبسوطة علی عباده بالمرحمة و المغفرة» چون ید صفتِ فعل است (این یک مقدمه) و فعل خدا خارج از ذات است و ممکن است (این دو مقدمه) و هر ممکنی در هر صورت مظهر دارد و مظهری است (این یک نتیجه) و وجود مبارک حضرت امیر می‌فرماید: من ید الله مبسوطه‌ام که این هیچ محذوری هم ندارد, برای اینکه ید که خارج از ذات است می‌شود مخلوق و وقتی مخلوق شد چه کسی بهتر از علی(صلوات الله و سلام علیه)!
والحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:21

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی