display result search
منو
تفسیر آیات 114 تا 116 سوره نساء

تفسیر آیات 114 تا 116 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 82 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 114 تا 116 سوره نساء"
- اقسام صدقه و شروط قبولی آن
- مستثنیات حکم شقاق با رسول الله ص
- دلالت آیه محل بحث بر عصمت پیامبر (ص)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لا خَیْرَ فی کَثیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلاّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ فَسَوْفَ نُؤْتیهِ أَجْرًا عَظیمًا﴿114﴾ وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّی وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیرًا﴿115﴾ إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدًا﴿116﴾

بررسی حدیثی در تفسیر کشاف
حدیثی از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق نقل زمخشری در کشاف آمده است که «کلام ابن آدم کُلُّه علیه لا لَه الا مَن امر بمعروف او نَهی عن منکرٍ أَو ذَکَر الله» یعنی تمام حرفهای انسان به زیان اوست به سود او نیست، مگر اینکه امر به معروف کرده باشد یا نهی از منکر یا یاد خدا را بر لب داشته باشد. شخصی این حدیث را شنید گفت: «ما اشد هذا الحدیث»؛ چه حدیث شدیدی است و چه حکم سختی است. طبق نقل زمخشری، سفیان به این شخص گفت که سند این حدیث در قرآن کریم هست و آن همین آیه است که ﴿لا خَیْرَ فی کَثیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلاّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النّاسِ﴾. چه اینکه باز سند این حدیث در سورهٴ «عصر» هست که ﴿وَ الْعَصْرِ ٭ إِنَّ اْلإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ ٭ إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ یعنی نوع انسانها و هر انسانی در خسارت است مگر کسی که واقعاً مؤمن باشد و عمل صالح کند و دیگران را به ایمان حقیقی و حق دعوت کند و دیگران را به صبر که سه قسم است دعوت کند. در حقیقت، سند آن حدیث همین دو آیه و مانند آن است، این مطلب اول.

اقسام صدقه و شروط قبولی آن
مطلب دوم آن است که در بحث صدقه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و همچنین اوایل همین سورهٴ «نساء» گذشت که صدقه، هم بر واجب اطلاق می‌شود هم بر مستحب، چه اینکه مَهر زن را هم صدقه می‌گویند. در اوایل همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ چهارم این‌چنین بود: ﴿وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾ و صداق را هم صداق گفتند برای اینکه مایه صدق نکاح است مایه تصدیق به این نکاح و عهد است و مانند آن. صدقه واجب مثل زکات که ﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ﴾ دلیل خوبی است. صدقات مستحب هم در قرآن کریم کم نیست. عمده، در صدقه آن است که لله باشد و بعد هم با منت ابطال نشود.
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 263 این است ﴿قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُها أَذًی﴾، چه اینکه بعد فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ اْلأَذی﴾ . پس اگر صدقات، خالص بود هم مال حلال بود و هم با اخلاص به صاحبش داده شد، چنین صدقه‌ای را ذات اقدس الهی قبول می‌کند. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» پذیرش توبه و قبول صدقه را خدا به خود اسناد داده است در آیهٴ 104 سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾ اینکه در بعضی از روایات آمده است که ائمه(علیهم السلام) بعد از صدقه دادن دستشان را می‌بوسیدند به استناد همین کریمه است که خدا صدقه را می‌گیرد و این جمله شریف که در نهج‌البلاغه هست که «إنَّ المسکینَ رسولُ الله» آن‌هم ناظر به همین مسئله است یعنی آن انسان نیازمندی که برای حاجت نزد شما آمد این را خدا فرستاد: «إنَّ المسکینَ رسول الله». یک وقت است کسی تکدی می‌کند و این را حرفه خود قرار می‌دهد، این رسول شیطان است و شیطان او را تحریک می‌کند یک وقت واقعاً نیازمند است که ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ ، چنین انسان آبرومندی اگر به سراغ شما آمد این فرستاده خداست: «انَّ المسکینَ رسول الله» این در نهج‌البلاغه هست و اگر کسی آن سائل مستحق واقعی را رد کرد پیک خدا را رد کرد و اگر کسی به مسکین و سائل واقعی چیزی داد، دستش به دست بی‌دستی خدا می‌رسد. لذا گفتند که آن دست را ائمه(علیهم السلام) می‌بوسیدند، می‌گفتند دست ما به دست خدا رسیده است .

بررسی حسن و قبح دست بوسی
یک وقت هم بحث شد که دست‌بوسی خوب است یا بد است؟ حالا انسان درباره دست‌بوسی دیگران اگر دلیلی نداشته باشد چه بهتر که انسان دست خودش را ببوسد و انسان می‌تواند به جایی برسد و کاری بکند که دست خودش را ببوسد و این بوسیدن هم عبادت باشد. گفتند وقتی شما چیزی را به یک مستحق داده‌اید؛ اگر مال حلالی تهیه کرده‌اید و به یک آدم نیازمند آبرومند داده‌اید، اینجا می‌توانید دست خودتان را ببوسید. آن دون همتی است که انسان بکوشد دست دیگری را ببوسد. از آن طرف هم اگر کسی خوشش بیاید که دیگران دست او را ببوسند یک کار ناروایی انجام داده است. مثل کسی که به صدر مجلس می‌نشیند درباره او تعبیرات تندی است که اگر کسی اصرار دارد که صدر مجلس بنشیند باید طوری باشد که هرچه از او پرسیدند جواب بدهد وگرنه «فهو کذا» . به هر تقدیر، اگر دست بوسیدن خوب است ما بکوشیم که دست خودمان را ببوسیم، چرا دست دیگری را ببوسیم؟

راههای بوسیدن دست خویش
دست خودمان را در این گونه از مواقع می‌توانیم ببوسیم یعنی مال حلالی تهیه بکنیم و در راه رضای ذات اقدس الهی به یک مسکینی بدهیم و باورمان بشود که ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾ ؛ گیرنده صدقات خداست آن‌گاه این دست خودمان را می‌بوییم می‌بوسیم و بالای سر می‌گذاریم، این یک راه.
مورد دیگر هم آن است که انسان دست به دعا بردارد، وقتی دست به دعا برداشت یقیناً دعای خالص را ذات اقدس الهی اجابت می‌کند. ممکن نیست دستی به سوی خدا دراز بشود و خدا آن دست را ناامید بکند این هیچ ممکن نیست. حالا اگر همان شیء مصلحت بود خدا همان را به ما می‌دهد و اگر آن شیء مصلحت نبود براساس ﴿عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرُّ لَکُمْ﴾ اجابت دعا در این است که آن را به ما ندهد. مثل کودکی که با اخلاص با ناله غذای ترشی را از مادرش طلب می‌کند، خب اجابت خواستن آن کودک نادان و نالان این است که این غذا را به او ندهد یا اگر اتومبیلی به سرعت از خیابان می‌گذرد و این کودک، با اشتیاق می‌خواهد به سرعت از این خیابان بگذرد و می‌نالد و از مادرش یا پدرش طلب می‌کند که او را آزاد بگذارند، اجابت خواستهٴ این کودک آن است که دستش را رها نکند چون ﴿و عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرُّ لَکُمْ﴾. ولی ذات اقدس الهی اگر خود آن شیء مصلحت بود می‌دهد اگر نبود، سیئه‌ای از سیئات انسان را می‌آمرزد و اگر کسی اهل سیئه نبود حسنه‌ای بر حسنات او می‌افزاید، درجه‌ای بر درجات او می‌افزاید. به هر تقدیر، این دست خالی برنمی‌گردد ممکن نیست دستی به طرف خدا دراز بشود و خالی برگردد. چون این دست خالی برنمی‌گردد با عطای الهی همراه است انسان، احیاناً این دست را می‌بوسد. پس راه دارد که انسان دست خود را ببوسد اگر این راه هست چرا حالا ما دست دیگری را ببوسیم. آن همام بودن یعنی عظیم الهمة بودن یک چیز خوبی است نه راضی باشیم که کسی دست ما را ببوسد، نه خود را کوچک کنیم که دست کسی را ببوسیم. حالا اوحدی از انسانها که واقعاً به جای امام و پیغمبر نشسته‌اند آنها یک تبرک دیگری احیاناً دارند؛ اما انسان بنایش را بر این بگذارد که دست زید و عمرو را ببوسد این از کمی همت حکایت می‌کند.
پرسش:...
پاسخ: خب همین است، اگر واقعاً آنها جزء اوحدی از انسانها باشند بله، حالا این چرا ما ثواب را ما خودمان با دست خودمان نبریم؛ ما هم می‌توانیم از راه دعا هم می‌توانیم از راه صدقه به محرومان دست خودمان را ببوسیم.

رسیدن به مقام رضا
پرسش:...
پاسخ: بله اینها مقدمات کار است اما می‌رسد به جایی که نظیر ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) که در هنگام اینکه گفتند: ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ از وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) نقل شده است که در این حال خب، چه می‌خواهی؟ جبرئیل گفت مثلاً گفت من کمک بکنم گفت نیازی به کمک تو نیست. گفت پس از خدا بخواه فرمود: «حَسبی مِن سؤالی علمُه بحالی» چرا من بخواهم، برای اینکه در راه او دارم این کارها را انجام می‌دهم او خودش می‌داند، این عالی‌ترین حال است. یک وقت هم به خود انبیا و اولیا(علیهم السلام) دستور می‌دهند اجازه می‌دهند که بخواهید، لذا ایوب(سلام الله علیه) آن همه رنجها را تحمل کرد تا آن وقتی که اجازه دعا پیدا کرد وقتی اجازه دعا پیدا کرد حالا از آن به بعد عرض کرد: ﴿أَنّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ ؛ دعا کردن آنها و خواستن آنها هم به اذن خداست. در سورهٴ «انبیاء» درباره ملائکه فرمود ملائکه کسانی‌اند که ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ یعنی ملائکه بدون اذن خدا کار نمی‌کنند و حرف نمی‌زنند در زیارت «جامعه» در وصف ائمه(علیهم السلام) هم همین جمله آمده که اینها کسانی‌اند که بدون اجازه خدا حرفی نمی‌زنند و کاری نمی‌کنند . این ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ نشان می‌دهد که اگر ایوب(سلام الله علیه) مثلاً شروع کرد به دعا کردن این بعد از صدور اجازه است، آن وقت خود همین دعا می‌شود عبادت. یک وقت است کسی می‌گوید من خودم تلاش و کوشش می‌کنم چه حاجت به دعا این ترک دعا، استکبار است: ﴿إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ﴾ اینجا در این عبادت در همان سیاق دعا یاد شده است یعنی اگر کسی گردن‌کشی کند این مستکبر است در برابر خدا، لذا از آن طرف به ما دستور دادند که حتی نمک غذایتان را هم از خدا بخواهید ، این یک راه. یک وقت است که ما در همه حالات در حالت خواستن‌ایم این حالت دعا، حالت مستمر است و یک وقت است که ما گذشته از اینکه حالت فقر داریم لساناً هم بگوییم خدایا! به ما فلان چیز را بده فلان چیز بده. این دومی در شرایطی است که انسان از خدا اجازه درخواست بکند. یک وقت است ما به یک چیزی محتاجیم و آن را نداریم و از خدا می‌خواهیم که به ما بدهد یک وقت به جایی می‌رسیم که می‌خواهیم که نخواهیم. حالا انسان چیزی را نخواهد بهتر از آن است که بخواهد و چون ندارد از خدا طلب بکند، عمده این است. به هر تقدیر، حالات انبیا و اولیا گوناگون است ما اگر خواستیم دستی را ببوسیم بهترین راه این است که دست خودمان را ببوسیم.
پرسش:...
پاسخ: خب آنها هم در حقیقت مجرای فیض خالقیت‌اند آن با وهن همراه نیست؛ اما دست زید و عمرو را بوسیدن این کمتر کسی است که احساس ذلت نکند و کمتر موردی است که مایه غرور آن زید و عمرو نشود؛ اما پدر و مادر واقعاً براساس ترحم است و نه مایه ذلت خود فرزندان است نه مایه غرور پدر و مادران، خب.
پرسش:...
پاسخ: عالم عامل _ان‌شاء‌الله_، همین آیه به خواست خدا که فرمود: ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾ ؛ خدا صدقات را اخذ می‌کند. خب حالا اگر کسی صدقه‌ای به یک آبرومندی داد گیرنده خداست دیگر. در نهج‌البلاغه که فرمود: «إنّ المسکینَ رسول الله» این خیلی مقام است یعنی این کسی که نیازمند است پیک خداست. یک وقت است که انسان به این مسائل نمی‌پردازد خب حساب دیگری دارد؛ اما اگر به این مسائل بپردازد می‌داند که یک آبرومندی که از انسان چیز طلب می‌کند او را در حقیقت، خدا فرستاده است.
پرسش:...
پاسخ: این خوشش بیاید یعنی خدا را شکر می‌کند که بنده صالح خداست، این دیگر غروری ندارد؛ این از ضعف و مسکنتش خوشش می‌آید، می‌گوید خدا را شاکرم که عبد ذلیل اویم نه اینکه ـ معاذ الله ـ عُجبی پیدا کند، چون اگر عجبی پیدا کند معلوم می‌شود بااخلاص صدقه نداده است.
پرسش:...
پاسخ: خب حالا آنجا را رجائاً می‌دهند ولی ما اگر واقعا بخواهیم به یک فقیر واقعی یا آن کسی که احتمال اصابه‌اش بیشتر است بدهیم، همین مؤسسات خیریه این یک وسیله خوبی است، چون عده‌ای هستند به عنوان گروه تحقیق می‌روند بررسی می‌کنند، خب صدقه یک چنین حالتی دارد که اگر کسی با اخلاص صدقه بدهد مورد پذیرش ذات اقدس الهی است.
بررسی اقسام اصلاح بین الناس
اما اصلاح بین الناس که فرمود: ﴿إِلاّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النّاسِ﴾ اصلاح دو قسم است: یک اصلاح جزئی است بین دو نفر است یا خانوادگی است [و] یک وقت اصلاح جامعه است. اصلاح خانوادگی قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت: ﴿وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فی ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحًا﴾ یا مسئله شقاق را مطرح می‌کند، فرمود: ﴿إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما﴾ این اصلاح خانوادگی است. اصلاح اجتماعی به عهده رهبران الهی است، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «هود» از شعیب(سلام الله علیه) نقل می‌کند؛ آیهٴ 88 سورهٴ «هود» این است: ﴿إِنْ أُریدُ إِلاَّ اْلإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی إِلاّ بِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ﴾ این می‌شود اصلاح اجتماعی، حالا هر کسی به اصلاح امر کند خواه اصلاح بین دونفر یا اصلاح اجتماعی این جزء خیر محسوب می‌شود و همه اینها با حسن فاعلی آمیخته است، قهراً اجر عظیم را به همراه دارد چه اینکه در بحث دیروز گذشت.

تحلیل شأن نزول آیه صد و پانزده
آیه دیگر که فرمود: ﴿وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّی وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیرًا﴾ شأن نزول این آیه، یا همان جریان آیات قبل است و اگر مربوط به آن نباشد شامل آن‌هم می‌شود، این مربوط به شأن نزول.

معنای لغوی شقاق
اصل شقاق در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت یعنی انسان کاری بکند که در یک شق مخالف قرار بگیرد. یک سیلی که در دامنه کوه سرازیر می‌شود دره ایجاد می‌کند، این دره دوتا شق دارد: یکی آن طرف یکی این طرف، آنها که در دو شق این دره قرار گرفتند از یکدیگر بی‌خبرند [و] راهشان هم جداست، این حالت را می‌گویند «شقاق»، شق عصای مسلمین کردن یعنی ایجاد تفرقه کردن اگر چیزی را از بالا به پایین دونیم بکنند می‌گویند شق کرده است؛ منشق کرده است. شقاق با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همین حالت را دارد یعنی کسی در جانبی قرار بگیرد و پیغمبر را در جانب دیگر قرار بدهد [و] به همراهی او نرود، این را می‌گویند «شقاق» قهراً می‌شود مخالفت.

مستثنیات حکم شقاق با رسول الله
اگر این مخالفت قبل از تَبَیُّن باشد این شخص معذور است، چون «رُفِع عَن أُمتی تِسعٌ» اگر کسی مسئله‌ای را نمی‌داند غافل است یا قاصر است یا ملتفت است ولی دارد تحقیق می‌کند؛ شاک متفحص است عنادی ندارد ‌این شقاق قبل از تبین است و اشکالی ندارد این در حقیقت شقاق نیست. اما اگر بعد از اینکه ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ مسئله حلال و حرام روشن شد این شخص در یک شق دیگر قرار گرفت، این می‌شود شقاق ﴿وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی﴾ این هُدی یعنی حجت، تَبَیُّن یعنی علم «بعد تَبَیُّن هدی» یعنی بعد قیام حجت؛ بعد از اینکه حجت بالغ شد. اگر کسی مخالفت با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کرد مشمول این آیه است، آن وقت می‌شود ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ ، پس ﴿وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی﴾؛ این ﴿مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی﴾ افراد غافل را استثنا می‌کند، جاهل قاصر را استثنا می‌کند، شاک متفحص را استثنا می‌کند [و] مجتهد مخطیء را هم استثنا می‌کند، این چهار گروه و امثال این گروههای چهارگانه مستثنا هستند.
حالا اگر کسی درباره یکی از فروعات فقهیه اجتهاد کرد و به واقع نرسید؛ مثلاً نظرش این بود که نماز احتیاط را باید ایستاده خواند در حالی که واقعش نشسته است أو بالعکس، این مخالفت با پیغمبر نکرده است چون قبل از تبین است. پس اگر کسی مجتهد بود و براساس مبانی اجتهاد کرد با داشتن همه شرایط اجتهاد، اجتهاد کرد ولی به واقع نرسید این قبل از تبین است. این آیه نمی‌گوید هر مجتهدی مصیب است که تصویب را در مقابل تخطئه امضا بکند، این طور نیست [بلکه] این عذر است نه تصویب؛ این نمی‌گوید هر مجتهدی مصیب است می‌گوید هر مجتهدی معذور است حالا یا ثواب می‌برد یا نه یا یک ثواب می‌برد یا دو، بالأخره این شخص تلاش و کوشش را براساس اصول روشمند اجتهادی کرده است و برای او روشن نشد. ولی خطوط کلی دین این‌چنین نیست که اگر کسی تحقیق بکند برای او اصل حقانیت دین روشن نشود این طور نیست، چون ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ ولی در فروعات جزئی و خطوط فرعی البته ممکن است انسان اشتباه بکند. لذا در آیهٴ بعد فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ﴾ کسی نمی‌تواند بگوید من اجتهاد کردم بالأخره نفهمیدم جهان خدایی دارد یا ندارد با آنکه سراسر عالم پر از آیات الهی است، چنین شخصی معذور نیست مگر اینکه غافل باشد یا کشش فکری نداشته باشد که مکلف نیست، پس ﴿وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی﴾ یک مطلب درباره شأن نزول بود، دوم درباره معنای شقاق بود، سوم درباره تمامیت حجت هست.

دلالت آیه محل بحث بر عصمت پیامبر (ص)
چهارم این است که این آیه هم دلیل بر عصمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است خواه آیات اثباتی خواه آیات سلبی، وقتی که اطاعت پیغمبر را واجب می‌داند یا مخالفت او را تحریم می‌کند نشانه آن است که پیغمبر معصوم است. یک وقت است می‌فرماید که معیار یک چیز دیگر است؛ رأی خودتان و رأی پیغمبر را با آن شیء بسنجید این دلیل بر عصمت پیغمبر نیست. یک وقت است که نه، خود سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این تمام المعیار است یعنی هرچه را که او فرمود و گفت و امضا کرد، این معلوم می‌شود فی نفسه حجت است [و] معلوم می‌شود معصوم است؛ همان طوری که ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ نشانه عصمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در ناحیه عقد اثباتی، ﴿وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ﴾ هم نشانه عصمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در ناحیه عقد سلبی. اگر کسی اطاعت او بالقول المطلق واجب بود یا کسی مخالفت او بالقول المطلق حرام بود معلوم می‌شود چنین شخصی معصوم است. اگر این معصوم نباشد ـ معاذ الله ـ گاهی اشتباه بکند پس مخالفت او در همه موارد حرام نیست ولی چون آیات؛ چه در لسان اثباتی چه در لسان سلبی، هر دو مطلق است معلوم می‌شود که هم آن لسان اثبات نظیر ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ دلیل بر عصمت است هم این لسانی که سلب را به همراه دارد یعنی حرمت مخالف را این‌هم دلیل بر عصمت است.

استدلال زمخشری بر این آیه جهت اثبات حجیّت اجماع
مطلب بعدی آن است که زمخشری در کشاف نقل کرد که این آیه، دلیل بر حجیت اجماع است . فخررازی هم در تفسیر نقل کرد که از شافعی سؤال کردند چه دلیل بر حجیت اجماع دارید در قرآن؛ آیا در قرآن آیه‌ای هست که دلالت کند بر حجیت اجماع؟ اینها حرفی را مطرح کردند و در آن ماندند، چون براساس اجماع کار سقیفه را تصحیح کردند. نصی که در کار نبود نصبی هم که در کار نبود، پس با چه معیار محصول سقیفه حق است؟ آمدند گفتند اجماع، حجت است. از شافعی سؤال کردند چه دلیل قرآنی دارید بر حجیت اجماع.
فخر رازی می‌گوید شافعی سیصد بار قرآن را خواند تا یک آیه پیدا کند بر حجیت اجماع، خب این خواسته خود را بر قرآن تحمیل کردن است و یک سند قرآنی برای مذهب خود یافتن است و مانند آن دارد که «فقرأ القرآن ثلاثمائه مرة»؛ سیصد بار قرآن را از اول تا آخر خواند تا یک آیه پیدا کند این آیه را پیدا کرده است که ﴿وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ﴾ ؛ از این ﴿وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ﴾ حجیت اجماع را استنباط کردند که بیان احتجاج این است که در این آیه فرمود: ﴿وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ﴾؛ این ﴿وَ یَتَّبِعْ﴾ گرچه با «واو» عطف شده است ولی کار «او» را می‌کند. این «واو» به معنای «أوْ» هست چرا؟ برای اینکه اگر این «واو» معنای جمع را داشته باشد معنایش این است که برای جهنم رفتن دو چیز شرط است: یکی مخالفت پیغمبر؛ یکی پیروی راه غیر مؤمنین در حالی که مخالفت پیغمبر تمام السبب است برای جهنم رفتن؛ دیگر احتیاجی ندارد به ضمیمه قید دیگر پس این اتباع غیر سبیل مؤمنین، هیچ نقشی در تأثیر شقاق ندارد [بلکه] خود شقاق با پیغمبر، مخالفت با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این تمام السبب است برای عذاب ﴿وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی﴾ این تمام السبب است برای عذاب.
آن‌گاه ﴿وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ﴾ یک اصل دیگری است، این یک مقدمه. مقدمه دیگر آن است که در آیه فرمود اتباع غیر راه مؤمنین حرام است، نفرمود اتباع راه مؤمنین واجب است. اجماعی که شما ادعا می‌کنید اتباع راه مؤمنین است آیه می‌گوید اتباع راه مشرکین حرام است، نه اتباع راه مؤمنین واجب باشد. این را فخررازی جواب می‌دهد می‌گوید اگر کسی راه مؤمنین را طی نکرده است یعنی راهی را که مؤمنین می‌روند نرفت در حقیقت، کار مشرکین را انجام داد چون مشرکین هم راه مؤمنین را نمی‌روند. پس اگر کسی راه مؤمنین را طی نکرد یقیناً پیرو مشرکین خواهد بود، زیرا مشرکین کسانی‌اند که راه مؤمنین را طی نمی‌کنند این‌هم مقدمه دیگر و از این جهت هم که انسان یا راه مؤمنین را دارد یا راه غیر مؤمنین را دارد از دو طرف خارج نیست، این‌هم یک مقدمه دیگر خواهد بود از مجموع این مقدمات نتیجه می‌گیرند که گرچه ظاهر آیه این است پیروی راه غیر مؤمنین حرام است ولی نتیجه‌اش این است که پیروی راه مؤمنین واجب است. وقتی پیروی راه مؤمنین واجب شد پس راهی را که مؤمنین رفته‌اند دیگران هم باید بروند، این معنای حجیت اجماع است .

اشکال فخر رازی به استدلال زمخشری
خود فخررازی اینجا تا حدودی منصفانه عمل می‌کند [و] یک اشکال قوی می‌کند، بعد می‌گوید تحقیق این مسئله به کتاب اصولی ما ارجاع می‌شود که المحصول فی علم الاصول کتابی [است] که قبل از تفسیر نوشته‌اند گفتند تحقیق آن است که به آنجا مراجعه کنید و آن اشکال قوی هم این است که آنچه از آیه بر می‌آید نهی از پیروی از راه مشرکین است. ممکن است کسی بی‌طرف باشد نه راه خاص آنها را برود نه راه خاص مؤمنین را برود این دلیل بر حجیت اجماع نیست، لذا می‌گوید این قول قوی است که ما در کتاب المحصول فی علم الاصول آن را مطرح کرده‌ایم، اینها عصاره حرفی است که در تفسیر زمخشری و در تفسیر فخررازی هست .

اشکالی بر اثبات حجیّت اجماع
اما «والذی ینبغی ان یقال» این است که این آیه قدر متیقن‌اش همان مورد نزولش خواهد بود و شما می‌خواهید اجماعی که از سقیفه به بعد در آمده است آن را حجت کنید.
الف: کاشفیت از سیره پیامبر
این آیه در زمان نزول خود و در شأن نزول خود چه اثری دارد؟ آیه باید درباره شأن نزول خود نص باشد و اثر داشته باشد این آیه آن وقتی که نازل شده است مسئله حجیت اجماع مطرح بود یعنی این أُبیرق آمده مخالفت اجماع کرده است یا نه، آیه معمولاً یک راه را نشان می‌دهد و آن این است که می‌گوید مخالفت با پیغمبر حرام است ﴿مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی﴾. یکی از راههای «تَبَیُّن هدی» همین طریق مؤمنین است؛ طریق مؤمنین کاشف سیره پیغمبر است. حالا اگر کسی وارد حوزه اسلامی شد خواست ببیند که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چگونه نماز می‌خواند، اینکه لازم نیست خود را به شخص پیغمبر برساند وقتی می‌بیند همه مؤمنین رو به قبله می‌ایستند و رو به کعبه می‌ایستند می‌فهمد که اسلام همان است که می‌گوید نماز را به طرف کعبه باید خواند. این ﴿مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی﴾ یکی از راههای تبیّن هدایت و قیام حجت، همان سیره متشرعین است. این سیره متشرعین کاشف از سنت پیغمبر است این مضمون آیه که دیگر کسی عذری و بهانه‌ای نیاورد، نگوید که من که دسترسی به پیغمبر نداشتم.
ب: عدم انعقاد اجماع اهل حل و عقد در سقیفه
مطلب دیگر آن است که اینها می‌گویند اجماع حجت است. آنچه در سقیفه گذشت و چند نفر جمع شدند و مسئله را حل کردند و بزرگان صحابه مثل علی‌بن‌ابی‌طالب(سلام الله علیه)، سلمان، عمار یاسر، ابوذر این بزرگان از بنی‌هاشم که مخالف بودند. همه مردم هم که نبودند خواص هم که یک عده برجسته‌های آنها مخالف بودند، اینها آمدند گفتند که اجماع که به معنای اتفاق الکل است به این معنا منظور نیست [بلکه] اتفاق اهل حل و عقد یا اتفاق مجتهدین کافی است ، در حالی که اهل حل و عقد هم در سقیفه اختلاف داشتند مجتهدین هم در جریان سقیفه اختلاف داشتند.
ج: وجه حجیت اجماع از نظر امامیه
از طرف دیگر اجماع در مقابل سنت پیغمبر نیست که حجت باشد برأسه و بحیاله، اگر معتبر هست و حجت است از آن جهت که کاشف از رأی معصوم است _همان طوری که امامیه می‌گویند_ ما که اجماع را حجت می‌دانیم در صورتی که واجد شرایط خاص خود باشد نه یعنی در مقابل کتاب و سنت، بلکه به عنوان کاشف از حجت معتبر است. پس آنچه را که اینها اصرار دارند که بگویند ﴿وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ﴾ ناظر به اوست و این را دلیل حجیت اجماع قرار بدهند این ناتمام است.
پرسش:...
پاسخ: بله یعنی به عنوان کاشف، آخر آنها اجماع را به عنوان کاشف حجت نمی‌دانند [بلکه] می‌گویند خود اجماع موضوعیت دارد: یا باید سخنی را خدا بگوید یا سخنی را پیغمبر بگوید یا حرفی را مردم بزنند، این یک التقاطی از حکومت الهی، مردمی است. حرف را سه نفر می‌زنند: خدا حرف می‌زند؛ پیغمبر حرف می‌زند؛ مردم حرف می‌زنند اجماعی که آنها می‌گویند خود اجماع را مثل سنت حجت می‌دانند، نه اینکه نظیر حجیت خبر واحد باشد که مثلاً علمای امامیه خبر واحد را حجت می‌دانند یکی از آن راه یکی از این راه ولی ملاک یکی است یعنی کاشف باشد این طور که نیست، آنها می‌گویند حرف آخر را سه نفر می‌زنند. در حقیقت، حرف آخر را دو نفر می‌زنند یا حرف اول را دونفر می‌زنند: یکی خدا؛ یکی مردم.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آن خبر واحد است [و] داخل در خبر واحد است ولی اگر بخواهد جریان صبغه مؤمنین پیدا کند باید سیره باشد دیگر. این دلالت می‌کند بر اعتبار سیره؛ سیره متشرعه بله حجت است. ولی آنها می‌گویند دونفر حرف می‌زنند: یکی خدا [و] یکی خلق خدا، این وقتی حرف را باز بکنید این است [اگر] از آنها که سؤال بکنید اجماع چرا حجت است؟ می‌گویند پیغمبر اجماع را حجت کرده «لا تجتمع امتی علی الضلالة» یا خدا اجماع را حجت کرده؛ همین که مردم اتفاق کردند همین معیار است ولی امامیه می‌گوید اگر هم اجماع حجت است برای اینکه کشف می‌کند از رضای معصوم، نظیر سیره متشرعه. در حقیقت، حرف اول و آخر را دین می‌زند نه مردم، این خیلی فرق است برای اینکه اینها جریان سقیفه را ثابت کنند ناچارند به یک چنین فکری تن در بدهند. هرگز اجماع به عنوان اینکه خودش حجت باشد نظیر سنت یا وحی این‌چنین نیست. حداکثر چیزی که از این آیه بتوان استفاده کرد حجیت سیره متشرعین است. بله سیره متشرعین از آن جهت که کشف می‌کند از دستور صاحب شریعت معتبر است، خب ﴿وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ﴾. بعد فرمود: ﴿نُوَلِّهِ ما تَوَلّی﴾؛ این ﴿نُوَلِّهِ﴾ یعنی «نجعله والیا»؛ ما او را والی همان ولایت خودش قرار می‌دهیم او ولایتش کدام سمت است به کدام سمت تولی کرده به سمت انحراف دیگر، ما او را هم والی همان سمت قرار می‌دهیم. این از صراط مستقیم افتاد وقتی از صراط مستقیم افتاد ﴿فما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ﴾ این شد متولی کوی ضلالت: فرمود ما هم او را والی همان سرزمین قرار می‌دهیم که النار مولای اینهاست: ﴿نُوَلِّهِ ما تَوَلّی﴾.

تحول و صیرورت انسان به آتش
چگونه این تولیت او انحرافی است، برای اینکه فرمود: ﴿وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ﴾؛ ما این را با آتش ملازم می‌کنیم، برای اینکه او به آن سمت رفت ما او را هم سرپرست شعله قرار می‌دهیم. آتش را خودش تولید می‌کند خودش هم مصرف می‌کند، این از تولید به مصرف هم مثل خودش است. همه گناهان این طور است هیچ چیزی در غضب مثل آتش نیست سیل مثل آتش نیست سیل دیگری را می‌برد خودش می‌رود و دیگری را هم می‌برد نابود نمی‌کند ولی آتش خودش را نابود می‌کند از بس عصبانی است، مثل آدمهایی که خیلی خشمگین شدند دست به خودکشی می‌زنند اینها یک آتش مجسمی‌اند. آتش اولین کاری که می‌کند اول خودش را می‌خورد حالا خواه مواد منفجره باشد خواه بنزین و نفت باشد خواه هیزم و زغال؛ اینها از خودخوری شروع می‌شود بعد دیگرسوزی، اول از خودسوزی شروع می‌شود. گناه معمولاً همین طور است مخصوصاً حسد، اینها اول خود آدم را می‌سوزاند بعد دیگری. اینکه در تعبیرات دینی آمده است ائمه(علیهم السلام) فرمودند در کلمات رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم هست که «إنّ الحسدَ یَأکل الایمان کما تَأکل النّارُ الحَطب» همین طور است؛ یک تشبیه معقول و محسوس است که گناه، اول خود آدم را می‌خورد. حالا می‌فرماید که این آتشی که او روشن کرده ما او را سرپرست همین آتش می‌کنیم، می‌گوییم مکرر روشن بکن مکرر بسوز ﴿نُوَلِّهِ ما تَوَلّی وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ﴾، بعد فرمود: ﴿وَ ساءَتْ مَصیرًا﴾ این از همان مواردی است که انسان جهنم می‌شود چون «مصیر» با صاد است نه «مسیر» با سین. این بد صیرورتی دارد، دارد به طرف جهنم می‌رود و جهنم می‌شود، حالا یک جهنم کوچکی به جهنم بزرگ منتقل خواهد شد. آن جهنمی که ﴿أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ﴾ آن سرجایش محفوظ است؛ اما یک سلسله جهنمهایی هم هستند که خدا فرمود ما جهنم را می‌آوریم: ﴿وَ جی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ اگر ما دلیل قطعی، عقلی یا نقل معتبر برخلاف این ظواهر نیافتیم خب این ظواهر حجت است. ظاهر این آیات آن است که گذشته از آن جنهمی که ﴿أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ﴾ خود انسان هم مشتعل می‌شود؛ یک جهنم متحرکی است که ﴿وَ ساءَتْ مَصیرًا﴾ یعنی انسان، صیرورت بدی دارد. انسان «تتحول نارا ینقلب ناراً یصیر جهنم» این‌چنین می‌شود که «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا»
خب، بعضیها خیال کردند که این اگر کسی حالا این کارها را کرد و به جایی معتقد نشد تحقیق کرد و به جایی معتقد نشد بخشوده است و آمرزیده است و امثال‌ذلک، آن را آیه بعد نفی کرده که نه، اینکه ما گفتیم بخشش است برای فروع جزئی است وگرنه این‌چنین نیست که کسی حالا بگوید من تحقیق کردم، معلوم نشد در عالم ـ معاذ الله ـ خدایی هست یا نه، دینی هست یا نه؟ این آن طور نیست، چون آن ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ هیچ جایی برای شبهه نگذاشت، لذا فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ﴾ که بحث بعدی است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:25

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی