- 344
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 71 تا 73 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 71 تا 73 سوره نساء"
- آشنایی با جوّ نزول بهترین راه درک معارف قرآن
- محک ابطاء برای شناخت نفاق درون
- عملکرد منافقین در زمان پیامبر (ص) و بعد از آن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً ﴿71﴾ وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُن مَعَهُمْ شَهِیداً ﴿72﴾ وَلَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَن لَم تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً﴿73﴾
آشنایی با جوّ نزول بهترین راه درک معارف قرآن
یکی از بهترین راه برای درک معارف آیات، آشنایی به آن فضا یا جوّ نزول است. ما اگر درست بررسی کنیم که اصحاب رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دیدشان نسبت به احکام و حِکَم اسلامی چه بوده است، آنگاه در شرح آیات، روشنتر فکر میکنیم.
از قرآن برمیآید همهٴ کسانی که در محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند و نمازهای پنجگانه را به حضرت اقتدا میکردند و از پای منبر حضرت بهرهها میبردند و با حضرت، شبانهروز مسافحه میکردند هیچکدام از اینها برای تأمین ایمان واقعی و سعادت حقیقی کافی نبود.
شواهد قرآنی در تأیید بعضی از اصحاب رسول اکرم (ص)
الف. شاهد اول آیه سورهٴ مبارکهٴ فتح
برای بررسی اینکه اصحاب حضرت آیا خالص بودند یا ناخالص، آیهٴ پایانی سورهٴ «فتح» شاهد خوبی است؛ بعضی از آیات سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم گواهِ خوبی است، بعضی از آیات سورهٴ «انعام» هم دلیلِ خوبی. آیهٴ پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فتح» یعنی آیهٴ بیست و نهم، همان آیهای است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اصحابش را معرفی میکند: ﴿مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِیَماهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُود﴾، بعد میفرماید مَثلشان در تورات یا انجیل اینچنین است.
خب، اینها اوصاف حضرت و همراهان حضرت است. فرمود وجود مبارک پیغمبر دارای رسالت است و اصحاب او هم نسبت به مؤمنین رُحمایاند، نسبت به کفّار اشداءاند: ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾. نه تنها از نظر مسائل جبهه و جنگ و امور نظامی موفقاند، بلکه مسائل جنگشان که جهاد اصغر است با جهاد اکبر، آمیخته است ﴿سِیَماهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ﴾؛ اهل سجدهاند، اهل اطاعتاند، اهل نمازهای واجب و مستحبّاند، پس هم جهاد اکبر دارند هم جهاد اصغر. ولی به حسب ظاهر، انسان خیال میکند که همهٴ اصحاب اینچنیناند؛ لکن به ذیل آیه که میرسیم میبینیم، میفرماید: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً﴾ یعنی همهٴ همراهان حضرت، این توفیقات را ندارند [بلکه] آنهایی که مؤمناند و عمل صالح دارند از اجر عظیم برخوردارند. این تبعیض نشان میدهد که همهٴ اصحاب اینچنین نبودند وگرنه میفرمود که «وعدهم الله»، چرا میفرمود: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً﴾، این نکته در تفسیر شریف المیزان هست ، این یک شاهد.
ب. شاهد دوم آیه 98 سورهٴ مبارکهٴ توبه
شاهد دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» است. در سورهٴ «توبه» پرده برداشته شده سخن میگوید، نمیفرماید «من المؤمنین» [بلکه] میفرماید: ﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ﴾؛ اینها جزء اعراباند نه جزء مؤمنین. اگر کسی مؤمن بود که دیگر این فکر را در خود راه نمیدهد و آن فکر این است، آیهٴ 98 ﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَایُنْفِقُ مَغْرَماً وَیَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوءِ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾؛ فرمود برخی از اعراب این طورند که اگر به آنها بگویند زکات بدهید این را یک غرامت میدانند، بگویید خمس بپردازید این را یک غرامت میدانند؛ وجوه شرعیه را غرامت میدانند، خب این را یک خسارت میدانند. در حالی که دیدِ قرآن کریم این است که ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ﴾ ؛ خدا صدقات را خودش قبول میکند ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ هرگونه ربا را محو میکند ولی صدقات را میپروراند. کسی که مؤمنِ به خدا نیست، وجوه شرعی را غرامت میداند ﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَایُنْفِقُ مَغْرَماً﴾ و میگوید ما ضرر کردیم، پس دیدشان دربارهٴ مسائل مالی این است که وجوه شرعی را غرامت و خسارت میدانند، این دو.
ج. شاهد سوم آیه 81 سورهٴ مبارکهٴ توبه
سوم اینکه همین گروه، دربارهٴ جبهه و جنگ نه تنها خودشان نمیروند [بلکه] دیگران را هم وادار میکنند که نروید. آیهٴ 81 همین سورهٴ «توبه» که قبلاً به این آیه اشاره شد این بود، فرمود یک عده هستند که ﴿لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾ این را بهانه میگیرند، میگویند در گرما به جبهه نروید. که مشابه همین بیان، در نهجالبلاغه حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که فرمود من شما را به جبهه اعزام میکنم، شما در زمستان بهانه میآورید که هوا سرد است، در تابستان بهانه میآورید که هوا گرم است.
خب، اینها که میگویند ﴿لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾ خودشان اهل نَفْر نیستند، خودشان اهل نُفورند نه نَفْر، قهراً نفورآفریناند، تنفّرآفریناند؛ دیگران را هم میرَمانند، گریز میدهند، نه گرایش ﴿قالوا لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾ این سه نمونه.
د. شاهد چهارم آیه 26 سورهٴ مبارکهٴ انعام
شاهد چهارم که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هست آن آیهٴ بیست و ششم است، فرمود: ﴿وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾؛ این گروه نفاق هم نائیاند، هم ناهی. «نائی» یعنی دور که میگویند حج تمتّع، وظیفه نائیهاست، در قبال حج قران و افراد. نائی یعنی دور _با همزه_ ناهی یعنی نهیکننده، اینها هم دورند هم دور میدارند. نه نزدیکاند، نه میگذارند کسی نزدیک بشود ﴿وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ این چهار شاهد.
هشدار قرآن در خصوص مبطئین اصحاب رسول اکرم (ص)
حالا در این فضا و جوّ، آیهٴ سورهٴ «نساء» که محلّ بحث است نازل شده. فرمود: ﴿وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ﴾؛ شما هوشیار باشید، در بین شما افراد اینچنینی هستند که هم بطیءاند، هم مُبطّیء؛ هم خودشان دیر میجُنبند هم دیگران را به بُطیء و تراخی و تأخیر دعوت میکنند. آنها که ضعیفالایماناند، سعی میکنند که در جبهه شرکت نکنند، آنها که منافقاند سعی میکنند نروند و نگذارند که دیگران بروند ﴿وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ﴾ مواظب اینها هم باشید. بعد اوصاف اینها را شرح میدهد، فرمود اینها نه تنها سلامتطلباند، فرصتطلب هم هستند. بعضیها در اثر ضعف ایمان فقط سلامتطلباند، بعضیها سودجو و فرصتطلب هم هستند. این گروه که اهل تبطئه و تأخیر و تراخیاند، نه تنها سلامتطلباند، فرصتطلب و سودطلب هم هستند، برای اینکه فرمود: ﴿فَإِنْ أَصَابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُن مَعَهُمْ شَهِیداً﴾؛ اگر شما در جنگ شکست خوردید، شهید دادید، اسیر دادید، جانباز دادید، مفقودالجسد دادید، این میگوید خدا بر ما منّت نهاد که ما با اینها نرفتیم. شهید یعنی حاضر، خوب شد که ما نرفتیم. شهید نه یعنی قتیل، ﴿إِذْ لَمْ أَکُن مَعَهُمْ شَهِیداً﴾ یعنی «إذ لم أکن معهم حاضرا» همان معنای لغوی خود را دارد، خوب شد که ما نرفتیم جبهه. اینکه میگویند ﴿قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ﴾ یک بیابدی به مقام شهداست، چون نقطهٴ مقابلش این است که شهادت، نِقمت است. اگر سلامت، نعمت شد شهادت میشود نقمت. این از آن بدترین بیادبیهای همین گروه اهل نفاق است؛ منتها این را صریح نگفتند. وقتی میگویند: ﴿قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ﴾؛ خدا بر من نعمت نازل کرده است یعنی آن که شهید شد، او را خدا نعمت نداد او نِقمتی بیش نیست. این است که مؤمنین را هشدار میدهد که در جمع شما یک چنین افرادی هم هستند که ﴿فَإِنْ أَصَابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ﴾ یعنی اگر در جنگ شهید شدید یا اسیر شدید یا جانباز شدید ﴿قَالَ﴾؛ همینها میگویند: ﴿أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ﴾؛ خدا بر من نعمت نازل کرد، برای اینکه من نرفتم با اینها حاضر نشدم ﴿إِذْ لَمْ أَکُن مَعَهُمْ شَهِیداً﴾ یعنی شهادت و مانند آن میشود نِقمت، این یک.
و اگر شما پیروزمندانه برگشتید و غنایمی نصیب شما شد، اینها آنچنان سودجو و فرصتطلباند که این غنیمت مالی را فوزِ عظیم میدانند ﴿وَلَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ﴾؛ حالا اگر سالم برگشتید، غنیمتی نصیب شما شد و بهرهٴ مادی بردید ﴿لَیَقُولَنَّ﴾ این با «نون» تأکید ثَقیله که نشانهٴ اهتمام آنهاست به این امر، به ضرس قاطع میگویند ای کاش! ما با اینها بودیم.
حسرت منافقین از پیروزیهای رزمندگان
پرانتزی به عنوان جملهٴ معترضه این وسط هست ﴿لَیَقُولَنَّ﴾، آن پرانتز این است که ﴿کَأَن لَم تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ مَوَدَّةٌ﴾ این جمله معترضه است یعنی گویا اصلاً در بین شما نبود و نمیدید شما عازم جبههاید و شما را نمیشناخت هدف
شما را نمیدانست؛ مثل اینکه بیگانه بود چون این حرف، حرف آدم بیگانه است و اگر کسی آشنا به محیط اسلامی باشد، دعوت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بشنود، اعزام مسلمین را ببیند، این دیگر نمیگوید ﴿یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ﴾، این ﴿یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ﴾ برای کسی است که دسترسی ندارد؛ مثل اینکه الآن ما در زیارت شهدا میگوییم «یا لیتنی کنتُ معکم» ولی کسی که در زمان حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و حضرت او را دعوت کرد به حضور در جبهه، او دیگر حق ندارد بگوید ای کاش! من با شما بودم، لذا یک جملهٴ معترضهای در پرانتز قرآن کریم باز میکند، میگوید ﴿کَأَن لَم تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ مَوَدَّةٌ﴾ مثل اینکه اصلاً با شما رابطهٴ دوستی نداشت، در جمع شما نبود، از وضع شما آگاه نبود، بیگانهٴ محض بود حالا یک چنین حرفی میزند. خب، این جملهٴ معترضه که تمام شد این پرانتز هم بسته میشود، قهراً به این صورت درمیآید «لیقولنّ یَا لَیْتَنِی»، این ﴿یَا لَیْتَنِی﴾ مقولِ قول است «لیقولنّ یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ».
خب، تا اینجا ممکن است که انسان این را حمل بکند بر حسرتِ ظاهری؛ اما گفتند که ﴿فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً﴾، این ﴿أَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً﴾ ناظر به آن است که این شخص آن شهادت را، آن پیروزی را که معنوی است فوزِ عظیم نمیداند و این غنیمت را فوز عظیم میداند. این همان است که ﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَایُنْفِقُ مَغْرَماً﴾ آن وجوهی را که در راه خدا میدهد آن را غرامت میداند و اگر مالی به دست او بیاید، این را فوز عظیم تلقی میکند.
خب، فرمود وقتی پیروزی نصیب مسلمین بشود: ﴿وَلَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَن لَم تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ مَوَدَّةٌ﴾ چه میگویند؟ میگویند: ﴿یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً﴾، خب این مالی که ذات اقدس الهی دربارهٴ آن میفرماید: ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ منافق یا ضعیفالایمان، این غنیمت را فوز عظیم میداند؛ به عظمت یاد میکند، این دیدِ اوست.
بیان لطیف علامه طباطبایی (ره) در خصوص یاران سید الشهداء (علیه السلام)
بیانی را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) دارند که بسیار لطیف است، میفرمایند که تنها گروهی که خالص بودند در نثار و ایثار جان و مال، هیچ کوتاهی نکردند فقط اصحاب سیدالشهداء(صلوات الله علیه) در کربلا بودند که یکدست و خالص بودند . اصحاب رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برابر این همه آیاتی که قرآن نشان میدهد، یکدست و خالص نبودند. اصحاب حضرت امیر(سلام الله علیه) که بعضی از شواهد را از نهجالبلاغه میخوانیم، یکدست و خالص نبودند. اصحاب امام مجتبی هم که طبق شواهد تاریخی یکدست و خالص نبودند ولی اصحاب سیدالشهداء گرچه کم بودند همین مقداری که با حضرت بودند، یکدست و خالص بودند، لذا حضرت فرمود که من هیچ اهلبیتی و اصحابی مثل شما ندیدم .
محک ابطاء برای شناخت نفاق درون
دربارهٴ ابطاء چند بیان هست و یک اعلام خطر؛ آن اعلام خطر این است که اگر کسی در درونِ خود یک چنین حالتی را احساس کرد یا بکند، وقتی شهدا را از جبهه به پشت جبهه میآورند یا مفقودالجسدها وضعشان روشن میشود، اگر کسی در آن درونِ دلش خطور کند که خوب شد ما نرفتیم _گرچه ظاهراً سخنی ندارد_ این هم مشمول همین آیه است، این یک اعلان خطری است. حالا اگر کشف از نفاق نکند، لااقل شاهد ضعف ایمان هست. اگر در هنگام اعزام به جبهه، کسی کوتاهی بکند بدون عُذر نرود بعد هنگام بازگشت اجساد پاک شهدا در قلبش خطور بکند، بگوید خوب شد که ما نرفتیم، این مشمول همین ﴿وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ﴾ است. اگر صریحتر بگوید که خب نفاق است و اگر در دل واقعاً به این امر معتقد باشد به قلبش خطور بکند و با این سخن زندگی بکند، در درونِ دلش نفاق دارد یا ضعف ایمان این اعلام خطر است.
خطب نهجالبلاغه در خصوص مبطئین
دربارهٴ بطیء بودن خطبهای از حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه است که به ذات اقدس الهی پناه میبرد از نفسی که تبعاً در کارهای خیر به بطیء و کُندی مایل است. در خطبهٴ 114 نهجالبلاغه این است که _همان اول خطبه است_: «وَ نَسْتَعِینُهُ عَلَی هذِهِ النُّفوسِ الْبِطَاءِ» «بطاء» جمع بطیئه است یعنی ما از خدا کمک میگیریم که این نفسی را که در کارهای خیر بُطیء دارد و سرعت ندارد به ما کمک بکند، ما مأموریم به سرعت، خدا فرمود: ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ ولی این نفوس بطیئهاند یعنی کُندند.
باز در خطبهٴ 97 اینچنین فرمود: «وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَیَظْهَرَنَّ هؤُلاَءِ الْقَوْمُ عَلَیْکُمْ»؛ قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست اَمویان بر شما پیروز میشوند؛ اما «لَیْسَ لِأَنَّهُمْ أَوْلَی بِالْحَقِّ مِنْکُمْ» نه برای اینکه حق با آنهاست از آن جهت پیروز بشوند، «وَ لکِنْ لِإِسْرَاعِهِمْ إِلَی بَاطِلِ صَاحِبِهِمْ وَ إِبْطَائِکُمْ عَنْ حَقِّی» آنها در انجام مأموریتهای اموی، معاویه که باطل است سریعاند و شما در دستورات من که حق است، بطیئاید.
دربارهٴ برحذر بودن از وسایل خطر، نامهای دارد آن نامهٴ 51 حضرت اینچنین است: «مَنْ لَمْ یَحْذَرْ مَا هُوَ صَائِرٌ إِلَیْهِ لَمْ یُقَدِّمْ لِنَفْسِهِ مَا یُحْرِزُهَا»؛ اگر کسی از چیزی به نام قیامت میترسد و پیشفرستی نداشته باشد، این در حِرض و امان نیست بالأخره خطر، دامنگیر او خواهد شد.
عملکرد منافقین در زمان پیامبر (ص) و بعد از آن
آن قسمت مهم که جریان نفاق است در خطبهٴ 194 اوصاف منافقین را تشریح میکند. این منافقین که در صدر اسلام فراوان بودند به عنوان آتشِ زیر خاکستر در یک ربع قرن تقریبی ساکت بودند، بعد ظهور کردند. شما وضع مسلمانهای زمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را دیدید که تقریباً یک سوم افراد را منافقین تشکیل میدادند، چه اینکه در جنگ احد از نزدیک مشاهده کردید. این گروه نفاق، نه تنها با مشرکین رابطه داشتند و کارشکنی میکردند و قصد ترور رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را داشتند، بلکه در اواخر امر، دست به یک سلسله کارهایی زدند که هیچ انسان شریفی خود را به آن کار آماده نمیکند و آن متّهمکردن ناموس پاک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود که آیات اِفک، در سورهٴ «نور» در همین زمینه است.
پس اینها از قتل پیامبر نقشه کشیدند تا به هَتک حرمت و ناموس پیغمبر در جریان تهمتزدن به یکی از زنان پیغمبر بود که ذات اقدس الهی آن بیت را تطهیر کرد، فرمود همسران پیامبر پاکاند. ممکن است زنی همسر پیامبر باشد و کافر باشد و این ننگ نیست، چه اینکه صریحاً فرمود: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا﴾ خب، همسر پیغمبر کافر باشد این ننگ نیست؛ اما اگر همسر پیامبر، عفیف نباشد این یک ننگ است در دامن پیامبر. لذا قرآن کریم در عین حال که دارد همسر نوح، همسر لوط کافر بودند، دربارهٴ همسر پیامبر دارد که کاملاً از آلودگی پاک بودند. پس منافق تا اینجا حاضر شد که متّهم بکند بیت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را رقمشان هم که زیاد بود، توطئهشان هم که تا به اینجا رسید.
بعد از تشکیل سقیفهٴ بنیساعده و خانهنشین شدن حضرت امیر(سلام الله علیه) همهٴ این کارشکنیها رخت بربست. حضرت فرمود اینها کجا رفتند؟ جمعیتشان هم که خیلی بود _تقریباً یک سوم مسلمین بودند_ توطئهٴ آنها هم از قتل پیامبر تا متّهم کردن ناموس پیامبر ادامه داشت، اینها کجا رفتند؟ اینها یا دفعتاً مُردند که اینطور نیست، خب تاریخ مرگ مشخص است یا دفعتاً برگشتند؛ مثل سلمان و اباذر شدند این هم که نیست، برای اینکه کسانی که حرفهای پیامبر در آنها اثر نکردند با چه عاملی برمیگردند و انسان سالم میشوند یا با دستگاه و حکومت ساختند، هذا هو الحق.
کارشکنی خطّ نفاق در حکومت امیرالمومنین (علیه السلام)
همین گروه نفاق هر کدام یک پُست کلیدی گرفتند و ساختند، همینها وقتی وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) به خلافت رسید، دستشان از آن پُستهای کلیدی کوتاه شد؛ مثل طلحه، زُبیر و امثالذلک حالا دوباره کارشکنی شروع شد، همین آتشهای زیر خاکستر. لذا این خطبهٴ 194 نهجالبلاغه تشریح اینهاست. نهجالبلاغه، مهجور بودنش در این است که آن قسمتهای علمی نهجالبلاغه؛ مثل خطبههای توحیدی بسیار کم مطرح است. این تحلیلهای سیاسی نهجالبلاغه هم گرچه به اندازهٴ آن قسمتها مهجور نیست ولی باز، مهجور است چون در بسیاری از موارد، حضرت علل سقوط و صعود حکومتها را خوب تشریح میکند. در آن نوبتهای قبل هم ملاحظه فرمودید که صریحاً نام قیاصرهٴ روم و اکاسرهٴ ایران را میبرد. فرمود مردم! من را تنها نگذارید وگرنه این اکاسره و قیاصره همان بلایی که بر سر گذشتههایتان درآورده بودند، همان بلا را بر سر شما درمیآورند یعنی کسراهای ایران و قیصرهای روم، این دو امپراطوری قوی، در معرض خطر قرار میدادند همین کارها را هم کردند بالأخره. اینها را حضرت خوب اسم میبرد، بررسی میکند، روشن میکند. فرمود اینها بر گذشتگان شما مسلّط شدند، الآن هم اگر من را تنها بگذارید مسلّط میشوند بر شما، چه اینکه همینطور هم شد. در دستگاه اموی در شام بعضی از این مستشاران رومی بودند، حتی در جریان کربلا بعضی از مستشاران رومی در شام نقشه میکشیدند و ابنزیاد در کوفه دریافت میکرد به عمرسعد در کربلا میداد و پیاده میکردند. این طور نبود که خود مردم اینطور برخیزند و آن ذات مطهّر و مقدس را شهید بکنند بدون دخالت بیگانهها. شما وقتی آن نقشههای اوّلیهٴ کربلا را بررسی میکنید، میبینید آن نقشههای اوّلیه که در شام ترسیم میشد بعضی از مستشاران رومی حضور داشتند.
این همان بیان حضرت است در خطبهٴ «قاصعه» نهجالبلاغه که فرمود: اگر من را تنها بگذارید، همین وضع پیش میآید؛ اکاسره و قیاصره.
هشدار امیرالمومنین (ع) در بر حذر بودن از منافقین
در خطبهٴ 194 مردم را از منافقین برحذر میکند. این منافقین همانهایی بودند که در عصر رسول خدا بودند، بعد این یک رُبع قرن به صورت آتشِ زیر خاکستر هر کدام پُستهای کلیدی داشتند، بعد هم وقتی که از دست اینها گرفته شد دوباره خاکسترها کنار رفت و آن شعلهها و اخگرها خودشان را نشان دادند.
در خطبهٴ 194 میفرماید: «أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَی اللَّهِ وَ أُحَذِّرُکُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ»؛ که شما از اینها برحذر باشید ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ از اینهاست. در آیه دارد ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ اینجا فرمود: «وَ أُحَذِّرُکُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ» حالا «فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ»؛ اینها اهل ضلالت و گمراهیاند و گمراه کنندهاند «وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ» این با «راء» یعنی اهل لغزشاند و میلغزانند «یَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً»؛ هر روز به رنگی درمیآیند «وَ یَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً وَ یَعْمِدُونَکُمْ بِکُلِّ عِمَاد»؛ تفنّنی دارند و شما را با هر تیری، هدف قرار میدهند «وَ یَرْصُدُونَکُمْ بِکُلِّ مِرْصَاد»؛ در هر کمینگاهی کمین میزنند «قُلُوبُهُمْ دَوِیَّةٌ وَ صِفَاحُهُمْ نَقِیَّةٌ»؛ دلهای اینها بیمار است ولی صفحات صورت اینها شاداب است و نشانهٴ سلامت را به همراه دارد «یَمْشُونَ الْخَفَاءَ»؛ مرموزانه، مخفیانه خطّمشیشان را پیاده میکنند «وِ یَدِبُّونَ الضَّرَاءَ وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَیَاء»؛ حرف که میزنند مثل اینکه داروخانه را باز کردند، اوصاف را شرح میدهند، مثل اینکه شفابخشاند، کارشان جز مرض چیز دیگر نیست «وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَیَاءُ حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَکِّدُو الْبَلاَءِ وَ مُقنِطُو الرَّجَاءِ لَهُمْ بِکُلِّ طَرِیقٍ صَرِیعٌ وَ إِلَی کُلِّ قَلْبٍ شَفِیعٌ وَ لِکُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ یَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ یَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ»، تعبیری در ضربالمَثلهای فارسی هست که میگوییم به یکدیگر نان قرض میدهند؛ اینها به یکدیگر ثنا قرض میدهند «یَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ»؛ یکدیگر را مدح میکنند اما نه برای رضای خدا، قرض میدهند که آن هم در روزنامهای در مجلهای این قرضشان را جبران بکند، اینها ثنا قرض میدهند، مدح قرض میدهند، ستایش قرض میدهند به یکدیگر «یَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ یَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ»؛ در انتظار دریافت پاداشاند نه اینکه «لله» از کسی تعریف بکنند یا حمایت بکنند کسی را «إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا وَ إِنْ عَذَلُوا کَشَفُوا وَ إِنْ حَکَمُوا أَسْرَفُوا قَدْ أَعَدُّوا لِکُلِّ حَقٍّ بَاطِلاً وَ لِکُلِّ قَائِمٍ مَائِلاً»؛ در برابر هر حقّی باطلی را اینها ذخیره کردند.
اینها اصولاً دستورات دین را یاد میگیرند برای توجیه گناهانشان، چون میدانید هر واجبی یک موارد استثنایی دارد؛ فلان کار واجب است مگر در آن حال برای فلان شخص، فلان شیء حرام است مگر در آن حال برای فلان شخص، هر واجب یا حرامی یک موارد استثنایی دارد. روزه واجب است مگر برای مسافر، این خودش را میزند به سفر که روزه نگیرد، شُرب خَمر حرام است، فلان شیء حرام است مگر در حال اضطرار برای درمان بیماری، این میگوید من بیمارم و علاجم منحصر به فرد است. اصلاً او فقه را یاد گرفته برای توجیه گناهان خود، چون همهٴ محرّمات و واجبها یک موارد استثنایی دارد، اینها این طورند.
«وَ لِکُلِّ قَائِمٍ مَائِلاً وَ لِکُلِّ حَیٍ قَاتِلاً وَ لِکُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِکُلِّ لَیْلٍ مِصْبَاحاً» هر وقت اوضاع میرود علیه اینها تاریک بشود، چراغی از خودشان دارند این را روشن میکنند «یَتَوَصَّلُونَ إِلَی الطَّمَعِ بِالْیَأَسِ لِیُقِیمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ وَ یُنْفِقُوا بِهِ أَعْلاَقَهُمْ یَقُولُونَ فَیُشَبِّهُونَ وَ یَصِفُونَ فَیُمَوِّهُونَ»؛ تمویه میکنند، تمویه همین که در منطق ملاحظه فرمودید مموّهات اصلش از «ماه» هست و «ماء» یعنی آبکی، حرفهای آبکی را میگویند تمویه، موَّهَ یعنی یک حرف آبکی را تحویل داده است مغالطه هم همین است، مموّهات و تمویهات این است. بعد فرمود: «فَهُمْ لُمَةُ الشَّیْطَانِ وَ حُمَةُ النِّیْرَانِ: ﴿أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾ .
«اعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا»
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- آشنایی با جوّ نزول بهترین راه درک معارف قرآن
- محک ابطاء برای شناخت نفاق درون
- عملکرد منافقین در زمان پیامبر (ص) و بعد از آن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً ﴿71﴾ وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُن مَعَهُمْ شَهِیداً ﴿72﴾ وَلَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَن لَم تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً﴿73﴾
آشنایی با جوّ نزول بهترین راه درک معارف قرآن
یکی از بهترین راه برای درک معارف آیات، آشنایی به آن فضا یا جوّ نزول است. ما اگر درست بررسی کنیم که اصحاب رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دیدشان نسبت به احکام و حِکَم اسلامی چه بوده است، آنگاه در شرح آیات، روشنتر فکر میکنیم.
از قرآن برمیآید همهٴ کسانی که در محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند و نمازهای پنجگانه را به حضرت اقتدا میکردند و از پای منبر حضرت بهرهها میبردند و با حضرت، شبانهروز مسافحه میکردند هیچکدام از اینها برای تأمین ایمان واقعی و سعادت حقیقی کافی نبود.
شواهد قرآنی در تأیید بعضی از اصحاب رسول اکرم (ص)
الف. شاهد اول آیه سورهٴ مبارکهٴ فتح
برای بررسی اینکه اصحاب حضرت آیا خالص بودند یا ناخالص، آیهٴ پایانی سورهٴ «فتح» شاهد خوبی است؛ بعضی از آیات سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم گواهِ خوبی است، بعضی از آیات سورهٴ «انعام» هم دلیلِ خوبی. آیهٴ پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فتح» یعنی آیهٴ بیست و نهم، همان آیهای است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اصحابش را معرفی میکند: ﴿مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِیَماهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُود﴾، بعد میفرماید مَثلشان در تورات یا انجیل اینچنین است.
خب، اینها اوصاف حضرت و همراهان حضرت است. فرمود وجود مبارک پیغمبر دارای رسالت است و اصحاب او هم نسبت به مؤمنین رُحمایاند، نسبت به کفّار اشداءاند: ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾. نه تنها از نظر مسائل جبهه و جنگ و امور نظامی موفقاند، بلکه مسائل جنگشان که جهاد اصغر است با جهاد اکبر، آمیخته است ﴿سِیَماهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ﴾؛ اهل سجدهاند، اهل اطاعتاند، اهل نمازهای واجب و مستحبّاند، پس هم جهاد اکبر دارند هم جهاد اصغر. ولی به حسب ظاهر، انسان خیال میکند که همهٴ اصحاب اینچنیناند؛ لکن به ذیل آیه که میرسیم میبینیم، میفرماید: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً﴾ یعنی همهٴ همراهان حضرت، این توفیقات را ندارند [بلکه] آنهایی که مؤمناند و عمل صالح دارند از اجر عظیم برخوردارند. این تبعیض نشان میدهد که همهٴ اصحاب اینچنین نبودند وگرنه میفرمود که «وعدهم الله»، چرا میفرمود: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً﴾، این نکته در تفسیر شریف المیزان هست ، این یک شاهد.
ب. شاهد دوم آیه 98 سورهٴ مبارکهٴ توبه
شاهد دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» است. در سورهٴ «توبه» پرده برداشته شده سخن میگوید، نمیفرماید «من المؤمنین» [بلکه] میفرماید: ﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ﴾؛ اینها جزء اعراباند نه جزء مؤمنین. اگر کسی مؤمن بود که دیگر این فکر را در خود راه نمیدهد و آن فکر این است، آیهٴ 98 ﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَایُنْفِقُ مَغْرَماً وَیَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوءِ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾؛ فرمود برخی از اعراب این طورند که اگر به آنها بگویند زکات بدهید این را یک غرامت میدانند، بگویید خمس بپردازید این را یک غرامت میدانند؛ وجوه شرعیه را غرامت میدانند، خب این را یک خسارت میدانند. در حالی که دیدِ قرآن کریم این است که ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ﴾ ؛ خدا صدقات را خودش قبول میکند ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ هرگونه ربا را محو میکند ولی صدقات را میپروراند. کسی که مؤمنِ به خدا نیست، وجوه شرعی را غرامت میداند ﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَایُنْفِقُ مَغْرَماً﴾ و میگوید ما ضرر کردیم، پس دیدشان دربارهٴ مسائل مالی این است که وجوه شرعی را غرامت و خسارت میدانند، این دو.
ج. شاهد سوم آیه 81 سورهٴ مبارکهٴ توبه
سوم اینکه همین گروه، دربارهٴ جبهه و جنگ نه تنها خودشان نمیروند [بلکه] دیگران را هم وادار میکنند که نروید. آیهٴ 81 همین سورهٴ «توبه» که قبلاً به این آیه اشاره شد این بود، فرمود یک عده هستند که ﴿لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾ این را بهانه میگیرند، میگویند در گرما به جبهه نروید. که مشابه همین بیان، در نهجالبلاغه حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که فرمود من شما را به جبهه اعزام میکنم، شما در زمستان بهانه میآورید که هوا سرد است، در تابستان بهانه میآورید که هوا گرم است.
خب، اینها که میگویند ﴿لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾ خودشان اهل نَفْر نیستند، خودشان اهل نُفورند نه نَفْر، قهراً نفورآفریناند، تنفّرآفریناند؛ دیگران را هم میرَمانند، گریز میدهند، نه گرایش ﴿قالوا لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ﴾ این سه نمونه.
د. شاهد چهارم آیه 26 سورهٴ مبارکهٴ انعام
شاهد چهارم که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هست آن آیهٴ بیست و ششم است، فرمود: ﴿وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾؛ این گروه نفاق هم نائیاند، هم ناهی. «نائی» یعنی دور که میگویند حج تمتّع، وظیفه نائیهاست، در قبال حج قران و افراد. نائی یعنی دور _با همزه_ ناهی یعنی نهیکننده، اینها هم دورند هم دور میدارند. نه نزدیکاند، نه میگذارند کسی نزدیک بشود ﴿وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ این چهار شاهد.
هشدار قرآن در خصوص مبطئین اصحاب رسول اکرم (ص)
حالا در این فضا و جوّ، آیهٴ سورهٴ «نساء» که محلّ بحث است نازل شده. فرمود: ﴿وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ﴾؛ شما هوشیار باشید، در بین شما افراد اینچنینی هستند که هم بطیءاند، هم مُبطّیء؛ هم خودشان دیر میجُنبند هم دیگران را به بُطیء و تراخی و تأخیر دعوت میکنند. آنها که ضعیفالایماناند، سعی میکنند که در جبهه شرکت نکنند، آنها که منافقاند سعی میکنند نروند و نگذارند که دیگران بروند ﴿وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ﴾ مواظب اینها هم باشید. بعد اوصاف اینها را شرح میدهد، فرمود اینها نه تنها سلامتطلباند، فرصتطلب هم هستند. بعضیها در اثر ضعف ایمان فقط سلامتطلباند، بعضیها سودجو و فرصتطلب هم هستند. این گروه که اهل تبطئه و تأخیر و تراخیاند، نه تنها سلامتطلباند، فرصتطلب و سودطلب هم هستند، برای اینکه فرمود: ﴿فَإِنْ أَصَابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُن مَعَهُمْ شَهِیداً﴾؛ اگر شما در جنگ شکست خوردید، شهید دادید، اسیر دادید، جانباز دادید، مفقودالجسد دادید، این میگوید خدا بر ما منّت نهاد که ما با اینها نرفتیم. شهید یعنی حاضر، خوب شد که ما نرفتیم. شهید نه یعنی قتیل، ﴿إِذْ لَمْ أَکُن مَعَهُمْ شَهِیداً﴾ یعنی «إذ لم أکن معهم حاضرا» همان معنای لغوی خود را دارد، خوب شد که ما نرفتیم جبهه. اینکه میگویند ﴿قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ﴾ یک بیابدی به مقام شهداست، چون نقطهٴ مقابلش این است که شهادت، نِقمت است. اگر سلامت، نعمت شد شهادت میشود نقمت. این از آن بدترین بیادبیهای همین گروه اهل نفاق است؛ منتها این را صریح نگفتند. وقتی میگویند: ﴿قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ﴾؛ خدا بر من نعمت نازل کرده است یعنی آن که شهید شد، او را خدا نعمت نداد او نِقمتی بیش نیست. این است که مؤمنین را هشدار میدهد که در جمع شما یک چنین افرادی هم هستند که ﴿فَإِنْ أَصَابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ﴾ یعنی اگر در جنگ شهید شدید یا اسیر شدید یا جانباز شدید ﴿قَالَ﴾؛ همینها میگویند: ﴿أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ﴾؛ خدا بر من نعمت نازل کرد، برای اینکه من نرفتم با اینها حاضر نشدم ﴿إِذْ لَمْ أَکُن مَعَهُمْ شَهِیداً﴾ یعنی شهادت و مانند آن میشود نِقمت، این یک.
و اگر شما پیروزمندانه برگشتید و غنایمی نصیب شما شد، اینها آنچنان سودجو و فرصتطلباند که این غنیمت مالی را فوزِ عظیم میدانند ﴿وَلَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ﴾؛ حالا اگر سالم برگشتید، غنیمتی نصیب شما شد و بهرهٴ مادی بردید ﴿لَیَقُولَنَّ﴾ این با «نون» تأکید ثَقیله که نشانهٴ اهتمام آنهاست به این امر، به ضرس قاطع میگویند ای کاش! ما با اینها بودیم.
حسرت منافقین از پیروزیهای رزمندگان
پرانتزی به عنوان جملهٴ معترضه این وسط هست ﴿لَیَقُولَنَّ﴾، آن پرانتز این است که ﴿کَأَن لَم تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ مَوَدَّةٌ﴾ این جمله معترضه است یعنی گویا اصلاً در بین شما نبود و نمیدید شما عازم جبههاید و شما را نمیشناخت هدف
شما را نمیدانست؛ مثل اینکه بیگانه بود چون این حرف، حرف آدم بیگانه است و اگر کسی آشنا به محیط اسلامی باشد، دعوت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بشنود، اعزام مسلمین را ببیند، این دیگر نمیگوید ﴿یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ﴾، این ﴿یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ﴾ برای کسی است که دسترسی ندارد؛ مثل اینکه الآن ما در زیارت شهدا میگوییم «یا لیتنی کنتُ معکم» ولی کسی که در زمان حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و حضرت او را دعوت کرد به حضور در جبهه، او دیگر حق ندارد بگوید ای کاش! من با شما بودم، لذا یک جملهٴ معترضهای در پرانتز قرآن کریم باز میکند، میگوید ﴿کَأَن لَم تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ مَوَدَّةٌ﴾ مثل اینکه اصلاً با شما رابطهٴ دوستی نداشت، در جمع شما نبود، از وضع شما آگاه نبود، بیگانهٴ محض بود حالا یک چنین حرفی میزند. خب، این جملهٴ معترضه که تمام شد این پرانتز هم بسته میشود، قهراً به این صورت درمیآید «لیقولنّ یَا لَیْتَنِی»، این ﴿یَا لَیْتَنِی﴾ مقولِ قول است «لیقولنّ یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ».
خب، تا اینجا ممکن است که انسان این را حمل بکند بر حسرتِ ظاهری؛ اما گفتند که ﴿فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً﴾، این ﴿أَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً﴾ ناظر به آن است که این شخص آن شهادت را، آن پیروزی را که معنوی است فوزِ عظیم نمیداند و این غنیمت را فوز عظیم میداند. این همان است که ﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَایُنْفِقُ مَغْرَماً﴾ آن وجوهی را که در راه خدا میدهد آن را غرامت میداند و اگر مالی به دست او بیاید، این را فوز عظیم تلقی میکند.
خب، فرمود وقتی پیروزی نصیب مسلمین بشود: ﴿وَلَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَن لَم تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ مَوَدَّةٌ﴾ چه میگویند؟ میگویند: ﴿یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً﴾، خب این مالی که ذات اقدس الهی دربارهٴ آن میفرماید: ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ منافق یا ضعیفالایمان، این غنیمت را فوز عظیم میداند؛ به عظمت یاد میکند، این دیدِ اوست.
بیان لطیف علامه طباطبایی (ره) در خصوص یاران سید الشهداء (علیه السلام)
بیانی را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) دارند که بسیار لطیف است، میفرمایند که تنها گروهی که خالص بودند در نثار و ایثار جان و مال، هیچ کوتاهی نکردند فقط اصحاب سیدالشهداء(صلوات الله علیه) در کربلا بودند که یکدست و خالص بودند . اصحاب رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برابر این همه آیاتی که قرآن نشان میدهد، یکدست و خالص نبودند. اصحاب حضرت امیر(سلام الله علیه) که بعضی از شواهد را از نهجالبلاغه میخوانیم، یکدست و خالص نبودند. اصحاب امام مجتبی هم که طبق شواهد تاریخی یکدست و خالص نبودند ولی اصحاب سیدالشهداء گرچه کم بودند همین مقداری که با حضرت بودند، یکدست و خالص بودند، لذا حضرت فرمود که من هیچ اهلبیتی و اصحابی مثل شما ندیدم .
محک ابطاء برای شناخت نفاق درون
دربارهٴ ابطاء چند بیان هست و یک اعلام خطر؛ آن اعلام خطر این است که اگر کسی در درونِ خود یک چنین حالتی را احساس کرد یا بکند، وقتی شهدا را از جبهه به پشت جبهه میآورند یا مفقودالجسدها وضعشان روشن میشود، اگر کسی در آن درونِ دلش خطور کند که خوب شد ما نرفتیم _گرچه ظاهراً سخنی ندارد_ این هم مشمول همین آیه است، این یک اعلان خطری است. حالا اگر کشف از نفاق نکند، لااقل شاهد ضعف ایمان هست. اگر در هنگام اعزام به جبهه، کسی کوتاهی بکند بدون عُذر نرود بعد هنگام بازگشت اجساد پاک شهدا در قلبش خطور بکند، بگوید خوب شد که ما نرفتیم، این مشمول همین ﴿وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ﴾ است. اگر صریحتر بگوید که خب نفاق است و اگر در دل واقعاً به این امر معتقد باشد به قلبش خطور بکند و با این سخن زندگی بکند، در درونِ دلش نفاق دارد یا ضعف ایمان این اعلام خطر است.
خطب نهجالبلاغه در خصوص مبطئین
دربارهٴ بطیء بودن خطبهای از حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه است که به ذات اقدس الهی پناه میبرد از نفسی که تبعاً در کارهای خیر به بطیء و کُندی مایل است. در خطبهٴ 114 نهجالبلاغه این است که _همان اول خطبه است_: «وَ نَسْتَعِینُهُ عَلَی هذِهِ النُّفوسِ الْبِطَاءِ» «بطاء» جمع بطیئه است یعنی ما از خدا کمک میگیریم که این نفسی را که در کارهای خیر بُطیء دارد و سرعت ندارد به ما کمک بکند، ما مأموریم به سرعت، خدا فرمود: ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ ولی این نفوس بطیئهاند یعنی کُندند.
باز در خطبهٴ 97 اینچنین فرمود: «وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَیَظْهَرَنَّ هؤُلاَءِ الْقَوْمُ عَلَیْکُمْ»؛ قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست اَمویان بر شما پیروز میشوند؛ اما «لَیْسَ لِأَنَّهُمْ أَوْلَی بِالْحَقِّ مِنْکُمْ» نه برای اینکه حق با آنهاست از آن جهت پیروز بشوند، «وَ لکِنْ لِإِسْرَاعِهِمْ إِلَی بَاطِلِ صَاحِبِهِمْ وَ إِبْطَائِکُمْ عَنْ حَقِّی» آنها در انجام مأموریتهای اموی، معاویه که باطل است سریعاند و شما در دستورات من که حق است، بطیئاید.
دربارهٴ برحذر بودن از وسایل خطر، نامهای دارد آن نامهٴ 51 حضرت اینچنین است: «مَنْ لَمْ یَحْذَرْ مَا هُوَ صَائِرٌ إِلَیْهِ لَمْ یُقَدِّمْ لِنَفْسِهِ مَا یُحْرِزُهَا»؛ اگر کسی از چیزی به نام قیامت میترسد و پیشفرستی نداشته باشد، این در حِرض و امان نیست بالأخره خطر، دامنگیر او خواهد شد.
عملکرد منافقین در زمان پیامبر (ص) و بعد از آن
آن قسمت مهم که جریان نفاق است در خطبهٴ 194 اوصاف منافقین را تشریح میکند. این منافقین که در صدر اسلام فراوان بودند به عنوان آتشِ زیر خاکستر در یک ربع قرن تقریبی ساکت بودند، بعد ظهور کردند. شما وضع مسلمانهای زمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را دیدید که تقریباً یک سوم افراد را منافقین تشکیل میدادند، چه اینکه در جنگ احد از نزدیک مشاهده کردید. این گروه نفاق، نه تنها با مشرکین رابطه داشتند و کارشکنی میکردند و قصد ترور رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را داشتند، بلکه در اواخر امر، دست به یک سلسله کارهایی زدند که هیچ انسان شریفی خود را به آن کار آماده نمیکند و آن متّهمکردن ناموس پاک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود که آیات اِفک، در سورهٴ «نور» در همین زمینه است.
پس اینها از قتل پیامبر نقشه کشیدند تا به هَتک حرمت و ناموس پیغمبر در جریان تهمتزدن به یکی از زنان پیغمبر بود که ذات اقدس الهی آن بیت را تطهیر کرد، فرمود همسران پیامبر پاکاند. ممکن است زنی همسر پیامبر باشد و کافر باشد و این ننگ نیست، چه اینکه صریحاً فرمود: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا﴾ خب، همسر پیغمبر کافر باشد این ننگ نیست؛ اما اگر همسر پیامبر، عفیف نباشد این یک ننگ است در دامن پیامبر. لذا قرآن کریم در عین حال که دارد همسر نوح، همسر لوط کافر بودند، دربارهٴ همسر پیامبر دارد که کاملاً از آلودگی پاک بودند. پس منافق تا اینجا حاضر شد که متّهم بکند بیت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را رقمشان هم که زیاد بود، توطئهشان هم که تا به اینجا رسید.
بعد از تشکیل سقیفهٴ بنیساعده و خانهنشین شدن حضرت امیر(سلام الله علیه) همهٴ این کارشکنیها رخت بربست. حضرت فرمود اینها کجا رفتند؟ جمعیتشان هم که خیلی بود _تقریباً یک سوم مسلمین بودند_ توطئهٴ آنها هم از قتل پیامبر تا متّهم کردن ناموس پیامبر ادامه داشت، اینها کجا رفتند؟ اینها یا دفعتاً مُردند که اینطور نیست، خب تاریخ مرگ مشخص است یا دفعتاً برگشتند؛ مثل سلمان و اباذر شدند این هم که نیست، برای اینکه کسانی که حرفهای پیامبر در آنها اثر نکردند با چه عاملی برمیگردند و انسان سالم میشوند یا با دستگاه و حکومت ساختند، هذا هو الحق.
کارشکنی خطّ نفاق در حکومت امیرالمومنین (علیه السلام)
همین گروه نفاق هر کدام یک پُست کلیدی گرفتند و ساختند، همینها وقتی وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) به خلافت رسید، دستشان از آن پُستهای کلیدی کوتاه شد؛ مثل طلحه، زُبیر و امثالذلک حالا دوباره کارشکنی شروع شد، همین آتشهای زیر خاکستر. لذا این خطبهٴ 194 نهجالبلاغه تشریح اینهاست. نهجالبلاغه، مهجور بودنش در این است که آن قسمتهای علمی نهجالبلاغه؛ مثل خطبههای توحیدی بسیار کم مطرح است. این تحلیلهای سیاسی نهجالبلاغه هم گرچه به اندازهٴ آن قسمتها مهجور نیست ولی باز، مهجور است چون در بسیاری از موارد، حضرت علل سقوط و صعود حکومتها را خوب تشریح میکند. در آن نوبتهای قبل هم ملاحظه فرمودید که صریحاً نام قیاصرهٴ روم و اکاسرهٴ ایران را میبرد. فرمود مردم! من را تنها نگذارید وگرنه این اکاسره و قیاصره همان بلایی که بر سر گذشتههایتان درآورده بودند، همان بلا را بر سر شما درمیآورند یعنی کسراهای ایران و قیصرهای روم، این دو امپراطوری قوی، در معرض خطر قرار میدادند همین کارها را هم کردند بالأخره. اینها را حضرت خوب اسم میبرد، بررسی میکند، روشن میکند. فرمود اینها بر گذشتگان شما مسلّط شدند، الآن هم اگر من را تنها بگذارید مسلّط میشوند بر شما، چه اینکه همینطور هم شد. در دستگاه اموی در شام بعضی از این مستشاران رومی بودند، حتی در جریان کربلا بعضی از مستشاران رومی در شام نقشه میکشیدند و ابنزیاد در کوفه دریافت میکرد به عمرسعد در کربلا میداد و پیاده میکردند. این طور نبود که خود مردم اینطور برخیزند و آن ذات مطهّر و مقدس را شهید بکنند بدون دخالت بیگانهها. شما وقتی آن نقشههای اوّلیهٴ کربلا را بررسی میکنید، میبینید آن نقشههای اوّلیه که در شام ترسیم میشد بعضی از مستشاران رومی حضور داشتند.
این همان بیان حضرت است در خطبهٴ «قاصعه» نهجالبلاغه که فرمود: اگر من را تنها بگذارید، همین وضع پیش میآید؛ اکاسره و قیاصره.
هشدار امیرالمومنین (ع) در بر حذر بودن از منافقین
در خطبهٴ 194 مردم را از منافقین برحذر میکند. این منافقین همانهایی بودند که در عصر رسول خدا بودند، بعد این یک رُبع قرن به صورت آتشِ زیر خاکستر هر کدام پُستهای کلیدی داشتند، بعد هم وقتی که از دست اینها گرفته شد دوباره خاکسترها کنار رفت و آن شعلهها و اخگرها خودشان را نشان دادند.
در خطبهٴ 194 میفرماید: «أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَی اللَّهِ وَ أُحَذِّرُکُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ»؛ که شما از اینها برحذر باشید ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ از اینهاست. در آیه دارد ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ اینجا فرمود: «وَ أُحَذِّرُکُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ» حالا «فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ»؛ اینها اهل ضلالت و گمراهیاند و گمراه کنندهاند «وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ» این با «راء» یعنی اهل لغزشاند و میلغزانند «یَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً»؛ هر روز به رنگی درمیآیند «وَ یَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً وَ یَعْمِدُونَکُمْ بِکُلِّ عِمَاد»؛ تفنّنی دارند و شما را با هر تیری، هدف قرار میدهند «وَ یَرْصُدُونَکُمْ بِکُلِّ مِرْصَاد»؛ در هر کمینگاهی کمین میزنند «قُلُوبُهُمْ دَوِیَّةٌ وَ صِفَاحُهُمْ نَقِیَّةٌ»؛ دلهای اینها بیمار است ولی صفحات صورت اینها شاداب است و نشانهٴ سلامت را به همراه دارد «یَمْشُونَ الْخَفَاءَ»؛ مرموزانه، مخفیانه خطّمشیشان را پیاده میکنند «وِ یَدِبُّونَ الضَّرَاءَ وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَیَاء»؛ حرف که میزنند مثل اینکه داروخانه را باز کردند، اوصاف را شرح میدهند، مثل اینکه شفابخشاند، کارشان جز مرض چیز دیگر نیست «وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَیَاءُ حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَکِّدُو الْبَلاَءِ وَ مُقنِطُو الرَّجَاءِ لَهُمْ بِکُلِّ طَرِیقٍ صَرِیعٌ وَ إِلَی کُلِّ قَلْبٍ شَفِیعٌ وَ لِکُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ یَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ یَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ»، تعبیری در ضربالمَثلهای فارسی هست که میگوییم به یکدیگر نان قرض میدهند؛ اینها به یکدیگر ثنا قرض میدهند «یَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ»؛ یکدیگر را مدح میکنند اما نه برای رضای خدا، قرض میدهند که آن هم در روزنامهای در مجلهای این قرضشان را جبران بکند، اینها ثنا قرض میدهند، مدح قرض میدهند، ستایش قرض میدهند به یکدیگر «یَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ یَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ»؛ در انتظار دریافت پاداشاند نه اینکه «لله» از کسی تعریف بکنند یا حمایت بکنند کسی را «إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا وَ إِنْ عَذَلُوا کَشَفُوا وَ إِنْ حَکَمُوا أَسْرَفُوا قَدْ أَعَدُّوا لِکُلِّ حَقٍّ بَاطِلاً وَ لِکُلِّ قَائِمٍ مَائِلاً»؛ در برابر هر حقّی باطلی را اینها ذخیره کردند.
اینها اصولاً دستورات دین را یاد میگیرند برای توجیه گناهانشان، چون میدانید هر واجبی یک موارد استثنایی دارد؛ فلان کار واجب است مگر در آن حال برای فلان شخص، فلان شیء حرام است مگر در آن حال برای فلان شخص، هر واجب یا حرامی یک موارد استثنایی دارد. روزه واجب است مگر برای مسافر، این خودش را میزند به سفر که روزه نگیرد، شُرب خَمر حرام است، فلان شیء حرام است مگر در حال اضطرار برای درمان بیماری، این میگوید من بیمارم و علاجم منحصر به فرد است. اصلاً او فقه را یاد گرفته برای توجیه گناهان خود، چون همهٴ محرّمات و واجبها یک موارد استثنایی دارد، اینها این طورند.
«وَ لِکُلِّ قَائِمٍ مَائِلاً وَ لِکُلِّ حَیٍ قَاتِلاً وَ لِکُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِکُلِّ لَیْلٍ مِصْبَاحاً» هر وقت اوضاع میرود علیه اینها تاریک بشود، چراغی از خودشان دارند این را روشن میکنند «یَتَوَصَّلُونَ إِلَی الطَّمَعِ بِالْیَأَسِ لِیُقِیمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ وَ یُنْفِقُوا بِهِ أَعْلاَقَهُمْ یَقُولُونَ فَیُشَبِّهُونَ وَ یَصِفُونَ فَیُمَوِّهُونَ»؛ تمویه میکنند، تمویه همین که در منطق ملاحظه فرمودید مموّهات اصلش از «ماه» هست و «ماء» یعنی آبکی، حرفهای آبکی را میگویند تمویه، موَّهَ یعنی یک حرف آبکی را تحویل داده است مغالطه هم همین است، مموّهات و تمویهات این است. بعد فرمود: «فَهُمْ لُمَةُ الشَّیْطَانِ وَ حُمَةُ النِّیْرَانِ: ﴿أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾ .
«اعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا»
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است