display result search
منو
تفسیر آیات 41 تا 43 سوره نساء

تفسیر آیات 41 تا 43 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 160 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 41 تا 43 سوره نساء"
- نحوه شهادت دادن رسول اکرم (ص) به امت خویش
- ملاک و معیار توزین اعمال در قیامت
- ظهور ملکات دنیوی در قیامت انسان
-
-

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهیدًا ﴿41﴾ یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّی بِهِمُ اْلأَرْضُ وَ لا یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدیثًا ﴿42﴾ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورًا ﴿43﴾

نحوه شهادت رسول اکرم (ص) به امت خویش
در مسئله شهادت که هر امتی شاهدی دارد و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم شاهد بر امت خود هست و بر گذشته‌ها، حرفی را در تفسیر المنار ملاحظه می‌فرمایید. ایشان شهادت را این‌چنین معنا می‌کنند که پیغمبر هر امتی، شاهد آن امت است یعنی عقاید، اخلاق، اعمال هر امت را با عقیده و خلق و عمل پیغمبر آن امت می‌سنجند. اگر مطابق با عقیده و اخلاق و عمل پیغمبر آن امت بود این امت، رستگارند و شهادت حق درباره اینها جاری است و اگر عقاید و اخلاق و اعمال امت، مطابق با عقیده و خلق و عمل پیغمبرشان نبود، اینجا پیغمبر، علیه آنها شهادت می‌دهد. پس منظور از شهادت این نیست که پیغمبر یک عده را تصدیق کند و عده‌ای را تکذیب، بلکه منظور آن است که اعمال امت را با عمل پیغمبر آن امت می‌سنجند ، این توجیهی است که ایشان کردند. در اینجا دو مطلب هست: یکی اینکه انسان کامل معصوم، مثل امام و پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اینها میزان الاعمال‌اند . این سخن، حق است؛ سخن دیگر این است که به چه دلیل ما شهادت را به معنای میزان الاعمال بگیریم، میزان الاعمال در آیات دیگر هست، در روایات دیگر هست. اینجا شهادت، همان معنای حقیقی خود را داراست یعنی در محکمه عدل، امام معصوم یا پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) واقعاً شهادت می‌دهند که حق با کیست و حق با چه کسی نیست؟

ملاک و معیار توزین اعمال در قیامت
در مسئله توزین، در اوایئل سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آنجا مشخص فرمود که با چه چیزی عقاید و اخلاق و اعمال مردم را می‌سنجند، چون به خواست خدا، بحث جدایی دارد و آن این است که ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ یعنی در قیامت، اگر بخواهند عقیده یا خُلق را بسنجند، با حق می‌سنجند: ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ که قبلاً هم این بحث اشاره شد. آیهٴ هشت سورهٴ «اعراف» این است که ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ نه «و الوزن حقٌ» آنچه در آیهٴ هشت سورهٴ «اعراف» هست این است که ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ یعنی «الحق، وزن است. یعنی در هر توزینی، میزانی است و موزونی و یک وزن. شما اگر خواستید نان را توزین کنید در این میزان یعنی در این ترازو، یک وزن قرار می‌دهید که سنگ است، یک نان قرار می‌دهید که موزون است، در یک کفه ترازو نان را قرار می‌دهید در کفه دیگر، سنگ را. این سنگ، وزن است آن نان، موزون. زمینی را خواستید مساحی کنید یا پارچه‌ای را خواستید متر کنید، هر چیزی را با وزن خاص او توزین می‌کنید و می‌سنجید، یک وزن است و یک موزون. در قیامت که بخواهند عقیده، اخلاق و اعمال را توزین بکنند با چه وزن می‌کنند؟ با سنگ اینها وزن می‌کنند یا با حقیقت، توزین می‌کنند. فرمود: ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ یعنی در یک کفه ترازو حق قرار می‌گیرد در کفه دیگر عقیده، خُلق، عمل. حالا آن ترازو چه ترازویی است، مناسب با وزن و موزون خواهد بود. عقیده را با حق می‌سنجند، اخلاق و اعمال را با حق می‌سنجند و چون انسان کامل، مظهر تام این حق است، عقیده او هم می‌تواند وزن باشد، اینها حق است، آنها میزان الاعمال‌اند. چه اینکه در بعضی از نصوص آمده است که ائمه(علیهم السلام) فرمودند: «نحن الموازینُ القسط» این تام است.

تام نبودن معنای توزین گرفتن شهادت در آیه
این مستلزم آن نیست که ما شهادت را هم به معنای توزین معنا کنیم. شهادت، معنای خاص خود را دارد وزن، معنای خاص خود را، در هنگام محاسبه کردن، در هنگام داروی جا برای شهادت هست، در هنگام محاسبه کردن، جا برای وزن، هر کدام موقف خاص خود را دارد. در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه هم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان شاهد یوم القیامه معرفی شد. در خطبهٴ 72 این‌چنین آمده است: «فهو» یعنی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «أَمِینُکَ الْمَأْمُونُ وَ خاَزِنُ عِلْمِکَ الَْمخْزُونِ وَ شَهِیدُکَ یَوْمَ الدِّینِ وَ بَعِیثُکَ بِالْحَقِ‏ّ وَ رَسُولُکَ إِلَی الْخَلْقِ» که شاهد یوم القیامه رسول اکرم است. چه اینکه در خطبهٴ 106 هم همین مضمون آمده است: «حَتَّی أَوْرَی قَبَساً لِقَابِسٍ وَ أَنَارَ عَلَماً لِحَابِسٍ فَهُوَ أَمِینُکَ الْمَأْمُونُ وَ شَهِیدُکَ یَوْمَ الدِّینِ وَ بَعِیثُکَ نِعْمَةً وَ رَسُولُکَ بِالْحَقِ‏ّ رَحْمَةً». بنابراین شاهد معنای خاص خود را دارد و وزن بودن و میزان بودن، معنای مخصوص خود را دارد، نباید اینها را به هم مرتبط کرد.

مراحل تمنی کفار و آخرین تمنی آنان
مطلب دیگر این است که اینکه فرمود: ﴿یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّی بِهِمُ اْلأَرْضُ﴾ این آخرین تمنی کافران است. کافران تمنی‌های زیادی دارند که بخشی از آنها این است که‌ ای کاش! فدیه‌ای از آنها قبول می‌کردند، شفاعتی پذیرفته می‌شد، نوری کسب می‌کردند. مثل اینکه ﴿یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا﴾ اینها مراحل گوناگونی از تمنیات را پشت سر می‌گذارند تا می‌رسند به اینجا که می‌گویند ‌ای کاش! ما به اندازه همه زمین یا دو برابر آنچه در روی زمین است دارای گنج و طلا می‌بودیم و اینها را فدیه می‌دادیم و از عذاب، نجات پیدا می‌کردیم که این مضمون، در چند جای قرآن هست آیهٴ 36 سورهٴ «مائده» این است که ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ یَوْمِ الْقِیامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ گرچه این صریحاً تمنی اینها را بازگو نمی‌کند ولی می‌فرماید آنها در حالتی هستند که اگر نظیر آنچه در روی زمین است یا دو برابر آن، دارای طلا و ذخیره‌های گنجی می‌بودند، حاضر می‌شدند که اینها را فدیه کنند و از عذاب برهند. وقتی این تمنیات هم اثر نکرد، می‌رسند به آخرین تمنی که می‌گویند ﴿یا لَیْتَنی کُنْتُ تُرابًا﴾ ، ﴿یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّی بِهِمُ اْلأَرْضُ﴾ این آخرین آرزوی آنهاست. چه اینکه آن جمله بعدی که فرمود: ﴿وَ لا یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدیثًا﴾ این‌هم آخرین کار آنهاست.
اوایل تا ممکن است یا انکار می‌کنند یا توجیه می‌کنند، اواخر که همه شواهد علیه اینها قائم شده است، دیگر هر چه دارند اظهار می‌کنند و چیزی را کتمان نمی‌کنند. پس همان طوری که تمنیات کافران، درجاتی دارد، کتمان و عدم کتمان اینها هم درجاتی دارد. اینها تمنیات گوناگونی دارند، گاهی می‌گویند ‌ای کاش! کسی به ما نور می‌داد یا فریاد می‌زنند که نوری به ما بدهید یا داد می‌زنند که ما را برگردانید یا اعتراف می‌کنند که می‌گویند حالا ما قبول کردیم، ما را برگردانید یا می‌گویند ‌ای کاش! ما به اندازه دو برابر زمین، گنجی در اختیار می‌داشتیم و می‌دادیم و نجات پیدا می‌کردیم، از همه این تمنیات که ناامید شدند، آن‌گاه می‌گویند ﴿یا لَیْتَنی کُنْتُ تُرابًا﴾ این آخرین تمنی آنهاست. چه اینکه آن مراحل انکار یا مراحل توجیه یا مراحل تخطئه دیگران و بهانه‌گیری که تمام شد، آن‌گاه هر چه در نهان و نهادشان هست اظهار می‌کنند و چیزی را کتمان نمی‌کنند. لذا آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» آمده است ، آن می‌تواند درباره اوایل امر باشد.

ظهور ملکات دنیوی در قیامت انسان
پرسش:...
پاسخ: چون ملکات اینها کذب و افترا و بهانه‌جویی و امثال‌ذلک است، اینها هم باید ظهور کند دیگر. یعنی کسی که در دنیا با دروغ زندگی می‌کرد، با بهانه‌گیری زندگی می‌کرد همین ملکات، در قیامت ظهور می‌کند در قیامت هم دروغ می‌گوید، مثل آدم خوابیده که می‌خواهد حرف بزند. آدم دروغگو خواب خوب هم نمی‌بیند، خواب یک نعمت بسیار خوبی است. خیلی از بزرگان به وسیله خواب، راههایشان را حل کردند، همان طوری که نعمت خوب را خداوند این آب را، این هوا را، این میوه را، این زمین را طیب و طاهر آفرید، به عده‌ای داد آنها ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ این را با حرام مخلوط کردند، در بیداری این حلال را با حرام مخلوط کردند و کارشان خیانت است و دروغ، در خواب هم که خیلی از نعمتها را خدا به اینها می‌دهد، اینها در خواب هم دروغ می‌گویند یعنی چه دروغ می‌گویند؟ یعنی آنچه را که می‌بینند واقعیت است. چون روحشان به کم و زیاد و خیانت عادت کرده، مقداری روی آن می‌گذارد، مقداری از روی او می‌گیرد، صبح که برخواست چیزی در ذهن اوست، به معبر ارائه می‌کند، آن معبر می‌ماند که چطور تعبیر کند. درست، خواب دید دروغ، بیان کرد. دست خودش نیست، این روح پلیدی که به کم و زیاد کردن عادت کرد، در خواب هم این ملکه برای او هست. یک صحنه آموزنده بسیار خوبی دید، کسی را دید که در عالم خواب او را نصیحت کرده است و همین تذکری است برای او. چون روح او روح خائن است، فوراً این را به سود خود کم و زیاد می‌کند و آنچه را که کم و زیاد کرد همان در خاطرش می‌ماند، با همان خاطره از خواب برمی‌خیزد و همان را برای تعبیر کننده بازگو می‌کند، در حالی که آنکه دید چیز دیگر بود، آنکه کم و زیاد کرد چیز دیگر است.
آدم دروغگو آن توفیق را هم ندارد که خواب خوب ببیند، وقتی هم که در عالم خواب می‌خواهد حرف بزند، به حرف او هم اعتباری نیست. در اتاق عمل، وقتی بیهوش شد بدن از کار افتاد، روح با خاطرات خودش سرگرم است، در آن حال هم باز کم و زیاد می‌کند، چون عادت کرده. در هنگام مرگ، اوایل امر این ملکات تا هست همین خلاف کاری هست. آن آیات سورهٴ «نحل» و مانند آن که در بحث دیروز گذشت از این قبیل بود که اینها می‌گفتند ﴿ما کُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ﴾ ؛ ما بد نمی‌کردیم یا گاهی سوگند یاد می‌کنند، می‌گویند ﴿وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ یا سوگندی که در آیهٴ هجده سورهٴ «مجادله» هست، آن‌هم از همین باب است: ﴿یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللّهُ جَمیعًا فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ﴾ همان طوری که در دنیا برای شما قسمهای دروغ یاد می‌کردند، در قیامت هم برای خدا دارند قسم دروغ می‌خورند. این‌هم برای اوایل امر است؛ آنچه به دنیا و ملکات دنیا برمی‌گردد کم کم به تدریج از آنها گرفته می‌شود.
هر کسی هر ملکه‌ای که دارد، مادامی که مدتی ترک بکند آن کار را نکند، آن ملکه از او گرفته می‌شود. یک نویسنده ماهر که خوشنویس است، او اگر ده، بیست سال ننویسد، این ملکه نوشتن از او گرفته می‌شود. یک مجتهد بارئ وقتی ده، بیست سال متارکه باشد، دیگر می‌شود یک آدم عادی. هر هنرمندی، هر عالمی که در رشته خاص خود مجتهد است ملکه دارد، وقتی مدتی طول کشید و این کار را ترک کرد، آن ملکه هم از او گرفته می‌شود. آدمی که به دسیسه و دروغ عادت کرده است و ملکه شد برای او؛ خوب می‌تواند دروغ بگوید، خوب توجیه بکند، عادت کرده ملکه است برای او، این اگر توبه بکند بیست سال، سی سال کم کم آن راههای انحرافی را فراموش می‌کند، دیگر یادش نیست. انسان که می‌میرد اوایل، هرچه دارد ممکن است با او باشد. یک مهندس وقتی سی سال، چهل سال دیگر نقشه نکشید، کم کم یادش می‌رود. آنجا هم که جای این علوم نیست، وقتی که مُرد چون این اعمال ترک می‌شود، کم کم بعد از یک مدت، همه این ملکاتی که مربوط به علوم دنیایی بود، از یادشان می‌رود.

زوال پذیر بودن ملکات دنیوی در آخرت
این کارهایی که مربوط به دنیاست، این زوال‌پذیر است یعنی همه این عادات و آداب و سنن و رسوم و هنرها و علوم و اعمال بعد از مدتی تدریجاً از انسان گرفته می‌شود، می‌ماند ایمان و کفر. در دنیا این شخص منکر واقعیت بود و براساس انکار واقعیت، دست به آن کارها می‌زد. مؤمن، معتقد به واقعیت بود و براساس این اعتقاد صحیح، به کارهای درست اقدام می‌کرد. حقیقت این اعتقاد که حق است و حقیقت آن انکار که باطل است یا به صورت روح و ریحان درمی‌آید که ﴿فَأَمّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ ٭ فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعیمٍ﴾ می‌شود ابد یا به صورت ﴿نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی اْلأَفْئِدَةِ﴾ درمی‌آید می‌شود، ابد. دیگر در آنجا جا برای کفر ورزیدن نیست که او بشود کافر، چون اقرار می‌کند که من باطل بودم و الآن فهمیدم: ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾ منتها درد قیامت این است که انسان، حق را می‌فهمد، نمی‌تواند ایمان بیاورد، مشکل این است. مثل آدمی را که راهنمایان به او گفتند تو تشنه‌ای، تشنه باید آب زلال بنوشد و این راه باطلی که تو می‌روی به طرف سراب است، نه به طرف چشمه، راه چشمه جای دیگر است. حرف راهنمایان را گوش نداد، سراب زده [و] شتابان به طرف سراب حرکت کرد و سراب هم که افق دیدش وسیع است. این تشنه، به سراغ سراب می‌دود تا همه اعضا و جوارح را از دست بدهد. وقتی خسته شد و به هیچ وجه توان رفتن نداشت، تشنگی او هم چند برابر شد، تازه می‌فهمد که این سراب است، چشمه جای دیگر است که عده‌ای رفتند و آب گرفتند و سیراب برگشتند. سوخت و سوز این شخص این است که الآن عطشش چند برابر شد (یک) فهمید راه چشمه کجاست؟ (دو) پای رفتن ندارد (سه) نمی‌تواند برود.
تبیین مسأله دار عمل بودن دنیا و دار حساب بودن آخرت
در قیامت، همه مخالفان حق را می‌فهمند، می‌گویند ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾ اما نمی‌توانند ایمان بیاورند، بگویند آمنا، چون آنجا جای ایمان نیست. ایمان، فعل اختیاری است و تحت تکلیف است و جزء وظایف انسان است و انسان در آن روز موظف و مکلف نیست. این بیان نورانی حضرت امیر که در نهج‌البلاغه هست که «إنَّ الیومَ عَمَلٌ و لا حِسابٌ و غداً حِسابٌ و لا عَمَلٌ» یعنی امروز جای عمل است، خواه عمل قلبی خواه عمل بدنی. فردا روز حساب است نه روز عمل، این‌چنین نیست که فردا کسی ایمان بیاورد و راحت بشود، مشکل این است، لذا می‌شود ﴿یوم الحسرة﴾ هر کس هر اندازه کار کرد، همان اندازه است. آنها که خوبند، وقتی خوب‌تر را می‌بینند متأثرند ولی دیگر نمی‌توانند آنجا بالا بروند. یوم القیامه، یوم ایمان و عمل نیست [بلکه] روز ظهور علم است؛ هر کس هر چه کرد، کرد. بنابراین کافران براساس آن ملکه کذب و خدعه و امثال‌ذلک که ﴿وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ﴾ یا استهزا می‌کردند یا دروغ می‌گفتند و امثال‌ذلک و این کار برایشان ملکه شده بود، اوایل امر این ملکه هست. لذا وقتی فرشته‌ها را می‌بینند، می‌گویند ﴿ما کُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ﴾ یا سوگند یاد می‌کنند ﴿وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ کم کم یکی پس از دیگری، این غبارها گرفته می‌شود، این عادتها زدوده می‌شود، آن باطنها، آن فطرت اصلی آشکار می‌شود. الآن کسی که واقعاً خود را کور کرد، جایی را نمی‌بیند ولی در قیامت، این پرده را از چشم او برمی‌دارند. الیوم کسانی هستند که ﴿أَعْیُنُهُمْ فی غِطاءٍ عَنْ ذِکْری﴾ اما با مرگ، این پرده برداشته می‌شود. پرده برداشته می‌شود برای اینکه فقط اینها جهنم را ببینند، دیگر آن روز بهشت را نمی‌بینند. همین‌هایی که ﴿وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ اعَمی﴾ همین کورها می‌گویند: ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾ همین کورها، طوری است که پرده‌ای که جلوی چشم اینها آویخته شده بود و جهنم را نمی‌دیدند، الآن جهنم را می‌بینند؛ اما ﴿إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ دیگر لقای رحمت حق و بهشت حق و انبیا و مرسلین، اینها را ببینند این طور نیست. کور نسبی‌اند، این ظهور همان ملکه است در دنیا. در دنیا مجامع علمی فراوان بود، مراکز تربیت فراوان بود، راه خیر فراوان بود، این شخص تبهکار اینها را نمی‌دید، راههای فاسد بود، آن راههای فاسد را می‌دید. کسی که در دنیا راههای صلاح وجود دارد او نمی‌بیند و راههای فساد را می‌بیند، این شخص هم در قیامت جز جهنم چیزی را نمی‌بیند.
پس آنچه در آیهٴ هیجده سورهٴ «مجادله» آمده است که فرمود: ﴿یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللّهُ جَمیعًا فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلی شَیْ‏ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْکاذِبُونَ﴾ این ظاهراً برای همان مراحل ابتدایی یا متوسط است که هنوز در صدد انکار و دروغ و توجیه‌اند.

بمنزله آیینه بودن تقوی و غبار بودن معصیت در قلب انسان
پرسش:...
پاسخ: برای حق تعالی چیزی مخفی نیست؛ اما خود این شخص، این همه غبارهایی را که فراهم کرده است باید غبار زدایی بشود یا نشود.
در قرآن فرمود شما اگر اهل تقوا باشید، یک آینه بلندی جلوی چشم شماست، خیلی چیزها را می‌بینید ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ . در مقابل هم فرمود: ﴿کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾ یعنی آن سیئاتی که کسب کرده‌اند، به منزله غبار و چرک، جلوی قلب اینها را گرفته است، این شده رین القلب ﴿کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ﴾ رین، همان چرک است. این گناه، رین قلب است. خب، حالا اگر آینه‌ای زنگار گرفته، غبار گرفته این جایی را نمی‌بیند تا این آینه را پاک بکنند، طول می‌کشد، چطور پاک می‌کنند. این‌چنین نیست که با یک دستمال نرمی این آینه دل را پاک بکنند، همه اینها را یکی پس از دیگری می‌کشند، زنده زنده می‌کشند. اینکه مرگ، قابل تحمل نیست و انسان تسلیم می‌شود، برای اینکه توان را از وی می‌گیرد. حالا دندان آدم را اگر بخواهند بدون تخدیر و بدون بی‌حس کردن، بیهوش کردن این دندان را بکشند چقدر درد دارد، می‌خواهد زنده‌ای را آدم بمیراند دیگر، انگشتی را بخواهند قطع کنند، پوستی را بخواهند قطع کنند چقدر درد دارد؟ برای اینکه می‌خواهند این پوست را بمیرانند، این انگشت را می‌خواهند بمیرانند. تمام این بدن را می‌خواهند بمیرانند و می‌میرانند دیگر، لذا اگر کسی دندان را بخواهد بدون تخدیر بکشد خیلی درد دارد، چون یک عضو را دارند می‌میرانند. یک انگشت را بخواهند قطع کنند خیلی درد دارد، چون یک عضو را می‌خواهند بمیرانند. در هنگام مرگ، تمام اعضا را می‌میرانند دیگر. خب، این حالت برای کسانی که قلبشان غبار گرفته، همه این غبارها را در حال حیات جراحی می‌کنند یعنی اگر کسی بیماری قلب داشته باشد، فرض کنید این قلب ظاهری، او را بیهوش نکنند و قلب او را بشکافند و عمل کنند خب، خیلی درد دارد دیگر. این رینی که در قلب آمده، این را می‌خواهند بردارند دیگر، اینکه کار آسانی نیست تا برنداشتند هم که او نمی‌بیند، آن را هم برمی‌دارند که فقط جهنم را ببیند. مثل کسی که عمداً جلوی چشم خود پرده گذاشت و ندید خوبیها را، الآن این پرده جلوی چشم او را می‌گیرند که این زندان را ببیند، نه آن بوستان را وگرنه او کور است. اینکه می‌گویند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصیرًا﴾ این معنایش این نیست که این جهنم را نمی‌بیند، نه جهنم را می‌بیند، می‌گوید ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحًا﴾ اما ذات اقدس الهی و رحمت خاصه او را نمی‌بیند ﴿کلا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ . بنابراین تا این ملکات، یکی پس از دیگری زایل نشود، همان دروغگوییها و همان سوگندهای باطل هست.

اقرار کفار و مشرکین به شرک و کفر خود در قیامت
آیهٴ هیجده سورهٴ «مجادله» هم بر همین روال است ولی آیات دیگر که بخشهای پایانی را ارائه می‌کنند این است که می‌فرمایند اینها شهادت می‌دهند بر خودشان، که در حقیقت این شهادت، همان اقرار است. آیهٴ 130 سورهٴ «انعام» این است که ﴿وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ شَهِدُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرینَ﴾ مشابه این در سورهٴ «اعراف» آیهٴ 37 هم هست که از مشرکین و کافران سؤال می‌شود: ﴿أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنّا وَ شَهِدُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرینَ﴾، این ﴿شَهِدُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ﴾ در حقیقت «اعترفوا» است یعنی «أقرُّوا». چه اینکه از همین شهادت، به اعتراف، یاد شده است: ﴿قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ ﴿مُلک﴾ هم آیهٴ یازده این است: ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا ِلأَصْحابِ السَّعیرِ﴾. این اعتراف، برای آن اواخر امر است وگرنه اوایل امر تا می‌توانند ﴿ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ و امثال‌ذلک می‌گویند ﴿وَ لا یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدیثًا﴾ هم این است. روایتی از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل شده است [که] این روایت، در نهج‌البلاغه نیست ولی امام صادق(علیه السلام) نقل می‌کند که حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود که قیامت طوری است که «خَتَم علی الأفواه... و نطَقَتِ الجُلود بما عملوا فلا یکتمون الله حدیثا» ؛ دهانها مهر می‌شوند و پوستها سخن می‌گویند و شهادت می‌دهند و اینها دیگر هیچ حدیثی را کتمان نمی‌کنند. از این روایت برمی‌آید که این ﴿وَ لا یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدیثًا﴾ عطف است بر ﴿یوّد﴾ نه بر ﴿تسوی﴾ یعنی در قیامت اینها دوست دارند، علاقه مندند که ﴿تُسَوّى بِهِمُ اْلأَرْضُ﴾ و در قیامت هم چیزی را کتمان نمی‌کنند، نه عطف باشد بر ﴿تسوی﴾ که «یوّد لا یکتمون» این یک.

بسته شدن افواه و نحوه شهادت انسان در قیامت
مطلب دیگر آن است که در همان روایتی که حضرت فرمود: «ختم علی الأفواه»، بعد «فلا یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدیثًا» جمع‌اش چگونه است. اگر دهان بسته است، انسان چطور هر چه دارد می‌گوید. مشابه این سؤال در خود آیات قرآن هم هست. در قرآن کریم دارد ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ﴾ ولی در بخش دیگر دارد که ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ ؛ زبان شهادت می‌دهد. خب، اگر دهان بسته است چطور زبان شهادت می‌دهد؟ آیا موقفها فرق می‌کند که یک احتمال است یا نه، زبان را از دهان بیرون می‌آورند، بعد دهان را مهر می‌کنند و زبان در خارج فضای دهان حرف می‌زند، این‌هم یک احتمال دیگر. به هر تقدیر، با دهان بسته هر چه که دارند می‌گوین. این تأیید می‌کند بعضی از احتمالاتی را که بعضی از اهل معرفت گفتند که این گونه از سخنها، سخنهای به زبان حال و استعداد است، نه به زبان مقال یعنی براساس روایتی که در ذیل آیهٴ ﴿فَتَأْتُونَ أَفْواجًا﴾ آمده است که عده‌ای به صورتهای گوناگون درمی‌آیند ، اگر انسانی به صورت حیوان درآمده است، همه اسرارش از تمام سر و پای او ظهور می‌کند. حرف نمی‌زند و اما همه اسرارش را بیان کرده است، این‌هم یک احتمال که دهان، بسته است ولی این حیوان دهان بسته، همه اسرار خود را می‌گوید، این حیوان زبان بسته. حالا یا دهان را مهر می‌کنند یا حرف نمی‌زند. خب، اگر دهان مهر شده است و حرف نمی‌زند، چطور به جلودش اعتراض می‌کند ﴿قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا﴾ ، اینکه ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ﴾ یا در روزی که جلود، شهادت می‌دهد در آن مقطع، اگر دهان بسته باشد، چگونه دهان به پوست اعتراض می‌کند، می‌گوید ﴿لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا﴾ یا در آن مقطع، هم دهان حرف می‌زند هم پوست و اعضا و جوارح حرف می‌زنند یا این سؤالها و اعتراضها به زبان حال است. این ﴿وَ لا یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدیثًا﴾ به زبان حال است، اگر کسی ـ معاذ الله ـ به صورت حیوان درآمده است، او بدون اینکه حرف بزند همه اسرار خود را برملا کرده است، این‌چنین است.
خیلیها تلاش و کوشش می‌کنند که بفهمند عذاب قبر چگونه است، انسان با کدام بدن سؤال و جواب می‌شود، با کدام بدن عذاب می‌شود. این یک ثمره علمی بی‌خاصیت دارد، هیچ خاصیتی ندارد. آنکه مهم است این است که انسان بترسد، بالأخره نجات پیدا کند حالا با هر وضع است، به دنبال او انسان تشنه نیست برود که خودش را نجات بدهد ولی اینجا ولع دارد که بفهمد که با کدام بدن است، بالأخره با هر بدن هست خودت را دریاب. انسان یک تشنگی کاذب دارد، مثل طلبه‌ای که درسش مانده، دارد جدول حل می‌کند. آخر حل جدول یک مشکل علمی نیست، کل بر فرض شما عمودی و افقی را حل کردید، نه استدلالی بر او هست نه مطلبی را فهمیدی، فقط هوشتان و وقتتان را صرف می‌کنید. آن را که انسان باید روی آن کار بکند، وقت صرف نمی‌کند. این است که بازدهی ندارد، این روی آن کار می‌کند، خیلیها تشنه‌اند بفهمند که بالأخره با این بدن عذاب می‌شوند یا با بدن دیگر. این یک بحث عمیق علمی بی‌خاصیت هم است. حالا یا با این بدن یا با بدن دیگر، اصل عذاب حق است، انسان معذب است و حس می‌کند، بدنی دارد و مانند آن. عمده آن است که انسان خود را از عذاب قبر برهاند و از عذاب قیامت برهاند، حالا بفهمد با کدام بدن است، این یک عطش علمی است فقط.
به هر تقدیر، آنکه مهم است این است. لذا می‌بینید این دعاها هم از همین قبیل پیام به ما می‌دهند، حالا منتها یک آدم بصیر، مرتب می‌دود که این تیرها به او نخورد و این اتومبیلهای سریع‌السیر او را زیر دست و پا له نکنند، یک آدم غافل، بی‌خبر است و می‌ماند. اینکه ائمه می‌نالند، برای اینکه می‌بینند حوادث، چه خبر است. معنایش این نیست که اینها تیر خورده‌اند [بلکه] معنایش این است که اینها می‌دوند که تیر نخورند. دعاهای اینها، ناله‌های اینها، اشک اینها دفع است نه رفع، چون می‌دانند چه خبر است، می‌دوند. اگر جایی دارند سمپاشی می‌کنند، دارند بمب شیمیایی می‌ریزند، آنکه می‌داند می‌دود و فریاد هم می‌کشد که مسموم نشوید. آن که نمی‌داند، می‌ماند. فریاد ائمه(علیهم السلام) نه برای آن است که ـ معاذ الله ـ تیر خورده‌اند، تمام فریادشان این است که حفظ بشوند، با همین معصوم‌اند. اگر ـ معاذ الله ـ اینها دست از دعا و نیایش و فریاد و ناله بردارند که دیگر عصمتی برای آنها نمی‌ماند، اینها چون عبد صالح‌اند معصوم‌اند، لذا این تضرعات اینها جنبه دفع دارد نه رفع، ماها که مبتلاییم و باید در صدد رفع باشیم، نیستیم.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:56

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی