display result search
منو
تفسیر آیات 149 تا 166 سوره صافات

تفسیر آیات 149 تا 166 سوره صافات

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 66 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 149 تا 166 سوره صافات"
- بطلان تقلید در اصول دین؛
- دلیل حسّی و تجربه حسّی و دلیل نقلی به برهان عقلی تکیه می‌کند؛
- هر کس براساس همّت خود مقام معلومی دارد که خدا می‌داند.


بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ (149) أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ (150) أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ (151) وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (152) أَصْطَفَی الْبَناتِ عَلَی الْبَنینَ (153) ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (154) أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (155) أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبینٌ (156) فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (157) وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (158) سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (159) إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ (160) فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ (161) ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنینَ (162) إِلاَّ مَنْ هُوَ صالِ الْجَحیمِ (163) وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ (164) وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ (165) وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ (166)﴾

قرآن کریم در سوره مبارکه «صافات» بعد از اینکه خطوط کلی دین را بازگو فرمود, چند مطلب را از مشرکان حجاز استعلام و استفتا کرد؛ اولاً تقلید را در اصول دین باطل کرد و بعد از ابطال تقلید در اصول دین, چندجا در همین سوره «صافات» فرمود از اینها استفتا بکن، فتوای اینها, دلیل اینها و حرف اینها را درباره مبدأ و معاد بشنو که اینها چه می‌گویند. اوایل این سوره در آیه یازدهم فرمود: ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ﴾، بعد در ادامه آن جریان معاد را مطرح فرمود که ﴿أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَ وَ آبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ﴾؛[1]فرمود آفرینش شما یک چیز سهلی است و ما شما را از گِل, «تراب», «طین» و از ﴿حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾[2]آفریدیم، این چیز مهمّی نیست؛ کلّ این نظام سپهری را خدا خلق کرد و برای او رنج‌آور نبود، شما که مُردید دوباره شما را زنده می‌کند و چیز مهمّی نیست. اصل حیات شما که مسبوق به عدم بود خدا افاضه کرد، بعد هم که مقدور اوست. پس این استفتایی که در سوره «صافات» آیه یازده آمده است، به دنبال آن مسئله معاد مطرح شد. در آیاتی که فعلاً محلّ بحث است که آیه 149 است فرمود: ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ﴾، اینها درباره معبودانشان حرف‌هایی دارند, درباره خدا سخنانی دارند, درباره رابطه بت‌ها با خدا سخنانی دارند و درباره رابطه فرشته‌ها با خدا سخنانی دارند، از اینها استفتا کن!
دلیل به حسب ظاهر به سه قسم تقسیم می‌شود; ولی بازگشت اساسی آن به یک قسم است و آن دو قسم به این قسم سوم برمی‌گردند. دلیل یا حسّی و تجربه حسّی است یا نقلی است و یا عقلیِ تجریدی است, از نظر معرفت‌شناسی آن دلیل حسّی و تجربه حسّی به عقل تکیه می‌کند و حجیّت دلیل نقلی هم به عقل تکیه می‌کند, چرا چیزی را که انسان احساس کرد تجربه کرد حجّت است؟ برای اینکه قیاسی آن را پشتیبانی می‌کند که اگر یک امر اتفاقی بود و رابطه‌ای بین محمول و موضوع نبود، هرگز دوام یا اکثری نبود، چون دائم و اکثری است بنابراین بین محمول و موضوع رابطه ضروری است که معلوم می‌شود حق است. طبیبی که یک بیماری را بررسی کرد، داروی آن بیماری را بررسی کرد، چند مورد آزمایش کرد و دید جواب خوبی داد، این دارو را به عنوان نسخه شفابخش برای همه بیماران چه در مشرق, چه در مغرب می‌نویسد; منتها حالا مصرف آن به حسب سن و جنسیّت و اینها ممکن است فرق کند؛ این تجربه را یک پزشک به استناد آن دلیل عقلی معتبر می‌داند، اگر از او سؤال کنی شما مگر این دارو را نسبت به شرق و غرب تجربه کردی؟ می‌گوید نه, می‌گوید درباره همه سنین و جنسیت‌ها آزمودی؟ می‌گوید نه, درباره چند نفر در شهر خودش آزمود, چرا فتوا می‌دهی این دارو برای همه مردم شفابخش است؟ می گوید انسان ها یک نوع هستند و دیگر انواع متعدّد که نیست, اگر رابطه بین شفابخشی و این دارو اتفاقی بود یک مورد, دو مورد, ده مورد; ولی ما ده‌ها مورد آزمایش کردیم دیدیم جواب مثبت داد, پس معلوم می‌شود این رابطه ضروری است و اتفاقی نیست؛ وقتی رابطه بین موضوع و محمول ضروری بود; یعنی این دارو این خاصیت را «بالضرورة» دارد که آن بیماری را شفا دهد، همه این حرف‌ها حرف‌های عقل تجریدی است، اینها را که تجربه نکرده، اینها را با عقل نظری و استدلال برهانی دارد بازگو می‌کند؛ این عقل تجریدی پشتوانه آن تجربه است که اگر این عقل تجریدی نباشد آن تجربه حجّت نیست و ثابت نمی‌کند که برای مردم مشرق و مغرب عالَم کافی باشد. پس تجربه حسّی پشتوانه آن همان عقل است و دلیل نقلی هم پشتوانه آن عقل است که عقل می‌گوید ما افراد معصوم داریم, انبیا داریم، اولیا داریم, معصومین داریم؛ معصوم خلاف نمی‌گوید، پس این حرف حجّت است یا این شخصی که از معصوم نقل می‌کند مورد وثوق است و به چیزی که مورد وثوق و طمأنینه است می‌توان تکیه کرد، اینها حرف‌های عقل است؛ استدلال به دلیل نقلی یا دلیل حسّی و تجربه حسّی پایگاهشان همان عقل تجریدی است، پس از نظر معرفت‌شناسی گرچه این دلیل به سه قسم تقسیم می‌شود یا حس و تجربه حسی است یا نقلی است و یا عقل تجریدی، لکن آن دو قسم به همین قسم عقل تجریدی برمی‌گردد.
در آیه یازدهم فرمود ما از شما استفتا می‌کنیم، شما درباره خلقتتان چه نظری دارید؟! مهم‌تر از شما, بزرگ‌تر از شما را خدا آفرید؛ در بدو پیدایشتان که بدوش دشوارتر از اعاده است، آن را خدا آفرید، شما چه استنکاری دارید که شما را خدا دوباره زنده کند؟! این درباره آیه یازده سوره مبارکه «صافات» که فرمود: ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ﴾ و بعد مسئله معاد را نقل می‌کند.
اما در آیه 149 می‌فرماید از اینها استفتا کن! طبق نظری که اینها دارند و می‌گویند فرشته‌ها مؤنث‌ هستند یک, فرشته‌ها دختران الهی‌اند دو, از اینها سؤال کن که شما با حس و تجربه حسّی آزمودید اینها مؤنث هستند؟ اینکه نبود, دلیل عقلی دارید که اینها مؤنث هستند؟ این هم که نیست, برهان نقلی در یکی از کتاب‌های آسمانی چنین نوشته است؟ این هم که نیست, پس در این مقدمه که می‌گویید فرشته‌ها مؤنث‌ می باشند، دستتان خالی است؛ می‌ماند مطلب دوم, چه بگویید ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾،[3]چه بگویید ﴿أَصْطَفَی الْبَناتِ عَلَی الْبَنینَ﴾ و چه بگویید ﴿وَلَدَ اللَّهُ﴾ باید به یکی از این سه دلیل تکیه کنید: یا حس و تجربه حسّی داشته باشید ﴿أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ﴾ در حالی که نیست, برهان عقلی داشته باشید ﴿أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبینٌ﴾ این هم که نیست, دلیل نقلی داشته باشید و در کتابی از کتاب‌های آسمانی نوشته شده باشد ﴿فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ این هم که نیست؛ می‌ماند تقلید, تقلید هم که در اصول دین, «بیّن‌الغی» است. این عصاره استدلال قرآن کریم در سوره «صافات» با مشرکان حجاز بود که از راه استفتا و استعلام چه در بخش مبدأ چه در بخش معاد می‌فرماید دست اینها خالی است و فقط به تقلید بسنده کردند که آن هم حجّت نیست و آن دو دلیل؛ یعنی دلیل حسّی و تجربه حسّی و دلیل نقلی به برهان عقلی تکیه می‌کند.
بعد می‌فرماید در این جا دو مطلب است: یکی اینکه کذبِ خبری است؛ یعنی این مطلب دروغ است که می‌گویند: ﴿وَلَدَ اللَّهُ﴾ و یکی هم کذب مُخبری است؛ یعنی اینها هم دروغ می‌گویند, چون این حرف‌ها را اینها ساختند، اینها را که از جای دیگر نقل نمی‌کنند. یک وقت است خبر یا قضیه‌ای دروغ است؛ ولی گزارشگر کاذب نیست، چون او بر اثر اطمینانی که داشت می‌گوید این‌طور هست و این‌طور نقل شده است, اما یک وقت است هم کذب خبری است و هم کذب مُخبری، خود اینها ساختند. قرآن نسبت به این جریانی که مشرکان مبتلا بودند، هم کذب خبری و هم کذب مُخبری را ثابت می‌کند. فرمود این «إفک» است ﴿أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ ٭ وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ﴾؛ خود این گزارش «إفک» و کذب است و گزارشگرها هم چون این را ساختند کاذب‌ هستند، بعد در قبال آن کذب خبری، صدق خبری دیگر است و در قبال آن کذب مُخبری, صدق مُخبری دیگر است که در آیه 157 می‌فرماید: ﴿فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾؛ اگر کتابی دارید و گزارشی در این کتاب هست این صدق خبری است, شما هم که برابر آن کتابِ صادق, گزارشگری دارید صادق مُخبری هستید؛ ولی دستتان خالی است، نه خبری که صدق خبری باشد دارید و نه خود شما صادق هستید ﴿فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾،بعد فرمود: ﴿وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً﴾که اینها بین ذات اقدس الهی و جن‌ها نسبتی برقرار کردند. درباره کیفیت نسبتی که بین ذات اقدس الهی و بین جن بود وجوه و اقوالی است؛ یکی از آن وجوه همان است که در آیه صد سوره مبارکه «انعام» گذشت که فرمود: ﴿وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ الْجِنَّ﴾، این ﴿شُرَکاءَ﴾مفعول اول است و «جن» مفعول دوم ﴿وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ الْجِنَّ﴾؛یعنی جن را شریک «الله» قرار دادند که این یک نحو از نسبت است. آنها که می‌گویند و توهّم می‌کنند که ـ معاذ الله ـ مبدأ خیرات فقط خدای سبحان است، مبدأ شرور ابلیس است و ابلیس هم جن است، این هم یک نحو شرکت است که خدا ـ معاذ الله ـ شریک دارد و آن جن است. تعبیرات دیگر و آزمون‌های دیگری هم مطرح شده است. نسبتی بین ذات اقدس الهی و بین جن قرار دادند، در حالی که هر جا این نسبت یا شرکت مطرح است خدای سبحان می‌فرماید این دروغ است، جن‌ها مخلوق‌ هستند، در برابر مسئولیت‌های خودشان بازخواست می‌شوند و مانند سایر موجوداتی که متعهّدند باید عمل کنند، اینها بیش از این سِمتی ندارند. در آیه صد سوره مبارکه «انعام» فرمود: ﴿وَ خَرَقُوا لَهُ بَنینَ وَ بَناتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالی‌ عَمَّا یَصِفُونَ﴾[4] و در مقام ما هم فرمود از جن و شیطان و مانند آن هیچ کاری در اداره جهان ساخته نیست، برای اینکه ما همه اینها را در صحنه قیامت حاضر می‌کنیم که باید پاسخگوی وظایف محوّله باشند، چون آنچه را ما در عهده اینها گذاشتیم باید انجام می‌دادند. فرمود: ﴿وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ﴾؛ اینها برای پاسخگویی احضار می‌شوند, پس اینها در عالَم هیچ سِمتی ندارند.
«اَجنّه» جمع جنین است و جمع جِن, «جِنّة» است، جن‌ها البته جایگاه خاصّ خودشان را دارند در قرآن آیه‌ای نیست که مثلاً جن‌ها و انسان‌ها در یک جا باشند، چون جنّات فراوان است ﴿وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ﴾,[5] ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾.[6]
پرسش: ... با جن چه نسبتی دارد؟
پاسخ: همین وجوهی که فراوان گفته شده است؛ یکی اینکه خیرات را خدا انجام می‌دهد, شرور را ابلیس که به برخی‌ها اِسناد دادند آن توهّم‌ها که خیلی مبتذل است و قابل گفتن نیست, اگر سخن از ﴿وَلَدَ اللَّهُ﴾ است یک, اگر ﴿أَصْطَفَی الْبَناتِعَلَی الْبَنینَ﴾ دو, اگر خدا ولدی دارد و اگر دخترانی دارد باید ـ معاذ الله ـ همسری داشته باشد که این یکی از نازل‌ترین و پَست‌ترین توهّمات است؛ از آن جهت که مثلاً همسر ذات اقدس الهی وجود داشته باشد تا از فرزندی به بار بیاورد، البته از عرب جاهلی که زیر خطّ فقر فرهنگی بود این توهّم‌ها بعید نبود؛ لذا قرآ‌ن کریم فرمود تقلید باطل است, دلیل هم این سه قسم است که بازگشتش به یک قسم است و دست اینها هم از ادلّه خالی است.
فرمود: ﴿فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ ٭ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنینَ ٭ إِلاَّ مَنْ هُوَ صالِ الْجَحیمِ﴾ کاری از پیش نمی‌برید, شما و بت‌هایتان که معبود شماست اینها را نمی‌توانید فتنه کنید و گمراه کنید، مگر کسی که به سوء اختیار خودش به دنبال شما راه بیفتد. شما بخواهید علیه خدای سبحان برنامه‌ریزی کنید، به عنوان اینکه شریک خدا هستید, معبود خدا هستید, شرکت در ربوبیّت و الوهیّت دارید کسی را آسیب برسانید و دین را آسیب برسانید این مقدورتان نیست، مگر کسی به سوء اختیار خودش به طرف شما بیاید. ﴿فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ﴾ شما و بت‌هایتان ﴿ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنینَ﴾؛ شما نمی‌توانید فتنه کنید, گمراه کنید و آسیبی به دین خدا برسانید مگر کسی که ﴿إِلاَّ مَنْ هُوَ صالِ الْجَحیمِ﴾ است؛ «صالی» یعنی «یصلی» و در اصل صلات هم همین است؛ یعنی تابع و پیرو باشد, دنباله‌رو باشد. کسی که به سوء اختیار شما به دنبال جهنم حرکت می‌کند، ممکن است حرف‌های شما درباره آنها اثر کند، وگرنه بخواهید نسبت به مردان الهی, مؤمنان, دین خدا و مانند آنها آسیبی برسانید مقدور شما نیست ﴿فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ ٭ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنینَ ٭ إِلاَّ﴾ کسی را که خودش «صالیِ» جحیم است، ﴿یَصْلَی النَّارَ﴾[7] است. بین ﴿یَصْلَی النَّارَ﴾ با «تصلیه» جحیم که یکی باب «تفعیل» است و یکی باب «فَعَلَ», گفتند فرق است؛ باب «تفعیل» چون برای شدّت و مبالغه و کثرت است، آن کسی که گرفتار جهنم می‌شود روسوزی, درون‌سوزی, دل‌سوزی و جسم‌سوزی هست که آن «تصلیه» جحیم است، اما آن کسی که تمام درون و بیرونِ او را آتش نگرفته, از بیرون دارد می‌سوزد این را می‌گویند: ﴿یَصْلَی النَّارَ﴾، چون باید بین «تصلیه» که باب «تفعیل» است با «صلی, یصلیٰ» که ثلاثی مجرّد است فرق باشد، چنین فرقی هست. ﴿فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ ٭ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنینَ ٭ إِلاَّ مَنْ هُوَ صالِ الْجَحیمِ﴾ که ﴿یَصْلَی النَّارَ﴾.
حالا حرف فرشته‌ها چیست؟ شما تنها حرفی که دارید، درباره فرشته‌ها است. این فرشته‌ها را یا «ولد» می‌دانید, دختر می‌دانید, «اتّخاذ ولد» می‌دانید که در سوره مبارکه «زخرف» از این به عنوان «اتّخاذ» یاد کرده است، چه اینکه در بعضی از سُوَر هم ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ می باشد و قبیح‌ترین تعبیر همین است که ﴿وَلَدَ اللَّهُ﴾ گفته شد. بین ﴿أَصْطَفَی الْبَناتِ﴾, بین ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَد﴾, بین ﴿أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ﴾ با ﴿وَلَدَ اللَّهُ﴾ تفاوت خیلی است. در سوره مبارکه «زخرف» آیه شانزده به این صورت آمده است ﴿أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنینَ﴾، این بالأخره اتخاذ است. بدترین تعبیر، همین تعبیرِ سوره مبارکه «صافات» آیه 152 است که گفته: ﴿وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ﴾.
درباره فرشته‌ها این حرف‌ها هست؛ می‌فرماید خود فرشته‌ها سخنانشان این است که می گویند: ﴿وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ﴾ و مشابه این تعبیر در سوره مبارکه «انبیاء» گذشت؛ آنها که درباره فرشته‌ها چنین تهمت و نسبتی را روا داشتند، آیه 26 سوره «انبیاء» این بود ﴿وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ و پاسخ به آنها این است که ﴿سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ﴾؛فرشته‌ها بندگان کریم الهی‌ می باشند یک, ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾[8] دو, اینها فقط مطیع دستور الهی‌ هستند؛ از طرف فرشتگان, خضوع محض است و از طرف ذات اقدس الهی, احاطه صِرف است. درباره فرشته‌ها فرمود: ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ و درباره احاطه ذات اقدس الهی نسبت به اینها فرمود: ﴿یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ﴾[9] همه امور را می‌داند, گذشته و آینده اینها را می‌داند. جامع‌ترین آیه همان است که در سوره مبارکه «مریم» بیان شده است؛ آیه 64 سوره مبارکه «مریم» این است که فرمود: ﴿وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾؛ ما هیچ کاری نمی توانیم انجام دهیم مگر به دستور پروردگار ﴿لَهُ ما بَیْنَ أَیْدینا﴾ یک، ﴿وَ ما خَلْفَنا﴾ دو, ﴿وَ ما بَیْنَ ذلِکَ﴾ سه, ﴿وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾؛ این از بهترین و برجسته‌ترین آیات توحیدی است که فرشته‌ها ارائه کردند. خیلی‌ها خیال می‌کنند که فرشته‌ها که گفتند: ﴿لَهُ ما بَیْنَ أَیْدینا وَ ما خَلْفَنا﴾؛ یعنی تاریخ گذشته و تاریخ آینده، قهراً ﴿وَ ما بَیْنَ ذلِکَ﴾ این را هم به تاریخ معاصر حمل کردند; یعنی گذشتهٴ ما را خدا می‌داند, آینده ما را خدا می‌داند و بین گذشته و آینده, آنچه در عصر فعلی حاضر است می‌دانند که هر سه را به بیرون ذات ارجاع دادند، در حالی که این هم جزء عمیق‌ترین آیات توحیدی است. فرشته‌ها عرض می‌کنند ما مبادی عالیه داریم که علل و اسباب ما هستند و همه اینها در اختیار خدای سبحان است، شئون و معلولاتی هم داریم که از ما ظاهر می‌شود و کار ما محسوب می‌شود که این هم برای خداست, بین آن مبادی عالیه که علل ماست و این شئون تالیه که «معالیل» ماست, هویّت خود ماست و چیزی برای ما نمی‌ماند ﴿لَهُ ما بَیْنَ أَیْدینا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَیْنَ ذلِکَ﴾; یعنی مبادی عالیه ما مِلک خداست, شئون و «معالیل» و کارها و آثار ما برای خداست, بین شئون آیندهٴ ما و مبادی گذشتهٴ ما, کلّ هویّت ماست که این هم برای خداست، آن وقت چیزی برای ما نمی‌ماند؛ معنایش این است، نه اینکه مربوط به تاریخ باشد. اگر آب روانی که از مکان بالایی آمده و در استخری یا حوضچه‌ای که در آن منزل هست می‌ریزد و از این حوضچه بیرون می‌رود، خود این حوضچه و استخر بخواهد حرف بزند چه می‌گوید؟ می‌گوید همه آب‌هایی که از بالا سرازیر می‌شود و همه آب‌هایی که از این استخر می‌گذرد و همه آب‌هایی که در من جا دارد همه مِلک فلان شخص است، این حرف فرشته‌هاست ﴿لَهُ ما بَیْنَ أَیْدینا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَیْنَ ذلِکَ﴾آن وقت چیزی برای آنها نمی‌ماند, اگر ﴿لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[10]است، این مِلک طِلق خداست، همه ما همین‌طوریم؛ منتها آنها می‌فهمند و می‌گویند، ما نمی‌فهمیم بر فرض هم بفهمیم فهمِ ما حصولی است و حاضر نیستیم این‌طور حرف بزنیم که تمام هویّت ما برای اوست، آن‌که می‌فهمد می‌گوید: ﴿إِنَّ صَلاتی‌ وَ نُسُکی‌ وَ مَحْیایَ وَ مَماتی‌ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾،[11]ماها که خود را می‌بینیم فقط در مورد بیرونِ دروازه‌ وجودمان حرف می‌زنیم؛ این آیه سوره مبارکه «مریم» از بهترین آیات و شفاف‌ترین آیات توحیدی است که فرمود: ﴿وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾؛ ما اگر بخواهیم نازل بشویم, وحی بیاوریم, رحمتی بیاوریم یا عذابی بیاوریم و کاری بخواهیم انجام بدهیم که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ ٭ عَلی‌ قَلْبِکَ﴾[12] یا بخواهیم برای تعذیب گروه عاد و ثمود مأموریتی انجام بدهیم، هرگز نازل نمی‌شویم مگر به امر پروردگار, برهان مسئله چیست؟ برای اینکه ﴿لَهُ ما بَیْنَ أَیْدینا﴾ گذشته, ﴿وَ ما خَلْفَنا﴾آینده, ﴿وَ ما بَیْنَ ذلِکَ﴾ و او هم که فراموش نمی‌کند، همه را در تحت اشراف خود دارد و اداره می‌کند. چنین موجودی که نمی‌تواند معبود و «اله» باشد. هر جا سخن از الوهیّت فرشته‌هاست، قرآن کریم عصمت, طهارت, قداست, خضوع و بندگی اینها را بازگو می‌کند؛ در سوره مبارکه «انبیاء» هم همین بود.
در سوره مبارکه «انبیاء» که گفتند آنها ـ معاذ الله ـ فرزند خدا هستند و سِمتی دارند فرمود که این‌چنین نیست ﴿سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ﴾ که آیه 26 به بعد سوره «انبیاء» است. ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ ٭ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی﴾[13] بعد فرمود: ﴿وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمینَ﴾،[14] محال است آنها چنین حرفی بزنند; ولی بر فرض اگر فرشته‌ای «تفوّه» به «ربوبیّت» و «الوهیّت» کند عذاب دردناک به حیات او خاتمه می‌دهد. این در مورد فرشته‌ها.
پرسش: اگر مثلاً خداوند طبق نظر مشرکین «اتّخاذ ولد» گفته باز هم برابر توحید آن ؟
پاسخ: بالأخره اگر ـ معاذ الله ـ خدا «ولد» داشته باشد باید جسم باشد؛ خدایی که ﴿لَمْ یَلِدْ﴾ است, ﴿وَ لَمْ یُولَدْ﴾[15] است, «صمد» است, «واحد» است, «أحد» است, منزّه از آن است که «ولد» داشته باشد؛ لذا هر جا سخن از «اتّخاذ ولد» است با تسبیح الهی همراه است که فرمود: ﴿سُبْحانَهُ﴾ او منزّه از این نیازهاست.
پس فرشته‌ها هرگز چنین سِمتی ندارند و حرف‌های خود فرشته‌ها هم این است ﴿وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ ٭ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ ٭ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ﴾ در آغاز همین سوره مبارکه «صافات» چند وصف از اوصاف فرشته‌ها را ذکر فرمود, فرمود: ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا ٭ فَالزَّاجِراتِ زَجْراً ٭ فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً﴾[16] و مانند آن که «سابحات»[17] هست, «نازعات»[18] هست، «مغیرات»[19] هست و مانند آن که در آیات دیگر به عنوان اوصاف فرشته‌ها ذکر شده است. درباره فرشته‌ها یک مطلب این است که اینها می‌گویند هرکدام از ما مأموریتی داریم، اینکه فرمود: ﴿وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ﴾ این برای فرشته‌هاست که حساب‌شده است و مانند انبیا هرکدام مقام معلومی دارند و یک تعبیر این است که ﴿وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ﴾؛ یعنی درجه خاص داریم و از آن ترقّی نمی‌کنیم که این درباره فرشته‌هاست و برای انسان‌ها نیست؛ انسان است که می‌تواند «کادح الی رب» باشد ﴿کَدْحاً فَمُلاقیهِ﴾، شما در قرآ‌ن می‌بینید که به هیچ فرشته‌ و جنّی چنین تعبیر و خطابی نشده که «یا ایها الملک», «یا ایّها الجن» ﴿إِنَّکَ کادِحٌ إِلی‌ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ﴾[20] و تنها برای انسان است، برای اینکه انسان مقام معلوم ندارد و راه او باز است؛ از صفر تا صد, از ﴿حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾ و «طین» و «تراب» تا ﴿دَنا فَتَدَلَّی﴾[21] این انسان است; منتها چه کسی این راه را طی می‌کند «الله» می‌داند, چه کسی در نیمه راه می‌ماند «الله» می‌داند.
هر کس براساس همّت خود مقام معلومی دارد که خدا می‌داند و اما جلوی هیچ کس را نگرفتند، پس برای هیچ کس مقام معلومی نیست، همه می‌توانند و دعوت شده‌اند که این راه را طی کنند. به فرشته‌ها می‌گویند شما مسئول فلان کار هستید، زیرمجموعه جبرئیل(سلام الله علیه) هستید و کارهای علمی را باید به عهده بگیرید, عزرائیل(سلام الله علیه) زیرمجموعه‌ای دارد و خودش هم مسئول امور «إماته» است, اسرافیل و زیرمجموعه‌اش(سلام الله علیهم) مسئول امور «احیاء» هستند, میکائیل و زیرمجموعه‌اش مأمور امور کِیل و پیمانه و اقتصادی هستند, هرکدام برنامه‌ای دارند و این برنامه‌ها برای دیگران هم ممکن است باشد، اما ﴿وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ﴾ که جبرئیل(سلام الله علیه) در جریان معراج به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفت: «لَوْ دَنَوْتُ اَنْمُلَةً لاحْتَرَقَتْ»;[22]یعنی هرکدام از اینها درجه ای خاص دارند. انسان است که اگر بخواهد برود جلوی او باز است؛ منتها حالا چه کسی می‌رود و تا کجا می‌رود را خدا می‌داند؛ یعنی مقام معلومی که در خارج این شخص به آن می‌رسد این محدود است، چون خودش بیش از این نخواسته برود؛ ولی جای انسان در نظام آفرینش محدود نیست، همگان را دعوت کردند ﴿یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی‌ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ﴾.بنابراین هر فرشته‌ای بر خلاف انسان مقام معلومی دارد و آنچه در خارج واقع می‌شود مقام معلوم است و خدا می‌داند؛ تقسیم کار شده، آن را خدا می‌داند؛ راه برای همگان باز است، آن را خدا می‌داند؛ برای فرشته‌ها راه باز نیست، آن را هم خدا می‌داند؛ فرشته‌ها هرکدام یک مقام خاصّی دارند و این‌طور نیست که بتوانند به ﴿دَنا فَتَدَلَّی﴾[23]برسند، آنها همه‌شان می‌گویند: ﴿ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ﴾؛بعضی‌هایمان اهل صف هستیم و منتظریم ببینیم که چه دستوری می‌رسد, بعضی‌ها اهل تسبیح‌ هستند, بعضی‌ها اهل تحمید می باشند, بعضی‌ها اهل احیا هستند, بعضی‌ها اهل «إماته»‌ هستند و کارهایشان تقسیم شده است ﴿وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ ٭ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ﴾، این برنامه‌هایی است که ذات اقدس الهی برای فرشته‌ها مشخص کرده و فرمود که فرشته‌ها این‌طور هستند. پس هویّت اینها مانند علل قبلی اینها و مانند شئون بعدی اینها مِلک مطلق خداست یک, هرگز از اینها برنمی‌آید که داعی ربوبیّت داشته باشند دو, اینها ترقّی علمی دارند؛ ولی ترقّی عملی ندارند سه, مثل معاد است؛ در معاد، افراد خیلی چیز می‌فهمند، اما بتوانند کاری کنند که به وسیله آن کار ایمان پیدا کنند, توبه کنند, از گناه برهند و به نجات برسند این ممکن نیست، چون آن‌جا دار عمل صالح نیست، اما دار تکامل علمی هست و خیلی از اسرار معاد در قیامت برای انسان روشن می‌شود و برای فرشته‌ها هم این‌چنین است. در مورد فرشته‌ها ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ﴾ که مطرح شد فرمود: ﴿فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هٰؤُلاَءِ﴾[24] که آدم مجرای فیض شد و اسمای الهی را در حدّ اِنباء و نه تعلیم به فرشته‌ها منتقل کرد، اما حالا کاری انجام بدهند و به مقام برتر برسند نیست, چون اگر کاری باشد باید برابر شریعت باشد، اگر شریعت هست باید وحی و رسالت باشد و آنها هم باید دارای پیغمبر باشند, دارای وصیّ پیغمبر باشند, کتابی باشند, حدودی باشند و مانند آن، در حالی که این‌چنین نیست آنها پیغمبری داشته باشند, تکلیفی داشته باشند, عمل صالح و طالحی برای آنها مطرح باشد نیست. بنابراین ترقّی علمی دارند، لکن ترقّی عملی ندارند ﴿وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ ٭ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ ٭ وَ إِنْ کانُوا لَیَقُولُونَ ٭ لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلینَ﴾.[25]

[1]صافات/سوره37، آیه16.
[2]حجر/سوره15، آیه26.
[3]بقره/سوره2، آیه116.
[4]انعام/سوره6، آیه100.
[5]رحمن/سوره55، آیه62.
[6]رحمن/سوره55، آیه46.
[7]اعلی/سوره87، آیه12.
[8]انبیاء/سوره21، آیه27.
[9]بقره/سوره2، آیه255.
[10]آل عمران/سوره3، آیه189.
[11]انعام/سوره6، آیه162.
[12]شعراء/سوره26، آیه193.
[13]انبیاء/سوره21، آیه27.
[14]انبیاء/سوره21، آیه29.
[15]اخلاص/سوره112، آیه3.
[16]صافات/سوره37، آیه1.
[17]نازعات/سوره79، آیه3.
[18]نازعات/سوره79، آیه1.
[19]عادیات/سوره100، آیه3.
[20]انشقاق/سوره84، آیه6.
[21]نجم/سوره53، آیه8.
[22]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج18، ص382.
[23]نجم/سوره53، آیه8.
[24]بقره/سوره2، آیه31.
[25]صافات/سوره37، آیه165.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:31

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی