- 401
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 41 تا 44 سوره فاطر
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 41 تا 44 سوره فاطر"
- انسان مالک چیزی نیست که ذات اقدس الهی آن را از انسان بخرد؛
- در عالَم خواب تکامل علمی هست خیلی از چیزها را انسان در عالم رؤیا میفهمد
- در عالم خواب تکامل عملی نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِن بَعْدِهِ إِنَّهُ کَانَ حَلِیماً غَفُوراً (41) وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِن جَاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدَی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِیرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً (42) اسْتِکْبَاراً فِی الْأَرْضِ وَمَکْرَ السَّیِّئِ وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً (43) أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَکَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِن شَیْءٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ عَلِیماً قَدِیراً (44)﴾
در جریان خلافت که آیه 39 این سوره بود مستحضرید وقتی ذات اقدس الهی ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ﴾[1] بود و ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ بود خلافت حقیقی معنا ندارد چون خلافت معنایش این است که خلیفه در غیاب مستخلَفعنه کارِ او را انجام بدهد اگر خدای سبحان ﴿عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ﴾[2] است و اگر ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾[3] است اگر ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ﴾ است خلافت معنا ندارد مگر اینکه تعبیر تشویقی باشد نظیر بیع و شراء از یک سو, نظیر اجاره و اجیر بودن از سوی دیگر. قبلاً ملاحظه فرمودید تعبیر به بیع, تعبیر به اشتراء, تعبیر به اجیر, تعبیر به اجر همه اینها تشویقی است برای اینکه انسان مالک چیزی نیست که ذات اقدس الهی آن را از انسان بخرد اگر گفته شد ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾[4] تعبیر تشویقی است و اگر گفته شد خدا به شما اجر میدهد این تعبیر تشویقی است انسان برای خودش کار میکند نه برای او تا از او اجر بگیرد. تعبیر خلافت هم از همین قبیل است اگر خدای سبحان به همه چیز احاطه دارد خلافت معنا ندارد گذشته از این, در دعای نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل شده است که «اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِی السَّفَرِ وَ أَنْتَ الْخَلِیفَةُ فِی الْأَهْلِ وَ لاَ یَجْمَعُهُما غَیْرُکَ لِأَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لا یَکُونُ مُسْتَصْحَباً وَ الْمُسْتَصْحَبَ لاَ یَکُونُ مُسْتَخْلَفاً»[5] این دعای سفر است یعنی خدایا! تو مصاحب منی, رفیق منی, همسفر منی, مرا در سفر حفظ میکنی, یک; نزد زن و بچه من هستی در غیاب من خلیفه منی, جانشین منی, زن و بچه مرا هم حفظ میکنی, دو; جمع بین صحابت و خلافت برای غیر تو ممکن نیست, سه; برای اینکه آنکه خلیفه است دیگر مصاحب نیست آنکه مصاحب است دیگر خلیفه نیست «وَ لاَ یَجْمَعُهُما غَیْرُکَ لِأَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لا یَکُونُ مُسْتَصْحَباً وَ الْمُسْتَصْحَبَ لاَ یَکُونُ مُسْتَخْلَفاً» خدا میتواند خلیفه انسان باشد یعنی در غیاب انسان, کار انسان را انجام بدهد البته لطف الهی که مقام سوم و فصل سوم است اما انسان نمیتواند خلیفةالله باشد مگر به عنوان ترغیب و تشویق.
مطلب بعدی آن است که مشرکان میگفتند وحی و نبوّتی در کار نیست اگر رسالتی از طرف خدا باشد حتماً آن رسول باید فرشته باشد ممکن نیست بشر رسالت الهی را به عهده بگیرد که در اوایل سوره مبارکه «انعام» بحثش گذشت.[6] آنگاه در این آیاتی که دارد به جِدّ قسم یاد میکنند که اگر پیامبری بیاید اینها ایمان میآورند این ارشاد به آن است که یقیناً چنین چیزی نیست پیامبری نخواهد آمد کسی که اصلاً منکر رسالت و نبوّت عامه است میگوید اگر پیامبری باشد باید فرشته باشد انسان نمیتواند رسالت الهی را به عهده بگیرد چنین چیزی یقیناً تعلیق بر محال است اگر رسولی بیاید یقیناً او انکار میکند برای اینکه مبنای او این است که رسالت، محال است. اینکه تعبیر فرمود: ﴿مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً﴾ برای اینکه قبلاً یک کفر داشتند الآن دو کفر, قبلاً کفر به توحید بود الآن هم کفر به توحید است هم کفر به رسالت از این جهت فرمود: ﴿مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً﴾.
در جریان سِحر سَحره فرعون که آنها ایمان آوردند مستحضرید که اگر روح کسی واقعاً بمیرد بشود ﴿أَمْوَاتٌ غَیْرُ أَحْیَاءٍ﴾[7] اینها کسانیاند که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾[8] و اگر صدها معجزه هم بیاورند او باور نمیکند فرمود اگر کلّ آیه را هم بیاوریم ﴿وَإِن یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاَ یُؤْمِنُوا بِهَا﴾[9] اینها کسانیاند که قلبشان مرده است گروه دوم کسانیاند که مریضاند یا خواباند اینها اگر صیحهای بیاید بیدار میشوند یا دارویی پیدا بشود شفا پیدا میکنند سحره فرعون از همین قبیل بودند یا بیمار بودند یا خواب, معجزه الهی یا شفابخش است یا بیدارکننده اگر اینچنین باشد خب سحره فرعون واقعاً تشخیص دادند و ایمان آوردند و حُسن خاتمت نصیبشان شده اما فرعون واقعاً قلبش مرده بود دیگر احیا نشده, بنابراین فرق است بین سَحره فرعون و دیگران.
در جریان موحّدانی که در جهنماند بعد از مدتی آزاد میشوند این معنایش تکامل در قیامت نیست شخصی که موحد است بالأخره این توحیدش, این اعتقادش امر بهشتی است اینکه نمیتواند مخلَّد در جهنم باشد معصیتی که کرده مطابق این عصیان, در جهنم برای او سوخت و سوز است وقتی پاک شد توحیدش میماند خب وارد بهشت میشود نه اینکه در قیامت تکاملی باشد او کاری کرده باشد به مقصد رسیده باشد. کارهایی که قبلاً داشت یعنی توحید را به همراه برد موحّدانه زندگی کرد معتقد به وحدانیّت خدای سبحان بود ولی معصیت میکرد مطابق عصیانش معذّب است وقتی تطهیر شد وارد بهشت میشود این تکامل در قیامت نیست البته تکامل علمی فراوان است. در مسئله رؤیا هم همین طور است در خواب, تکامل علمی فراوان است چون یک امر برزخی است اما تکامل عملی نیست که مثلاً کسی در عالَم رؤیا کاری انجام بدهد ثوابی ببرد.
پرسش:...فطرت توحیدی به کلی از بین نمیرود مگر موانعی پیش بیاید.
پاسخ: بله, ولی محجوب میشود و طوری محجوب میشود که به هیچ وجه دیگر بیدار نمیشود اینقدر حجاب غلیظ است که دیگر بیدار نمیشود یا اینقدر مرض غلیظ است که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾, از بس این بیماری رسوخ کرده اما اگر رسوخ نکرده باشد یا خواب، غلیظ نباشد بیدار میشوند یا درمان میشوند. در جریان خواب هم همینطور است در عالَم خواب تکامل علمی هست خیلی از چیزها را انسان در عالم رؤیا میفهمد اما تکامل عملی نیست مثلاً کاری بکند ثواب ببرد در نامه عملش ثواب نوشته بشود نیست ولو بداند که خواب است, ولو مسلّط باشد که هماکنون خواب است و دارد خواب میبیند اما کاری بکند که معصیت باشد این نیست, یا کاری بکند که در نامه عملش ثواب بنویسند این نیست, در برزخ تکامل علمی فراوان است اما تکامل عملی در کار نیست.
پرسش: در مورد سحره فرعون داریم که اینها با اینکه مشرک بودند یعنی حجاب ظلمانی ... .
پاسخ: بله خب اینها عالماً عامداً شرک نورزیدند در اثر اینکه در محیط شرک زندگی کردند عادتشان این شد استعداد بود, زمینه بود, کارشناس بودند میدانستند اینها از سنخ سِحر نیست اینها نه تنها ساحر بودند, سحّار بودند در سِحر فناور بودند اینها دیدند که جریان حضرت موسی از این قبیل نیست برای اینکه وقتی وجود مبارک حضرت موسی عصا را انداخت قبلاً هم بحثش گذشت که اِعجاز حضرت موسی سِحر را بلعید نه چوبها را، همه اینها دیدند قبلاً که میدان, میدان مار بود ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی﴾[10] یا ﴿سَحَروا أعْین النّاس وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ﴾[11] وقتی وجود مبارک حضرت موسی(سلام الله علیه) عصا را انداخت دیدند یک مار دارد در این میدان میجنبد بقیه یک مقدار طناب و چوب هستند کنار افتادند سِحر را بلعید نه چوبها را خب اینها فهمیدند این از آن سنخ نیست ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إنَّمَا صَنَعُوا﴾ که اینجا متأسفانه متّصل نوشته شده ﴿إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾[12] خب اگر کسی قلبش مریض نباشد این بیّنه الهی را که ببیند ایمان میآورد.
انسان تا در دنیا هست در معرض دگرگونی است چون فاعل مختار است بین او و ایمان و کفر, اراده فاصله است ممکن است ایمان بیاورد ممکن است کفر بورزد ممکن است برگردد تا آخرین لحظه، تحول در او ممکن است, یک; و ذات اقدس الهی به همه تحوّلات او عالِم است, دو; سرانجام او چه میشود آن را عالم است, سه; اینکه خدا فرمود سعید, سعید است یا شقی, شقی است[13] این جمعبندی شده است که پایان کار این شخص چیست این را هم خدا میداند و خدا میداند که این شخص با حُسن اختیار خود یا با سوء اختیار خود این کارها را انجام میدهد آنچه عوض میشود تغییراتی است که در حالت انسان است و خدای سبحان به همه این تغییرات عالِم است او عالِم به تغییر است علم خدا عوض نمیشود علم به تغییر دارد نه علم, متغیّر باشد. سرانجام هر کسی را هم خدا میداند که با اختیار به کجا میرسد. فرمود اینها مشکل توحید نباید داشته باشند برای اینکه برهان توحید با ماست مشکل وحی و نبوّت نباید داشته باشند برای اینکه برهان نبوّت حق است. این تعبیر که خدا آسمانها را نمیگذارد زائل بشوند پیشینیان بر این باور بودند که زمین, ساکن است و شمس و قمر به دور زمین میگردند حرکتهای نجومی را بر اساس زمینمحوری تنظیم میکردند البته اَقدمین طور دیگر فکر میکردند از بطلمیوس به بعد اینطور فکر میکردند که شمس و قمر و سایر ستارهها حرکت میکنند زمین ساکن است البته آنها برای افلاک مدار رسم میکردند نه جِرم و جسمی بعدها کم کم به صورت جِرم و جسم در آمده; لذا اقدمین مسئله سپهر و نجوم را در بخش ریاضیات نقل میکردند نه در طبیعیات, فلک جسم نبود در طبیعیات بحث بشود فلک, مدار بود لذا در ریاضیات بحث میشد بعد کم کم در طبیعیات آمد و به صورت جسم در آمد. ولی متأخّرین ثابت کردند به زعم اینها که زمین حرکت میکند و شمس ثابت است. این تحول یعنی حرکت از آسمان به زمین آمد, سکون از زمین به آسمان رفت این تفاوتی که جناب گالیله یا نیوتن یا کپرنیک بیان کردند تفاوت کمی نبود اما هیچ تفاوتی در مسائل کلی فلسفه, در مسائل کلی اصول, در مسائل کلی فقه, در مسائل کلی اخلاق, در مسائل کلی حقوق اینها هیچ تفاوتی پیدا نشد اینکه میگفتند قبض و بسط در همه علوم اثر دارد خب مشاهده کردید حرکت از آسمان به زمین آمد, سکون از زمین به آسمان رفت اما در مسائل فلسفی هیچ تغییری پیدا نشد حرکت, محرّک میخواهد, حرکت, متحرّک میخواهد, حرکت مبدأ و منتها میخواهد, حرکت زمان و مسافت میخواهد این شش امر در حرکت هست حالا چه زمین حرکت کند که اخیراً میگویند, چه شمس و قمر حرکت کنند این تفاوت کمی نبود که گالیله و نیوتن و کپرنیک و اینها ایجاد کردند اما اینچنین نیست که ما بگوییم قبض و بسط همه جا حق است بله در بعضی از امور که مبدأ و ذیالمبدأ هستند اگر مبدأ عوض بشود ذیالمبدأ هم عوض میشود و هکذا، فیالجمله قبض و بسط درست است نه بالجمله وگرنه این تفاوت عظیمی که از جهت زمینمحوری یا خورشیدمحوری اتفاق افتاده ذرهای در مسائل عمیق فلسفی, کلامی, اخلاقی, حقوقی, فقهی, اصولی, تفاوتی ایجاد نکرده در بخشی از مسائل سپهری و نجومی اثر گذاشته. بالأخره خدای سبحان آسمان و زمین را نگه میدارد چه حالا زمین حرکت کند در این جهت, چه آسمان از این جهت فرقی ندارد ﴿إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا﴾ یعنی مبادا ﴿أَن تَزُولَا﴾, کراهةً ﴿أَن تَزُولَا﴾ نظیر ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا﴾[14] یعنی مبادا ﴿أَن تُصِیبُوا﴾ و اگر بخواهند زائل بشوند خدای سبحان جلوی اینها را میگیرد و اگر بنا شد که جهان بلرزد ـ چون جریان قیامت سخن از زمینلرزه یا آسمانلرزه نیست سخن از جهانلرزه است ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾[15] کلّ جهان میلرزد و بساطش جمع میشود. در زمینلرزه انسان میرود زیر آسمان خب آسیب نمیبیند اما خانهلرزه و مسکنلرزه که نیست این در دریا, در آب هم که برود آب گرفتار سونامی است در زمین هم باشد آرام نیست چون جهانلرزه است نه زلزلههای عادی, زلزلههای عادی انسان از خانه برود بیرون در امان است اما عندالساعه زمین میلرزد, آسمان میلرزد, فضا میلرزد ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ نمیتواند برود جایی آرام بگیرد ـ آن وقت که فرا رسید ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[16] میشود, ﴿وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾[17] میشود, ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾[18] میشود و مانند آن; اما تا آن وقت برسد کلّ این نظام محفوظ است. اینها از نظر توحید در خالقیت مشکل نداشتند در توحید در ربوبیت و الهیّت و امثال ذلک مشکل جدّی داشتند. در سوره مبارکه «انعام» مشابه این آیه گذشت آیه 109 سوره «انعام» این بود ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِن جَاءَتْهُمْ آیَةٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الآیَاتُ عِندَ اللّهِ وَمَایُشْعِرُکُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ آنجا مبسوطاً گذشت که اینها گفتند اگر معجزهای بیاید ما ایمان میآوریم فرمود هر معجزهای بیاید اینها ایمان نمیآورند برای اینکه اینها مبنایشان این است که رسالت و نبوّت عام, محال است; یعنی ممکن نیست بشر از طرف خدا بیاید آغاز سوره مبارکه «انعام» هم همین بود که اینها منکر نبوّت عامه بودند نه تنها منکر نبوّت خاصه, میگویند اصلاً ممکن نیست بشر از طرف خدا پیام بیاورد اگر از طرف خدا پیامبری هست باید فرشته بیاورد که بحثش در اوایل سوره مبارکه «انعام» گذشت. اینجا هم اینطور نیست که اینها واقعاً بگویند اگر برای ما ثابت بشود کسی از طرف خداست ما ایمان میآوریم ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِن جَاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدَی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ این تعلیق بر محال است خب کسی که منکر رسالت عامّه است این چگونه میگوید اگر پیامبر بیاید من قبول میکنم.
مطلب بعدی آن است که این ﴿أَهْدَی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ چند احتمال در آن هست که دو احتمالش قبلاً بیان شده. یکی از احتمالات آن است که این ﴿مِنْ﴾ متعلّق به ﴿أَهْدَی﴾ نباشد «لیکوننّ أهدی من قبلهم» اگر قبلاً هدایت شده بودند الآن اَهدا هستند یا اگر قبلاً در ضلالت بودند الآن اَهدا هستند که افعل, افعل تعیینی باشد آنگاه ﴿مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ معنایش این نیست که اهدایِ از ﴿إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ باشند یعنی اَهدای از حالت قبلیشان باشند این یک احتمال. احتمال دیگر اینکه اَهدا هستند ﴿مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ منتها ﴿مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ یعنی «مِن أیة اُمّة مِن الاُمم» از هر امّتی که شما حساب بکنید ما اَهدا هستیم, بهتر ایمان میآوریم. احتمال سوم این است که این الف و لام ﴿الْأُمَمِ﴾ الف و لام عهد باشد یعنی «احدی الاُمم المعهوده مِن الیهود و النصاری» از اینها اهدا هستیم پس یا جنس است یا عهد است یا اصلاً ﴿أَهْدَی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ نیست «اَهدیٰ ممّا کانوا قبل ذلک» بودند.
مطلب بعدی آن است که اینکه در جریان امر به سجده سؤال شد. امر به سجده مربوط به عالَمی بود قبل از شریعت, قبل از اینکه وحیای, نبوّتی, دینی, کتابی بیاید در عالَم دیگر فرشتگان مأمور شدند به سجده, ابلیس امتناع کرده شیطان در آنجا که امتناع کرده اخراج شده وجود مبارک حضرت آدم و حوا وارد بهشت شدند در بهشت نهی شدند که از درخت استفاده کنند ولی استفاده کردند همه اینها باید سمایی حل بشود نه ارضی، برای اینکه دینی نبود, شریعتی نبود, امر و نهی نبود, نه تحریمی است و نه تنزیهی و نه ترک اُولیٰ هیچ کدام از اینها نبود وقتی دینی نیست, شریعتی نیست و امر و نهیای نیست وقتی به زمین آمدند از این به بعد جای شریعت است هم در سوره مبارکه «بقره» هم در سوره «طه» فرمود از آسمان به زمین بروید وقتی وارد زمین شدید دین میآید وقتی دین آمده حکمش مشخص است که مطیع چه میشود و غیر مطیع چه میشود.[19] بنابراین ما تا آسمانی نشدیم آسمانی فکر نکردیم آنجایی نشدیم این آیه برای ما حل نمیشود ما دلمان میخواهد آسمانی حرف بزنیم و زمینی فکر کنیم.
پرسش: قرآن برای مردم است.
پاسخ: بله مردم را میخواهد بالا ببرد.
پرسش:سجده نکردند بیرونشان کردند.
پاسخ: بله بیرون کردند از سجدهٴ آسمان بعد ﴿اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً﴾[20] پس کلّ این جریان در سماست, یک; کلّ این جریان قبل از دین است, دو; قبل از دین نه نهی تحریمی است نه نهی تنزیهی نه ترک اُولیٰ باید انسان آسمانی بشود تا آن آیه را معنا کند اینجا وقتی دینی نبود ما بگوییم این نهیِ تنزیهی است چه در سوره «بقره» چه در سوره «طه» فرمود بروید به زمین اگر دینی آمد حُکمش این است.
پرسش: جزء متشابهات است؟
پاسخ: نه خیر جزء محکمات است انسان هم میتواند آسمانی باشد «خویش را تأویل کن نی ذکر را» قرآن متشابه نیست قرآن متشابهات دارد, یک; محکماتی دارد, دو; متشابهات را به محکمات ارجاع میدهد, سه; وقتی متشابهات را به محکمات ارجاع داد یکسر میشود محکمات ﴿کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ﴾,[21] چهار; یکسر میشود همسان و همگون اول تا آخرش یکسان است و شبیه هم است نه شبههانگیز, پنج; تا انسان, انسانی نشد بله خب قرآن همین است وقتی کلّ آن صحنه در زمین نیست شریعتی نیست, امری نیست, نهیای نیست, تنزیهی نیست, مولویّتی نیست چطور ما بگوییم که نهی تحریمی بود یا تنزیهی.
پرسش: پس این توبیخ برای چیست؟
پاسخ: توبیخ آنجا هست, امر آنجا هست, نهی آنجا هست, ارشاد آنجا هست, تشویق آنجا هست همه اینها در آسمان یک معنا دارد در زمین یک معنا دارد با ملائکه هم ذات اقدس الهی ارشاد دارد در سوره مبارکه«انبیاء» فرمود هر کدام از شما ادّعایی بکنید کیفر میبینید[22] خب ملائکه که شریعتی ندارند, امر و نهیای ندارند معصوم هم هستند.
بنابراین اینکه گفته شد بعضی از آیات قرآن تا زمان ظهور حضرت(سلام الله علیه) همچنان بِکر است از همین قبیل است.
پرسش: توبه, ظاهر در عذر و تقصیر است؟
پاسخ: بله عُذر و تقصیرِ آنجا مشخص است تقصیرِ آنجا, عذر آنجا, توبه آنجا همهاش آسمانی است اصلاً شریعتی نبود تا مطابق آن شریعت ما این توبه و تقصیر و عذر را معنا کنیم. ذات اقدس الهی همه این حرفها را درباره خودش هم دارد, اسمای خودش دارد, افعال خودش دارد اینکه در بساط شریعت نیست در ملائکه هم همین حرفها هست در بساط شریعت نیست وقتی دین نبود شریعت نبود امر و نهی نبود دیگر حرمت و تنزیه و ترک اُولیٰ مطرح نیست.
بنابراین این ﴿أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ﴾ نظیر همان آیه 109 سوره مبارکه «انعام» است که گذشت اینها اصلاً منکر رسالت و وحیاند میگویند اصلاً ممکن نیست کسی بشر باشد و پیامبر باشد ﴿أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِن جَاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدَی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِیرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً﴾ یعنی تنفّر اینها, رمیدن اینها بیشتر شد این نَفْر, این رمیدن اینها, کوچ اینها بیشتر شد یا نفور اینها بیشتر شد برای اینکه قبلاً یک کفر داشتند الآن کفر مضاعف شد قبلاً کفر به توحید بود الآن هم به توحید هم به رسالت. چرا این کار را کردند؟ ﴿اسْتِکْبَاراً فِی الْأَرْضِ﴾ اینها مستکبرند با کافر میشود کنار آمد ولی با مستکبر نمیشود کنار آمد در بخشی از آیات قرآن دارد بالأخره بعضیها کافر هستند خب با شما کاری ندارند شما هم با آنها کاری نداشته باشید با کفار هم میتوانید زندگی مسالمتآمیز داشته باشید. در آیه هشت سوره مبارکه «ممتحنه» همین است فرمود کفاری در عالَم هستند که کاری با شما ندارند شما هم کاری با آنها ندارید با آنها میتوانید زندگی مسالمتآمیز داشته باشید عادلانه رفتار کنید همین آیه هشت سوره مبارکه «ممتحنه» در قانون اساسی ما هم هست به استناد همین آیه, اصولی هم از قانون اساسی تدوین شده است. کفار در عالَم زیادند ما که نمیتوانیم با همه بجنگیم و کار الهی را انجام بدهیم این جهنم «آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد»[23] کار ما این نیست فرمود: ﴿لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾ فرمود کفاری که با شما کاری ندارند تحریمی نکردند مزاحمت ایجاد نکردند ممانعت ایجاد نکردند کسی که ممانعت ایجاد میکند اینها آنها را یاری نکردند بدی نسبت به شما نکردند خدا نهی نمیکند که شما نسبت به آنها نیکی کنید بلکه در ذیل دارد ﴿إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾ این برای کفار. اما مستکبِر غیر از کافر است فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾[24] نه «لا اِیمان لهم» که این بحثش قبلاً گذشت نه چون ایمان ندارند کافر هستند خیلیها ایمان ندارند کافرند میشود با آنها زندگی کرد و کنار آمد اما کسی که اَیمان ندارد جمع «یَمین» یعنی قطعنامه, سوگند, توافق, موافقتنامه هیچ چیزی را به رسمیت نمیشناسد خب با چنین آدمی شما چگونه میتوانید زندگی کنید ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ نه «لا اِیمان لهم» اینها قطعنامهشان, توافقشان, امضایشان را به رسمیّت نمیشناسند ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلّاً وَلاَ ذِمَّةً﴾[25] نه امضایشان محترم است نه توافقشان محترم است خب چگونه میتوانید با اینها زندگی کنید امروز امضا میکنند فردا انکار میکنند, امروز توافق میکنند فردا انکار میکنند برهان قرآن کریم این نیست که «لا اِیمان لهم» برهان قرآن کریم این است که ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ همین ﴿اسْتِکْبَاراً فِی الْأَرْضِ﴾ فرمود: ﴿اسْتِکْبَاراً فِی الْأَرْضِ وَمَکْرَ السَّیِّئِ﴾ که این اضافه موصوف به صفت است نشانهاش این است که در تعبیر بعدی فرمود: ﴿وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ﴾ مَکر بد و زشت، دامنگیر خود آن ماکرین میشود در روایات ما هست که اهل بیت فرمودند: «مَن حَفَر لأخیه بئراً وقع فیها»[26] کسی برای دیگری چاه بِکَند خودش به چاه میافتد «مَن سلّ سیف البغی قُتل به»[27] کسی شمشیر ظلم را از غلاف «سلّ» یعنی بیرون بیاورد, سیف مسلول یعنی سیفی که از غلاف بیرون آمده «مَن سلّ سیف البغی قُتل به» کسی که شمشیر ظلم را از غلاف بیرون بیاورد با همان شمشیر کشته میشود که ما امیدواریم به برکت قرآن و عترت به وسیله همین طالبان, به وسیله همین القاعده بساط آمریکا برچیده بشود میدانید اینها را همینها راهاندازی کردند این بیان ائمه است, بیان اهل بیت است این حق است, صدق است اینطور نیست که اینها جایی درس خوانده باشند یا با گمان این حرف را زده باشند فرمود هر کسی شمشیر ظلم را از غلاف در بیاورد با آن کُشته میشود «مَن سلّ سیف البغی قُتل به» این یقینی است اینها را از همین آیات گرفتند خود ائمه(علیهم السلام) گاهی به شاگردانشان میفرمودند ما اگر مطلبی گفتیم از ما سؤال کنید از کجای قرآن استفاده کردید[28] خب گاهی این توفیق را داشتند که از آنها سؤال میکردند و آنها جواب میدادند که از فلان آیه استفاده کردیم, گاهی این سؤال را برای بعدیها گذاشتند این ﴿وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾ حصر است فرمود هر نقشه بد, دامنگیر خود آن نقّاش میشود یک اصل کلی است ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾,[29] ﴿وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنظُرُونَ﴾ این انتقام است و تهدید ﴿یَنظُرُونَ﴾ یعنی «ینتظرون» شما هیچ انتظار ندارید مگر اینکه سنّت الهی درباره شما پیاده بشود ﴿فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ﴾ سنّت اوّلین چیست؟ در آیه 44 فرمود بروید بگردید ببینید سنّت اوّلین چیست ما خیلیها را خاک کردیم در بخشهایی از قرآن کریم فرمود اینها که در برابر شما هستند هرگز به قدرتهای قبلی نبودند[30] ما آنها را از بین بردیم اینها را هم از بین میبریم اینها منتظر سنّت قبلی باشند.
این از اصول خیلی متقن قرآنی است ملاحظه بفرمایید, فرمود ما سنّتی داریم و نظم و برنامهای داریم این نظم و برنامه ما نه این برنامهها و موادّ برنامه ما از جا کَنده میشود جایش خالی میماند, یک; نه اینکه چیز دیگری را جای آنها میگذاریم, دو; این نظم الهی است ما به احسن وجه نظام عالَم را آفریدیم و اداره میکنیم اگر «کان» تامّه است ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[31] اگر «کان» ناقصه است ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾[32] هر چه خلق کرد زیبا خلق کرد خب اگر چیزی از اینجا رخت بربندد جایش خالی باشد نقص است, چیز دیگری به جای این بنشیند نقص است چون سیّء نمیتواند به جای حَسَن بنشیند هر چه هست آفریده خداست, این «کان» تامّه; هر چه خدا آفرید زیبا آفرید این «کان» ناقصه; این دو اصل, تغییرپذیر نیست ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ یعنی «کلّ ما صدق علیه أنّه شیء فهو مخلوق الله سبحانه و تعالی» این «کان» تامّه ﴿الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ «کلّ ما صدق علیه أنّه مخلوقٌ فقد أحسن الله خلقته» این «کان» ناقصه. بر اساس این دو اصل که از جوامعالکلم آیات قرآن کریم است اگر چیزی از عالَم کَنده بشود جایش خالی باشد بینظمی است, چیز دیگری جای آن بنشیند بدنظمی است; لذا فرمود سنّت الهی نه تحویلپذیر است نه تبدیلپذیر نه میشود این را کَند چیزی جای آن نیاید نه میشود بدیل و بدلی برای آن قرار داد نظام یکدست است چون ما از اول تا آخر را بررسی کردیم چطور خلق بشود. این دو مطلب را وقتی شما در کنار آیه سوره مبارکه« نساء» قرار میدهید روشن میشود که چطور قرآن جزء جوامعالکلم است. آیه 82 سوره مبارکه «نساء» این است ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ﴾ مگر در قرآن تأمّل و تدبّر نمیکنند کلام, کلام الهی است, چرا؟ به صورت قیاس استثنایی ﴿وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ کتابی که در ظرف 23 سال نوشته شده در حال جنگ و صلح نوشته شده, در حال فقر و غنا نوشته شده, قبل از هجرت و بعد از هجرت نوشته شده, زمان حکومت و عزّت نوشته شده, همه حالات گوناگون یکدست در قرآن کریم تنظیم شده است اگر این کتاب, کتاب الهی نبود اختلافی در آن مشهود بود «و التالی باطل فالمقدّم مِثله» چون هیچ اختلافی نیست همهاش متشابه است, شبیه است, یکسان است ﴿کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ﴾ مَثانی از اِنثنا, انعطاف میآید الآن این ستونها را نمیگویند مَثانی، آن ستونهای هلالی که هر کدام به دیگری گرایش دارد آنها را میگویند مثانی یعنی هر آیهای مُنثنی و منعطف به آیه دیگر است این شش هزار و اندی آیه همه اینها هلالی به هم مرتبطاند هیچ کدام یک ستون مستقل نیست که به دیگری وابسته نباشد همه اینها سعی میکنند با هم یک بار را به دوش بگیرند ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ﴾[33] یکدست است, یکسان است, همسان است, هماهنگ است, همآواست و همه اینها مثنا مثنا هستند منثنیاند, منعطفاند این است که قرآن «یفسّر بعضه بعضا»[34] خب در این بیان از عموم تعلیل میشود چند اصل استفاده کرد این تعلیل این است که چیزی که از نزد خداست یکسان است آن وقت ما چهار عنصر را که به سه اصل برمیگردد میتوانیم استفاده کنیم. عموم تعلیل این است که اگر از نزد غیر خدا بود حتماً همسان نبود اختلاف داشت یعنی هر چه از نزد خداست یکسان است ما سه اصل داریم یکی اینکه کلّ نظام, قبل از دنیا, دنیا و آخرت همه اینها آفریده خداست اینها یکدستاند همه کتابهایی که ذات اقدس الهی به انبیا داده صحفی که به آنها داده زبوری که به آنها داده همه اینها یکدستاند, کتابها و زبورهایی که خدا به انبیا داده با ساختار خلقتی که خدا دارد یکدستاند, ساختار خلقت خدا مِن الازل الی الأبد با کتابهایی که خدا به انبیا داده یکدستاند بر اساس عموم تعلیل, چون ساختار خلقت «مِن عند الله» است «لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً» صُحف و کتب و زبور و همه اینها «مِن عند الله» است «لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً» این دو با هم هماهنگاند چون هر دو «مِن عند الله» هستند لذا کتابهای انبیا, خود انبیا همه اینها ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾[35] هستند هر پیامبری که آمده نمیگوید که فلان شخص اینطور بود ولی من نظرم این است همهشان ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ قبلیها درست گفتند هیچ پیامبری نیامد که بگوید پیامبر قبلی ـ معاذ الله ـ کم آورده یا زیاد کرده هر کدام از اینها در عصر خودشان, در مصر خودشان این حرف را دارند. این آیه 82 سوره مبارکه «نساء» بار سنگینی دارد یعنی این سه اصلِ ازل و ابد را به هم وصل میکند نه تنها اول تا آخر قرآن هماهنگاند اول تا آخر همه صحیفههای الهی و کتابهای الهی با هم هماهنگاند و همه کتابهای الهی با همه ساختار خلقت با هم هماهنگاند لعموم التعلیل.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سوره ملک, آیه 54.
[2] . سوره مائده, آیه 117; سوره حج, آیه 17.
[3] . سوره حدید, آیه 4.
[4] . سوره توبه, آیه 111.
[5] ـ نهجالبلاغه, خطبه 46.
[6] . ر.ک: سوره انعام, آیه 8.
[7] . سوره نحل, آیه 21.
[8] . سوره بقره, آیه 6; سوره یس, آیه 10.
[9] . سوره انعام, آیه 25; سوره اعراف, آیه 146.
[10] . سوره طه, آیه 66.
[11] . سوره اعراف, آیه 116.
[12] . سوره طه, آیه 69.
[13] . ر.ک: التوحید (شیخ صدوق), ص356.
[14] . سوره حجرات, آیه 6.
[15] . سوره حج, آیه 1.
[16] . سوره تکویر, آیه 1.
[17] . سوره زمر, آیه 67.
[18] . سوره زمر, آیه 67.
[19] . ر.ک: سوره بقره, آیه 38; ر.ک: سوره طه, آیه 123.
[20] . سوره بقره, آیه 38.
[21] . سوره هود, آیه 1.
[22] . ر.ک: سوره انبیاء, آیه 29.
[23] . دیوان حافظ، اشعار منتسب، شماره 9.
[24] . سوره توبه, آیه 12.
[25] . سوره توبه, آیه 10.
[26] . الکافی, ج8, ص19.
[27] . الکافی, ج8, ص19.
[28] . الکافی, ج1, ص60.
[29] . سوره نساء, آیه 122.
[30] . ر.ک: سوره توبه, آیه 69; ر.ک: سوره سبأ, آیه 45.
[31] . سوره رعد, آیه 16; سوره زمر, آیه 62.
[32] . سوره سجده, آیه 7.
[33] . سوره زمر, آیه 23.
[34] . الکشاف, ج2, ص430.
[35] . سوره بقره, آیه 97; سوره مائده, آیه 46.
- انسان مالک چیزی نیست که ذات اقدس الهی آن را از انسان بخرد؛
- در عالَم خواب تکامل علمی هست خیلی از چیزها را انسان در عالم رؤیا میفهمد
- در عالم خواب تکامل عملی نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِن بَعْدِهِ إِنَّهُ کَانَ حَلِیماً غَفُوراً (41) وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِن جَاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدَی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِیرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً (42) اسْتِکْبَاراً فِی الْأَرْضِ وَمَکْرَ السَّیِّئِ وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً (43) أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَکَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِن شَیْءٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ عَلِیماً قَدِیراً (44)﴾
در جریان خلافت که آیه 39 این سوره بود مستحضرید وقتی ذات اقدس الهی ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ﴾[1] بود و ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ بود خلافت حقیقی معنا ندارد چون خلافت معنایش این است که خلیفه در غیاب مستخلَفعنه کارِ او را انجام بدهد اگر خدای سبحان ﴿عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ﴾[2] است و اگر ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾[3] است اگر ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ﴾ است خلافت معنا ندارد مگر اینکه تعبیر تشویقی باشد نظیر بیع و شراء از یک سو, نظیر اجاره و اجیر بودن از سوی دیگر. قبلاً ملاحظه فرمودید تعبیر به بیع, تعبیر به اشتراء, تعبیر به اجیر, تعبیر به اجر همه اینها تشویقی است برای اینکه انسان مالک چیزی نیست که ذات اقدس الهی آن را از انسان بخرد اگر گفته شد ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾[4] تعبیر تشویقی است و اگر گفته شد خدا به شما اجر میدهد این تعبیر تشویقی است انسان برای خودش کار میکند نه برای او تا از او اجر بگیرد. تعبیر خلافت هم از همین قبیل است اگر خدای سبحان به همه چیز احاطه دارد خلافت معنا ندارد گذشته از این, در دعای نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل شده است که «اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِی السَّفَرِ وَ أَنْتَ الْخَلِیفَةُ فِی الْأَهْلِ وَ لاَ یَجْمَعُهُما غَیْرُکَ لِأَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لا یَکُونُ مُسْتَصْحَباً وَ الْمُسْتَصْحَبَ لاَ یَکُونُ مُسْتَخْلَفاً»[5] این دعای سفر است یعنی خدایا! تو مصاحب منی, رفیق منی, همسفر منی, مرا در سفر حفظ میکنی, یک; نزد زن و بچه من هستی در غیاب من خلیفه منی, جانشین منی, زن و بچه مرا هم حفظ میکنی, دو; جمع بین صحابت و خلافت برای غیر تو ممکن نیست, سه; برای اینکه آنکه خلیفه است دیگر مصاحب نیست آنکه مصاحب است دیگر خلیفه نیست «وَ لاَ یَجْمَعُهُما غَیْرُکَ لِأَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لا یَکُونُ مُسْتَصْحَباً وَ الْمُسْتَصْحَبَ لاَ یَکُونُ مُسْتَخْلَفاً» خدا میتواند خلیفه انسان باشد یعنی در غیاب انسان, کار انسان را انجام بدهد البته لطف الهی که مقام سوم و فصل سوم است اما انسان نمیتواند خلیفةالله باشد مگر به عنوان ترغیب و تشویق.
مطلب بعدی آن است که مشرکان میگفتند وحی و نبوّتی در کار نیست اگر رسالتی از طرف خدا باشد حتماً آن رسول باید فرشته باشد ممکن نیست بشر رسالت الهی را به عهده بگیرد که در اوایل سوره مبارکه «انعام» بحثش گذشت.[6] آنگاه در این آیاتی که دارد به جِدّ قسم یاد میکنند که اگر پیامبری بیاید اینها ایمان میآورند این ارشاد به آن است که یقیناً چنین چیزی نیست پیامبری نخواهد آمد کسی که اصلاً منکر رسالت و نبوّت عامه است میگوید اگر پیامبری باشد باید فرشته باشد انسان نمیتواند رسالت الهی را به عهده بگیرد چنین چیزی یقیناً تعلیق بر محال است اگر رسولی بیاید یقیناً او انکار میکند برای اینکه مبنای او این است که رسالت، محال است. اینکه تعبیر فرمود: ﴿مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً﴾ برای اینکه قبلاً یک کفر داشتند الآن دو کفر, قبلاً کفر به توحید بود الآن هم کفر به توحید است هم کفر به رسالت از این جهت فرمود: ﴿مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً﴾.
در جریان سِحر سَحره فرعون که آنها ایمان آوردند مستحضرید که اگر روح کسی واقعاً بمیرد بشود ﴿أَمْوَاتٌ غَیْرُ أَحْیَاءٍ﴾[7] اینها کسانیاند که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾[8] و اگر صدها معجزه هم بیاورند او باور نمیکند فرمود اگر کلّ آیه را هم بیاوریم ﴿وَإِن یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاَ یُؤْمِنُوا بِهَا﴾[9] اینها کسانیاند که قلبشان مرده است گروه دوم کسانیاند که مریضاند یا خواباند اینها اگر صیحهای بیاید بیدار میشوند یا دارویی پیدا بشود شفا پیدا میکنند سحره فرعون از همین قبیل بودند یا بیمار بودند یا خواب, معجزه الهی یا شفابخش است یا بیدارکننده اگر اینچنین باشد خب سحره فرعون واقعاً تشخیص دادند و ایمان آوردند و حُسن خاتمت نصیبشان شده اما فرعون واقعاً قلبش مرده بود دیگر احیا نشده, بنابراین فرق است بین سَحره فرعون و دیگران.
در جریان موحّدانی که در جهنماند بعد از مدتی آزاد میشوند این معنایش تکامل در قیامت نیست شخصی که موحد است بالأخره این توحیدش, این اعتقادش امر بهشتی است اینکه نمیتواند مخلَّد در جهنم باشد معصیتی که کرده مطابق این عصیان, در جهنم برای او سوخت و سوز است وقتی پاک شد توحیدش میماند خب وارد بهشت میشود نه اینکه در قیامت تکاملی باشد او کاری کرده باشد به مقصد رسیده باشد. کارهایی که قبلاً داشت یعنی توحید را به همراه برد موحّدانه زندگی کرد معتقد به وحدانیّت خدای سبحان بود ولی معصیت میکرد مطابق عصیانش معذّب است وقتی تطهیر شد وارد بهشت میشود این تکامل در قیامت نیست البته تکامل علمی فراوان است. در مسئله رؤیا هم همین طور است در خواب, تکامل علمی فراوان است چون یک امر برزخی است اما تکامل عملی نیست که مثلاً کسی در عالَم رؤیا کاری انجام بدهد ثوابی ببرد.
پرسش:...فطرت توحیدی به کلی از بین نمیرود مگر موانعی پیش بیاید.
پاسخ: بله, ولی محجوب میشود و طوری محجوب میشود که به هیچ وجه دیگر بیدار نمیشود اینقدر حجاب غلیظ است که دیگر بیدار نمیشود یا اینقدر مرض غلیظ است که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾, از بس این بیماری رسوخ کرده اما اگر رسوخ نکرده باشد یا خواب، غلیظ نباشد بیدار میشوند یا درمان میشوند. در جریان خواب هم همینطور است در عالَم خواب تکامل علمی هست خیلی از چیزها را انسان در عالم رؤیا میفهمد اما تکامل عملی نیست مثلاً کاری بکند ثواب ببرد در نامه عملش ثواب نوشته بشود نیست ولو بداند که خواب است, ولو مسلّط باشد که هماکنون خواب است و دارد خواب میبیند اما کاری بکند که معصیت باشد این نیست, یا کاری بکند که در نامه عملش ثواب بنویسند این نیست, در برزخ تکامل علمی فراوان است اما تکامل عملی در کار نیست.
پرسش: در مورد سحره فرعون داریم که اینها با اینکه مشرک بودند یعنی حجاب ظلمانی ... .
پاسخ: بله خب اینها عالماً عامداً شرک نورزیدند در اثر اینکه در محیط شرک زندگی کردند عادتشان این شد استعداد بود, زمینه بود, کارشناس بودند میدانستند اینها از سنخ سِحر نیست اینها نه تنها ساحر بودند, سحّار بودند در سِحر فناور بودند اینها دیدند که جریان حضرت موسی از این قبیل نیست برای اینکه وقتی وجود مبارک حضرت موسی عصا را انداخت قبلاً هم بحثش گذشت که اِعجاز حضرت موسی سِحر را بلعید نه چوبها را، همه اینها دیدند قبلاً که میدان, میدان مار بود ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی﴾[10] یا ﴿سَحَروا أعْین النّاس وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ﴾[11] وقتی وجود مبارک حضرت موسی(سلام الله علیه) عصا را انداخت دیدند یک مار دارد در این میدان میجنبد بقیه یک مقدار طناب و چوب هستند کنار افتادند سِحر را بلعید نه چوبها را خب اینها فهمیدند این از آن سنخ نیست ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إنَّمَا صَنَعُوا﴾ که اینجا متأسفانه متّصل نوشته شده ﴿إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾[12] خب اگر کسی قلبش مریض نباشد این بیّنه الهی را که ببیند ایمان میآورد.
انسان تا در دنیا هست در معرض دگرگونی است چون فاعل مختار است بین او و ایمان و کفر, اراده فاصله است ممکن است ایمان بیاورد ممکن است کفر بورزد ممکن است برگردد تا آخرین لحظه، تحول در او ممکن است, یک; و ذات اقدس الهی به همه تحوّلات او عالِم است, دو; سرانجام او چه میشود آن را عالم است, سه; اینکه خدا فرمود سعید, سعید است یا شقی, شقی است[13] این جمعبندی شده است که پایان کار این شخص چیست این را هم خدا میداند و خدا میداند که این شخص با حُسن اختیار خود یا با سوء اختیار خود این کارها را انجام میدهد آنچه عوض میشود تغییراتی است که در حالت انسان است و خدای سبحان به همه این تغییرات عالِم است او عالِم به تغییر است علم خدا عوض نمیشود علم به تغییر دارد نه علم, متغیّر باشد. سرانجام هر کسی را هم خدا میداند که با اختیار به کجا میرسد. فرمود اینها مشکل توحید نباید داشته باشند برای اینکه برهان توحید با ماست مشکل وحی و نبوّت نباید داشته باشند برای اینکه برهان نبوّت حق است. این تعبیر که خدا آسمانها را نمیگذارد زائل بشوند پیشینیان بر این باور بودند که زمین, ساکن است و شمس و قمر به دور زمین میگردند حرکتهای نجومی را بر اساس زمینمحوری تنظیم میکردند البته اَقدمین طور دیگر فکر میکردند از بطلمیوس به بعد اینطور فکر میکردند که شمس و قمر و سایر ستارهها حرکت میکنند زمین ساکن است البته آنها برای افلاک مدار رسم میکردند نه جِرم و جسمی بعدها کم کم به صورت جِرم و جسم در آمده; لذا اقدمین مسئله سپهر و نجوم را در بخش ریاضیات نقل میکردند نه در طبیعیات, فلک جسم نبود در طبیعیات بحث بشود فلک, مدار بود لذا در ریاضیات بحث میشد بعد کم کم در طبیعیات آمد و به صورت جسم در آمد. ولی متأخّرین ثابت کردند به زعم اینها که زمین حرکت میکند و شمس ثابت است. این تحول یعنی حرکت از آسمان به زمین آمد, سکون از زمین به آسمان رفت این تفاوتی که جناب گالیله یا نیوتن یا کپرنیک بیان کردند تفاوت کمی نبود اما هیچ تفاوتی در مسائل کلی فلسفه, در مسائل کلی اصول, در مسائل کلی فقه, در مسائل کلی اخلاق, در مسائل کلی حقوق اینها هیچ تفاوتی پیدا نشد اینکه میگفتند قبض و بسط در همه علوم اثر دارد خب مشاهده کردید حرکت از آسمان به زمین آمد, سکون از زمین به آسمان رفت اما در مسائل فلسفی هیچ تغییری پیدا نشد حرکت, محرّک میخواهد, حرکت, متحرّک میخواهد, حرکت مبدأ و منتها میخواهد, حرکت زمان و مسافت میخواهد این شش امر در حرکت هست حالا چه زمین حرکت کند که اخیراً میگویند, چه شمس و قمر حرکت کنند این تفاوت کمی نبود که گالیله و نیوتن و کپرنیک و اینها ایجاد کردند اما اینچنین نیست که ما بگوییم قبض و بسط همه جا حق است بله در بعضی از امور که مبدأ و ذیالمبدأ هستند اگر مبدأ عوض بشود ذیالمبدأ هم عوض میشود و هکذا، فیالجمله قبض و بسط درست است نه بالجمله وگرنه این تفاوت عظیمی که از جهت زمینمحوری یا خورشیدمحوری اتفاق افتاده ذرهای در مسائل عمیق فلسفی, کلامی, اخلاقی, حقوقی, فقهی, اصولی, تفاوتی ایجاد نکرده در بخشی از مسائل سپهری و نجومی اثر گذاشته. بالأخره خدای سبحان آسمان و زمین را نگه میدارد چه حالا زمین حرکت کند در این جهت, چه آسمان از این جهت فرقی ندارد ﴿إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا﴾ یعنی مبادا ﴿أَن تَزُولَا﴾, کراهةً ﴿أَن تَزُولَا﴾ نظیر ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا﴾[14] یعنی مبادا ﴿أَن تُصِیبُوا﴾ و اگر بخواهند زائل بشوند خدای سبحان جلوی اینها را میگیرد و اگر بنا شد که جهان بلرزد ـ چون جریان قیامت سخن از زمینلرزه یا آسمانلرزه نیست سخن از جهانلرزه است ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾[15] کلّ جهان میلرزد و بساطش جمع میشود. در زمینلرزه انسان میرود زیر آسمان خب آسیب نمیبیند اما خانهلرزه و مسکنلرزه که نیست این در دریا, در آب هم که برود آب گرفتار سونامی است در زمین هم باشد آرام نیست چون جهانلرزه است نه زلزلههای عادی, زلزلههای عادی انسان از خانه برود بیرون در امان است اما عندالساعه زمین میلرزد, آسمان میلرزد, فضا میلرزد ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ نمیتواند برود جایی آرام بگیرد ـ آن وقت که فرا رسید ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[16] میشود, ﴿وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾[17] میشود, ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾[18] میشود و مانند آن; اما تا آن وقت برسد کلّ این نظام محفوظ است. اینها از نظر توحید در خالقیت مشکل نداشتند در توحید در ربوبیت و الهیّت و امثال ذلک مشکل جدّی داشتند. در سوره مبارکه «انعام» مشابه این آیه گذشت آیه 109 سوره «انعام» این بود ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِن جَاءَتْهُمْ آیَةٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الآیَاتُ عِندَ اللّهِ وَمَایُشْعِرُکُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ آنجا مبسوطاً گذشت که اینها گفتند اگر معجزهای بیاید ما ایمان میآوریم فرمود هر معجزهای بیاید اینها ایمان نمیآورند برای اینکه اینها مبنایشان این است که رسالت و نبوّت عام, محال است; یعنی ممکن نیست بشر از طرف خدا بیاید آغاز سوره مبارکه «انعام» هم همین بود که اینها منکر نبوّت عامه بودند نه تنها منکر نبوّت خاصه, میگویند اصلاً ممکن نیست بشر از طرف خدا پیام بیاورد اگر از طرف خدا پیامبری هست باید فرشته بیاورد که بحثش در اوایل سوره مبارکه «انعام» گذشت. اینجا هم اینطور نیست که اینها واقعاً بگویند اگر برای ما ثابت بشود کسی از طرف خداست ما ایمان میآوریم ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِن جَاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدَی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ این تعلیق بر محال است خب کسی که منکر رسالت عامّه است این چگونه میگوید اگر پیامبر بیاید من قبول میکنم.
مطلب بعدی آن است که این ﴿أَهْدَی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ چند احتمال در آن هست که دو احتمالش قبلاً بیان شده. یکی از احتمالات آن است که این ﴿مِنْ﴾ متعلّق به ﴿أَهْدَی﴾ نباشد «لیکوننّ أهدی من قبلهم» اگر قبلاً هدایت شده بودند الآن اَهدا هستند یا اگر قبلاً در ضلالت بودند الآن اَهدا هستند که افعل, افعل تعیینی باشد آنگاه ﴿مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ معنایش این نیست که اهدایِ از ﴿إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ باشند یعنی اَهدای از حالت قبلیشان باشند این یک احتمال. احتمال دیگر اینکه اَهدا هستند ﴿مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ منتها ﴿مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ یعنی «مِن أیة اُمّة مِن الاُمم» از هر امّتی که شما حساب بکنید ما اَهدا هستیم, بهتر ایمان میآوریم. احتمال سوم این است که این الف و لام ﴿الْأُمَمِ﴾ الف و لام عهد باشد یعنی «احدی الاُمم المعهوده مِن الیهود و النصاری» از اینها اهدا هستیم پس یا جنس است یا عهد است یا اصلاً ﴿أَهْدَی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ نیست «اَهدیٰ ممّا کانوا قبل ذلک» بودند.
مطلب بعدی آن است که اینکه در جریان امر به سجده سؤال شد. امر به سجده مربوط به عالَمی بود قبل از شریعت, قبل از اینکه وحیای, نبوّتی, دینی, کتابی بیاید در عالَم دیگر فرشتگان مأمور شدند به سجده, ابلیس امتناع کرده شیطان در آنجا که امتناع کرده اخراج شده وجود مبارک حضرت آدم و حوا وارد بهشت شدند در بهشت نهی شدند که از درخت استفاده کنند ولی استفاده کردند همه اینها باید سمایی حل بشود نه ارضی، برای اینکه دینی نبود, شریعتی نبود, امر و نهی نبود, نه تحریمی است و نه تنزیهی و نه ترک اُولیٰ هیچ کدام از اینها نبود وقتی دینی نیست, شریعتی نیست و امر و نهیای نیست وقتی به زمین آمدند از این به بعد جای شریعت است هم در سوره مبارکه «بقره» هم در سوره «طه» فرمود از آسمان به زمین بروید وقتی وارد زمین شدید دین میآید وقتی دین آمده حکمش مشخص است که مطیع چه میشود و غیر مطیع چه میشود.[19] بنابراین ما تا آسمانی نشدیم آسمانی فکر نکردیم آنجایی نشدیم این آیه برای ما حل نمیشود ما دلمان میخواهد آسمانی حرف بزنیم و زمینی فکر کنیم.
پرسش: قرآن برای مردم است.
پاسخ: بله مردم را میخواهد بالا ببرد.
پرسش:سجده نکردند بیرونشان کردند.
پاسخ: بله بیرون کردند از سجدهٴ آسمان بعد ﴿اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً﴾[20] پس کلّ این جریان در سماست, یک; کلّ این جریان قبل از دین است, دو; قبل از دین نه نهی تحریمی است نه نهی تنزیهی نه ترک اُولیٰ باید انسان آسمانی بشود تا آن آیه را معنا کند اینجا وقتی دینی نبود ما بگوییم این نهیِ تنزیهی است چه در سوره «بقره» چه در سوره «طه» فرمود بروید به زمین اگر دینی آمد حُکمش این است.
پرسش: جزء متشابهات است؟
پاسخ: نه خیر جزء محکمات است انسان هم میتواند آسمانی باشد «خویش را تأویل کن نی ذکر را» قرآن متشابه نیست قرآن متشابهات دارد, یک; محکماتی دارد, دو; متشابهات را به محکمات ارجاع میدهد, سه; وقتی متشابهات را به محکمات ارجاع داد یکسر میشود محکمات ﴿کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ﴾,[21] چهار; یکسر میشود همسان و همگون اول تا آخرش یکسان است و شبیه هم است نه شبههانگیز, پنج; تا انسان, انسانی نشد بله خب قرآن همین است وقتی کلّ آن صحنه در زمین نیست شریعتی نیست, امری نیست, نهیای نیست, تنزیهی نیست, مولویّتی نیست چطور ما بگوییم که نهی تحریمی بود یا تنزیهی.
پرسش: پس این توبیخ برای چیست؟
پاسخ: توبیخ آنجا هست, امر آنجا هست, نهی آنجا هست, ارشاد آنجا هست, تشویق آنجا هست همه اینها در آسمان یک معنا دارد در زمین یک معنا دارد با ملائکه هم ذات اقدس الهی ارشاد دارد در سوره مبارکه«انبیاء» فرمود هر کدام از شما ادّعایی بکنید کیفر میبینید[22] خب ملائکه که شریعتی ندارند, امر و نهیای ندارند معصوم هم هستند.
بنابراین اینکه گفته شد بعضی از آیات قرآن تا زمان ظهور حضرت(سلام الله علیه) همچنان بِکر است از همین قبیل است.
پرسش: توبه, ظاهر در عذر و تقصیر است؟
پاسخ: بله عُذر و تقصیرِ آنجا مشخص است تقصیرِ آنجا, عذر آنجا, توبه آنجا همهاش آسمانی است اصلاً شریعتی نبود تا مطابق آن شریعت ما این توبه و تقصیر و عذر را معنا کنیم. ذات اقدس الهی همه این حرفها را درباره خودش هم دارد, اسمای خودش دارد, افعال خودش دارد اینکه در بساط شریعت نیست در ملائکه هم همین حرفها هست در بساط شریعت نیست وقتی دین نبود شریعت نبود امر و نهی نبود دیگر حرمت و تنزیه و ترک اُولیٰ مطرح نیست.
بنابراین این ﴿أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ﴾ نظیر همان آیه 109 سوره مبارکه «انعام» است که گذشت اینها اصلاً منکر رسالت و وحیاند میگویند اصلاً ممکن نیست کسی بشر باشد و پیامبر باشد ﴿أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِن جَاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدَی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِیرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً﴾ یعنی تنفّر اینها, رمیدن اینها بیشتر شد این نَفْر, این رمیدن اینها, کوچ اینها بیشتر شد یا نفور اینها بیشتر شد برای اینکه قبلاً یک کفر داشتند الآن کفر مضاعف شد قبلاً کفر به توحید بود الآن هم به توحید هم به رسالت. چرا این کار را کردند؟ ﴿اسْتِکْبَاراً فِی الْأَرْضِ﴾ اینها مستکبرند با کافر میشود کنار آمد ولی با مستکبر نمیشود کنار آمد در بخشی از آیات قرآن دارد بالأخره بعضیها کافر هستند خب با شما کاری ندارند شما هم با آنها کاری نداشته باشید با کفار هم میتوانید زندگی مسالمتآمیز داشته باشید. در آیه هشت سوره مبارکه «ممتحنه» همین است فرمود کفاری در عالَم هستند که کاری با شما ندارند شما هم کاری با آنها ندارید با آنها میتوانید زندگی مسالمتآمیز داشته باشید عادلانه رفتار کنید همین آیه هشت سوره مبارکه «ممتحنه» در قانون اساسی ما هم هست به استناد همین آیه, اصولی هم از قانون اساسی تدوین شده است. کفار در عالَم زیادند ما که نمیتوانیم با همه بجنگیم و کار الهی را انجام بدهیم این جهنم «آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد»[23] کار ما این نیست فرمود: ﴿لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾ فرمود کفاری که با شما کاری ندارند تحریمی نکردند مزاحمت ایجاد نکردند ممانعت ایجاد نکردند کسی که ممانعت ایجاد میکند اینها آنها را یاری نکردند بدی نسبت به شما نکردند خدا نهی نمیکند که شما نسبت به آنها نیکی کنید بلکه در ذیل دارد ﴿إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾ این برای کفار. اما مستکبِر غیر از کافر است فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾[24] نه «لا اِیمان لهم» که این بحثش قبلاً گذشت نه چون ایمان ندارند کافر هستند خیلیها ایمان ندارند کافرند میشود با آنها زندگی کرد و کنار آمد اما کسی که اَیمان ندارد جمع «یَمین» یعنی قطعنامه, سوگند, توافق, موافقتنامه هیچ چیزی را به رسمیت نمیشناسد خب با چنین آدمی شما چگونه میتوانید زندگی کنید ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ نه «لا اِیمان لهم» اینها قطعنامهشان, توافقشان, امضایشان را به رسمیّت نمیشناسند ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلّاً وَلاَ ذِمَّةً﴾[25] نه امضایشان محترم است نه توافقشان محترم است خب چگونه میتوانید با اینها زندگی کنید امروز امضا میکنند فردا انکار میکنند, امروز توافق میکنند فردا انکار میکنند برهان قرآن کریم این نیست که «لا اِیمان لهم» برهان قرآن کریم این است که ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ همین ﴿اسْتِکْبَاراً فِی الْأَرْضِ﴾ فرمود: ﴿اسْتِکْبَاراً فِی الْأَرْضِ وَمَکْرَ السَّیِّئِ﴾ که این اضافه موصوف به صفت است نشانهاش این است که در تعبیر بعدی فرمود: ﴿وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ﴾ مَکر بد و زشت، دامنگیر خود آن ماکرین میشود در روایات ما هست که اهل بیت فرمودند: «مَن حَفَر لأخیه بئراً وقع فیها»[26] کسی برای دیگری چاه بِکَند خودش به چاه میافتد «مَن سلّ سیف البغی قُتل به»[27] کسی شمشیر ظلم را از غلاف «سلّ» یعنی بیرون بیاورد, سیف مسلول یعنی سیفی که از غلاف بیرون آمده «مَن سلّ سیف البغی قُتل به» کسی که شمشیر ظلم را از غلاف بیرون بیاورد با همان شمشیر کشته میشود که ما امیدواریم به برکت قرآن و عترت به وسیله همین طالبان, به وسیله همین القاعده بساط آمریکا برچیده بشود میدانید اینها را همینها راهاندازی کردند این بیان ائمه است, بیان اهل بیت است این حق است, صدق است اینطور نیست که اینها جایی درس خوانده باشند یا با گمان این حرف را زده باشند فرمود هر کسی شمشیر ظلم را از غلاف در بیاورد با آن کُشته میشود «مَن سلّ سیف البغی قُتل به» این یقینی است اینها را از همین آیات گرفتند خود ائمه(علیهم السلام) گاهی به شاگردانشان میفرمودند ما اگر مطلبی گفتیم از ما سؤال کنید از کجای قرآن استفاده کردید[28] خب گاهی این توفیق را داشتند که از آنها سؤال میکردند و آنها جواب میدادند که از فلان آیه استفاده کردیم, گاهی این سؤال را برای بعدیها گذاشتند این ﴿وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾ حصر است فرمود هر نقشه بد, دامنگیر خود آن نقّاش میشود یک اصل کلی است ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾,[29] ﴿وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنظُرُونَ﴾ این انتقام است و تهدید ﴿یَنظُرُونَ﴾ یعنی «ینتظرون» شما هیچ انتظار ندارید مگر اینکه سنّت الهی درباره شما پیاده بشود ﴿فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ﴾ سنّت اوّلین چیست؟ در آیه 44 فرمود بروید بگردید ببینید سنّت اوّلین چیست ما خیلیها را خاک کردیم در بخشهایی از قرآن کریم فرمود اینها که در برابر شما هستند هرگز به قدرتهای قبلی نبودند[30] ما آنها را از بین بردیم اینها را هم از بین میبریم اینها منتظر سنّت قبلی باشند.
این از اصول خیلی متقن قرآنی است ملاحظه بفرمایید, فرمود ما سنّتی داریم و نظم و برنامهای داریم این نظم و برنامه ما نه این برنامهها و موادّ برنامه ما از جا کَنده میشود جایش خالی میماند, یک; نه اینکه چیز دیگری را جای آنها میگذاریم, دو; این نظم الهی است ما به احسن وجه نظام عالَم را آفریدیم و اداره میکنیم اگر «کان» تامّه است ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[31] اگر «کان» ناقصه است ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾[32] هر چه خلق کرد زیبا خلق کرد خب اگر چیزی از اینجا رخت بربندد جایش خالی باشد نقص است, چیز دیگری به جای این بنشیند نقص است چون سیّء نمیتواند به جای حَسَن بنشیند هر چه هست آفریده خداست, این «کان» تامّه; هر چه خدا آفرید زیبا آفرید این «کان» ناقصه; این دو اصل, تغییرپذیر نیست ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ یعنی «کلّ ما صدق علیه أنّه شیء فهو مخلوق الله سبحانه و تعالی» این «کان» تامّه ﴿الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ «کلّ ما صدق علیه أنّه مخلوقٌ فقد أحسن الله خلقته» این «کان» ناقصه. بر اساس این دو اصل که از جوامعالکلم آیات قرآن کریم است اگر چیزی از عالَم کَنده بشود جایش خالی باشد بینظمی است, چیز دیگری جای آن بنشیند بدنظمی است; لذا فرمود سنّت الهی نه تحویلپذیر است نه تبدیلپذیر نه میشود این را کَند چیزی جای آن نیاید نه میشود بدیل و بدلی برای آن قرار داد نظام یکدست است چون ما از اول تا آخر را بررسی کردیم چطور خلق بشود. این دو مطلب را وقتی شما در کنار آیه سوره مبارکه« نساء» قرار میدهید روشن میشود که چطور قرآن جزء جوامعالکلم است. آیه 82 سوره مبارکه «نساء» این است ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ﴾ مگر در قرآن تأمّل و تدبّر نمیکنند کلام, کلام الهی است, چرا؟ به صورت قیاس استثنایی ﴿وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ کتابی که در ظرف 23 سال نوشته شده در حال جنگ و صلح نوشته شده, در حال فقر و غنا نوشته شده, قبل از هجرت و بعد از هجرت نوشته شده, زمان حکومت و عزّت نوشته شده, همه حالات گوناگون یکدست در قرآن کریم تنظیم شده است اگر این کتاب, کتاب الهی نبود اختلافی در آن مشهود بود «و التالی باطل فالمقدّم مِثله» چون هیچ اختلافی نیست همهاش متشابه است, شبیه است, یکسان است ﴿کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ﴾ مَثانی از اِنثنا, انعطاف میآید الآن این ستونها را نمیگویند مَثانی، آن ستونهای هلالی که هر کدام به دیگری گرایش دارد آنها را میگویند مثانی یعنی هر آیهای مُنثنی و منعطف به آیه دیگر است این شش هزار و اندی آیه همه اینها هلالی به هم مرتبطاند هیچ کدام یک ستون مستقل نیست که به دیگری وابسته نباشد همه اینها سعی میکنند با هم یک بار را به دوش بگیرند ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ﴾[33] یکدست است, یکسان است, همسان است, هماهنگ است, همآواست و همه اینها مثنا مثنا هستند منثنیاند, منعطفاند این است که قرآن «یفسّر بعضه بعضا»[34] خب در این بیان از عموم تعلیل میشود چند اصل استفاده کرد این تعلیل این است که چیزی که از نزد خداست یکسان است آن وقت ما چهار عنصر را که به سه اصل برمیگردد میتوانیم استفاده کنیم. عموم تعلیل این است که اگر از نزد غیر خدا بود حتماً همسان نبود اختلاف داشت یعنی هر چه از نزد خداست یکسان است ما سه اصل داریم یکی اینکه کلّ نظام, قبل از دنیا, دنیا و آخرت همه اینها آفریده خداست اینها یکدستاند همه کتابهایی که ذات اقدس الهی به انبیا داده صحفی که به آنها داده زبوری که به آنها داده همه اینها یکدستاند, کتابها و زبورهایی که خدا به انبیا داده با ساختار خلقتی که خدا دارد یکدستاند, ساختار خلقت خدا مِن الازل الی الأبد با کتابهایی که خدا به انبیا داده یکدستاند بر اساس عموم تعلیل, چون ساختار خلقت «مِن عند الله» است «لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً» صُحف و کتب و زبور و همه اینها «مِن عند الله» است «لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً» این دو با هم هماهنگاند چون هر دو «مِن عند الله» هستند لذا کتابهای انبیا, خود انبیا همه اینها ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾[35] هستند هر پیامبری که آمده نمیگوید که فلان شخص اینطور بود ولی من نظرم این است همهشان ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ قبلیها درست گفتند هیچ پیامبری نیامد که بگوید پیامبر قبلی ـ معاذ الله ـ کم آورده یا زیاد کرده هر کدام از اینها در عصر خودشان, در مصر خودشان این حرف را دارند. این آیه 82 سوره مبارکه «نساء» بار سنگینی دارد یعنی این سه اصلِ ازل و ابد را به هم وصل میکند نه تنها اول تا آخر قرآن هماهنگاند اول تا آخر همه صحیفههای الهی و کتابهای الهی با هم هماهنگاند و همه کتابهای الهی با همه ساختار خلقت با هم هماهنگاند لعموم التعلیل.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سوره ملک, آیه 54.
[2] . سوره مائده, آیه 117; سوره حج, آیه 17.
[3] . سوره حدید, آیه 4.
[4] . سوره توبه, آیه 111.
[5] ـ نهجالبلاغه, خطبه 46.
[6] . ر.ک: سوره انعام, آیه 8.
[7] . سوره نحل, آیه 21.
[8] . سوره بقره, آیه 6; سوره یس, آیه 10.
[9] . سوره انعام, آیه 25; سوره اعراف, آیه 146.
[10] . سوره طه, آیه 66.
[11] . سوره اعراف, آیه 116.
[12] . سوره طه, آیه 69.
[13] . ر.ک: التوحید (شیخ صدوق), ص356.
[14] . سوره حجرات, آیه 6.
[15] . سوره حج, آیه 1.
[16] . سوره تکویر, آیه 1.
[17] . سوره زمر, آیه 67.
[18] . سوره زمر, آیه 67.
[19] . ر.ک: سوره بقره, آیه 38; ر.ک: سوره طه, آیه 123.
[20] . سوره بقره, آیه 38.
[21] . سوره هود, آیه 1.
[22] . ر.ک: سوره انبیاء, آیه 29.
[23] . دیوان حافظ، اشعار منتسب، شماره 9.
[24] . سوره توبه, آیه 12.
[25] . سوره توبه, آیه 10.
[26] . الکافی, ج8, ص19.
[27] . الکافی, ج8, ص19.
[28] . الکافی, ج1, ص60.
[29] . سوره نساء, آیه 122.
[30] . ر.ک: سوره توبه, آیه 69; ر.ک: سوره سبأ, آیه 45.
[31] . سوره رعد, آیه 16; سوره زمر, آیه 62.
[32] . سوره سجده, آیه 7.
[33] . سوره زمر, آیه 23.
[34] . الکشاف, ج2, ص430.
[35] . سوره بقره, آیه 97; سوره مائده, آیه 46.
تاکنون نظری ثبت نشده است