display result search
منو
تفسیر آیات 41 تا 44 سوره عنکبوت

تفسیر آیات 41 تا 44 سوره عنکبوت

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 152 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 41 تا 44 سوره عنکبوت"
- خدای سبحان، تنها رافع نیاز انسان؛
- سرّ تاثیر اهل‌بیت (ع) در رفع نیازها و حلّ مشکلات؛
- اشاره‌ای به مراتب معارف قرآن کریم؛
- قابل فهم بودن غالب معارف قرآن کریم.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (41) إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَیْ‏ءٍ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (42) وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ (43) خَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (44)﴾

خلاصه مباحث گذشته
سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» اول با یک اصل کلی شروع شد و آن آزمون عمومی بود فرمود: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ یُفْتَنُونَ﴾ بعد آزمون اُمم قبلی را به صورت اصل جامع ذکر فرمود آن‌گاه بعد از چند آیه قصّه پنج پیامبر(علیهم السلام) را ذکر کرد جریان حضرت نوح, جریان حضرت ابراهیم, جریان حضرت لوط و شعیب و موسی(علیهم السلام) را ذکر فرمود بعد در پایان, آیه چهل جمع‌بندی کرد فرمود آنها که تبهکارانه با انبیا برخورد کردند به عذاب الیم گرفتار شدند بعضی‌ها با عذاب سماوی بعضی‌ها با عذاب زمینی بعضی با عذاب دریایی ما اینها را معذّب کردیم.
خدای سبحان ،تنها رافع نیاز انسان
بعد می‌فرماید بالأخره انسان, محتاج است این اصل اول, پناهگاهی می‌خواهد این اصل دوم هیچ کس نمی‌تواند بگوید من نیاز ندارم نیاز انسان ضروری است چه درباره مسکن چه درباره غذا چه درباره پوشاک چه درباره امنیّت چه درباره مسائل دیگر, انسان نیازمند است عمده آن مرجعی است که انسان به او مراجعه می‌کند تا نیازهای خودش را برطرف کند آنهایی که ملحدند انسان‌محورند خیال می‌کنند انسان خودکفاست می‌تواند مشکل خودش را حل کند معبود اینها هوای اینهاست ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[1] اینها می‌گویند انسان محتاج است و نیازمند است ولی خودکفاست خود انسان می‌تواند مشکل خودش را حل کند هر چه را که فکر او رسید همان حق است. گروهی به وثن و صنم پناهنده شدند اینها مشرک‌اند آن گروه اول ملحد این گروه دوم مشرک فرمود چه آنهایی که به خودشان مراجعه کردند چه آنهایی که به صنم و وثن مراجعه کردند گرچه تشخیص اوّلشان درست است چون بدیهی است که انسان محتاج است ولی تشخیص دوم آنها ناصواب است نه از هوا کاری ساخته است نه از صنم و وثن, نه از خود انسان کاری ساخته است نه از بت‌ها, غیر خدا هر چیز یا هر کس باشد «کبیت العنکبوت» است خانه‌ای سست‌تر از خانه عنکبوت نیست هیچ کسی و هیچ چیزی غیر خدا سهمی در حفظ انسان ندارد اگر کسی به غیر خدا تمسّک کرد مثل آن است که به خانه عنکبوت رفت و سست‌ترین خانه, خانه عنکبوت است.
عدم اختصاص آیه 41 به بت­پرستی
مطلب دیگر سخن از نفی بت‌پرستی نیست تا کسی بگوید الآن بعضی‌ها اومانیست‌اند بت‌پرست نیستند انسان‌محورند و مانند آن, سخن از نفی ولایت است نه نفی الوهیّت می‌فرماید بسیار خوب شما مشرک نیستید بت را نمی‌پرستیدید اصل عبادت را قبول ندارید ولی بالأخره به جایی تکیه می‌کنید آن تکیه‌گاه شما بیت عنکبوت است اینها که به بیگانه‌ها پناهنده می‌شوند و درخواست پناهندگی می‌کنند همین است خب اگر از نظام اسلامی فرار کرد به جای دیگر رفت و به آنجا پناهنده شد معنایش غیر از این آیه چیز دیگر نیست می‌خواهد آ‌نجا راحت باشد امنیّتش را آنها تأمین کنند زندگی‌اش را آنها تأمین کنند یعنی به غیر خدا پناه بردن است حالا معلوم می‌شود که آیات قرآن, حرف روز را می‌زند سخن از آلهه نیست تا کسی بگوید اینها که بت‌پرست نیستند سخن از اولیاست نه آلهه آنها آلهه را برای ولایت می‌خواستند اینها به سراغ غرب و شرق می‌روند که ولیّ آنها شرق یا غرب باشد این پناهندگی همان است. فرمود انسان به خودش پناهنده بشود یا به بیگانه پناهنده بشود مثل آن است که دستاویزش را به بیت عنکبوت وابسته کرد. فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ﴾ نه «من دون الله آلهه» اینها که آلهه را معبود قرار دادند به عنوان اینکه ولیّ اینها باشد مقرّب اینها باشد شفیع اینها باشد ضارّ و نافع است برای اینها, اینها آلهه را برای همین می‌خواستند اینها که به مسئله قیامت معتقد نبودند اینها اگر می‌گفتند شفاعت یعنی شفاعت دنیا, تقرّب یعنی تقرّب دنیا, حیات و ممات اینها در همان محدوده دنیا بود مردم حجاز که معتقد به معاد نبودند که بگویند ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾[2] در معاد یا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[3] در معاد, می‌خواستند بگویند مشکل ما را این بت‌ها حل می‌کنند. پس به غیر خدا مراجعه کردن چه به هوا باشد چه به دولت بیگانه باشد چه به صنم و وثن باشد مثل آن است که به خانه عنکبوت مراجعه کند این مدّعا.
سرّ تاثیر اهل بیت(علیهم السّلام) در رفع نیازها و حلّ مشکلات
پرسش: استاد اینکه ما می‌گوییم «یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی» ...؟[4]
پاسخ: چون کافی بودن به اذن الله است «کافی»[5] از اسمای حسنای ذات اقدس الهی است از اسمای فعلی است از اسمای ذاتی که نیست اسمای فعلی خارج از ذات است پس کافی, رازق, شافی, قابض, باسط, آخذ اینها اسمای فعلی‌اند اکثر اسمای نورانی دعای «جوشن کبیر» اسمای فعلی است این اصل اول; فعل, خارج از ذات است این اصل دوم, می‌شود حوزه امکان, حوزه امکان مظاهری دارد آن دو منطقه, منطقه ممنوعه است که احدی به آنجا راه ندارد یکی منطقه هویّت مطلقه است که مقام ذات است, یکی هم اکتناه صفات ذات است که عین ذات است بقیه صفت فعل است وجه الله شدن, عین الله شدن اینها فعل خداست فعل, خارج از ذات است خارج از ذات شد می‌شود ممکن آن وقت مظاهر فراوانی دارد حالا اگر فرشته‌هایی که مدبّرات امرند مشکل آدم را حل کنند کسی گِله نمی‌کند اهل بیت که معلّم مدبّرات‌اند [اگر بگوییم مشکل را حل می‌کنند] آن وقت سخن از گِله است! بالأخره این مدبّرات امر, عالَم را به اذن خدا تدبیر می‌کنند یا نه, کسی روح می‌آورد می‌شود اسرافیل این کودک به دنیا می‌آید زنده است کسی روح می‌گیرد می‌شود عزرائیل(سلام الله علیهما) این شخص می‌میرد منتقل می‌شود خب عزرائیل, اسرافیل, جبرائیل, میکائیل(علیهم السلام) اینها مدبّرات امرند اینها با اسمای الهی کار می‌کنند اینها در مکتب انسان کامل این مسائل را یاد گرفتند ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[6] این آدم «قضیة فی واقعة» که نیست مقام آدمیّت است مقام انسانیّت است الیوم این تاج روی سر وجود مبارک ولیّ عصر است این‌چنین نیست که حالا اگر ملائکه جزء مدبّرات امر بودند کاری کردند آدم گِله نکند و انسان کامل که استاد آنهاست گِله بکند ولی مشکل این است که خودمانی است ما او را می‌بینیم در بین ما زندگی می‌کند توقع نداریم بالأخره اینها از آن جهت که صادر اول‌اند ، معلّم ملائکه‌اند. از آن جهت گِله نیست که این همه کارها را ذات اقدس الهی در مقام فعل که مقام امکان است دستور می‌دهد مدبّرات انجام می‌دهند اما نه تفویض, همه جا او حضور دارد این‌چنین نیست که انسان اگر کاری را با دست خود انجام می‌دهد دست انجام بدهد انسان به کار از خود دست نزدیک‌تر است دست ابزار کار است اگر «مَن عرف نفسه» روشن بشود[7] و معلوم بشود منطقه بحث, منطقه فصل سوم است آن دو منطقه, منطقه ممنوعه است احدی به آنجا راه ندارد مشکلی پیش نمی‌آید.
پاسخ به شبهه‌ای پیرامون آیه 32، با بیان درجات فرشتگان
ملائکه هم چندین درجه دارند یک عدّه حاملان عرش‌اند آن که حامل عرش است مثل جبرئیل می‌آید در قلب مطهّر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ این در خانه که نمی‌آید مثل دحیه کلبی که نیست آن که حامل عرش است می‌آید در قلب معلوم می‌شود یک راه دیگری است ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾[8] خب چطور آمده کجا آمده ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾[9] بعد از قلب تو به گوش تو, از قلب تو به چشم تو, از قلب تو به اعضا و جوارح تو, این برای آن ذوات مقدس است بعد از آنها ملائکه میانی است بعد از آنها ملائکه درجه سوم است بعد از آنها ملائکه درجه چهارم و پنجم و ششم تا برسد به ملائکةالأرض این فرشته‌هایی که مأمور ارض‌اند در بیانات نورانی امام سجاد هست که هر قطره بارانی که می‌آید فرشته‌ای آن را همراهی می‌کند[10] این دیگر یک فرشته حامل عرش که نیست در آن زیارت سوم شعبان سیّدالشهداء(سلام الله علیه) عنوان فرشته نیامده سخن از فطرس است[11] ولی بالأخره اگر روایتی بود که مَلکی معصیت کرد این مَلک جزء ملائکه بهشت نیست جزء ملائکه خازن جهنم نیست که ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾[12] جزء ملائکه نیست که ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾[13] که سورهٴ «انبیاء» آمده آن ملائکة الأرض, ملائکة الهوا, ملائکة البحر, ملائکة البرّ هستند الی ما شاء الله ﴿وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ﴾[14] اگر برخی از این ملائکه‌های درجه هشت و ده سخن ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) را متوجه نشدند مشکلی نیست اینکه جبرئیل و میکائیل نیست دسترسی به آن ذوات قدسی هم کار هر کسی نیست برخی از بزرگان و مشایخ ما روزی یک مقدار عبادت انجام می‌دادند و به پیشگاه حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) تقدیم می‌کردند که توفیقی پیدا کنند که در زمان مرگ, حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) را ببینند و آسان جان بدهند مگر آن حضرت برای هر کسی می‌آید؟! اوحدیّ از مؤمنان هستند که حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) جانشان را می‌گیرد بقیه افراد را ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[15] است وگرنه برای برخی‌ها که به مقام والا رسیدند حضرت عزرائیل می‌آید این‌طور نیست که حالا برای زیر و رو کردن یک روستا یا یک شهر آنها بیایند. بنابراین این ملائکه که به صورت ملائکةالأرض‌اند و به صورت‌‌های دیگر در می‌آیند اینها ممکن است که فرمایش حضرت ابراهیم را درست بررسی نکنند.
محذور نداشتن تأثیر اهل بیت(علیهم السّلام) در رفع نیازها
غرض آ‌ن است که کافی بودن, شافی بودن, قابض بودن, آخذ بودن اینها فعل است فعل یعنی ممکن, مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) مستحضرید که ایشان در کافی احادیث را جمع کردند خود مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در اول تا آخر این هشت جلد خیلی کم فرمایش دارند چند جایی بیانات لطیف دارند که بیانات دقیق است وگرنه بقیه همه‌اش روایاتی است که ایشان نقل می‌کنند. یکی از فروقی که بین صفات ذات و صفات فعل ایشان قائل‌اند این است که صفت ذات, نفی و اثبات برنمی‌دارد که بگوییم گاهی هست گاهی نیست[16] حیات از این قبیل است قدرت از این قبیل است علم از این قبیل است قضیه سالبه آنجا راه ندارد که بگوییم «قد یعلم قد لا یعلم, قد یَقدر قد لا یقدر, قد یکون موجودا قد لا یکون موجودا» این‌طور نیست او موجود است بالقول المطلق, قدیر است بالقول المطلق, علیم است بالقول المطلق, حیّ است بالقول المطلق, اما شفا, «قد یَشفی قد لا یشفی» معلوم می‌شود صفت ذات نیست اگر صفتی گاهی سلب دارد گاهی ایجاب دارد گاهی هست گاهی نیست معلوم می‌شود عین ذات نیست «قد یقبض قد یَبسط قد یشفی قد لا یشفی, قد یعطی قد لا یعطی, قد یرزق قد لا یرزق» اینهاست, اگر فعل شد این فعل را فرشته انجام بدهد مشکلی ندارد علی و اولاد علی انجام بدهند مشکل دارد مشکل وهّابی‌ها این است که اینها در توحید و در مراحل توحید گیرند این بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) که فرمود این حِصن شروطی دارد و ما از شروط آن هستیم همین است فعل, شرط آن کار است غرض این است که این محذوری از این جهت ندارد منتها باید منطقه‌های بحث مشخص بشود.
گستره مفاد کریمه 41
بعد فرمود هر کس بالأخره احتیاج را احساس می‌کند اما نمی‌داند چه کسی مشکل او را حل می‌کند گاهی خیال می‌کند مشکل خودش را خودش حل می‌کند این ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلههُ هَوَاهُ﴾ اینجاست که بزرگان گفتند که کثیف‌ترین و غلیظ‌ترین بت‌ها, بت‌های سنگ و چوب است نازک‌ترین و لطیف‌ترین بت‌ها, بت‌های هوا و هوس است[17] بالأخره بت است این کسی که می‌گوید من هر چه بخواهم می‌کنم, هر چه دلم بخواهد می‌کنم یعنی معبود من, هوس من است این ﴿کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً﴾ یا آن کسی که به بیگانه و کافر پناهنده شد آن هم همین است یا آن که به صنم و وثن پناهنده می‌شود آن هم همین است این اصل جزء جوامع الکلم است همه اقسام را شامل می‌شود و سخن از آلهه نیست سخن از ولیّ است آن که پناهنده می‌شود والی می‌خواهد ولیّ می‌خواهد که مشکل او را حل بکند فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ﴾ نه «آلهه» آنها هم که مشرک‌اند آلهه را برای اولیا بودن می‌خواهند آنها که ملحدند هوا را برای ولیّ بودن می‌خواهند یا پناهنده به بیگانه می‌شوند بیگانه را برای ولیّ بودن می‌خواهند به عنوان ولایت می‌خواهند ﴿کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً﴾.
اشاره‌ای به مراتب معارف قرآن کریم
در قرآن مطالب عمیق فراوان ذات اقدس الهی دارد که در خیلی از موارد شاید در این سال‌ها تجربه کردید ما اصلاً وارد آن حریم نمی‌شویم مقدور ما نیست یکی از آنها هم ﴿یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَیَرْحَمُ مَن یَشَاءُ وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ﴾ این ﴿وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ﴾ دیدید ما زود به سرعت از آن رد شدیم ـ آیه 21 همین سور‌ه بود ـ واقعاً نمی‌فهمیم مرتب مجاز می‌گیریم, مضاف تقدیر می‌گیریم ﴿إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ﴾ یعنی چه؟ إلی الله منقلب می‌شویم یعنی چه؟ ﴿إلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾[18] را می‌فهمیم اما إلیه منقلب یعنی چه؟! ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ﴾[19] را می‌فهمیم اما در سورهٴ «حج» که فرمود: ﴿لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ﴾;[20] ﴿یَنَالَ﴾ یعنی ﴿یَنَالَ﴾! تقوا به او می‌رسد یعنی چه؟! به ذات می‌رسد یعنی چه؟! این چیزهایی است که اینکه گفتند حضرت وقتی ظهور کرد قرآن از حالت بِکْری در می‌آید شامل همین‌هاست این راهش معلوم است اما مطالب دیگری که مطالب میانی است انسان می‌تواند بفهمد فرمود اصلِ حاجت که معلوم است شما این حاجت را می‌خواهی با چه کسی حل کنی با خودت حل کنی با بیگانه حل کنی با صنم و وثن حل کنی این مثل بیت عنکبوت است ای کاش شما می‌دانستید این ﴿لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ﴾ هم می‌تواند به معنای تمنّی باشد ای کاش اینها می‌دانستند هم می‌تواند مقدمه قیاس استثنایی باشد که الآن عرض می‌کنیم.
پرسش:...
پاسخ: بله, مشرک چند گروه است در حقیقت آن کسی که هوای خود را اله قرار داد او هم مشرک است آن کسی هم که به بیگانه پناهنده شده است بر اساس ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾[21] او هم مشرک است منتها شرک مصطلح نیست که صنم و وثن را عبادت بکند این است که قرآن کریم بین مشرکین و ملحدین فرق گذاشته سرّش همین است.
دو دیدگاه در تفسیر عبارت شریفه ﴿لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ﴾
غرض این است که آن چیزهایی که واقعاً آدم هر چه تلاش و کوشش بکند مقدورش نیست ما به سرعت باید رد بشویم قدری مضاف تقدیر بگیریم قدری بگوییم مجاز است استعاره است کنایه است از این قبیل‌ها تا بالأخره خودمان را قانع کنیم اما اینها قابل فهم است فرمود اینها اگر بفهمند, معلوم می‌شود یک عدّه می‌فهمند این ﴿لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ﴾ می‌تواند تمنّی باشد یعنی اگر اینها خوب فکر بکنند و بفهمند می‌دانند که نه به خودشان باید مراجعه کنند نه به بیگانه نه به صنم و وثن این در صورتی که ﴿لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ﴾ تمنّی باشد اما اگر مقدمه قیاس استثنایی باشد این است که ﴿لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ﴾ مثل «لو کانت الشمس طالعة» اگر این کار را می‌کردند «لکانوا عاقلین», لکانوا کذا و کذا «ولکنّهم لیس بعاقل» معلوم می‌شود «لیس بعالِم» چون اگر می‌دانستند, عاقل می‌شدند چون عاقل نیستند معلوم می‌شود نمی‌دانند. عمده تلازم بین مقدم و تالی است نفرمود اگر می‌دانستند مؤمن می‌شدند معلوم می‌شود فصلی است بین علم و ایمان, انسان که عالِم شد باید عاقل بشود وقتی عاقل شد راه را خوب تشخیص می‌دهد و دستاویز خوبی دارد او به حبل متین اعتصام دارد.
قابل فهم بودن غالب معارف قرآن کریم
فرمود این حرف‌ها را که ما می‌گوییم این مَثل است قرآن کریم مطالب عمیقی دارد آیات فراوانی دارد که بسیاری از علما با زحمت به آن آیات می‌رسند برخی از آیات است که مقدور کسی نیست, آن آیات دشواری که می‌رسند نظیر حالا فرض بفرمایید ﴿مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾[22] برخی از بزرگان به آن استدلال کردند برای برائت نقلی, بزرگان دیگر مثل مرحوم آخوند و اینها اشکال کردند این در دسترس هر کسی نیست که آیا ﴿مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ مسئله اصولی را می‌خواهد حل کند برائت نقلی را می‌خواهد حل کند یا نمی‌خواهد یا راجع به عذاب دنیاست چیست؟ این درکش مقدور همه نیست اما بعضی از مطالب را یا همان مطلب را قرآن کریم به صورت مَثل بیان می‌کند که همان مطلب پیچیده اصولی که بزرگانی باید درباره آن بحث کنند در دسترس فهم همه باشد بنابراین همه قرآن به استثنای آن اوجش که علیّ حکیم است[23] در دسترس همه است بعضی‌ها با مَثل می‌فهمند بعضی‌ها خود آیه را می‌فهمند این «امثال» برای دو هدف است یکی اینکه دست کوته‌دستان را می‌گیرد بالا می‌برد یکی اینکه آن مطالب بلند را می‌کشد پایین می‌آورد تا دامن آن مطالب اوج‌گرفته همسطح دستِ بالاآمدهٴ اوساط مردم بشود تا اینها بفهمند خاصیّت مَثل زدن همین است یک استاد در کلاس درس برای نوآموزان یا دانش‌آموزان یک مقدار مطالب را تقریر می‌کند ذهن اینها را بالا می‌برد بعد می‌رود پای تخته مَثل ذکر می‌کند مطلب را یک مقدار پایین می‌آورد اینکه پایین آمد آن دست که بالا رفت همسطح می‌شود و او درک می‌کند خاصیّت مَثل این است.
امثال قرآنی، مقدمه فهم حقایق قرآن
فرمود ما این مَثل‌ها را می‌زنیم اما این مَثل‌ها نردبان است کسی می‌تواند از این نردبان بالا برود و به جایی برسد که از آن به بعد می‌تواند به مقصد برسد که عالِم باشد معلوم می‌شود علم, نردبان است وقتی انسان عالِم شد کم کم این نردبان را می‌گیرد بالا می‌رود وقتی بالا رفت می‌شود عاقل هنوز به مقصد نرسید وقتی عاقل شد ایمان می‌آورد به مقصد رسیده است فرمود: ﴿وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾ ما برای همه مثل می‌زنیم اما ﴿وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ﴾ این نردبانی است که ما ایجاد می‌کنیم کسی نمی‌تواند بالای نردبان برود مگر دست و پا داشته باشد علمِ حوزه و دانشگاه به منزله این نردبان است علم، زمینه است (یک) عقل به مقصد رسیدن را نزدیک می‌کند (دو) وقتی انسان عاقل شد عقل «ما عُبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»[24] (سه) عاقل، ایمان می‌آورد برای اینکه این چراغ است این نور است هیچ مانعی هم ندارد کار عقل نظری همان علم است انسان می‌خواهد بفهمد ممکن است انسان بفهمد بعد ایمان نیاورد ولی این فهمیدن, بالا رفتن نردبان است تا انسان عاقل بشود نه عقل نظری, عقل عملی که «ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» آن وقت دیگر راحت است هیچ عاقلی جهنم نمی‌رود عالِم جهنم می‌رود ولی عاقل جهنم نمی‌رود فرمود ما این مَثل‌ها را می‌زنیم برای همین جهت.
ولایت اهل بیت(علیهم السّلام)، باب نیل به توحید
پس این ﴿لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ﴾ اگر برای تمنّی باشد معنایش این است که ای کاش اینها می‌فهمیدند که به چه کسی دارند مراجعه می‌کنند ما یک قلعه بیشتر نداریم یک شرط هم بیشتر نداریم قلعه, قلعه توحید است یعنی دژ, دژبانش هم خداست شرطش هم ولایت اهل بیت است این بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) این‌چنین نبود که منحصراً وجود مبارک امام رضا فرموده باشد, فرمود: «بشروطها و أنا مِن شروطها» نه «أنا» تمام شرطش, من یکی از آنها هستم من یکی از آن چهارده نفر هستم از کدام در وارد بشویم این شرط این در همان‌طوری که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «أنا مدینة العلم و علیٌّ بابها»[25] ذات اقدس الهی فرمود: «التوحید حِصنی و الولایة بابه» همین! این‌چنین نیست که توحید به جای دیگر وابسته باشد این شرط توحید باشد این درِ توحید است این بیان چقدر لطیف است شما در نهج‌البلاغه ملاحظه بفرمایید فرمود هر کسی چیزی یاد گرفته از ماست ـ چون اینها در علم‌اند ـ منتها اگر حقّ ما را ادا نکند به نام ما نباشد سارق است الآن فرش‌های دستباف پرنیانی و ابریشمی این شهر را خب یک عدّه بافتند کسی بیاید اینجا سرقت کند بگوید به نام ماست ما خودمان بافتیم این فرش همان فرش ابریشمی است ولی این سارق است این بیان نورانی علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) است فرمود اگر کسی از این راه نیاید راه ولایت نیاید «سُمّی سارقا»[26] مطلب, مطلب حق است منتها از ما گرفته و انکار می‌کند ما این حرف‌ها را نشر دادیم خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی را ایشان می‌فرمود که از دوازده هزار نفر تا بیشتر اسامی کسانی که محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را درک کردند ثبت شده خب این دوازده هزار نفر یک طرف, وجود مبارک حضرت امیر یک طرف, آن دوازده هزار نفر به اندازه حضرت حرف نیاوردند این‌طور است. دوازده هزار نفر کار یک نفر را نتوانند بکند عمری هم بعضی‌ها با حضرت بودند فرمود: «سُمّی سارقا» بنابراین این «بشروطها» وقتی شما این را باز کنید هاهنا امور اربعه: امر اول پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «أنا مدینة العلم» امر ثانی فرمود: «و علیّ بابها» یعنی ولایت, باب نبوت است امر ثالث و رابع هم همین است: «کلمة لا إله الاّ الله حِصنی» امر سوم, «بشروطها و أنا من شروطها»[27] یعنی امامت و ولایت اهل بیت امر چهارم این هم درِ آن است اگر این‌چنین است.
معنای عقل و نقش آن در لقای بهشت الهی
اگر کسی عاقل باشد یقیناً اهل بهشت است چون عقل «ما عُبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» نه علم, عقل آن است که شهوت و غضب را عِقال کند وهم و خیال را عقال کند وقتی عقال کرد آدم مانعی ندارد در بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده فرمود عقل زانوی وهم و خیال را در بخش علم, شهوت و غضب را در بخش عمل عقال میکند[28] عقال همان زانوبندی است که نمی‌گذارد شتر جموح و چموش, چموشی کند این عقل نمی‌گذارد شهوت و غضب چموشی کنند وهم و خیال چموشی کنند خب اگر چموش را ما بستیم دیگر مشکلی نداریم فطرت ما هم که فطرت الهی است بنابراین این ﴿لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ﴾ اگر تمنّی باشد یعنی ای کاش می‌دانستند که چه باید بکنند و اگر مقدمه قیاس استثنایی باشد این است که «لو کانوا یعلمون لکانوا عُقَلاء و لکنّهم لیسوا بعقلاء» معلوم می‌شود «و لیسوا بعالمین» این می‌شود استدلال.
پرسش:...
پاسخ: بله, کسی که عاقل باشد که خودش را نمی‌بیند چون العقل «ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» آن کسی که عقل را آفرید به وسیله معصومین عقل را معرفی کرده چراغ چیست آنکه روشن بکند عقل چیست آنکه زانوی وهم و خیال را ببندد زانوی شهوت و غضب را ببندد خب اگر کسی زانوی شهوت و غضب را بست, زانوی وهم و خیال را بست دیگر نمی‌گوید «أنا» هر جا سخن از «أنا» است حرف شیطان است او گفته ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ در بخش‌های سورهٴ مبارکهٴ بقره گذشت که وقتی آن پیامبر گفت طالوت رهبر شماست گفتند: ﴿نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ﴾[29] این ﴿نَحْنُ أَحَقُّ﴾ پیام همان ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ است که حرف شیطان است اما اگر کسی واقعاً عاقل شد نمی‌گذارد وهم و خیال چنین حرفی بزند شهوت و غضب چنین حرفی بزند بنابراین این ﴿لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ﴾ می‌تواند به دو وجه باشد.
دو ویژگی ضروری ولیّ انسان
بعد فرمود خدا می‌داند و شما نمی‌دانید که به هوا تکیه کنید بیت عنکبوت است به بیگانه پناهنده بشوید بیت عنکبوت است به صنم و وثن متّکی بشوید بیت عنکبوت است ﴿إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَیْ‏ءٍ وَهُوَ الْعَزِیزُ﴾ (یک) ﴿الْحَکِیمُ﴾ (دو) این دو برهان است چون دو حدّ وسط است شما ولیّ می‌خواهید ولیّ باید مقتدر باشد عزیز اوست, ولیّ باید حکیم باشد حکیم اوست, دیگران یا سفیه‌اند یا ضعیف‌اند ﴿وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾ اما ﴿وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ جاثیه, آیهٴ 22.
[2] . سورهٴ زمر, آیهٴ 3.
[3] . سورهٴ یونس, آیهٴ 18.
[4] . البلدالامین، ص152.
[5] . اقبال الأعمال, ص80.
[6] . سورهٴ بقره, آیهٴ 33.
[7] . متشابه القرآن, ج1, ص44.
[8] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 105.
[9] . سورهٴ شعراء, آیات 193 و 194.
[10] . ر.ک: الصحیفة السجادیة, دعای 3.
[11] . مصباح المتهجّد, ص827.
[12] . سورهٴ تحریم, آیهٴ 6.
[13] . سورهٴ انبیاء, آیات 26 و 27.
[14] . سورهٴ مدثر, آیهٴ 31.
[15] . سورهٴ انعام, آیهٴ 61.
[16] . ر.ک: الکافی، ج1، ص111.
[17] . الفتوحات(4جلدی)، ج2، ص590 .
[18] . سورهٴ بقره, آیهٴ 28.
[19] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 10.
[20] . سورهٴ حج, آیهٴ 37.
[21] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 106.
[22] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 15.
[23] . ر.ک: سورهٴ زخرف, آیهٴ 4.
[24] . الکافی, ج1, ص11.
[25] . التوحید (شیخ صدوق), ص25.
[26] . نهجالبلاغة، خطبهٴ154.
[27] . التوحید (شیخ صدوق), ص25.
[28] . ر.ک: التوحید (شیخ صدوق), ص15.
[29] . سورهٴ بقره, آیهٴ 247.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:38

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی