display result search
منو
تفسیر آیات 31 تا 34 سوره لقمان (پایان سوره)

تفسیر آیات 31 تا 34 سوره لقمان (پایان سوره)

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 238 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 31 تا 34 سوره لقمان (پایان سوره)"
- خاص بودن «عزم» در پیامبران صاحب شریعت؛
- ذکر آیت‌های الهی و منافع آن؛
- آشنایی صابران و شاکران با آیات الهی؛
- شکوفایی فطرت توحیدی با رؤیت آیات الهی.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُم مِنْ آیَاتِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (31) وَإِذَا غَشِیَهُم مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ (32) یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَاخْشَوْا یَوْماً لاَ یَجْزِی وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَلاَ مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَیْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاَ تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلاَ یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (33) إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّاذَا تَکْسِبُ غَداً وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ (34)﴾

خاص بودن «عزم» در پیامبران صاحب شریعت
چند نکته که مربوط به بحث قبل است یکی این است که در آیه ﴿أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾,[1] ﴿مِنَ﴾ برای تبعیض است چون آن عزم مشترک را همه انبیا دارند ولی آن عزم خاص که باعث می‌شود کسی صاحب کتاب و شریعت باشد مخصوص آن پنج پیامبر بزرگوار است یعنی حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت رسول(علیهم الصلاة و علیهم السلام) که اینها انبیای اولواالعزم‌اند و هر پیامبری آن عزم لازم را دارد در جریان حضرت یونس, عزم نفی نشده فرمود: ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾[2] درباره آن حضرت عزم نفی نشده ممکن است حالا آن صبرِ فائق و وافر را نداشته باشد ولی عزم نفی نشده.
تبیین نفی «عزم» از حضرت آدم(علیه السلام)
درباره حضرت آدم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾[3] آیاتی که مربوط به حضرت آدم(سلام الله علیه) است قبل از هبوط آن حضرت به زمین باید مناسب با همان عالَم معنا بشود آن عالَم یعنی در آن بهشت سخن از تکلیف و شریعت و امر و نهی و اینها نبود وقتی حضرت به زمین تشریف آوردند آن‌گاه هم برابر آیات سورهٴ «بقره» هم برابر آیات سورهٴ «طه» فرمود: ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً﴾[4] کذا و کذا, شریعت بعد از هبوط حضرت آدم به زمین آمده است بنابراین در آن عالَم که عالَم بهشت است باید عزم و عدم عزم را مناسب با آن عالَم معنا کرد نه عزم مصطلح.
ذکر آیت‌های الهی و منافع آن
مطلب دیگر درباره شرک و کفر اشاره شد که هم جن مبتلا به شرک و کفر می‌شوند و هم انسان که این هم بحثش قبلاً گذشت اما این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» بسیاری از این آیاتش قبلاً طرح شد خداوند گاهی آیات زمینی را ذکر می‌کند گاهی آیات آسمانی را ذکر می‌کند گاهی دریایی را گاهی صحرایی را گاهی این آیات را ذکر می‌کند در کنارش منافع آنها را ذکر می‌کند که این علم تجربی است گاهی منفعت‌های عقلی و اصول دینی‌اش را ذکر می‌کند که اینها علم تجریدی است گاهی می‌فرماید کشتیرانی را ما برای شما مقرّر کردیم تا تجارت کنید ﴿لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ﴾[5] از دریا بهره بگیرید از ماهی‌های دریا از عمق دریا از گوهرهای دریا سفر دریایی بکنید تجارت بکنید ﴿لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ﴾ گاهی می‌فرماید: ﴿لِیُرِیَکُم مِنْ آیَاتِهِ﴾ که اگر باد است مسخّر است و اگر آب است مسخّر است و اگر اجرام دیگر است در تحت تسخیر الهی است این آیه 31 سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» که محلّ بحث است هم ناظر به بهره‌برداری مادی است به نام ﴿بِنِعْمَتِ اللَّهِ﴾ هم اشاره به آن اصول توحید است به نام ﴿لِیُرِیَکُم مِنْ آیَاتِهِ﴾, ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ﴾ این باء برای مصاحبت است بخواهید سفر دریایی کنید مسائل شیلات داشته باشید از ساحلی به ساحلی سفر کنید به وسیله کشتی است ﴿لِیُرِیَکُم مِنْ آیَاتِهِ﴾.
آشنایی صابران و شاکران با آیات الهی
اما اینها آیات الهی است برای کسی که در سرّاء و ضرّاء هم صابر باشد و هم در سرّاء شاکر کسی که ممکن است اهل صبر باشد ولی صبّار نیست در حوادث سخت می‌لرزد ممکن است کسی شاکر باشد وقتی شکور نبود ممکن است در برابر نعمت‌های فراوان ـ خدای ناکرده ـ خود را ببازد شکور کسی که این وصف برای او ملکه است صبّار هم برای کسی است که وصف برای او ملکه است این صبّار هم عندالمصیبة است هم علی‌المعصیة است هم فی‌الطاعه می‌شود صابر که صبر سه قسم است.
تفاوت صابران و مشرکان در مواجهه با آیات الهی
فرمود اینها آیات الهی را می‌شناسند طبق این در سرّاء و ضرّاء عمل می‌کنند در حوادث تلخ صابرند در حوادث شیرین شاکرند و مانند آن و همین افرادی که مشرک‌اند و کافرند اینها وقتی خطر را دیدند می‌گویند یا الله, وقتی به عنایت الهی از خطر رهایی پیدا کردند آ‌نها که در کفر جمود و رسوخ دارند شرک می‌ورزند که در سورهٴ «عنکبوت» گذشت آنها که تا حدودی میانه‌رو هستند بعد از خطر دریا متنبّه می‌شوند و موحّد می‌شوند و آنها که نیستند همچنان به کفر خودشان ادامه می‌دهند در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیه 65 این بود ﴿فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ﴾ اما در اینجا هم فرمود آن افراد میانه‌رو وقتی از خطر دریا نجات پیدا کردند اینها متنبّه می‌شوند ﴿وَإِذَا غَشِیَهُم مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ ولی ﴿فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ﴾ اینها دو گروه‌اند ﴿فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ﴾ خَتْر یعنی قَدر و کینه و قدّار بودن کفور هم که معنایش روشن است یک انسان قدّار مکّار کفرورز همین که از خطر درآمد باز کفرش را ادامه می‌دهد.
شکوفایی فطرت توحیدی با رؤیت آیات الهی
اما کسانی که در حدّ میانی زندگی می‌کنند اینها با یک امتحان الهی متنبّه می‌شوند در سورهٴ «عنکبوت» راجع به متنبّهان سخنی به میان نیامده اما در این آیه 32 سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» از متنبّهان هم سخنی به میان آمده ﴿وَإِذَا غَشِیَهُم مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ این ایمانش بر اساس ترس نیست در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیه 65 ملاحظه فرمودید ﴿فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ واقعاً خدا را می‌خوانند اینجا هم واقعاً خدا را می‌خوانند نه محصول ترس باشد این ترس باعث می‌شود که آن فطرت آنها شکوفا و بیدار بشود معلوم می‌شود خدا دلپذیر همه است یعنی در درون همه مسئله ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[6] هست, توحید هست, گرایش به خدا هست, کسی که به اینها درس توحید نداد اینها کافر کافرزاده‌اند, مشرک مشرک‌زاده‌اند, بت‌پرست بت‌پرست‌زاده‌اند اینها می‌گفتند: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾[7] معلوم می‌شود در حال خطر این غبارها که کنار رفت آن فطرتِ خداخواه و خداجو بیدار می‌شود ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ نه بر اساس تظاهر.
اخلاص در آیه نشانه فطرت توحیدی
این اخلاص که در سورهٴ «لقمان» آمده در سورهٴ «عنکبوت» آمده در موارد دیگر آمده[8] نشانه آن است که در درون درون هر کسی علاقه به خدا هست اینها که درس توحید نخواندند اینها بت‌پرست بت‌پرست‌زاده بودند اینها اصلاً با توحید می‌جنگیدند معلوم می‌شود در درون همه افراد آن فطرت توحیدی هست که در سورهٴ مبارکهٴ «روم» فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ﴾[9] این خلقت الهی را ذات اقدس الهی به همه داد.
تبدیل‌ناپذیری فطرت توحیدی
فرمود: ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[10] انسان‌ها از اول تا آخر موحد خلق شدند (یک) نه خودشان می‌توانند این فطرت را عوض کنند (دو) نه دیگری می‌تواند فطرتشان را دگرگون کند (این سه) لذا با «لا»ی نفی جنس فرمود: ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ هیچ عوض‌شدنی نیست نه خدا عوض می‌کند نه دیگران, خدا عوض نمی‌کند چون به احسن وجه خلق کرد[11] دیگر دلیل ندارد عوض کند دیگران عوض نمی‌کنند چون قدرت ندارند لذا با «لا»ی نفی جنس فرمود: ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ اگر این مشرکین در دریا دارند غرق می‌شوند واقعاً خدا را می‌خواهند چون واقعاً خدا را می‌خواهند مضطرّ واقعی بگوید یا الله جواب می‌شنود این‌طور هستند اما آنهایی که تندرو هستند و اهل مکرند کفر می‌ورزند.
سفارش به تقوا و ترس از قیامت کلام پایانی سوره لقمان
نتیجه این سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» به صورت نصیحت در این بخش پایانی ذکر می‌شود بعد از اینکه حالا که اصول دین مشخص شد وحی و نبوت و توحید مشخص شد خطوط کلی اخلاق و حقوق مشخص شد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ دیگر سخن از «یا أیّها الذین آمنوا» نیست برای همه انسان‌هاست مخصوصاً در مکه که مؤمنان کم بودند فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ﴾ بپرهیزید از کسی که شما را آفرید و می‌پروراند ﴿وَاخْشَوْا یَوْماً﴾ از روزی بهراسید که نزدیک‌ترین فرد به انسان, کمترین کمک را به انسان نمی‌کند نه پدر مشکل پسر را حل می‌کند نه پسر می‌تواند مشکل پدر را حل کند «جزیٰ» یعنی «کَفی و دَفَع» نه پدر خطر را از پسر دفع می‌کند نه پسر خطر را از پدر دفع می‌کند.
مشروط بودن شفاعت به دین خداپسند
پرسش: حاج آقا پس شفاعت چطور است خصوصاً فرزندانی که شهید شدند از پدر خود شفاعت می‌کنند و مانند این؟
پاسخ: خب بله شفاعت حق است اما باید به اذن باشد ﴿لاَّ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ﴾[12] فرمود: ﴿لاَّ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾[13] کسی که مرتضی‌المذهب باشد مرضیّ‌المذهب باشد مرتضی‌المذهب, مرضیّ‌المذهب یعنی کسی که دینش خداپسند است دین خداپسند را در آیات اوایل سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بیان کرد فرمود: ﴿رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾[14] این می‌شود دین خداپسند فرمود دین خداپسند اسلام است ﴿وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ آن شفاعت باید به اذن ذات اقدس الهی باشد.
علت ترسناکی قیامت و حق بودن وعده آن
﴿وَاخْشَوْا یَوْماً﴾ که هیچ کسی مشکل دیگری را حل نمی‌کند ﴿لاَ یَجْزِی وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ﴾ درباره مولود نفرمود «و لا مولود یجزی والده» فرمود: ﴿هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَیْئاً﴾ این ﴿جَازٍ﴾ گرچه به حسب ظاهر به وزن اسم فاعل است ولی صفت مشبهه است یعنی این‌که در دنیا بسیاری از مشکلات پدر را در دوران کهنسالی حل می‌کرد آن روز این سِمت را ندارد ﴿وَلاَ مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَیْئاً﴾ این ﴿شَیْئاً﴾ که نکره در سیاق نفی است متعلّق به هر دو جمله است یعنی «لا یجزی والدٌ عن ولده شیئا و لا مولودٌ هو جاز عن والده شیئا» اختصاصی به جمله دوم ندارد بعد فرمود: ﴿إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ﴾ جریان قیامت حق است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾[15] این وَعْد اعم از وعد در قبال وعید است وعده خدا انشاست اما این‌گونه از موارد به معنای اِخبار است یعنی قیامتی هست بهشتی هست جهنمی هست اما حالا از چه کسی صرف‌نظر می‌کند چه کسی مشمول شفاعت می‌شود چه کسی مشمول تخفیف می‌شود ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾[16] برای کیست آن دیگر به اذن خود ذات اقدس الهی است ولی اصلِ قیامت «ممّا لا ریب فیه» است, اصل جهنم «ممّا لا ریب فیه» است, اصل بهشت «ممّا لا ریب فیه» است و مانند آن ﴿إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ﴾.
تبیین دو عامل انحراف در انسان
فرمود انسان دو عامل دارد به نحو مانعةالخلو که اجتماع را شاید, او را سرگرم می‌کند بعضی‌ها بسیار ضعیف‌اند هم خودشان زود به طرف لذّت‌ها می‌روند هم اگر رفیق نابابی داشته باشند آنها را به مفاسد می‌کشاند اینها هم کسانی‌اند که ﴿غَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا﴾[17] هم غَرور و شیطان و دوست بد اینها را فریب می‌دهند که می‌گویند: ﴿یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِیلاً﴾[18] اینها خیلی افراطی‌اند بعضی‌ها آن‌قدر منزّه‌اند که نه خودشان به طرف لهو و لعب می‌روند نه لهو و لعب آن قدرت را دارد که دامن اینها را تر کند این دو قسمت قبلاً از ضمیمه کردن آیات سورهٴ «مؤمنون» و سورهٴ «نور» گذشت در سورهٴ «مؤمنون» فرمود مردان الهی از لغو گریزان‌اند ﴿وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾[19] درباره همین مردان الهی فرمود نه تنها اینها به سراغ لغو نمی‌روند بازیگران و بازیچه و این بازی‌ها هم به سراغ اینها نمی‌توانند بروند ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾[20] آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» می‌فرماید اینها به طرف لغو نمی‌روند از لغو روی برگردان‌اند آیه سورهٴ مبارکهٴ «نور» می‌فرماید نه تنها اینها به طرف لغو نمی‌روند لهو و لعب هم هر چه بِدوند به اینها نمی‌رسند ـ خیلی‌ها هستند که می‌خواهند بعضی‌ها را بازی بگیرند می‌بینند موفق نمی‌شوند ـ نه خودشان اهل بازی‌اند نه به دام زید و عمرو می‌افتند ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾ این گروه دوم که خب خیلی کامل‌اند گروهی هستند که خودشان به طرف لهو و لعب نمی‌روند اگر دوست بد داشته باشند آشنای بد, محفل بد, امثال ذلک پیش بیاید گاهی آلوده می‌شوند.
نهی قرآن از نزدیکی به دو عامل انحراف
فرمود شما دو مشکل دارید مواظب باشید که این زرق و برق دنیا شما را فریب ندهد که خودتان بالطبع به طرف فساد بروید یکی اینکه آن غَرور آن کسی که فریبکار است شما را آلوده نکند حالا یا ابلیس است یا دوست بد است هر چه هست او شما را آلوده نکند ﴿فَلاَ تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلاَ یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ﴾ نگویید خدا می‌بخشد, بله خدا می‌بخشد اما چه کسی را می‌بخشد حسابی دارد کتابی دارد حکیمانه می‌بخشد نه هر کسی را گُتْره ببخشد ﴿فَلاَ تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلاَ یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ﴾.
اسرار پنج‌گانه عالَم و علم خدا به آن
در آیه پایانی, این مفاتیح پنج‌گانه را ذکر فرمود هم جناب زمخشری در کشاف این حدیث را نقل کرد هم مرحوم امین‌الاسلام طبرسی و سایر بزرگان شیعه این را نقل کردند که مفاتیح غیب پنج‌تاست یعنی پنج چیز است که اینها جزء اسرار عالَم است و خدا می‌داند «إنّ مفاتیح الغیب خمس»[21] این علوم غیب پنج‌گانه را این آیه می‌شمارد آیه 34 سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ﴾ که ظاهر این سیاق مفید حصر است یعنی علم قیامت نزد خداست که قیامت چه وقت قیام می‌کند ﴿وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ﴾ می‌داند چه وقت باران می‌آید چقدر باران می‌آید کجا می‌بارد قطراتش را می‌داند آن آورنده‌های قطرات را می‌داند این باران را هم گفتند غِیث برای اینکه پناه بی‌پناهان است انسان که اغاثه می‌کند غوث می‌طلبد نصرت می‌طلبد این غیث این باران, نصرت و غوث و غیاث کشاورزان و دامداران است و مشکلات جامعه را حل می‌کند از این جهت گفتند غیث, این کلمه عَقیله هم توجه داشته باشید که این کلمه عَقیله این تاء که تاء مبالغه است ابن‌فارس در مقاییس‌اللغة می‌گوید, می‌گویند فلان زن «فلانة عقیلة قومها», آن زن خیار قوم است بعد دارد که به بزرگ هر قوم هم «فیقال هو عقیلةُ قومه»[22] اینکه گفته می‌شود وجود مبارک سیّدالشهداء عقیله بنی‌هاشم است همان‌طوری که زینب(سلام الله علیهما) عقیله بنی‌هاشم است برای اینکه این تاء تاء تأنیث نیست این تاء تاء مبالغه است مثل اینکه آدم خلیفةالله است وجود مبارک حضرت امیر خلیفةالرسول است این تاء که تاء مبالغه است نه تاء تأنیث اگر ابن‌فارس دارد «یقال للسیّد» به بزرگ قوم می‌گویند «هو عقیلة قومه» معلوم می‌شود این تاء تاء مبالغه است.
به هر تقدیر فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ﴾ آنچه در ارحام هست مذکر است یا مؤنث است به چه صورت است می‌داند چون خودش کسی است که ﴿یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ﴾.[23]
فرق علم غیب با علم شهادت
پرسش:... پاسخ: حالا یک وقت است کسی با ابزار می‌بیند با ابزار می‌داند اینکه علم شهادت است علم غیب نیست اگر با ابزار ببیند با عکس ببیند که علم شهادت است غیب بما أنّه غیب یعنی بین عالِم و معلوم هیچ وسیله‌ای نیست و عالِم باخبر است این می‌شود علم غیب وقتی وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) در منزل نشسته است آن کسی که می‌آید در می‌زند کنیز می‌رود دم در آن شخص خطایی می‌کند می‌گوید آیا حضرت هست وجود مبارک امام باقر از اندرون منزل می‌گوید «اُدخل لا امّ لک» آن شخص دستپاچه می‌شود حضرت فرمود: «لئن ظَنَنْتُم أنّ هذه الجدران تحجب أبصارنا کما تحجب أبصارکم اذن لا فرق بیننا و بینکم»[24] تو خیال کردی این دیوار حاجب است نمی‌گذارد ما پشت دیوار را ببینیم این را می‌گویند علم غیب وگرنه اگر کسی با ابزار ببیند این علم شهادت است اینکه علم غیب نیست.
پرسش:... پاسخ: بله چه نزدیک چه دور, وقتی بی‌سبب باشد می‌شود علم غیب, باسبب باشد می‌شود علم شهادت, علم شهادت که امر عادی است.
﴿وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّاذَا تَکْسِبُ غَداً﴾ هیچ کس نمی‌داند فردا چه حادثه‌ای پیش می‌آید ﴿وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ﴾ هیچ کس نمی‌داند در چه زمین می‌میرد یا در چه زمینه می‌میرد آیا با ایمان است یا ـ معاذ الله ـ با کفر یا نفاق است. درباره این دو بالخصوص, درباره آن سه که در صدر ذکر شده است بالعموم فرمود نه تنها این پنج امر را خدا می‌داند بلکه او علیم است بالقول المطلق, نه تنها علیم است بلکه کارهای ریز و شفاف و دقیق را هم می‌داند خبیر است. هاهنا امور: یکی اینکه علم الهی مختصّ به این پنج‌تا نیست این در ذیل استفاده می‌شود که او علیم بالقول المطلق است حذف متعلّق هم یدلّ علی العموم چه اینکه در آیات دارد او ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾[25] است ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحِیطٌ﴾[26] است ﴿بِکُلِّ شَی‏ءٍ بَصِیرٌ﴾[27] است برهان مسئله هم این است که ﴿أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ﴾ اگر ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾[28] به نحو موجبه کلیه است اگر ﴿أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ﴾ معنایش این است که هر فاعلی از فعلش باخبر است خب پس ﴿اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾[29] هیچ چیزی نیست مگر اینکه مخلوق است بعد می‌فرماید مگر می‌شود خالق از فعلش بی‌خبر باشد ﴿أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ﴾[30] این ﴿وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ﴾ برهان مسئله است.
ذاتی بودن علم غیب الهی نه مخصوص بودن آن
مطلب دیگر آن است که آن امور سه‌گانه اینها جزء علم غیب است اما آیا مخصوص ذات اقدس الهی است که به احدی خبر نمی‌دهد یا نه, به دیگران خبر می‌دهد منتها ذات اقدس الهی بالذات عالِم است و هر کسی را که خدای سبحان از این امور باخبر کرد باخبر می‌شود آن روایاتی که دارد که اینها مخصوص ذات اقدس الهی است یعنی بالذّات مخصوص ذات اقدس الهی است اینها «ممّا لا ریب فیه» است اما وقتی وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) وارد سرزمین می‌شود می‌گوید همین‌جاست[31] یعنی من می‌دانم همین‌جاست ﴿مَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ﴾ یعنی چه؟ حدود بیست سال قبل از کربلا وجود مبارک امیرالمؤمنین از صفین که برمی‌گشت قبل از اینکه به کوفه برسد به همین سرزمین رسید این خاک را گرفت بو کرد فرمود همین‌جاست![32] نه تنها خود ابی‌عبدالله می‌داند, وجود مبارک حضرت امیر می‌داند خب اینها را خدا به اینها خبر داد این‌چنین نیست که اینها ندانند نه اینها بالعرض می‌دانند این فرمود: ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ﴾[33] غیب را ذاتاً بله ذات اقدس الهی می‌داند, تا خدا نخواهد و به کسی اعلام نکند او هم نمی‌داند, درست است اما اعلام کرد و آنها هم می‌دانند.
نمونه‌ای از علم به غیب علی(علیه السلام)
این روایت را قبلاً از مرحوم کاشف‌الغطاء(رضوان الله علیه) خواندیم مرحوم کاشف‌الغطاء همان اول کشف‌الغطاء یک دوره اصول دین دارد مختصر, یک دور اصول فقه دارد مختصر بعد وارد مسائل فقهی می‌شود در مسائل اصول دین درباره وجود مبارک حضرت امیر و علم غیب حضرت امیر و معجزات حضرت امیر نقل فرمودند که کسی آمده به حالت گزارش و امثال ذلک که فلان کس مُرد, دید حضرت اعتنا نکرد بار دوم گفت, دید حضرت اعتنا نکرد, بار سوم گفت دید که حضرت اعتنا نکرد بعد حضرت فرمود او نمرده است و فتنه‌هایی در سر دارد پرچم را هم به دست تو می‌دهند که اشاره کرد به یکی از کسانی که پای منبر حضرت بود فرمود پرچم به دست توست از همین در مسجد هم می‌آیی این کار را نکن ولی می کنی[34] گفتار و رفتارشان درباره علم غیب که فراوان است.
سرّ باخبر شدن انسان کامل از علم غیب
سرّش این است که جهان را ذات اقدس الهی خودش اداره می‌کند «ممّا لا ریب فیه» مظاهر او, مدبّرات او تحت تدبیر او هستند که فرمود: ﴿فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً﴾[35] مدبّرات امر یعنی فرشته‌ها جهان را با اسمای الهی اداره می‌کنند در همین دعای «کمیل» می‌خوانیم «و بأسمائک الّتی ملأت أرکان کلّ شیء»[36] این اسما که کارگردانان الهی‌اند اینها الفاظ نیستند کسی لفظی را بگوید بتواند مرده را زنده کند مفهوم نیستند کسی معنایی را تصور کند بتواند مرده را زنده کند اسما, حقیقت خارجیه‌اند که برخی از اشیا مظاهر آنها هستند آن حقیقت خارجیه اثر دارد اگر کسی گوشه‌ای از آن اسما نزدش بود ﴿قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾[37] خب این می‌داند تخت کجاست تخت را از یمن تا فلسطین قبل از چشم به هم زدن می‌آورد.
فرق انسان با کامل فرشتگان در بهره‌مندی از علم غیب
اینها اسمای الهی هستند فرشته‌ها که مدبّرات امرند عالَم را با اسما اداره می‌کنند این اسما حقایق الهی است این حقایق الهی را ذات اقدس الهی به انسان کامل آموخت قصّه حضرت آدم(سلام الله علیه) «قضیة شخصیة فی واقعة» نیست که برای حضرت آدم باشد این برای انسان کامل است برای این مقام است هر کسی به مقام انسان کامل معصوم رسید علم اسما نزد اوست امروز وجود مبارک ولیّ عصر روی این کرسی نشسته است صاحب این مقام است خدای سبحان اسمای خود را تعلیم انسان کامل می‌دهد که خلیفهٴ اوست ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا﴾[38] بعد دستور می‌دهد این خلیفةالله این اسما را در حدّ گزارش و اِنباء به ملائکه خبر بدهد نه در حدّ تعلیم نفرمود «یا آدم علّمهم» فرمود: ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[39] در حدّ گزارش, فرشته‌ها از اسمای الهی باخبر شدند این گزارش هم باید مع‌الواسطه باشد نه بلاواسطه پس دو مشکل برای فرشته‌ها هست یکی اینکه آنها نمی‌توانند عالِم به حقیقت اسما باشند فقط نبأ را دریافت می‌کنند یکی اینکه این اِنباء هم باید به وسیله انسان کامل باشد اگر بلاواسطه می‌توانستند فیض را از خدای سبحان دریافت کنند خدای سبحان اینها را باخبر می‌کرد. جهان با اسما اداره می‌شود (یک) این اسما را مدبّرات امر می‌دانند و اداره می‌کنند (دو) این مدبّرات, شاگردان انسان کامل‌اند که الیوم وجود مبارک حضرت است (این سه) آن وقت این ملائکه باخبرند آن انسان کامل باخبر نیست.
مبنای فقه و حقوق قرار نگرفتن علم غیب
منتها ما باید بدانیم که علم ملکوتی اشرف از آن است که در حوزه‌ها بیاید با آن فقه و اصول اداره بشود این را هم مرحوم کاشف‌الغطاء گفته بعد مرحوم صاحب جواهر گفته بعد رواج پیدا کرده این علمی که در اصول هست که علم, حجت است با آن فقه سامان می‌پذیرد این علم با ادله و شواهد دمِ دستی است علم غیب برتر از آن است که سند فقه باشد علم ملکوتی برتر از آن است که بازار فقه را گرم کند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود من قاضی‌ام روی کرسی قضا نشستم محکمه قضا دارم اما فقط بر اساس شاهد و سوگند حکم می‌کند با حصر فرمود: «إنّما أقضی بینکم بالبیّنات و الأیمان» با اینکه مسلّماً اسرار غیب را باخبر بودند در یکی از جبهه‌های جنگ کسی کشته شد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «إنّ الشملة التی أخذها یوم خیبر من المغانم لم تصبها المقاسم لتشتعل علیه نارا»[40] الآن آن پارچه‌ای که ایشان در غنایم خیبر بدون اجازه ما گرفته در کنار قبرش دارد شعله می‌زند این پیغمبر است خب این نمی‌داند که زید چه کار کرده عمرو چه کار کرد فرمود بنا بر این نیست که ما با علم غیب اداره کنیم علم غیب را ذات اقدس الهی در قیامت ملأ می‌کند مبادا بگویید ما رفتیم محکمه پیغمبر به دست خود پیغمبر این مال را گرفتیم اگر کسی شاهد دروغ آورد قسم دروغ خورد مالی را از محکمه من از دست من گرفت «قطعةً من النار» را دارد می‌برد[41] این است علم غیب برتر از آن است که این را انسان به بازار فقه بیاورد.
مبنا نبودن علم غیب پاسخ شبهه بر علم غیب ائمه(علیهم السلام)
آن وقت دیگر جا برای این سؤال نیست که وجود مبارک حضرت امیر می‌دانست آن شب شهید می‌شود یا نمی‌شود اگر می‌دانست چرا رفته وجود مبارک سیّدالشهداء می‌دانست شهید می‌شود یا نمی‌شود اگر می‌دانست شهید می‌شود چرا رفته این اصلاً آسمان را به زمین دوختن است آن علم اشرف از آن است که بازار فقه را گرم بکند فقه ظاهری دارد همه ما مثل دیگران مکلّف به ظاهریم گاهی برای اظهار معجزه, اظهار نبوّت, اظهار امامت, اثبات ولایت دستورات غیبی می‌دهند اما بنا بر این نیست که با علم غیب عمل کنند خب بالصراحه سیّدالشهداء فرمود همین زمین است بالصراحه وجود مبارک حضرت امیر فرمود همین زمین است «تدری نفس بأی أرض تموت» منتها باید به اذن الهی باشد.
استدلال قرآنی بر علم غیب ائمه(علیهم السلام)
مهم‌ترین عضو از این عناصر پنج‌گانه مسئله قیامت است دیگر ما از قیامت چه علم غیبی بالاتر داریم؟! درباره قیامت سورهٴ مبارکهٴ «جن» را ملاحظه بفرمایید آیه 24 به بعد ﴿حَتَّی إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِراً وَأَقَلُّ عَدَداً ٭ قُلْ إِنْ أَدْرِی﴾ این «إن» نافیه است ﴿إِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً﴾ من نمی‌دانم قیامت نزدیک است یا بَعدهاست, بعد فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ﴾ یعنی خدا عالم‌الغیب است ﴿فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَداً﴾ احدی را از غیب باخبر نمی‌کند ﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ﴾ خب این روایاتی که در ذیل این است ائمه فرمودند «نحن» جزء ﴿مَنِ ارْتَضَی﴾ هستیم. [42] خب این ﴿الْغَیْبِ﴾ یا الف و لامش الف و لام استغراق و جنس است که شامل قیامت و غیر قیامت می‌شود پس قیامت داخل است, یا الف و لامش الف و لام عهد است پس قیامت داخل است قدر متیقّنش مربوط به قیامت است این غیب را یعنی قیامت را یعنی ساعت را خدا می‌داند به هیچ کسی نمی‌دهد مگر رسول مرتضی خب شما از این شفاف‌تر چه می‌خواهید حالا «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز». [43]
اسارت دین سبب مهجوری معارف
بالأخره نمی‌گوییم آنها حوزه نداشته باشند می‌گوییم حوزه‌ای هم به نام اهل بیت باشد حدود صد سال این قرآن در دست عده‌ای بود وجود مبارک حضرت امیر فرمود این دین دست آنها اسیر بود این فرمایش حضرت است در عهدنامه مالک «فإنّ هذا الدین قد کان أسیراً فی أیدی الأشرار»[44] این صریح بیان حضرت است در نهج‌البلاغه در آن عهدنامه‌ای که برای مالک نوشته. یک حوزه علمیه بزرگ بود در مکه, یک حوزه علمیه بزرگ بود در مدینه, یک حوزه علمیه بزرگ بود در کوفه, زعیم حوزه علمیه مکه چه کسی بود؟ عبدالله‌بن‌عباس, زعیم حوزه علمیه مدینه چه کسی بود؟ ابی‌‌بن‌کعب, زعیم حوزه علمیه عراق چه کسی بود عبدالله‌بن‌مسعود شما این مجمع‌البیان را که ملاحظه می‌فرمایید تفسیری که هست ابن‌مسعود این‌طور گفته, ابی‌بن‌کعب این‌طور گفته, عبدالله‌بن‌‌عباس این‌طور گفته, درِ خانه اهل بیت بسته بود اگر این در باز باشد یعنی این مکتب شیعه باز باشد اینها حرف فراوانی برای گفتن دارند.
کشتار شیعیان ثمره مهجوری معارف و وظیفه ما
الآن مراجع بزرگوار تصمیم گرفتند که روز شنبه حوزه تعطیل باشد و مجلس سوگواری و عزاداری برای شهدای شیعه‌های شهید عراق و افغانستان و بحرین و این قسمت‌ها باشد خب این کار, کار بسیار خوبی است همه ما سوگواریم اما سه کار باید باشد یکی گسترش فرهنگ شیعه بدون افراط و تفریط, دست ما به لطف الهی پر است اینها آمدند قرآن را به حرف در آوردند فرمود قرآن که با شما حرف نمی‌زند «و لکن أخبرکم عنه»[45] اینها آمدند قرآن را به حرف آوردند وقتی قرآن را به حرف آوردند انسان را گویا کردند انسان طبق شواهد قرآن, نصوص قرآن, ظواهر قرآن می‌تواند حرف بزند آن وقت مسئله شفاعت و توسل و اینها زیر پوشش توحید است هیچ مخالفتی هم ندارد هیچ کسی بالذّات از امام چیزی نخواست هیچ کسی بالذّات از پیغمبر چیزی نخواست اینها را بنده خدا می‌دانیم اینها را مطیع خدا می‌دانیم منتها اینها مثل ملائکه‌اند, بالاتر از ملائکه‌اند کارگزاران‌اند بارها به عرضتان رسید ما هر وقت نور می‌خواهیم از شمس, حرارت می‌خواهیم از شمس, مگر ما شمس‌پرستیم علی و اولاد علی که هزارها برابر بالاتر از شمس و قمرند ما اگر از آفتاب کمک نمی‌خواهیم کارهایمان را با آفتاب هماهنگ نمی‌کنیم مگر ما ـ معاذ الله ـ به آفتاب اعتقاد ربوبی داریم می‌گوییم خدا آن را برای گرم کردن ما خلق کرد برای نور دادن خلق کرد خب آنها که بالاتر از شمس و قمرند این شیعه این مکتب باید باز باشد دوم کاری است که بزرگواران مجمع دارالتقریب باید بکنند با علمای تکفیری با علمای سلفی با علمای وهابی با علمای طالبان با علمای القاعده مذاکره کنند, سوم کاری است که سیاستمداران ما باید بکنند این هم کمتر از این انرژی هسته‌ای نیست مرتب فلان‌جا کشته, فلان‌جا عزا, خب جلسه باشد ببینیم آخر حرفشان چیست اگر ـ خدای ناکرده ـ جنگ داخلی بشود نه طالبان می‌ماند نه القاعده می‌ماند نه سلفی می‌ماند نه تکفیری می‌ماند بالأخره یک راه نشست سیاسی دارد این‌طور کشتن این بیچاره‌های مظلوم سیصد نفر, دویست نفر, صد نفر زخمی, مجروح آخر تا چه وقت؟! این سه کار که ـ ان‌شاءالله ـ بشود امیدواریم که این شفابخش باشد غرض این است که مهم‌ترین غیب از این غیوب پنج‌گانه مسئله قیامت است و ذات اقدس الهی این را استثنا کرده حالا روز یکشنبه ـ ان‌شاءالله ـ سورهٴ بعد شروع می‌شود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»



[1] . سورهٴ احقاف, آیهٴ 35.
[2] . سورهٴ قلم, آیهٴ 48.
[3] . سورهٴ طه, آیهٴ 115.
[4] . سورهٴ بقره, آیهٴ 38; سورهٴ طه, آیهٴ 123.
[5] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 66.
[6] . سورهٴ شمس, آیهٴ 8.
[7] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 24; سورهٴ قصص, آیهٴ 36.
[8] . سورهٴ یونس, آیهٴ 22.
[9] . سورهٴ روم, آیهٴ 30.
[10] . سورهٴ روم, آیهٴ 30.
[11] . سورهٴ سجده, آیهٴ 7.
[12] . سورهٴ طه, آیهٴ 109.
[13] . سورهٴ مریم, آیهٴ 87.
[14] . سورهٴ مائده, آیهٴ 3.
[15] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 9.
[16] . سورهٴ شوری, آیهٴ 30.
[17] . سورهٴ انعام, آیات 70 و 130; سورهٴ اعراف, آیهٴ 51.
[18] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 28.
[19] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 3.
[20] . سورهٴ نور, آیهٴ 37.
[21] . مجمع‌البیان, ج8, ص507; الکشاف, ج3, ص505; در نقل کشاف به صورت «مفاتح‌الغیب» آمده است.
[22] . معجم مقاییس اللغة، ج4، ص72.
[23] . سورهٴ آل‌عمران. آیهٴ 6.
[24] . الخرائج و الجرائح, ج1, ص272 و 273.
[25] . سورهٴ بقره, آیهٴ 29.
[26] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 54.
[27] . سورهٴ ملک, آیهٴ 19.
[28] . سورهٴ رعد, آیهٴ 16; زمر, آیهٴ 62.
[29] . سورهٴ بقره, آیهٴ 282.
[30] . سورهٴ ملک, آیهٴ 14.
[31] . بحارالذنوار, ج44, ص383.
[32] . الامالی (شیخ صدوق), ص136.
[33] . سورهٴ هود, آیهٴ 49.
[34] . الاختصاص (شیخ مفید), ص280; اعلام الوری, ص175; کشف‌الغطاء (ط.الحدیثة), ج1, ص106 و 107.
[35] . سورهٴ نازعات, آیهٴ 5.
[36] . البلد الأمین, ص188.
[37] . سورهٴ نمل, آیهٴ 40.
[38] . سورهٴ بقره, آیهٴ 31.
[39] . سورهٴ بقره, آیهٴ 33.
[40] . صحیح (البخاری), ج7, ص235.
[41] . الکافی, ج7, ص414.
[42] . الخرائج و الجرائح, ج1, ص343.
[43] . دیوان حافظ، غزل 73.
[44] . نهج‌البلاغه, نامه 53.
[45] . نهج‌البلاغه, خطبه 158.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:03

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی