- 545
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 55 تا 60 سوره روم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 55 تا 60 سوره روم (پایان سوره)"
- تذکر به فقر و ضعف ساختاری خلقت انسان؛
- آمیختگی حکمت و موعظه در قرآن علت طرح خفّت و ثقل انسانها؛
- امکان ارائه مطالب اعتقادی با مَثلهای قرآن.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ (55) وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلکِنَّکُمْ کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (56) فَیَوْمَئِذٍ لاَّ یَنفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلاَ هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (57) وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وَلَئِن جِئْتَهُم بِآیَةٍ لَّیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ (58) کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ (59) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلاَ یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لاَیُوقِنُونَ (60)﴾
تذکر به فقر و ضعف ساختاری خلقت انسان
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «روم» که در مکه نازل شد انسان را هم به ضعف ساختاریِ خلقت او آشنا کرد هم قبلاً به فقر او, او را آگاه کرد. هم مسئله ﴿خَلَقَکُم مِن ضَعْفٍ﴾[1] و بعد در پایان عمر هم ضعف و شیبه شما را فرا میگیرد ذکر فرمود, هم مسئله ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ﴾[2] را در آیات دیگر ذکر کرد, پس انسان هم ضعیف است و هم فقیر, نیازمند به قوی است که ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾[3] محتاج به غنی است که ﴿أَنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ﴾.[4]
عدم اثبات عمومیت سؤال از مجرمین در مقدار توقف در دنیا
بعد از آن بیان فرمود وقتی قیامت فرا میرسد عدهای از مجرمین وقتی مبعوث شدند از آنها سؤال میکنند که چقدر در زمین ماندید مطابق آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» بود[5] از اینکه فرمود: ﴿یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ معلوم نیست که همه مجرمین عالَم در این صحنه سؤال و جواب مطرح باشند ممکن است بعضی افراد در اثر مرگ, بیدار بشوند «الناس نیام إذا ماتوا انتبهوا»[6] بعضیها هم بعد از مرگ, مدتها باید بگذرد تا بیدار بشوند اینچنین نیست که ﴿یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ تک تک افراد مجرم این حرف را میزنند یا از تک تک افراد مجرم برابر آیات سورهٴ «مؤمنون» سؤال میکنند ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ﴾[7] اینها در حدّ موجبه جزئیه است همه اینها قابل جمع است یا به لحاظ مقطع و موقف قیامت یا به لحاظ افراد زندهشده در قیامت اینچنین نیست که همه آنها موجبه کلیه باشد به لحاظ افراد و از نظر مواقف پنجاهگانه قیامت هم مستمر باشد.
ناتمامی حمل پاسخ مجرمان به مقایسه دنیا در برابر قیامت و شواهد آن
مطلب دیگر اینکه برخیها گفتند اینکه مجرمین میگویند: ﴿مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ﴾ یعنی وقتی جریان دنیا را نسبت به قیامت میسنجند میگویند این غیر از یک ساعت یعنی یک لحظه چیز دیگری نیست[8] البته این معنا حق است که دنیا نسبت به قیامت یک لحظه بیش نیست حتی برزخ طولانی هم نسبت به قیامت که ابد است یک لحظه بیش نیست این سخن حق است ولی قرآن فرمود اینها در دنیا که بودند مأفوک بودند از راه مستقیم مَصروف بودند به وسیله شیطنت بیرون و هوای درون، اینها از راه راست منصرف شده بودند. اِفک یعنی افترا, کذب, دروغ, فریه, صَرف از حق; اینها مأفوک بودند مصروف بودند صارفی داشتند که اینها را از حق به باطل منصرف میکردند خب اگر آن معنای لطیف مراد بود دیگر خدا این دو قرینه را ذکر نمیکرد یکی اینکه ﴿کَذلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ﴾ دوم اینکه عالمان قیامت حالا یا مؤمنان و اولیای الهیاند یا ملائکهاند آنها دارند میگویند ﴿لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ﴾ معلوم میشود حرف این علما درست است حرف ملائکه درست است نه حرف آنها, آنها که گفتند: ﴿مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ﴾ اگر منظورشان این بود که دنیا نسبت به قیامت به اندازه یک ساعت است یا برزخ نسبت به معاد و حشر اکبر به اندازه یک ساعت است این حرف صحیحی بود دیگر با این دو دلیل ابطال نمیشد در حالی که هم با دلیل ﴿کَذلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ﴾ حرف آنها امضا نشد هم با دلیل ﴿قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ﴾.
تبیین اصطلاحی نبودن «اسلام» در آیه ﴿مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُسْلِمُونَ﴾
مطلب بعدی آن است که حرف را کسی ایمان میآورد که در حال انکار نباشد در حال تسلیم حق باشد یک وقت است مستمع در برابر حق ایستاده است این مستکبر است مستنکِر است این ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾[9] یک وقت است مُسلِم است یعنی در برابر حق تسلیم است منتظر است که حق بشنود, اگر چنین مستمعی بود مطلب حق به او گفته شد او میپذیرد آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» گذشت و آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «روم» این روزهای اخیر بحث شد که فرمود: ﴿إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُسْلِمُونَ﴾[10] این اسلام در مقابل ایمان نیست تا گفته بشود که ایمان که بالاتر از اسلام است این اسلام به معنای تسلیم و انقیاد است یعنی کسی میپذیرد که قلبش برای پذیرش حق آماده باشد کسی که مُسلِم است منقاد در برابر حق است وقتی مطلب حق را بشنود میپذیرد و ایمان میآورد نه اینکه این اسلامِ مصطلح باشد و آن هم ایمان مصطلح باشد تا گفته بشود که ایمان که بالاتر از اسلام است چرا فرمود: ﴿مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُسْلِمُونَ﴾ اسلام را بعد از ایمان ذکر کرده است.
علت تقسیم انسانها به دو گروه سبک و سنگینوزن بعد از طرح معاد
مطلب بعدی آن است که در بخش پایانی که مسئله معاد مطرح است فرمود حالا که قیامت طرح شده است افراد دو گونهاند یک عده سبکمغزند, سبکعملاند, سبکبرنامهاند یک عده وزیناند, وزینبرنامهاند, وزینعملاند منظور از سبکی و سنگینی, سبکی و سنگینی مادی نظیر سنگ و امثال سنگ نیست وقتی قرآن کریم را خدای سبحان در سورهٴ مبارکهٴ «مزمل» تعبیر میکند آیه پنج سورهٴ «مزمل» این است که ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ قرآن یک گفتار وزینی است یک وقت میگوییم سنگ یا آهن ثقیل است این ثِقل مادی است یک وقت میگوییم این مطلب سنیگن است یعنی وزین است هر فکری این را هضم نمیکند هر قلبی و عقلی آن را هضم نمیکند فرمود این مطالب قرآنی, مطالب وزین و سنگین است سبکسار نیست سبکمغز نیست تهیمغز نیست این کتاب, وزین است نه وزن مادی دارد کسانی که اهل این کتاباند اهل عترتاند اینها با نامه عمل وزین محشور میشوند ﴿فاٴمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ ٭ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ﴾[11] کسانی که با این مطالب قرآن و روایات اهل بیت مأنوس نیستند و اینها را به همراه ندارند ﴿خَفَّتْ مَوَازِینُهُ﴾[12] ترازوی آنها وزین نیست سبک است با اینکه گناهان فراوانی دارند آن گناهان سنگین است اثقال خودشان را در قیامت باید حمل بکنند آن سنگینیِ باطل به سنگینیهای دوزخی و امثال دوزخ برمیگردد بنابراین ما دو ثِقل و خفّت داریم یک ثِقل مادی داریم که میگویند آهن سنگین است سنگ سنگین است و مانند آن, یک خفّت مادی هم داریم میگویند هوا سبک است یا مثلاً فلان شیء سبک است یک ثِقل و خفّت معنوی داریم میگویند قرآن سنگین است سخنان انبیا سنگین است سخنان اولیا سنگین است حرفهای باطل, خرافی, افسون و فسانه اینها سبک است تهیمغز است.
عدم طلب عذرخواهی و پذیرش آن از سبکوزنها در قیامت
فرمود: ﴿فَیَوْمَئِذٍ لاَّ یَنفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلاَ هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ﴾ اینها که ظالماند عذرخواهی اینها قبول نمیشود از اینها استعتاب نمیکنند استعتاب یعنی طلب عُتبا, عُتبا یعنی «إزالة العِتاب», «إزالة العِتاب» به عذرخواهی است, درخواست کمک, رضایت و مانند آن است «فهاهنا امور» اول اینکه اگر کسی گناه کرد سرافکنده است دوم اینکه باید عذرخواهی بکند و صاحبحق از او بگذرد سوم اینکه اینگونه از تبهکاران مجرم که در دنیا به آنها مهلت داده شده است چندین بار مهلت داده شده اینها نه تنها حرف انبیا را گوش ندادند بلکه انبیا را مُبطِل میدانستند مبطل نه به معنای باطلکننده که اسم فاعلِ باب اِفعال باشد و به معنی متعدی باشد مبطِل یعنی باطلگو آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» را قبلاً ملاحظه فرمودید فرمود اگر تو قبلاً کتابت داشتی چیز مینوشتی ﴿إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾[13] افراد باطلرو نه باطلگو, کسانی که سیره آنها بطلان است صورت و سیرت و سنّت آنها بطلان است باطلعملاند از اینها به مبطلون یاد میشود ﴿لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ اینجا هم فرمود وقتی که شما این معارف را به کفار و امثال کفار به مجرمین میگویید اینها میگویند ﴿إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ﴾ یعنی اینها افسانه و اسطوره است که شما میگویید. این گروه کسانیاند که خودشان بخواهند عذرخواهی بکنند عذرخواهیشان نافع نیست کسی از اینها استعتاب بکند بگوید شما عُتبا بیاورید, نیست. عُتبا, ازالهٴ عِتاب است با عذرخواهی و درخواست مغفرت, پس استعتاب نمیشوند یعنی کسی از آنها نمیخواهد که عذرخواهی کنید اگر هم خودشان عذرخواهی کنند عذرخواهی آنها نافع نیست پس ﴿لاَّ یَنفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ﴾ (یک) ﴿وَلاَ هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ﴾ (دو).
آمیختگی حکمت و موعظه در قرآن علت طرح خفّت و ثقل انسانها
مسئله خفّت و ثِقل که مطرح شد برای اینکه بخش پایانی آیه این است فرمود: ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾[14] ما برای تفهیم مطالب به همه مردم هم بر اساس آنچه در سورهٴ «نحل» آمده است ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾[15] از آن سه روش استفاده کردیم هم برای افرادی که در آن حد نیستند از راه مَثل استفاده کردیم ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾ اینکه بارها عرض شد قرآن یک کتاب عمومی است برای همین جهت است شما کتابهای علمی ندارید که این کتاب علمی بخواهد افراد تحصیلنکرده را بفهماند هر کتاب علمی بالأخره موضوعی دارد محمولی دارد مبادی دارد مدتی انسان باید درس بخواند بفهمد اما قرآن, آیاتی دارد که این آیات, مطالب دیگر را به صورت یک مَثل و داستان بیان میکنند.
امکان ارائه مطالب اعتقادی با مَثلهای قرآن در جلسات تفسیری
اگر کسی خواست قرآن را برای گروهی که اهل تحصیل نیستند تفسیر کند جلسه داشته باشند هدایت کند این آیات را بگوید کاملاً میفهمند لازم نیست آن آیات دشوار و براهین همراه را بگوید فرمود ما مَثلهای زیادی ذکر کردیم قصص انبیا از یک طرف, مَثلهای قرآن از یک طرف, ﴿لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾[16] که قبلاً فرمود, ﴿لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾ همین آیه است امثال فراوانی در قرآن کریم هست که اگر کسی بخواهد جلسات موعظه و تفسیری داشته باشد برای نوجوانها میتواند, برای تحصیلنکردهها میتواند, برای دانشجویان میتواند, برای علما هم میتواند غرض آن است که قرآن کتاب نوری است که همه را روشن میکند فرمود ما مَثلهای فراوانی زدیم شما که نباید توقع داشته باشید آن آقا که تحصیل نکرده است آن آیاتی برهانی ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[17] را بفهمد, ما هم اگر ـ خدای ناکرده ـ به حوزه نیامده بودیم مثل اینها یا پایینتر میشدیم اینها هم اگر توفیق پیدا میکردند به حوزه میآمدند مثل ما یا بالاتر میشدند, بنابراین نباید گفت حالا چون که این گروه کارگرند یا تحصیل نکردهاند ما نباید جلسه تفسیر قرآن داشته باشیم اینها که قرآن نمیفهمند, هیچ مطلبی در قرآن کریم نیست که قابل تفهیم سادهترین افراد نباشد منتها حالا آن گوینده باید این آیات را شناسایی بکند این مَثلها را این قصههای انبیا را تنزّل هم بدهد تا در دسترس فهم آنها باشد.
معرفت تجربی سبب عدم استماع آیات الهی توسط کفار
فرمود این گروه که وضعشان در قیامت آن است اینها کسانیاند که ﴿وَلَئِن جِئْتَهُم بِآیَةٍ﴾ که این تنوین, تنوین تفخیم و تعظیم است اگر آیهای از آیات الهی را بیاوری چه آیه تدوینی چه آیه تکوینی ﴿لَّیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ﴾ اینها میگویند این اسطوره است برای اینکه معرفتشناسی اینها در حس و تجربه است.
تبیین گواهی قرآن بر عدم توان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اسماع مشرکان
اینکه قرآن کریم در همین آیهٴ 52 سورهٴ مبارکهٴ «روم» فرمود تو مردهها را نمیتوانی اسماع کنی تو ناشنواها را نمیتوانی اسماع کنی نمیشود گفت پس حضرت چرا در جنگ بدر با کشتههای مشرکین در قَلیب بدر سخن گفت آنها شنیدند[18] منظور اسماعِ فیزیکی نیست که بشنوند منظور این است که حرف شما را بپذیرند ما هم در ادبیات محاوراتمان همین را میگوییم, میگوییم فلان کس حرف ما را نمیشنود یعنی قبول نمیکند نه فیزیکی گوش نمیدهد اگر خدای سبحان فرمود اینها حرف تو را نمیشنوند نه به این معناست که از نظر فیزیکی نشنیدند نه, کاملاً میشنوند که شما چه چیزی گفتی ولی ـ معاذ الله ـ آن را باطل میدانند در این تعبیرات قرآن کریم هم هست قرآن کریم دو سمع برای ذات اقدس الهی قائل است یک سمع که همه حرفها را میشنود, همه صداها را میشنود او سمیعِ مطلق است, یکی اینکه میگوییم خدایا ﴿إنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاء﴾[19] این ﴿سَمِیعُ الدُّعاء﴾ نه یعنی دعا را میشنوی خب غیبت را هم میشنود فحش را هم میشنود ﴿سَمِیعُ الدُّعاء﴾ یعنی گوش به دعا میدهی دعا را میشنوی یعنی قبول میکنی این سمیع بودن غیر از آن سمیع بودن است که هر صوتی را خدا میشنود اگر گفتیم ﴿إنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاء﴾ این دلیلِ مطلب است; یعنی خدایا دعا کنیم چرا, برای اینکه تو دعاها را گوش میدهی, گوش میدهی یعنی قبول میکنی ﴿إنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاء﴾ این ﴿إنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاء﴾ یعنی خواسته داعی را نیاز داعی را میفهمی و میتوانی اجابت کنی و اجابت هم میکنی دو گونه سمع است اینکه فرمود: ﴿إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَی﴾[20] یعنی اسماعی که آنها گوش به حرف تو بدهند نه اینکه بشنوند وگرنه خب این مردههای جنگ بدر هم حرف حضرت را شنیدند وقتی به حضرت عرض کردند شما با چه کسی حرف میزنید مگر مرده حرف میشنود, فرمود: «ما أنتم بأسمع لما أقوله منهم»[21] فرمود آنچه من میگویم اینچنین نیست که شما بهتر از آنها میشنوید اینها که در چاه بدر افتادهاند و من بالای سر اینها رفتم گفتم: ﴿هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً﴾[22] اینها کاملاً میشنوند اما شنیدن نه یعنی گوش به حرف من میدهند که بعد قبول کنند ایمان بیاورند از این سنخ نیست اینکه فرمود: ﴿إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ﴾ یعنی اسماع بکنی به طوری که آنها حرف تو را گوش بدهند و قبول کنند نیست. در اینجا فرمود اینها این گروهاند که ﴿وَلَئِن جِئْتَهُم بِآیَةٍ﴾ که این تنوین تفخیم است ﴿لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ﴾ شما ـ معاذ الله ـ افسانهگو هستید, قصهگو و اسطورهگو هستید نظیر ﴿إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾.
سیاهی گناه سبب مُهر شدن دلها و عدم استماع آیات الهی
سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» فرمود سرّش این است که دل اینها چاپ شده است طبع شده گناه در دل اینها طبع شده چاپ شده ﴿کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ خدای سبحان برخی از دلها را مُهر میکند برخی از دلها را طبع میکند اما نه هر دلی را, قلب را اول آماده کرده برای معارف فرمود ما به هر قلبی فجور و تقوا را الهام کردیم (یک) وقتی که او بالغ شد انبیای الهی را که بهترین انسانهای عالماند فرستادیم تا این دفائن عقولشان را شکوفا کنند اثاره کنند «و یثیروا لهم دفائن العقول»[23] (دو) جانشیان آنها, شاگردان آنها را هم تأیید کردیم که بیایند همین کار را بکنند (سه) حالا اگر اینها بیراهه رفتند راه دیگران را بستند ما به اینها مهلت میدهیم راه توبه و انابه را باز میکنیم طبق بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) «أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِکَ بَاباً إِلَی عَفْوِکَ وَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ»[24] حالا اگر کسی عمداً به سوء اختیار خود راه توبه را نرفته راه فساد را رفته ما مهلت دادیم کلّ صفحه دل را این سیاه کرده خب اگر کلّ صفحه دل را سیاه کرده فقط جای امضا مانده ما دیگر امضا میکنیم ما این دل را به سیاهی امضا میکنیم اینجا میشود ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾[25] چه وقت نامه را ختم میکنند چه وقت نامه را مُهر میکنند چه وقت نامه را امضا میکنند آن وقتی که صفحه تمام شده باشد همه مطالب را نوشته باشد وسطهای نامه را کسی مُهر نمیکند فرمود ما مهلت میدهیم اگر کلّ صحنه قلب را اینها هر چه خواستند بنویسند, نوشتند دیگر هیچ جایی برای نوشتن نبود آن وقت ما مهر میکنیم ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ در چنین موردی است که طبع مطرح است ﴿یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ این ﴿لاَ یَعْلَمُونَ﴾ یعنی با اینکه ما به اینها گفتیم, اینها نخواستند عالم بشوند تفهیم کردیم حجت الهی بالغ شده است نخواستند بپذیرند این تعلیق حکم بر وصف است نه ﴿لاَ یَعْلَمُونَ﴾ این باشد که «رُفع عن امّتی ما لا یعلمون» از این قبیل نیست اینهایی که حق برایشان روشن شد ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾[26] آیات تکوین را دیدند آیات تدوین را دیدند به سوء اختیار خودشان نه تنها نپذیرفتند بلکه ـ معاذ الله ـ به انبیا گفتند شما مبطل هستید اینها دیگر قلبشان چاپ میشود اینها از این به بعد دیگر ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾.
تفسیر ﴿لا یَعْلَمُونَ﴾ در آیه و فرق آن با «لا یعلمون» در حدیث رفع
پرسش:... پاسخ: ﴿لاَ یَعْلَمُونَ﴾ برهان مسئله است نه اینکه آن «لاَ یَعْلَمُونَ» باشد که «رُفع عن امتی ما لا یعلمون»[27] آنجا برای کسی که حجّت بالغ نشده است «لاَ یَعْلَمُونَ» است اما اینجا حجت بالغ شده است عالماً عامداً نخواستند قبول کنند این ﴿لاَ یَعْلَمُونَ﴾ یعنی «لا یستمعون» یعنی «لا یؤمنون» یعنی «لا یسلمون» و مانند آن. مسئله طبع, طبع است مسئله ختم, ختم است بین الختم و الطبع, بین الأرض و السماء است این فاصلهها زیاد است در موارد فراوانی در قرآن طبع گفته شد, ختم گفته شد, ختم با طبع فرق دارد.
توضیح امور چهارگانه در ثقیل و آسان بودن قرآن
فرمود ما به تو قول ثَقیل دادیم وزین دادیم اینکه گفته میشود: «إنّی تارک فیکم الثقلین»[28] یعنی قرآن, ثَقل است عترت, ثقلاند ثَقل یعنی وزنهدار نه مثل سنگ ثقیل باشد مطلب برهانی, ثقل است وزنه دارد وزین است ما دو مطلب وزین را در بین شما گذاشتیم ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ این قول ثقیل یعنی پرمحتواست در بحثهای قبل هم مشابه این گذشت که خدای سبحان چهار مطلب را بر اثر تقابل یکدیگر بیان کرده. فرمود قرآن وزین است سبکمغز نیست اما سنگین نیست آسان است این چهار امر یکی این است که قرآن ثقیل است مقابلش خفیف نیست (این دو) قرآن یَسیر است یُسر است آسان است (این سه) عَسیر و دشوار نیست (این چهار) بعضی از امورند که سنگیناند ولی باربرداری آن دشوار است فرمود اینچنین نیست در عین حال که ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾, ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾[29] این آسان است پس آسان است چون دلپذیر است فطرتپذیر است با هویّت انسان هماهنگ است. ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ برای یادآوری, بخواهی به یاد ما باشی آسان است اصلاً قرآن را ما برای ذکر آوردیم به یاد ما باشید اما یسیر است برای شما نه برای ذکر, یسیر است اگر شما بخواهید به یاد ما باشید آسان است اما وزین است سنگین است ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ چون ثقیل است خفیف نیست مطلب باطل, تهیمغز است افسانه, تهیمغز است قصه, تهیمغز است اما این مغز دارد وزین است, چون وزین است اگر با این عمل کردید میشوید وزین در قیامت با این آمدید میشود ﴿ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ﴾, ﴿ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ﴾ شد میشود ﴿فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ﴾ بدون این آمدید میشوید تهیمغز, تهیمغز بودید ﴿خَفَّتْ مَوَازِینُهُ﴾ است ﴿خَفَّتْ مَوَازِینُهُ﴾ بود ﴿فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ﴾[30] است بنابراین امور چهارگانه این است که قرآن وزین است (یک) خفیف و تهیمغز نیست (دو) قرآن آسان است (سه) قرآن سخت نیست (چهار) فرمود آسان است مبادا کسی بگوید حالا که ثقیل است من نمیتوانم تحمل کنم نه خیر, این فطرتپذیر است دلپذیر است بخواهی به یاد حق باشی با قرآن باش قرآن وزین است ولی سخت نیست بخواهی به یاد معاد باشی با قرآن باش قرآن وزین است ولی سخت نیست ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ یعنی لذکر الله, ذکر المعاد, ذکر الأسماء برای این ذکرها آسان است پس این امور چهارگانه را قرآن کریم تبیین کرد تا انسان وقتی وارد صحنه قیامت میشود وزیناً وارد بشود ﴿مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ﴾ باشد.
بیان ثقل معنوی اذکار اربعه
شما در بعضی از روایات هم ملاحظه فرمودید که کلمه «لا إله الاّ الله» را یک طرف ترازو بگذارند و کلّ آسمان و زمین را یک طرف بگذارند این سنگینتر است از بس این کلمه «لا اله الاّ الله» وزین است این معلوم میشود وزن معنوی دارد نه وزن مادی که اگر در یک کفّه ترازو توحید را بگذارند کفّه دیگر سماوات و ارض را بگذارند این کفّه توحید میچربد.
امر به صبر و از دست ندادن وزانت در برابر بدرفتاری مشرکان
حالا فرمود: ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ﴾ به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) صدر این سورهٴ مبارکهٴ «روم» سخن از وعده الهی و نصرت الهی بود در آیه چهار این سوره فرمود: ﴿یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ در آیه پنج فرمود: ﴿بِنَصْرِ اللَّهِ یَنصُرُ مَن یَشَاءُ﴾ این صدر سوره است در ذیل سوره هم فرمود: ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ﴾[31] ما وعده پیروزی دادیم حق غالب میشود و یقیناً هست. ﴿وَلاَ یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لاَیُوقِنُونَ﴾ اینهایی که اهل یقین نیستند بدرفتاری میکنند حرفهای بد میزنند تهمت میزنند دروغ میگویند اینها باعث نشود که شما خفیف بشوید تهیمغز بشوید زود از جا در بروید خفّت داشته باشی و مانند آن.
نمونهای از وزانت علی(علیه السلام) در برابر توهین ابن کوّاء خارجی
این روایتی که در کنزالدقائق و امثال کنزالدقائق ملاحظه فرمودید که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) مشغول خواندن نماز بودند ابنکوّاء آن خارجی این آیه را خواند ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾[32] حضرت به احترام آیه ساکت شد وسط نماز وقتی آیه تمام شد دوباره حضرت نماز خودشان را ادامه دادند دوباره ابنکوّاء این آیه را خواند ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ بار سوم که تکرار شد وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) این آیه را خواند ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلاَ یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لاَیُوقِنُونَ﴾[33] یعنی اگر کسی حرف بد زده کسی که اهل یقین و ایمان نیست اهانت کرده شما از جا در نروید خفیف نشوید و کارهای سبک نکنید حرفهای سبک نزنید.
معادل شستشوی مغزی بودن استخفاف در قرآن و استفاده ابزاری فرعون از آن
این استخفاف قرآنی همان شستشوی مغزی است, ملتی را خفیف کردن یعنی با تبلیغات سوء اینها را شستشوی مغزی میکنند اینها را عوام بار میآورند کار فرعون هم همینطور بود در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» دارد فرعون کاری که کرده است این بود آیه 54 سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» این است ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ قوم خود را خفیف کرد, سبک کرد, سبکمغز کرد, شستشوی مغزی داد, تهیمغز کرد از آنها اطاعت گرفت ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ یعنی اطاعوا قومِ او, او را ﴿إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ﴾.
اداره شدن زندگی عامه مردم با تبلیغ و امکان استفاده ابزاری از آن
قبلاً هم این مطلب را داشتیم که ما یک تعلیم داریم یک تعلیل, یک تبلیغ داریم یک تکرار این چهار امر را از هم جدا کنید در کارهای مهندسی یک معمار کارآمد به آن نوجوانی که میخواهد معماری یاد بگیرد میگوید این بنا را با این وضع بچین این مقدار سیمان این مقدار آهن این مقدار میلگرد این مقدار مثلاً بتون بریز این بنا را بچین این یاد میگیرد و میشود معمار خوب اما نمیداند که چرا باید اینقدر میلگرد بریزد اینقدر آهن بریزد اینقدر سیمان بریزد وقتی درس مهندسی خوانده, علت این کار را میفهمد که چطور این بار سنگین را این ستون حمل میکند و اگر ستون عمودی باشد قدرتش چقدر است و کمانی باشد قدرتش چقدر است اگر عمق این ستون فلان مقدار باشد دوامش چقدر است کمتر باشد دوامش چقدر است اینها را نمیداند ولی وقتی فنّ مهندس را خواند یاد میگیرد پس ما یک تعلیم داریم یک تعلیل, در بحثهای فقهی ما هم همینطور است اول میگویند فلان چیز واجب است فلان چیز حرام است بعد وقتی به جواهر رسید علت وجوب را میفهمد, علت حرمتش را میفهمد که امام(علیه السلام) اینجا اینطور دستور داد, امام(علیه السلام) آنجا اینطور دستور داد علتش را میفهمد. پس یک تعلیم است بعد تکمیلِ آن یعنی تعلیل است, این در رشتههای علمی; اما آنها که اهل علم و حوزه و دانشگاه نیستند با تبلیغ زندگی میکنند وقتی چیزی را به آنها گفتید اینها باور میکنند از یک رسانه رسمی, وقتی ده بار, بیست بار گفتی این تکرار به منزله تعلیل آنهاست دیگر دست بردار نیستند خیال میکنند همین حق است و «لا ریب فیه» اگر چیزی را از یک رسانه رسمی شنیدند اول باور میکنند وقتی ده بار, بیست بار شنیدند این باورشان معلَّل میشود در حدّ خودشان این را میگویند استخفاف, شستشوی مغزی. فرمود: ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ برهانی بر مسئله نیاورد گفته که زعیم کشور باید با طلا و نقره و قصر و اینها باشد موسی(سلام الله علیه) که این حرفها را ندارد کم کم دوبار و ده بار و بیست بار خودش گفته, دیگران گفته اینها باور کردند که زعیم یک ملت باید با جلال مادی و طلا و نقره باشد آیه 52 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» این است فرعون گفته بود: ﴿أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَلاَ یَکَادُ یُبِینُ ٭ فَلَوْلاَ أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِن ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلاَئِکَةُ مُقْتَرِنِینَ ٭ فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ گفتند موسی که طلا و نقره ندارد با یک چوبدستی آمده او که قصر ندارد او که طلا ندارد او که زیور ندارد اینها هم باور کردند گفتند زعیم باید کسی باشد که طلا داشته باشد با این شستشوی مغزی از آنها اطاعت گرفته.
نهی قرآن از سبک وزنی و به استخفاف کشاندن دیگران
میفرمایند مبادا اگر چهارتا جاهل, چهارتا کار کردند باعث بشود که شما از آن معیار اصلی فاصله بگیرید یا عصبانی بشوید یا کار سبکمغز انجام بدهید یا غضبناک بشوید; شبیه آن آیه است که فرمود: ﴿وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلَّا تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا﴾[34] اگر عدهای حرف بد زدند مبادا این باعث بشود که شما هم ـ خدای ناکرده ـ دهنتان باز بشود حرفهای تلخ بزنید حرفهای بد بزنید حرفهای سبک اصلاً نزنید نه خودتان این حرف سبک را بزنید نه اگر کسی استخفاف کرد شما حرف سبک بزنید ﴿وَلاَ یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لاَیُوقِنُونَ﴾ نه خودت خفیفگوی باش نه کسی باعث استخفاف تو باشد ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلاَ یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لاَیُوقِنُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ روم، آیهٴ 54 .
[2] . سورهٴ فاطر، آیهٴ 15.
[3] . سورهٴ بقره، آیهٴ 165.
[4] . سورهٴ بقره، آیهٴ 267.
[5] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 112.
[6] . خصائص الائمة(سید رضی)، ص112.
[7] . سورهٴ مومنون، آیهٴ 112.
[8] . مجمعالبیان, ج8, ص486.
[9] . سورهٴ بقره، آیهٴ 6.
[10] . سورهٴ نمل, آیهٴ 81; سورهٴ روم, آیهٴ 53.
[11] . سورهٴ قارعة، آیات 6 و7.
[12] . سورهٴ قارعة، آیهٴ 8.
[13] . سورهٴ عنکبوت، آیهٴ 48.
[14] . سورهٴ زمر، آیهٴ 27.
[15] . سورهٴ نحل، آیهٴ 125.
[16] . سورهٴ اسراء، آیهٴ 89 .
[17] . سورهٴ انبیاء، آیهٴ 22.
[19] . سورهٴ آلعمران، آیهٴ 38.
[20] . سورهٴ نمل، آیهٴ 80 .
[21] . صحیح(البخاری)، ج5، ص 9و8 .
[22] . سورهٴ اعراف، آیهٴ 44.
[23] . نهج البلاغة، خطبهٴ 1.
[24] . الصحیفة السجادیة، دعای 45.
[25] . سورهٴ بقره، آیهٴ 3.
[26] . سورهٴ بقره، آیهٴ 256.
[27] . ر.ک: التوحید(شیخ صدوق)، ص 353.
[28] . الامالی(شیخ صدوق)، ص415.
[29] . سورهٴ قمر، آیات 17،22،32،40و51 .
[30] . سورهٴ قارعة، آیهٴ 9.
[31] . المیزان, ج16, ص207.
[32] . سورهٴ زمر، آیهٴ 65.
[33] . تهذیبالأحکام, ج3, ص35 و 36; تفسیر کنزالدقائق, ج10, ص222.
[34] . سورهٴ مائده، آیهٴ 8 .
- تذکر به فقر و ضعف ساختاری خلقت انسان؛
- آمیختگی حکمت و موعظه در قرآن علت طرح خفّت و ثقل انسانها؛
- امکان ارائه مطالب اعتقادی با مَثلهای قرآن.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ (55) وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلکِنَّکُمْ کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (56) فَیَوْمَئِذٍ لاَّ یَنفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلاَ هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (57) وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وَلَئِن جِئْتَهُم بِآیَةٍ لَّیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ (58) کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ (59) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلاَ یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لاَیُوقِنُونَ (60)﴾
تذکر به فقر و ضعف ساختاری خلقت انسان
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «روم» که در مکه نازل شد انسان را هم به ضعف ساختاریِ خلقت او آشنا کرد هم قبلاً به فقر او, او را آگاه کرد. هم مسئله ﴿خَلَقَکُم مِن ضَعْفٍ﴾[1] و بعد در پایان عمر هم ضعف و شیبه شما را فرا میگیرد ذکر فرمود, هم مسئله ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ﴾[2] را در آیات دیگر ذکر کرد, پس انسان هم ضعیف است و هم فقیر, نیازمند به قوی است که ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾[3] محتاج به غنی است که ﴿أَنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ﴾.[4]
عدم اثبات عمومیت سؤال از مجرمین در مقدار توقف در دنیا
بعد از آن بیان فرمود وقتی قیامت فرا میرسد عدهای از مجرمین وقتی مبعوث شدند از آنها سؤال میکنند که چقدر در زمین ماندید مطابق آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» بود[5] از اینکه فرمود: ﴿یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ معلوم نیست که همه مجرمین عالَم در این صحنه سؤال و جواب مطرح باشند ممکن است بعضی افراد در اثر مرگ, بیدار بشوند «الناس نیام إذا ماتوا انتبهوا»[6] بعضیها هم بعد از مرگ, مدتها باید بگذرد تا بیدار بشوند اینچنین نیست که ﴿یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ تک تک افراد مجرم این حرف را میزنند یا از تک تک افراد مجرم برابر آیات سورهٴ «مؤمنون» سؤال میکنند ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ﴾[7] اینها در حدّ موجبه جزئیه است همه اینها قابل جمع است یا به لحاظ مقطع و موقف قیامت یا به لحاظ افراد زندهشده در قیامت اینچنین نیست که همه آنها موجبه کلیه باشد به لحاظ افراد و از نظر مواقف پنجاهگانه قیامت هم مستمر باشد.
ناتمامی حمل پاسخ مجرمان به مقایسه دنیا در برابر قیامت و شواهد آن
مطلب دیگر اینکه برخیها گفتند اینکه مجرمین میگویند: ﴿مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ﴾ یعنی وقتی جریان دنیا را نسبت به قیامت میسنجند میگویند این غیر از یک ساعت یعنی یک لحظه چیز دیگری نیست[8] البته این معنا حق است که دنیا نسبت به قیامت یک لحظه بیش نیست حتی برزخ طولانی هم نسبت به قیامت که ابد است یک لحظه بیش نیست این سخن حق است ولی قرآن فرمود اینها در دنیا که بودند مأفوک بودند از راه مستقیم مَصروف بودند به وسیله شیطنت بیرون و هوای درون، اینها از راه راست منصرف شده بودند. اِفک یعنی افترا, کذب, دروغ, فریه, صَرف از حق; اینها مأفوک بودند مصروف بودند صارفی داشتند که اینها را از حق به باطل منصرف میکردند خب اگر آن معنای لطیف مراد بود دیگر خدا این دو قرینه را ذکر نمیکرد یکی اینکه ﴿کَذلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ﴾ دوم اینکه عالمان قیامت حالا یا مؤمنان و اولیای الهیاند یا ملائکهاند آنها دارند میگویند ﴿لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ﴾ معلوم میشود حرف این علما درست است حرف ملائکه درست است نه حرف آنها, آنها که گفتند: ﴿مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ﴾ اگر منظورشان این بود که دنیا نسبت به قیامت به اندازه یک ساعت است یا برزخ نسبت به معاد و حشر اکبر به اندازه یک ساعت است این حرف صحیحی بود دیگر با این دو دلیل ابطال نمیشد در حالی که هم با دلیل ﴿کَذلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ﴾ حرف آنها امضا نشد هم با دلیل ﴿قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ﴾.
تبیین اصطلاحی نبودن «اسلام» در آیه ﴿مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُسْلِمُونَ﴾
مطلب بعدی آن است که حرف را کسی ایمان میآورد که در حال انکار نباشد در حال تسلیم حق باشد یک وقت است مستمع در برابر حق ایستاده است این مستکبر است مستنکِر است این ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾[9] یک وقت است مُسلِم است یعنی در برابر حق تسلیم است منتظر است که حق بشنود, اگر چنین مستمعی بود مطلب حق به او گفته شد او میپذیرد آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» گذشت و آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «روم» این روزهای اخیر بحث شد که فرمود: ﴿إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُسْلِمُونَ﴾[10] این اسلام در مقابل ایمان نیست تا گفته بشود که ایمان که بالاتر از اسلام است این اسلام به معنای تسلیم و انقیاد است یعنی کسی میپذیرد که قلبش برای پذیرش حق آماده باشد کسی که مُسلِم است منقاد در برابر حق است وقتی مطلب حق را بشنود میپذیرد و ایمان میآورد نه اینکه این اسلامِ مصطلح باشد و آن هم ایمان مصطلح باشد تا گفته بشود که ایمان که بالاتر از اسلام است چرا فرمود: ﴿مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُسْلِمُونَ﴾ اسلام را بعد از ایمان ذکر کرده است.
علت تقسیم انسانها به دو گروه سبک و سنگینوزن بعد از طرح معاد
مطلب بعدی آن است که در بخش پایانی که مسئله معاد مطرح است فرمود حالا که قیامت طرح شده است افراد دو گونهاند یک عده سبکمغزند, سبکعملاند, سبکبرنامهاند یک عده وزیناند, وزینبرنامهاند, وزینعملاند منظور از سبکی و سنگینی, سبکی و سنگینی مادی نظیر سنگ و امثال سنگ نیست وقتی قرآن کریم را خدای سبحان در سورهٴ مبارکهٴ «مزمل» تعبیر میکند آیه پنج سورهٴ «مزمل» این است که ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ قرآن یک گفتار وزینی است یک وقت میگوییم سنگ یا آهن ثقیل است این ثِقل مادی است یک وقت میگوییم این مطلب سنیگن است یعنی وزین است هر فکری این را هضم نمیکند هر قلبی و عقلی آن را هضم نمیکند فرمود این مطالب قرآنی, مطالب وزین و سنگین است سبکسار نیست سبکمغز نیست تهیمغز نیست این کتاب, وزین است نه وزن مادی دارد کسانی که اهل این کتاباند اهل عترتاند اینها با نامه عمل وزین محشور میشوند ﴿فاٴمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ ٭ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ﴾[11] کسانی که با این مطالب قرآن و روایات اهل بیت مأنوس نیستند و اینها را به همراه ندارند ﴿خَفَّتْ مَوَازِینُهُ﴾[12] ترازوی آنها وزین نیست سبک است با اینکه گناهان فراوانی دارند آن گناهان سنگین است اثقال خودشان را در قیامت باید حمل بکنند آن سنگینیِ باطل به سنگینیهای دوزخی و امثال دوزخ برمیگردد بنابراین ما دو ثِقل و خفّت داریم یک ثِقل مادی داریم که میگویند آهن سنگین است سنگ سنگین است و مانند آن, یک خفّت مادی هم داریم میگویند هوا سبک است یا مثلاً فلان شیء سبک است یک ثِقل و خفّت معنوی داریم میگویند قرآن سنگین است سخنان انبیا سنگین است سخنان اولیا سنگین است حرفهای باطل, خرافی, افسون و فسانه اینها سبک است تهیمغز است.
عدم طلب عذرخواهی و پذیرش آن از سبکوزنها در قیامت
فرمود: ﴿فَیَوْمَئِذٍ لاَّ یَنفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلاَ هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ﴾ اینها که ظالماند عذرخواهی اینها قبول نمیشود از اینها استعتاب نمیکنند استعتاب یعنی طلب عُتبا, عُتبا یعنی «إزالة العِتاب», «إزالة العِتاب» به عذرخواهی است, درخواست کمک, رضایت و مانند آن است «فهاهنا امور» اول اینکه اگر کسی گناه کرد سرافکنده است دوم اینکه باید عذرخواهی بکند و صاحبحق از او بگذرد سوم اینکه اینگونه از تبهکاران مجرم که در دنیا به آنها مهلت داده شده است چندین بار مهلت داده شده اینها نه تنها حرف انبیا را گوش ندادند بلکه انبیا را مُبطِل میدانستند مبطل نه به معنای باطلکننده که اسم فاعلِ باب اِفعال باشد و به معنی متعدی باشد مبطِل یعنی باطلگو آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» را قبلاً ملاحظه فرمودید فرمود اگر تو قبلاً کتابت داشتی چیز مینوشتی ﴿إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾[13] افراد باطلرو نه باطلگو, کسانی که سیره آنها بطلان است صورت و سیرت و سنّت آنها بطلان است باطلعملاند از اینها به مبطلون یاد میشود ﴿لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ اینجا هم فرمود وقتی که شما این معارف را به کفار و امثال کفار به مجرمین میگویید اینها میگویند ﴿إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ﴾ یعنی اینها افسانه و اسطوره است که شما میگویید. این گروه کسانیاند که خودشان بخواهند عذرخواهی بکنند عذرخواهیشان نافع نیست کسی از اینها استعتاب بکند بگوید شما عُتبا بیاورید, نیست. عُتبا, ازالهٴ عِتاب است با عذرخواهی و درخواست مغفرت, پس استعتاب نمیشوند یعنی کسی از آنها نمیخواهد که عذرخواهی کنید اگر هم خودشان عذرخواهی کنند عذرخواهی آنها نافع نیست پس ﴿لاَّ یَنفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ﴾ (یک) ﴿وَلاَ هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ﴾ (دو).
آمیختگی حکمت و موعظه در قرآن علت طرح خفّت و ثقل انسانها
مسئله خفّت و ثِقل که مطرح شد برای اینکه بخش پایانی آیه این است فرمود: ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾[14] ما برای تفهیم مطالب به همه مردم هم بر اساس آنچه در سورهٴ «نحل» آمده است ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾[15] از آن سه روش استفاده کردیم هم برای افرادی که در آن حد نیستند از راه مَثل استفاده کردیم ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾ اینکه بارها عرض شد قرآن یک کتاب عمومی است برای همین جهت است شما کتابهای علمی ندارید که این کتاب علمی بخواهد افراد تحصیلنکرده را بفهماند هر کتاب علمی بالأخره موضوعی دارد محمولی دارد مبادی دارد مدتی انسان باید درس بخواند بفهمد اما قرآن, آیاتی دارد که این آیات, مطالب دیگر را به صورت یک مَثل و داستان بیان میکنند.
امکان ارائه مطالب اعتقادی با مَثلهای قرآن در جلسات تفسیری
اگر کسی خواست قرآن را برای گروهی که اهل تحصیل نیستند تفسیر کند جلسه داشته باشند هدایت کند این آیات را بگوید کاملاً میفهمند لازم نیست آن آیات دشوار و براهین همراه را بگوید فرمود ما مَثلهای زیادی ذکر کردیم قصص انبیا از یک طرف, مَثلهای قرآن از یک طرف, ﴿لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾[16] که قبلاً فرمود, ﴿لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾ همین آیه است امثال فراوانی در قرآن کریم هست که اگر کسی بخواهد جلسات موعظه و تفسیری داشته باشد برای نوجوانها میتواند, برای تحصیلنکردهها میتواند, برای دانشجویان میتواند, برای علما هم میتواند غرض آن است که قرآن کتاب نوری است که همه را روشن میکند فرمود ما مَثلهای فراوانی زدیم شما که نباید توقع داشته باشید آن آقا که تحصیل نکرده است آن آیاتی برهانی ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[17] را بفهمد, ما هم اگر ـ خدای ناکرده ـ به حوزه نیامده بودیم مثل اینها یا پایینتر میشدیم اینها هم اگر توفیق پیدا میکردند به حوزه میآمدند مثل ما یا بالاتر میشدند, بنابراین نباید گفت حالا چون که این گروه کارگرند یا تحصیل نکردهاند ما نباید جلسه تفسیر قرآن داشته باشیم اینها که قرآن نمیفهمند, هیچ مطلبی در قرآن کریم نیست که قابل تفهیم سادهترین افراد نباشد منتها حالا آن گوینده باید این آیات را شناسایی بکند این مَثلها را این قصههای انبیا را تنزّل هم بدهد تا در دسترس فهم آنها باشد.
معرفت تجربی سبب عدم استماع آیات الهی توسط کفار
فرمود این گروه که وضعشان در قیامت آن است اینها کسانیاند که ﴿وَلَئِن جِئْتَهُم بِآیَةٍ﴾ که این تنوین, تنوین تفخیم و تعظیم است اگر آیهای از آیات الهی را بیاوری چه آیه تدوینی چه آیه تکوینی ﴿لَّیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ﴾ اینها میگویند این اسطوره است برای اینکه معرفتشناسی اینها در حس و تجربه است.
تبیین گواهی قرآن بر عدم توان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اسماع مشرکان
اینکه قرآن کریم در همین آیهٴ 52 سورهٴ مبارکهٴ «روم» فرمود تو مردهها را نمیتوانی اسماع کنی تو ناشنواها را نمیتوانی اسماع کنی نمیشود گفت پس حضرت چرا در جنگ بدر با کشتههای مشرکین در قَلیب بدر سخن گفت آنها شنیدند[18] منظور اسماعِ فیزیکی نیست که بشنوند منظور این است که حرف شما را بپذیرند ما هم در ادبیات محاوراتمان همین را میگوییم, میگوییم فلان کس حرف ما را نمیشنود یعنی قبول نمیکند نه فیزیکی گوش نمیدهد اگر خدای سبحان فرمود اینها حرف تو را نمیشنوند نه به این معناست که از نظر فیزیکی نشنیدند نه, کاملاً میشنوند که شما چه چیزی گفتی ولی ـ معاذ الله ـ آن را باطل میدانند در این تعبیرات قرآن کریم هم هست قرآن کریم دو سمع برای ذات اقدس الهی قائل است یک سمع که همه حرفها را میشنود, همه صداها را میشنود او سمیعِ مطلق است, یکی اینکه میگوییم خدایا ﴿إنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاء﴾[19] این ﴿سَمِیعُ الدُّعاء﴾ نه یعنی دعا را میشنوی خب غیبت را هم میشنود فحش را هم میشنود ﴿سَمِیعُ الدُّعاء﴾ یعنی گوش به دعا میدهی دعا را میشنوی یعنی قبول میکنی این سمیع بودن غیر از آن سمیع بودن است که هر صوتی را خدا میشنود اگر گفتیم ﴿إنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاء﴾ این دلیلِ مطلب است; یعنی خدایا دعا کنیم چرا, برای اینکه تو دعاها را گوش میدهی, گوش میدهی یعنی قبول میکنی ﴿إنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاء﴾ این ﴿إنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاء﴾ یعنی خواسته داعی را نیاز داعی را میفهمی و میتوانی اجابت کنی و اجابت هم میکنی دو گونه سمع است اینکه فرمود: ﴿إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَی﴾[20] یعنی اسماعی که آنها گوش به حرف تو بدهند نه اینکه بشنوند وگرنه خب این مردههای جنگ بدر هم حرف حضرت را شنیدند وقتی به حضرت عرض کردند شما با چه کسی حرف میزنید مگر مرده حرف میشنود, فرمود: «ما أنتم بأسمع لما أقوله منهم»[21] فرمود آنچه من میگویم اینچنین نیست که شما بهتر از آنها میشنوید اینها که در چاه بدر افتادهاند و من بالای سر اینها رفتم گفتم: ﴿هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً﴾[22] اینها کاملاً میشنوند اما شنیدن نه یعنی گوش به حرف من میدهند که بعد قبول کنند ایمان بیاورند از این سنخ نیست اینکه فرمود: ﴿إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ﴾ یعنی اسماع بکنی به طوری که آنها حرف تو را گوش بدهند و قبول کنند نیست. در اینجا فرمود اینها این گروهاند که ﴿وَلَئِن جِئْتَهُم بِآیَةٍ﴾ که این تنوین تفخیم است ﴿لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ﴾ شما ـ معاذ الله ـ افسانهگو هستید, قصهگو و اسطورهگو هستید نظیر ﴿إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾.
سیاهی گناه سبب مُهر شدن دلها و عدم استماع آیات الهی
سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» فرمود سرّش این است که دل اینها چاپ شده است طبع شده گناه در دل اینها طبع شده چاپ شده ﴿کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ خدای سبحان برخی از دلها را مُهر میکند برخی از دلها را طبع میکند اما نه هر دلی را, قلب را اول آماده کرده برای معارف فرمود ما به هر قلبی فجور و تقوا را الهام کردیم (یک) وقتی که او بالغ شد انبیای الهی را که بهترین انسانهای عالماند فرستادیم تا این دفائن عقولشان را شکوفا کنند اثاره کنند «و یثیروا لهم دفائن العقول»[23] (دو) جانشیان آنها, شاگردان آنها را هم تأیید کردیم که بیایند همین کار را بکنند (سه) حالا اگر اینها بیراهه رفتند راه دیگران را بستند ما به اینها مهلت میدهیم راه توبه و انابه را باز میکنیم طبق بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) «أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِکَ بَاباً إِلَی عَفْوِکَ وَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ»[24] حالا اگر کسی عمداً به سوء اختیار خود راه توبه را نرفته راه فساد را رفته ما مهلت دادیم کلّ صفحه دل را این سیاه کرده خب اگر کلّ صفحه دل را سیاه کرده فقط جای امضا مانده ما دیگر امضا میکنیم ما این دل را به سیاهی امضا میکنیم اینجا میشود ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾[25] چه وقت نامه را ختم میکنند چه وقت نامه را مُهر میکنند چه وقت نامه را امضا میکنند آن وقتی که صفحه تمام شده باشد همه مطالب را نوشته باشد وسطهای نامه را کسی مُهر نمیکند فرمود ما مهلت میدهیم اگر کلّ صحنه قلب را اینها هر چه خواستند بنویسند, نوشتند دیگر هیچ جایی برای نوشتن نبود آن وقت ما مهر میکنیم ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ در چنین موردی است که طبع مطرح است ﴿یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ این ﴿لاَ یَعْلَمُونَ﴾ یعنی با اینکه ما به اینها گفتیم, اینها نخواستند عالم بشوند تفهیم کردیم حجت الهی بالغ شده است نخواستند بپذیرند این تعلیق حکم بر وصف است نه ﴿لاَ یَعْلَمُونَ﴾ این باشد که «رُفع عن امّتی ما لا یعلمون» از این قبیل نیست اینهایی که حق برایشان روشن شد ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾[26] آیات تکوین را دیدند آیات تدوین را دیدند به سوء اختیار خودشان نه تنها نپذیرفتند بلکه ـ معاذ الله ـ به انبیا گفتند شما مبطل هستید اینها دیگر قلبشان چاپ میشود اینها از این به بعد دیگر ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾.
تفسیر ﴿لا یَعْلَمُونَ﴾ در آیه و فرق آن با «لا یعلمون» در حدیث رفع
پرسش:... پاسخ: ﴿لاَ یَعْلَمُونَ﴾ برهان مسئله است نه اینکه آن «لاَ یَعْلَمُونَ» باشد که «رُفع عن امتی ما لا یعلمون»[27] آنجا برای کسی که حجّت بالغ نشده است «لاَ یَعْلَمُونَ» است اما اینجا حجت بالغ شده است عالماً عامداً نخواستند قبول کنند این ﴿لاَ یَعْلَمُونَ﴾ یعنی «لا یستمعون» یعنی «لا یؤمنون» یعنی «لا یسلمون» و مانند آن. مسئله طبع, طبع است مسئله ختم, ختم است بین الختم و الطبع, بین الأرض و السماء است این فاصلهها زیاد است در موارد فراوانی در قرآن طبع گفته شد, ختم گفته شد, ختم با طبع فرق دارد.
توضیح امور چهارگانه در ثقیل و آسان بودن قرآن
فرمود ما به تو قول ثَقیل دادیم وزین دادیم اینکه گفته میشود: «إنّی تارک فیکم الثقلین»[28] یعنی قرآن, ثَقل است عترت, ثقلاند ثَقل یعنی وزنهدار نه مثل سنگ ثقیل باشد مطلب برهانی, ثقل است وزنه دارد وزین است ما دو مطلب وزین را در بین شما گذاشتیم ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ این قول ثقیل یعنی پرمحتواست در بحثهای قبل هم مشابه این گذشت که خدای سبحان چهار مطلب را بر اثر تقابل یکدیگر بیان کرده. فرمود قرآن وزین است سبکمغز نیست اما سنگین نیست آسان است این چهار امر یکی این است که قرآن ثقیل است مقابلش خفیف نیست (این دو) قرآن یَسیر است یُسر است آسان است (این سه) عَسیر و دشوار نیست (این چهار) بعضی از امورند که سنگیناند ولی باربرداری آن دشوار است فرمود اینچنین نیست در عین حال که ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾, ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾[29] این آسان است پس آسان است چون دلپذیر است فطرتپذیر است با هویّت انسان هماهنگ است. ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ برای یادآوری, بخواهی به یاد ما باشی آسان است اصلاً قرآن را ما برای ذکر آوردیم به یاد ما باشید اما یسیر است برای شما نه برای ذکر, یسیر است اگر شما بخواهید به یاد ما باشید آسان است اما وزین است سنگین است ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ چون ثقیل است خفیف نیست مطلب باطل, تهیمغز است افسانه, تهیمغز است قصه, تهیمغز است اما این مغز دارد وزین است, چون وزین است اگر با این عمل کردید میشوید وزین در قیامت با این آمدید میشود ﴿ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ﴾, ﴿ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ﴾ شد میشود ﴿فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ﴾ بدون این آمدید میشوید تهیمغز, تهیمغز بودید ﴿خَفَّتْ مَوَازِینُهُ﴾ است ﴿خَفَّتْ مَوَازِینُهُ﴾ بود ﴿فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ﴾[30] است بنابراین امور چهارگانه این است که قرآن وزین است (یک) خفیف و تهیمغز نیست (دو) قرآن آسان است (سه) قرآن سخت نیست (چهار) فرمود آسان است مبادا کسی بگوید حالا که ثقیل است من نمیتوانم تحمل کنم نه خیر, این فطرتپذیر است دلپذیر است بخواهی به یاد حق باشی با قرآن باش قرآن وزین است ولی سخت نیست بخواهی به یاد معاد باشی با قرآن باش قرآن وزین است ولی سخت نیست ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ یعنی لذکر الله, ذکر المعاد, ذکر الأسماء برای این ذکرها آسان است پس این امور چهارگانه را قرآن کریم تبیین کرد تا انسان وقتی وارد صحنه قیامت میشود وزیناً وارد بشود ﴿مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ﴾ باشد.
بیان ثقل معنوی اذکار اربعه
شما در بعضی از روایات هم ملاحظه فرمودید که کلمه «لا إله الاّ الله» را یک طرف ترازو بگذارند و کلّ آسمان و زمین را یک طرف بگذارند این سنگینتر است از بس این کلمه «لا اله الاّ الله» وزین است این معلوم میشود وزن معنوی دارد نه وزن مادی که اگر در یک کفّه ترازو توحید را بگذارند کفّه دیگر سماوات و ارض را بگذارند این کفّه توحید میچربد.
امر به صبر و از دست ندادن وزانت در برابر بدرفتاری مشرکان
حالا فرمود: ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ﴾ به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) صدر این سورهٴ مبارکهٴ «روم» سخن از وعده الهی و نصرت الهی بود در آیه چهار این سوره فرمود: ﴿یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ در آیه پنج فرمود: ﴿بِنَصْرِ اللَّهِ یَنصُرُ مَن یَشَاءُ﴾ این صدر سوره است در ذیل سوره هم فرمود: ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ﴾[31] ما وعده پیروزی دادیم حق غالب میشود و یقیناً هست. ﴿وَلاَ یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لاَیُوقِنُونَ﴾ اینهایی که اهل یقین نیستند بدرفتاری میکنند حرفهای بد میزنند تهمت میزنند دروغ میگویند اینها باعث نشود که شما خفیف بشوید تهیمغز بشوید زود از جا در بروید خفّت داشته باشی و مانند آن.
نمونهای از وزانت علی(علیه السلام) در برابر توهین ابن کوّاء خارجی
این روایتی که در کنزالدقائق و امثال کنزالدقائق ملاحظه فرمودید که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) مشغول خواندن نماز بودند ابنکوّاء آن خارجی این آیه را خواند ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾[32] حضرت به احترام آیه ساکت شد وسط نماز وقتی آیه تمام شد دوباره حضرت نماز خودشان را ادامه دادند دوباره ابنکوّاء این آیه را خواند ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ بار سوم که تکرار شد وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) این آیه را خواند ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلاَ یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لاَیُوقِنُونَ﴾[33] یعنی اگر کسی حرف بد زده کسی که اهل یقین و ایمان نیست اهانت کرده شما از جا در نروید خفیف نشوید و کارهای سبک نکنید حرفهای سبک نزنید.
معادل شستشوی مغزی بودن استخفاف در قرآن و استفاده ابزاری فرعون از آن
این استخفاف قرآنی همان شستشوی مغزی است, ملتی را خفیف کردن یعنی با تبلیغات سوء اینها را شستشوی مغزی میکنند اینها را عوام بار میآورند کار فرعون هم همینطور بود در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» دارد فرعون کاری که کرده است این بود آیه 54 سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» این است ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ قوم خود را خفیف کرد, سبک کرد, سبکمغز کرد, شستشوی مغزی داد, تهیمغز کرد از آنها اطاعت گرفت ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ یعنی اطاعوا قومِ او, او را ﴿إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ﴾.
اداره شدن زندگی عامه مردم با تبلیغ و امکان استفاده ابزاری از آن
قبلاً هم این مطلب را داشتیم که ما یک تعلیم داریم یک تعلیل, یک تبلیغ داریم یک تکرار این چهار امر را از هم جدا کنید در کارهای مهندسی یک معمار کارآمد به آن نوجوانی که میخواهد معماری یاد بگیرد میگوید این بنا را با این وضع بچین این مقدار سیمان این مقدار آهن این مقدار میلگرد این مقدار مثلاً بتون بریز این بنا را بچین این یاد میگیرد و میشود معمار خوب اما نمیداند که چرا باید اینقدر میلگرد بریزد اینقدر آهن بریزد اینقدر سیمان بریزد وقتی درس مهندسی خوانده, علت این کار را میفهمد که چطور این بار سنگین را این ستون حمل میکند و اگر ستون عمودی باشد قدرتش چقدر است و کمانی باشد قدرتش چقدر است اگر عمق این ستون فلان مقدار باشد دوامش چقدر است کمتر باشد دوامش چقدر است اینها را نمیداند ولی وقتی فنّ مهندس را خواند یاد میگیرد پس ما یک تعلیم داریم یک تعلیل, در بحثهای فقهی ما هم همینطور است اول میگویند فلان چیز واجب است فلان چیز حرام است بعد وقتی به جواهر رسید علت وجوب را میفهمد, علت حرمتش را میفهمد که امام(علیه السلام) اینجا اینطور دستور داد, امام(علیه السلام) آنجا اینطور دستور داد علتش را میفهمد. پس یک تعلیم است بعد تکمیلِ آن یعنی تعلیل است, این در رشتههای علمی; اما آنها که اهل علم و حوزه و دانشگاه نیستند با تبلیغ زندگی میکنند وقتی چیزی را به آنها گفتید اینها باور میکنند از یک رسانه رسمی, وقتی ده بار, بیست بار گفتی این تکرار به منزله تعلیل آنهاست دیگر دست بردار نیستند خیال میکنند همین حق است و «لا ریب فیه» اگر چیزی را از یک رسانه رسمی شنیدند اول باور میکنند وقتی ده بار, بیست بار شنیدند این باورشان معلَّل میشود در حدّ خودشان این را میگویند استخفاف, شستشوی مغزی. فرمود: ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ برهانی بر مسئله نیاورد گفته که زعیم کشور باید با طلا و نقره و قصر و اینها باشد موسی(سلام الله علیه) که این حرفها را ندارد کم کم دوبار و ده بار و بیست بار خودش گفته, دیگران گفته اینها باور کردند که زعیم یک ملت باید با جلال مادی و طلا و نقره باشد آیه 52 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» این است فرعون گفته بود: ﴿أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَلاَ یَکَادُ یُبِینُ ٭ فَلَوْلاَ أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِن ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلاَئِکَةُ مُقْتَرِنِینَ ٭ فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ گفتند موسی که طلا و نقره ندارد با یک چوبدستی آمده او که قصر ندارد او که طلا ندارد او که زیور ندارد اینها هم باور کردند گفتند زعیم باید کسی باشد که طلا داشته باشد با این شستشوی مغزی از آنها اطاعت گرفته.
نهی قرآن از سبک وزنی و به استخفاف کشاندن دیگران
میفرمایند مبادا اگر چهارتا جاهل, چهارتا کار کردند باعث بشود که شما از آن معیار اصلی فاصله بگیرید یا عصبانی بشوید یا کار سبکمغز انجام بدهید یا غضبناک بشوید; شبیه آن آیه است که فرمود: ﴿وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلَّا تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا﴾[34] اگر عدهای حرف بد زدند مبادا این باعث بشود که شما هم ـ خدای ناکرده ـ دهنتان باز بشود حرفهای تلخ بزنید حرفهای بد بزنید حرفهای سبک اصلاً نزنید نه خودتان این حرف سبک را بزنید نه اگر کسی استخفاف کرد شما حرف سبک بزنید ﴿وَلاَ یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لاَیُوقِنُونَ﴾ نه خودت خفیفگوی باش نه کسی باعث استخفاف تو باشد ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلاَ یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لاَیُوقِنُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ روم، آیهٴ 54 .
[2] . سورهٴ فاطر، آیهٴ 15.
[3] . سورهٴ بقره، آیهٴ 165.
[4] . سورهٴ بقره، آیهٴ 267.
[5] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 112.
[6] . خصائص الائمة(سید رضی)، ص112.
[7] . سورهٴ مومنون، آیهٴ 112.
[8] . مجمعالبیان, ج8, ص486.
[9] . سورهٴ بقره، آیهٴ 6.
[10] . سورهٴ نمل, آیهٴ 81; سورهٴ روم, آیهٴ 53.
[11] . سورهٴ قارعة، آیات 6 و7.
[12] . سورهٴ قارعة، آیهٴ 8.
[13] . سورهٴ عنکبوت، آیهٴ 48.
[14] . سورهٴ زمر، آیهٴ 27.
[15] . سورهٴ نحل، آیهٴ 125.
[16] . سورهٴ اسراء، آیهٴ 89 .
[17] . سورهٴ انبیاء، آیهٴ 22.
[19] . سورهٴ آلعمران، آیهٴ 38.
[20] . سورهٴ نمل، آیهٴ 80 .
[21] . صحیح(البخاری)، ج5، ص 9و8 .
[22] . سورهٴ اعراف، آیهٴ 44.
[23] . نهج البلاغة، خطبهٴ 1.
[24] . الصحیفة السجادیة، دعای 45.
[25] . سورهٴ بقره، آیهٴ 3.
[26] . سورهٴ بقره، آیهٴ 256.
[27] . ر.ک: التوحید(شیخ صدوق)، ص 353.
[28] . الامالی(شیخ صدوق)، ص415.
[29] . سورهٴ قمر، آیات 17،22،32،40و51 .
[30] . سورهٴ قارعة، آیهٴ 9.
[31] . المیزان, ج16, ص207.
[32] . سورهٴ زمر، آیهٴ 65.
[33] . تهذیبالأحکام, ج3, ص35 و 36; تفسیر کنزالدقائق, ج10, ص222.
[34] . سورهٴ مائده، آیهٴ 8 .
تاکنون نظری ثبت نشده است