display result search
منو
تفسیر آیه 1 سوره اسراء _ بخش اول

تفسیر آیه 1 سوره اسراء _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 323 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 1 سوره اسراء _ بخش اول"
اسمای حُسنای الهی سند افعال الهی‌اند
اگر ذات اقدس الهی از گناه کسی می‌بخشد چون قهّار است
اگر ذات اقدس الهی کسی را کیفر می‌دهد چون قهّار است، منتقم است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ﴿1﴾

شروع این سورهٴ مبارکه به تسبیح برای آن است که ساحت این قصه را از هرچه بوی مادیّت می‌دهد منزّه کند. اسمای حُسنای الهی سند افعال الهی‌اند، اگر ذات اقدس الهی از گناه کسی می‌بخشد چون قهّار است و اگر کسی را کیفر می‌دهد چون قهّار است، منتقم است و مانند آن.
هر اسمی از اسمای حُسنای الهی سند کار معیّن است اینکه در پایان هر آیه اسمای خاصّی ذکر می‌شود برای آن است که این اسمای حُسنای ذیل آیه سند محتوا و مضمون خود آن آیه است، اگر آیه‌ای دربارهٴ آگاهی خدای سبحان از نهان و آشکار انسان سخن گفت در آخر آیه ﴿إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ و مانند آن مطرح است و همچنین درباره قدرت و سایر اسما.
این اختصاصی به پایان آیه ندارد در پایان سوره همین طور است یا آغاز سوره همین طور است یا آغاز آیه همین طور است، گاهی آغاز آیه به اسمی از اسمای حُسنای الهی شروع می‌شود که این آغاز عهده‌دار تبیین محتوای آن آیه است، پس بین این امور چهارگانه فرقی نیست یعنی یا اول سوره یا آخر سوره، یا اول آیه یا آخر آیه اسمی از اسمای حُسنای الهی ذکر می‌شود که عهده‌دار معارف آن سوره یا آن آیه است.
در سوره‌هایی که بوی تجسّم و مادیّت و امثال ذلک می‌دهد آن سوره مصدّر به تسبیح است یا به فعل ماضی یا به فعل مضارع یا به امر یا به مصدر یا اسم مصدر، اگر ﴿سَبَّحَ﴾ است، اگر ﴿یُسَبِّحُ﴾ است، اگر ﴿سَبِّحْ﴾ است، اگر ﴿سُبْحَانَ﴾ است، اگر ﴿یُسَبِّحُ﴾ است برای آن است که نیاز ذات اقدس الهی را به مسائل مادّی و مالی و مانند آن منزّه کند.
در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» و مانند آن که سخن از قرض‌الحسنهٴ به خداست در سورهٴ «حدید» آیه هیجده به این صورت است ﴿إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضَاً حَسَناً﴾ و همچنین در بعضی از سُوَر دیگر دارد ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ آن سوره‌هایی که در اثنای آن از قرض‌الحسنه سخن به میان می‌آید آن سوره‌ها مصدّر به تسبیح است از اول می‌فرماید خدا منزّه از هر نقص و مبرّای از هر عیب است بعد در اثنا قرض‌الحسنه را ذکر می‌کند این برای ان است که ثابت کند اگر قرض‌الحسنه است ذات اقدس الهی بر اساس نیاز قرض نمی‌گیرد آن‌گاه بیان نورانی حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه که دارد «اسْتَنْصَرَکُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ... وَ اسْتَقْرَضَکُمْ وَ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ» فرمود از شما کمک خواست فرمود: ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ﴾ در حالی که سراسر عالم سپاه و ستاد الهی است «اسْتَنْصَرَکُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ» و از شما قرض‌الحسنه خواست «وَ اسْتَقْرَضَکُمْ وَ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ» آن‌گاه نتیجه‌گیری می‌کند در همان خطبه فرمود: «لَمْ یَسْتَنْصِرْکُمْ مِنْ ذُلٍّ وَ لَمْ یَسْتَقْرِضْکُمْ مِنْ قُلٍّ» نه بر اساس ذلّت از شما یاری خواست، نه بر اساس قلّت از شما قرض‌الحسنه خواست. روی قُلّ و قلّت و نداری و کم‌داری قرض‌الحسنه نخواست، بر اساس ذلّت و نیاز از شما کمک نخواست برای اینکه سراسر عالم ستاد او هستند و سراسر عالم مُلک او هستند.
اینکه در اول سورهٴ مبارکهٴ «حدید» یا سایر سُوَری که بحث قرض‌الحسنه مطرح هست اول تسبیح را ذکر می‌کند برای تبیین این نکته است که او غنیّ محض است، نیازی به چیزی ندارد. مستحضرید که منظور از این قرض‌الحسنه مسائل وامی نیست نماز قرض‌الحسنه است، روزه قرض‌الحسنه است، درس و بحث قرض‌الحسنه است، قرض‌الحسنه هم قرض‌الحسنه است. قرض‌الحسنه به اصطلاح آیات قرآنی غیر از مسائل مالی است. به هر تقدیر آنچه که در سورهٴ «اسراء» آمده است برای اینکه مبادا خدای ناکرده کسی خیال کند اسرا برای آن است که ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خدای سبحان را ببیند، خدا با چشم دیده بشود از این اوهام و خیالات راه پیدا نکند از اول این کلمهٴ مبارک سبحان را یاد کرد فرمود: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی﴾.
مطلب بعدی آن است که گرچه این تعبیر، تعبیر تشریفی است با تعبیر مناجات موسای کلیم فرق می‌کند درباره موسای کلیم فرمود: ﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا﴾ فرمود موسی به میقات و وعده‌گاه ما آمد، ولی درباره معراج حضرت فرمود خدا او را بُرد. خیلی فرق است بین اینکه کسی به دیدار محبوب برود یا محبوب مُحبّ خود را به همراه ببرد اَسرا خیلی بالاتر از ﴿جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا﴾ است لکن در جریان موسای کلیم و مانند آن که دارد ﴿جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا﴾ و دربارهٴ حضرت فرمود: ﴿أَسْرَی﴾ برای آن است که ثابت کند هیچ کاری را وجود مبارک پیامبر به عهده نگرفت این همان مقام عبدِ محض است، اگر کسی عبدِ محض بود از خود کاری نشان نمی‌دهد آن وقت محصول قُرب نوافل در اینجاها ظهور می‌کند این قُرب نوافلی که هم شیعه‌ها نقل کردند، هم سنّیها نقل کردند، هم به طریق صحیحه نقل شد، هم به طریق حَسَن نقل شد، هم به طریق موثّق نقل شد. مرحوم کلینی در جلد دوم اصول کافی نقل کرد دیگران هم نقل کردند که اگر کسی در سایهٴ نوافل محبوب خدا شد، خدای سبحان مجاری ادراکی و تحریکی او را به عهده می‌گیرد در مقام فعل که مقام ثالث است نه مقام هویّت مطلق که مقام ذات است و احدی به او دسترسی ندارد یک، نه مقام اسمای ذات که عین ذات است اکتناه آنها مقدور احدی نیست دو، در مقام فعل که خارج از مقام ذات است و مقام امکان است خدای سبحان فرمود: «کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به ویده التی یبطش بها» آن‌گاه همهٴ مجاری ادراک را و تحریک را وقتی اسمای فعلیه خدای سبحان به عهده بگیرد کاری از این شخص نمی‌ماند لذا رفتن و نگه‌داشتن و بردن و همه اینها به وسیلهٴ اسرای ذات اقدس الهی است. این همان است که می‌گویند از خود هیچ چیزی ندارد عده‌ای هم از آن به مقام فنا و مانند آن یاد می‌کنند برای اینکه هیچ سِمتی و کاری به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسناد داده نشد ما بُردیم، ما نشانش دادیم، ما ارائه کردیم، ما آوردیم و اینها.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ﴾ از اینکه با مخالفت شدید مشرکان روبه‌رو شد و با انکار عدهٴ زیادی هم روبه‌رو شد معلوم می‌شود که در بیداری بود نه در خواب، معلوم می‌شود با جسم و روح با هم بود نه روح محض وگرنه اگر با روح محض بود یا در بیداری بود که این همه مخالفت و انکار شدید و مبارزات راه نداشت که آنها در برابر این موضع گرفتند، انکار کردند، نفی کردند گفتند مگر شدنی است که کسی با این جسم به آسمانها سفر بکند؟ معلوم می‌شود که محور اصلی بیان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) معراج جسمانی و روحانی یعنی با همین بدن همان طوری که الآن اینجا نشسته است جسم دارد و روح دارد با همین وضع رفته است در بیداری به دلیل آن مخالفت شدید مشرکان.
خب، ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ﴾ این ﴿أَسْرَی﴾ که متعدّی است می‌تواند «أسری عبده» باشد چون «سَیْر» همان «سِیر» است، «اِسراء»، «تسییر» است دیگر نیازی به «باء» نبود گفتند این «باء»، «باء» مصاحبه است این «باء»، «باء» مصاحبت است چه کسی مصاحب چه کسی باشد؟ آن برنده با این رونده مصاحب است این در صحاوت اوست در صحبت اوست.
آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که به عنوان دعای سفر مستحب است هر مسافری چنین دعایی را داشته باشد در همین راستاست در خطبهٴ 46 نهج‌البلاغه این دعا هست وجود مبارک حضرت امیر وقتی مسافرت می‌کردند می‌خواستند بروند طرف شام این دعا را خواندند که این جزء سنن سفر است «اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِی السَّفَرِ وَ أَنْتَ الْخَلِیفَةُ فِی الْأَهْلِ وَ لاَ یَجْمَعُهُما غَیْرُکَ لِأَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لا یَکُونُ مُسْتَصْحَباً وَ الْمُسْتَصْحَبَ لاَ یَکُونُ مُسْتَخْلَفاً» این جزء مستحبّات سفر است یعنی خدایا تو در سفر همراه مایی، ما که زندگی و خانه و عائله را در شهرمان گذاشتیم جانشین ما در آن شهر ما باز تویی هم ما را در سفر حفظ می‌کنی، هم عائله ما را در حذر حفظ می‌کنی، هم مصاحب مایی هم خلیفه مایی، جانشین مایی ما که نزد بچه‌ها نیستیم تو خلیفهٴ مایی که بچه‌ها را حفظ می‌کنی، خب این ناظر به مقام ثالث است دیگر یعنی مقام هویّت مطلقه نیست یک، مقام اسمای ذات نیست دو، مقام فعل ذات اقدس الهی است فعل ذات اقدس الهی هم می‌دانید که در حوزه امکان است.
خب، «اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِی السَّفَرِ وَ أَنْتَ الْخَلِیفَةُ فِی الْأَهْلِ» بعد عرض کرد خدایا کسی که هم صاحب باشد هم خلیفه غیر از تو نیست چون اگر کسی با ما باشد دیگر نزد عائله ما نیست، اگر کسی نزد عائله ما باشد دیگر با ما نیست «وَ لاَ یَجْمَعُهُما غَیْرُکَ» چرا؟ برای اینکه هر مستخلفی دیگر مستصحب نیست ما اگر کسی را جانشین خودمان قرار دادیم در شهر یا روستایمان دیگر آن جانشین ما با ما همسفر نیست و اگر کسی همراه ماست، همسفر ماست دیگر جانشین ما در شهر و روستا نیست «وَ لاَ یَجْمَعُهُما غَیْرُکَ لِأَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لا یَکُونُ مُسْتَصْحَباً وَ الْمُسْتَصْحَبَ لاَ یَکُونُ مُسْتَخْلَفاً».
در سفر معراج هم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر اساس «اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِی السَّفَرِ» در صحابت ذات اقدس الهی است می‌توانست بفرماید «سبحان الذی أسری عبده» یک وقت است از دور می‌برد، یک وقت با هم می‌آیند و با هم می‌روند. این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفهٴ سجادیه که «الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ، وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّهِ» همین است که همه یعنی همه، همه این بحثها در فصل ثالث است مبادا کسی تعدّی کند این مسائل را از فصل ثالث به فصل دوم ببرد چه رسد به اینکه به فصل اول ببرد. فصل اول یعنی مقام ذات الهی در دسترس احدی نیست، فصل دوم که اسمای ذات است که عین ذات است و نامتناهی است در دسترس احدی نیست اینها افعال الهی‌اند این غالب اسمای حُسنایی که در جوشن‌کبیر هست همه‌شان اسمای فعلیه است فعل خدا جزء ممکنات است خارج از ذات است، زوال‌پذیر است، حدوث‌پذیر است، تعدّدپذیر است، کثرت‌پذیر است و مانند آن.
این فعلِ خدا، این فیضِ خدا با وجود مبارک پیغمبر رفت و آمد «الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ، وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّهِ» این همسفر است نه اینکه او را از دور راهنمایی کرده و دستور داده با ارادهٴ الهی وجود مبارک پیغمبر از مسجدالحرام به مسجد أقصیٰ رفته باشد از آنجا به آسمانها بلکه این در صحابت هم بودند، با هم بودند. این نشانه آن معیّت خاصه است که در بحثهای پایانی سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت که یک معیّت مطلقه است برابر اوایل سورهٴ مبارکهٴ «حدید» که ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ این معیّت مطلقه است با همه دارد. یک معیّت خاصّه است که با کفار و منافقین دارد با آنهاست که هر وقت خواست آنها را همانجا بگیرد که ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ یک معیّت خاصّه رحیمیه است که ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَالَّذِینَ هُم مُحْسِنُونَ﴾ با افراد متّقی هست که هرجا لازم بود او را حفظ بکند، کمک بکند، تأییدش بکند.
این معیّت خاصّه‌ای که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از آن برخوردار بود این قِسم سوم بود معیّت ویژهٴ الهی است که با رحمت خاصّه همراه است و با پیغمبر همراه بود در رفت، در آمدن، در بین راه لذا فرمود: ﴿أَسْرَی بِعَبْدِهِ﴾ وگرنه می‌فرمود «أسری عبده» برای اینکه بفهماند با هم رفتیم، با هم آمدیم یعنی در فصل سوم همه‌جا در کنار رحمت ما بود، رحمت ما او را رها نکرد، این مهفوف به رحمت ما بود این کلمه «باء» را اضافه فرمود که فرمود: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ﴾ و برای تبیین این مطلب که با جسم بود فرمود: ﴿لَیْلاً﴾ برای اینکه اگر روحِ محض بود روح نه متمکّن است نه متزمّن الآن که روح یک مطلب عقلی را بررسی می‌کند نمی‌شود گفت که روح در مکان معیّن بررسی کرده یا زمان معیّن بررسی کرده، اگر چیزی منزّه بود از اینکه متزمّن باشد یا متمکّن باشد کار او نه زمان‌مند است، نه مکان‌دار. از اینکه فرمود: ﴿لَیْلاً﴾ معلوم می‌شود جسمی در کار بود یعنی وجود مبارک پیغمبر با همین جسم، با همین روح این سفر را آغاز کرد و این سفر را ادامه داد ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی﴾ این مسجد اقصیٰ را فرمود آن ﴿بِعَبْدِهِ﴾ نظیر تعلیق حُکم بر وصف است که مُشعر به علیّت است چون نظیر آن است اینجا هم فرمود چون برکات فراوانی در اطراف آن مسجد اقصاست ما او را بردیم نه اینکه او ببیند آنکه او را بُرد، اِسرا کرد همان ارائه کرد نه اینکه او دید ما نشانش دادیم، خب اگر چیزی را خدا نشان بدهد یقیناً حق است «لا ریب فیه» است دیگر، اگر چیزی به خدا اسناد داده باشد «حق لا ریب فیه» اِسرا می‌شود «حق لا ریب فیه»، ارائه می‌شود «حق لا ریب فیه» اگر ارائه، ارائهٴ الهی است رؤیت هم رؤیت حق است چون فرق ارائه و رؤیت همان فرق ایجاد و وجود است دیگر، اگر به فاعل اسناد بدهند می‌شود ایجاد، اگر به قابل اسناد بدهند می‌شود وجود این‌‌چنین نیست که ایجاد حقیقتی باشد، وجود یک حقیقت دیگری باشد، اگر ذات اقدس الهی زمین را ایجاد کرد این‌‌چنین نیست که دوتا حقیقت باشد یکی ایجاد الهی، یکی وجود زمین. این فیض را اگر به خدای سبحان اسناد دادند می‌شود ایجاد، اگر گرفتن این فیض را به زمین اسناد دادند می‌شود وجود. ارائه و رؤیت هم همین طور است همین شهود اگر به ذات اقدس الهی اسناد داده شد می‌شود ارائه، اگر به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسناد داده شد می‌شود رؤیت. ما نشانش بدهیم نه اینکه او آمده ما را ببیند او آمده آیات ما را ببیند.
حالا مسئله‌ای که چه چیزی را می‌بیند؟ چگونه می‌بیند؟ بخشی از اینها در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» مشخص شده است آنجا معلوم می‌شود که در شهود وجود مبارک پیغمبر بر خلاف مشاهدات حسّی ما، ما اول می‌بینیم بعد می‌فهمیم و باور می‌کنیم، ولی آنجا اول می‌یابند و باور می‌کنند و بعد می‌بینند ما اول یک چیزها را می‌بینیم، اول یک چیزها را می‌‌شنویم این صُوَر و این هیئاتی که به وسیلهٴ آهنگها یا به وسیلهٴ صورتها از راه مجرای باصره یا سامعه به دستگاه گیرندهٴ مغزمان رسید آنجا ابزار کار مادی‌اش انجام می‌شود بعد روح که مجرّد و منزّه است اینها را ارزیابی می‌کند، چیز می‌فهمد و بعد باور می‌کند که برای ما اول دیدن است و بعد فهمیدن و باور کردن، ولی در جریان معراج اول دیدنِ قلبی و شهودِ قلبی و فهمیدن قلبی و باور کردن بود، بعد با چشم دیدن.
در آنجا دارد که ﴿مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی﴾ بعد از اینکه از جریان دل گذشت، از رؤیت دل گذشت آن‌گاه می‌فرماید: ﴿مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَی﴾ چشم آنچه را که دید درست دید، انحرافی نبود اما برای ما اول چشم است بعد دل برای حضرت اول دل بود بعد چشم فرمود: ﴿مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی﴾ ﴿لَقَدْ رَأَی مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَی﴾ بعدها فرمود: ﴿مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَی﴾ چشمم به جا دید یعنی اول رؤیت فؤاد است بعد رؤیت بصر. برای ما اول رؤیت بصر است بعد تازه فهم فؤاد نه رؤیت فؤاد.
خب، فرمود این مصاحبت برای آن است که ذات اقدس الهی ارائه بدهد ﴿لِنُرِیَهُ﴾ حالا این ﴿لِنُرِیَهُ﴾ که ضمیر متکلّم مع‌الغیر است با آن ﴿أَسْرَی﴾ که فعل مفرد است باید فرق داشته باشد یعنی اصل دستور سِیر و سَیْر و بُردن این به تدبیر ذات اقدس الهی است، اما در کارگردانی آن صحنه، ارائهٴ جزئیات آن صحنه، نشان دادن بهشت، نشان دادن جهنم، نشان دادن باطن اعمال و اشخاص این به وسیلهٴ فرشته‌ها انجام می‌گیرد با دستور ذات اقدس الهی، با حضور الهی. یا نه، همه این کارها را ذات اقدس الهی شخصاً به عهده گرفت بدون واسطه و اگر ﴿لِنُرِیَهُ﴾ فرمود ضمیر متکلّم مع‌الغیر آورد برای تفخیم و تعظیم است بالأخره یا در مقامی است که فرشته‌ها حضور دارند که ظاهر اخبار معراج بخشی همین را تأیید می‌کند که اینها با حضور ذات اقدس الهی، با اذن الهی این آیات را نشان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دادند یا نه، طبق احتمال دیگر این ضمیر متکلّم مع‌الغیر برای تفخیم باشد همان طوری که ﴿أَسْرَی﴾ مفرد بود اینجا هم مفرد است منتها اینجا با متکلّم مع‌الغیر تعبیر شده است برای تجلیل و تعظیم. ﴿لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا﴾.
پرسش: ببخشید! پیروان پیامبر هم می‌توانند به آن مقام برسند که اول باور کنند و بعد ببینند.
پاسخ: خب، گاهی نظیر همان حارثة بن مالک که مرحوم کلینی نقل کرد و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را تأیید فرمود، فرمود: «عبدٌ نوّر الله قلبه» این‌‌چنین است، گاهی می‌بینید وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: «إنّی أجد رائحة الرحمن من ناحیة الیمن» بوی رحمت را از یمن، از اُویس یمنی من می‌شنوم اینها گاهی ممکن است اما خب در بین هزاران معارف گاهی ممکن است یک نَمی از یَم نصیب کسی بشود، بله اینها ممکن هست اما خب خیلی کم، ممکن است البته.
﴿لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا﴾، خب ﴿إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا﴾ این ﴿إِنَّهُ﴾ هم می‌تواند به ذات اقدی الهی برگردد که او سمیعِ بصیر است که چه کسی را اِسرا کند، چه چیزی را اِسرا کند، چطور اسرا کند، چرا اسرا کند و هم ﴿لِنُرِیَهُ﴾ او سمیعِ بصیر است چه کسی را ارائه دهد، چطور ارائه دهد، چرا ارائه دهد، چقدر ارائه دهد که دلیل باشد برای اِسرا و برای ارائه که این ﴿إِنَّهُ﴾ تعلیل است دیگر نه «هو السمیع العلیم» ﴿إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ﴾ و هم می‌تواند به وجود مبارک عبدِ صالح به وجود مبارک پیغمبر برگردد ما خیلی از چیزها را می‌خواهیم به او ارائه بدهیم آیا او بصیر است یا نه؟ بله بصیر است. خیلی از چیزها را می‌خواهیم به او برسانیم آیا او سمیع است این چیزها را می‌شنود؟ بله او سمیع است. آنچه را که ما گفتیم او واقعاً همان را می‌شنود؟ آری چون سمیع است. آنچه را ما ارائه دادیم او را واقعاً همان را می‌بیند؟ بله چون بصیر است. اگر ما رسیدیم بر اساس قُرب نوافل که ذات اقدس الهی سبحانه و تعالی در فصل سوم مجاری فعل و ادراک عبدِ محبوب می‌شود اگر «کنت سمعه الذی یسمع به» شد، «وبصره الذی یبصر به» شد این بصیر را به خدای سبحان در فصل سوم، فصل سوم یعنی فصل سوم در فصل سوم به خدا اسناد دادیم به پیغمبر هم اسناد پیدا می‌کند. این سمیع را در فصل سوم به خدا اسناد دادیم به پیغمبر هم اسناد پیدا می‌کند که یک حقیقت است اِسماع برای خدای سبحان است سَمع برای پیغمبر اِبصار برای خدای سبحان است بصیر بودن برای پیغمبر ارائه برای خدای سبحان است رؤیت برای پیغمبر. اینکه در دعاها هست یا در صدقه هست که اهل‌بیت(علیهم السلام) وقتی چیزی را به سائل صدقه می‌دادند گاهی دوباره این پول را یا آن متاع را از دست سائل می‌گرفتند بو می‌کردند، گاهی می‌بوسیدند، گاهی بالای سر می‌گذاشتند دوباره به دست سائل می‌دادند وقتی از آنها سؤال می‌کردند که چرا این کار را می‌کنی؟ فرمود چون به دست خدا رسید. در روایات صدقه هم ملاحظه بفرمایید درباره امام سجاد(سلام الله علیه) هست، درباره ائمه دیگر(سلام الله علیهم اجمعین) هست که چیزی را اگر به دست سائل می‌دادند دوباره از دست سائل می‌گرفتند، می‌بوییدند، می‌بوسیدند، بالای سر می‌گذاشتند برمی‌گرداندند می‌گفتند این چون به دست خدا رسید برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» دارد که اوست که ﴿یَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ . خب این «أخذ» یعنی «أخذ» دیگر.
اگر ما در فصل سوم سخن بگوییم و مرزها را حفظ بکنیم و از مرز فعل به وصف اوصاف ذات بی‌جهت تعدّی نکنیم از اوصاف ذات به خود ذات بی‌جهت تعدّی نکنیم در مقام فعل باشد فعل خدا ممکن است این همه افعال الهی است که قبول و نکول دارد، قبض و بَسط دارد، اخذ و رد دارد او می‌گیرد، خب اگر او می‌گیرد ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ این را بوسیدن دارد دیگر، اگر اینها گاهی دست خودشان را می‌بوسیدند می‌گفتند که دستی که به دعا برگردد این البته کمتر هست این را باید یافت که دستی که به طرف ذات اقدس الهی برگردد به طرف خدا بلند بشود خالی برنمی‌گردد او را به صورت می‌مالیدند، گاهی در موقع صدقه این را حتماً یعنی حتماً نگذارید صِرف عبور بحث باشد اینجا بهترین و شایسته‌ترین روایات در همین‌جاهاست دیگر به روایات باب صدقه ملاحظه فرمایید اینها صِرف اینکه استحباب فقهی دارد یک مطلب کلامی را هم به ما می‌فهماند آن حدیث شریف قُرب نوافل را هم برای ما معنا می‌کند و اگر وقتی گفتند خدا با ماست «أنا جلیس با من ذکرنی» اگر کسی متذکّر انیس من است، جلیس من است، من جلیس اویم، همراه اویم، همسفر اویم اینها را دیگر بر مجاز حمل نمی‌کنیم وقتی بدانیم که ما در فصل سوم داریم صحبت می‌کنیم این الفاظ را با همین ظواهر بر حقیقتش حمل می‌کنیم دیگر این‌‌چنین نیست که بگوییم مضاف محذوف است یا مجاز است یا فلان. ما وقتی در فصل سوم هستیم همه این الفاظ حقایق خاصّ خودش را دارد فرمود: ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ آن وقت آن بوییدن و بوسیدن معنای خاصّ خودش را پیدا می‌کند آن وقت هم ما با راحتی همین کار را می‌کنیم. دیگر این‌‌چنین نیست که این را با مَنّ و اذا باطل بکنیم یا اگر دستمان به طرف دعا بلند شد همین طوری بیاوریم پایین ممکن نیست دستی به دعا بلند بشود و خالی برگردد این ممکن نیست، خب چه کسی چیز در دست من می‌گذارد آن وقت حیف است آدم آن دست را نبوسد که آن وقت ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ اینها هم استحبابهای فقهی را تعیین می‌کند، هم آن حدیث نورانی قُرب نوافل را مشخص می‌کند.
بنابراین اگر بعضی از مفسّران آمدند گفتند این ﴿أَنَّهُ﴾ هم می‌تواند به الله برگردد، هم می‌تواند به رسول‌الله برگردد بر اساس این تحلیل است که اگر کسی عبدِ محض بود از خود چیزی ندارد ﴿لاَ یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلاَ حَیَاةً وَلاَ نُشُوراً﴾ خب عبدی که این‌چنین باشد چه چیزی می‌ماند برای او جز فیض‌الله. بگویید ﴿هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ﴾ درست است، بگویید ﴿اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ﴾ درست است چون شما در مقام فعل هستید دیگر و این هم که غیر از فعل‌الله چیز دیگر نیست آنکه می‌برد خداست، آنکه نشان می‌دهد خداست چیزی برای این هم نمانده و نام مبارک پیغمبر را که نبرد تا بشود ﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا﴾ سخن از وجود مبارک پیغمبر و اسم حضرت نیست، سخن از عبد است عبد را شما بررسی کنید می‌‌بینید چه چیزی درمی‌آید عبد «بما أ نه عبد» جز فنای در ربّ چیز دیگری نیست بر خلاف ﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا﴾ است لذا اگر بعضی از مفسّران این ﴿أَنَّهُ﴾ را هم گفتند به الله برمی‌گردد، هم به رسول‌الله برمی‌گردد اینها بر اساس آن قُرب نوافل هماهنگ درمی‌آید وگرنه ما باشیم و اینها هرگز به ذهن ما نمی‌آید که ﴿أَنَّهُ﴾ به حضرت پیغمبر برگردد کدام یک از ماها به ذهنمان می‌آید که ﴿أَنَّهُ﴾ به غیر خدا برگردد ﴿إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ﴾ یعنی خدا سمیع و بصیر است، بله اگر پیغمبری باشد و خدایی باشد خدا سمیع و بصیر است، اما اگر پیغمبر رخت بربندد عبد «بما أنه عبد» بماند عبد «بما أنه عبد» چه چیزی را نشان می‌دهد؟ صورت مرآتیه چه چیزی را نشان می‌دهد؟ منتها ما عادت کردیم که جیوه‌ای باشد و شیشه‌ای باشد و قابی باشد و یک قد و قواره‌‌ای باشد تا صورت را در آن ببینیم آیا محال است ذات اقدس الهی صورت مرآتیه را بدون جیوه و شیشه و قاب و آن جرم خلق کند؟ چیزی را در عالم خلق کند مثل صورت مرآتیه که نه سراب است، نه وجود خارجی دارد، نه محتاج به جیوه و قاب است ما حالا عادت کردیم که صورت مرآتیه را در شیشه‌ای که پشتش جیوه است می‌بینیم و هیچ دلیلی نداریم بر استحالهٴ آفرینش چنین موجودی.
آن بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) که در جریان سلیمان مروزی و سایر متکلّمان خراسان آمده که فرمود خلق عالم مثل صورت مرآتیه‌اند این است. کلّ جهان این طور است. عادت بر این است که ما این صورت را در شیشه شفاف می‌بینیم، خرق عادت بر این است که همین صورت را بی‌شیشه و بی‌جیوه ببینیم. هیچ دلیل عقلی بر استحالهٴ آفرینش یک صورت مرآتیه بی‌شیشه و بی‌جیوه نیست.
بنابراین این ﴿إِنَّهُ﴾ اگر مواظب حرفها و زبانهایمان باشیم، اگر مرزها را جدا بکنیم، اگر مقام ذات را بگوییم سبحان، صفات ذات که عین ذات است بگوییم سبحان، اگر این سبحان، سبحان، سبحان جا افتاد در مقام فعل که فصل سوم است سخن گفتیم ارائه و رؤیت می‌شود یکی فرقش به اعتبار است، اِسرا و سَیْر می‌شود یکی فرقش به اعتبار است، سمیع و بصیر را هم می‌شود به ارائه دهنده اسناد داد، هم می‌شود به بیننده اسناد داد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:46

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    باسلام وتشکر پراکندگی تفاسیر در قسمتهای مختلف لطفا تفاسیر را بر اساس سور تنظیم فرماید تا دسترسی باشد ودنبال نگردیم.
  • کاربر مهمان
    باسلام وتشکر لطفا تفاسیر بر اساس سور تنظیم فرمایید؛ مثلا تفسیر آیه ۱سوره اسرا در قسمت سخرانان و ادامه تفسیر در قسمت تفسیر قرآن لطفا این پراکندگی را بر اساس سور تنظیم فرمایید چون تفسیر مثلا ۴۵۷۸چگونه میتواند در دسترس قرار بگیرد. باتشکر.

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی