display result search
منو
تفسیر آیات 45 تا 54 سوره فرقان

تفسیر آیات 45 تا 54 سوره فرقان

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 199 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 45 تا 54 سوره فرقان"
- بیان توحید و ادلّه وحدانیّت خدا و نظم عالم؛
- خداوند علّت پیدایش این نظام؛
- نظم و ناظم


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً (45) ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً (46) وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الَّیْلَ لِبَاساً وَالنَّوْمَ سُبَاتاً وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُوراً (47) وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً طَهُوراً (48) لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً وَنُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَاماً وَأَنَاسِیَّ کَثِیراً (49) وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً (50) وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَّذِیراً (51) فَلا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَاداً کَبِیراً (52) وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخاً وَحِجْراً مَّحْجُوراً (53) وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیراً (54)﴾

درباره آیه ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ﴾ سه مطلب را باید در نظر داشت مطلب اول اینکه این آیه و همچنین آیات بعدی درصدد بیان توحید و ادلّه وحدانیّت خدا و نظم عالم است دوم اینکه بعد از اینکه این آیات روشن شد که شمسی هستی بعضی جاها ظل است بعضی جاها نور بعضی جاها تاریک است بعضی جاها روشن بعضی جاها شب است بعضی جاها روز و بحرینی هست بعضی جاها شور است بعضی جاها شیرین بعضی جاها تلخ است بعضی جاها شیرین همان طوری که نظام تکوین این طور است نظام تشریع هم این طور است یک شمسِ حقیقتی است به نام وجود مبارک پیغمبر و اهل بیت(علیهم السلام) اینها فضای جامعه را روشن کردند بعضی در ظلمت‌اند بعضی در ظلّ‌اند بعضی در شب‌اند بعضی در فضای روشن‌اند بعضی تلخ و ترش و شورند بعضی شیرین‌اند بعضی شفاف‌اند و مانند آن. اگر کسی این‌چنین تفسیر بکند که آیات 45 به بعد درصدد بیان توحید الهی است و تا پایان نظم را درست تقریر کند و از وجود نظم به ناظم پی ببرد و خداوند علّت پیدایش این نظام شفاف است (یک) و این نظام شفاف, علامت وجود خداست (دو) این نسبت متقابل که از یک طرف علّت است از طرف دیگر علامت محفوظ بماند بعد در بخش بعدی بگوید که همان طوری که در نظام تشریع, دینی هست و نبوّتی هست و امامتی هست بعضی در ظلمت‌اند بعضی در ظلّ‌اند بعضی روشن‌اند یعنی بعضی کافرند بعضی مؤمن‌اند بعضی منافق‌اند بعضی تلخ‌اند بعضی ترش‌اند بعضی شیرین‌اند یک تفسیر مقارن و تطبیقی داشته باشد این ممکن است اما بخواهد بگوید که نه, این آیات مستقیماً ناظر به تنظیر است یعنی همان طوری که در نظام تشریع بعضی مؤمن‌اند بعضی کافر بعضی نورانی‌اند بعضی ظلمانی, در نظام تکوینی هم یک جا شب است یک روز است یک جا ظلمت است یک جا روشن است این قدری بعید است. پس هاهنا امور ثلاثه اول اینکه این آیات درصدد بیان توحید است که خدا علّت است و نظم عالم, علامت; دوم اینکه مفسّر می‌تواند یک برداشت ذوقی و تطبیقی داشته باشد بگوید همان طوری که در تکوین یک جا روشن است یک جا تاریک یک جا ظلمت است یک جا ظل یک جا شیرین است یک جا تلخ و شور, در نظام تشریع هم همین طور است; سوم اینکه بگوییم این آیات فقط درصدد بیان تنظیر است این سومی مشکل است.
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ﴾ به حسب ظاهر, انسان احساس می‌کند که این سایه درخت کم کم به درخت نزدیک می‌شود و تمام می‌شود یا سایه دیوار غروب که شد کم کم به طرف دیوار تمام می‌شود ولی خدا می‌فرماید سایه به طرف ما برمی‌گردد این معلوم می‌شود که ﴿أَلاَ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾,[1] ﴿وَإِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾[2] در حقیقت یا ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾[3] یک اصل کلی است هیچ چیزی خودبه‌خود پدید نمی‌آید و چیزی هم معدوم نمی‌شود اگر به حسب ظاهر به خفا می‌رود در تحت قبضه قدرت خدای سبحان خواهد بود فرمود ما او را به طرف خودمان جمع می‌کنیم ﴿ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾ نه اینکه خودبه‌خود این سایه تمام می‌شود یا به شاخص اصلی‌اش برمی‌گردد ﴿ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾.
جریان لیل و نهار هم این «لام» در ﴿لَکُمُ﴾ به همه می‌تواند متعلّق باشد یعنی ﴿وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الَّیْلَ لِبَاساً﴾ «جعل لکم النوم سُباتا, جعل لکم النهار نشورا» این نظم به سود شماست که یک وقت کار بکنید یک وقت استراحت داشته باشید یک وقت به تجارت بپردازید یک وقت به عبادت بپردازید این ﴿لَکُمُ﴾ سرفصل است برای همه این عناوین و اینکه نظم عالم را ارائه کرد که سبب پیدایش باران چیست به ما هم یاد می‌دهد که ما چگونه باران ایجاد بکنیم سبب پیدایش و پرورش گیاه چیست به ما هم یاد می‌دهد که ما میوه‌های گلخانه‌ای داشته باشیم سبب پیدایش و پرورش انسان چیست به ما هم جریان سلولهای بنیادی را یاد می‌دهد اینها تعلیم است اگر سلولهای بنیادی مطرح شده است اگر میوه‌های گلخانه‌ای مطرح شده است بارانهای مصنوعی مطرح شده است برای اینکه خدا می‌فرماید من از این ابزار, فلان چیز را ایجاد می‌کنم یعنی شما رابطه این ابزار با فلان چیز را بفهمید (یک) دست به کار بشوید (دو) و ایجاد بکنید مشکلتان را حل بکنید (سه) این طور نیست که اگر سلولهای بنیادی مطرح شد یا بارانهای مصنوعی مطرح شد مشکلی ایجاد بشود اصلاً آیات, تعلیم این امور را به عهده دارد میوه‌های غیر فصل را با ایجاد شرایط در زمستان ایجاد می‌کنند قبلاً فکر می‌کردند که فلان میوه حتماً باید در تابستان رشد بکند اگر همان شرایط تابستانی را در گلخانه در زمستان انجام بدهند همان میوه را می‌دهد دیگر, قبلاً فکر می‌کردند که این کودک حتماً باید در رَحِم باشد اگر بیرون مثلاً باشد شدنی نیست بعد معلوم شد که بیرون هم شدنی است. قرآن چند کار را به ما یاد می‌دهد اصلِ اینکه ممکن دارای علّت است و آن علّت, ممکن‌آفرین است (یک) ممکن علامت وجود آن علت است (دو) و این راه, راه علمی است راه معجزه نیست چون راه عادی است (این سه) راه علمی راه عادی قابل تعلیم و تعلّم است و راه فکری دارد (چهار).
پرسش: جناب استاد اگر بیان نمی‌شد توسط قرآن کریم آیا با تجربه بشر دست پیدا نمی‌کرد؟
پاسخ: اگر با تجربه دست پیدا می‌کرد بر اساس ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾[4] بود دیگر, ما نباید قارونی حرف بزنیم بگوییم بشر, بشر بی‌بشر! هر چه انسان دارد به تعلیم الهی است دیگر اگر ما قارونی فکر بکنیم هرگز به جایی نمی‌رسیم خیلیها هستند که اسلامی حرف می‌زنند ولی قارونی فکر می‌کنند می‌گویند ما خودمان کسب کردیم ما خودمان درس خواندیم ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾[5] این را که شما باز بکنید با توحید هماهنگ نیست انسان را, بشر را, جامعه را بخواهید بفهمید به این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» مراجعه کنید تا شناسنامه انسان را مشخص کند فرمود انسان ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾[6] انسان را بخواهید سورهٴ «نحل» مراجعه کنید ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾[7] انسان را بخواهید ببینید آن بخش دیگر آیات را که ﴿وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً﴾[8] بسیاری از فقهای بزرگ ما بقای بر تقلید میّت را اشکال می‌کردند می‌گفتند که خیلی از این فقها و مراجع آخر عمر که شده این مسائل یادشان نیست حالا بعد از مرگ یادشان است؟! شما می‌خواهی از فتوا تقلید کنید بله علم مردنی نیست شما که نمی‌خواهی از فتوا تقلید کنی شما می‌خواهی از این مرجع تقلید کنی باقی باشی بر فتوای مرجع, اگر می‌خواهی باقی باشی بر فتوای مرجع سه امر را ـ سه امر یعنی سه امر! ـ باید احراز کنی آن مرجع از بین نرفته این فتوا و علم از بین نرفته رابطه بین این دو هم محفوظ است شما رابطه را از کجا حفظ می‌کنی چقدر این استصحاب توان دارد که ثابت کند این بعد از مرگ هم این علم را دارد شما می‌خواهید از علم و فتوا تقلید کنی علم و فتوا که مرجع نیست از آن مرجع خشک و خالی می‌خواهی تقلید کنی او که مرجع نیست از یک مرجع عالِم بخواهی تقلید کنی باید احراز کنی که این شخص همان طوری که در دنیا صاحب رأی بود هم اکنون صاحب رأی است این خیلی آسان نیست انسان با استصحاب بتواند ثابت کند خیلی از مراجع‌اند که آخرهای عمر «من هر چه خوانده‌ام همه از یاد من برفت»[9] شما این سه ضلع را ـ سه ضلع یعنی سه ضلع! ـ تا احراز نکردید نمی‌توانید بگویید بقا جایز است. غرض این است که انسان را بخواهید آیات, مشخص کرده شناسنامه انسان را در کفِ دستش داده پس هیچ به نحو سالبه کلیه هیچ کسی حق ندارد بگوید که بشر فهمیده اگر علم و دانش است بله ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾[10] ذات اقدس الهی گاهی از راه نقل به انسان چیز می‌فهماند گاهی از راه فطرت و عقل می‌فهماند این عقل چراغ خوبی است این فطرت چراغ خوبی است این ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ چراغ خوبی است این ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[11] چراغ خوبی است آن قارونی حرف زدن یک ظلمتِ بدی است هیچ کس نمی‌تواند و مجاز نیست بگوید من خودم سی, چهل سال زحمت کشیدم به اینجا رسیدم. بنابراین قرآن کریم چندتا کار می‌کند ساخت و ساز بشر را به ما یاد داد ساخت و ساز گیاه را به ما یاد داد ساخت و ساز باران را به ما یاد داد ساخت و ساز امتزاج بحرین را به ما یاد داد آدم هم انجام می‌دهد.
پرسش: برخی آقایان به جواز تقلید از میّت قائل‌اند در عین حال این مشکل است واقعاً...
پاسخ: خب به زحمت ثابت می‌کنند خب فقیه فحلی مثل آخوند اشکال می‌کند مثل آقای نائینی اشکال می‌کند مرحوم آقا ضیاء به زحمت افتاده گاهی استصحاب در مسئله اصولی می‌کند می‌گوید حجیّت رأی را استصحاب می‌کنیم گاهی در مسئله فقهی استصحاب می‌کند, فحلی مثل آخوند مخالف است فحلی مثل نائینی مخالف است گذشته از این, آنها که دین را از سیاست جدا می‌دانند یک مرجع بی‌دخالت را با مرده یکسان می‌دانند لذا تقلید از هر دو را جایز می‌دانند از آن طرف شما می‌گویید خیلیها به آن استدلال می‌کردند «أمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلی رُواة حدیثنا»[12] از این طرف می‌گویید «مَجاری الامور بید العلماء»[13] آن بیچاره که مُرده است که مقبوض‌الید است یدی ندارد تا شما به او مراجعه کنید اگر دلیل شما «مَجاری الامور بید العلماء» است اینکه بی‌دست است اگر «أمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلی رُواة حدیثنا» اینکه بی‌زبان است اگر بنایتان بر این است که سیاست از دیانت جداست ما فقط فتوا می‌خواهیم تا حدودی مجازید لذا نائینی, آخوند این فحول از علما, بزرگان از علما(رضوان الله علیهم اجمعین) موافق با بقا نیستند اگر کسی بخواهد فتوا به بقا بدهد به نحو جزم باید این اضلاع سه‌گانه مثلث را احراز کند.
غرض این است که انسان این است پس هیچ یعنی هیچ! کسی حق ندارد بگوید اینها بشری است اگر وحی‌ای نبود, اگر وحی‌ای نبود یعنی اگر تعلیم الهی نبود [آن وقت] انسان می‌شد همان ﴿مَنیٍّ یُمْنَی﴾[14] دیگر, بنابراین اگر کسی توانست با سلولهای بنیادی بشر بسازد این به تعلیم الهی است اگر میوه تابستانی را در زمستان در گلخانه پروراند به تعلیم قرآنی است هوشِ الهی باشد به تعلیم الهی است نقل باشد هماهنگ با عقل, تعلیمِ الهی است اینها را قرآن یاد داده پس این طور نیست که اگر چیزی را قرآن یاد داده و ما را هم تشویق کرده ما بنازیم بگوییم ما این کار را کردیم بله, معجزه این‌چنین نیست که کسی درس بخواند معجزه بیاورد علم, موضوع دارد محمول دارد نسبت دارد راه فکری دارد ممکن است کسی استاد باشد ممکن است کسی شاگرد باشد استاد مطالب فکری را از راه گفتن و نوشتن به شاگرد منتقل کند این راه فکری دارد اما معجزه به هیچ وجه راه فکری ندارد یعنی کسی سالهای سال صدها سال نزد وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) درس بخواند که شما چه کار کردید که مرده را زنده کردید [این ممکن نیست بتواند معجزه بیاورد] این به قداست روح وابسته است این علم نیست که موضوع داشته باشد محمول داشته باشد نسبت داشته باشد دلیل داشته باشد مدّعا داشته باشد این روح وقتی طیّب و طاهر شد وقتی اراده کرد مُرده زنده می‌شود معجزه درس نیست, کرامت درس نیست به قداست روح وابسته است از سنخ علوم نیست از سنخ مفاهیم نیست از سنخ موضوع و محمول و مسئله نیست روح که طیّب و طاهر شد وقتی اراده کرد درخت از جایش کَنده می‌شود خب بنابراین اینها هم صِبغه علمی دارد (یک) هم صبغه تعلیمی دارد (دو) و هم اگر کسی این کار را کرده است از سلولهای بنیادی بشر ساخت باید شاکر باشد که قرآن به او چیزی یاد داد او هم راه قرآن را ادامه داد (سه) این کارها را قرآن یکی پس از دیگری کرد.
پرسش:...
پاسخ: الآن هم همین طور است دیگر, در همین تابستان و زمستان به طور عادی که انسان باغی را آبیاری می‌کند و میوه می‌دهد مؤثّرْ اوست همه اینها ابزارند فاعل به معنای مابه‌اند نه فاعل به معنی ما مِنه آن که هستی می‌دهد همیشه خداست حتی این کاری هم که ما می‌کنیم آبی که می‌نوشیم این سیرابی پیدا می‌شود آن نشاط پیدا می‌شود خالقْ دیگری است اوست که اِنبات لَحم می‌کند فاعل اوست دیگران ابزار کارند در امور عادی هم همین طور است نه اینکه حالا در امور عادی ما خالق باشیم و در امور غیر عادی خدا خالق باشد که ما ابزار کار اوییم ما را به کار گرفته دارد این کارها را انجام می‌دهد.
این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که تنها مسائل اخلاقی را بیان نکرده فرمود: «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ»[15] اینها یک صبغه اخلاقی هم دارد که فرمود اعضا و جوارح شما سربازان خدایند مواظب باشید اگر بیراهه رفتید دیگر خدا از جای دیگر سرباز‌کِشی و لشکرکشی نمی‌کند ما را ـ خدای ناکرده ـ با زبان ما با دست ما می‌گیرد حرفی می‌زنیم که آبروی ما می‌رود کاری را می‌کنیم که آبروی ما می‌رود جایی می‌رویم که آبروی ما می‌رود فرمود این کار را نکنید بیراهه نروید اگر بیراهه رفتید خدا از جای دیگر لشکرکشی نمی‌کند اعضای شما سربازان او هستند «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ» اگر خواست بگیرد حالا یا رومیزی یا زیرمیزی می‌گیرید آبرویتان می‌رود این برای مسائل اخلاقی. خب اگر جوارح ما و جوانح ما سربازان او هستند کسی می‌تواند بگوید من نوآوری دارم من خودم ابتکار کردم من این درخت را به بار آوردم خب اعضا و جوارح که حق ندارد بگوید من آبیاری کردم من درخت رویاندم اوست که انسان را هدایت می‌کند ﴿قَدَّرَ فَهَدَی﴾[16] این اعضا را راه‌اندازی کرده آن آب را راه‌اندازی کرده این درختها را رویانده و سرزمینها برای اوست همه امور این طور است.
پرسش: اگر این ابزارآلات عملی به فرماندهی عقل قدسی و وحی و شریعت عمل نکنند جنود الشیطان‌اند؟
پاسخ: در معاصی, این جنود شیطان است لکن در نظام کل خود شیطان هم یکی از سربازان خدای سبحان است منتها کلب معلَّم است شیطان را ذات اقدس الهی دو مأموریت داد هر دو در کمال زیبایی است یک مأموریت عمومی داد که وسوسه کند. وسوسه از بهترین و مقدس‌ترین چیزهای عالم است هر کس به جایی رسید از راه وسوسه رسید اگر وسوسه‌ای نباشد تحریکی نباشد جهاد اکبری نیست پیروزی در کار نیست انسان می‌شود فرشته, خب فرشته دیگر کمالی ندارد از این فرشته‌ها خدا زیاد آفرید انسانی که بخواهد «بار دیگر از مَلک قُربان شوم»[17] یا «پرّان شوم» باید وسوسه داشته باشد (یک) با وسوسه بجنگد (دو) پیروز بشود (سه) از مَلک قُربان شود و مقرّب‌تر بشود (چهار) در نظام عالَم وسوسه چیز خوبی است بیش از این هم مسلّط نیست و حقّ دخالت هم ندارد لذا در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» می‌فرماید شیطان در قیامت می‌گوید من دعوت‌نامه نوشتم, انبیا دعوت‌نامه نوشتند اولیا دعوت‌نامه نوشتند عترت طاهرین دعوت‌نامه نوشتند عقل و فطرت دعوت‌نامه نوشتند این همه دعوت‌نامه را آنها نوشتند من هم دعوت‌نامه نوشتم می‌خواستید نیایید, همین! [18] قسمت دوم چون کلب معلّم است این کلب معلّم و سگ تربیت‌شده هیچ کسی را گاز نمی‌گیرد مگر به دستور صاحبش! خب حالا صاحبش ذات اقدس الهی است فرمود یک عدّه هستند که ما همه نعمتها را به آنها دادیم بیراهه رفتند همه فرصتها را دادیم آنها بیراهه رفتند مهلت دادیم برای توبه و اِنابه بیراهه رفتند از آن به بعد این سگ معلّم را به جان اینها می‌اندازیم ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾,[19] ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾[20] اینها می‌بینید مرتب گرفتار وسوسه و شورش‌اند البته اختیار را از اینها نگرفته این هم کار بسیار مقدّسی است تنها نقص شیطان این است که «جُرمش این بود که در آینه عکس تو ندید» به تعبیر شیخناالاستاد مرحوم الهی قمشه‌ای و آنجا سجده نکرد و گرفتار ضلالت ابدی شد چون در برابر خدا ایستاد نسبت به ذات اقدس الهی ادّعای ربوبیّت کرده گفته جنابعالی نظرتان این است ولی من نظرم چیز دیگر است! خب این دیگر قابل بخشش نیست دو کار را خدا برای شیطان معیّن کرده هر دو در نظام احسن خوب است کاری به کسی ندارد لذا اگر کسی تحت اِضلال شیطان قرار گرفت در نظام تکوین دارد خدا را سجده می‌کند برای اینکه ﴿لِلَّهِ یَسْجُدُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[21] که استثناپذیر نیست بله در نظام تشریع که اختیار دارد و معصیت کرده است اهل دوزخ و جهنّم است. بنابراین اگر نعمتهای خدا را خدا به ما یاد داد و ما عمل کردیم و مشابه آن را ساختیم باید شاکر باشیم که این مکتب را قرآن فراسوی ما نصب کرد ولی کرامت معجزه و امثال ذلک که راه فکری ندارد راه علمی و مفهومی و ذهنی و علم حصولی و موضوع و محمول [و مانند] اینها ندارد راه تعلیم و تعلّم نیست.
فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً طَهُوراً﴾ این ﴿مَاءً طَهُوراً﴾ دو مطلب را می‌فهماند یکی اینکه طهارتهای شما را تأمین می‌کند چه طهارت حَدَثی چه طهارت خَبثی یکی سیراب شدن شما را, سیراب شدن انسان را در کنار سیراب شدن حیوان و سیراب شدن گیاه قرار داد طهارت را جداگانه ذکر کرد یک سلسله نعمتهای مادّی است که انسان و دام شریک‌اند اینکه فرمود ما درختها را باثمر کردیم میوه‌ها رویاندیم مزرعه و مرتع را رویاندیم ﴿مَتَاعاً لَکُمْ وَلِأَنْعَامِکُمْ﴾,[22] ﴿کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ﴾[23] این آیات نشان می‌دهد که انسان در بهره‌برداری از این گونه مواهب مادّی خداوند, با دام مشترکاتی دارد اما آ‌نجا که طبق بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) مربوط به علم و معرفت است آنجا مرز مشترک انسان و فرشته‌هاست دیگر دام در آنجا حضور ندارد امام سجاد(سلام الله علیه) به استناد آیه سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» که بحثش قبلاً گذشت فرمود در فضل علوم الهی همین بس که خداوند ملائکه و علما را یکجا ذکر می‌کند ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾[24] این استنباط امام سجاد(سلام الله علیه) نشان می‌دهد که انسان یک مرز مشترکی با فرشته‌ها دارد از همین استنباط می‌توان بهره دیگر برد و اینکه انسان یک مرز مشترکی با دام دارد که فرمود: ﴿کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ﴾, ﴿مَتَاعاً لَکُمْ وَلِأَنْعَامِکُمْ﴾ اینجا هم یک مرز مشترکی بین انسان و دام هست فرمود شما را سیراب می‌کنیم انعامتان را سیراب می‌کنیم باغهایتان را سیراب می‌کنیم اما آن ﴿طَهُوراً﴾ مطلب دیگر است آنجا که شما را با وضو طاهر می‌کند با غسل طاهر می‌کند یا طهارتهای حَدثی را به شما می‌آموزاند آنجا دیگر مطلب دیگر است. فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً طَهُوراً﴾ آنجا دیگر اگر طهور به معنای پاک کردن رذایل خَبثی باشد این هم مشترک است اما حدثی باشد دیگر مشترک نیست سقی مشترک است. جناب زمخشری در کشاف دو احتمال می‌دهد درباره ضمیر ﴿لَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ﴾ یکی همین احتمالی است که در بحث دیروز گذشت که ﴿صَرَّفْنَاهُ﴾ یعنی ما این آب را جابه‌جا کردیم به همه برسد یا روی دامنه‌های کوه و ارتفاعات یک منطقه که بارید این برف یا تگرگ یا باران بارید به وسیله رودخانه ما به همه جا می‌رسانیم یعنی این را جابه‌جا می‌کنیم یا اینکه ما به وسیله باد این ابرهای پربار را دستور می‌دهیم در مناطق گوناگون ببارند در فصول گوناگون ببارند که ضمیر ﴿صَرَّفْنَاهُ﴾ به آن مَطَر برگردد. احتمالی که ایشان مطرح می‌کند به عنوان یکی از دو احتمال این است که ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ﴾ یعنی این قول را, ما این مطلب را در جای جای قرآن می‌گوییم در کتابهای انبیای پیشین(علیهم السلام) گفتیم تا روشن بشود که این نظم یک ناظمی دارد[25] ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا﴾ از این ﴿لِیَذَّکَّرُوا﴾ کمک گرفتند که منظور این است که ما این قول را این مطلب را به طور متنوّع در موارد گوناگون گفتیم ﴿فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً﴾ آنها چون معرفت‌شناسی‌شان حس و تجربه است چیزی که محسوس آنهاست و با حس تجربه کردند می‌پذیرند و چیزی که معقول آ‌نهاست متأسفانه ادراک نمی‌کنند و نمی‌پذیرند لذا گرفتار کفر شدند فرمود: ﴿فَلا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَاداً کَبِیراً﴾ شاید سرّ اینکه جناب زمخشری در کشّاف ضمیر ﴿صَرَّفْنَاهُ﴾ به قول الهی برگرداند برای اینکه با آیات بعدی نظیر ﴿وَجَاهِدْهُم بِهِ﴾ که ضمیر ﴿بِهِ﴾ به این کتاب و قول الهی و تعلیم الهی برمی‌گردد هماهنگ است. جهاد یک جهاد صغیر است یک جهاد کبیر یا یک جهاد اصغر است یک جهاد اکبر, جهاد صغیر با همین آهن است و دشمن بیرون را طرد کردن, جهاد اکبر همان مبارزه با نفس است که طبق آن روایات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند,[26] جهاد با دشمن بیرونی, جهاد نظامی جهاد صغیر است و جهاد فرهنگی جهاد کبیر. جهاد نظامی یعنی کسی با یک زور بیشتری یک قدرت بیشتری رقیب را از پای در بیاورد جهاد فرهنگی استدلال می‌خواهد تقریر می‌خواهد برهان می‌خواهد تعلیم می‌خواهد مقدّمات مناظره می‌خواهد و مانند آن لذا این جهاد فرهنگی نسبت به جهاد نظامی بزرگ است آن جهاد نظامی جهاد صغیر ﴿وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَاداً کَبِیراً﴾ اثنای بحث توحید, مسئله رسالت را و ابلاغ پیام الهی را مطرح فرمود بعد به دنباله مطالب نظم الهی و دلیل توحید حق, جریان دریاها را یا رودخانه‌های بزرگی که شبیه دریاست ذکر فرمود ﴿وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ﴾ مَرْج مخلوط کردن است حالا در اجسام خشک مثل گندم و اینها می‌گویند مخلوط شده است در مایعات می‌گویند ممزوج شده است ﴿مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ﴾ چون اینها آب‌اند باید ممزوج شده باشد لکن به قرینه اینکه فرمود: ﴿وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخاً﴾ یعنی مقارن هم‌اند کنار هم‌اند ممزوج نشدند به دلیل اینکه فرمود برزخی بین اینهاست حاجز بین اینهاست ﴿حِجْراً مَّحْجُوراً﴾ در کار است. در بخشهایی از قرآن فرمود: ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ اینها در امر مریج‌اند هرج و مرج که می‌گویند یعنی همین, در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آیه پنج این است ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ امرِ مریج همین است که ما می‌گوییم قاطی کرده یعنی موضوعها را اشتباه کرده محمولها را اشتباه کرده احکام را اشتباه کرده اینکه قاطی کرده یعنی نظم علمی در گفتار او نیست موضوع از محمول خودش جدا شد محمول از موضوع خودش جدا شد با بیگانه پیوست می‌گوییم قاطی کرده تعبیر قرآن کریم این است که ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ اینها قاطی کردند برای اینکه اگر یک قضیه علمی باشد موضوع برای همین محمول باید باشد محمول باید برای همین موضوع باشد نسبتشان محفوظ باشد تا قضیه سامان بپذیرد اگر کسی مخلوط فکر می‌کند قاطی کرده باشد می‌گویند ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ در اینجا قاطی نشده به اصطلاح, ممزوج نشده مخلوط نشده به دلیل اینکه در آیه محلّ بحث فرمود: ﴿وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخاً﴾ و در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» هم فرمود: ﴿مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ ٭ بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ یَبْغِیَانِ﴾[27] هیچ کدام بَغی دیگری ندارد هیچ کدام طلب دیگری ندارد هیچ کدام در حریم دیگری وارد نمی‌شود پس اختلاط نیست امتزاج نیست قاطی کردن نیست چون کلمه مَرْج قاطی کردن و اختلاط را می‌فهماند فوراً فرمود: ﴿بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ یَبْغِیَانِ﴾ منتها همان طوری که ﴿رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾[28] یعنی آن عَمَد دیگر مرئی نیست اینجا هم ﴿جَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخاً﴾ که «لا ترونها» آن برزخ چیست؟ آن اراده الهی است که دیدنی نیست اصلِ برزخ و حاجز هست که اینها مرزهایشان جداست اما چه چیزی نمی‌گذارد که اینها مخلوط هم بشوند ممزوج هم بشوند با اینکه هر دو مایع‌اند «لا ترونها» برزخی نیست که شما ببینید پس «جعل بینهما برزخاً بغیر برزخٍ ترونها» یعنی یک برزخ غیر مرئی دارد مثل اینکه آنجا فرمودند یک ستون غیر مرئی دارد حالا اراده الهی است یا تعبیرات دیگر, بنابراین اینجا که فرمود: ﴿جَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخاً﴾ برای آن است که این محفوف است بما یَصلح للقرینیّه و مَرْج را به معنای خلط نگرفته به معنای مَزج نگرفته به معنای قاطی کردن نگرفته مرزها کاملاً از هم جدا هستند فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ﴾ این ﴿هذَا﴾ تصویر آن حادثه است گاهی یک قضیه گذشته را برای اینکه خوب برای مخاطب ترسیم بکنند تصویر بکنند او را به ذهن او این‌چنین می‌آورند به جای اینکه بگویند «أحدهما کذا و الآخر کذا» می‌گویند «هذا کذا و ذاک کذا» در جریان حضرت موسی(سلام الله علیه) که موسی دید یکی از قوم فرعون می‌خواست ستم بکند نسبت به آن مظلوم بنی‌اسرائیل به جای اینکه بفرماید «أحدهما کذا و الآخر کذا» فرمود: ﴿هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ﴾[29] این ترسیم و تصویر صحنه واقعه است تا مخاطب خوب درک بکند این یک نکته ادبی است که اینها را لابد در مطوّل ملاحظه فرمودید آ‌نجا سخن از هذا و هذا نیست الآن قرنها از قصّه موسی و دو نفر که یکی را کُشت و دیگری زنده ماند گذشت اما برای ترسیم و تصویر آن واقعه که برای مخاطب حسّی بشود به جای اینکه بفرماید «أحدهما من شیعته و الآخر من عدوّه» یا کذا و کذا فرمود: ﴿هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ﴾ اینجا هم همین طور است الآن ما دریا را نمی‌بینیم نزد ما حاضر نیست اما برای ترسیم و تصویر آن صحنه نزد مخاطب که اینها را مشهود ببیند فرمود این یکی شیرین است آن یکی تلخ است ﴿هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ﴾ فُرات یعنی شیرین ﴿وَهذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ﴾ تلخ و شور اما آن مَرَج به معنای خَلَط نیست به معنای مَزجَ نیست قاطی کردن نیست برای اینکه فرمود: ﴿وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخاً وَحِجْراً مَّحْجُوراً﴾ گویا آن برزخ به آن بحر دست راستی می‌گوید جلو نیا به بحر دست چپی می‌گوید جلو نیا یا بحر شمالی می‌گوید جلو نیا به بحر جنوبی می‌گوید جلو نیا ﴿حِجْراً مَّحْجُوراً﴾ حِجر یعنی منع, محجور یعنی ممنوع این کتاب حَجر که در فقه هست [درباره] آ‌نها که ممنوع‌التصرّف‌اند است آن بحثی که قبلاً داشتیم با هاء بود یعنی متروک یا به معنای هذیان که ﴿مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِراً تَهْجُرُونَ﴾[30] که آن قصّه ـ معاذ الله ـ «إنّ الرجل لیهجر»[31] از این قبیل است آن با هاء است اما اینکه یکی از کتابهای فقه ما کتاب حَجر است یعنی منع, سفیه محجور است مُفلّس محجور است صبیّ محجور است یعنی ممنوع‌التصرّف است آن برزخ و حاجز به دو طرف به هر کدام تشر می‌زند ﴿حِجْراً مَّحْجُوراً﴾ یعنی نیا جلو به این طرف هم می‌گوید ﴿حِجْراً مَّحْجُوراً﴾ یا کلّ واحد از طرفین به یکدیگر می‌گویند من به مرز شما نمی‌آیم شما هم وارد محدوده من نشوید ﴿وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخاً﴾ که آن برزخ می‌گوید ﴿حِجْراً مَّحْجُوراً﴾ یا کلّ واحد از بحرین به یکدیگر می‌گویند ﴿حِجْراً مَّحْجُوراً﴾ در تتمّه براهین بر توحید فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً﴾.
در اینجا دو احتمال هست یکی اینکه این ماء همان است که در سورهٴ «انبیاء» بود که ﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ﴾[32] یا در سورهٴ مبارکهٴ «نور» بود که ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾[33] یا نه منظور از این ماء, نطفه است که خداوند از نطفه بشر آفرید و جریان انساب و اسباب را راه‌اندازی کرد اگر فرزند انسان باشد خواهر انسان باشد پدر و مادر انسان باشد اینها با هم رابطه نسبی دارند بستگان داماد یا بستگان عروس باشند نسبت مصاهره‌ای برقرار است که از آنها به عنوان سبب یاد می‌شود فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ﴾‌ علی قسمین یکی مرد است که عامل نسب است یکی عروس و زن است که مصاهره و دامادی را به همراه دارد.
پرسش: حاج آقا خلقت حضرت آدم و حضرت حوّا و حضرت عیسی نسبت به ماء ...
پاسخ: آن دیگر نطفه نبود فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾[34] و فرمود انسان اصلش ﴿مِن طِینٍ﴾ است نسلش ﴿مِن ماءٍ﴾ است[35] حالا این نسل را دارد بیان می‌کند اگر منظور از این ماء همان باشد که در سورهٴ «انبیاء» است آدم و حضرت عیسی و اینها هم در آن ماء شریک‌اند که ﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ﴾ اگر منظور از این ماء نطفه باشد اینها درباره فرزندان حضرت آدم(سلام الله علیه) است به استثنای حضرت عیسی.
فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً﴾ آن‌گاه این بشر را دو قسم کرد یک قسمت مردند که نَسب به همراه آنهاست یک قسمت زن‌اند که صِهر و دامادی به همراه آنهاست و دوباره برگشتند به صدر این سرفصل در این سرفصل فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ﴾ این مطلب را با پیغمبر در میان گذاشت گرچه همگان مأمورند تا حدودی مقدور همگان است موظّف هم هستند اما خطاب مستقیم به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود نمی‌بینی خدا چه کار کرد؟! در بخش پایانی این پاراگراف این مجموعه فرمود: ﴿وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیراً﴾ این ردّ العجز الی الصدر است صدر این محدوده ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ﴾ است ذیل این محدوده ﴿وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیراً﴾ است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ شوریٰ, آیهٴ 53.
[2] . سورهٴ بقره, آیهٴ 210.
[3] . سورهٴ بقره, آیهٴ 156.
[4] . سورهٴ علق, آیهٴ 5.
[5] . سورهٴ قصص, آیهٴ 78.
[6] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 37.
[7] . سورهٴ نحل, آیهٴ 78.
[8] . سورهٴ حج, آیهٴ 5.
[9] . دیوان سعدی, غزل 421.
[10] . سورهٴ علق, آیهٴ 5.
[11] . سورهٴ شمس, آیهٴ 8.
[12] . کمال الدین, ج2, ص484.
[13] . ر.ک: تحف العقول, ص238.
[14] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 37.
[15] . نهج‌البلاغه, خطبه 199.
[16] . سورهٴ اعلیٰ, آیهٴ 3.
[17] . مثنوی معنوی, دفتر سوم, بخش 187.
[18] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 22.
[19] . سورهٴ مریم, آیهٴ 83.
[20] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 27.
[21] . سورهٴ رعد, آیهٴ 15.
[22] . سورهٴ نازعات, آیهٴ 33; سورهٴ عبس, آیهٴ 32.
[23] . سورهٴ طه, آیهٴ 54.
[24] . (سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 18) تفسیر الامام العسکری, ص625.
[25] . ر.ک: الکشاف, ج3, ص285.
[26] . الکافی, ج5, ص12.
[27] . سورهٴ الرحمن, آیات 19 و 20.
[28] . سورهٴ رعد, آیهٴ 2.
[29] . سورهٴ قصص, آیهٴ 15.
[30] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 67.
[31] . الطرائف (سیدبن طاووس), ج2, ص432.
[32] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 30.
[33] . سورهٴ نور, آیهٴ 45.
[34] . سورهٴ ص, آیات 71 و 72.
[35] . سورهٴ سجده, آیات 7 و 8.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:02

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی