display result search
منو
تفسیر آیات 59 تا 62 سوره نمل

تفسیر آیات 59 تا 62 سوره نمل

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 97 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 59 تا 62 سوره نمل"
- تفسیر ترتیبی قرآن کریم؛
- حمد و سپاس خداوند و سلام بر رسول و اهل بیت (ع) طلیعه هر سخنرانی و نوشته باید باشد؛
- در هر استدلال مقدّمتین علّت نتیجه‌‌اند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلاَمٌ عَلَی عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَی آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ (59) أَمَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَکُم مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَا کَانَ لَکُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا أَءِلهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ (60) أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَاراً وَجَعَلَ خِلاَلَهَا أَنْهَاراً وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِیَ وَجَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حَاجِزاً أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ (61) أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ (62)﴾

چون سورهٴ مبارکهٴ «نمل» در مکه نازل شد و فکر حاکم بر مکه همان وثنیّت و بت‌پرستی بود لذا عناصر سوَر مکّی را مسائل توحیدی تأمین می‌کند جریان وحی و نبوّت و معاد هم در کنار توحید مطرح است. در آغاز این سورهٴ مبارکهٴ «نمل» بعد از بیان اجمالی هدایت مؤمنان، قصص برخی از انبیا(علیهم السلام) را که با طاغوتیان مناظره کردند حجّت اقامه کردند و آنها نپذیرفتند و در نتیجه مشمول قهر الهی شدند ذکر فرمود. جریان موسای کلیم را جریان لوط را جریان صالح را جریان داوود و سلیمان(علیهم السلام) را ذکر فرمود در پایان این جریان‌ها خدا حمد را تعلیم می‌دهد. در بخش‌های قبل گذشت که خداوند وقتی دینش را حفظ کرد و ملّت را از خطر شرک نجات داد به آنها دستور می‌دهد که بگویید﴿ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ، فرمود: ﴿فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[1] این مجموعاً یک آیه است یعنی ریشه تبهکاران و ظالمان قطع شد و خدا را شکر الآن هم بعد از جریان قصص پنج‌گانه به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حمد را یاد می‌دهد که به دیگران بیاموزاند ﴿قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾ بعد براهین توحیدی را اقامه می‌کند, پس تحمید نسبت به گذشته این مطلب را دارد اما چون سرفصل مطلب بعدی است راه تبلیغ را راه تعلیم را راه نوشتن و گفتن را یاد می‌دهد که اگر خواست مطالب تبلیغی, تعلیمی بنویسد این دو مطلب را در آغاز سخنرانی خود یا در آغاز نوشته خود فراموش نکند یکی حمد خدا یکی سلام بر اولیای الهی انبیای الهی و صفوه الهی این تعلیم را ذات اقدس الهی به سخنرانان و نویسنده‌ها و گوینده‌ها می‌دهد ﴿قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلاَمٌ عَلَی عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَی﴾ بعد سخنرانی شروع می‌شود این ادبی است قرآنی خطاب به هر سخنران به هر نویسنده به هر گوینده که مطالب الهی را دارند منتقل می‌کنند حمد باشد و سلام و صلوات بر انبیای الهی و در شرایط کنونی بر اهل بیت(علیهم السلام) باشد ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾ این مطلب اول ﴿وَسَلاَمٌ عَلَی عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَی﴾ سلام بر بندگانی که مصطفای الهی‌اند این مطلب دوم. مطلب سوم آن است که خود حمد وقتی گفتیم ﴿لِلَّهِ﴾ این تعلیق حکم بر وصف است که مشعر به علیّت است سلام وقتی گفتیم ﴿عَلَی عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَی﴾ این هم تعلیق حکم بر وصف است که مشعر به علیّت است دومی روشن‌تر از اوّلی است اوّلی تذکّری می‌خواهد در سورهٴ مبارکهٴ «حمد» گذشت که اینکه فرمود: ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ﴾ پنج, شش برهان هست بر اینکه چرا حمد برای خداست اگر می‌فرمود: «الحمد له» این برهانش جداگانه بود اما اگر دارد ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ ٭ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ٭ مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾[2] اینها برهان است. بیان ذلک این است که یک وقت می‌گویند «أکرم زیداً» خب «أکرم زیداً» برهان می‌خواهد چرا اکرام کنیم؟ می‌گویند «لأنّه عالمٌ عادلٌ هاشمیٌّ» کذا, اما اگر بگویند «أکرم هذا العالم العادل الهاشمی» این تعلیق حکم بر وصف است دیگر برهان نمی‌خواهد چون برهان با خودش است اگر گفته شد «الحمد له» برهان جدا می‌خواهد اما اگر گفته شد «الحمد لله» الله, ذات مُستجمِع جمیع کمالات است چرا حمد برای اوست برای اینکه او الله است چرا حمد برای اوست برای اینکه او ﴿رَبِّ الْعالَمِینَ﴾ است چرا حمد برای اوست برای اینکه او ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾ است همه اینها براهین است بر استحقاق حمد در اینجا وقتی فرمود: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾ خب الله ذاتی است که همه کمالات را داراست و هر ذاتی که جمیع کمالات را داشته باشد حمد منحصراً برای اوست چرا سلام برای چنین بندگان؟ برای اینکه صفوة الله هستند مصطفای الهی هستند «اصطفاهم الله اجتباهم الله» و مانند آن, پس هم دومی تعلیق حکم بر وصف است که مشعر به علیّت است هم اوّلی منتها اوّلی جامع‌تر است ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلاَمٌ عَلَی عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَی﴾ این طلیعه سخنرانی و خطبه است البته سلام بر مستمعان در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت قبلاً هم رسم بود الآن فقط در خطبه‌های نماز جمعه رسم است که خطیب به مخاطبان سلام می‌کند می‌گوید «سلامٌ علیکم» وگرنه قبلاً در روضه‌خوانی‌ها رسم بود در طلیعه همه این سخنرانی‌ها اول سلام به مخاطبان بود الآن این ادب اجتماعی فقط در نمازهای جمعه ملاحظه می‌شود گاهی هم در غیر نماز جمعه هست ریشه این ادب هم در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که ذات اقدس الهی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ﴾[3] کذا و کذا و کذا فرمود پیامبرا! وقتی خواستی سخنرانی کنی مستمعین جمع شدند داری برای آنها آیات الهی را نقل می‌کنی اول سلام کن حالا اوساط محضر سلام را از تو تحویل می‌گیرند اوحدی از مخاطبان سلام الله را دریافت می‌کنند ﴿وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ یعنی «سلام الله علیکم» آن طوری که اوحدی محضر حضرت می‌فهمند یا «سلامی علیکم» آن طوری که توده مردم می‌فهمند این‌چنین نیست که سلام خدا مخصوص انبیا باشد آن نبوّت است رسالت است امامت است آنها بله مخصوص اولیای خاص است اما سلام خدا برای مؤمنین هم نازل می‌شود. پس اصل سلام کردن به مخاطبان مطابق آیه سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است و همین سنّت در روضه‌خوانی‌های قبلی بود الآن فقط در خطبه‌های نماز جمعه است و در بعضی از این سخنرانی‌ها، اصل این دو مطلب در طلیعه هر سخنرانی باید باشد ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلاَمٌ عَلَی عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَی﴾ حالا این را باز می‌کنند سلام بر انبیا سلام بر اولیا سلام بر اهل بیت سلام بر حضرت حجّت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اینها خطبه است حالا خطابه شروع می‌شود خطابه از اینجا شروع می‌شود ﴿آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ در نهایت ادب و انصاف, برهان توحیدی را ذکر می‌کند می‌فرماید یک عدّه ملحدند قائل به بخت و اتفاق‌ هستند قائل به نظم علّی نیستند می‌گویند عالَم علف هرز است خودروست خودساخته است بعد خودش هم از بین می‌رود و همین طور حساب و کتابی در عالم نیست ﴿مَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾[4] اما شما که بالأخره تا حدودی اهل استدلال هستید می‌گویید ممکن, واجب می‌خواهد فقیر, غنی می‌خواهد محتاج به کسی وابسته است که نیازش را برطرف کند مشکل جهان را چه کسی حل می‌کند شما را چه کسی آفریده آسمان را چه کسی آفریده زمین را چه کسی آفریده این مُرده‌ها را چه کسی زنده می‌کند این خوابیده‌ها را چه کسی بیدار می‌کند مگر خاک, مرده نیست مگر این آب مرده نیست حالا سلسله ذرّات سلول‌هایی هم کشف شده ولی بالأخره این خاک اگر هم حیاتی دارد حیات گیاهی ندارد این خاک مرده است این کود مرده است آن آب مرده است اینها حیات گیاهی ندارند حیات حیوانی ندارند اینها مرده‌اند وقتی بهار شد ذات اقدس الهی با بارش باران یک سلسله ذرّاتی که در دل این زمین به ودیعت نهاد و احیاناً اینها خواب‌اند این خوابیده‌ها را بیدار می‌کند (یک) موجود بیدار غذا می‌خواهد (دو) همان ذرّه‌ای که بیدار شد کود کنارش و خاک کنارش و آب کنارش را تغذیه می‌کند (سه) و بالنده می‌شود (چهار) این گیاه یا آن موجود دیگر که خواب بود در بهار بیدار می‌شود اطراف آن که خاک و کود و آب, مرده بودند را جذب می‌کند به صورت خوشه و شاخه در می‌آورد این مرده‌ها را زنده می‌کند در بهار ﴿یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾[5] زمین مرده را زنده می‌کند درخت خوابیده را هم بیدار می‌کند هم ایقاظ نائم کار خداست هم احیای موتا کار خداست فرمود اینها را چه کسی می‌کند اگر همه این کارها را ذات اقدس الهی انجام می‌دهد چرا او را نمی‌پرستید؟!
چند برهان در مسئله است یکی اینکه اینها نیازمند به مبدأ هستند اگر مسئله شانس و اتفاق و بخت باشد نظمی در کار نباشد فکری در عالم نیست اگر کسی بخواهد چیزی را اثبات کند یا نفی کند یا شک کند در کنار قانون علیّت است بالأخره باید استدلال کند در هر استدلال مقدّمتین, علّت نتیجه‌اند اگر کسی رابطه علّی اشیا را منکر باشد او فکری ندارد این چطور می‌تواند دو مقدمه ترتیب بدهد یک نتیجه بگیرد آیا از هر دو مقدمه‌ای می‌شود به نتیجه رسید یا یک پیوند خاص لازم است اگر پیوند خاص لازم است آیا دو مقدمه که حاصل شده حصول نتیجه ضروری است یا باز هم حالت منتظره داریم اینها بحث‌های علیّت است دیگر اگر کسی منکر قانون علیّت بود قائل به بخت و اتفاق بود او نظم فکری ندارد چرا شما این دو مقدمه را ترتیب دادید فلان نتیجه را می‌گیرید پس معلوم می‌شود بین آن نتیجه و این دو مقدمه رابطه است (اولاً) و کلّ واحد از مقدّمتین, علّت ناقصه‌اند (ثانیاً) مجموع اینها علّت تامّه است (ثالثاً) انفکاک معلول از علت مستحیل است (رابعاً) وقتی مقدّمتین حاصل شد حصول نتیجه ضروری است (خامساً) در هر فکری اینها هست خب اگر کسی منکر علیّت بود قائل به بخت و اتفاق بود این اصلاً نظم فکری ندارد با او نمی‌شود استدلال کرد اگر کسی بخواهد چیزی را ثابت کند دو مقدمه می‌خواهد بخواهد چیزی را سلب کند دو مقدمه می‌خواهد بخواهد درباره چیزی شک کند باید بگوید فلان برهان است از یک طرف, فلان برهان است از طرف دیگر و اینها متعادل‌‌اند هیچ رجحانی هم ندارند از طرف دیگر من شاکم از طرف سوم. شک, برهان می‌خواهد یک وقت کسی درگیر «لا أدری» است یعنی من مسئله را نمی‌فهمم اما اگر شک باشد شک, یک امر علمی است این امر علمی برهان می‌خواهد ذات اقدس الهی می‌فرماید شما که معتقدید خدایی هست چه اینکه این عقیده‌تان حق است برهان می‌خواهد برهانش این است اما شما یک سلسله موجودات دیگر را می‌پرستید حالا یا قدّیسین بشر را یا فرشته‌ها را می‌پرستید کم کم برای آنها مجسّمه‌ای درست کردید که از نزدیک ببینید از غیر خدا چه ساخته است؟ معبود کسی است که رب باشد یعنی مشکل ما را حل کند خب کسی که مشکل ما را حل نمی‌کند توان آن را ندارد آخر چرا او را بپرستیم معبود الاّ ولابد باید رب باشد و رب الاّ ولابد همان الله است و لاغیر, غیر خدا به هیچ نحو ربوبیّتی ندارد پس غیر خدا به هیچ نحو عبادتی ندارد مسئله توحید ربوبی از دو حدّ وسط به برهان خلقت برمی‌گردد مستحضرید که وحدت و کثرت براهین را وحدت و کثرت حدّ وسط تعیین می‌کند اگر ما یک حدّ وسط داشته باشیم یک مطلب داشته باشیم به پنج عبارت تقریر بکنیم در حقیقت یک برهان است اما اگر دو حدّ وسط داشتیم که تمایز جوهری با هم دارند این دو برهان است وحدت و کثرت براهین مرهون وحدت و کثرت حدود وسطاست با دو حدّ وسط می‌شود ربوبیّت را به خلقت برگرداند یک حدّ وسط این است که خدا که رب است یعنی چه یعنی می‌پروراند, می‌پروراند یعنی چه؟ یعنی کمالی را به شیئی عطا می‌کند مستعَدّ له را به مستعِد می‌رساند فیضی را به دریافت‌کننده عطا می‌کند خب این آفرینش است دیگر اگر چیزی را به کسی اعطا می‌کند کمالی را که آن موجود ندارد می‌آفریند به او می‌دهد خب این آفرینش است پس هر ربوبیّتی به خلقت برمی‌گردد و خالق هم که غیر خدا نیست. برهان دوم آن است که هر ربوبیّتی متفرّع بر خالقیّت است تنها کسی می‌تواند بپروراند که آفریده باشد اگر کسی خواست زید را بپروراند یا این درخت را بپروراند یا این یک تکّه سنگ را در بدخشان یا یمن بپروراند که آنجا بشود لعل اینجا بشود عقیق بخواهد این موجود را بپروراند تا از درون و بیرون او, گوهر او, جوهر او, ذاتیّات او, عوارض لازم او, عوارض مفارق او باخبر نباشد که نمی‌تواند این را بپروراند چه کسی از درون و برون این خاک و آن آب و آن سنگ و آن گِل و لای باخبر است کسی که آفریده باشد کسی که از آنها بی‌خبر است چگونه می‌تواند اینها را بپروراند پس یا بر اساس عینیت یا بر اساس تلازم برهان اول بر اساس عینیت است که ربوبیّت عین خلقت است یعنی دادن دیگر, ایجاد است کمالی را ایجاد می‌کند فیضی را ایجاد می‌کند به چیزی عطا می‌کند «کان» ناقصه بازگشتش به «کان» تامّه است چون بالأخره چیزی را ایجاد می‌کند دیگر.
برهان دوم آن است که در ربوبیّت کسی بخواهد چیزی را بپروراند باید از ذات او عرضِ لازم او از عرض مفارق او از موانع پیشرفت او باخبر باشد تا او را بپروراند و این همان کسی است که او را آفریده بیگانه چه خبری از درون و بیرون این ذات دارد لذا در قرآن کریم می‌فرماید کسی می‌تواند رب باشد که آفریدگار باشد و ذات اقدس الهی با این دو برهان، مسئله توحید ربوبی را ثابت کرده است بعد توحید عبادی را در سایه توحید ربوبی اثبات می‌کند ما باید به کسی سر بسپاریم کسی را عبادت بکنیم که مشکل ما را حل می‌کند آن کسی که کاری از او ساخته نیست چرا او را بپرستیم؟ ما وقتی از الف بی‌نیازیم الف هم مشکل ما را حل نمی‌کند چرا الف‌پرست باشیم؟! ما مشکلمان را خدا حل می‌کند کارهایمان را از او می‌خواهیم او را باید بپرستیم حالا اگر جزء اوساط بودیم یا خوفاً مِن العِقاب یا شوقاً إلی الثواب اگر جزء اوحدی بودیم که تقرّباً الیه و اخلاصاً له می‌پرستیم بنابراین با دو دلیل، توحید ربوبی ثابت می‌شود بعد از اثبات توحید ربوبی, توحید عبادی ثابت می‌شود این روش قرآن کریم است لکن مستحضرید که روش قرآن روش فلسفه و کلام نیست شما در هیچ کتاب فلسفی در هیچ کتاب کلامی بین حکمت نظری و حکمت عملی دوخت و دوز نمی‌بینید این اصطلاح‌های باید و نباید را با بود و نبود هیچ جا خلط نمی‌بینید مسئله محبّت مسئله علاقه مسئله قُرب اینها مسئله‌ای نیست که در فلسفه و کلام راه داشته باشد من دوست دارم من دوست ندارم من دلم می‌تپد اینها در فلسفه و کلام نیست در فلسفه و کلام بحث این است که هست یا نیست در ریاضیات این طور است در تجربیات این طور است در هیچ علمی از علوم برهانی من می‌پسندم من نمی‌پسندم من دوست دارم من دوست ندارم مطرح نیست شما می‌خواهید برهان اقامه کنید که جهان خدا دارد یا ندارد اگر نظم علّی را پذیرفتید یا برهان حدوث است یا برهان امکان ماهوی است یا برهان امکان فقری است بالأخره با یکی از این حدود وسطا به مقصد می‌رسید اما در راه نمی‌توانید بگویید من آن را دوست دارم من این را دوست ندارم آن رقیب می‌گوید خب شما دوست نداری نداشته باش من دوست دارم مگر هیچ فقیهی می‌تواند در فقه بگوید من دوست دارم این واجب باشد من دوست ندارم آن مستحب باشد اینها تابع برهان‌اند من دوست دارم من دوست ندارم یعنی چه؟! اما این تنها و تنها روش قرآن کریم است که در مسئله عقلی در مسئله توحیدی آن‌چنان دوخت و دوز می‌کند حکمت نظری و حکمت عملی را عزم را با جزم را حق را با محبّت دوخت و دوز می‌کند برای اینکه ما اصلاً می‌خواهیم خدا ثابت کنیم یعنی یک کار علمی داریم قرآن آمده برای اینکه ثابت کند خدایی هست یعنی قرآن یک کتاب علمی است یا نور است این علم را با عمل می‌دوزد طوری تعلیم نمی‌دهد که فقط به انسان بگوید خدا هست طرزی تربیت می‌کند که بگوید خدا محبوب است این لسان قرآن است می‌بینید وقتی وجود مبارک ابراهیم خلیل می‌خواهد برهان اقامه کند خب بالأخره آفل چیزی که نبود و پیدا شد و غروب می‌کند این خودش محرّک لازم دارد اینکه نمی‌تواند خدا باشد اما وجود مبارک ابراهیم می‌فرماید: ﴿لاَ أُحِبُّ الآفِلِینَ﴾[6] من آفل را دوست ندارم چون من می‌خواهم بپرستم کسی که گاهی هست و گاهی نیست وقتی که نیست مشکل مرا حل نمی‌کند این ﴿لاَ أُحِبُّ﴾ فقط و فقط لسان قرآن است خب شما دارید برهان اقامه می‌کنید که خدا هست و واحد است و یکی است و دیگری نیست خب این چه زبانی است اینکه می‌گویند زبان قرآن زبان تازه است زبان نور است نه زبان علم شما در هیچ یعنی هیچ به نحو سالبه کلیه چه فلسفه مشّاء چه فلسفه اشراق چه فلسفه متعالیه چه عرفان نظری در هیچ کتاب علمی بین برهان و محبّت دوخت و دوز نمی‌بینید براهین قرآن کریم برای این است که به انسان بگوید شما یک محبوب دارید به دنبال چه چیزی می‌گردید برخی‌ها چهار رهزن دارند گاهی محبوب جماد دارند گاهی محبوب نبات دارند گاهی محبوب حیوان دارند گاهی محبوب انسان دارند این همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» است ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ﴾[7] ما غیر از جماد همین طلا و نقره و این چیزها, غیر از نبات باغداری و کشاورزی, غیر از حیوان دامداری و امثال ذلک, غیر از زن و فرزند و امثال ذلک چیز دیگری نداریم فرمود این چهارتا هیچ کدام نمی‌تواند محبوب شما باشد یک محبوب دارید که می‌ماند و اگر به او دل بسپارید او همه نیازهای شما را برطرف می‌کند ﴿لاَ أُحِبُّ الآفِلِینَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله اما محبّت صادق نه محبّت کاذب چیزی که شما را رها می‌کند بعد باید اشک بریزی خب چرا دوست داری به عنوان ابزار بله ابزار هستند اما کسی که مشکل شما را حل می‌کند رهایتان هم نمی‌کند خب او را دوست داشته باش فرمود: ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾[8] این راهش است وگرنه کسی را دوست دارید که پس‌فردا جز گریه چیزی برایتان نیست چند روزی هم می‌روید سر خاکش تمام می‌شود می‌رود عمر را تلف کردن همین است این دیگر حقیقت شرعیه نمی‌خواهد اتلاف عمر همین است ما کسی را می‌خواهیم که مشکل ما را حل کند و کسی را می‌خواهیم که هیچ‌گاه از ما غافل نباشد به کسی دل می‌سپاریم که اگر یک وقت ما غفلت کردیم او ما را رها نکند و آن خداست.
پرسش:...
پاسخ: خب بالأخره آدم آنها را می‌داند که ابزار کار هستند انسان ابزار کار را به اندازه ابزار به دلش راه می‌دهد نه به عنوان هدف.
براهین قرآن کریم محور اصلی‌اش آن است گاهی در متن برهان به روش عقلانی برهان اقامه می‌کند بعد در نتیجه آن مسئله محبّت و امثال محبّت را ذکر می‌کند گاهی در متن برهان به عنوان احدی‌المقدّمتین مسئله محبّت را ذکر می‌کند گاهی صدر و ساقه برهان، محبّت و گرایش و امور قلبی است که این گونه از مسائل در هیچ جای عالم نیست براهین قرآن کریم برای اثبات توحید ذات اقدس الهی روش‌های متعدّدی دارد که شاخص آن همین سه روش است یا به صورت نظری تام ذکر می‌کند نتیجه عملی می‌گیرد یا نظری و عملی را با هم مثل آستر و اَبره دوخت و دوز می‌کند یا نه, فقط از راه عمل برهان اقامه می‌کند که آن هم کمتر از برهان نظری نیست. در آن بخشی که وجود مبارک ابراهیم درباره خدا عرض کرد ﴿لاَ أُحِبُّ الآفِلِینَ﴾ فرمود اینها متحرّک‌اند زوال‌پذیرند غیبت دارند و غایب یعنی آفل محبوب نیست و خدا آن است که محبوب باشد پس آفل، خدا نیست این آستر و اَبره قرار دادن حکمت نظری و حکمت عملی برای مسئله توحید است و گاهی مستقیماً براهین توحید را از راه حکمت نظری اقامه می‌کند نظیر موارد فراوان که بخشی از اینها در اول سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت نموداری از این هم در همین آیاتی است که داریم می‌خوانیم ﴿أَمَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ کذا و کذا, گاهی صدر و ساقه برهان همان گرایشهاست مثل ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ﴾ خب این ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾ یک کالبدشکافی است یک روان‌شناسی است رفتنِ درون جان انسان، بررسی درون جان انسان درون را به حرف آوردن و به رخ انسان کشیدن انسان تو این هستی یا نیستی؟! آیا اضطرار داری یا نه خب خیلی از ماها در بسیاری از موارد، بیچاره محض هستیم در آن موارد به جایی تکیه می‌کنیم بالأخره آیا به کسی تکیه می‌کنی که قدرتش محدود است بگوید ببخشید دستم بند است یا من فرصت ندارد یا به دیگری قول دادم یا مقدورم نیست یا تو در شرایطی هستی که با هم رابطه نداریم چنین موجودی؟! فلک و مَلک حرفشان همین است که ما محدودیم ما مقدورمان نیست. کسی که قدرتش قدرت مطلقه باشد نالایق را بتواند لایق کند [شایسته پناهگاه بودن است].
چاره آن دل عطای مبدلی است٭٭٭دادِ او را قابلیّت شرط نیست
بلکه شرطِ قابلیّت دادِ اوست٭٭٭داد لب و قابلیت هست پوست[9]
با یک فیض, استحقاق می‌آفریند با فیض دیگر به مستحِق پاسخ می‌دهد
آن یکی جودش گدا آرد پدید٭٭٭ وان دگر بخشد گدایان را مزید[10]
اگر کسی بگوید من مستعِد نیستم فلک و مَلک می‌گویند خب تو لایق نبودی باید بیفتی اما خدا نمی‌گوید تو لایق نبودی به او لیاقت عطا می‌کند ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾[11] چنین موجودی می‌تواند خدا باشد آن که مضطرّ محض را نجات می‌دهد آن که قدرت او مطلقه است و هرگز محدود نیست و نمی‌توان گفت که من چون لیاقت ندارم او نمی‌دهد او می‌تواند نالایق را لایق کند او «مبدّل السیّئات حسنات»[12] است او «غافر الخطیئات»[13] است او هر زشتی را می‌تواند زیبا کند چنین کسی است خب پس این گونه از براهین را شما می‌بینید در هیچ جای عالم نیست فقط در لسان انبیاست ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ این ﴿أَمَّن﴾ «أم» منقطعه است «أم مَن یجیب» این «أم» منقطعه به معنی «بل» است یعنی آنها خدا نیستند کسی خداست که می‌تواند مشکل مضطر را حل کند همین و آنچه جناب زمخشری در کشّاف می‌گوید که این ﴿الْمُضْطَرَّ﴾ الف و لامش جنس است نه استغراق[14] این ناصواب است هیچ مضطرّی نگفت یا الله مگر اینکه جواب شنید منتها حالا ﴿عَسَی أَن تُحِبُّوا شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ﴾ گاهی موارد است انسان با اضطرار چیزی را می‌خواهد و مصلحت آدم نیست چون مصلحت نیست خدا آن را نمی‌دهد نباید گفت خدا جواب نداد آن را نمی‌دهد بهترش را می‌دهد هیچ ـ هیچ یعنی هیچ! سالبه کلیه است ـ ممکن نیست کسی بگوید خدا و جواب نشنود اگر همان مصلحت بود که همان را می‌دهد اگر آ‌ن مصلحت نبود چیز دیگر می‌دهد اگر این شخص به چیز دیگر نیاز نداشت سیّئه‌ای از سیّئاتش را می‌آمرزد اگر بی‌سیّئه بود حَسنه‌ای بر حسناتش می‌افزاید این دست خالی برنگشت این طور نیست که جناب زمخشری خیال کند الف و لام الف و لام جنس است بعضی از دعاها مستجاب نیست خیر, هیچ دعایی نیست مگر اینکه مستجاب است در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که ﴿إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾[15] این لسان, لسان مطلق است لسان, لسان وعد تام است.
پرسش: پس موانع استجابت دعا که حضرت می‌فرمایند...
پاسخ: یعنی دعا نکردید کسی گوشه چشمش به قبیله‌اش است گوشه چشمش به فامیلش است گوشه چشمش به مقامش است به منصبش است به پُستش است این مشرک در دعاست اگر ظلمی به کسی شده این از یک طرف قبیله از یک طرف یک عشیره از یک طرف به قدرت خود از طرفی به رشاه و ارتشا از طرفی به دستگاه قضا همه اینها را در نظر دارد یا الله هم می‌گوید خب این معلوم می‌شود الله را نخواست دیگر هیچ ممکن نیست کسی الله را بخواند و جواب نگیرد به وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) عرض کردند که چطور است ادعیه ما مستجاب نیست فرمود: «لأنّکم تدعون مَن لا تعرفون»[16] شما دعا نکردید شما دعا خواندید, دعا خواندن غیر از دعا کردن است «لأنّکم تدعون مَن لا تعرفون».
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ انعام, آیهٴ 45.
[2] . سورهٴ فاتحةالکتاب, آیات 2 ـ 4.
[3] . سورهٴ انعام, آیهٴ 54.
[4] . سورهٴ جاثیه, آیهٴ 24.
[5] . سورهٴ روم, آیات 19 و 50; سورهٴ حدید, آیهٴ 17.
[6] . سورهٴ انعام, آیهٴ 76.
[7] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 14.
[8] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 31.
[9] . مثنوی معنوی, دفتر پنجم, بخش 63.
[10] . مثنوی معنوی, دفتر اول, بخش 131.
[11] . سورهٴ مائده, آیهٴ 54; سورهٴ حدید, آیهٴ 21; سورهٴ جمعه, آیهٴ 4.
2. مصباح المتهجد، ص 88.
[13] . البلد الأمین, ص402.
[14] . الکشاف, ج3, ص377.
[15] . سورهٴ بقره, آیهٴ 186.
[16] . فلاح السائل, ص107.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:53

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی