display result search
منو
تفسیر آیات 83 تا 104 سوره شعراء

تفسیر آیات 83 تا 104 سوره شعراء

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 170 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 83 تا 104 سوره شعراء"
- تعلق مقام صالحین به اهل‌بیت (ع)؛
- معرفت, مقدمه عمل؛
- عالمان دین که لوجه الله کار کرده‌اند ماندنی‌اند.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (83) وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ (84) وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ (85) وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ (86) وَلاَ تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ (87) یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ (88) إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (89) وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ (90) وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ (91) وَقِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ تَعْبُدُونَ (92) مِن دُونِ اللَّهِ هَلْ یَنصُرُونَکُمْ أَوْ یَنتَصِرُونَ (93) فَکُبْکِبُوا فِیهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ (94) وَجُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ (95) قَالُوا وَهُمْ فِیهَا یَخْتَصِمُونَ (96) تَاللَّهِ إِن کُنَّا لَفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ (97) إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ (98) وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ (99) فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ (100) وَلاَ صَدِیقٍ حَمِیمٍ (101) فَلَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (102) إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُؤْمِنِینَ (103) وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (104)﴾

وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) وقتی با معارف بلند توحیدی روبه‌روست بیانش این است ﴿فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ﴾[1] وقتی در نشئه کثرت همراه با مؤمنین مشغول دعا و نیایش است سخن از ﴿رَبِّ هَبْ لِی﴾ مطرح می‌کند این اضافه «ربّ» به یاء متکلّم برای جذب عنایت است وگرنه وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) با ربّ‌العالمین کار دارد این ﴿رَبِّ﴾ گفتن یعنی ربّی, برای جذب عنایت است.
مطلب دوم آن است که معرفت, مقدمه عمل است لذا عرض کرد: ﴿رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾ در چند جای قرآن سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت», «بقره» و مانند آن دارد ﴿وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾[2] با اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بسیاری از انبیا(علیهم السلام) را نام می‌برد می‌فرماید: ﴿کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾[3] اینها با اینکه جزء بندگان صالح‌اند ولی در آخرت جزء صالحین‌اند برای اینکه صالحین هم مثل خود انبیا مثل مرسلین درجاتی دارند اگر فرمود: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾[4] یک آیه, ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾[5] دو آیه, هم انبیا با هم تفاوت دارند هم مرسلین, صالحین هم بشرح ایضاً اگر کسی در دنیا جزء صالحین بود و در آخرت به اهل بیت(علیهم السلام) ملحق شد یعنی درجه صلاح او برتر شد به گروهی که صالح‌ترند و برجسته‌ترند می‌رسد لذا اگر کسی در دنیا صالح بود بعد بفرماید: ﴿وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾ و در آیات دیگر بیاید ﴿وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ این بر ترفیع درجه حمل می‌شود.
پرسش: ولی به هر حال ایشان این سؤال را کرد؟
پاسخ: نه, دیگران هم می‌توانند این سؤال را بکنند منتها نقل نشده این لسان که لسان حصر نیست از دیگران نقل نشده یا ما دسترسی پیدا نکردیم.
اما اینکه فرمود: ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ در بعضی از روایات ما به حضرت امیر(سلام الله علیه) تطبیق شده است این حق است البته به عنوان تطبیق و نه تفسیر مفهومی, عمده آن است که آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «العلماء باقون ما بَقی الدهر»[6] این سه پیام را به همراه دارد در طول هم, یکی ظاهرش جمله خبریه است که مادامی که دین الهی هست مادامی که وجه‌الله هست عالمان دین که لوجه الله کار کرده‌اند ماندنی‌اند برای اینکه اینها لوجه‌الله کار کرده‌اند (یک) وجه‌الله برای همیشه ماندنی است (دو) پس عالمانی که لوجه‌الله کار کرده‌اند ماندنی‌اند «ما بَقی الدهر» (سه) این معنای روشن که جمله خبریه است. اما دو معنای انشایی هم در طول هم از خود این جمله می‌شود استفاده کرد یکی خطاب به خود عالمان دین است یکی خطاب به امّت اسلامی است. خطاب به عالمان دین که «العلماء باقون ما بَقی الدهر» یعنی أیّها العلما! راه هست که شما ابدی باشید خودتان را ارزان نفروشید اگر لوجه‌الله تعلیم کردید و تعلّم کردید و به علمتان عمل کردید و منتشر کردید چنین کسی «دُعِی فی ملکوت السماوات عظیما» اگر ـ معاذ الله ـ به دنبال این و آن می‌گردی که در دنیا بگویند عُظما یا قبل از مرگ می‌میری یا بعد از مرگ از یاد می‌روی.
آن بیانی که مرحوم کلینی نقل کرد این است که اگر کسی «تَعلَّم لله, عَلَّم لله, عَمِل لله» که این «لله» به نحو تنازع به هر سه فعل متعلّق است «مَن تعلَّم العلمَ و عَمِل بِه و عَلَّمَ لله دُعِیَ فی ملکوت السماوات عظیما»[7] آن وقت فرشته‌ها می‌گویند این آیت الله عظماست آن وقت این می‌ماند اگر می‌خواهی بمانی کاری بکن که آنها بگویند عظما وگرنه این بازیها قبل از اینکه بمیری از تو گرفته می‌شود این انشاء است به خود علما یعنی أیّها العلما! بکوشید این‌چنین باشید. سوم خطاب به امت اسلامی است که امّت اسلامی! شما نام بزرگانتان را حفظ بکنید این همایشها این تذکره‌ها این بزرگداشتها این کنگره‌ها از برکات الهی است که بالأخره نام اینها زنده است آثار اینها زنده است برکات اینها زنده است که «العلماء باقون ما بَقِی الدهر» معنای سومش انشایی است متوجّه به خود امت اسلامی، اینکه عرض کرد ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ می‌تواند الگویی باشد برای همه ما در این بخشهای سه‌گانه.
در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» ﴿الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾[8] چگونه انسان وارث فردوس می‌شود چگونه ارث می‌برد با اینکه مثلاً از دیگری به او نرسیده و مانند آن آنجا توضیح داده شد اینجا هم ﴿وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ این ﴿جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ ظاهراً بالاتر از آن فردوس است. ﴿وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ﴾ که در بحث دیروز گذشت وعده‌ای بود به عموی خود داد بعد ﴿فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾[9] عمده تشریح مسئله قیامت است که المعاد ما هو؟
در جریان قیامت ذات اقدس الهی چندین آیه برای تبیین مسئله معاد دارد گاهی به صورت سخنان انبیا(علیهم السلام) گاهی مستقیماً از طرف خودش. اینکه وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) عرض کرد ﴿وَلاَ تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ﴾, ﴿یَوْمَ یُبْعَثُونَ﴾ را معنا کرده است. در جریان بَعث و روز قیامت که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[10] این یوم‌الجمع است ﴿یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ﴾[11] این یوم‌الجمع است اما یوم‌الاجتماع نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» گذشت که ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾[12] یعنی مال و بنون در آنجا سهمی ندارند یا سالبه به انتفاء موضوع است یا سالبه به انتفاء محمول؛ نسبت به بنون سالبه به انتفاء موضوع است اصلاً آنجا اِبنی نیست اَبی نیست همه از خاک برمی‌خیزند اگر ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾[13] شد کسی از کسی متولّد نمی‌شود تا یکی ابن باشد یکی أب آن علاقه «مَا انقضی عنه المبدأ» هم که گذشت این برای دنیا بود نسبتها و پیوندها هم که ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾ و مانند آن, می‌ماند مسئله مال که زمین هست و مانند آن هست اما مِلک کسی نیست مال کسی نیست در اختیار کسی نیست این ذوات این جواهر و این موجودات هستند اما برای کسی نیست همین پولها را حاضر می‌کنند و گداخته می‌کنند و به پیشانی و پهلو و چهره زراندوزان می‌زنند ﴿یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ﴾[14] بنابراین درباره بنون، سالبه به انتفاء موضوع است درباره مال، سالبه به انتفاء محمول است.
پرسش: ببخشید فرزندان صغیری که از دنیا می‌روند و در روایت آمده شفاعت پدر و مادر را می‌کنند چه می‌شود؟
پاسخ: اینها هم بر اساس ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾[15] به علاقه ما کان است وگرنه همه از خاک برمی‌خیزند دیگر، کسی والد باشد و کسی ولد که نیست. شهدا از آبائشان از دیگران شفاعت می‌کنند پدر از پسر شفاعت می‌کند پسر از پدر شفاعت می‌کند اگر اولاد صالح باشد اینها به علاقه ما کان است وگرنه در آخرت که کسی از کسی به دنیا نمی‌آید خب پس اینها به لحاظ دنیاست اگر روابط حسنه را حفظ بکنند بله جزء شُفعاء خواهند بود.
پرسش: فرمود: ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ﴾.[16]
پاسخ: یعنی به علاقه ما کان دیگر وگرنه وقتی که ذات اقدس الهی بساط قیامت را پهن می‌کند ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾[17] هر کسی را به نام امامشان صدا می‌زنند و اگر گفتند علویها بیایند ان‌شاءالله ما صف بکشیم و اگر نام دیگری را بردند.
حشر محبّان علی با علی



حشر محبّان دگر با دگر


آنها صف می‌کشند ولی اینها همه به علاقه ما کان است اگر عمل صالحی باشد البته آنجا کمک می‌کند ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ می‌شود یعنی «ذریّتهم الّتی کان فی الدنیا ذریّةً» وگرنه همه از خاک برخاستند.
عمده این است که فرمود آن روز, روز اجتماع و اعتبار نیست که کسی مالک چیزی باشد مِلکی داشته باشد آنها که جامه از تن دیگران گرفتند لخت محشور می‌شوند آنها که آبروی دیگران را حفظ کردند مستوراً محشور می‌شوند، بالأخره هر چه هست انسان از دنیا باید ببرد.
این مال و بنون همان طوری که در بحث دیروز اشاره شده نظیر بیع و خُلّه است که ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾[18] یعنی نه رابطه است نه ضابطه؛ هیچ ممکن نیست در قیامت انسان با عقدی از عقود اسلامی مشکلش را حل کند چیزی بخرد یا چیزی بفروشد و نیز ممکن نیست در قیامت با رابطه‌ای از روابط خانوادگی و اجتماعی مشکلش را حل کند می‌ماند مسئله شفاعت آن هم به اذن خداست. ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ ٭ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ تنها کسانی که سلیم‌القلب‌اند محفوظ‌اند یعنی «سَلیم القلبِ مِن حبّ الدنیا» روایاتی که ذیل این آیه آمده لابد ملاحظه فرمودید اگر کسی از محبّت دنیا قلبش سالم بود نجات پیدا می‌کند. [19] یک وقت انسان ابزاری به چیزی علاقه‌مند است مثل اینکه مسافرت کرده خب مسافرخانه را در حدّ یک ابزار دوست دارد که چند روزی که اینجا هست این را کثیف نکند و زندگی بکند و بعد برود در همین حد, اگر واقعاً دنیا را در حدّ مسافرخانه نگه داشت این دیگر حبّ دنیا نیست اما اگر خیال کرده اینجا خانه است نه مسافرخانه خب اینجا مشکل پیدا می‌شود.
پرسش: محک این امر را چگونه در خود داشته باشیم؟
پاسخ: کاملاً روشن است دیگر بیننا و بین الله هر کسی بین خود و خدای خود و بین خود و قلب خود حاکم امینی است دیگر. این تعبیر لطیف قرآنی این است که بعد از اینکه در سورهٴ «القیامه» فرمود: ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾[20] تَنبئه مثل اِنباء یکی باب تفعیل است یکی باب افعال یعنی ما نبأ و خبرها را به او گزارش می‌دهیم. بعد استدراک می‌کند که چرا ما تَنبئه بکنیم چرا خبر بدهیم ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ٭ وَلَوْ أَلْقَی مَعَاذِیرَهُ﴾[21] خب ما چرا خبر بدهیم مگر او خودش نمی‌داند؟! لطیفه قرآن کریم این است که فرمود: ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾ نه «بصیرٌ» این «تاء» در ﴿بَصِیرَةٌ﴾ «تاء» مبالغه است دیگر, «تاء» تأنیث که نیست آن مبتدا مذکّر آن خبر که نمی‌تواند مؤنث باشد ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾ یعنی «علاّمةٌ» او خیلی خودش را می‌شناسد ﴿وَلَوْ أَلْقَی مَعَاذِیرَهُ﴾ ولو خیلی نزد دیگران بخواهد عذرتراشی بکند ولی خودش را می‌شناسد دیگر، آن قدر ذات اقدس الهی ما را نسبت به خودمان بصیر قرار داد که حجّت بالغه الهی تمام است هیچ کس نمی‌تواند بگوید که من نمی‌فهمم یا نمی‌فهمیدم یا اشتباه کردم بیننا و بین الله ما علامه‌ایم برای اینکه این ﴿بَصِیرَةٌ﴾ یعنی «علاّمةٌ» همه ما خودمان را می‌شناسیم دیگر، این مشکل عملی داریم نه مشکل علمی.
شما این تفسیر المیزان را که مطالعه می‌فرمایید آن بحث روایی را حتماً مطالعه کنید در همه جا نه اختصاص به اینجا چون خیلی از فرمایشات ایشان در بحث روایی هست که به آیه برمی‌گردد ولی در ضمن روایی ذکر می‌شود. آنجا ایشان یک بحث لطیف در ضمن بحث روایی دارند که در قیامت چرا حق روشن شده انسان نمی‌تواند کار انجام بدهد؟ فرمایش ایشان این است که در قیامت جا برای عمل صالح نیست ایمان می‌آید ولی عمل صالح نمی‌آید[22]، پذیرش این فرمایش آسان نیست شاید منظور شریفشان هم این مطلب نباشد.
بیان ذلک این است که در قیامت صفحه علم روشن می‌شود تکامل علمی هست یعنی خیلی از ماها خیلی از چیزها را که نمی‌دانیم در قیامت برای ما روشن می‌شود جهنم روشن می‌شود بهشت روشن می‌شود تطایر کتب روشن می‌شود صراط روشن می‌شود حساب روشن می‌شود وزن و موزون و میزان روشن می‌شود همه اینها برای ما روشن می‌شود که ما هم کاملاً می‌فهمیم مشاهده می‌کنیم تمام یعنی تمام دشواریها و مشکل این است که حق روشن می‌شود آدم می‌خواهد تصدیق کند نمی‌تواند, نمی‌تواند تصدیق کند یعنی چه؟ چون بارها عرض شد که ما نیرویی داریم که عهده‌دار اندیشه و علم و تصوّر و تصدیق و جزم است نیرویی داریم که عهده‌دار عزم و اراده و نیّت است ما اگر فهمیدیم که زید قائم است اینجا یک تصوّر کردیم یک تصدیق کردیم, تصدیق کردیم یعنی گفتیم این محمول برای این موضوع است آن موضوع دارای این محمول است چطور در منطق ملاحظه فرمودید «و تُسمّی القضیة عقداً» این قضیه را می‌گویند عقد یعنی ما با دست عقل نظری که عهده‌دار اندیشه است بین موضوع و محمول گِره زدیم این گِره در عربی همان «هو» است می‌گوییم «زیدٌ هو قائمٌ» این گِره در فارسی «است» است که می‌گوییم زید ایستاده است این گِره اسم شریفش «است» است این را می‌گویند عقد.
عمده آن است که ما عصاره این قضیه را به جانمان هم گِره بزنیم عقیده پیدا کنیم این کارِ عقل نظری نیست این کار حوزه و دانشگاه نیست این کار علم نیست این کار اندیشه نیست این کار فهم نیست این کار عقل عملی است که «ما عُبِدَ به الرحمن و اکتُسِبَ به الجِنان»[23] است ممکن است انسان صد درصد به صورت جزم بداند زید ایستاده است ولی باور نکند چرا چون یک کار جدیدی است باید عصاره این قضیه را به جان خودش گِره بزند عقیده پیدا کند نه عَقد باید مؤمن بشود این می‌تواند نشود. می‌بینید دو طلبه در حاشیه همان اتاقشان دارند سیوطی مباحثه می‌کنند برای یکی روشن شده که حق با رفیق اوست اما تمام کوشش‌ او این است که خودش را غالب نشان بدهد این مشکلش علم نیست، فهمید اما نمی‌خواهد باور کند, چنین خطری وقتی از دو نفره آمده به اجتماع می‌شود منشأ فتنه ما بسیاری از مشکلاتمان این است که عقد علمی هست ولی عقیده نیست یعنی به جانمان گِره نزدیم این را می‌گویند ایمان خب چه کسی باید گِره بزند عقل عملی که «عُبد به الرحمن و اکتسب به الجِنان» این چطور گره می‌زند این دستی دارد پایی دارد گوشی دارد چشمی دارد این عقل علمی اعضا و جوارح دارد اگر ـ معاذ الله ـ در آن جهاد نفس آن دشمن آمد دست و پای عقل عملی را بست طبق بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «کَم مِن عقلٍ أسیرٍ تحت هوی أمیر»[24] این عقل عملی بیچاره این دست و پایش بسته است این زنجیری است خب با دست زنجیری چگونه می‌شود عصاره علم را به جان گِره زد گِره نمی‌خورد, وجود مبارک موسای کلیم به فرعون گفت که برای تو دو دوتا چهارتا روشن شد ﴿عَلِمْتَ﴾ یعنی ﴿عَلِمْتَ﴾, ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[25] از این شفاف‌تر؟! همه کارشناسان باور کردند آخر تو چه می‌گویی تو نه کارشناسی نه سِحرشناسی نه معجزه‌شناسی همه آن کارشناسان گفتند اینکه من آوردم معجزه است آنها سِحر است خب چرا قبول نمی‌کنی؟! ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ این ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[26] هم یک آیه دیگر است اِستَیْقَن یعنی استیقنَ یعنی صددرصد برایشان روشن شد که حق با چه کسی است خب باور نکردند انکار کردند چرا چون عقد نیمی از راه است عقیده نیم دیگر است یعنی عصاره این علم را باید به جان گِره بزند خب این دست بسته است و فلج است چرا این معتادان با اینکه اینها هم کارتن و کارتن‌خواب را می‌بینند هم جدول و جدول‌خواب را می‌بینند این طور نیست که مستور باشد که چرا به دنبال موادّ مخدّر می‌روند اینها مشکل علمی دارند؟! صددرصد یعنی صددرصد می‌دانند پایانش تفاله شدن است اما آنکه باید تصمیم بگیرد آن عقل علمی است و آن زنجیری است شهوت او را بست حالا که بست می‌گوید تو همین لذّت زودگذر را باید تعقیب بکنی «کَم مِن عقلٍ أسیرٍ تحت هوی أمیر» همین است.
در بحثهای سابق هم ما داشتیم کسی ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾[27] را تفسیر می‌کند کتاب می‌نویسد مقاله می‌نویسد اما نامحرم که دید نگاه می‌کند این مشکل علمی ندارد این مشکل جزم و تصدیق و تصوّر و اینها ندارد این مشکل عملی دارد آنکه باید باور کند این علم را به جان خود گره بزند عقیده پیدا کند آخر با دست فلج که نمی‌شود گره زد حضرت فرمود دستش بسته است، این «کَم مِن عقلٍ أسیرٍ تحت هوی أمیر» همین است خب پس ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ (یک) ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ (دو) خیلیها اعتراض می‌کنند مگر تو نمی‌دانستی آخر علم که کاری پیش نمی‌برد فقط کار تصوّر و تصدیق دارد در بحثهای سابق هم یعنی سال گذشته این مثال را داشتیم اگر کسی دست و پای او فلج باشد یا زنجیری باشد چشم و گوشش سالم است دوربین دارد تلسکوپ دارد میکروسکوپ دارد نزدیک‌بین دارد دوربین دارد همه چیز دارد مار و عقرب را هم به خوبی می‌بیند خب این مار می‌آید او را می‌گزد و مسموم می‌کند برای اینکه چشم که فرار نمی‌کند آنکه فرار می‌کند پاست, پا هم بسته است فلج است دست, سنگ می‌گیرد می‌زند چشم که سنگ نمی‌زند شما پشت سر هم اعتراض بکن بگو مگر ندیدی خب بله دید اما چشم فرار نمی‌کند پا فرار می‌کند پا بسته است ما عضوی داریم که مسئول عمل است عضوی داریم مسئول علم است به آنکه مسئول علم است می‌گویند عقل نظر به آنکه مسئول عمل است می‌گویند عقلی که «ما عُبد به الرحمن و اکتسب به الجِنان»[28] همه را این خاندان فرمودند و شیطان در جهاد درون اوّلین کاری که می‌کند می‌خواهد این را فلج کند این شهوت و غضب را به جنگ این می‌آورد و این را به دام می‌کشد و اسیر می‌گیرد حالا که اسیر گرفت آدم هر چه هم علم پیدا کند اثر ندارد، اینکه ما می‌بینیم یک عدّه دنبال موادّ مخدّر می‌روند مشکلشان بحث اراده است.
در جریان قیامت، انسان این طور است حق برایش روشن است ولی نمی‌تواند ایمان بیاورد اگر ایمان بیاورد که می‌شود مؤمن, مؤمن که شد مخلَّد در نار نیست اگر ایمان ممکن باشد می‌شود واجب, ترک ایمان می‌شود حرام تازه می‌شود دنیا این دیگر آخرت نیست. اگر چیزی واجب باشد ترکش حرام باشد این وحی می‌خواهد نبوّت می‌خواهد رسالت می‌خواهد شریعت می‌خواهد امر و نهی می‌خواهد این دیگر می‌شود دنیا, این دیگر آخرت نیست. نموداری از این را ما در عالم رؤیا داریم. این روایتی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در جلد هشت کافی یعنی روضه کافی نقل کرد در طیّ این چند سال چند بار این روایت خوانده شد که بشر اوّلی می‌خوابید ولی رؤیا نداشت حرف انبیا را هم قبول نمی‌کردند به انبیا می‌گفتند اگر ما حرفهای شما را گوش بدهیم چه می‌شود می‌فرمودند حسابی است کتابی است بعد از مرگ پاداشی هست کیفری هست آنها انکارشان زیاد می‌شد می‌گفتند انسان که می‌میرد می‌پوسد کسی از قبرستان برنمی‌گردد, بعد خدای سبحان رؤیا را نصیب اینها کرده اینها می‌آمدند نزد پیامبرشان می‌گفتند اینها چیست که ما در خواب می‌بینیم؟ ‌فرمودند اینها نمونه آن چیزهایی است که ما به شما می‌گوییم[29] شما توقّع نداشته باشید مرده‌هایتان از قبرستان زنده بشوند ما چنین عالمی داریم نظیر این که البته این برزخ است خب همه ما رؤیا را داریم در رؤیا چه اتفاق می‌افتد در رؤیا خیلی از موارد است انسان بزرگانی را می‌بیند دوستانی را می‌بیند ارحام را می‌بیند دلش می‌خواهد چیزهایی سؤال بکند ولی نمی‌تواند وقتی بیدار می‌شود می‌گوید ای کاش من این مطلب را سؤال می‌کردم خب مگر رؤیا در اختیار خود ماست که ما سؤال بکنیم رؤیا در اختیار سوابق ماست «کژ روی جفّ القلم کژ آیدت»[30] به قول فردوسی(رضوان الله علیه)
اگر بار خارست خود کِشته‌ای



وگر پرنیان است خود رشته‌ای[31]


این از اشعار بلند مرحوم فردوسی است که از بزرگان شیعه است آن روزی که بردن نام مبارک حضرت امیر جرم نابخشودنی بود این بزرگوار بالصراحه گفت:
که من شهر علمم علی‌ام در است



درست این سخن قول پیغمبر است[32]


آن روز خیلی سخت بود کسی نام مبارک حضرت را ببرد. ما در عالم رؤیا کاملاً می‌بینیم خیلی از چیزهاست می‌خواهیم سؤال بکنیم می‌گوییم ای کاش این را سؤال می‌کردیم مگر آنجا در اختیار خود ماست ما در روز هر چه کِشتیم و کاشتیم و عمل کردیم در رؤیا همان را می‌چینیم این طور نیست که به دلخواه خودمان در رؤیا اگر کسی را دیدیم بتوانیم سؤال بکنیم این طور نیست پس این نمونه را خیلی از ماها در طول زندگی مکرّر داشتیم و داریم که یک چیزی است حق, خوب, می‌خواهیم سؤال کنیم نمی‌توانیم چرا این نموداری از صحنه قیامت و معاد است که انسان حق را می‌بیند مطلب صحیح را می‌بیند می‌خواهد رازش را بپرسد نمی‌تواند سؤال نمی‌تواند بکند ایمان هم نمی‌تواند بیاورد فقط تماشا می‌کند لذا تمام کوشش این تبهکاران این است که به خدا عرض بکنند خدایا ما را برگردان دنیا که ایمان بیاوریم نه اینکه آنجا ایمان ممکن است ولی عمل صالح ممکن نیست چون خود ایمان, عمل است عمل جانحه و قلب است در قبال عمل جارحه این طور نیست که ایمان ممکن باشد و عمل صالح ممکن نباشد اگر ایمان ممکن باشد که این شخص کافر می‌شود مؤمن، وقتی مؤمن شد دیگر به اندازه گناهش باید عذاب ببیند این دیگر مخلّد در نار نیست خب همه اینها می‌شوند مؤمن اگر مؤمن شدند یقیناً مخلّد در نار نیستند البته به اندازه معصیتشان باید عذاب بشوند اما تمام دشواریها این است که این یک محدوده، بسته است.
شما در این روایاتی که اگر کسی دو همسر داشته باشد و عادلانه بین اینها رفتار نکند این روایت نبوی را ملاحظه فرمودید که «جاء یوم القیامة أحد شقّیه ساقط»[33] این یعنی چه؟ فرمود اگر کسی دو همسر داشته باشد و بینشان عدالت رفتار نکند این نیم‌تنه می‌آید یعنی با یک چشم می‌آید با یک گوش می‌آید با یک دست می‌آید برای اینکه او عدل را رعایت نکرده این یک تشبیه معقول به محسوس است این یک تشبیه باطن به ظاهر است و مانند آن, خیلی از افراد یک‌طرفه می‌آیند یعنی فقط با عقل نظر می‌آیند برای اینکه حق را می‌بینند اما نمی‌توانند کاری کنند برای اینکه با دست بسته مردند آنجا کسی نیست که دست آدم را باز کند با عقلِ عملی که بسته بود با عقل عملی زنجیری رفتند خب آنجا چه کسی این زنجیر را باز می‌کند همان طوری که در دنیا حق مشخص بود ولی این زید نمی‌پذیرفت در آخرت هم جهنم مشخص است بهشت مشخص است توحید مشخص است ولی نمی‌تواند ایمان بیاورد.
پرسش: استاد در سورهٴ <یس> می‌گوید: ﴿هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ﴾.[34]
پاسخ: همان تصدیقِ علمی است یعنی شما راست گفتید اما من باور بکنم این را این‌چنین نیست این تصدیق علمی است یعنی نسبت محمول به موضوع است این گِره را می‌بندد این حجّت بر او تمام می‌شود حسرتش هم بیشتر می‌شود که چیزی حق است آدم می‌خواهد ایمان بیاورد نمی‌تواند.
پرسش: ایمان حاصل می‌شود اما اثر ندارد.
پاسخ: نه, اگر ایمان داشته باشد یقیناً ایمان اثر دارد ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾[35] جای قبول و نکول نیست آنجا فقط جای نفی و اثبات است که چه چیزی هست چه چیزی نیست در قیامت می‌فرماید: ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾[36] یا ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا﴾ اما همینهایی که می‌گویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا﴾ همینهایی هستند که کورند ﴿وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾[37] چرا، برای اینکه آن عقل عملی که باید ایمان بیاورد او کور است این عقل نظری که می‌فهمد بله این ﴿ابْصَرْنَا﴾ خب خدا به چه کسی می‌گوید ﴿نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾ به همینهایی که می‌گویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[38] اینها جهنم را می‌بینند اما بهشت را نمی‌توانند ببینند همان طوری که در دنیا مراکز فساد را می‌دیدند مسجد و حسینیه را نمی‌دیدند خب مسجد و حسینیه بود دیگر.
پرسش: ﴿حَتَّی یاتیک الْیَقِینُ﴾[39] یکی از مصادیقش یعنی مردن[40] [پس اینها پس از مرگ یقین می‌کنند].
پاسخ: بله درست است اما یقین علمی ﴿وَجَحَدُوا بِهَا﴾ اما ﴿وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[41] یقین علمی دارند اما ﴿وَجَحَدُوا بِهَا﴾ با اینها فرعون و آل‌فرعون صددرصد می‌دانستند وجود مبارک موسای کلیم حق می‌گوید در خواب چطور است ما یقین علمی داریم ولی ایمان نداریم یقین عملی نداریم ایمان نداریم لذا می‌گویند ما را برگردانید که ما ایمان بیاوریم.
عمده تفاوت دنیا و آخرت است این تفاوتها چند بخش است بعضی از بخشهایش تا حدودی روشن است که در دنیا جا برای جمع است و اجتماع ولی در آخرت جا برای جمع است جا برای اجتماع نیست تعاون نیست زندگی اعتباری, حاکم و محکوم, رئیس و مرئوس, قبیله و امثال ذلک نیست زندگی اجتماعی نیست ﴿وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾[42] با اینکه ﴿یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ﴾[43] با اینکه ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[44] اما ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ این تا حدودی روشن است ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾[45] که در سورهٴ «کهف» بود اینجا فرمود: ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ﴾ این روشن است ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾[46] که نفی جنس است این روشن است.
عمده آن است که در قیامت حق برایشان روشن می‌شود می‌گویند: ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾[47] خدا می‌فرماید نه خیر اینها در دنیا هم برگردند ﴿وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[48] این است که حق برایشان روشن می‌شود اما آن نیرویی که بخواهد عزم و اراده و نیّت و اخلاص داشته باشد این مطلب را به جان خود گِره بزند این نیست یعنی اینها در قیامت مثل فرعون‌اند که ﴿جَحَدُوا بِهَا﴾ اما ﴿وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[49] آن هم «اِستیقینَ» این الف و سین و تاء نظیر استکبر آن تأیید و تأکید را می‌رساند یقین پیدا کردند صددرصد وجود مبارک حضرت موسی هم فرمود تو یقین پیدا کردی که حق با من است ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالأرضِ﴾[50] این همه معجزات را فقط خدا انجام می‌دهد چرا خب باور نمی‌کنی؟! هر کسی بالأخره در درونش تفرعنی دارد.
پرسش...
پاسخ: خب این دیگر حال اضطرار است ایمان در حال اضطرار، مقبول نیست [درست است که] قیامت نشد اما این در حال اضطرار است الآن هم اگر از غرق نجات پیدا کند باز همان تفرعن را دارد این هنوز به قیامت نرسیده بعضیها هستند که واقعاً جاهل بودند در حال اضطرار ممکن است مشمول عنایت الهی باشند اما اگر کسی بر اساس عناد بر اساس تفرعن نپذیرفت مگر در حال خطر، این را ذات اقدس الهی قبول نمی‌کند.
فرمود: ﴿وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ ٭ وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ﴾ این زُلفا و قرب و نزدیکی، اختصاصی به بهشت ندارد برای جهنّمیها هم زلفه هست؛ در سورهٴ مبارکهٴ «ملک» به این صورت آمده است: ﴿وَیَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ٭ قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ ٭ فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً﴾ یعنی این جهنم را نزدیک دیدند ﴿سِیْئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوْا وَقِیلَ هذَا الَّذِی کُنتُم بِهِ تَدَّعُونَ﴾[51] بنابراین زُلفا یعنی نزدیکی، اختصاصی به بهشت ندارد.
پرسش: ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ﴾؟
پاسخ: بله ﴿یَوْمٍ﴾ یعنی ظهور قبلاً گفته شد که یوم گاهی در برابر لیل است گاهی مجموع لیل و نهار را می‌گویند, مثل اینکه می‌گویند صلات یومیه گاهی می‌گوییم یوم جمعه در قبال لیل جمعه است گاهی می‌گوییم صلوات یومیه یعنی مجموع نماز روز و شب گاهی یوم یعنی روزگار اما این ﴿یَوْمٍ﴾ یعنی ظهور مثل ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾[52] یا ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾[53] بالأخره زمینی باید باشد آفتابی باید باشد این زمین به دور خود بگردد شب و روز تولید بشود به دور آفتاب بگردد سال تولید بشود اما زمان به آن معنای جامع هست ولی به معنی شب و روز در آن قسمتها نیست خب.
فرمود: ﴿وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ ٭ وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ﴾ حالا به این غاوین به افراد گرفتار غوایت و بی‌هدفی گفته می‌شود که ﴿أَیْنَ مَا کُنتُمْ تَعْبُدُونَ﴾ آن معبودهایتان کجا رفتند؟! خود این یک تحقیر است البته این یک تَخسیر است روی تقصیر اینها یعنی خسارتی است روی تقصیر اینها وگرنه در هنگام احتجاج، همه اینها گفته شد می‌گویند حالا کجا هستند برای اینکه عذابی فوق عذاب باشد این حرف را می‌زنند چرا, برای اینکه همان چوبهایی که اینها می‌پرستیدند الآن دارد شعله‌ور می‌شود اینها را می‌سوزاند درست است خدای سبحان ممکن است چوبهای دیگر هم بیاورد اما فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾[54] نه اینکه می‌خواهد آن چوبها را عذاب بکند برای اینکه چوبی که به صورت بت در آمده این تعذیبی ندارد اینکه احساسی ندارد این نظیر هیزمهای معمولی است که در مطبخها هست اما سوزاندن این چوبهایی که به صورت بت هست تعذیبی است به بت‌پرستها نظیر ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾[55] فرمود: ﴿أَیْنَ مَا کُنتُمْ تَعْبُدُونَ ٭ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ از این بتها چه ساخته است شما را می‌توانند یاری کنند نه, خودشان را می‌توانند یاری کنند که نسوزند نه, نه نصرت هست نه انتصار. نصرت یعنی دیگری را کمک کردن انتصار یعنی از خود دفاع کردن اینها نه مشکل خودشان را حل می‌کنند نه مشکل شما را نظیر ﴿وَإِن یَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَیْئاً لاَّ یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ﴾[56] ﴿هَلْ یَنصُرُونَکُمْ﴾ نه, ﴿أَوْ یَنتَصِرُونَ﴾ نه, این سه گروه فرمود همه دارید می‌سوزید: بت‌پرستها, خود بتها و شیاطینی که اینها را اغوا می‌کردند قرین اینها بودند ﴿فَکُبْکِبُوا﴾ کَبْکَبه مثل زلزله مثل دبدبه آن زلّت و لغزش و عذاب مکرّر را در اثر تکرار این حرف می‌فهمند ﴿فَکُبْکِبُوا فِیهَا﴾ در این نار ﴿هُمْ﴾ این بتها ﴿وَالْغَاوُونَ﴾ گروه دوم ﴿وَجُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ﴾ جنود ابلیس همینها هستند که ﴿وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ﴾[57] خب حالا اینها که رفتند در جهنم با یکدیگر گفتگو دارند ﴿قَالُوا وَهُمْ فِیهَا﴾ یعنی همین بت‌پرستها که با بتها دارند می‌سوزند با این جنود ابلیس، اینها در دوزخ که هستند بر اساس ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[58] یا آنچه مستکبران و مستضعفان زیر سلطه با یکدیگر درگیر بودند اینها هم یک گفتگو دارند ﴿قَالُوا﴾ این بت‌پرستها در حالی که در دوزخ‌اند با سایر دوزخیان مخاصمه دارند اختصام دارند از جاهایی که افتعال معنای مفاعله را می‌رساند همین اختصم است اختلف است ﴿وَهُمْ فِیهَا یَخْتَصِمُونَ﴾ چه می‌گویند؟ می‌گویند ﴿تَاللَّهِ إِن﴾ این ﴿إِن﴾ مخفّف از مثقّله است ﴿إِن کُنَّا لَفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ﴾ اعتراف می‌کنند که ما در گمراهی روشنی بودیم چرا؟ برای اینکه ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ما شما بتها را همتای ربّ‌العالمین می‌دانستیم از ربّ‌العالمین می‌خواستیم رزق بخواهیم حیات و ممات بخواهیم سلامت بخواهیم حلّ مشکلات بخواهیم از شما می‌خواستیم شما را مساوی ربّ‌العالمین می‌پنداشتیم شما خصم ما هستید ما هم خصم شما هستیم.
﴿وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ﴾ تبهکارها ما را به دام شما انداختند شما را معبود ما قرار دادند ﴿فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ﴾ اینها از یک طرف نگاه می‌کنند می‌بینند ملائکه هستند مؤمنین هستند انبیا و اینها هستند که شافعین‌اند از یک طرف می‌بینند خودشان محروم‌اند می‌گویند ﴿فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ﴾ اینجا جمع آوردند بعد می‌گویند نه تنها هیچ کدام از اینها به داد ما نمی‌رسند ما یک دوست هم نداریم که مشکل ما را حل کند صدیق را مفرد آوردند اما شافعین جمع است ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ﴾[59] آنجا هم جمع است برای اینکه ملائکه هستند صدّیقین هستند صلحا هستند شهدا هستند مؤمنین هستند اینها شفعایند اما اینها که آن شافعین فراوان را می‌بینند می‌گویند ما که شافع نداریم صدیقی هم نداریم لذا صدیق را مفرد آوردند یک دوست هم نداریم مشکل ما را حل کند حمّام را که حمّام می‌گویند برای اینکه خیلی گرم است, صدیق حمیم, صدیق گرم اگر حمیم باشد اهتمام می‌کند ﴿فَلَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ اینجا فرمایش سیدناالاستاد در بحث روایی قدری تام نیست اصلاً ایمان ممکن نیست تمام دشواریهای معاد این است که حق روشن است آدم نمی‌تواند [ایمان بیاورد] برای اینکه با کدام دست به جان گِره بزند؟! ﴿فَلَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 77.
[2] . سورهٴ بقره, آیهٴ 130; سورهٴ نحل, آیهٴ 122; سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 27.
[3] . سورهٴ انعام, آیهٴ 85.
[4] . سورهٴ بقره, آیهٴ 253.
[5] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 55.
[6] . نهج‌البلاغه, حکمت 147.
[7] . الکافی, ج1, ص35.
[8] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 11.
[9] . سورهٴ توبه, آیهٴ 114.
[10] . سورهٴ واقعه, آیات 49 و 50.
[11] . سورهٴ تغابن, آیهٴ 9.
[12] . سورهٴ کهف, آیهٴ 46.
[13] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 101.
[14] . سورهٴ توبه, آیهٴ 35.
[15] . سورهٴ طور, آیهٴ 21.
[16] . سورهٴ عبس, آیات 34 و 35.
[17] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 71.
[18] . سورهٴ بقره, آیهٴ 254.
[19] . مجمع‌البیان, ج7, ص305.
[20] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 13.
[21] . سورهٴ قیامت, آیات 14 و 15.
[22] . المیزان, ج15, ص294.
[23] . الکافی, ج1, ص11.
[24] . نهج‌البلاغه, حکمت 211.
[25] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 102.
[26] . سورهٴ نمل, آیهٴ 14.
[27] . سورهٴ نور, آیهٴ 30.
[28] . الکافی, ج1, ص11.
[29] . الکافی, ج8, ص90.
[30] . مثنوی معنوی, دفتر پنجم.
[31] . شاهنامه فردوسی, فریدون, بخش 20.
[32] . شاهنامه فردوسی, آغاز کتاب, بخش 7.
[33] . جامع البیان فی تفسیر القرآن (طبری), ج5, ص203.
[34] . سورهٴ یس, آیهٴ 52.
[35] . سورهٴ زلزله, آیهٴ 7.
[36] . سورهٴ طور, آیهٴ 15.
[37] . سورهٴ طه, آیهٴ 124.
[38] . سورهٴ سجده, آیهٴ 12.
[39] . سورهٴ حجر, آیهٴ 99.
[40] . مجمع‌البیان, ج6, ص534.
[41] . سورهٴ نمل, آیهٴ 14.
[42] . سورهٴ مریم, آیهٴ 95.
[43] . سورهٴ تغابن, آیهٴ 9.
[44] . سورهٴ واقعه, آیات 49 و 50.
[45] . سورهٴ کهف, آیهٴ 46.
[46] . سورهٴ بقره, آیهٴ 254.
[47] . سورهٴ سجده, آیهٴ 12.
[48] . سورهٴ انعام, آیهٴ 28.
[49] . سورهٴ نمل, آیهٴ 14.
[50] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 102.
[51] . سورهٴ ملک, آیات 25 ـ 27.
[52] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 29.
[53] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 54.
[54] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 98.
[55] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 58.
[56] . سورهٴ حج, آیهٴ 73.
[57] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 36.
[58] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 38.
[59] . سورهٴ مدثر, آیهٴ 48.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:37

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی