display result search
منو
تفسیر آیات 23 تا 48 سوره شعراء

تفسیر آیات 23 تا 48 سوره شعراء

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 104 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 23 تا 48 سوره شعراء"
- بین معجزه و صدق ادعا تلازم عقلی برقرار است؛
- ارتباط عقل نظری و عملی در رفتار انسان؛
- عصای حضرت موسی (ع) سحر را خورد نه اسباب سحر را.



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِینَ (23) قَالَ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِن کُنتُم مُوقِنِینَ (24) قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ ألا تَسْتَمِعُونَ (25) قَالَ رَبُّکُمْ وَرَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ (26) قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ (27) قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ (28) قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ (29) قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُکَ بِشَیْ‏ءٍ مُبِینٍ (30) قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (31) فَأَلْقَی عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ ثُعْبَانٌ مُبِینٌ (32) وَنَزَعَ یَدَهُ فَإِذَا هِیَ بَیْضَاءُ لِلنَّاظِرِینَ (33) قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذَا لَسَاحِرٌ عَلِیمٌ (34) یُرِیدُ أَن یُخْرِجَکُم مِنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ (35) قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِی الْمَدَائِنِ حَاشِرِینَ (36) یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ (37) فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقَاتِ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ (38) وَقِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ (39) لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن کَانُوا هُمُ الْغَالِبِینَ (40) فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَءِنَّ لَنَا لَأَجْراً إِن کُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِینَ (41) قَالَ نَعَمْ وَإِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ (42) قَالَ لَهُم مُوسَی أَلْقُوا مَا أَنتُم مُلْقُونَ (43) فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِیَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ (44) فَأَلْقَی مُوسَی عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ (45) فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ (46) قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ (47) رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ (48)﴾

پرسش...
پاسخ: قرآن کریم جریان برخورد وجود مبارک موسای کلیم و هارون(سلام الله علیهما) را با فرعون در موارد متعددی ذکر کرده آن ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً﴾[1] را هم ذکر کردند از این روان‌تر و شفاف‌تر که فرض ندارد در کمال بزرگواری و کرامت او را دعوت کردند او برخورد خشن داشت می‌گفت: ﴿الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ﴾ و مانند آن, آنها قول لیّن داشتند دیگر.

وقتی وجود مبارک موسای کلیم وارد شد مأموریت اینها این بود که بگویند: ﴿إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾[2] مأموریت آنها همراه با معجزات بود آنها آن سه, چهار کار را کردند یعنی رفتند و گفتند ما رسول هستیم (یک) از طرف ربّ‌العالمین آمدیم (دو) حوزه رسالت ما هم ابطال نظام برده‌داری است (سه) و آزادسازی خصوص بنی‌اسرائیل است (چهار) این گفته‌ها انجام شد منتها او نپذیرفت. مانده مسئله ﴿بِآیَاتِنَا﴾[3] وقتی وجود مبارک موسای کلیم این دعوتها را ذکر کرد فرمود ما دعوتمان با یک ادّعا همراه است ما شما را به توحید دعوت کردیم و مدّعی رسالت هستیم و ادّعای ما هم با معجزه ثابت می‌شود ما اگر معجزه بیاوریم باز حرفی دارید.
﴿أَوَلَوْ جِئْتُکَ بِشَیْ‏ءٍ مُبِینٍ﴾ وثنیها و بت‌پرستها خدا را قبول داشتند می‌گفتند خدا ربّ‌الأرباب است اله‌الآلهه است واجب‌الوجود است «لا شریک له» خالق کلّ است «لا شریک له» ربّ کل است «لا شریک له» اله کل است «لا شریک له» اما آلهه جزئی در کارند ارباب متفرّقه و جزئی در کارند که ما را به او نزدیک می‌کنند این توهّم باطل را انبیا رد کردند آن اصول حق را تثبیت کردند. وجود مبارک موسای کلیم فرمود شما اگر اهل یقین هستید خدا را به عنوان مبدأ کل قبول دارید او با معجزه ما را اعزام کرد فرعون این را نفی نکرد نگفت معجزه افسون است و افیون، گفت اگر راست می‌گویید معجزه بیاورید. جناب زمخشری می‌گوید که فرعون پذیرفته که بین اعجاز و صدق دعوای مدّعی، تلازم هست ولی گروهی از اهل قبله یعنی اشاعره چون خودش از معتزلیهاست گروهی از اهل قبله این تلازم را قبول ندارند[4] آن که منکر حُسن و قبح عقلی است هیچ تلازم عقلی قائل نیست بین اعجاز و صدق دعوا برای اینکه منشأ این استقلال عقل, در اینکه «العدلُ حسنٌ, الظلم قبیحٌ» و مانند آن است و اینها این را قبول ندارند. آن روز این معنای بدیهی عقلی، مقبول فراعنه بود لذا وقتی وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿أَوَلَوْ جِئْتُکَ بِشَیْ‏ءٍ مُبِینٍ﴾, ﴿قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾ منتها اشکال آل‌فرعون در صغرا بود می‌گفتند این معجزه نیست این سِحر است برای اینکه نپذیرند می‌گفتند این معجزه نیست ولی اگر می‌پذیرفتند که معجزه بود بین اِتیان معجزه و صدقِ دعوا تلازم است چرا برای اینکه اگر کسی قدرتی پیدا کند کاری انجام بدهد که احدی نسبت به انجام کار او قدرت نداشته باشد و کار او هم جزء پیشرفته‌ترین رشته‌های علمی همان عصر باشد که متخصّصان فراوانی هم در آن زمینه هستند و چنین کاری هم در جامعه رسوخ دارد و نفوذ دارد مردم می‌پذیرند اگر چنین کسی پیغمبر نباشد ولی بتواند چنین کاری بکند این اغرای به جهل است و این از ذات اقدس الهی قبیح است چنین قدرتی را به غیر انبیا نخواهد داد و بین معجزه و علوم غریبه هم فرق است علوم غریبه, علوم موضوع و محمول و رابطه‌داری‌اند ولو افراد کم می‌توانند درس بخوانند و آن علوم غریبه را فراهم کنند و بیاورند ولی اگر خدا به کسی قدرتی بدهد که احدی مثل او نیست نه در گذشته نه آینده، معجزه معنایش همین است دیگر یعنی آن کاری که وجود مبارک صالح کرد از زمان آدم تا آن عصر هیچ کس این کار را نمی‌توانست بکند از زمان خود حضرت صالح(سلام الله علیه) الی یوم القیامه هم هیچ کسی نمی‌توانند چنین کاری بکند که از کوه ناقه در بیاورد البته انبیا می‌توانند این کار را بکنند معجزه مربوط به خصوص مردم آن عصر نیست گذشته و آینده را هم در برمی‌گیرد احدی از غیر انبیا و معصومین(علیهم السلام) قدرت ندارند آن کار را بکنند یعنی راه علمی نیست آن وقت چنین قدرت شگفت‌آوری را خدا به دست یک آدم دروغگو بدهد این کار قبیح است دیگر و قبیح از خدای سبحان صادر نخواهد شد پس بین اِتیان معجزه و صدقِ دعوای معجزه‌آور تلازم عقلی است.
وجود مبارک موسای کلیم فرمود قبول دارید گفت اگر راست می‌گویی بیاور. حرف جناب زمخشری این است که آن روز این تلازم عقلی مقبول بود ولی متأسفانه برخی اهل قبله یعنی اشاعره منکر حُسن و قبح عقلی‌اند و این را نمی‌پذیرند[5] اگر کسی حسن و قبح عقلی را نپذیرفت بسیاری از مسائل همین طور در دستش می‌ماند بالأخره راهی برای حل نیست. وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿أَوَلَوْ جِئْتُکَ بِشَیْ‏ءٍ مُبِینٍ﴾, ﴿قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾ آنجا که وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿إِن کُنتُم مُوقِنِینَ﴾ یعنی اگر شما در برابر برهان سرِ تسلیم فرود می‌آورید خب این دلیل است دیگر بالأخره عالم با این نظم عمیق و عریقی که دارد خودساخته که نیست تصادفی هم که نیست طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه که این مثل علف هرز باشد;[6] هیچ زرعی بدون زارع نیست هیچ بنایی بدون بنّا نیست و مانند آن. این حرفها را وجود مبارک موسای کلیم درباره توحید اقامه کرده است درباره دعوا این سخن را آورد که ﴿أَوَلَوْ جِئْتُکَ بِشَیْ‏ءٍ مُبِینٍ﴾ پس دعوتش به توحید است با آن بیان, دعوای او به رسالت است با این معجزه.
پرسش: فیض روح‌القدس ار باز مدد فرماید٭٭٭ دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد.[7]
پاسخ: دیگران یعنی انبیا و اولیا وگرنه فیض روح‌القدس که به غیر پیغمبر معجزه نمی‌دهد که کرامت مسئله دیگر است ممکن است کسی دعایی بکند نماز استسقایی بخواند باران بیاید دعایی بکند مستجاب بشود از اینها کم نیست اما معجزه بکند که احدی نتواند مثل او بیاورد نه در گذشته و نه الی یوم القیامه این فقط برای انبیا و معصومین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است.
فرمود: ﴿أَوَلَوْ جِئْتُکَ بِشَیْ‏ءٍ مُبِینٍ﴾, ﴿قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾ یعنی تو دعوتی داشتی و دعوایی, دعوتت را که ما نپذیرفتیم گفتیم که ـ معاذ الله ـ مجنون است بعد تهدید به زندان هم کردیم آن هم چه زندانی! نگفت که «لأسجننّک» زندانت می‌برم گفت: ﴿لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ﴾ گویا سلولهای انفرادی داشتند در زندان, گفت همانند سایر افرادی که در سلولهای انفرادی‌اند تو را هم به آنجا می‌برم وگرنه تعبیر قرآن این بود که من تو را زندانی می‌کنم نه تو را از زندانیها قرار می‌دهم خب این راجع به دعوت بود, راجع به دعوا هم فرمود من معجزه دارم گفت بیاور اگر راست می‌گویی. این حرفها را عقل ثابت می‌کند یعنی انبیا باید معجزه بیاورند (یک) حقیقت اعجاز از سنخ علوم نیست و راه فکری ندارد (دو) تلازم ضروری و عقلی هست بین اتیان معجزه و صدق دعوای مدّعی (سه) معجزه با همه علوم غریبه فرق دارد (چهار) فرقش را هم خود عقل می‌فهمد (پنج) اینها همه مسائل عقلی محض‌اند.
خب ﴿قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ ٭ فَأَلْقَی عَصَاهُ﴾ آن چوبی که در دستش بود آن را انداخت اِلقا کرد ﴿فَإِذَا هِیَ ثُعْبَانٌ﴾ اما ﴿ثُعْبَانٌ مُبِینٌ﴾ نه به صورت, ثعبان شد واقعاً ثعبان شد ثعبان شفّاف. حالا یک معجزه دیگر طلب کرد یا هم‌زمان معجزه دیگر را ارائه کرد در این بخش از آیات نیست وقتی عصا را القا کرد شده ثعبان مبین وقتی دست در جیب و گریبان گذاشت و دست را از جیب و گریبان به در آورد ﴿وَنَزَعَ یَدَهُ فَإِذَا هِیَ بَیْضَاءُ لِلنَّاظِرِینَ﴾ این دست مثل آفتاب می‌درخشید ﴿اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ﴾[8] یعنی دستت را در جیبت بگذار آن روز گذشت که انسان باید دستش را در جَیب خودش بگذارد نه در جیب دیگری و نه کیف دیگری آن که چشمش به جیب زید است و کیف دیگری او هرگز به جایی نمی‌رسد آن که دستش به جَیب خودش است و چشمش به گریبان خودش است او بالأخره می‌تواند وارث موسای کلیم باشد.
﴿وَنَزَعَ یَدَهُ فَإِذَا هِیَ بَیْضَاءُ لِلنَّاظِرِینَ﴾ کاملاً دیدند که شفاف و روشن است. در بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ <طه> و مانند آن آمده است که ﴿مِنْ غَیْرِ سُوءٍ﴾[9] این ﴿مِنْ غَیْرِ سُوءٍ﴾ شبیه آنچه است که در اول سورهٴ مبارکهٴ <مریم> آمده است آنجا وجود مبارک زکریا به خدا عرض کرد من چه وقت بفهمم که پدر می‌شوم من که خودم پیرم و همسر من هم که پیر است آن وقتی هم که جوان بود نازا بود ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾[10] در بخشی از آیات داشت که ﴿وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ﴾[11] یعنی همسرم نازاست در بخشی از آیات دارد که ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ آن وقتی که جوان بود نازا بود الآن که پیر است فرمود آن وقتی که ﴿أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَیَالٍ سَوِیّاً﴾[12] آن وقتی که سالم هستی اما زبانت بند می‌آید نمی‌توانی حرف بزنی آن وقت علامت این است اینکه نمی‌توانی حرف بزنی در حالی که ﴿سَوِیّاً﴾ یعنی بیماری روی ناطقه تو عارض نشده زبانت مشکل طبّی و آفت طبّی و آسیب طبّی ندارد زبانت سالم است نشانه‌اش این است که می‌توانی مناجات کنی ذکر بگویی دعا بخوانی نماز بخوانی اطاعت بکنی با من حرف بزنی اما با مردم نمی‌توانی حرف بزنی این کلمه ﴿سَوِیّاً﴾ برای همین است نشانه‌اش این است که همه حرفها و دعاها و ذکرها و ثناها را با خدا داری اما با مردم بخواهی حرف بزنی نمی‌توانی این معلوم می‌شود معجزه است دیگر.
اینجا هم همین طور است فرمود: ﴿اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ﴾ اما ﴿مِنْ غَیْرِ سُوءٍ﴾[13] این نظیر برص و امثال برص نیست بیماری نیست مشکل طبّی نیست این دست سالم سالم است اما مثل آفتاب می‌درخشد این معجزه دوم. خب او در معجزه بودن اشکال کرد نه اینکه معجزه است ولی آورنده‌اش پیغمبر نیست این در صغرا اشکال کرد گفت این سِحر است آن روز هم سِحر در مصر رواج داشت ﴿قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ﴾ ملأ همان افرادی هستند که چشم پر کن‌اند متمکّنان درباری هستند که به آنها می‌گویند ملأ که چشم را پر می‌کنند آدمهای عادی را نمی‌گویند ملأ به آن اطرافیانش گفت: ﴿إِنَّ هذَا لَسَاحِرٌ﴾ (یک) و در رشته خودش هم متخصّص است (دو) این دو نوع سِحر را ـ معاذ الله ـ آورده و با سِحر می‌خواهد که شما را از کشورتان بیرون کند ﴿یُرِیدُ أَن یُخْرِجَکُم مِنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِ﴾ این می‌خواهد با سِحر، مصر را بگیرد شما را از سرزمینتان بیرون کند مهم‌ترین حربه اینها همین بود خب وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) و برادرش را به سحر متّهم کردند به اینکه اینها در سحر کارشناس ورزیده هستند اینها را متّهم کردند هدف سوء اینها هم اشغال مصر بود اینها را به این هم متّهم کردند بیرون راندن قبطیها از سرزمین مصر بود اینها را به این هم متّهم کردند این تهمتها را گفتند و مصریها را تحریک کردند. بعد از آنها خواست ﴿فَمَاذَا تَأْمُرُونَ﴾, ﴿تَأْمُرُونَ﴾ معنایش این نیست که شما چه امر می‌کنید برای اینکه آنها زیرمجموعه فرعون بودند فرعونی که می‌گوید: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾,[14] ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾[15] و مانند آن اینکه مأمور نیست که آنها بشوند آمر[بلکه] این ﴿تَأْمُرُونَ﴾ همان «تأتمرون» است ﴿إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ﴾[16] مؤتَمَر یعنی نشستِ مشاوره‌ای ﴿إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ﴾ یعنی این ائتمار، مؤتمِر، مؤتمَر در آن فضای نشستِ مشورتی است اینجا هم که فرعون گفت ﴿فَمَاذَا تَأْمُرُونَ﴾ یعنی «تأتمرون» بروید مشورت کنید نظر نهایی‌تان را اعلام کنید که ما چه بکنیم آنها هم سه, چهارتا پیشنهاد دادند در طول هم البته نه در عرض هم.
﴿قَالُوا﴾ آنها گفتند این کار را بکن حالا چه وقت رفتند مطالعه کردند و خلاصه جلسه مشورت ایشان را رساندند دیگر در آیه نیست آنها بعد از ائتمار و نشستِ مشورتی و تشکیل شورای امنیت این چند مطلب را گفتند. یک: ﴿أَرْجِهْ﴾ اِرجاء یعنی تأخیر مُرجئه همان مؤخّره را می‌گویند ﴿أَرْجِهْ﴾ یعنی «أخّره» او را حبس کن یا نگهدار یا بازداشت کن (یک) برادرش هم بازداشت کن (دو) که اینها با مردم تماس نگیرند خب شما چون گفتید اینها ساحرند ما هم مثلاً تأیید می‌کنیم ﴿وَابْعَثْ فِی الْمَدَائِنِ حَاشِرِینَ﴾ حاشِر یعنی جامع, حاشرین یعنی جامعه یعنی افرادی را در سراسر کشور پهناور مصر بفرست که اینها ساحران را جمع بکنند محشور کنند مجموع کنند اینها بروند همه شهرها آن کارشناس‌ترین ساحر را جمع بکنند پس مأموریت بده به عدّه‌ای که اینها حاشر باشند جامع باشند حرف اینها را ساحران گوش بدهند اینها که رفتند در هر شهری وقتی به ساحر گفتند بیا او بگوید چشم ﴿وَابْعَثْ فِی الْمَدَائِنِ﴾ گروهی که ذی‌نفوذ باشند و از طرف تو بروند و این سحره را جمع بکنند ﴿حَاشِرِینَ﴾ یعنی «جامعین» خب چه کسانی را جمع بکنند ﴿یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ﴾ این حاشرین این جامعین این مأموران گردآوری ساحران بروند هر ساحری را نیاورند[بلکه] سَحّار را بیاورند نه ساحر را شما گفتید این دو نفر ساحرند ما برای پیروز شدن حکومت تو باید سحّار را بیاوریم که با اینها مناظره و مبارزه بکنند و پیروز بشوند وگرنه ساحر را بیاورید پیروزی نخواهد داشت.
پرسش: وقتی ... هست هر دو برابر نیستند؟
پاسخ: این ﴿عَلِیمٍ﴾ را به عنوان مشترک ذکر کردند لکن علیم بودن ساحر به اندازه سحر اوست علیم بودن سحّار هم به اندازه سحّار بودن اوست درست است هر دو صفت مشبهه هستند اما وقتی گفتند ساحرِ علیم بعد گفتند سحّار علیم یعنی آن ساحر در حوزه سِحر خود علیم است این سحّار در قلمرو سحّار بودن خود علیم است پس علیمها هم فرق می‌کنند ساحرها هم فرق می‌کنند ﴿یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ﴾.
این پیشنهاد وقتی به اطلاع و عرض فرعون رسید او دستور داد و عدّه‌ای حاشِر و جامع از طرف او در سراسر مصر رفتند و سحّار را آوردند ﴿فَجُمِعَ السَّحَرَةُ﴾ همه جمع شدند محشور شدند؛ در یک روز معیّن ﴿لِمِیقَاتِ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ﴾ حالا یا روز عید بود یا روز تعطیل بود ﴿وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحی﴾[17] در وقت چاشت, چاشت همان ساعت ده و اینهاست آن وقتی که آفتاب بالا آمده و فضا کاملاً روشن شده.
این سه, چهار پیشنهاد بود اما پیشنهادِ مردمی; به مردم هم طبق رسانه‌های آن روز گفت شما باید حضور داشته باشید منتها به زبان مردمی گفتند تا آنها کاملاً شرکت کنند امر نکردند برای اینکه آ‌نها بتوانند به حسب ظاهر آزادانه حضور پیدا کنند ﴿وَقِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ﴾ به آ‌نها گفت آیا شما حاضرید در این صحنه شرکت کنید برای اینکه دو نفر پیدا شدند می‌خواهند شما را از کشورتان ببرند مصر را با سِحرشان اشغال کنند و شما را از شهرتان بیرون کنند نسبت به مردم از راه ملّی‌گرایی وارد شدند نه مسئله دین و امثال ذلک.
پرسش: خود فرعون اعتقاد به معجزه بودن آنچه حضرت موسی آورد داشت یا نه؟
پاسخ: اعتقاد نه, عالِم بود این ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[18] همین بود که بحثش گذشت این برای او شفاف بود روشن شد که خدا مدیر کل است ربّ کل است (یک) و وجود مبارک موسی پیامبر است (دو) آنچه را که آورد سحر نیست معجزه است (سه) اما عالماً عامداً انکار کردند ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾. بیان نورانی حضرت موسی هم این بود که ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[19] فرمود آخر برایتان روشن شد که اینها معجزه است. در بحثهای سابق که انسان عالماً عامداً گاهی معصیت می‌کند آن روز مثال زده شد که ممکن است کسی تدریس بکند تفسیر بکند تألیف بکند تصنیف بکند کتاب بنویسد سخنرانی بکند سخن‌خوانی بکند ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾[20] را برای همه مردم بگوید وقتی از مجلس بیرون رفت نامحرمی را نگاه بکند خب چرا این طور است یا ﴿أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾[21] را تفسیر می‌کند در این زمینه سخنرانی می‌کند که رشوه گرفتن رومیزی زیرمیزی پوست آدم را می‌کَند انسانِ بی‌حیثیت دیگر در جامعه نمی‌تواند زندگی کند این درختها را می‌بینید اگر پوستش را کَندند حیوانی آمد پوست این درخت را کَند این دیگر خشک می‌شود این از راه پوست نفس می‌کشد این کار را می‌گویند اِسحات, اسحات یعنی پوستش را می‌کَنند ﴿فَیُسْحِتَکُم﴾[22] یعنی پوستتان را می‌کَند خب درختِ پوست‌کنده که دیگر میوه نمی‌دهد ﴿أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾ رشوه را سُحت گفتند چون پوست آدم را می‌کَند آبروی آدم را می‌برد، اینها را می‌گوید بعد هم می‌بینیم دستش [به رشوه] دراز است!
در بحثهای قبل گذشت که آنکه باید تصمیم بگیرد آن مریض است اینکه باید عالم باشد که مشکلی ندارد مثال این بود که انسان در فضای بیرون چهار قسم است یعنی یک قسم کسانی‌اند که مجاری ادراکی‌شان شفاف و سالم است چشم و گوششان سالم است دست و پایشان که مجاری تحریکی است سالم است اینها وقتی می‌بینند مار و عقرب دارد می‌آید خب فرار می‌کنند اتومبیل دارد می‌آید خب فرار می‌کنند این هم خوب می‌فهمد هم خوب می‌دود اما گروه دوم کسانی‌اند که چشم و گوششان سالم است خوب می‌بینند و می‌شنوند اما دست و پایشان فلج است این اگر مار و عقرب را دید که نمی‌تواند فرار بکند این همین‌جا می‌نشیند و نیش می‌خورد مکرّر به او اعتراض بکنند مگر ندیدی مار دارد می‌آید خب بله این دید ولی مگر چشم فرار می‌کند دست و پا فرار می‌کند که دست بسته است پا بسته است.
بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هم در این بخش این است که «کم مِن عقلٍ أسیرٍ تحت هویً أمیر»[23] آن عقل عملی که «عُبِدَ بِه الرّحمن واکْتُسِبَ بِه الجِنان»[24] او زنجیر است حالا شما بگویی مگر نمی‌دانستی خب مگر عقل نظری که متولّی اندیشه و درک و تصوّر و تصدیق و اجتهاد است می‌دود؟! این یک شأن دیگر است یک کار دیگر است. قسم سوم این است که دست و پا باز است ولی چشم و گوش بسته است یک انسان نابینا خب وقتی مار و عقرب بیاید مسمومش می‌کند. گروه چهارم کسانی‌اند که هم دست و پایشان فلج است هم چشم و گوششان در فضای درون هم همین طور است بعضیها هستند که آن بخش اندیشه‌شان سالم است بخش انگیزه‌شان سالم است اینها می‌شوند عالم عادل؛ هم خوب می‌فهمد هم خوب تقوا را رعایت می‌کند. گروه دوم کسانی‌اند که نتوانستند در جهاد درونی این نیروی تصمیم و اراده و عزم را آزاد نگه بدارند این به بردگی کشیده شده خب شما مکرّر آیه بخوان, مکرّر روایت بخوان خب این بخشی که باید بفهمد که فهمیده خودش این حرفها را برای دیگران می‌گوید مگر عقل نظری مگر قوّه علاّمه مگر بخش اندیشه تصمیم می‌گیرد آنکه تصمیم می‌گیرد «ما عُبِدَ به الرحمن واکْتُسِبَ به الجِنان» است که در جبهه جهاد درونی به بند کشیده شده خب این عالماً عامداً معصیت می‌کند برخیها هستند که این بخش عملی‌شان خوب است اما بخش نظری‌شان ضعیف است این مقدّسِ بی‌درک است این هر چه به او بگویند عمل می‌کند اما چه چیزی را باید عمل بکند نمی‌داند. گروه چهارم کسانی‌اند که هم در بخش اندیشه‌شان مشکل دارند هم در بخش انگیزه‌شان مشکل دارند نه درست می‌فهمند نه درست تصمیم می‌گیرند. وجود مبارک موسای کلیم گفت آن بخشی که متولّی عزم و اراده و تصمیم است را بستی برای تو مسلّم شد من پیغمبرم ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[25] برای تو مثل دو دوتا چهارتا روشن شد که اینها معجزه است من پیغمبرم فقط خدا فرستاده اما آن بخش تصمیم‌گیری تو فلج است این ﴿جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[26] هم همین است دیگر یعنی با اینکه از نظر علمی یقین دارند اما از نظر عملی انکار می‌کنند برای اینکه ما تنها بخش علمی‌مان مشکل ما را حل نمی‌کند مثل اینکه تنها چشم و گوش مشکل آدم را حل نمی‌کند چشم و گوش برای اینکه بفهمند اما دست و پا برای اینکه بدوند ما باید دست و پایمان را سالم نگه بداریم این دست و پای ما همان عقل عملی است.
پرسش: فرمودند که حضرت موسی بیش از هر پیغمبری معجزه داشت با اینکه بیش از هر پیغمبری معجزه داشت حتی قومش هم ایمان نیاوردند؟
پاسخ: خب بله قومشان همین فرعون به بند کشیده ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾[27] شست‌وشوی مغزی در فرهنگ قرآن همین است دیگر قرآن کریم فرمود: ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ﴾ خفیف کرد سبک کرد تهی‌مغز کرد ﴿فَأَطَاعُوهُ﴾ خب همین است دیگر وقتی ده بار, بیست بار, سی ‌بار مطلبی را به کسی بگویند که قدرت تحلیل ندارد آن بخش روشنی هم که داشت از او بگیرند این می‌شود تهی‌مغز خب تهی‌مغز را به هر سَمت فوت کنی حرکت می‌کند دیگر. در بخشهای دیگر قرآن کریم فرمود: ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾[28] یعنی خالی است خب وقتی مغز خالی بود تهی‌مغز بود این هم از این طرف گفت این می‌خواهد شما را از کشورتان بیرون کند خب آنها را به یدک می‌کشد دیگر عمده آن است که ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ خب این حرفها را وجود مبارک موسای کلیم گفت, گفت آخر برایتان روشن شد برای چه کسی بهانه می‌گیرید فرعون دستور داد که اینها جمع بشوند در میدان مبارزه و مناظره.
پرسش: آیا او می‌دانست شکست می‌خورد؟
پاسخ: نه, شکست می‌خورد نه, گفت ما با اینها به هر وسیله است با سِحر جلوی معجزه را می‌گیریم این تحلیل عقلی برای کسی است که در فضای شرح صدر زندگی کند کسی که محدوده‌اش بسته است ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾[29] شد یا آلهه اینها اهوای اینها شد ﴿اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[30] این هوسش را می‌خواهد این دو قدم دورتر را که نمی‌بیند.
﴿لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن کَانُوا هُمُ الْغَالِبِینَ﴾ در چنین فضایی نیامدند نام فرعون را مطرح کنند گفتند ساحران کشور ما می‌خواهند این کشور را حفظ بکنند ما را از خطر دشمنان نجات بدهند اگر اینها پیروز شدند ما حرف اینها را گوش می‌دهیم سخن از فرعون نبود تا بگویند که او هم به ما کم ظلم نکرده سخن از پیروی ساحران است پیروی ساحران ـ معاذ الله ـ یعنی تقدیم ساحران بر وجود مبارک موسی و هارون ما پیرو آنها باشیم در تشخیص و اظهارنظر وگرنه کشور را فرعون دارد اداره می‌کند ما که نمی‌خواهیم پیرو ساحر باشیم ساحران هم که مدّعی حکومت نیستند تا ما از آنها پیروی کنیم وقتی میدان مبارزه تشکیل شد و تماشاچیها حضور پیدا کردند و سحّاران و سحره حضور پیدا کردند و کارشناسان حضور پیدا کردند و وجود مبارک موسای کلیم حضور پیدا کرد ﴿فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ﴾ به فرعون گفتند ما از راه دور آمدیم بالأخره چیزی عاید ما می‌شود یا نمی‌‌شود؟! گفتند بله چیزی عاید شما می‌شود اجرت سنگینی دارید (یک) و جزء مقرّبان دربار ما هم خواهید شد (دو) بیش از آن مقداری که شما توقّع دارید من به شما می‌دهم ﴿قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَءِنَّ لَنَا لَأَجْراً إِن کُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِینَ﴾ اگر ما پیروز شدیم باید همان کار رعیتی را بکنیم یا بالأخره چیزی به ما می‌دهید؟ فرعون دو مطلب را به اینها گفت, گفت ﴿نَعَمْ﴾ اجر دارید (یک) ﴿وَإِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ جزء درباریان من و مقرّب دستگاه من خواهید بود (دو) حالا همه در صحنه مناظره و مبارزه حاضر شدند وجود مبارک موسای کلیم در اثر آن اقتدار الهی که داشت گفت خب شما اول کارهایتان را انجام بدهید بیندازید ﴿قَالَ لَهُم مُوسَی أَلْقُوا مَا أَنتُم مُلْقُونَ﴾ هر چه همراهتان آوردید بیندازید آنها هم به عنوان پیش‌رو حاضر شدند ﴿فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِیَّهُمْ﴾ آن طنابهایی که داشتند انداختند آن چوبهایی که داشتند انداختند میدان شده میدان مار اینجا بود که قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ <طه> بحث شد که ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾[31] که وجود مبارک موسی ترسید و وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که ترس موسای کلیم از سحر که نبود او می‌دانست که این معجزه حافظ اوست منتها فرمود مردمی که شست‌شوی مغزی شدند که ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾[32] اگر نتوانستند تشخیص بدهند بین معجزه من و سِحر آنها آن وقت چه باید کرد؟[33] خدا فرمود: ﴿لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾[34] تو پیروز می‌شوی که این در بخشهای قبل گذشت در اینجا فرمود: ﴿فَأَلْقَی مُوسَی عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ﴾ همین که عصا را انداخت ﴿تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ﴾ اِفک و دروغ و فریه و کذب اینها را بلع کرد نه چوب و عصا و طناب را, همین که وجود مبارک موسای کلیم عصا را انداخت مردم تماشاچی اطراف میدان مار دیدند که یک مار دمان است که موسای کلیم(سلام الله علیه) آن را انداخت بقیه مقداری چوب خشک افتاده یک مقدار طناب خشک افتاده دست از پا درازتر خجالت کشیدند نه اینکه این چوبها را خورده این مارها را خورده خب اگر یک مار بزرگی مار کوچک را بخورد این هر دو سِحر است; سحر را خورده نه چوب را اِفک را خورده نه طناب را آنجا هم در تعبیر آیات این بود که ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا﴾ که متأسفانه آنجا متّصل نوشته می‌شود ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾[35] یعنی «تَلقف الکید» نه «تلقف الحبل» حالا جریان حضرت امام رضا(سلام الله علیه) و آن قصّه شیر[36] جداگانه بحث شد فرمود: ﴿فَأَلْقَی مُوسَی عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ﴾ یعنی «ما یَسحرون, أی السِحر, أی الإفک» اول کسی که تشخیص داد خود کارشناسان سحر بودند اینها سحّار بودند دیگر سحّار علیم بودند ﴿فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ﴾ اینها فهمیدند این از سنخ سحر نیست اینکه معجزه هر پیغمبری با پیشرفته‌ترین رشته علمی همان عصر هماهنگ است برای همین است دیگر که مردم به متخصّصان و نخبگان مراجعه می‌کنند ببینند این از آ‌ن سنخ هست یا از آ‌ن سنخ نیست.
پرسش...
پاسخ: اگر ید بیضا بود می‌گفتند که آن یک سحر دیگر است ما یک سحر دیگر داریم اما از سنخ همینها باید معجزه بیاورد که مناظره صدق بکند وگرنه ـ معاذ الله ـ می‌گفتند آن یک سحر دیگر است ما یک سحر دیگر داریم اما وقتی از سنخ آنها باشد و سحر را ابطال بکند نه اینکه چوب را بخورد یا طناب را بخورد, این معلوم می‌شود که معجزه است همان که در سورهٴ مبارکهٴ <انبیاء> گذشت که ما حق را بر باطل پیروز می‌کنیم ﴿فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ﴾[37] «یَدمغُ» یعنی دِماغ و مغز او را از پا در می‌آورد مثل این حبابهای روی آب که اگر دستی به سر این حباب برسد مغزکوب می‌شوند فرمود: ﴿فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ﴾ ما حق را مغزکوبِ باطل می‌کنیم باطل از بین می‌رود آن وقت اینها سجده کردند و اول گروهی که پذیرفتند همین سحره بودند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ طه, آیهٴ 44.
[2] . سورهٴ شعراء, آیات 16 و 17.
[3] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 15.
[4] . الکشاف, ج3, ص309.
1. الکشاف, ج3, ص309.
[6] . نهج‌البلاغه, خطبه 185; «... زعموا أنّهم کالنّبات ما لهم زارعٌ...».
[7] . دیوان حافظ, غزل 143.
[8] . سورهٴ قصص, آیهٴ 32.
[9] . سورهٴ طه, آیهٴ 22; سورهٴ نمل, آیهٴ 12; سورهٴ قصص, آیهٴ 32.
[10] . سورهٴ مریم, آیات 5 و 8.
[11] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 40.
[12] . سورهٴ مریم, آیهٴ 10.
[13] . سورهٴ قصص, آیهٴ 32.
[14] . سورهٴ نازعات, آیهٴ 24.
[15] . سورهٴ قصص, آیهٴ 38.
[16] . سورهٴ قصص, آیهٴ 20.
[17] . سورهٴ طه, آیهٴ 59.
[18] . سورهٴ نمل, آیهٴ 14.
[19] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 102.
[20] . سورهٴ نور, آیهٴ 30.
[21] . سورهٴ مائده, آیهٴ 42.
[22] . سورهٴ طه, آیهٴ 61.
[23] . نهج‌البلاغه, حکمت 211.
[24] . الکافی, ج1, ص11.
[25] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 102.
[26] . سورهٴ نمل, آیهٴ 14.
[27] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 54.
[28] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 43.
[29] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 43.
[30] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 43; سورهٴ جاثیه, آیهٴ 23.
[31] . سورهٴ طه, آیهٴ 67.
[32] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 54.
3. نهج البلاغه،خطبه4.
[34] . سورهٴ طه, آیهٴ 68.
[35] . سورهٴ طه, آیهٴ 69.
. عیون أخبار الرّضا، ج 2 ص 171و 172.[36]
[37] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 18.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:02

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی