display result search
منو
تفسیر آیه 117 تا 119 سوره هود

تفسیر آیه 117 تا 119 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 89 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 117 تا 119 سوره هود
- تأثیرعالمان در تبلیغ دین
- بت‌پرستی مدرن
- اجتهاد علمی و عملی
- روز جهانی قدس
- چهارشنبه سوری
- آزادی انسان در انتخاب هدایت
- هدایت عمومی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و ما کان ربک لیهلک القری بظلم و اهلها مصلحون ٭ و لو شاءَ ربک لجعل الناس امةً واحدةً و لا یزالون مختلفین ٭ الا من رحم ربک و لذلک خلقهم و تمَّت کلمة ربک لأملأن جهنم من الجنة و الناس اجمعین﴾

بعد از اینکه قصص برخی از انبیای معروف الاهی (علیهم السلام) را بازگو فرمود و ثمره شیرین مؤمنان به انبیا را ذکر کرد و آثار تلخ مخالفان وحی و نبوت را ذکر فرمود به رسول گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم دستور صبر و پایداری و مقاومت داد وظیفه عالمان دین را هم مشخص کرد که اینها می‌توانند اولوا بقیه باشند یعنی والیان بقا باشند یعنی در حد خود بقیة الله باشند که جزء شاگردان بقیة الله بالاصل‌اند آن‌گاه فرمود اگر اینها به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر عمل می‌کردند جامعه تا حدود زیادی اصلاح می‌شد آنها امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند جامعه به فساد مبتلا شد و گرفتار هلاکت شد از یک سو خود اینها هم که می‌توانستند اولوا بقیه بشوند دیگر اولوا بقیه نشدند اینها هم مانند دیگران رخت بربستند اینها هم از بین رفتند اینکه فرمود در بخشی از آیات ﴿ان یشأ یذهبکم ایها الناس و یأتِ آخرین﴾ یعنی شما را می‌برد و دیگران را می‌آورد خب خدا هر روز دارد این کار را می‌کند اینکه فرمود ﴿ان یشأ یذهبکم ایها الناس و یأتِ آخرین﴾ یعنی شما هم دیگر نسیاً منسیا خواهید شد دیگر نامی از شما و اثری از شما نخواهد بود بلکه هلاکت زودرس هم ممکن است به سراغتان بیاید وگرنه بر اساس نظام تکوین خب هر روز خدای سبحان یک عده را می‌برد یک عده را هم به دنیا می‌آورد آنچه که در گورستانها مشاهده می‌شود رفتن یک عده است و آنچه در بیمارستانها که برای نوزادها آماده شد بررسی می‌شود یعنی ورود یک عده است هر روز یک عده وارد این دفتر دنیا می‌شوند یک عده هم خارج می‌شوند اما خدای سبحان یک عده را تحقیر کرد فرمود ﴿ان یشأ یذهبکم ... و یأتِ آخرین﴾ نظیر اینکه ﴿وَ ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم ثم لایکونوا امثالکم﴾ فرمود شما اگر به وظایفتان عمل نکردید خدای سبحان شما را می‌برد یک عده دیگر را به جای شما می‌آورد که آنها مثل شما نباشند مثلاً اولوا بقیه باشند خودشان هم می‌مانند دیگران را هم حفظ می‌کنند پس وظیفه عالمان دین این است شما می‌بینید در کشورهایی که عالمان دین حضور ندارند الیوم که الان بشر بیش از این وسایل نقلیه‌ای که در کوی و برزن هست در این آسمانها ماهواره دارد الیوم که برای پیاده شدن در دورترین کرات الان آماده شدند در چنین شرایطی که علم واقعاً پیشرفت کرده است بت‌پرستی مثل عصر جاهلیت کاملاً رایج است شما وقتی سری به هند می‌زنید سری به چین می‌زنید می‌بینید الان هم مردم مثل 1400 سال قبل 1600 سال قبل دو هزار سال قبل در برابر بتها خاضع‌اند انواع و اقسام نحله‌های منحوسی که در بعضی از این خاور دور هست نشانه همین کار است خب آنجا هم اگر علمای دین بودند که این‌طور نمی‌شدند که اگر خدای ناکرده در این منطقه هم عالمان دین نباشند افراد ساده‌لوح باورهای فراوانی دارند یک، شیادها هم در کمین‌اند دو، همان کاری که در هند و چین و بخشی از ژاپن پدید آمده اینجا هم پدید می‌آمد سه، اینکه واقعاً سهم مهمی عالمان دین دارند و اینها به حق وارثان انبیایند و آن کشورهایی که اینها را ندارند الیوم هم گرفتار انحا و اقسام بت‌پرستی است شبیه همان بت‌پرستیهایی که مشئوم و مذمومی که در دوران جاهلیت بود چه چیزی به عنوان بت فرض شده است که اینها نمی‌پرستند در دیار خاور دور، که حالا نام بردنش لازم نیست غرض آن است که هر جا اولوا بقیه نباشد این خطر هست هر جا اولوا بقیه باشد اینها نیست فرمود اگر اولوا بقیه یعنی کسانی که ولایت بر بقا دارند بقای خودشان و بقای جامعه وجود مبارک ولی عصر مثل یک آفتاب است این عالمان دین که شاگردان او هستند در کنار سفره آن حضرت نشستند ستاره‌های ریزی‌اند که در منظومه شمسی آن حضرت حرکت می‌کنند نورشان را از او می‌گیرند برکتشان را از او می‌گیرند به رهبری او حرکت می‌کنند ولی بالأخره اولوا بقیه‌اند هم خودشان ماندند هم جامعه را حفظ کردند بعد از اینکه این بخش را بیان فرمود، فرمود اگر ما یک منطقه‌ای را به هلاکت رساندیم حتماً عادلانه و حکیمانه بود این کلمه ﴿بظلمٍ﴾ را گفتند این قید قید توضیحی است اینکه فرمود ﴿و ما کان ربک لیهلک القری بظلمٍ و اهلها مصلحون﴾ این کلمه ﴿بظلمٍ﴾ قیدش احترازی نیست برای اینکه اصلاً ذات اقدس الاه ﴿و لا یظلم ربک احدا﴾ این هم نکره در سیاق نفی است که احدی مورد ظلم خدای سبحان نیست در بخشهای دیگر هم فرمود که ﴿و إن کان مثقال حبة من خردل اتینا بها و کفی بنا حاسبین﴾ ما در محاسبه اعمال و عقاید و رفتار مردم اگر به اندازه پر اسنفجی هم باشد آن را به حساب می‌آوریم این ﴿فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره﴾ هم ناظر به همان است که ما حق کسی را ضایع نخواهیم کرد عدل محض است و حکمت صِرف بنابراین اینکه فرمود خدا ظالمانه هیچ منطقه‌ای را ویران نمی‌کند این قید می‌شود قید توضیحی برای اینکه فرمود ﴿و اهلها مصلحون﴾ خب وقتی اهل یک منطقه‌ای صالح و مصلح باشند یقیناً خدای سبحان اینها را به عذاب گرفتار نمی‌کند اصلاح هم نظیر احسان به دو قسم تقسیم می‌شود یک وقت می‌گوییم اَصلَحَ یعنی اصلاح کرد بین دیگران یک وقت می‌گوییم اَصلَحَ یعنی فَعَلَ فعلاً صالحاً مثل احسان یک وقتی می‌گوییم اَحسَنَ یعنی به غیر احسان کرده است قرض الحسنه داد مشکلش را برطرف کرد بیماری‌اش را برطرف کرد و مانند آن یک وقت می‌گوییم اَحسَنَ یعنی اتی بفعلٍ حسن احسان به هر دو قسم زیرمجموعه یک امر کلی است که ﴿ان الله یامر بالعدل و الاحسان﴾ اصلاح هم این چنین است اَصلَحَ یعنی اتی بفعلٍ صالح اینکه می‌گویند «و من اصلح ما بینه و بین الله اصلح الله ما بینه و بین الناس» آن «اصلح ما بینه و بین الله» یعنی آدم صالحی باشد آنجا هم که فرمود «صدقة یحبها الله اصلاح بین الناس اذا تفاسدوا و تقارب بینهم اذا تباعدوا» که مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) نقل کرد آن اصلاح به معنی دوم است فرمود آن صدقه‌ای که محبوب خداست اصلاح بین دو نفر است که اگر این دو نفر به فساد گراییدند و اختلافی دارند آدم بتواند بین اینها اصلاح کند نظیر آن اصلاحی که در قرآن راجع به اصلاح خانوادگی بین زن و شوهر است که ﴿فاصلحوا﴾ یا نظیر آن اصلاحی که بین دو فرقه از مؤمنین است که ﴿و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما﴾ خب پس اصلاح مثل احسان دو قسم دارد فرمود اهل یک منطقه اگر صالح و مصلح باشند خدای سبحان هرگز آنها را عذاب نمی‌کند بنابراین پس این کلمه ﴿بظلمٍ﴾ می‌شود قید توضیحی
سؤال: ... جواب: بله وقتی که برکت باشند هم دنیا نام آنها باقی می‌ماند نظیر همین بزرگانی که کتابهای اینها رواج دارد آثار اینها رواج دارد و نام آنها و سنت اینها رواج دارد در نوبتهای گذشته هم اشاره شد که ما به دو تا اجتهاد مأموریم یک اجتهاد علمی که خب چیز روشنی است که انسان باید مجتهد باشد نوآوری داشته باشد و مبتکر باشد و اینها یک اجتهاد عملی آن اجتهاد عملی کاری به مسائل علمی ندارد آن به مدیریت و اجرا و اینها برمی‌گردد اینکه امام فرمودند «من سن سنةً حسنةً فله أجرهاو أجر من عمل بها» این سنت گذاری این اجتهاد در مدیریت و فن است که انسان جامعه را چطور اصلاح کند هر کدام ممکن است یک کار خیر را انجام بدهند اما وقتی کسی در سمتی قرار گرفته که حرفهای معقول و مقبول دارد این موظف است که نوآوری فنی هم داشته باشد در جامعه یک کار جدیدی هم بکند که مردم او را به رسمیت بشناسند و همان را هم هر سال ادامه بدهند این می‌شود سنت حسنه اینکه امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند که آخرین جمعه ماه مبارک رمضان به عنوان حمایت از قدس است خب این نه آیه قرآن است نه دلیل روایی بر آن هست اطلاقات ادله قرآنی و روایی هست دلیل عقلی هست که باید از مظلوم و مستضعف حمایت کرد کاری است بسیار خوب هر روزی هم بالأخره انسان این کار را انجام بدهد جا دارد و هر فرصتی هم فرادا مثنا باشد انجام می‌دهد اما یک روز همه جمع بشوند سراسر جهان اسلام آثار فراوانی دارد این را می‌گویند سنت حسنه «من سنَّ سنةً حسنةً» در قبالش یک سنت سیئه‌ای هم هست که نظیر این چهارشنبه سوری است که حالا به زحمت می‌خواهید از مملکت بردارید نمی‌توانید آن هم یک سنت سیئه است این سنت گذاری یک ابتکار و مدیریت و فن اجرایی است کاری به مقامات علمی ندارد آن بزرگوارانی که گفتند فضای سبز از حرم تا حرم این یک سنت است که انسان به درختکاری، سالی در یک روز معینی به صحرا برود درختی بکارد آبیاری کند و مانند آن هر روز این خوب است اما حالا سالی در فلان روز معین همه مردم جمع بشوند درخت بکارند می‌شود سنت حسنه «من سنَّ سنةً حسنة» ما موظفیم برای این کار سرمایه‌گذاری کنیم ما را تشویق کردند به این کار عمل تک و فرادا اثر کم دارد عملی که معقول باشد علماً یک، مقبول باشد عند الامت الاسلامیه دو، از یک آدمی که حرف او سکه قبولی دارد صادر بشود سه، این می‌شود سنت حسنه این اجتهاد در مدیریت است اجتهاد در اجراست از این سنن بعد از انقلاب کم نبود به لطف الاهی خب عالمان دین آنهایی که اولوا بقیه‌اند به فکر این‌گونه از مسائل‌اند اینها چیزهای ماندنی است برکات الاهی است و می‌ماند خود کار می‌ماند مبتکرِ این کار می‌ماند جامعه هم در سایه این ابتکارِ ماندگار می‌ماند فرمود انبیا آمدند حرفهایشان را گفتند یک عده‌ای پذیرفتند یک عده‌ای هم نپذیرفتند انبیا نصیحت کردند ما درِ توبه را باز گذاشتیم آنها در شقاق و نفاق بودند بالأخره عذاب دامنگیرشان شد خدای سبحان سه اصل را در قرآن کریم برای ما بازگو کرد یک اصل این است که هر گاه ملتی قیام کرد ما او را مظلوم نمی‌کنیم ما او را بی ثمر نمی‌کنیم قیامش را بی ثمر نمی‌کنیم دو اینکه هر گاه ملتی به تباهی تن در داد ما بعد از یک مدتی بساط او را جمع می‌کنیم سه اگر ملت به آن سمت یا این سمت نرفت افرادی گوشه و کنار این چنین بودند یا خوب‌اند یا بد اگر خوب‌اند که ما آنها را تا آن جایی که ممکن است در نظام هستی حفظ می‌کنیم اگر بد بودند شاید بگیریم شاید نگیریم به عقوبت آخرت احاله بدهیم این‌طور نیست که اگر افراد بد بودند فوراً عذاب بیاید اما امت اگر به تباهی تن در داد بعد از یک مدتی خدای سبحان بساط او را برمی‌چیند بساط امت غیر از بساط افراد است در فساد و ظلم ولی در جریان عدل و داد بساط فرد نظیر بساط جامعه اثر مثبت خود را به همراه خواهد داشت فرمود ما اینها را هدایت کردیم و اینها نپذیرفتند حالا که نپذیرفتند بیراهه رفتند یعنی در نظام تکوین بر قدرت الاهی فائق آمدند یا نه خدا جلوی اینها را باز گذاشته نه تفویض کرده اینها را آزاد گذاشته فرمود آزادید فرمود اینها که بیراهه رفتند این‌طور نیست که ما نتوانیم جلوی اینها را بگیریم می‌توانیم جلوی اینها را بگیریم ولی خب آن دیگر فایده ندارد آن دیگر می‌شود جبر ما می‌خواهیم آزادانه اینها راه را انتخاب بکنند ما گفتیم این راه حق است این راه باطل است ﴿وَ قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شا‌ء فلیکفر﴾ ﴿لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی﴾ ﴿و هدیناه النجدین﴾ ﴿انا هدیناه السبیل﴾ و دهها آیات دیگر فرمود این هم راه خیر این هم راه بد کمال در انتخاب ‌آزادانه است کسی را وادار بکنند راه خوب برود یا راه بد نرود اینکه کمالی در کار نیست فرمود اما این چنین نیست که ما اینها را رها کرده باشیم اینها بشوند مستقل اینها آزادند نه مستقل ما به اینها آزادی دادیم هیچ کس هم نمی‌تواند آزادی اینها را بگیرد حتی خود اینها هم نمی‌توانند آزادی خودشان را از خودشان بگیرند برای اینکه اینها آزاد خلق شده‌اند مگر انسان می‌تواند جلوی آزادی خودش را بگیرد اگر یک وقتی کاری کرد حتی انتحار آزادانه انتحار می‌کند تصمیم می‌گیرد اراده می‌کند انتخاب می‌کند وسیله فراهم می‌کند انتحار می‌کند ما مجبوریم که آزاد باشیم این کمال ماست ما که خودمان را آزاد نکردیم که دیگری ما را آزاد کرد ما در حریت مجبوریم و این تثبیت حریت است تکامل حریت است نه کسی می‌تواند از ما بگیرد نه خود ما می‌توانیم جلوی آزادیمان را بگیریم اگر کسی دست و پای کسی را می‌بندد او را از صحنه بیرون می‌کند اینکه فعل او نیست این مورد فعل است نه مصدر فعل نمی‌گویند این شخص رفت می‌گویند این را بردند پس همان‌طور که لباسش را بردند خود او را هم از صحنه بیرون می‌برند ممکن نیست همان‌طوری که دو دو تا پنج تا محال است دو دو تا سه تا محال است، محال است انسان کاری انجام بدهد و آزاد نباشد هیچ ممکن نیست نه اینکه بد است نه اینکه ظلم است ظلم مربوط به حکمت عملی است بحث حریت انسان در حکمت نظری است انسان خُلِقَ حراً مثل اینکه نمی‌شود گفت دو دو تا پنج تا بد است دو دو تا سه تا بد است سخن از بدی و خوبی در حکمت عملی است یعنی در مسائل اخلاق در مسائل فقه در مسائل حقوق آنجا سخن از بد و خوب و حسن و قبح و ظلم و عدل و اینهاست اما در مسائل ریاضی در مسائل فلسفی در مسائل کلامی اینها سخن از بد و خوبی نیست که سخن از حق و باطل است سخن از ضرورت و امکان است آیا ممکن است انسان در کاری مجبور باشد نه محال است مثل اینکه ممکن است دو دو تا بشود سه تا یا پنج تا نه محال است خب اگر کسی را وادار کردند دستش را گرفتند از صحنه بیرون کردند آن چطور؟ می‌گویند او مورد فعل است نه مصدر فعل همان‌طور که لباسش را بردند او را هم بردند این که فعل او نیست اگر کسی را وادار کردند گفتند اگر این کار را نکنی تو را می‌کشیم این کمال اختیار را دارد می‌تواند قتل را بپذیرد می‌تواند برای حفظ حیات خود قتل را نپذیرد و آن کار را انجام بدهد کار را با اختیار انجام می‌دهد با انتخاب انجام می‌دهد می‌گوید من باید بمانم آن کار قابل تدارک است بعداً هم انجام می‌دهم بنابراین ممکن نیست انسان کاری را انجام بدهد که بی حریت و بی آزادی باشد ما مجبوریم که ‌آزاد باشیم الانسان حرٌ بالضروره مثل دو دو تا چهار تا بالضروره اینجا جای ضرورت است نه جای امکان جای عدل و حق، حسن و قبح و اینها نیست فرمود ما او را آزاد آفریدیم هیچ کس نمی‌تواند جلوی آزادی او را بگیرد که او کاری انجام بدهد یا کار نکند اما آیا آزادی انسان مثل آزادی خداست _معاذالله_ که ضرورتش ازلی باشد یا ضرورتش بالغیر است آتش می‌سوزاند بله بالضروره می‌سوزاند اما این ضرورت ضرورتِ ازلی است یا ضرورت ذاتی آیا این ضرورتش بالذات است یا بالغیر یعنی خود این انسان یک موجود ضرورتِ ازلی‌داری است بالضرورة الازلی این‌طور است یا به او دادند خب به او دادند دیگر انسان این‌طور خلق شده خب همانی که خالق است ممکن است جلویش را بگیرد فرمود ما اگر خواستیم می‌توانیم جلویش را بگیریم خب اینهایی که با خوابهای وحشتناک اوضاعشان برمی‌گردد یا با تشویقها با تهدیدها برمی‌گردند با علل و عوامل بیرونی برمی‌گردند دیگر اما با میل خودشان برمی‌گردند خدای سبحان از چند راه می‌تواند مسیر مختلفان را برگرداند اینها را به راه بیاورد یا با رؤیاهای ترس یا با زلزله‌ها یا با خسفها یا با نموداری از عذابهای دنیایی و مانند آن می‌تواند جلوی اینها را بگیرد ولی خب این کمال نیست در بخشی از آیات فرمود ﴿وَ لو شاء ربک لآمن من فی الارض کلهم جمیعا﴾ ما اگر بخواهیم سراسر این شش هفت میلیارد بشر همه می‌شوند مؤمن هیچ کسی کافر نمی‌شود ولی خب این دیگر کمال نیست ﴿وَ لو شاء ربک لآمن من فی الارض کلهم جمیعا﴾ ولی ما می‌خواهیم بر اساس ﴿قد تبین الرشد من الغی﴾ ﴿من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر﴾ بشود تا او بشود آزاد اینجا هم که فرمود اینها اختلاف کردند فرمود ما اگر بخواهیم جلوی اختلاف اینها را می‌گیریم این‌طور نیست که حالا اینها، درست است اینها ضرورت دارد اما ضرورت اینها که ضرورت ازلی نیست الله حرٌ بالضرورة الازلیه الانسان حرٌ بالضرورة بالغیر او را آزاد آفریدند خب همان آفریننده ممکن است مسیرش را برگرداند
سؤال: ... جواب: بله ما را خدای سبحان این‌طور آفرید که بدیهی را می‌فهمیم در سایه بدیهی نظری را می‌فهمیم و تا یک مدتی هم این‌طور است و اگر خواست خدای سبحان همین را می‌تواند بگیرد چه اینکه برخی‌ها در دوران کهنسالی و فرتوتی همه آنچه را که در حوزه‌ها و دانشگاهها خواندند از یادشان می‌رود که ﴿لکیلا یعلم من بعد علمٍ شیئا﴾ همه را از او می‌گیرد این‌طور نیست که حالا این علمی که ما داریم برای ما ضرورت ازلی باشد و قابل زوال نباشد ماییم این چنین می‌فهمیم و ما را این چنین خلق کرد و کمال ما هم در این است ما نسبت به خودمان مستقلیم نسبت به دیگران و هم نوعمان مستقلیم نسبت به جهان طبیعت مستقلیم اما نسبت به عالم آفرین که مستقل نیستیم که نسبت به او تابعیم بخواهد برگرداند برمی‌گرداند همین که یک قطره آب را به این صورت درآورده بعد دوباره برمی‌گرداند خاک می‌کند ﴿منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخری﴾ اینکه در برخی از مجلات گفتند اسلام می‌خواهد ما برده باشیم برده چه کسی باشیم؟ ما نه برده خودمان باید باشیم که طبق هوس کار کنیم نه برده مستعمران دیگر باید باشیم نه برده آسمان و زمین ما فقط برده ذات اقدس الاه هستیم و این عالی‌ترین افتخار ماست وجود مبارک حضرت امیر در این دو سه جمله دعایی که مرحوم محدث قمی (رضوان الله علیه) در بخشهای ماه رجب نقل می‌کند آنجا عرض می‌کند «الهی کفیٰ بی عزاً ان اکون لک عبدا وَ کفی بی فخراً ان تکون لی ربا انت کما احب فاجعلنی کما تحب» خدایا فخر و شرف من در همین بس که بندهٴ توام او کمال محض است او جمال محض است من بنده جمال و کمالم خیر مرا می‌خواهد بالأخره ما از جایی آمدیم به جایی هم می‌رویم یک راهنما می‌طلبیم اینجا خدای سبحان فرمود اینها گرچه در برابر انبیا ایستادند ولی ما بخواهیم جلوی اینها را می‌گیریم اما گرفتن این می‌شود بر اساس جبر این که کمال نیست ﴿ولو شاء ربک لجعل الناس امةً واحدةً﴾ بله خدا می‌تواند مثل همان آیه که فرمود ﴿و لو شاء ربک لآمن من فی الارض کلهم جمیعا﴾ اما خب این که کمال نیست یک جامعه‌ای را به اجبار به طرف ایمان بکشانند این کمال نیست این یک سکوت است و نه سکون کمال انسان در این است که با علم خود [با] معرفت خود تصمیم بگیرد و راه خیر را طی بکند ﴿و لو شاء ربک لجعل الناس امةً واحدةً﴾ اما ﴿و لا یزالون مختلفین﴾ دائماً اینها با هم اختلاف دارند اختلاف را همان‌طور که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) مشخص کردند این کلمه اختلاف مخالفت تخالف اینها از ریشه خَلف است خَلف یعنی پشت سر، کسی که کار دیگری و حرف دیگری و روش دیگری را پشت سر می‌گذارد در خَلف خود قرار می‌دهد این با او اختلاف دارد این در خلف قرار دادن پشت سر قرار دادن یا حق است یا باطل اگر این کثرتها به وحدت و نظم برگردد یک اختلاف محمود و ممدوحی است و اگر این اختلافها به وحدت برنگردد به نظم برنگردد یک اختلاف مذموم و مشئومی است اختلافهای که قرآن کریم بازگو می‌کند نظیر اختلاف اللیل والنهار خب اگر همیشه روز بود که زندگی ممکن نبود همیشه شب بود که زندگی ممکن نبود و خدای سبحان یک عده را تهدید می‌کند می‌فرماید ما اگر بخواهیم این شمس را دستور می‌دهیم آرام باشد همیشه بشود روز تا شما آب بشوید ﴿جعل الله علیکم النهار سرمدا﴾ اگر از آن طرف بخواهیم همیشه دستور می‌دهیم او نتابد ﴿جعل الله علیکم اللیل﴾ اگر لیل سرمد بود ﴿من إله غیر الله یأتیکم بضیاء أفلا تسمعون﴾ و مانند آن اینکه در بخشی از آیات قرآن کریم اختلاف اللیل و النهار را از بهترین آیات الاهی می‌شمارد همین است یعنی لیل در خلف نهار می‌آید نهار در خلف لیل می‌آید خلیفه یکدیگرند مکمّل یکدیگرند باعث می‌شود که هم آسایش مردم تأمین است هم کسب و کار مردم تأمین است این یک اختلاف پر برکتی است در نظام سپهری و هیأت و نجوم از نظر کشاورزی هم فرمود اگر همه میوه‌ها یک رنگ بود یک مزه بود یک اندازه بود که مشکلات طبیعی شما برطرف نمی‌شد ما این میوه‌ها را رنگارنگ با مزه‌های گوناگون با کمیتها و کیفیتهای مختلف آفریدیم که نیازهای شما را تأمین کند عسلها هم بشرح ایضاً [همچنین] اگر همه عسلها یک رنگ و یک طعم و یک خاصیت بود گرچه در اصل خاصیت مشترک‌اند نیاز شما برطرف نمی‌شد فرمود از بطون این نحل عسلی می‌آید که ﴿مختلفٌ الوانه﴾ از این درختها میوه‌هایی می‌آید که ﴿مختلفٌ الوانها﴾ معادن اگر همه معادن طلا بود آن هم مثل زغال سنگ بی ارزش بود معدن طلا لازم است معدن نقره لازم است معدن زغال سنگ لازم است معادن دیگر لازم است در معدن طلا و نقره رنگهای گوناگون لازم است فرمود از این معادن ﴿مختلفٌ الوانها﴾ ما خلق می‌کنیم اینها اختلافهای محمود و ممدوح است که به نظم برمی‌گردد کثرتش به وحدت برمی‌گردد این اختلافها به اتحاد برمی‌گردد همه اینها برای تأمین یک هدف مشترک است اما یک اختلاف است که انسان کمین می‌کند تا دیگری را ساقط کند این اختلاف مذموم است که فرمود اینها غالبا در بسیاری از موارد گرفتار این اختلاف مذموم‌اند اینها به جای اینکه با هم باشند در کنار هم باشند پشت سر هم قرار گرفتند تا دیگری را در کمین‌گاه او بگیرند همان آیه 213 سورهٴ مبارکهٴ بقره که قبلاً بحث شد این اختلافها را مشخص فرمود فرمود در مسائل علمی مسائل دینی خب اختلاف نظر هست این اختلاف نظر یک وسیله تکاملی است هر کسی اندیشه‌ای دارد آرایی دارد مبادی فکری دارد اما یک ترازویی هست که بالأخره باید مشخص بشود شما در هر رشته علمی می‌بینید دو صاحب نظر با هم اختلاف دارند وقتی از آن رشته علمی بیرون آمدید در صف معرفت شناسی نشستید می‌بینید که بالأخره یکی حق است دیگری باطل چون نمی‌تواند هر دو حق باشد یا هر دو باطل باشد در صورتی که طرفین نقیض باشند مادامی که در صف علم نشستید مانند یکی از این علما یک نظری دارید وقتی از صف علم و فن بیرون آمدید به فن معرفت شناسی سری زدید از بیرون نگاه کردید یقین دارید یکی حق است یکی باطل خب عالمی که بر اساس حق است و نظم است یک ترازویی هست که بالأخره مشخص کند که حق کدام است باطل کدام است در همان آیه 213 سورهٴ مبارکهٴ بقره فرمود ما این ترازو را به وسیله انبیا مشخص کردیم دیگران گرفتار علم‌اند انبیا معلوم دستشان است از معلوم دارند خبر می‌دهند خب اینها که دستشان از معلوم کوتاه است چون آنها که علم حضوری و شهودی و کشف وحیانی ندارند که اینها علم الصورة الحاصلة من الشیء لدی العقل گیرشان می‌آید این همان علم حصولی است همان علم است همان صور ذهنی است و مانند آن خب آنکه در حقیقت وجود دارد معلوم است آنکه پیش علماست علم است چه اندازه این علم از آن معلوم حکایت می‌کند خب گاهی درست حکایت می‌کند گاهی احول است انسان، یکی را دو تا می‌بینی بد حکایت می‌کند یک کسی که معلوم دستش است باید خبر بدهد و آن پیامبران‌اند فرمود پیامبران این طوری نیست که _معاذالله_ اینها هم رفته باشند درسهای حوزوی یا دانشگاهی خوانده باشند یک چیزهایی یاد گرفته باشند از خارج صوری پیش اینها باشد که اینها متن خارج‌اند خارج را اگر شما بخواهید جمع بکنید سماوات و ارض را می‌شود علی بن ابی‌طالب فرمود «سلونی قبل ان تفقدونی فلأنا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض» این معلوم [در] دستش است دیگران صورتی از آن در ذهن دارند او باید خبر بدهد فرمود انبیا همه‌شان همین طورند البته تفاوتی بین انبیا (علیهم السلام) هست لکن همه آنها در این جهت که معلوم [در] دستشان است حرفی در آن نیست چون اینها با شهود وحیانی می‌یابند آیهٴ 213 سوره بقره این بود ﴿کان الناس امةً واحدةً فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم﴾ این کتابی که از معلوم خبر می‌دهد ﴿بین الناس فیما اختلفوا فیه﴾ خب ﴿لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه﴾ در آن جاهایی که مورد اختلاف است حکم می‌کنند این اختلاف اختلافِ خوبی است اختلاف نظر بین صاحبنظران است حالا انبیا آمدند چون معلوم [در] دستشان بود فرمودند کدام حق است کدام باطل از آن به بعد یک اختلاف دیگری پیش آمد فرمود ﴿و مااختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البینات بغیا بینهم﴾ این اختلاف بعد العلم است که بغی است و ظلم است و ذات اقدس الاه این را مذموم می‌داند و عقل و نقل هم این را مذموم می‌دانند فرمود بعد از اینکه روشن شد اینها بیراهه دارند می‌روند برای اینکه می‌فهمند این بیراهه رفتن به هوای اینها نزدیک‌تر است به هوس اینها نزدیک‌تر است اینکه می‌گویند وجود مبارک حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) ظهور کرد نقطه عطفی در جهان رخ می‌دهد همین است آن بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) که در نهج البلاغه آمده این است که فرمود «و یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی» دیگران مرتب هدایت را بر هوس منعطف می‌کردند اما وجود مبارک حضرت که آمد هوا و هوس را بر هدایت منعطف می‌کند این را می‌گویند نقطه عطف در کل جهان همه این‌طور می‌شوند به تبع آن حضرت. اکثری به سبب رشد فرهنگی و فکری این‌طور می‌شوند یک عده هم بالأخره تبعیت می‌کنند این می‌شود نقطه عطف
سؤال: ... جواب: همگی حضوری است هیچ کدام، اینها این‌طور نیست که نگار مدرسه رفته باشند همه اینها نگاران بی مکتب بودند مکتب فقط مکتب الاهی است این‌طور نیست که علم حصولی داشته باشند درس خوانده باشند شده باشند پیغمبر پیغمبری و امثال ذلک با علوم ظنی و اجتهاد و اینها حاصل نخواهد شد ﴿وَ انک لتلقی القرآن﴾ مربوط به همه است به وجود مبارک ابراهیم می‌فرماید انک لتلقی الصحف به وجود مبارک موسی می‌فرماید انک لتلقی التورات به وجود مبارک عیسی می‌فرماید انک لتلقی الانجیل منتها همان طوری که ﴿تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض﴾ است ﴿تلک الرسل فضلنا بضعهم علی بعض﴾ است علوم وحیانی هم درجاتی دارد متعلمان هم درجاتی دارند تلقیات هم درجاتی دارد و آنکه مهیمن بر همه اینهاست قرآن کریم است که ﴿وَ مهیمناً علیه﴾ بعد فرمود این اختلاف بعد العلم منشأش بغی است و ظلم است و ستم است و خودخواهی و هوا پرستی فرمود ما اگر بخواهیم جلوی اینها را می‌گیریم ما اگر اختلافها را گذاشتیم باشد برای اینکه یک روزی خودشان بفهمند بگویند ﴿ربنا ابصرنا و سمعنا﴾ ما چطور در آخرت جلوی اینها را می‌گیریم کسی حق حرف [زدن] ندارد ﴿لایتکلمون الا من اذن﴾ دهانها را می‌بندیم بالأخره، با یک اشاره دهان بسته می‌شود اینجا هم می‌توانیم این کار را بکنیم اما بساط عالم طبیعت بر تکامل است تکامل در این است که انسان آزاد باشد دیگر آن‌قدر به انسان آزادی دادیم که _معاذالله_ بتواند مبدأ را هم انکار کند این آزادانه ملحد می‌شود این‌طور نیست که مجبور باشد که بنا نیست که دهان کسی را ببندند که آن وقتی که دهان را می‌بندند هم هست حالا چه عجله‌ای است که اینجا ببندند ﴿نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم﴾ حالا اگر بنا شد آن یوم الحشر الاکبر دهان را ببندند حالا چرا اینجا دهان را ببندند اینجا که هفتاد هشتاد سال بیشتر نیست می‌گویند کل دنیا نسبت به جهان آخرت «کحلقة فی فلاة» است لذا اینجا انسان کاملاً ‌آزاد خلق شده است در نظام تکوین اما در نظام تشریع حدودی دارد سقوطی دارد واجباتی دارد محرماتی دارد مرزی دارد نباید تعدی کند و مانند آن غرض آن است که اینجا فرمود ما اگر بخواهیم جلوی اینها را می‌گیریم ﴿وَ لو شاء ربک لجعل الناس امة واحدة ولایزالون مختلفین﴾ اینها مرتب به جان هم می‌افتند ﴿الا من رحم ربک﴾ آن گروهی که از رحمت خاصه الاهی برخوردارند نه فریب کسی را می‌خورند نه کسی را فریب می‌دهند نه بیراهه می‌روند نه راه کسی را می‌بندند چون انسان اگر راه دیگری را بست در حقیقت راه خودش را بست هیچ ممکن نیست کسی به دیگری بد بکند سایه بدی انسان به دیگری می‌رسد در بحثهای قبل هم این آیه سورهٴ مبارکهٴ اسراء توجیه شد که فرمود ﴿ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اسأتم فلها﴾ برخی‌ها خیال کردند چون این لام لامِ انتفاع است باید گفته می‌شد «و ان اسأتم فعلیها» ولی مشاکلة گفته شده ﴿فلها﴾ این چنین نیست این لام لامِ اختصاص است نه لام انتفاع فرمود بیراهه رفتی «کج روی کج آیدت جف القلم» به راه رفتی برای خودت است بیراه رفتی برای خودت است و اگر یک کسی در درون آن اتاق نشیمن خودش حال خودش پذیرایی خودش یک کنیفی بکند خب تمام بو دامنگیر همان می‌شود گاهی ممکن است در اتاق باز بشود این بوی بد به شامّه رهگذر کوی و برزن برسد اما تمام مدت شبانه روز این کنیف صاحبخانه را آزار می‌دهد اگر کسی در درون دل خود یک حفرة من حفر النیران کَند یک کنیفی کند او دائماً در مزبله است گاهی هم چهار تا فحش به دیگری می‌دهد چهار تا ستم به دیگری می‌کند مثل آن است که در اتاق باز شده یک مقدار بوی این کنیف و چاه به عابر رسیده وگرنه چاه اینجاست ﴿و ان اسأتم فلها﴾ لازم نبود بفرماید فعلیها ولی مشاکلة گفته ﴿فلها﴾ چون لام در اینجا لام اختصاص است یعنی عملْ عامل را رها نمی‌کند خب اگر یک کسی از رحمت خاصه الاهی برخوردار شد نه اختلاف دارد نه مختلفان را حمایت می‌کند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:24

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی