display result search
منو
تفسیر آیه 7 سوره هود – بخش دوم

تفسیر آیه 7 سوره هود – بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 130 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 7 سوره هود – بخش دوم
- برهان برای اثبات قدرت و علم مطلق خداوند در آفرینش آسمان و زمین
- آفرینش عالم برای خوبهاست کسانی که احسن عمل هستند
- معنای عرش خداوند (تخت - سقف- داربست - مقام علم)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و هو الذی خلق السموات والأرض فی ستّة أیام و کان عرشه علی الماء لیبلوکم أیّکم أحسن عملاً و لئن قلت انکم مبعوثون من بعد الموت لیقولن الذین کفروا إنّ هذا إلاّ سحر مبین﴾
برای اثبات قدرت مطلق و علم مطلق که زمینه برای مرجعیّت مطلق ذات اقدس اله لازم است چند تا برهان اقامه کرده‌اند آنچه که مربوط به قدرت حق است بخشی در تأمین ارزاق مردم بازگو شد و بخشی هم در آفرینش نظام کیهانی فرمود او خدایی است که ﴿خلق السموات و الارض فی ستة ایام﴾ و این با برهان روشن مىشود زیرا نه تصادف و شانس و بخت و اتفاق معقول است و یک امر ممکن چون اینها خرافات شانس، بخت و اتفاق اینها جزء خرافات است یک نظم فاعلی بالاخره مىطلبد فعل بدون فاعل نمىشود و نه از موجودی که واجب الوجود نیست ساخته است که نظام کیهانی را به بار بیاورد منتها جزئیّات این مسئله البته باید با تدبّر بیشتر از یکسو و کمک روایات نقلی از سوی دیگر حل مىشود این مقدار هست که این روز نه در مقابل شب است نه مجموع شب و روز است و نه به معنای دوره و تطور و امثال ذلک نه از قبیل اینکه ظهرین مثلاً جزء صلات یومیه است و مغربین جزء صلات لیلیه نه از این قبیل است نه از این قبیل که نماز شب و روز در مقابل نماز آیات است مىگویند صلات یومیه در قبال صلات آیات و اینها و نه از قبیل «الدهر یومان یوم لک و یوم علیک» است که مىگویند ایران مثلاً در یک روزی فلان رژیم را داشت در روز دیگر فلان رژیم را دارد و مانند آن برای اینکه همهٴ این تقسیمهای سه‌گانه در ظرف زمان حاصل مىشود اگر زمان باشد به یکی از این سه نحو گفتگو روا است اما اصل زمان وقتی با نظام کیهانی پدید مىآید قبلاً زمانی نبود تا ما بگوییم شش دوره طول کشید تا اینکه آسمان و زمین را خلق کرد البته همراه با خود آسمان و زمین که خلق مىشوند چون موجود مادی و متحرک هستند زمان را به همراه دارند زمان در درون اینها است حالا ﴿ستّة أیام﴾ به معنای تطورات ششگانه است یا برخی احتمال دادند از آن ایّامی که ﴿ان یوماً عند ربک کألف سنة﴾ باشد یا ﴿خمسین ألف﴾ باشد که روز قیامت است به آن معنا باشد در جریان ﴿وکان عرشه علی الماء﴾ آیات دیگر مسئلهٴ استوای خدا بر عرش مطرح شده
سوال: جواب: بله اما ما قبلا یک زمانی داشته باشیم که مثلاً این نظام کیهانی در آن مراحل ششگانه و تطورات ششگانه زمان حاصل بشود این‌چنین که نبود چون قبل از پیدایش آسمان و زمین زمان اصلاً مطرح نبود به همراه خود اینها پدید مىآید
سوال: جواب: دیگر زمان جزء نظام احسن است دیگر او «دائم الفضل علی البریه» است فیض او دائم است این دعاهای سحر ماه مبارک رمضان که «وکل مَنّکَ قدیم» همین است او «دائم الفیض علی البریه» است «و الفیض منه دائم متصل» گرچه «و المستفیض داسر و زائل» عالم حادث است ولی فیض او دائم است نه قدیم، نه قدیم زمانی است و نه حادث زمانی چون چیزی که متزمن است زمان دارد است یا قدیم زمانی است یا حادث زمانی و چیزی که قبل از زمان بود و بعد از زمان هم هست دیگر نه قدیم زمانی است نه حادث زمانی وقتی بساط شمس و قمر برچیده مىشود بساط زمین و آسمانها برچیده مىشود ﴿و الأرض جمیعاً قبضته یومَ القیامةِ و السّمواتُ مطویّاتٌ بیمینه﴾ آن‌گاه لیل و نهار و تاریخ و زمان هم برچیده مىشود باز فیض الهی ظهور خاص خودش را دارد او «دائم الفضل علی البریه» است منتها عالم حادث است یعنی سموات و ارض هر لحظه نو هستند نه اینکه یک زمانی بود که عالم نبود و بد پدید آمد برای اینکه زمان جزء عالم است.
سوال: جواب: یعنی زمان جزء نظام کیهانی است بالاخره دیگر، دیگر نمىشود گفت که زمان را جدا کرد و گفت در فلان مقطع از زمان آسمانها و زمین را خلق کردم اگر آسمان و زمینی نباشد یعنی جرم مادی نباشد حرکت نیست وقتی حرکت نبود زمان هم پدید نمىآید
سوال: جواب: چرا بالاخره خلق هست ولی زمان با خلق است نه قبل از خلق خلق ذات اقدس اله که خدای سبحان خالق است هم نسبت به نظام کیهانی صادق است آن روزی که یعنی آن مرحله‌ای از وجودی که سموات و ارض نبود و خدای سبحان این سموات و ارض را آفرید خلق است آن مرحلهٴ وجودی که بساط سموات و ارض را برمىچیند ﴿یوم تبدل الارض غیرَ الارضِ و السمواتُ﴾ یعنی این سموات نایب فاعل تبدلی هم هست ﴿یوم تُبدَّل الارض غیرَ الارض و المسواتُ﴾ یعنی روزی است که آسمان و زمین این آسمان و زمین برچیده مىشود تبدیل مىشود به آسمان و زمین دیگر حالا آن مقطعی که ﴿و الارض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السموات مطویاتٌ بیمینه﴾ یا ﴿یومَ نطوى السماءَ کطیِّ السِّجلِّ للکتبِ﴾ بساط زمان برچیده مىشود شما مىبینید الان این طومار برای یک امر خیری مثلاً تأیید یک مطلب خیری مثلاً طومار مىآورند امضا مىکنند این طومار فرض کنید ده متر 20 متر 100 متر کمتر و بیشتر حالا یا کاغذ است یا پارچه این وقتی باز است که این را نمىگویند طومار وقتی لوله کردند چون لوله مىکنند به آن مىگویند طومار وقتی باز است نوشته است خوب به صورت یک‌پارچهٴ باز است این را نمىگویند طومار ولی وقتی که در این صحافیها وقتی این را که مىبینید این مىرود در این دستگاه لوله مىشود تا مىشود وقتی تا شد لوله شد مىشود طومار فرمود به اینکه شما الان این همه منظومهٴ شمسی مىبینید راه شیلی و کهکشان مىبینید ستاره‌های زیادی مىبینید شمس و قمر مىبینید اینها در این بساط خلقت ما در این سفرهٴ آفرینش ما هر کدام در جای خودشان موجودند ما برای تأسیس تشکیل قیامت این سفره را جمع مىکنیم آن طوری که صحافها اینها را مىگذارند لای چرخ جمع مىشود وقتی جمع شد مىشود یک لوله فرمود ما اینها را لوله مىکنیم ﴿یَوْمَ نطوى السَّماء کطیِّ السجلِّ للکتبِ﴾ این مکتوبات این امضاها این نوشته شده‌ها همه در طومار است وقتی این طومار باز باشد یک صفحهٴ صد متری یا یک پارچهٴ صد متری است ولی وقتی لوله کردند جمع مىشود فرمود ما اینها را یک روزی لوله مىکنیم و بساط همهٴ اینها را جمع مىکنیم قهراً زمان هم لوله مىشود ولی فیض خدا لوله شدنی نیست قطع شدنی نیست او «دائم الفضل علی البریه» است بنابراین «والفیض منه دائم متصل و المستفیض داسر و زائل»
سوال: جواب: نه او هم بریه آفرین است هم بریه را فضل عطا مىکند ذات اقدس اله دوتا فیض دارد با یک فیض که به اصطلاح از آن به فیض اقدس یاد مىکنند بریه مىآفریند انسان خلق مىکند و مانند آن با فیض دیگر که از آن به فیض مقدس یاد مىشود به اینها لطف عطا مىکند با یک فیض کان تامه پدید مىآید با فیض دیگر کان ناقصه ظهور مىکند با یکی فیضش گدا آرد پدید و آن دگر بخشد گدایان را مزید
او با یک فیض فقیر خلق مىکند که ﴿انتم الفقراءُ إلی الله﴾ با فیض دیگر ﴿یغنیکم الله﴾ است ﴿أغْنٰاهُمُ الله﴾ است و مانند آن با یک فیض کان تام عالم را تأمین مىکند با فیض دیگر کان ناقصه را این توسل در هر دو مرحله هم اثر دارد هم در اصل پدید آمدن مثل اینکه فرزند پدید بیاید یا موجود دیگری ظهور بکند و هم تأمین رزق و تعلیم و تربیت آن فرزند هر دو را خلاصه با توسل مىشود دریافت کرد او دائم الفضل است هم کان تامه هم کان ناقصه و آنجایی که کان تامه مىخواهد مطرح کند زمان دیگر مطرح نیست و از آن طرف هم همین‌طور است یعنی وقتی که بساط قیامت را جمع مىکند این دیگر روی تاریخ شمسی و قمری و میلادی و اینها نیست که خدا کی قیامت را قائم مىکند کی بساط آسمان و زمین را جمع مىکند در آن مرحلهٴ وجودی بساط کی و کجا جمع مىشود کی سؤال از زمان است کجا سؤال از مکان است همان‌طوری که در عربی مىگوییم متی و این در فارسی مىگوییم کی و کجا جا برای متی و این دیگر نیست جا برای کی و کجا نیست کی را برمىدارند کجا را برمىدارند برای اینکه وقتی مکان برداشته شد جا برداشته شد سؤال از اینکه این مطلب در کدام مکان است صحیح نیست وقتی زمان را بردارند سؤال از اینکه در چه تاریخی است در چه زمانی است هم صحیح نیست وقتی کی و کجا برداشته شد دیگر سخن از فیض خاص الهی است نه سخن از زمان و مکان و امثال ذلک ما یک چنین آینده‌ای را در پیش داریم الان اگر برای ما روشن نشد در آن مقطع انشاء الله همهٴ ما از راه صحیح درک مىکنیم از گذشته هم بی خبریم حالا روایات چگونه تایید مىکند غرض اینکه اجمالاً مىدانیم از سنخ کی و کجا نیست تازه کی و کجا پدید آمدند تازه زمان و زمین پدید آمدند وقتی زمان و زمین پدید آمدند یا زمان و مکان پدید آمدند سؤال از کی و کجا هم پدید مىآید بالاخره زمان محصول زمین است حرکت هست و حرکت محصول متحرک است این جسم در رتبهٴ سابق باید وجود داشته باشد بعد حرکت بکند تا حرکتش سبب پیدایش زمان باشد زمان مىافتد در مقطع سوّم زمان نشأت گرفته از حرکت است حرکت نشأت گرفته از متحرک است متحرک باید پدید بیاید تا حرکت بکند تا زمان برقرار بشود گرچه ممکن است معیّت خارجی داشته باشند ولی در تحلیل عقلی یکی قبل از دیگری است یعنی آن ماده و آن جسم و آن جرم که متحرک است قبل از حرکت است و حرکت هم در تحلیل عقلی قبل از زمان فرمود ﴿و هو الذی خلق السموات و الارض فی ستة ایامٍ و کان عرشه علی الماء﴾ عرش را مستحضرید که در قرآن کریم گاهی به صورت تخت جرمی و جسمی یاد شده است نظیر آنچه که دربارهٴ ملکه صبا گفته شد که ﴿وَ اَوتِیَتْ من کل شیءٍ و لها عرشُ عظیم﴾ یا دربارهٴ حضرت یوسف (سلام الله علیه) گفته شد که ﴿وَ رفعَ أبویه علی العرش وَ خرُّوا له سُجداً﴾ این ﴿عرش﴾ به معنای تخت است گاهی ﴿عرش﴾ به معنی سقف است همین سقفهای جسمانی که دربارهٴ ظالمانی که سقفشان را خدا بر آنها خراب کرده است فرمود ﴿تلک بیوتهم خاویةٌ﴾ یعنی ذات اقدس اله اینها در خانه‌هایشان نشسته بودند دیوارها و سقف را نگاه مىکردند سالم بود چون ﴿فاتی اللهُ بنیانهم من القواعد﴾ امر خدا از ریشه شروع شده قواعد اینها قاعده های اینها پایه‌های اینها و اساسهای اینها را از زیر ویران کرده آنگاه ﴿فخرَّ علیهم السقف﴾ این ﴿فَخَرَّ علیهم السقف﴾ در آیات دیگر به صورت ﴿خاویةٌ علی عروشها﴾ یعنی این سقفها ریخت خوب اینجا عرش یعنی سقف این مثل معروف که «ثبت العرش ثم انقش» همین است به یک نقّاشی مىگویند صبر بکنید این بنّا اوّل عرش را یعنی سقف را بچیند محکم بکند بعد شما نقّاشی بکنید هنوز شما برای اتاق سقفی نزدید خوب چه چیزی را مىخواهید نقّاشی کنید «ثبت العرش ثم انقش» این را دربارهٴ کان ناقصه مىگویند یعنی اگر یک اصلی نباشد شما چه فرعی را بر آن مترتب مىکنید یک مبنایی نباشد چه بنایی را بر آن مترتب مىکنید اوّل عرش را آن سقف را بچینید بعد آن را رنگ ریزی کنید نقاشی کنید.
قسم سوّم هم عرش به معنی داربست است که فرمود چه در دنیا باغهای فراوانی است بعضی‌ها ﴿جنات معروشات﴾ بعضی از آنها هم ﴿غیر معروشات﴾ آن ﴿جنات معروشات﴾ آنهائی که دار بست هستند یک سقفی برای مو و انگور درست مىکنند که بار این شاخه‌ها و خوشه‌ها روی آن سقف و آن عرش انگوری است چون این درخت انگور رشد مىکند برای اینکه از مجاورهای سوء رنج نبرد برای آنها یک سقفی درست مىکنند این داربست این در حقیقت سقف همان درخت انگور است از سقف جدا نیست منتها به آن مىگویند ﴿جنات معروشات و غیرَ معروشاتٍ﴾ اینها یک عرش جسمانی است امّا در محل بحث به شهادت اینکه ذات اقدس اله مجرد از زمان و مکان است این یک، و به شهادت اینکه استوای الهی منزه از کیفیت مادی است این دو، چون ﴿الرحمن علی العرش استوی﴾ این عرش نمىتواند به معنی تخت باشد آن تختی که ملکه صبا داشت یا یوسف (سلام الله علیه) داشت و مانند آن این عرش الاّ و لابد باید امر مجرد باشد که در روایات ما این عرش به مقام علم و اینها تفسیر شده است که منتها علم ربوبی که در مقام تدبیر است از این جهات سه‌گانه که خدا مجرد است استوای او منزه است عرش او مجرد است چون در روایات به علم الهی تطبیق شده است آن ماء هم مشخص مىشود که مثلاً آب حیات است آب زندگانی است و مانند آن نه آب خارجی گرچه در بعضی از روایات هم این آب را مشخص کردند که این بالاخره ظاهرش این است که امر مادی است لکن این آب خارجی هم بالاخره جزء سماوات و ارض است جزء موجودات ارضی است و مانند آن حالا ممکن است با فحص بیشتر در آیات یا روایات معنای آب هم روشن بشود ولی عرش معلوم است هم به قرینهٴ داخلی هم به قرینهٴ روایاتی که در ذیل این عرش آمده که ائمه (علیهم السلام) عرش را به علم الهی تطبیق کرده‌اند یک امر مجرد است چون خدا مجرد است استوای او مجرد است عرش هم به معنای علم است مجرد از تجرد این امور سه‌گانه شاید بتوان استشهاد کرد که آن آب هم آب مادّی نیست آب مادّی بالاخره یا همین مایعی است که خوراکی است یا فلان مایعات دیگر را هم مىگویند آب حالا چه طیّب چه خبیث مىگویند آب در جهنم آن مواد گداخته را مىگویند که اینها از آب سوزان و داغ اینها سیراب مىشوند که البته هر چه بنوشند سیر نخواهند شد آن ظاهراً همان چرک‌آب است نه خود آب که ﴿وَلاٰ طَعٰام مِنْ غِسْلِیْن﴾ این ﴿غسلین﴾ همان مائی است که اینها ﴿یسقون من ماء﴾ در جریان آفرینش انسان هم فرمود ﴿خلق من ماء﴾ یا ﴿ثُمَّ جعل نَسْلَهُ من سلالَةً مِنْ ماءٍ مهین﴾ آیاتی که مىفرماید انسان اوّلی را ما از خاکها خلق کردیم و نسل او را از آب آفریدیم کم نیست ﴿ثمَّ جعل نسله سلالةٍ مِنْ من ماءٍ مهین﴾ این ﴿ماء﴾ همان آب مصطلح که نیست بنابراین آن مایع و مذاب و مانند آن را هم مىتوان گفت آب با اینکه این نطفه به صورت خاص آب معمولی مصطلح نیست آب بر همهٴ این موارد قابل تطبیق است لکن اگر عرش خدا به معنای علم خدا است علم خدا یک امر مادی نیست که روی آب استقرار داشته باشد این ماهیها در آب هستند یا مرغهای هوایی که دوزیست هستند روی آب هستند و مانند آن اینها را مىشود گفت این مرغابیها روی آب هستند اما علم خدا روی آب باشد لابد آن آب،آب حیات است که بتواند حامل علم الهی باشد نه اینکه یک آب مادی باشد البته آن آب حقیقی مظاهری دارد که این یکی از بارزترین مظاهرش طبق برخی از روایات آب جسمانی و مادی است آن آب جسمانی و مادی را باید مظهر آن آبی دانست که آن محل نزول علم الهی است و حامل علم الهی است ﴿و کان عرشه علی الماء﴾ اگر چنانچه این ﴿علی﴾ به معنای محمول بودن باشد مثل اینکه ﴿وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّک فَوْقَهم یومئذٍ ثمانیة﴾ اما اگر ﴿علی﴾ به معنی فوق و اینها باشد خوب آن قابل معنا کردن است که آب مىتواند مادّی باشد و آن عرش به معنای مجرد باشد آن فوق است و این تحت است منتها فوقیّت او و تحتّیت این نه آسیبی به علم مىرساند که بشود مادّی نه برکتی نصیب آب مىشود که بشود مجرد اگر فوقیّت وجودی باشد درجات وجودی باشد اما حالا همهٴ اینها در حد یک احتمال است و اگر انشاءالله بحثهای قرآنی وسیع بشود این آیات از مهجوریّت بیرون مىآید اینکه بارها عرض شد قرآن واقعاً آیاتی دارد که انسان هر چه جستجو مىکند راه به جایی نمىبرد سرّش همین است فقه و اصول به برکت اینکه بیش از هزار سال روی آن کار کردند کمتر مسئله‌ای است که مثلاً مطرح بشود از مسائل فقهی و حوزه‌ها جواب نقد نداشته باشند اگر هم جواب نقد نباشد بالاخره فضلا بعد از چند روزیجواب نقدش را پیدا مىکنند سرّش این است که علم شریف فقه در طی این هزار و دویست یا سیصد سال یا بیشتر روزها بر هزار فکر عرضه شده است خوب یک مطلب علمی که هر روز بر بیش از هزار فکر عرضه بشود این خیلی پخته مىشود دیگر از آن وقتی که سیّد مرتضی (رضوان الله علیه) شیخ طوسی بعد از مرحوم شیخ مفید آن حوزهٴ علمیهٴ نجف را که انشاءالله امیدواریم به وضع سابقش برگردد راه‌اندازی کردند خوب این مطالب حداقل روزی بر هزار فکر عرضه شده خوب این همه فضلا نویسندگان پژوهشگران نقد و ابرام و اشکال و اینها خوب چیز پخته‌ای درآمده الان غالب مسائل فقهی جوابش نقد است یعنی هر مسئلهٴ فقهی که پیش بیاید جواب دادن آسان است حالا یا مثلا زود یا دیر امّا آیات قرآن این‌چنین نیست آیات قرآن بر افکار عرضه نشده پژوهشگری نبوده محققی نبوده مفسّری نبوده مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) چهارصد سال بعد از هجرت و اینها زندگی مىکرد او گفت من دیدم شیعه‌ها کتاب جامعی در تفسیر ندارند خوب بالاخره شیخ طوسی را گفتند شیخ الاسلام است نه تنها شیخ الطائفه آن نبوغ او آن تتبع او آن جامعیت او آن داشتن کتابخانهٴ او گفت من دیدم شیعه یک کتاب جامعی در تفسیر ندارد برای اینکه ائمه (علیهم السلام) «ما منا الا مقتول او مسموم» بودند شیعه‌ها هم تحت نظر بودند یا زندان بودند یا فراری بودند یا در تقیّه بودند حوزهٴ علمیهٴ به آن صورت نبود فرمود من این تبیان را نوشتم البتّه قبل از تبیان تفسیر جناب طبری هست شما این را مىبینید که مرحوم امین الاسلام در مجمع مىگوید صدّی این‌طور قرائت تفسیر کرده مجاهد این‌طور قرائت کرده قتاده این‌طور قرائت کرده اینها جزء تابعین هستند همهٴ اینها را که مرحوم امین الاسلام در مجمع مرسلاً نقل مىکند قبل از ایشان مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) اینها را مرسلاً نقل کرده منتها منظم نقل نکرده بیان نفرمود مرحوم امین الاسلام (رضوان‌الله‌علیه) گذشته از آن مطالبی که خودشان دارند تبیان را سامان دادند یعنی لغت را جدا اعراب را جدا حجّت را جدا نزول را جدا معنی را جدا اینها منظم کردند ولی هیچ کدام از اینها مسند نیست یعنی در تفسیر امین الاسلام صدّی این‌چنین گفته قتاده این‌چنین گفته مجاهد این‌طور گفته این هیچ سندی ارائه نمىکند چه اینکه مرحوم شیخ طوسی هم به شرح ایضا [همچنین] قبل از اینها جناب محمد جلیل طبری که او مقدم بر اینها بود او یازده قرن قبل این تفسیر را نوشته خوب او از این مبتکران این فن است این درس تفسیر خوانده مثل کتاب فقه و کتاب اصول بالاخره اینها رجالِ سند داشتند این اگر از صدّی یا مجاهد یا قتاده نقل مىکند همین‌طوری مرسلاً نمىگوید که حدّثنی شیخی عن استاده کذا عن استاده کذا عن استاده کذا عن قتاده این تا قتاده سند دارد این تا مجاهد سند دارد این تا صدّی سند دارد خوب یک چنین آدمی البتّه خوب یک چنین آدمی کم است دیگر یازده قرن او باشد سبقهٴ بین المللی داشته باشد عظمتِ غالب حرفهای مرحوم شیخ طوسی مسبوق به فرمایش جناب طبری است در تبیان این درس خواندنها بود سلسله سند داشتن بود رجال و سند داشتن بود مشایخ بود اجازه نقل بود تا مىرسیدند به تابعین تابعین هم که به صحابه مرتبط بودند آنها این کار را کردند امّا در این طرف متأسفانه این‌طور نشده بین تفسیر طبری با تبیان بین آسمان و زمین فرق است همهٴ اینها مرسلات است و آنجا هر چه مىبینید مسند است ممکن است آن سخن باطل باشد برای اینکه گوینده‌اش مجاهد است و قتاده ولی بالاخره حرف مسند است خوب انسان تا بتواند به قتاده و مجاهد برسد مال چهار پنج نسل است دیگر باید از همهٴ اساتیدش نقل بکند سند را ذکر بکند اجازهٴ نقل روایت داشته باشد همه تثبیت شده باشد تا یک کتاب بشود کتاب جهانی اما اگر الان به لطف الهی به برکت انقلاب و امام و شهدا و رزمنده‌ها که اولین ثواب را آنها مىبرند بعد دیگران هر کار خیری که در این مملکت انجام بشود اوّل در نامهٴ عمل امام شهدا رزمنده‌ها آزادگان جانبازان مىنویسند بعد در نامهٴ عمل مسئولین به برکت آنها اینها عرضه شده است علوم هم همین‌طور است اگر کسی بداند قبل از انقلاب این علوم در چه حدّی از هتک بود و بعد از انقلاب به چه حدّی از اوج و عظمت رسید آن وقت مىفرماید که خون شهدا انقلاب را صادر کرده یعنی چه امام چه کار کرده مثلا رزمنده‌های ما چه کار کردند به هر تقدیر اگر چنانچه انشاءالله روزی تفسیر مثل فقه بشود اینها هم روشن مىشود بالاخره حالا انسان به جزم صد در صد نرسد مگر ما در فقه به جزم صد در صد مىرسیم به یک طمأنینه مىرسیم که چه واجب است چه حرام است چه حلال است چه صحیح است چه باطل است آن کسی که در فقه به جزم صد در صد برسد که معصوم است یا کسی که معصوم را ادراک کرده است (علیه‌السلام) وگرنه غالب فقهای ما در حد طمأنینه است علمی است به اصطلاح نه علم است هشتاد درصد نود درصد نود و پنج درصد که نفس مطمئن مىشود بالاخره با این در آن اگر به لطف الهی حوزه‌ها دربارهٴ معارف قرآنی هم کار کنند این آیات از مهجوریت بیرون مىآیند مسئلهٴ ﴿وکان عرشه علی الماء﴾ روشن مىشود ﴿الرحمن علی العرش استوی﴾ روشن مىشود بعد رابطهٴ بین عرش که ﴿قلب المؤمن عرش الرحمان﴾ هم مشخص مىشود بزرگانی که مىگفتند حکمة عرشیه حکمة عرشیه بعدها یک مقداری این حرفها مبذول شده است که هر مطلب بلندی را مىگویند حکمت عرشی ولی قبلاً بنا این نبود که هر مطلب بلندی را همهٴ اینها را بگویند مطلب عرشی آن مطلب فن‌آوری و نو و ابتکار که ذات اقدس اله به وسیلهٴ فرشتگان بر قلب یک انسان عالم آگاه القاء مىکند از باب ﴿قلب المومن عرش الرحمان﴾ مىگفتند حکمة عرشیه اما بعدها دیگر رواج پیدا کرده هر مطلب بلندی که انسان از استادش شنیده یا در کتابی دیده مىگوید مطلب عرشی حکمة عرشی مثلاً دقة عرشی و مانند آن
سوال: جواب: دیگر خوب همین سئوال همه است ﴿و کان عرشه علی الماء﴾ هم انشاءالله روشن خواهد شد فرمود اگر این‌چنین باشد اگر عرش ماء است علم است طبق روایاتی که در ذیل همین آیه وارد شده است که اگر ما نرسیدیم آن رویات را بخوانیم حتما این روایت را ملاحظه بفرمایید بخشی از این روایت را در تفسیر شریف کنز الدقائق نقل کرده است بعد هم نتیجه‌گیری مىکنند که «فتحصل من هذا الخبر ان المراد من العرش هو العلم» آن وقت علم خدا بر آب است اگر علم خدا بر آب است از آن به بعد حل مىشود دیگر آب نمىتواند آب مادّی باشد چون علم خدا روی آب نیست اگر آب مادی در بعضی از روایات وارد شده است آن به عنوان مظهر آن آب حیات است چون در سورهٴ مبارکهٴ انبیا هم فرمود ﴿و جعلنا من الماء کل شیءٍ حىًّ﴾ هر زنده‌ای را ما از آب خلق کردیم آب نقش حیاتی دارد این مىتواند مظهر آن ماء الحیات باشد که آن محمل علم الهی است آن یک امر مجرد است وگرنه آب زندگانی این نه از بالا مىبارد مثل باران و اینها نه از چاه و چشمه مىجوشد از زمین این آب زندگانی همان علم و معرفت است که «والعملاء باقون ما بقی الدهر» وگرنه آب زندگانی یک افسانه‌ای بیش نیست که کسی به دنبال آب زندگانی برود آب زندگانی را بگیرد بنوشد زنده بماند این بر خلاف قرآن کریم است ذات اقدس اله فرمود ﴿وَما جعلنا لبشر من قبلک الخلد﴾ به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود تو مىمیری دیگران مردند عده‌ای که بعد از تو مىآیند مىمیرند همه محکوم مرگ هستند اینجا جای ماندن ابد نیست ﴿وَما جعلنا لبشر من قبلک الخلد أفَئِنْ متّ خالدون﴾ اگر ﴿«کل نفسٍ ذائقةُ الموت﴾ است اگر ﴿جعلنا﴾ برای همه ﴿ما جعلنا لبشر من قبلک﴾ حیات خلد و جاوید را قرار ندادیم اگر تو مىمیری همگان مىمیرند پس یک آبی در یک ظلماتی باشد که آدم یک قدح بنوشد و زنده بماند این‌چنین نیست هر کسی بالاخره محکوم مرگ است حالا یا زود یا دیر آنی که نمىمیرد و آب زندگانی است ایمان است و معرفت صحیح است و امثال ذلک که «العلماء باقون ما بقی الدهر» بیان نورانی حضرت امیر سلام‌الله‌علیه در نهج البلاغه این است که ما اصلاً نمىمیریم «یموت من مات منا و لیس بمیّتٍ» ماها که نمىمیریم لذا در توسل بین حیات و ممات اینها فرقی ندارد به جسم اینها که انسان توسل نمىکرد به عظمت روح اینها و نفس اینها توسل مىکرد اینها هم مرگ‌پذیر نیست فرمود «یموت من مات منا وَلیس بمیتٍ» ما که هرگز نمىمیریم اینها آب زندگانی خوردند حالا آن آب زندگانی که مىتواند محمل عرش الهی باشد مظاهری دارد که بارزترین آنها همین آب است بله این آب مىتواند طبق بعضی از نصوصی که وارد شده است ذیل این آیه این مصداق باشد برای ﴿و کان عرشه علی الماء﴾
سوال: جواب: آمده ولی اینجا روایات به معنی بله عرش به معنای ربوبیت و اینها آمده ولی اینجا روایات عرش را به علم الهی تطبیق کردند خوب
سوال: جواب: خوب بله دیگر این امر مادی باید مسبوق باشد به آن قدرت الهی به علم الهی دیگر چون اینها جزء عالم امکان هستند صفت ممکن هستند این وصف ذات اقدس اله است او البته سابق بر اینها است دیگر فرمود خوب این نظام را ما برای چه آفریدیم اگر برای این آفریدیم که مردم ﴿لَیأْکُلُونَ الطّعام و یمشو فی الأسواق﴾ بعد هم بعد از هشتاد سال یا صد سال بمیرند که این مىشود بازیچه فرمود این عالم بازیچه نیست ما هم بازیگر نیستیم ﴿وَما خلقنا السماءَ والأرضَ و ما بینهُما باطلاً﴾ یک، ﴿ما خلقنا السماء والأرض وما بینهما لاعبین﴾ دو، «ما کنا لاعبین» سه، این آیات فراوان که فرمود کار ما بازیچه نیست ما بالاخره برای یک هدفی خلق کنیم ما خلق نکردیم که اینها چند سالی زندگی کنند و بمیرند ما اینها را خلق کردیم که به طرف خودمان بیاوریم آنهائی که به طرف ما می‌آیند مردان برجسته و زنان برجسته‌اند آنهایی که مىآیند در بارگاه ما مردان الهی هستند آنهایی که ما مىبریم در کارگاه ما آدمهای فاسدی هستند بالاخره همه به طرف ما مىآیند حالا یا بارگاهی هستند یا کارگاهی این‌طور نیست کسی از بین برود ولی ما برای کارگاهی‌ها بساط پهن نکردیم ما برای بارگاهی‌ها بساط پهن کردیم شما مىبینید یک باغبان ماهر یک کشاورز ماهر که برای علف هرز این همه زحمت نمىکشد این برای آن نخل باسغ است این برای خوشه‌های خوب است شاخه‌های خوب است میوه‌های شاداب است این تلاش و کوشش شبانه‌روزی را دارد امّا خوب در عالم طبیعت چاره جز علف هرز نیست اگر بخواهید یک باغی داشته باشید که اصلاً علف هرز سبز نشود این در بهشت هست ﴿جناتٍ تجری من تحتَها الانهار﴾ که اصلاً لغو و تأثیم در آن نیست و مانند آن امّا دنیا جای امتحان است علف هرز در آن هست ممکن نیست در دنیا علف هرز نباشد ولی باغبان برای علف هرز هرگز زحمت باغداری نمىکشد ذات اقدس اله که فرمود ﴿و الله أنبتکم من الأرض نباتاً﴾ تشبیه فرمود خدا شما را در این بوستان در این گلستان رویانید شما روئیده شدهٴ فیض خدایید و خدا باغبان شما است باغدار شما است برای خوبها عالم را خلق کرده است حالا کم کم انشاءالله معنای حدیث شریفی که «لو لاک لما خلقت الافلاک» روشن مىشود ما نیازی به سند نداریم چه سند این حرف صحیح باشد این مطلب صحیح است چه سندش ضعیف باشد این مطلب صحیح است چه اصلاً سند نداشته باشد سخن غیر معصوم باشد روایت نباشد اثر باشد این مطلب صحیح است حالا خوب عنایت کنید فرمود ما این عالم را آفریدیم برای خوبها در همهٴ موارد سخن در این است که این عالم برای خوبها است به طرف خوبها و اینها هم پیدا مىشوند خوبها علف هرز هم در کنارش هست اگر مرگ و زندگی است ﴿الّذی خلق الموتَ والحیاة لیبلوکم أیکم أحسن عملاً﴾ اگر نظام کیهانی است ﴿خلق السموات والارض فی ستة ایام و کان عرشه علی الماء لیبلوکم ایکم احسن عملا﴾ اگر خلقت انسان است ﴿ما خلقت الجنَّ و الإنس الا لیعبدون﴾ و هرگونه کاری چه برای آدم چه برای عالم باشد برای اینکه یک عده خوب تربیت بشوند ما هم مىدانیم یک عده بارگاهی هستند یک عده کارگاهی ولی کارگاهی‌ها هم در دست ما هستند اینها را مىفرستیم در جای دیگر بخواهیم عالمی خلق بکنیم که اصلاً فساد و فتنه در آن نباشد از این عوالم ما فراوان داریم این همه ملائکهٴ الهی که ﴿منهم رکع منهم سجد منهم کذا منهم کذا﴾ اینها ﴿لایعصون الله ما أمرَهم﴾ ﴿و ما منا﴾ از اینها فراوانند که غذای آنها سبوحٌ قدوس است از اینها زیاد داریم بهشت ابد هم که داریم دنیا هم نسبت به عالم آخرت اصلاً ﴿کحلقه فی فلات﴾ است اصلاً قابل قیاس نیست حالا این صد سال یا هشتاد سال یا کمتر و بیشتر یا مجموع هشتاد میلیارد سال هر چه باشد نسبت به ابد اصلاً قابل قیاس نیست یعنی شما دنیا را از آخرت منها کنید باز هم ابد مىماند این‌چنین نیست که اگر از آخرت منها کردید آنچه که بماند متناهی است چون از نامتناهی هر چه کم بکنی باز نامتناهی است این‌طور نیست که از نامتناهی اگر چیزی کم کردید بشود متناهی وگرنه مجموع دو تا متناهی مىشود متناهی بنابراین فرمود ما از این عوالم فراوان داریم اینجا مىخواهیم گل سرسبد پدید بیاید تا شما را بیازماییم در موارد دیگر مىفرماید به اینکه ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾ هست ما شما را مىآزماییم ببینیم سخی کیست بخیل کیست و مانند آن امّا در مجموعهٴ نظام اصلاً بخیل و فاسق و فاسد و کافر و منافق را نام نمىبرند مىفرماید ما این باغ را خلق کردیم تا ببینیم میوهٴ شاداب مال کدام درخت است نه اینکه کی میوهٴ شاداب مىدهد کی علف هرز این علف هرز مقصود بالعرض ما است آن جاهای حساس اصلاً سخن از بد نیست در این مقاطع جزئی مىفرماید ﴿لیمیز الله خبیث من الطیب﴾ بله ما شما را مىآزماییم این‌چنین مىکنیم تا معلوم بشود طیب کیست خبیث کیست اما وقتی کل نظام را یا آن حیات و ممات را نقل مىکنند اصلاً سخن از این نیست که کی بد است کی خوب است سخن در این است که کی خوب است کی خوب‌تر ﴿لیبلوکم أیکم أحسن عملاً﴾ این ﴿أحسن عملاً﴾ هم طبق روایات «أحسن عقلا و أوْرَع عَنْ مَحٰارِم الله» به اینها تفسیر شده است لابد این روایات را حتماً ملاحظه فرمودید هرگز بدون مطالعه روایات در بحث تفسیر شرکت نکنید فرمود «أحسن عقلاً» هست «أوْرع عن محارم الله» هست ما این نظام را خلق نکردیم تا ببینیم کی خوب است کی بد است ما این نظام را خلق کردیم ببینیم کی خوب است کی خوب‌تر و اگر یک چنین افرادی پیدا نمىشدند ما نظام را خلق نمىکردیم فتحصل [در نتیجه] «لَوْلاک لما خلقت الأفلاک» نه اینکه ما برای تو خلق کردیم مردم نوکر تو هستند اصلاً حدیث معنایش این نیست فرمود ما تمام تلاش و کوششمان برای این است که انسان کامل به بار بیاید و آمده است و اگر انسان کامل در عالم نبود خدا خلق نمىکرد حالا آن حدیث نورانی که دربارهٴ عظمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمده است معنای خودش را روشن مىکند که اگر او نبود ما خلق نمىکردیم بالاخره از او است دیگر اگر او نبود علی بن ابی‌طالب همسر نداشت و اگر او نبود یازده امام نبودند و اگر او نبود مهدی موجود موعود نبود این احسن الاعمال نبودند آن وقت عالم مىشد هدر برای آدمهای عادی که این همه سرمایه‌گذاری نمىشود که آن وقت «لولاک لما خلقت الافلاک» معنایش معلوم مىشود «لولا فاطمة (سلام الله علیها) لما خلقتکما» معنایش معلوم مىشود اینها یک احادیثی است قبل از اینکه انسان به سند برسد باید به متن معقول اینها برسد و متن معقول اینها را قرآن تبیین مىکند فرمود ما اصلاً کل نظام را برای آن خوبها خلق کردیم ما مىخواهیم میوهٴ شادابی به بار بیاید و بار مىآوریم و باز هم می‌آوریم چون «ما کنا لاعبین» ما این‌طور نیست که حالا یک میدان بازی درست کنیم بگوییم هدف ما این بود به مقصد نرسیم نه ما به مقصد مىرسیم عده‌ای را هم به مقصد مىرسانیم ما اینها را به بار مىآوریم چون ما خودمان خلق کردیم اگر ما این عالم را خلق کردیم و کسی احسن الاعمال نبود لازمه‌اش این است که ذات اقدس اله معاذالله یا نمىدانست یا نمىتوانست نه هم مىداند و هم مىتواند و هم این کار را کرده اگر حیات و ممات است ﴿لیبلوکم أیکم أحسن عملاً﴾ است اگر کل نظام خلقت است ﴿لیبلوکم أیکم أحسن عملاً﴾ است و اینها احسن الاعمال را دارند ما گوهری را مىآفرینیم که احسن الاعمال را اینها خواهند داشت اینها کسانی هستند که به جایی مىرسند که سخت‌ترین حادثه را تحمل مىکنند مىگویند ﴿انما نَطْعِمَکُمْ لوَجْه الله﴾ و مانند آن بنابراین اگر اینها این چند نفر خلق نمىشدند و رشد نمىکردند ما عالم را خلق نمىکردیم ما حالا داعی نداریم برای علف هرز که بیاییم این همه زحمت بکشیم این همه سرمایه‌گذاری بکنیم خوب ﴿و کان عرشه علی الماء﴾ این خواهد بود ﴿لیبلوکم أیکم أحسن عملاً﴾ پس این اصلاً سخن در آن آدمهای فاسد و اینها به تعبیر مرحوم بوعلی شما مىبینید این کارگاه صنعتی اینها که مىخواهند تابلوی خوب بسازند در خوب پنجرهٴ خوب پیکر خوب بسازند اینها بالاخره آن قسمتهای خوب چوب را انتخاب مىکنند بقیّهٴ زیر تیشه و ارّه آرد مىشود مىرود فرمود ما این نجّاری که مىخواهیم بکنیم برای در و پیکر آدمهای خوبی مىسازیم یک عدِّه هم هستند که تا این راه این رنده کردن و اره کردن و این تیشه و اینها برش مىرود اینها اینها فسقا فجراً آدمهای عادی هستند که اینها.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:01

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی