display result search
منو
تفسیر سوره حمد - بسم الله الرحمن الرحیم - بخش اول

تفسیر سوره حمد - بسم الله الرحمن الرحیم - بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 1696 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر سوره مبارکه حمد؛ تفسیر آیه شریفه بسم الله الرحمن الرحیم
- فلسفه بسم الله
- کارکردهای بسم الله
- فلسفه شروع سورهای قرآن با بسم الله

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین الرحمن الرحیم مالک یوم الدّین ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم
صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین
نام‌های سورهٴ حمد
سورهٔ مبارکهٔ فاتحة الکتاب که اول قرآن کریم قرار گرفت نامهای فراوانی دارد؛ فاتحة الکتاب هست، ام الکتاب هست، ام القرآن هست، مثانی هست، سبع‌ مثانی هست و مانند آن. و معروفترین نامش همان فاتحة الکتاب هست که در روایات هم به این سبک آمده که «لا صلاة الا بفاتحة الکتاب»(1). و به مناسبتهای فراوانی که در محتوای این سورهٔ مبارکه هست، نامهای گوناگونی هم دارد. که در خلال رسیدن به محتوای این سوره، سرّ آن نامها هم مشخص میشود. و هفت آیه است.
آیهٴ *«بسم الله»* جزء سورهٴ حمد
و آیهٔ مبارکهٔ *«بسم الله الرحمن الرحیم»*(2) هم جزء‌ این سوره‌ است. نه تنها تبرکاً خوانده می‌شود،‌ بلکه جزء‌ این سوره است. که اگر کسی این سوره را در نماز یا غیر نماز، واجب شد که بخواند، این آیهٔ‌ بسم الله را نخواند، امتثال نکرده است، سوره را ناقص خوانده، این آیه جزء سورهٔ فاتحة‌ الکتاب است.
دفعات نزول آیهٴ *«بسم الله»*
و این بسم الله هم 114 بار نازل شده است . نه یک بار نازل شد و رسول خدا دستور داد در اول هر سوره بگذارید . 114 بار این آیهٔ مبارکه نازل شده است . در 113 سوره به عنوان سر فصل و آغاز این 113 سوره است. در سورهٔ‌ انفال و سورهٔ برائت که سورهٔ برائت اگر تتمهٴ سورهٔ انفال نباشد و سوره‌ای جدا باشد، اول سورهٔ برائت بسم الله نازل نشده و در سورهٔ نمل که نامهٴ سلیمان (سلام الله علیه) را که بررسی می‌کند، می‌فرماید این نامه از سلیمان است و اول این نامه هم بسم الله الرحمن الرحیم است. *«إنّه من سلیمان و إنّه بسم الله الرحمن الرحیم»*(3) که آن یک آیه به ضمیمهٴ آن 113 موردی که در قرآن کریم هست جمعاً می‌شود 114 مورد که 114 بار این آیهٔ مبارکه نازل شده است.
ارتباطِ محتوای *«بسم الله»* با مضمون هر سوره
و هر باری هم که نازل می‌شد معنای جدید و مصداق تازه‌ای را در برداشت ‌نه اینکه لفظاً و مفهوماً و مصداقاً عین یکدیگر باشند . هر سوره‌ای که صدر او بسم الله دارد، محتوای بسم الله آن سوره با مضمون آن سوره در ارتباط است. بنابر‌این اگر ما در قرآن کریم چندین جا آیهٔ مبارکهٔ بسم الله را می‌یابیم، هر جا معنای خاص دارد. در حقیقت هر جا درجه‌ای از درجهٴ شئون الوهیت خدای سبحان و رحمانیتش و رحیمیتش را مطرح می‌کند. پس همه جا به یک مفهوم و به یک مصداق و به یک هدف نیست. بسم الله ارتباط مستقیمی با مضمونِ سوره دارد و چون مضمون سور فرق می‌کند، ‌مضمون این بسم الله ها هم فرق خواهد کرد. و پایان هر سوره با نازل شدن بسم الله مشخص می‌شد.
ادب الهی در شروع کار
و اما اینکه هم طلیعه سوره بسم الله است و هم طلیعه این کتاب الهی *«بسم الله الرحمن الرحیم»* است، برای آن است که انسانها را خدای سبحان می‌آموزد که کار را به نام خدا شروع کنند. کار به نام خدا شروع بشود.
نافرجام بودن هر کاری که با نام خدا آغاز نشود
و فریقین هم علمای شیعه و هم علمای سنت از رسول خدا (علیه آلاف التحیة‌ و الثناء) نقل کرده‌اند: کاری که به نام خدا شروع نشود‌، بی‌نتیجه است. «کل أمر ذی بال لم یبدأ ببسم الله فهو ابتر»(4)‌. ابتر یعنی منقطع الآخر. چون هدف پایان کار است، کاری که به هدف نرسد أبتر است.
فطانت بتراء، استعداد هدر رفته
آن هوشی که در راه حق نباشد از آن هوش تعبیر می‌کنند به «فطانت بتراء» می‌گویند این فطن هست، زیرک هست اما در راه باطل صرف می‌کند. از این گونه هوشهای کاذب در کتب عقلی به فطانت بتراء‌ یاد می‌شود یعنی زرنگی کاذب، هوشی که در راه باطل صرف می‌شود. کاری که به مقصد نرسد ابتر است. هوشی که در راه حق نباشد، فطانت بتراء‌ است. آن انسان فطن هست، زیرک هست اما نمی‌داند چه کند. هر کاری که به مقصد نرسد ابتر است . و کاری به مقصد می‌رسد که از مبدأ‌ حق نشأت بگیرد. کاری که اوّلش حقّ است، پایانش حق و خیر است. ممکن نیست کاری که آغازش باطل است، پایانش حق باشد. باطل به باطل ختم می‌شود. حق به حق ختم می‌شود.
کاری را می‌شود با نام خدا آغاز کرد که جامع حسن فعلی وفاعلی باشد
اگر خواستیم کاری انجام بدهیم که به حق ختم شود چاره‌ای نیست مگر به حق شروع کنیم. کاری را می‌توان به حق شروع کرد که هم حسن فعلی داشته باشد، یعنی فی نفسه عمل خیر باشد و هم حسن فاعلی که انسان آن کار را به خدای خود نسبت بدهد و به استناد به خدا انجام بدهد. این کار را انسان به خدا نسبت می‌دهد می‌گوید به نام خدا آغاز می‌کنم به نام خدا شروع می‌کنم. قهراً در این کار جز خدا هدفی دیگر نخواهد داشت . از انضمام آن حسن فاعلی که طهارت ضمیر فاعل است و این حسن فعلی که حق بودن عمل است انسان یقین پیدا می‌کند که این کار به مقصد می‌رسد. و اگر یکی از این دو امر فاقد بود‌، مفقود بود یا هر دو مفقود بود هرگز این کار به ثمر نمی‌رسد . اگر کار، خیر و حق بود ولی انسان او را برای حق انجام نداد به ثمر نمی‌رسد. چون حسن فعلی به تنهایی برای رسیدن به هدف کافی نیست باید فاعل هم حَسَن باشد حسن فاعلی در او باشد. یعنی برای حق کار کند نه اینکه کار خیر را سر پل هدف باطل قرار بدهد که «کلمة‌ حق یراد بها الباطل»(5) بشود. اگر کلمهٴ‌ حق شد، حسن فعلی داشت ولی حسن فاعلی نداشت به ثمر نمی‌رسد. خواه «کلمة‌ حق یراد بها الباطل»(6) خواه «فعل حق یراد به الباطل». اگر حسن فاعلی در کنار حسن فعلی نبود. این فعل به ثمر نمی‌رسد. نه تنها سخن به هدف نمی‌رسد، بلکه هیچ کاری هم که از حسن فاعلی برخوردار نبود به هدف نمی‌رسد «کلمة‌ حق یراد بها الباطل»(7) به هدف نمی‌رسد فعلی هم که یراد به الباطل به هدف نمی‌رسد. پس هر فعلی که فاقد این دو وصف بود او بی‌نتیجه است فعلی به هدف می‌رسد یعنی ابتر و منقطع الآخِر نمی‌ماند که به نام خدا شروع بشود کدام فعل است که می‌تواند به نام خدا شروع بشود؟ فعل خیر و حق. مگر می‌شود فعل باطل و شر را به نام خدا آغاز کرد. پس این حدیث معروفی را که فریقین نقل کرده‌اند که حضرت فرمود: «کل أمر ذی بال لم یبدأ فیه ببسم الله فهو أبتر»(8)؛ یعنی باید کار طوری باشد که بشود به نام خدا آغاز کرد (یک) و به نام خدا هم آغاز بشود (دو). یعنی هم کار خوب باشد، هم صاحب کار هدفی حق داشته باشد..
قرآن کریم به ما طرز ورود در کار را هم آموخت، لذا خود به نام خدا آغاز کرد؛ فرمود: *«بسم الله الرحمن الرحیم»*(9).
این *«بسم الله الرحمن الرحیم»*(34) آنچنان از قداست برخوردار است که انسانها موظفند این نام را تسبیح کنند، تکریم کنند این نام را گرامی بدارند، این نام را فراموش نکنند. نه این نام را در جای باطل بکار ببرند و نه در کار حق از این نام غفلت کنند و نه در کنار این نام نام دیگری یا دیگران را ببرند لذا خدای سبحان هم این اسم را مظهر برکت قرار داد، هم مظهر تسبیح، هم اوصاف تشبیهیه را در این اسم ظاهر کرد و هم برکات تنزیهیه را، هم فرمود *«تبارک اسم ربک»*(35) هم فرمود *«سبّح اسم ربک»*(36). تسبیح از اوصاف تنزیهیه خدای سبحان است. تقدیس کردن، تنزیه کردن، تسبیح نمودن یعنی خدا را از نیاز منزه دانستن از شریک مبرا دانستن و مانند آن. این معنای تقدیس و تسبیح است که انسان خدا را از نیاز تنزیه می‌کند و از اشتراک با کسی تنزیه می‌کند. خدا را با تجلیل *«لیس کمثله شیء»*(37) تنزیه می‌کند. تسبیح کردن، تقدیس کردن تنزیه کردن، سبوحٌ قدوسٌ گفتن یعنی خدا را *«لیس کمثله شیء‌»*(38) دانستن. او را از هر نقصی منزه و مبرا دانستن.
اما صفات تشبیهیه که او خالق است او رازق است او شافی است، او کافی است، او حسیب است، و امثال ذلک یعنی همهٔ خیرات از ناحیهٴ اوست. یک بحث این است که همهٔ خیرات از ناحیهٴ اوست، یک بحث این است که او همانند ندارد، نظیر ندارد،‌ نیاز ندارد. آنچه که به سلب نقائص برمی‌گردد، از او به نام تنزیه و تقدیس یاد می‌کنند. آنچه که به اثبات کمالات برمی‌گردد از او به برکت و امثالُ ذلک یاد می‌کنند. یک وقت می‌گوییم اسم خدا متبارک است. یک وقت می‌گوییم اسم خدا مسبّح است. خدای سبحان به هر دو امر ما را وادار کرده است. هم به ما آموخت که نامش را تنزیه کنیم، فرمود: *«فسبّح باسم ربک العظیم»*(39)، *«سبح اسم ربک الاعلی»*(40) این نام را تنزیه بکن. این طور نباشد که در کنار این نام شریکی برای او قائل باشی و بگویی به نام خدا و به نام خلق قهرمان خدا. این تنزیه نام خدا نیست. این توهین نام است که در کنار این نام، نام دیگری یا دیگران باشد. و مبادا بگویی اول به نام خدا، دوم به نام فلان شخص. این خدا نامش اولی است که ثانی برنمی‌دارد. نه در کنار او نامی است، نه او اول است و دیگری یا دیگران ثانی. این نام را تنزیه بکن. *«سبح اسم ربک الاعلی»*(41)، *«سبح اسم ربک العظیم»*(42) این نام خدایی که عظیم است، این نام را تنزیه بکن. این نام را تقدیس بکن. در کنار این نام، نام دیگر نبر. در کنار این نام، نام احدی را نیار. نه بگو اول خدا، دوم فلان کس. نه در کنار نام خدا نام دیگران را ببر. این نام را تنزیه کن. ذات اقدس اله که منزه از هر نقص است. در مقام تلفظ، این نام را هم گرامی بدار. این طور نباشد که در کنار نام حق نام دیگران را هم ببری، به نام خدا و به نام کی. این چنین نباشد. این نام را تنزیه بکن. چون این نام سِمه و علامت همان ذات است. یا این نام از یک سُمُوّ و رفعت خاصی برخوردار است. وقتی این کریمه نازل شد *«سبح اسم ربک الاعلی»* (43) رسول خدا فرمود: «اجعلوها فی سجودکم» (44) آنرا در سجده قرار بدهید، که در سجده می‌گوییم: سبحان ربی الاعلی و بحمده . وقتی نازل شد *«سبح اسم ربک العظیم»*(45)، فرمود: «اجعلوها فی رکوعکم»(46) لذا در رکوع می‌گوییم: سبحان ربی العظیم و بحمده. این که خدای سبحان فرمود نام مرا گرامی بدارید، معلوم می‌شود این نام از قداست خاص برخوردار است. این نام را فرمود متبارک بدانید *«تبارک اسم ربک ذی الجلال و الاکرام»*(47) برای اینکه این نام منشأ برکت است. این نام نشانه و علامت آن هستی محض است که همهٔ خیرات از ناحیهٴ اوست. فرمود: *«تبارک اسم ربک ذی الجلال و الاکرام»*(48) که مرحوم فیض در صافی نقل می‌کند(49): بعضی‌ها ذو الجلال قرائت کرده‌اند که ذو الجلال نعت مقطوع اسم است: *«تبارک اسم ربک»* که آن اسم (ذو الجلال و الاکرام) است. این مال کسی است که به حق به این اسم رسیده باشد و تلفظ کرده باشد.
*«بسم الله»* از عبد به منزلهٴ *«کن»* از مولا
آنها که به حق به این اسم رسیده‌اند این چنین می‌گویند، می‌گویند (بسم الله الرحمن الرحیم من العبد بمنزلة کن من المولی) همان طوری که خدای سبحان هر چه را که بخواهد با «کن» انجام می‌دهد، بندهٴ آن مولی هم به اذن آن مولی، هر چه را بخواهد با بسم الله انجام می‌دهد. (بسم الله الرحمن الرحیم من العبد بمنزله کن من المولی) نمونه‌اش را قرآن در جریان نوح بیان کرده است که *«بسم الله مجریها و مرسیها»* (50) جریان نوح را که قرآن کریم طرح می‌کند می‌فرماید او که مسلط بر این طوفان سهمگین بود، کشتی را با نام خدا حرکت می‌داد و با نام خدا آرام می‌کرد. یا سیر و سکون این کشتی با نام خدا بود. (بسم الله مجریها و بسم الله مرسیها) لنگرگاهش به نام خدا، حرکتش به نام خدا. نوح وقتی می‌خواست این کشتی حرکت کند به نام خدا حرکت می‌داد. وقتی می‌خواست این کشتی بایستد و لنگر بیاندازد، به نام خدا بود..
نصیحت حضرت امیر المؤمنین(علیه السلام) به ابوذر:
وقتی اباذر (رضوان‌الله‌علیه) را که خواستند به ربذه تبعید کنند، مرحوم کلینی رضوان الله علیه نقل می‌کرد که با اینکه حکومت وقت بدرقهٴ اباذر را قدغن کرده بود، مع ذلک امیرالمؤمنین و حسنین (علیهم السلام) و بعضی از صحابهٴ خاص حضور داشتند. آنجا حضرت نصیحت کرد که مبادا از این جهت نگران باشی که ربذه یک جایی بی آب و علفی است،‌ زندگی در آنجا دشوار است(51)، چه کنیم اینها. در آنجا ظاهراً اباذر به عرض حضرت رساند من از نظر عقیده به اینجا رسیده‌ام یا حضرت به او فرمود که اگر سراسر زمین مثل یک فلز بشود، مس و قطره‌ای هم از بالا باران نبارد، اگر روی زمین مثل یک فلز نظیر مس شد، چیزی از زمین دیگر نمی‌روید. اگر از بالا هم هیچ قطره‌ای نبارد، اباذر عرض کرد: من اگر در یک همچنین جایی تبعید بشوم ایمانم همان است که هست. و می‌دانم خدا رازق من است. و این را حضرت تصدیق کرد. معلوم می‌شود انسان به وسائل عادی نباید اعتماد کند. و وسائل عادی را جزء مجاری فیض او بداند ولا غیر. اگر کسی به اینجا رسیده است کاری که مولای او با «کن» می‌کند، او با «بسم الله» می‌کند. این همان است که گفتند بسم الله الرحمن الرحیم،‌ به اسم اعظم آنقدر نزدیک است که سواد چشم به بیاض چشم نزدیک است. این نام را اگر کسی گرامی داشت و او را تنزیه کرد و به حق معتقد بود در کنار این نام، نام دیگری نیست و این نام منشأ برکت است، از او هم ساخته است آنچه از دیگران ساخته نیست. این طور نیست که اباذر گزاف گفته باشد، چون «ما اظلّت الخضراء ولا اقلت الغبراء ذا لهجة أصدق من ابی‎ذر»(52) و نه ممکن است در حضور ولی الله کسی گزاف بگوید و حضرت صحّه بگذارد. این که اباذر عرض کرد من عقیده‌ام آن است که اگر تمام روی زمین در حد یک مس باشد که چیزی از زمین نروید، و نمی هم از بالا نبارد، خدا می‌تواند ما را روزی بدهد. این نشانة توکل کامل است. این تکیهٴ به خداست ولا غیر. اگر کسی به اینجا رسید، او مزهٴ اسم اعظم را هم کم و بیش می‌چشد.
معارف قرآن در *«بسم الله الرحمن الرحیم»*
در بعضی از تعبیرات بزرگان آمده است(53) که همهٔ معارف قرآن کریم در سورهٔ حمد جمع شده است که آن فاتحة الکتاب است. ام الکتاب است و مانند آن. و همهٔ معارف سورهٔ فاتحهٴ الکتاب در بسم الله الرحمن الرحیم جمع شده است. و همهٔ آن اسرار در باء بسم الله الرحمن الرحیم جمع شده است. و امیرالمؤمنین می‌فرماید من نقطة باء بسم الله الرحمن الرحیم هستم(54). ما اگر نتوانیم بعضی از اسرار را بفهمیم، مصلحت ما هم در این است که آهسته از کنار این حرفها بگذریم. نگوییم این حرفها باطل است. ما که دستی بر این حرفها نداریم. این مقدار است که بگوییم لا ادری.
سخن برخی از مفسّران دربارهٴ روایت «أنا نقطة تحت الباء»
بعضی از مفسرین(55) بزرگوار وقتی به این گونه از مسائل می‌رسند می‌گویند این مثل همان خواسته‌ای است که گفته‌اند خدای سبحان دنیا را یا زمین را در یک تخم مرغ جا بدهد بدون اینکه زمین کوچکتر بشود یا تخم مرغ بزرگتر بشود. این شدنی نیست. چیزی که شدنی نیست، چگونه ما بیاییم بگوییم که همهٔ اسرار تحت باء‌ *«بسم الله الرحمن الرحیم»* است. یک نقطهٴ باء *«بسم الله الرحمن الرحیم»* است. این مثل آن است که همان حدیثی که معروف است که آیا خدا می‌تواند دنیا را یا مثلاً زمین را در یک تخم مرغ یا پوست تخم مرغ جا بدهد که نه تخم مرغ بزرگتر بشود و نه دنیا کوچکتر؟
پاسخ ائمه (علیهم السلام) به این پرسش که آیا خدا می‌تواند آسمانها و زمین را در پوست تخم مرغ بگنجاند
این دو تا روایت است، دو نفر سؤال کرده‌اند و ائمه (علیهم‌السلام) هم دو جور جواب داده‌اند. چون راویان در یک سطح نبودند. سؤال کننده هم در یک سطح نبود. یک راوی که سؤال کرد، حضرت به او جواب داد: «... وقد جعلها فی عینک»(56) (چشمت را باز کن. عرض کرد باز کردم. فرمود چی می‌بینی؟ عرض کرد آسمان می‌بینم. زمین می‌بینم. صحرا می‌بینم، فضا می‌بینم). فرمود: خدای سبحان بزرگتر از زمین را در کوچکتر از تخم مرغ جا داد. مگر نه آن است که اینها را می‌بینی؟! مگر بزرگتر از زمین را در کوچکتر از تخم مرغ نمی‌بینی؟! پس می‌تواند. این یک جواب بود که حضرت به او داد. این برای اوساط از مردم شاید نافع باشد. همین روایت را، همین سؤال را از امام (علیه‌السلام) در جوامع روایی ماست که مطرح کردند، منتها این سؤال کننده در سطح بالاتری بود. سؤال کرد آیا می‌شود؟ حضرت در جواب فرمود: قدرت خدا نامحدود است. «و الذی سألتنی لا یکون»(57) این که تو سؤال کردی ممتنع است. این شدنی نیست نه آیا خدا می‌تواند. قدرت خدا نامحدود است، وقتی قدرت نامحدود شد به هر چه مصداق شیء است و عنوان شیء بر او صادق است، قدرت تعلق می‌گیرد. اگر چیزی لا شیء بود، ذات نداشت، شیء بر او صادق نبود مثل ممتنعات، او شیء نیست تا ما بگوییم *«إنّ الله علی کل شیء قدیر»*(58) آیا بر او قادر است یا نه. مثلاً دو دو تا بشود پنج تا، این لا شیء است. شیء نیست. چون ممتنع است. وقتی ممتنع شد ذات ندارد. شیء نیست . وقتی شیء نبود مصداق *«ان الله علی کلّ شیء قدیر»*(59) نیست و مانند آن . حضرت در جواب دوم فرمود قدرت خدا نامحدود است، اما آنچه را که تو سؤال کردی شدنی نیست. این راجع به آن جریان تخم مرغ و سؤال و جواب بود.
نقد و پاسخ مفسّرین
اما مقام ما هم از این قبیل است یا نه . بسیار خوب ما یک قدری جلوتر برویم و ببینیم این مفسر بزرگوار تا کجا همراه است . مگر نه آن است که همهٔ حقایق و اسرار عالم در قرآن کریم هست. اینکه ائمه فرمودند چیزی از اسرار عالم نیست مگر اینکه در قرآن باشد، منتها ما می‌دانیم. جزء بطون قرآن است نه جزء ظواهر قرآن. ما می‌فهمیم و دیگران دسترسی ندارند. این گونه از روایات که کم نیست. آنچه امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) فرمود، جریان گذشته و آینده الی یوم القیامه در قرآن کریم است منتها من سخن گوی قرآنم و او حرف نمی‌‌زند. «فاستنطقوه ولن ینطق ولکن أخبرکم عنه»(60) این که مورد قبول است . خب مگر قرآن جز آن است که یک کتاب دویست،‌ سیصد صفحه‌ای است، چطور همه اسرار عالم در این کتاب دویست، سیصد صفحه‌ای جا گرفته . پس می‌شود انسان برای ظواهر، باطنی قائل بود. برای باطن،‌باطنی قائل بود. برای باطن باطن،‌باطنی قائل بود. و مانند آن. مگر می‌شود زمین را کل زمین را انسان در یک دریا جا بدهد. حالا خوب است . کل زمین را مگر می‌شود در دریا جا داد. کل زمین را مگر می‌شود در یک اقیانوس جا داد. چون کل را نمی‌شود در جزء‌ جا داد . ولو آن جزء‌ اقیانوس کبیر باشد. اگر چنانچه تداخل اجسام محال است، انطباع عظیم در صغیر محال است، از این جهت نمی‌شود زمین را در پوست تخم مرغ جا داد، فرق نمی‌کند. زمین را هم نمی‌شود در یک مساحت چند هزار هکتاری جا داد. زمین را هم نمی‌شود در اقیانوس کبیر جا داد. چون آن بستر اقیانوس کبیر هم خود جزء‌ زمین است. آن بستر اقیانوس کبیر فقط به اندازهٴ‌ خودش جا می‌گیرد. این کل را نمی‌شود در جزء‌ جا داد. حالا چطور همه اسرار عالم در این کتاب دویست، سیصد صفحه‌ای جا گرفته؟! و اگر چنانچه در بعضی از تعبیرات بزرگان آمده است این رمز است،‌ این اشاره است و بطنی دارد. و برای بطن، بطنی است . اینها معانی طولیه است. ما اگر بخواهیم ظاهرش را بگیریم بله اینچنین به نظر می‌آید که همهٔ اسرار چگونه در باء‌ بسم الله می‌گنجد و حضرت امیر (سلام الله علیه) نقطه تحت باء‌ است . آنگاه می‌شود تنظیر کرد که همان طوری که نمی‌شود زمین را در پوست تخم مرغ جا داد، اینجا هم نمی‌شود اسرار عالم را در باء‌ بسم الله جمع کرد.
قرآن مراتبی دارد و در ظاهر خلاصه نمى‌شود
خب شما که قبول دارید اسرار عالم در این کتاب آسمانی جمع شده است مگر این کتاب بیش از یک مجموعه دویست، سیصد صفحه‌ای است، چگونه همهٔ حقایق عالم در اینجا جمع شد. پس معلوم می‌شود، درجاتی دارد، باطنی دارد و مانند آن. این مقام مکنونی دارد. این مقام مکنون، کتابی است در کتاب. ما فقط با تنزیلش در ارتباطیم. *«انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لایمسه الا المطهرون»*(61) برای کتاب، کتاب دیگری است. شما می‌بینید در این مسائل عادی یک تاجر یک دفتر روز دارد، یک دفتر کل. دفتر روز، جزئیات روزانه را می‌نویسد. دفتر کل، کل سود و زیان تجاری بازرگانیش را می‌نویسد. خدای سبحان برای این قرآن کریم که یک کتاب تنزیلی است یک کتاب مکنون قائل شده است. فرمود: *«انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون»*(62) پس این کتاب در یک کتاب دیگری است. چه اینکه نامهٴ اعمال ابرار را هم فرمود: در یک کتاب دیگری است. فرمود: *«إنّ کتاب الابرار لفی عِلّیّین و ما أدریٰکَ ما علیّون کتابٌ مرقومٌ»*(63) یعنی نامهٴ اعمال ابرار در کتاب دیگر است. این کتاب در کتاب دیگر است. پس للکتاب کتاب. للظاهر باطن. *«ان کتاب الابرار لفی علیین»*(64) کتاب ابرار در علیین است. علیین چیست؟ *«وما ادریک ما علیون»*(65) علیون چیست؟ *«کتاب مرقوم»*(66) فللکتاب کتاب. فلکتاب الابرار کتاب. پس للظاهر باطن. *«وما ادریک ما علیون»*(67) علیون چیست؟ *«کتاب مرقوم»*(68) خب خوانندگان آن کتاب کیند؟ *«یشهده المقربون»*(69) مقربون از آن کتاب درونی باخبرند. پس می‌شود، ظاهر، باطنی داشته باشد. می‌شود در بیرون درونی هم داشته باشد. اگر این راهها باز است و اگر شواهدش هست، انسان اگر خود نرسید یا اینها را طرح نکند یا بگوید علمش به اهلش موکول است. بگوید نه و نمی‌شود و نیست، اینها دشوار است. «و الحمد لله رب العالمین»


پاورقی‌ها:
(1) عوالی اللئالی، ج 1، ص 196.
(2) سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 1.
(3) سورهٔ نمل، آیهٔ 30.
(4) بحار، ج 73، ص 305، «کلّ امر ذی بال لم یذکر فیه بسم الله فهو أبتر» الدرّ المنثور، ج 1، ص 26 «کلّ امر ذی بال لا یبدأ فیه بـ«بسم الله الرّحمن الرّحیم» أقطع.
(5) نهج‌البلاغه، خطبه 40، بند 1.
(6) نهج‌البلاغه، خطبه 40، بند 1.
(7) نهج‌البلاغه، خطبه 40، بند 1.
(8) بحار، ج 73، ص 305 «کل امر ذی بال لم یذکر فیه بسم الله فهو أبتر»، الدر المنثور ج 1، ص 26 «کل امر ذى بال لایبدأ فیه بـ (بسم الله الرّحمن الرّحیم) أقطع.
(9) سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 1.
(17) سورهٔ علق، آیهٔ 1.
(18) سورهٔ اعلی، آیهٔ 1.
(19) سورهٔ اسراء، آیهٔ 80.
(20) سورهٔ اسراء، آیهٔ 80.
(21) سورهٔ اسراء، آیهٔ 80.
(22) سورهٔ طلاق، آیات 2 ـ 3.
(23) سورهٔ طلاق، آیهٔ 2.
(24) سورهٔ اسراء، آیهٔ 80.
(25) سورهٔ طلاق، آیهٔ 3.
(26) سورهٔ طلاق، آیهٔ 3.
(27) سورهٔ طلاق، آیهٔ 3.
(28) بحار، ج 73، ص 305 «کلّ امر ذی بال لم یذکر فیه بسم الله فهو ابتر»، الدر المنثور، ج 1، ص 26 «کل امر ذی بال لایبدأ فیه بـ (بسم الله الرّحمن الرّحیم) أقطع.
(29) سورهٔ اسراء، آیهٔ 80.
(30) سورهٔ اسراء، آیهٔ 64.
(31) سورهٔ تغابن، آیهٔ 14.
(32) سورهٔ بقره، آیهٔ 201.
(33) سورهٔ فاطر آیهٔ 6.
(34) سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 1.
(35) سورهٔ الرّحمن، آیهٔ 78.
(36) سورهٔ اعلی، آیهٔ 1.
(37) سورهٔ شوریٰ، آیهٔ 11.
(38) سورهٔ شوریٰ، آیهٔ 11.
(39) سورهٔ حاقّة، آیهٔ 52.
(40) سورهٔ اعلیٰ، آیهٔ 1.
(41) سورهٔ اعلیٰ، آیهٔ 1.
(42) سورهٔ حاقّه، آیهٔ 52.
(43) سورهٔ اعلی، آیهٔ 1.
(44) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 315.
(45) سورهٔ حاقّه، آیهٔ 52.
(46) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 315.
(47) سورهٔ الرّحمن، آیهٔ 78.
(48) سورهٔ الرّحمن، آیهٔ 78.
(49) تفسیر صافی، ج 5، ص 117؛ و قری بالرفع صفة للاسم.
(50) سورهٔ هود، آیهٔ 41.
(51) روضه کافی، ص 170، ح 251.
(52) بحار، ج 10، ص 123.
(53) بیان السعادة، ج 1، ص 29؛ نیز ر.ک، تفسیر سورهٔ حمد، امام خمینی (قدس سره)، ص 203.
(54) مشارق أنوار یقین، ص 21؛ منهج الصادقین، ج 1، ص 90. روح البیان، ج 1، ص 7، اسفار، ج 7، ص 34.
(55) الکاشف، ج 1، ص 26.
(56) بحار، ج 4، ص 143. جاء رجل الی الرضا (علیه‌السّلام) فقال: هل یقدر ربّک أن یجعل السّموات و الأرض و ما بینهما فی البیضة؟ قال: «نعم و فی أصغر من البیضة و قد جعلها فی عینک و هی أقل من البیضة لأنّک إذا فتحتها عاینت السّماء و الأرض و ما بینهما و لو شاء الله لأعماک عنها.
(57) همان؛ نور الثّقلین، ج 1، ص 38. «قال علی (علیه‌السّلام): انّ الله تبارک و تعالی لا ینسب الی العجز و الذی سألتی لا یکون».
(58) سورهٔ بقره، آیهٔ 40.
(59) سورهٔ بقره، آیهٔ 40.
(60) نهج‌البلاغه، خطبه 158.
(31) سورهٔ واقعه، آیات 77 ـ 79.
(62) سورهٔ واقعة، آیات 77 ـ 78.
(63) سورهٔ مطففین، آیات 18 ـ 20.
(64) سورهٔ مطففین، آیهٔ 18.
(65) سورهٔ مطففین، آیهٔ 19.
(66) سورهٔ مطففین، آیهٔ 20.
(67) سورهٔ مطففین، آیهٔ 19.
(68) سورهٔ مطففین، آیهٔ 20.
(69) سورهٔ مطففین، آیهٔ 21.


قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:09

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    روحی و جسمی له لفداء
  • کاربر مهمان
    اطال الله عمره الشریف
  • کاربر مهمان
    عالی و کامل هست خیلی خوب
  • کاربر مهمان
    عالی
  • کاربر مهمان
    سلام. صدا کم است
  • کاربر مهمان
    باید زحمات این بزرگوار رو قدر بدانیم و نیوشیدن این معارف را مغتنم بدانیم

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی