- 5835
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 41 و 40 سوره نمل
سخنرانی حجت الاسلام محسن قرائتی با موضوع تفسیر سوره نمل - آیه 41 و 40
قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَبِ أَنَاْ ءَاتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرّاً عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّى لِیَبْلُوَنِى ءَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ کَرِیمٌ
قَالَ نَکِّرُواْ لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِى أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لَا یَهْتَدُونَ
ترجمه
کسى (به نام آصِفبن بَرخیا) که به بخشى از کتاب (الهى) آگاهى داشت (سلیمان) گفت: من آن (تخت) را قبل از آن که پلکِ چشمت بهم بخورد نزد تو مى آورم. (سلیمان پذیرفت و او تخت را آورد.) همین که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود مستقرّ دید، (به جاى غرور و تکبّر) گفت: این (توانایى وزیر من که مقدارى از علم کتاب و اسم اعظم را مىداند،) از لطف پروردگار من است، تا مرا (با این نعمتها) بیازماید که آیا شکرگزارم یا کفران مىکنم؟ و هر کس شکر کند، قطعاً به سود خویش شکر ورزیده و هر کس کفران نماید (به ضرر خویش گام نهاده، زیرا) پروردگار من (از شکر مردم) بىنیاز و کریم است. (بىنیازى و کرامت، براى خداوند ذاتى است و هرگز وابسته به شکر یا کفران کسى نیست).
(سلیمان) گفت: تخت (ملکه) را برایش ناشناس گردانید، تا ببینم آیا پىمىبرد یا از کسانى است که پى نمىبرند؟
کسى که مقدارى از علم کتاب را مىدانست، «آصفبن بَرخیا» وزیر حضرت سلیمان و خواهر زادهى او بود، چنانکه از امام هادى (ع) نیز نقل شده است. و امام باقر (ع) فرمودند: اسم اعظم الهى هفتاد و سه حرف است که آصفبنبرخیا تنها با دانستن یک حرف چنین قدرتنمایى کرد.
در این که منظور از علم کتاب چیست؟ گفتهاند: مراد از آن، یا آگاهى از کتب آسمانى یا لوح محفوظ و یا اسم اعظم است.
سؤال: «آصفبن بَرخیا» چگونه تخت را بدون اجازهى صاحبش حرکت داد و در آن تصرّف کرد؟
پاسخ: این کار به خاطر ولایت انبیا بر اموال مردم و اهمیّت ارشاد بلقیس و مردم او بوده است.
کفر چند نوع است: یکى انکار خدا و یکى کفران نعمتها.
شکر خداوند، اقسامى دارد: شکر با زبان، با قلب و با عمل.
فضایل امیر مؤمنان و اهل بیت
* در آیهى مورد بحث مىفرماید: کسى که بخشى از علم کتاب را داشت، گفت: اى سلیمان! قبل از به هم زدن پلک چشم، من تخت ملکهى سبأ را از کشورش در این جا حاضر مىکنم. امّا در آیهى آخر سورهى رعد، خداوند به پیامبرش مى فرماید: کفّار، رسالت تورا قبول ندارند، به آنان بگو کافى است که خداوند و کسى که تمام علم کتاب را دارد، میان من و شما گواه باشد. در روایات مى خوانیم: مراد از کسى که تمام علم کتاب را دارد، على بن ابىطالب است. اگر کسى که بخشى از علم کتاب را مى داند تخت بلقیس را در یک آن حاضر مى کند، پس کسى که تمام علم کتاب را مىداند، در تمام عمر چه قدرتى دارد؟
* امام صادق مى فرماید: آگاهى کسى که بخشى از علم را داشت، نسبت به علم على (ع)، مثل مقدار آبى است که بر بال یک مگس باشد نسبت به دریا.
* در روایات مى خوانیم: امام صادق به سینهى مبارکش اشاره کرد و فرمود: «و عندنا واللّه علم الکتاب کله» به خدا سوگند تمام علم کتاب نزد ما موجود است.
* در روایات بسیارى مى خوانیم که امامان معصوم خارج از قید زمان و مکان در مناطقى حاضر مى شدند، مثلاً:
امام جواد (ع)، در لحظهى شهادت پدرش از مدینه به طوس رفت.
امام کاظم (ع)، از زندان بغداد بیرون آمد و در مدینه حاضر شد.
امام سجاد (ع)، در زمان اسارت، به کربلا رفت و بدن پدرش امام حسین (ع)، را دفن نمود.
امام حسین (ع)، قبل از شهادت، قبضهى خاکى از کربلا برداشت و در مدینه به ام السّلمه داد. بنابراین طىّالارض و حرکت برق آسا براى امامان سابقه دارد.
پیام ها
1- در کابینهى سلیمان، دانشمندترین چهرهها وجود داشتند. «عندهعلممنالکتاب»
2- انسان مىتواند بر طبیعت وقوانین طبیعى حاکم شود. «أنا آتیک»
3- قدرت انسان مىتواند از جنّ بیشتر باشد. «عِفریت من الجنّ - الّذى عنده علم...»
4- در مواردى باید قدرت خود را اظهار کرد. «أنَا آتیک»
5 - علم منشأ قدرت است. با قدرت علمى مىتوان به جاى شنیدن صدا و دیدن تصویر، خود اشیا و موجودات را جا به جا کرد. (در انسان، استعدادها، توانایىها و اسرارى است که تاکنون کشف نشده است). «أنَا آتیک»
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر بُرنا بود
6- در واگذارى مأموریّتها، مسارعه (سرعت عمل) یک امتیاز است. همانگونه که در فروش، مزایده ودر خرید، مناقصه، عامل رقابت و ارزش است. «أنَا آتیک به قبل أن یرتدّ الیک طرفک»
7- مدّعیان علم وقدرت، باید عملاً حرف خود را اثبات کنند. «فلمّا رآه مستقرّاً»
8 - اولیاى خدا نعمت را از او مىدانند. «هذا من فضل ربّى»
9- نعمتهاى الهى را حقّ خود ندانیم. «فضل ربّى»
10- به علم و قدرت خود مغرور نشویم. «هذا من فضل ربّى»
11- نعمتهاى الهى را به زبان آوریم. «هذا من فضل ربّى»
12- دادن یا گرفتن نعمتها براى رشد دادن ماست. «ربّى»
13- نعمتهاى الهى وسیلهى بندگى و آزمایشند، نه کامیابى و لذّت جویى. «لیبلونى ءاشکر»
14- انبیا نیز آزمایش مىشوند. «لیبلونى»
15- انسان، مختار است، نه مجبور. «مَن شکر... و مَن کفر»
16- انسان در گرو عمل خویش است. «و مَن شکر فانّما یشکُر لنفسه»
17- خداوند به شکر ما نیاز ندارد. «مَن شکر... ومَنکفر فانّ ربّى غنى کریم»
نعمتهاى الهى برخاسته از فضل و لطف بىپایان اوست وحتى اگر ما ناسپاسى کنیم، او به مقتضاى ربوبیّت خود به ما لطف مى کند.
شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
18- در شیوهى دعوت، تملّق ممنوع است. «و مَن کفر فانّ ربّى غنى»
19- دارایى و سخاوت در کنار هم، ارزش است. «غنى کریم»
20- اولیاى خدا بر اموال مردم ولایت دارند. «نَکّروا لها»
21- گاهى براى آزمایش هوش، تغییر و تحوّل جایز است. «نکّروا لها... ننظر أتهتدى»
منبع: پایگاه درس هایی از قرآن
قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَبِ أَنَاْ ءَاتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرّاً عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّى لِیَبْلُوَنِى ءَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ کَرِیمٌ
قَالَ نَکِّرُواْ لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِى أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لَا یَهْتَدُونَ
ترجمه
کسى (به نام آصِفبن بَرخیا) که به بخشى از کتاب (الهى) آگاهى داشت (سلیمان) گفت: من آن (تخت) را قبل از آن که پلکِ چشمت بهم بخورد نزد تو مى آورم. (سلیمان پذیرفت و او تخت را آورد.) همین که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود مستقرّ دید، (به جاى غرور و تکبّر) گفت: این (توانایى وزیر من که مقدارى از علم کتاب و اسم اعظم را مىداند،) از لطف پروردگار من است، تا مرا (با این نعمتها) بیازماید که آیا شکرگزارم یا کفران مىکنم؟ و هر کس شکر کند، قطعاً به سود خویش شکر ورزیده و هر کس کفران نماید (به ضرر خویش گام نهاده، زیرا) پروردگار من (از شکر مردم) بىنیاز و کریم است. (بىنیازى و کرامت، براى خداوند ذاتى است و هرگز وابسته به شکر یا کفران کسى نیست).
(سلیمان) گفت: تخت (ملکه) را برایش ناشناس گردانید، تا ببینم آیا پىمىبرد یا از کسانى است که پى نمىبرند؟
کسى که مقدارى از علم کتاب را مىدانست، «آصفبن بَرخیا» وزیر حضرت سلیمان و خواهر زادهى او بود، چنانکه از امام هادى (ع) نیز نقل شده است. و امام باقر (ع) فرمودند: اسم اعظم الهى هفتاد و سه حرف است که آصفبنبرخیا تنها با دانستن یک حرف چنین قدرتنمایى کرد.
در این که منظور از علم کتاب چیست؟ گفتهاند: مراد از آن، یا آگاهى از کتب آسمانى یا لوح محفوظ و یا اسم اعظم است.
سؤال: «آصفبن بَرخیا» چگونه تخت را بدون اجازهى صاحبش حرکت داد و در آن تصرّف کرد؟
پاسخ: این کار به خاطر ولایت انبیا بر اموال مردم و اهمیّت ارشاد بلقیس و مردم او بوده است.
کفر چند نوع است: یکى انکار خدا و یکى کفران نعمتها.
شکر خداوند، اقسامى دارد: شکر با زبان، با قلب و با عمل.
فضایل امیر مؤمنان و اهل بیت
* در آیهى مورد بحث مىفرماید: کسى که بخشى از علم کتاب را داشت، گفت: اى سلیمان! قبل از به هم زدن پلک چشم، من تخت ملکهى سبأ را از کشورش در این جا حاضر مىکنم. امّا در آیهى آخر سورهى رعد، خداوند به پیامبرش مى فرماید: کفّار، رسالت تورا قبول ندارند، به آنان بگو کافى است که خداوند و کسى که تمام علم کتاب را دارد، میان من و شما گواه باشد. در روایات مى خوانیم: مراد از کسى که تمام علم کتاب را دارد، على بن ابىطالب است. اگر کسى که بخشى از علم کتاب را مى داند تخت بلقیس را در یک آن حاضر مى کند، پس کسى که تمام علم کتاب را مىداند، در تمام عمر چه قدرتى دارد؟
* امام صادق مى فرماید: آگاهى کسى که بخشى از علم را داشت، نسبت به علم على (ع)، مثل مقدار آبى است که بر بال یک مگس باشد نسبت به دریا.
* در روایات مى خوانیم: امام صادق به سینهى مبارکش اشاره کرد و فرمود: «و عندنا واللّه علم الکتاب کله» به خدا سوگند تمام علم کتاب نزد ما موجود است.
* در روایات بسیارى مى خوانیم که امامان معصوم خارج از قید زمان و مکان در مناطقى حاضر مى شدند، مثلاً:
امام جواد (ع)، در لحظهى شهادت پدرش از مدینه به طوس رفت.
امام کاظم (ع)، از زندان بغداد بیرون آمد و در مدینه حاضر شد.
امام سجاد (ع)، در زمان اسارت، به کربلا رفت و بدن پدرش امام حسین (ع)، را دفن نمود.
امام حسین (ع)، قبل از شهادت، قبضهى خاکى از کربلا برداشت و در مدینه به ام السّلمه داد. بنابراین طىّالارض و حرکت برق آسا براى امامان سابقه دارد.
پیام ها
1- در کابینهى سلیمان، دانشمندترین چهرهها وجود داشتند. «عندهعلممنالکتاب»
2- انسان مىتواند بر طبیعت وقوانین طبیعى حاکم شود. «أنا آتیک»
3- قدرت انسان مىتواند از جنّ بیشتر باشد. «عِفریت من الجنّ - الّذى عنده علم...»
4- در مواردى باید قدرت خود را اظهار کرد. «أنَا آتیک»
5 - علم منشأ قدرت است. با قدرت علمى مىتوان به جاى شنیدن صدا و دیدن تصویر، خود اشیا و موجودات را جا به جا کرد. (در انسان، استعدادها، توانایىها و اسرارى است که تاکنون کشف نشده است). «أنَا آتیک»
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر بُرنا بود
6- در واگذارى مأموریّتها، مسارعه (سرعت عمل) یک امتیاز است. همانگونه که در فروش، مزایده ودر خرید، مناقصه، عامل رقابت و ارزش است. «أنَا آتیک به قبل أن یرتدّ الیک طرفک»
7- مدّعیان علم وقدرت، باید عملاً حرف خود را اثبات کنند. «فلمّا رآه مستقرّاً»
8 - اولیاى خدا نعمت را از او مىدانند. «هذا من فضل ربّى»
9- نعمتهاى الهى را حقّ خود ندانیم. «فضل ربّى»
10- به علم و قدرت خود مغرور نشویم. «هذا من فضل ربّى»
11- نعمتهاى الهى را به زبان آوریم. «هذا من فضل ربّى»
12- دادن یا گرفتن نعمتها براى رشد دادن ماست. «ربّى»
13- نعمتهاى الهى وسیلهى بندگى و آزمایشند، نه کامیابى و لذّت جویى. «لیبلونى ءاشکر»
14- انبیا نیز آزمایش مىشوند. «لیبلونى»
15- انسان، مختار است، نه مجبور. «مَن شکر... و مَن کفر»
16- انسان در گرو عمل خویش است. «و مَن شکر فانّما یشکُر لنفسه»
17- خداوند به شکر ما نیاز ندارد. «مَن شکر... ومَنکفر فانّ ربّى غنى کریم»
نعمتهاى الهى برخاسته از فضل و لطف بىپایان اوست وحتى اگر ما ناسپاسى کنیم، او به مقتضاى ربوبیّت خود به ما لطف مى کند.
شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
18- در شیوهى دعوت، تملّق ممنوع است. «و مَن کفر فانّ ربّى غنى»
19- دارایى و سخاوت در کنار هم، ارزش است. «غنى کریم»
20- اولیاى خدا بر اموال مردم ولایت دارند. «نَکّروا لها»
21- گاهى براى آزمایش هوش، تغییر و تحوّل جایز است. «نکّروا لها... ننظر أتهتدى»
منبع: پایگاه درس هایی از قرآن
تاکنون نظری ثبت نشده است