قسمت بیست و هشتم از سری دوم برنامه زندگی پس از زندگی؛ تجربه گر: آقای حسن تحققی از شهر مشهد
«زندگی پس از زندگی» برنامه ای متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء است؛ روایت افرادی که در تجربه ی نزدیک به مرگ، بصورت موقت از کالبد جسم خارج شده و عالم برزخ را درک کرده و بازگشتند. مخاطبان در این برنامه، مهمان روایت های شگفت انگیز تجربه گران از عالم غیب میشوند.
در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای حسن تحققی را می شنویم:
سقوط ماشین به ته دره و جدا شدن موقت روح از بدن و همراه شدن با روح یکی دیگر از سرنشینیان خودرو و دور شدن از صحنه حادثه
آمدن روح پسرخاله و به دنبال او به راه افتادن
روح پسرخاله و سرنشین دیگر به سمت کوه می رفتند و به عقب هم نگاه نمی کردند
نگران جسم شدن و به فکر خانواده افتادن و دائم به عقب و صحنه حادثه نگاه کردن و تصمیم به جدایی از آن دو که همچنان به راه خود ادامه می دادند
بازگشت به صحنه حادثه در تاریکی و با سه نفر بصورت سایه روبرو شدن که خطاب کردند کجا می خواهی بروی؟ همه چیز تمام شده
مرور زندگی و اعمال بد گذشته و احساس شرمندگی غیر قابل توصیف در مقابل آن سه نفر و بزرگواری آنها که یکی از آنها که احساس می کردم دو دست ندارد به کناری خود فرمود این قبلا توی مجالس ما چند قطره اشکی ریخته
از شرمندگی و خجالت به حالت سجده افتادن ولی به محض برداشتن سر از سجده ندیدن هیچکس و ناگهان شنیدن سر وصداهای زیاد و بازگشت روح به بدن و تحمل درد زیاد
جدا شدن لحظه ای روح از بدن و دیدن جسم در بیمارستان از بالا و عذاب کشیدن از ناراحتی و شیون اطرافیان
به هوش آمدن و متوجه این موضوع شدن که یک ماه در حالت کما قرار داشته ام
«زندگی پس از زندگی» برنامه ای متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء است؛ روایت افرادی که در تجربه ی نزدیک به مرگ، بصورت موقت از کالبد جسم خارج شده و عالم برزخ را درک کرده و بازگشتند. مخاطبان در این برنامه، مهمان روایت های شگفت انگیز تجربه گران از عالم غیب میشوند.
در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای حسن تحققی را می شنویم:
سقوط ماشین به ته دره و جدا شدن موقت روح از بدن و همراه شدن با روح یکی دیگر از سرنشینیان خودرو و دور شدن از صحنه حادثه
آمدن روح پسرخاله و به دنبال او به راه افتادن
روح پسرخاله و سرنشین دیگر به سمت کوه می رفتند و به عقب هم نگاه نمی کردند
نگران جسم شدن و به فکر خانواده افتادن و دائم به عقب و صحنه حادثه نگاه کردن و تصمیم به جدایی از آن دو که همچنان به راه خود ادامه می دادند
بازگشت به صحنه حادثه در تاریکی و با سه نفر بصورت سایه روبرو شدن که خطاب کردند کجا می خواهی بروی؟ همه چیز تمام شده
مرور زندگی و اعمال بد گذشته و احساس شرمندگی غیر قابل توصیف در مقابل آن سه نفر و بزرگواری آنها که یکی از آنها که احساس می کردم دو دست ندارد به کناری خود فرمود این قبلا توی مجالس ما چند قطره اشکی ریخته
از شرمندگی و خجالت به حالت سجده افتادن ولی به محض برداشتن سر از سجده ندیدن هیچکس و ناگهان شنیدن سر وصداهای زیاد و بازگشت روح به بدن و تحمل درد زیاد
جدا شدن لحظه ای روح از بدن و دیدن جسم در بیمارستان از بالا و عذاب کشیدن از ناراحتی و شیون اطرافیان
به هوش آمدن و متوجه این موضوع شدن که یک ماه در حالت کما قرار داشته ام
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
تاکنون نظری ثبت نشده است