- 97
- 1000
- 1000
- 1000
سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام، جلسه سی و چهارم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام»، جلسه سی و چهارم؛ جنگ روایتها: زمینهساز جنگ جمل، سال 1399
بحثمان ادامه بحث جنگ روایتها و زمینههای جنگ جمل است. عجیب است که همه دنیا حتی بعضی مسیحیان که زندگی امیرالمؤمنین را مطالعه کردند گفتند: ای کاش روزگار همه قوای خود را جمع میکرد و یک علی دیگری را به جهان ما میآورد. امیرالمؤمنین آمد و مورد بی مهری واقع شد. چه چیزی باعث شد با امیرالمؤمنین جنگ صورت بگیرد؟ به خاطر ظلم یا خطایی یا به خاطر خوبیهای او از او فرار شد. این خیلی تلخ و جانسوز است. ممکن است عزیزان شنیده باشند امیرالمؤمنین به بعضی استانداری و مسئولیت نداد و اینها رفتند ولی مسأله پیچیدهتر و عمیقتر از این است که چرا باید با امیرالمؤمنین جنگیده شود؟
همانطور که خدای نکرده توطئهای برای کلاهبرداری هست و یک بانکی میرود و اختلاسی میکند، یک انگیزههایی باعث میشود که گاهی آدمها از هم جدا و دور هستند و با هم نیستند. ولی دشمن مشترک اینها را به ائتلاف میکشد. همنشینی خیلی آدمها در جمل عجیب است. اینها با هم ربطی ندارند، بغض نسبت به امیرالمؤمنین اینها را کنار هم جمع کرده و تدبیر و سیاستی که بود بخاطر دشمن مشترک بود. همان که با هم نبودند باعث شد از هم پاشید. چرا؟ چون اینها با هم نبودند. خیلیها دنبال طمعهای خودشان بودند. وقتی این موضوع را نتوانستند مقابله کنند از هم پاشیدند. چند اتفاق افتاده بود، رفتار حاکم قبل از امیرالمؤمنین باعث شده بود محبوبیتش از بین برود. اعتراضها هر روز زیاد شده است. از طرفی در شش سال اول ایشان بنی امیه را سر کار آورد. هفت سال پایانی که کلاً سیزده سال ایشان حاکم بود از بنی امیه هم عدهای را کنار میگذاشت. یعنی شش سال اول بقیه را کنار میگذاشت بخاطر بنی امیه، هفت سال دوم بنی امیه را کنار میگذاشت بخاطر بستگان نزدیک خودش. عمروعاص را عزل کرد برای برادر رضاعی خودش، معاویه احتمال میداد به زودی او را هم عزل کند. اینها به فکر عبور از او افتادند.
در یک ماجرایی که یک مسئول یک جایی میآید، طرفدارهایش بعد از مدتی که چیزهای دیگر را میخواهند میبینند او نمیتواند از او عبور میکنند. این سیاست عبور اتفاق میافتد و زمینهسازان قتل او بعداً خونخواهان او بودند. یعنی دیدند دیگر نمیشود و از او به اندازهای که میشود بهره برد، بردند. محبوبیتش را از دست داده و به عنوان خلیفه رسول خدا آن جایگاه را ندارد و ما باید برای سر پا نگه داشتن آن هزینه کنیم. ما دنبال آن هستیم که خودمان جای او را بگیریم. معاویه دلش میخواست جای او را بگیرد و جهان اسلام دستش باشد. لذا گفتند باید از او عبور کنیم. از او بخواهیم عبور کنیم نمیتوانیم و جامعه ما را به عنوان حاکم بعد از او قبول نمیکند. اگر او محبوبیتش را از دست داده ده برابر ما از دست دادیم. چون ما را ذیل او میبیند. پس چه کار کنیم؟ باید روایتی تولید کنیم که درونش قهرمان و ضد قهرمان داشته باشد.
بحثمان ادامه بحث جنگ روایتها و زمینههای جنگ جمل است. عجیب است که همه دنیا حتی بعضی مسیحیان که زندگی امیرالمؤمنین را مطالعه کردند گفتند: ای کاش روزگار همه قوای خود را جمع میکرد و یک علی دیگری را به جهان ما میآورد. امیرالمؤمنین آمد و مورد بی مهری واقع شد. چه چیزی باعث شد با امیرالمؤمنین جنگ صورت بگیرد؟ به خاطر ظلم یا خطایی یا به خاطر خوبیهای او از او فرار شد. این خیلی تلخ و جانسوز است. ممکن است عزیزان شنیده باشند امیرالمؤمنین به بعضی استانداری و مسئولیت نداد و اینها رفتند ولی مسأله پیچیدهتر و عمیقتر از این است که چرا باید با امیرالمؤمنین جنگیده شود؟
همانطور که خدای نکرده توطئهای برای کلاهبرداری هست و یک بانکی میرود و اختلاسی میکند، یک انگیزههایی باعث میشود که گاهی آدمها از هم جدا و دور هستند و با هم نیستند. ولی دشمن مشترک اینها را به ائتلاف میکشد. همنشینی خیلی آدمها در جمل عجیب است. اینها با هم ربطی ندارند، بغض نسبت به امیرالمؤمنین اینها را کنار هم جمع کرده و تدبیر و سیاستی که بود بخاطر دشمن مشترک بود. همان که با هم نبودند باعث شد از هم پاشید. چرا؟ چون اینها با هم نبودند. خیلیها دنبال طمعهای خودشان بودند. وقتی این موضوع را نتوانستند مقابله کنند از هم پاشیدند. چند اتفاق افتاده بود، رفتار حاکم قبل از امیرالمؤمنین باعث شده بود محبوبیتش از بین برود. اعتراضها هر روز زیاد شده است. از طرفی در شش سال اول ایشان بنی امیه را سر کار آورد. هفت سال پایانی که کلاً سیزده سال ایشان حاکم بود از بنی امیه هم عدهای را کنار میگذاشت. یعنی شش سال اول بقیه را کنار میگذاشت بخاطر بنی امیه، هفت سال دوم بنی امیه را کنار میگذاشت بخاطر بستگان نزدیک خودش. عمروعاص را عزل کرد برای برادر رضاعی خودش، معاویه احتمال میداد به زودی او را هم عزل کند. اینها به فکر عبور از او افتادند.
در یک ماجرایی که یک مسئول یک جایی میآید، طرفدارهایش بعد از مدتی که چیزهای دیگر را میخواهند میبینند او نمیتواند از او عبور میکنند. این سیاست عبور اتفاق میافتد و زمینهسازان قتل او بعداً خونخواهان او بودند. یعنی دیدند دیگر نمیشود و از او به اندازهای که میشود بهره برد، بردند. محبوبیتش را از دست داده و به عنوان خلیفه رسول خدا آن جایگاه را ندارد و ما باید برای سر پا نگه داشتن آن هزینه کنیم. ما دنبال آن هستیم که خودمان جای او را بگیریم. معاویه دلش میخواست جای او را بگیرد و جهان اسلام دستش باشد. لذا گفتند باید از او عبور کنیم. از او بخواهیم عبور کنیم نمیتوانیم و جامعه ما را به عنوان حاکم بعد از او قبول نمیکند. اگر او محبوبیتش را از دست داده ده برابر ما از دست دادیم. چون ما را ذیل او میبیند. پس چه کار کنیم؟ باید روایتی تولید کنیم که درونش قهرمان و ضد قهرمان داشته باشد.
تاکنون نظری ثبت نشده است