- 14
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 6 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 6 سوره آلعمران _ بخش دوم"
هدفمندبودن خلقت آسمان و زمین
عدم ایمان به حق، زمینه ساز عذاب الهی
«احسن الخالقین» بودن انسانها در پرتو ایمان و عمل صالح
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الم﴿1﴾ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الحَیُّ الْقَیُّومُ ﴿2﴾ نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ ﴿3﴾ مِن قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ ﴿4﴾ إِنَّ اللّهَ لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ ﴿5﴾ هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿6﴾
این مجموعهٴ شش آیه هم با توحید شروع میشود، هم با توحید ختم میشود این مطلب اول.
هدفمندبودن خلقت آسمان و زمین
مطلب ثانی آن است که اینکه فرمود قرآن را به حق نازل کرده است معنایش روشن شد و اما اینکه فرمود ما عالَم را به حق آفریدیم یعنی چه؟ فرمود خدای سبحان آسمان و زمین را به حق خلق کرد: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾ این ﴿بِالْحَقِّ﴾ چون آسمان و زمین از چیزی گزارش نمیدهند; قولی نیستند که از جهت اینکه واقع، مطابق آنهاست بشود حق یا چون مطابق با واقعاند بشوند صدق، معنای اینکه آسمان و زمین به حق آفریده شد این است که بیهدف نیست آنها که برای جهان، معادی قائل نیستند عالم را پوچ و باطل میپندارند، لذا خدا میفرماید ما آسمان و زمین را به حق آفریدیم، اینها هدف دارند و باطل نیست قرآن هم حق است هدف دارد، چون مطابق واقعی است که واقع در یک جا ظهور کامل پیدا میکند به نام معاد، این دو مطلب.
عدم ایمان به حق، زمینه ساز عذاب الهی
سوم اینکه اگر کسی به حق ایمان نیاورد گرفتار عذاب میشود چرا گرفتار عذاب میشود، چون رو برگرداندن از حق، باطل است و باطل مایهٴ عذاب است. سرّ اینکه انسان کافر معذّب است در همان توصیف قرآن آمده است مثلاً اگر کسی بگوید هر شخصی زید را اهانت بکند عِقاب میشود این حُکم، سؤال را همراه دارد که چرا، باید جوابی به این سؤال داد ولی اگر کسی گفت هر شخصی عالِم را اهانت کند کیفر دارد این جواب سؤال در خود حکم آمده است چون عالم است نباید اهانت بشود، اگر کسی بگوید کفرِ به قرآن مایهٴ عذاب است این سؤال دارد چرا، ولی اگر کسی بگوید کفر به حق عذاب دارد این سؤال ندارد، چون خودِ آن حکم علت را بیان کرده است. اول خدای سبحان فرمود: ﴿نَزَّلَ عَلیکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ﴾ بعد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ چون اینها به حق کافرند، اگر کسی به حق کفر ورزید به دام باطل میافتد و این باطل برای او عذاب است.
اختصاص عذاب الهی به آیات تدوین و تکوین
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ اختصاصی به آیات تدوینی یا تکوینی ندارد هر دو را شامل میشود، چون هر دو هماهنگ هماند اگر کسی آیهای از آیات کتاب تدوینی را نپذیرد معذّب است، اگر کسی به آیهای از آیات تکوینی حق کفر بورزد هم معذّب است، چون هر دو حقاند طبق آن بیانی که در مطلب دوم و سوم گذشت.
مطلق بودن عذاب الهی
مطلب بعدی آن است که این عذاب، مطلق است نفرمود: «ان الذین کفروا بایات الله لهم عذاب شدید فی الآخرة» فرمود: ﴿لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ و اگر آیات دیگری کفار را به عذاب قیامت تهدید میکند مقیّد این نیست، چون اینها مثبتیناند یعنی کافر ممکن است هم در دنیا معذّب باشد، هم در آخرت نفرمود آنها که کافرند در آخرت معذّباند یا فقط در آخرت معذّباند [بلکه] فرمود: ﴿لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ چه دنیا چه آخرت. عمده آن است که عذاب در اصطلاح قرآن به چه معناست و سعادت و شقاوت به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در فرهنگ قرآن به چه معناست، عمده این است.
آنچه را که تودهٴ مردم عذاب میدانند که ناگوارِ به حال جسم باشد چون معنای روشنی است قرآن هم او را عذاب میداند این مورد اتفاق عُرف و شرع است. درد و مرض یک عذاب بدنی است در جریان ایوب(سلام الله علیه) آنطوری که در سورهٴ «ص» آمده است، فرمود: ﴿وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾ آیه 41 سورهٴ «ص» که بیماری را عذاب میداند عرف هم عذاب میداند. اندوه و غم و تأثّرات درونی را عرف عذاب میداند شرع هم عذاب میداند، لذا مسئله نجات از غم را رهایی از عذاب میداند اینها مورد اتفاق است.
محل نزاع بودن مسئله عذاب بین عرف با شرع
چیزی که مورد اختلاف عرف و شرع است این است که بعضی از امور را شرع عذاب میداند و عرف عذاب نمیداند، بعضی از امور را عرف نعمت میداند و شرع نه تنها نعمت نمیداند، نقمت و عذاب میشمارد تمام فرق در این دو جهت است. اگر معلوم بشود که عذاب به اصطلاح قرآن کریم چیست و سعادت و شقاوت در فرهنگ قرآن چیست معلوم میشود این آیه کریمه با اطلاقش قابل استدلال است، چون فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ این ﴿عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ این تنوین ﴿انتِقَامٍ﴾ تنوین تعظیم است مثل اینکه میفرماید: ﴿رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ﴾ هم انسان که حرف میزند گاهی خود آن مادهٴ کلمه عظمت را میرساند، گاهی لحن حرف زدن هم تعظیم را دربردارد این تنوین در کلمه ﴿عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ یعنی ﴿ذُو انتِقَامٍ﴾ آن تعظیم را دربردارد، نظیر ﴿رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ﴾ اگر معلوم بشود عذاب در اصطلاح قرآن کریم چیست آنگاه این اطلاق مأخوذ میشود نیازی هم به تقیید نیست.
آن قِسمی که درد و رنج بدنی است و فضایل روح را به همراه ندارد این به اتفاق شرع و عرف عذاب است چه اینکه گذشت، آنچه رنج بدنی دارد، اما گنج روحی را به همراه دارد این عرفاً عذاب است و شرعاً روح و ریحان، نظیر جهاد فی سبیلالله. افراد کوتهبین به مبارزین اسلام میگفتند چرا خود را به زحمت میاندازید قرآن میفرماید این زحمت نیست ﴿وَلاَیَطَأُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ﴾ و امثال ذلک ﴿إِلَّا کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ﴾ این یک مختصر رنج است و چندین برابر پاداش اینکه عذاب نیست. پس عرف منهای شرع آن درد بدنی را که با فضیلت روحی همراه است عذاب میداند در حالی که شرع عذاب نمیداند این یک مورد افتراق.
رفاه مادی، عامل نعمتو نقمت انسانها
عمدهٴ مورد افتراق آن است که چیزی مایهٴ رفاه بدن باشد ظاهراً و روح را از یاد خدا سرگرم کند و بازدارد ثانیاً، تمام همّ قرآن برای تفهیم این مطلب است که در اینجا عذاب هست و عرف نمیفهمد که اینجا عذاب هست تمام همّ قرآن این است، زیرا آن قِسمها که واضح بود یا با اندک تأمل حل میشد قرآن با تذکّری روشنتر کرد، اما این مطلب اساسی است که عرف نمیداند و قرآن دارد تعلیم میدهد این همان است که ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ چیزی خدا یاد میدهد که بشر نمیداند نه تنها فرمود: ﴿وَیُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ یا ﴿یُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ فرمود من حرف تازه دارم چیزی به بشر یاد میدهم که بشر منهای وحی نمیتواند یاد بگیرد و آن این است که فرمود بعضی از امورند که مایه رفاه بدناند این اموری که مایه رفاه بدناند گاهی روح را به خود سرگرم میکنند و از خدا باز میدارند، گاهی اینچنین نیست اگر چیزی که مایه رفاه بدن بود روح را از یاد خدا باز نداشت و مایه سرگرمی روح نبود این عذاب نیست، نظیر کسانی که از راه حلال بهره صحیح میبرند اینها کسانیاند که رجالیاند که ﴿لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾ اینها کسانیاند که هم بهره ظاهری دارند هم بهره معنوی و وظایف شرعیشان اعم از واجب و مستحب را انجام میدهند و متنعّماند.
گروه دیگر کسانیاند که از رفاه مادی برخوردارند این رفاه مادی آنها را از یاد خدا بازمیدارد اینها در عذاباند و نمیفهمند نه تنها این مطلب را نمیفهمند، آن عذاب را هم حس نمیکنند; نمیدانند از کجا دارند چوب میخورند این همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» فرمود: ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾; در سورهٴ مبارکهٴ «طه» فرمود اگر کسی از یاد حق اعراض کند در فشار قرار میگیرد آیه 124 سورهٴ «طه»، این در دنیا خود را مرفّه میپندارند، در آخرت هم که کور محشور شد اعتراض دارد در این کریمه فرمود: ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی﴾ یعنی کسی بود که «تلهیه تجارة و بیع عن ذکر الله» این بالأخره سرگرمی دارد این از یاد خدا اعراض کرد این در فشار است و همیشه در عذاب است و میگوید من گرفتارم، نمیفهمد که در عذاب است و نمیداند از کجا چوب میخورد هرگز آرام نیست آنچه را که دارد با تلاش و کوشش سعی میکند او را حفظ کند. آنچه را که ندارد با تلاش و کوشش سعی میکند او را به دست بیاورد، تمام همّش بین این دو فشار خلاصه میشود «طلب المفقود و حفظ الموجود» این همان است که هنگام مرگ فشار میبیند او اصلاً راحت نیست زودتر از دیگران میمیرد، زودتر از دیگران مریض میشود تمام همّش «طلب المفقود و حفظ الموجود من المال» است این در عذاب است و نمیفهمد از کجا چوب میخورد دارای مال است، دارای فرزندانی که برای او اینچنین مال فراهم میکنند است، نه خودش میفهمد که دارد از کجا چوب میخورد، نه دیگران میدانند که این بیچاره در عذاب الیم دارد میسوزد.
درباره خودش آیه 124 سورهٴ «طه» است که ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً﴾. درباره دیگران در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» میفرماید شما خیال نکنید اینها که وضع مالیشان خوب است اینها متنعّماند، اینها در رفاهاند اینها را خدا میخواهد عذاب بکند و کافراً از دنیا رخت بربندند. آیه 85 سورهٴ «توبه» این است که ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾; فرمود مبادا از داشتن یک عده تو در شگفت باشی این وسیلهٴ سوخت و سوز و عذاب دنیایی اوست در آخرت یک عذاب مشخص دیگری دارد همانطوری که در آخرت همین پولها به صورت اسکناس نسوز درمیآید و داغ میکنند ﴿فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ﴾ حالا یا نقدین است که داغ میشود ولی آب نمیشود با اینکه آتش، آتش جهنم است و در آن درجه حرارت هر فلزی اگر نزدیک آن درجه بشود آب میشود، چون ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ اما این فلز در آن درجه سنگین از حرارت همچنان گداخته است آب نمیشود همین را داغ میکنند حالا اگر اسکناس جمع کرد، اسکناس را داغ میکنند اینطور نیست که اسکناس در آنجا بسوزد که، این شجرهٴ خبیثهای که خودش با رذایل آبیاری کرد درخت آنجا هم درخت نسوز است ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ درختی نیست که با آب زلال آبیاری شده باشد که، درختی است که با آبرو ریختن مردم آبیاری شد، خب این درخت، درخت نسوز جهنم است همیشه هم سبز است اما با آتش، سبز است ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ﴾ که ﴿تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾، خب اگر بخواهد در قیامت معذّب بشود با همین عذاب میشود که عذابش دوچندان باشد وگرنه یک فلز دیگری را داغ بکنند به پیشانی و پهلو و پشتش بچسبانند آنچنان معذّب نیست همین را که برای او جان کنده است با همین معذّب میشود که عذابش دوچندان باشد در دنیا هم اینچنین است، فرمود تو در شگفتی و تعجّب نباش ﴿إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ .
پس یک عده از مالها در حالی که دیگران میپندارند وسیلهٴ رفاه است این مایهٴ سوخت و سوز است به وسیله عذاب و خدا کسی را مبتلا نکند تا بفهمد چه عذابی اینها میچشند یعنی انسان تمام هستیاش را صرف میکند برای طلب جماد و حفظ جماد و سیر هم نمیشود در درون او آناً بعد آناً شعله مشتعل است، فرمود: ﴿فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً﴾ و همین است که کور است و کوریاش فردا ظاهر میشود، پس اگر سعادت و شقاوت در فرهنگ قرآن با فرهنگ توده مردم فرقهای فراوان دارد، اگر قرآن چیزی را عذاب میداند که مردم عذاب نمیپندارند و اگر چیزی را که مردم وسیله رفاه میپندارند قرآن عذاب میداند، پس میشود به اطلاق این کریمه اخذ کرد که ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ چه در دنیا، چه در آخرت. آنها که دارند به یک وضع معذّباند، آنها که ندارند به وضع دیگر معذّباند.
فتنه بودن اصل مال
اصل مال را به عنوان فتنه و آزمون یاد کرد که ﴿أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ بعضیها از این امتحان موفقیت پیدا میکنند سرفراز به در میآیند، بعضیها در این امتحان رفوزه میشوند آنهایی که مردود شدند درباره آنها میفرماید: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾ اینجا موجبهٴ جزئیه است، ولی آن اصلش موجبه کلیه است.
تعبیرهای قرآن دربارهٴ فتنه
درباره فتنه و درباره عدو دو تعبیر دارد در قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «تغابن». درباره فتنه به طور موجبه کلیه فرمود: ﴿أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ برای هر کس در هر حدّی، مال و فرزند امتحان خداست آنها که سرفراز از عهدهٴ امتحان به در آمدند که ﴿طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾ اما آنها که سرشکسته ماندهاند درباره آنها صورت موجبهٴ جزئیه میفرماید: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ﴾ اینجا موجبهٴ جزئیه است این دیگر موجبهٴ کلیه نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه; اینکه نمیفرماید شما فقیر باشید که، میفرماید خیال نکنید آنهایی که دارند متنعّماند این امتحان الهی است و برای بعضیها هم عداوت است. در سورهٴ «تغابن» میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ﴾ این آیه چهارده بود در آیه پانزده به عنوان موجبه کلیه است ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ امتحان الهی است.
بنابراین چیزی را که مردم عذاب نمیدانند خدا عذاب میداند و میفرماید این مطلبی نیست که شما بفهمید، برای اینکه شما راه را عمداً به روی خودتان بستید و برای خودتان سردرد درست کردید و نمیدانید از کجا درد میکشید این است که ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾; چیزی قرآن یاد بشر میدهد که بشر نمیفهمد الیوم هم نمیفهمد الیوم هم تمام تلاش و کوشش را در این صرف میکنند که با وسایل مادی آن مشکلات را حل کنند یعنی آن کسی که با قرص منوّم باید بخوابد خوابی ندارد سعی میکند که اتاقها را با یک وضعی رنگین کند که رنگ خوابآور باشد پرده را به رنگی رنگین کند که منوّم باشد میبیند نمیشود اندوه جلوی خواب را میگیرد.
اعراض از یاد خدا، عامل ندامت انسانها
چه کسی این جان را در غم فرو برد، چه چیزی است که جان را غمگین میکند او که همه چیز دارد او اگر هزار سال هم زندگی کند ﴿لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ﴾ باز دارد برای چه چیزی غمگین است، فرمود: ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً﴾ من این روحی که به او دادم این روح لطیف است چیزی او را آرام نمیکند جز یاد من، شما اگر کودکی را از مادر جدا کنید هر چه به او بدهید او مینالد، چون او اُنسی جز به مادر ندارد نه شما میدانید که او برای چه چیزی مینالد و نه او زبان دارد که بگوید من برای چه چیزی جزع میکنم او گمشده دارد.
روح را چیزی جز یاد حق آرام نمیکند و اگر کسی از خدا جدا شد برای ابد مینالد نه خودش میداند که برای چه چیزی مینالد، نه آنکه در خارج اشک و حسرت او را میبیند میفهمد برای او قرص، تجویز میکند به او قرص دستور میدهد که با قرص بخوابد آن طبیب چه میداند که این برای چه مینالد، برای چه آرام نیست.
بنابراین عذاب در اصطلاح قرآن کریم سعادت و شقاوت در اصطلاح قرآن کریم غیر از چیزی است که توده مردم میفهمند، غیر از چیزی است که علمای روانشناس و روانکاو میفهمند، غیر از چیزی است که حکما و فلاسفه میفهمند، غیر از چیزی است که همه مردم میفهمند، لذا فرمود ما حرف تازه به شما یاد میدهیم ما چیزی یادتان میدهیم که نه تنها نمیدانید، بعداً هم نمیفهمید هر چه تلاش بکنید نمیتوانید یاد بگیرید فقط باید گوش به این حرف بدهید ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ نه «مَا لاَ تَعْلَمُونَ» اگر عذاب به این معناست پس میشود به اطلاق این کریمه تمسّک کرد که ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ چه در دنیا و چه در آخرت ﴿وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ چه در دنیا و چه در آخرت.
راز بیان دوگانه خداوند از زمین و آسمان
مسئله ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ هم ناظر به حیات ابدی حق است، هم ناظر به قیّوم بودن حق است و هم ناظر به این است که به همه اعمال شما مراقب است و قهراً در محاسبه چیزی را فروگذار نمیکند که بحثش دیروز گذشت; منتها گاهی قرآن کریم در بیان از آسمان به زمین شروع میکند مثل ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾ یا نظیر همان آیهای که در پایان بحث سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت فرمود: ﴿لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ که اول از آسمان بعد به زمین، گاهی هم در هنگام بیان قوس صعود را طی میکند اول سخن از زمین به میان میآید بعد به آسمان میرسد: ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ آنجا که میخواهد بیان کند کارهای شما مشهود حق است اول از زمین شروع میکند میفرماید زمینیها معلوم حقاند شما هم که در زمین زندگی میکنید چیزی در زمین نیست که بر خدا مخفی باشد، چون ﴿وَهُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾ لذا فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ این تأکید ﴿لاَ﴾ هم برای همین نکته است، نه اینکه «لا یخفی علیه شیء فی الارض و السماء» که نفیالمجموع باشد یعنی این دو تایی مخفی نیست ممکن است یکی مخفی باشد این نه یعنی هیچکدام مخفی نیست، اگر گفتند: «لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ السَّماءِ» این موهم آن است که این مجموع «بما أنه مجموع» مخفی نیست ممکن است یکی از این دو مخفی باشد در همین شعارهای رسمی اگر کسی بگوید نه شرقی، غربی یعنی دو تایی نه ممکن است یکی باشد، اما وقتی گفتند نه شرقی، نه غربی یعنی هیچکدام نه، «غیر المغضوب علیهم والضالین» نیست ﴿غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّینَ﴾ است یعنی نه آن و نه این، این تکرار «لا» که در اینگونه از موارد حرف نه عاطفه است برای این نکته است یعنی نه آسمان نه زمین، نه شیء ارضی نه شیء زمینی، نه شیء شرقی نه شیء غربی، نه ضالّین نه مغضوب علیهم تکرار حرف نفی در اینگونه از موارد برای افاده استقلال منفی است، لذا فرمود: ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ نه «لا یخفی علیه شیء فی الارض و السماء».
پرسش:...
پاسخ: این دلیل است برای مدّعا، مدّعا را باید اول ذکر بفرماید بعد باید دلیل را ذکر کند.
احسن بودن خلقت عالم
آنگاه فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ﴾ یکی از اسمای حسنای حق سبحانه و تعالی مصوّر است که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آمده است: ﴿هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی﴾ نظم صناعی و طبیعی آن است که اول خلقت است، بعد برء و باریء بودن است، بعد تصویر اول خلق میکند یعنی اندازهگیری میکند آن مواد خام را جمعآوری میکند بعد تراش میدهد میتراشد میگویند: «بریء القلم»; قلم را تراشید هر کدام از اینها را میتراشد، تراش میدهد، صاف میکند به آن عضو لازمِ بدن میپردازد بعد اینها را جمعبندی میکند صورتسازی میکند.
پس اول اندازهگیری کردن طبق نقشه است نقشه کشیدن است، بعد تراش دادن است، بعد جمعبندی کردن و صورتسازی است، لذا با همین نظم در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آمده است که ﴿هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ﴾ «خلق»، «بریء»، «صوّر»; منتها در همان پایان سورهٴ «حشر» فرمود: ﴿لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی﴾ نه تنها خدای سبحان اسم قبیح ندارد، کار قبیح ندارد، بلکه اسم حَسَن هم ندارد ما در درجه اول اسما را تقسیم میکنیم به قبیح و حَسن، بعد حَسن را تقسیم میکنیم به احسن و غیر احسن آنگاه میگوییم قبیح که اصلاً برای خدا نیست، آن خوبها هم برای خدا نیست، خوبترش برای خداست که این حُسنا جمع احسن خواهد بود افعل تفضیل را به همراه دارد مؤنث افعل تفضیل خواهد بود یعنی لله الأسمائی که «کل واحد منها أحسن من غیرها» است نه «کل واحد حَسن».
پس در هر امری احسنش برای اوست، حَسن را به فرشتهها میدهد، به انبیا و اولیا میدهد احسنش برای خودش است، پس خلق او احسن الخلقهاست، بریء او أحسن البرأهاست که «باریء النَّسَم» ﴿فَالِقُ الْحَبِّ﴾ و «باریء النَّسَم» است و تصویر او هم احسن الصور است. براساس این معیار هر چه را که خلق کرد یا باریء بود یا مصوّر بود زیباترین صورت است، لذا فرمود: ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ یک اصل، ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ اصل دیگر، پس جهان از این زیباتر ممکن نبود هر چیزی را به احسن وجه آفرید.
«احسن الخالقین» بودن انسانها در پرتو ایمان و عمل صالح
برای انسان خصوصیتی دارد که انسان را در ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ خلق کرد که فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ آیا این ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ یعنی او را من به جمال زیبا متجمّلش کردم که لازمهاش آن است همه در حدّ جمال یوسفی باشند یا نه، اگر بلال حبش هم بود ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ است این ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ برای چیست؟ برای بدن اوست یا برای حقیقت اوست، اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ٭ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ ٭ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ این نشان میدهد که ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ بودن او به ایمان و عمل صالح برمیگردد و از طرفی دیگر وقتی درباره آفرینش انسان به خودش تبریک گفت در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» فرمود: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ معلوم میشود انسان «احسن المخلوقین» است اگر خدا در آفرینش انسان ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ بود انسان هم میشود «احسن المخلوقین» چیزی از انسان بالاتر نیست، چون این را درباره آفرینش موجودات دیگر نفرمود، فرمود ما نطفه را روح دادیم خلاصه در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» از آیه دوازده به بعد اینچنین میفرماید: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِینٍ ٭ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ ٭ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ اینها مربوط به طبیعت او، ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَر﴾ مربوط به ماورای طبیعت او ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ اگر حقتعالی در آفرینش انسان که به او روح داد ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ است این هم میشود «أحسن المخلوقین»، لذا درباره کل انسان فرمود ما شما را با بهترین وجه آفریدیم، گرچه در سورهٴ مبارکهٴ «انفطار» آیه هفت و هشت اینچنین فرمود: ﴿الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ ٭ فِی أَیِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَکَّبَکَ﴾ و گرچه در همین آیه محل بحث سورهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ﴾ اما این مربوط به مذکّر و مؤنث بودن، مربوط به أبیض و أسود بودن، مربوط به دمیم یا جمیل بودن و امثال ذلک است که اینها به بدن او برمیگردد، اما آن تصویر نهایی که در حقیقت ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ است و فرشتهها در پیشگاه او سجده میکنند او مربوط به جان آدمی است.
فطرت پاک، نشانهٴ انسانیت
در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه یازده فرمود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ خب، این انسانی که به ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ مصوّر است و مسجود فرشتههاست این کدام انسان است؟ این همان انسانی است که خدا به فرشتهها میفرماید: ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ این همان انسان است یا انسانی است که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ٭ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ ٭ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ آن کسانی که ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هستند و فرشتهها اینها را مغلولاً میگیرند به فرمان ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ امتثال میکنند او که مسجود ملائکه نیست اینکه ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ نیست، اینکه خدای سبحان در آفرینش او ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ به خود نمیگوید این چون اعراضی از یاد حق کرده است، اگر کسی آن فطرت را همچنان حفظ کرده است در حقیقت دارای ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ است «أحسن المخلوقین» خواهد بود و خدا درباره او هم میفرماید که تو و امثال تو مسجود فرشتهها هستید و مانند آن.
در خیلی از موارد سخن از ﴿صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ﴾ به میان آمده است نظیر آیه 64 سورهٴ «غافر» که میفرماید: ﴿اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرَاراً وَالسَّماءَ بِنَاءً وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَرَزَقَکُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ هر حیوانی البته صورت خود را زیبا میداند هستند موجوداتی که وقتی انسان را نگاه میکنند میگویند این هم مگر ریخت و قیافه شد اینطور نیست که ریخت و قیافه و هیکل معیار زیبایی و جمال باشد و ذات اقدس الهی به افرادی که همچون بلال حبشیاند میفرماید که من اینها را دارای ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ خلق کردم وگرنه آنهایی که درباره آنها فرمود: ﴿قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ﴾ که ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ ندارد اینکه میفرماید: ﴿صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ﴾ ناظر به آن روح الهی است، آن فطرت الهی است که سالم مانده و دست نخورده شده و مانند آن. در اینگونه از موارد سخن از تصویر است. و اما اینکه در آیه محل بحث فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ﴾ شاید تناسبش این باشد که جریان حضرت مسیح(سلام الله علیه) را میخواهد اینجا مطرح کند بفرماید که عیسای مسیح در رَحِم صورت پذیرفت و مصوّر دارد موجودی که در رحِم صورت پذیرفت و مصوّر دارد او نمیتواند همتای مصوّر خود باشد و ابنالله باشد و مانند آن.
اختصاصی بودن افاضه روح
پرسش:...
پاسخ: بله، آنها مظاهر خالقیت حقاند، مثل اینکه ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ هست «خیر الحافظین» هست ﴿فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ﴾ او ﴿أَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ﴾ است آنها مظاهر رزقاند، مظاهر خلقتاند کسی که اندازهگیری میکند، نقشهکشی میکند این خلقت را دارد، اما افاضه روح مخصوص ذات اقدس الهی است یعنی هیچ موجودی نمیتواند روح به موجود دیگر بدهد، لذا در سورهٴ مبارکهٴ «حج» در پایان آن سوره دارد که اگر همه عابد و معبود جمع بشوند بخواهند مگسی خلق کنند مقدورشان نیست.
مرحوم امینالاسلام هم از امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند که اگر همه علما و همه بشر جمع بشوند در بیرون رحم بخواهند پشهای خلق کنند نه انسان، نه آن هم در رحِم در بیرون رحم که همه ابزار در اختیارشان هست بخواهند یک پشه خلق کنند این ممکن نیست و خدای سبحان این همه انسانها را در رحم میآفریند با اینکه ابزاری در آنجا نیست ﴿هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ﴾ این را مرحوم امینالاسلام از امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند و اگر نطفهای را گرفتند در بیرون پرورش دادند بالأخره نطفهٴ مرد است، نطفهٴ انسان است و خدای سبحان در آن شرایط خاص به این نطفه روح اعطا میکند.
پرسش:...
پاسخ: چرا; مثل ﴿فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظاً﴾ یا ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ یا ﴿أَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ﴾ مگر ما رازق دیگری داریم در جای دیگر حصر کرده است، فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ حصر کرده است او ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ﴾ است حصر کرده است معلوم میشود دیگران مظاهر حفظ، مظاهر رزق، مظاهر خلقت حقاند.
راز تعبیر قرآن کریم از مشیمهٴمادر به عنوان رحم
مطلب دیگر آن است که تعبیر قرآن از مشیمهٴ مادر به عنوان رحِم است که فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ﴾ نه «کیف یشاء الأب» یا «کیف یشاء الاُم» فرمود آنها که خبر ندارند آنها کارشان إمناست آنچه که به خدا ارتباط دارد اصل آفرینش است ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: خدای سبحان انعام را آفرید درباره آنها که نفرمود من احسن الخالقینم خدا که انبیا و اولیا و شهدا و صدیقین را آفریده است ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ است.
پرسش:...
پاسخ: اما ﴿أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ اما اگر کسی ﴿أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ آن در همان نطفه و علقه دارد میغلتد.
پرسش:..
پاسخ: چرا; فرمود: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ حالا اگر کسی در همان محدوده نطفه دور میزند.
نقش ما ورای طبیعت در انسانیت انسانها
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، بنابراین نشئهٴ ماورای طبیعت است که انسان را «احسن المخلوقین» میکند و آفریدگار انسان میشود ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ اگر همین انسان ﴿ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ﴾ شد این دیگر ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ نیست، اگر ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ نیست آفریدگار او در آفرینش او ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ نیست، چون همین معنا را خدای سبحان درباره آسمان و زمین نگفت، نفرمود من آسمان را آفریدم «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» ﴿هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ﴾ سخن از «فِی الْبُطُونِ» نیست و مانند آن نیست سخن از ارحام است ﴿کَیْفَ یَشَاءُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
هدفمندبودن خلقت آسمان و زمین
عدم ایمان به حق، زمینه ساز عذاب الهی
«احسن الخالقین» بودن انسانها در پرتو ایمان و عمل صالح
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الم﴿1﴾ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الحَیُّ الْقَیُّومُ ﴿2﴾ نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ ﴿3﴾ مِن قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ ﴿4﴾ إِنَّ اللّهَ لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ ﴿5﴾ هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿6﴾
این مجموعهٴ شش آیه هم با توحید شروع میشود، هم با توحید ختم میشود این مطلب اول.
هدفمندبودن خلقت آسمان و زمین
مطلب ثانی آن است که اینکه فرمود قرآن را به حق نازل کرده است معنایش روشن شد و اما اینکه فرمود ما عالَم را به حق آفریدیم یعنی چه؟ فرمود خدای سبحان آسمان و زمین را به حق خلق کرد: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾ این ﴿بِالْحَقِّ﴾ چون آسمان و زمین از چیزی گزارش نمیدهند; قولی نیستند که از جهت اینکه واقع، مطابق آنهاست بشود حق یا چون مطابق با واقعاند بشوند صدق، معنای اینکه آسمان و زمین به حق آفریده شد این است که بیهدف نیست آنها که برای جهان، معادی قائل نیستند عالم را پوچ و باطل میپندارند، لذا خدا میفرماید ما آسمان و زمین را به حق آفریدیم، اینها هدف دارند و باطل نیست قرآن هم حق است هدف دارد، چون مطابق واقعی است که واقع در یک جا ظهور کامل پیدا میکند به نام معاد، این دو مطلب.
عدم ایمان به حق، زمینه ساز عذاب الهی
سوم اینکه اگر کسی به حق ایمان نیاورد گرفتار عذاب میشود چرا گرفتار عذاب میشود، چون رو برگرداندن از حق، باطل است و باطل مایهٴ عذاب است. سرّ اینکه انسان کافر معذّب است در همان توصیف قرآن آمده است مثلاً اگر کسی بگوید هر شخصی زید را اهانت بکند عِقاب میشود این حُکم، سؤال را همراه دارد که چرا، باید جوابی به این سؤال داد ولی اگر کسی گفت هر شخصی عالِم را اهانت کند کیفر دارد این جواب سؤال در خود حکم آمده است چون عالم است نباید اهانت بشود، اگر کسی بگوید کفرِ به قرآن مایهٴ عذاب است این سؤال دارد چرا، ولی اگر کسی بگوید کفر به حق عذاب دارد این سؤال ندارد، چون خودِ آن حکم علت را بیان کرده است. اول خدای سبحان فرمود: ﴿نَزَّلَ عَلیکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ﴾ بعد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ چون اینها به حق کافرند، اگر کسی به حق کفر ورزید به دام باطل میافتد و این باطل برای او عذاب است.
اختصاص عذاب الهی به آیات تدوین و تکوین
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ اختصاصی به آیات تدوینی یا تکوینی ندارد هر دو را شامل میشود، چون هر دو هماهنگ هماند اگر کسی آیهای از آیات کتاب تدوینی را نپذیرد معذّب است، اگر کسی به آیهای از آیات تکوینی حق کفر بورزد هم معذّب است، چون هر دو حقاند طبق آن بیانی که در مطلب دوم و سوم گذشت.
مطلق بودن عذاب الهی
مطلب بعدی آن است که این عذاب، مطلق است نفرمود: «ان الذین کفروا بایات الله لهم عذاب شدید فی الآخرة» فرمود: ﴿لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ و اگر آیات دیگری کفار را به عذاب قیامت تهدید میکند مقیّد این نیست، چون اینها مثبتیناند یعنی کافر ممکن است هم در دنیا معذّب باشد، هم در آخرت نفرمود آنها که کافرند در آخرت معذّباند یا فقط در آخرت معذّباند [بلکه] فرمود: ﴿لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ چه دنیا چه آخرت. عمده آن است که عذاب در اصطلاح قرآن به چه معناست و سعادت و شقاوت به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در فرهنگ قرآن به چه معناست، عمده این است.
آنچه را که تودهٴ مردم عذاب میدانند که ناگوارِ به حال جسم باشد چون معنای روشنی است قرآن هم او را عذاب میداند این مورد اتفاق عُرف و شرع است. درد و مرض یک عذاب بدنی است در جریان ایوب(سلام الله علیه) آنطوری که در سورهٴ «ص» آمده است، فرمود: ﴿وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾ آیه 41 سورهٴ «ص» که بیماری را عذاب میداند عرف هم عذاب میداند. اندوه و غم و تأثّرات درونی را عرف عذاب میداند شرع هم عذاب میداند، لذا مسئله نجات از غم را رهایی از عذاب میداند اینها مورد اتفاق است.
محل نزاع بودن مسئله عذاب بین عرف با شرع
چیزی که مورد اختلاف عرف و شرع است این است که بعضی از امور را شرع عذاب میداند و عرف عذاب نمیداند، بعضی از امور را عرف نعمت میداند و شرع نه تنها نعمت نمیداند، نقمت و عذاب میشمارد تمام فرق در این دو جهت است. اگر معلوم بشود که عذاب به اصطلاح قرآن کریم چیست و سعادت و شقاوت در فرهنگ قرآن چیست معلوم میشود این آیه کریمه با اطلاقش قابل استدلال است، چون فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ این ﴿عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ این تنوین ﴿انتِقَامٍ﴾ تنوین تعظیم است مثل اینکه میفرماید: ﴿رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ﴾ هم انسان که حرف میزند گاهی خود آن مادهٴ کلمه عظمت را میرساند، گاهی لحن حرف زدن هم تعظیم را دربردارد این تنوین در کلمه ﴿عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ یعنی ﴿ذُو انتِقَامٍ﴾ آن تعظیم را دربردارد، نظیر ﴿رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ﴾ اگر معلوم بشود عذاب در اصطلاح قرآن کریم چیست آنگاه این اطلاق مأخوذ میشود نیازی هم به تقیید نیست.
آن قِسمی که درد و رنج بدنی است و فضایل روح را به همراه ندارد این به اتفاق شرع و عرف عذاب است چه اینکه گذشت، آنچه رنج بدنی دارد، اما گنج روحی را به همراه دارد این عرفاً عذاب است و شرعاً روح و ریحان، نظیر جهاد فی سبیلالله. افراد کوتهبین به مبارزین اسلام میگفتند چرا خود را به زحمت میاندازید قرآن میفرماید این زحمت نیست ﴿وَلاَیَطَأُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ﴾ و امثال ذلک ﴿إِلَّا کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ﴾ این یک مختصر رنج است و چندین برابر پاداش اینکه عذاب نیست. پس عرف منهای شرع آن درد بدنی را که با فضیلت روحی همراه است عذاب میداند در حالی که شرع عذاب نمیداند این یک مورد افتراق.
رفاه مادی، عامل نعمتو نقمت انسانها
عمدهٴ مورد افتراق آن است که چیزی مایهٴ رفاه بدن باشد ظاهراً و روح را از یاد خدا سرگرم کند و بازدارد ثانیاً، تمام همّ قرآن برای تفهیم این مطلب است که در اینجا عذاب هست و عرف نمیفهمد که اینجا عذاب هست تمام همّ قرآن این است، زیرا آن قِسمها که واضح بود یا با اندک تأمل حل میشد قرآن با تذکّری روشنتر کرد، اما این مطلب اساسی است که عرف نمیداند و قرآن دارد تعلیم میدهد این همان است که ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ چیزی خدا یاد میدهد که بشر نمیداند نه تنها فرمود: ﴿وَیُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ یا ﴿یُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ فرمود من حرف تازه دارم چیزی به بشر یاد میدهم که بشر منهای وحی نمیتواند یاد بگیرد و آن این است که فرمود بعضی از امورند که مایه رفاه بدناند این اموری که مایه رفاه بدناند گاهی روح را به خود سرگرم میکنند و از خدا باز میدارند، گاهی اینچنین نیست اگر چیزی که مایه رفاه بدن بود روح را از یاد خدا باز نداشت و مایه سرگرمی روح نبود این عذاب نیست، نظیر کسانی که از راه حلال بهره صحیح میبرند اینها کسانیاند که رجالیاند که ﴿لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾ اینها کسانیاند که هم بهره ظاهری دارند هم بهره معنوی و وظایف شرعیشان اعم از واجب و مستحب را انجام میدهند و متنعّماند.
گروه دیگر کسانیاند که از رفاه مادی برخوردارند این رفاه مادی آنها را از یاد خدا بازمیدارد اینها در عذاباند و نمیفهمند نه تنها این مطلب را نمیفهمند، آن عذاب را هم حس نمیکنند; نمیدانند از کجا دارند چوب میخورند این همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» فرمود: ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾; در سورهٴ مبارکهٴ «طه» فرمود اگر کسی از یاد حق اعراض کند در فشار قرار میگیرد آیه 124 سورهٴ «طه»، این در دنیا خود را مرفّه میپندارند، در آخرت هم که کور محشور شد اعتراض دارد در این کریمه فرمود: ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی﴾ یعنی کسی بود که «تلهیه تجارة و بیع عن ذکر الله» این بالأخره سرگرمی دارد این از یاد خدا اعراض کرد این در فشار است و همیشه در عذاب است و میگوید من گرفتارم، نمیفهمد که در عذاب است و نمیداند از کجا چوب میخورد هرگز آرام نیست آنچه را که دارد با تلاش و کوشش سعی میکند او را حفظ کند. آنچه را که ندارد با تلاش و کوشش سعی میکند او را به دست بیاورد، تمام همّش بین این دو فشار خلاصه میشود «طلب المفقود و حفظ الموجود» این همان است که هنگام مرگ فشار میبیند او اصلاً راحت نیست زودتر از دیگران میمیرد، زودتر از دیگران مریض میشود تمام همّش «طلب المفقود و حفظ الموجود من المال» است این در عذاب است و نمیفهمد از کجا چوب میخورد دارای مال است، دارای فرزندانی که برای او اینچنین مال فراهم میکنند است، نه خودش میفهمد که دارد از کجا چوب میخورد، نه دیگران میدانند که این بیچاره در عذاب الیم دارد میسوزد.
درباره خودش آیه 124 سورهٴ «طه» است که ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً﴾. درباره دیگران در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» میفرماید شما خیال نکنید اینها که وضع مالیشان خوب است اینها متنعّماند، اینها در رفاهاند اینها را خدا میخواهد عذاب بکند و کافراً از دنیا رخت بربندند. آیه 85 سورهٴ «توبه» این است که ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾; فرمود مبادا از داشتن یک عده تو در شگفت باشی این وسیلهٴ سوخت و سوز و عذاب دنیایی اوست در آخرت یک عذاب مشخص دیگری دارد همانطوری که در آخرت همین پولها به صورت اسکناس نسوز درمیآید و داغ میکنند ﴿فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ﴾ حالا یا نقدین است که داغ میشود ولی آب نمیشود با اینکه آتش، آتش جهنم است و در آن درجه حرارت هر فلزی اگر نزدیک آن درجه بشود آب میشود، چون ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ اما این فلز در آن درجه سنگین از حرارت همچنان گداخته است آب نمیشود همین را داغ میکنند حالا اگر اسکناس جمع کرد، اسکناس را داغ میکنند اینطور نیست که اسکناس در آنجا بسوزد که، این شجرهٴ خبیثهای که خودش با رذایل آبیاری کرد درخت آنجا هم درخت نسوز است ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ درختی نیست که با آب زلال آبیاری شده باشد که، درختی است که با آبرو ریختن مردم آبیاری شد، خب این درخت، درخت نسوز جهنم است همیشه هم سبز است اما با آتش، سبز است ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ﴾ که ﴿تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾، خب اگر بخواهد در قیامت معذّب بشود با همین عذاب میشود که عذابش دوچندان باشد وگرنه یک فلز دیگری را داغ بکنند به پیشانی و پهلو و پشتش بچسبانند آنچنان معذّب نیست همین را که برای او جان کنده است با همین معذّب میشود که عذابش دوچندان باشد در دنیا هم اینچنین است، فرمود تو در شگفتی و تعجّب نباش ﴿إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ .
پس یک عده از مالها در حالی که دیگران میپندارند وسیلهٴ رفاه است این مایهٴ سوخت و سوز است به وسیله عذاب و خدا کسی را مبتلا نکند تا بفهمد چه عذابی اینها میچشند یعنی انسان تمام هستیاش را صرف میکند برای طلب جماد و حفظ جماد و سیر هم نمیشود در درون او آناً بعد آناً شعله مشتعل است، فرمود: ﴿فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً﴾ و همین است که کور است و کوریاش فردا ظاهر میشود، پس اگر سعادت و شقاوت در فرهنگ قرآن با فرهنگ توده مردم فرقهای فراوان دارد، اگر قرآن چیزی را عذاب میداند که مردم عذاب نمیپندارند و اگر چیزی را که مردم وسیله رفاه میپندارند قرآن عذاب میداند، پس میشود به اطلاق این کریمه اخذ کرد که ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ چه در دنیا، چه در آخرت. آنها که دارند به یک وضع معذّباند، آنها که ندارند به وضع دیگر معذّباند.
فتنه بودن اصل مال
اصل مال را به عنوان فتنه و آزمون یاد کرد که ﴿أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ بعضیها از این امتحان موفقیت پیدا میکنند سرفراز به در میآیند، بعضیها در این امتحان رفوزه میشوند آنهایی که مردود شدند درباره آنها میفرماید: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾ اینجا موجبهٴ جزئیه است، ولی آن اصلش موجبه کلیه است.
تعبیرهای قرآن دربارهٴ فتنه
درباره فتنه و درباره عدو دو تعبیر دارد در قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «تغابن». درباره فتنه به طور موجبه کلیه فرمود: ﴿أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ برای هر کس در هر حدّی، مال و فرزند امتحان خداست آنها که سرفراز از عهدهٴ امتحان به در آمدند که ﴿طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾ اما آنها که سرشکسته ماندهاند درباره آنها صورت موجبهٴ جزئیه میفرماید: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ﴾ اینجا موجبهٴ جزئیه است این دیگر موجبهٴ کلیه نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه; اینکه نمیفرماید شما فقیر باشید که، میفرماید خیال نکنید آنهایی که دارند متنعّماند این امتحان الهی است و برای بعضیها هم عداوت است. در سورهٴ «تغابن» میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ﴾ این آیه چهارده بود در آیه پانزده به عنوان موجبه کلیه است ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ امتحان الهی است.
بنابراین چیزی را که مردم عذاب نمیدانند خدا عذاب میداند و میفرماید این مطلبی نیست که شما بفهمید، برای اینکه شما راه را عمداً به روی خودتان بستید و برای خودتان سردرد درست کردید و نمیدانید از کجا درد میکشید این است که ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾; چیزی قرآن یاد بشر میدهد که بشر نمیفهمد الیوم هم نمیفهمد الیوم هم تمام تلاش و کوشش را در این صرف میکنند که با وسایل مادی آن مشکلات را حل کنند یعنی آن کسی که با قرص منوّم باید بخوابد خوابی ندارد سعی میکند که اتاقها را با یک وضعی رنگین کند که رنگ خوابآور باشد پرده را به رنگی رنگین کند که منوّم باشد میبیند نمیشود اندوه جلوی خواب را میگیرد.
اعراض از یاد خدا، عامل ندامت انسانها
چه کسی این جان را در غم فرو برد، چه چیزی است که جان را غمگین میکند او که همه چیز دارد او اگر هزار سال هم زندگی کند ﴿لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ﴾ باز دارد برای چه چیزی غمگین است، فرمود: ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً﴾ من این روحی که به او دادم این روح لطیف است چیزی او را آرام نمیکند جز یاد من، شما اگر کودکی را از مادر جدا کنید هر چه به او بدهید او مینالد، چون او اُنسی جز به مادر ندارد نه شما میدانید که او برای چه چیزی مینالد و نه او زبان دارد که بگوید من برای چه چیزی جزع میکنم او گمشده دارد.
روح را چیزی جز یاد حق آرام نمیکند و اگر کسی از خدا جدا شد برای ابد مینالد نه خودش میداند که برای چه چیزی مینالد، نه آنکه در خارج اشک و حسرت او را میبیند میفهمد برای او قرص، تجویز میکند به او قرص دستور میدهد که با قرص بخوابد آن طبیب چه میداند که این برای چه مینالد، برای چه آرام نیست.
بنابراین عذاب در اصطلاح قرآن کریم سعادت و شقاوت در اصطلاح قرآن کریم غیر از چیزی است که توده مردم میفهمند، غیر از چیزی است که علمای روانشناس و روانکاو میفهمند، غیر از چیزی است که حکما و فلاسفه میفهمند، غیر از چیزی است که همه مردم میفهمند، لذا فرمود ما حرف تازه به شما یاد میدهیم ما چیزی یادتان میدهیم که نه تنها نمیدانید، بعداً هم نمیفهمید هر چه تلاش بکنید نمیتوانید یاد بگیرید فقط باید گوش به این حرف بدهید ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ نه «مَا لاَ تَعْلَمُونَ» اگر عذاب به این معناست پس میشود به اطلاق این کریمه تمسّک کرد که ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ چه در دنیا و چه در آخرت ﴿وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ چه در دنیا و چه در آخرت.
راز بیان دوگانه خداوند از زمین و آسمان
مسئله ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ هم ناظر به حیات ابدی حق است، هم ناظر به قیّوم بودن حق است و هم ناظر به این است که به همه اعمال شما مراقب است و قهراً در محاسبه چیزی را فروگذار نمیکند که بحثش دیروز گذشت; منتها گاهی قرآن کریم در بیان از آسمان به زمین شروع میکند مثل ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾ یا نظیر همان آیهای که در پایان بحث سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت فرمود: ﴿لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ که اول از آسمان بعد به زمین، گاهی هم در هنگام بیان قوس صعود را طی میکند اول سخن از زمین به میان میآید بعد به آسمان میرسد: ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ آنجا که میخواهد بیان کند کارهای شما مشهود حق است اول از زمین شروع میکند میفرماید زمینیها معلوم حقاند شما هم که در زمین زندگی میکنید چیزی در زمین نیست که بر خدا مخفی باشد، چون ﴿وَهُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾ لذا فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ این تأکید ﴿لاَ﴾ هم برای همین نکته است، نه اینکه «لا یخفی علیه شیء فی الارض و السماء» که نفیالمجموع باشد یعنی این دو تایی مخفی نیست ممکن است یکی مخفی باشد این نه یعنی هیچکدام مخفی نیست، اگر گفتند: «لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ السَّماءِ» این موهم آن است که این مجموع «بما أنه مجموع» مخفی نیست ممکن است یکی از این دو مخفی باشد در همین شعارهای رسمی اگر کسی بگوید نه شرقی، غربی یعنی دو تایی نه ممکن است یکی باشد، اما وقتی گفتند نه شرقی، نه غربی یعنی هیچکدام نه، «غیر المغضوب علیهم والضالین» نیست ﴿غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّینَ﴾ است یعنی نه آن و نه این، این تکرار «لا» که در اینگونه از موارد حرف نه عاطفه است برای این نکته است یعنی نه آسمان نه زمین، نه شیء ارضی نه شیء زمینی، نه شیء شرقی نه شیء غربی، نه ضالّین نه مغضوب علیهم تکرار حرف نفی در اینگونه از موارد برای افاده استقلال منفی است، لذا فرمود: ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ نه «لا یخفی علیه شیء فی الارض و السماء».
پرسش:...
پاسخ: این دلیل است برای مدّعا، مدّعا را باید اول ذکر بفرماید بعد باید دلیل را ذکر کند.
احسن بودن خلقت عالم
آنگاه فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ﴾ یکی از اسمای حسنای حق سبحانه و تعالی مصوّر است که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آمده است: ﴿هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی﴾ نظم صناعی و طبیعی آن است که اول خلقت است، بعد برء و باریء بودن است، بعد تصویر اول خلق میکند یعنی اندازهگیری میکند آن مواد خام را جمعآوری میکند بعد تراش میدهد میتراشد میگویند: «بریء القلم»; قلم را تراشید هر کدام از اینها را میتراشد، تراش میدهد، صاف میکند به آن عضو لازمِ بدن میپردازد بعد اینها را جمعبندی میکند صورتسازی میکند.
پس اول اندازهگیری کردن طبق نقشه است نقشه کشیدن است، بعد تراش دادن است، بعد جمعبندی کردن و صورتسازی است، لذا با همین نظم در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آمده است که ﴿هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ﴾ «خلق»، «بریء»، «صوّر»; منتها در همان پایان سورهٴ «حشر» فرمود: ﴿لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی﴾ نه تنها خدای سبحان اسم قبیح ندارد، کار قبیح ندارد، بلکه اسم حَسَن هم ندارد ما در درجه اول اسما را تقسیم میکنیم به قبیح و حَسن، بعد حَسن را تقسیم میکنیم به احسن و غیر احسن آنگاه میگوییم قبیح که اصلاً برای خدا نیست، آن خوبها هم برای خدا نیست، خوبترش برای خداست که این حُسنا جمع احسن خواهد بود افعل تفضیل را به همراه دارد مؤنث افعل تفضیل خواهد بود یعنی لله الأسمائی که «کل واحد منها أحسن من غیرها» است نه «کل واحد حَسن».
پس در هر امری احسنش برای اوست، حَسن را به فرشتهها میدهد، به انبیا و اولیا میدهد احسنش برای خودش است، پس خلق او احسن الخلقهاست، بریء او أحسن البرأهاست که «باریء النَّسَم» ﴿فَالِقُ الْحَبِّ﴾ و «باریء النَّسَم» است و تصویر او هم احسن الصور است. براساس این معیار هر چه را که خلق کرد یا باریء بود یا مصوّر بود زیباترین صورت است، لذا فرمود: ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ یک اصل، ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ اصل دیگر، پس جهان از این زیباتر ممکن نبود هر چیزی را به احسن وجه آفرید.
«احسن الخالقین» بودن انسانها در پرتو ایمان و عمل صالح
برای انسان خصوصیتی دارد که انسان را در ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ خلق کرد که فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ آیا این ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ یعنی او را من به جمال زیبا متجمّلش کردم که لازمهاش آن است همه در حدّ جمال یوسفی باشند یا نه، اگر بلال حبش هم بود ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ است این ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ برای چیست؟ برای بدن اوست یا برای حقیقت اوست، اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ٭ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ ٭ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ این نشان میدهد که ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ بودن او به ایمان و عمل صالح برمیگردد و از طرفی دیگر وقتی درباره آفرینش انسان به خودش تبریک گفت در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» فرمود: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ معلوم میشود انسان «احسن المخلوقین» است اگر خدا در آفرینش انسان ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ بود انسان هم میشود «احسن المخلوقین» چیزی از انسان بالاتر نیست، چون این را درباره آفرینش موجودات دیگر نفرمود، فرمود ما نطفه را روح دادیم خلاصه در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» از آیه دوازده به بعد اینچنین میفرماید: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِینٍ ٭ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ ٭ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ اینها مربوط به طبیعت او، ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَر﴾ مربوط به ماورای طبیعت او ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ اگر حقتعالی در آفرینش انسان که به او روح داد ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ است این هم میشود «أحسن المخلوقین»، لذا درباره کل انسان فرمود ما شما را با بهترین وجه آفریدیم، گرچه در سورهٴ مبارکهٴ «انفطار» آیه هفت و هشت اینچنین فرمود: ﴿الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ ٭ فِی أَیِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَکَّبَکَ﴾ و گرچه در همین آیه محل بحث سورهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ﴾ اما این مربوط به مذکّر و مؤنث بودن، مربوط به أبیض و أسود بودن، مربوط به دمیم یا جمیل بودن و امثال ذلک است که اینها به بدن او برمیگردد، اما آن تصویر نهایی که در حقیقت ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ است و فرشتهها در پیشگاه او سجده میکنند او مربوط به جان آدمی است.
فطرت پاک، نشانهٴ انسانیت
در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه یازده فرمود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ خب، این انسانی که به ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ مصوّر است و مسجود فرشتههاست این کدام انسان است؟ این همان انسانی است که خدا به فرشتهها میفرماید: ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ این همان انسان است یا انسانی است که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ٭ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ ٭ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ آن کسانی که ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هستند و فرشتهها اینها را مغلولاً میگیرند به فرمان ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ امتثال میکنند او که مسجود ملائکه نیست اینکه ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ نیست، اینکه خدای سبحان در آفرینش او ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ به خود نمیگوید این چون اعراضی از یاد حق کرده است، اگر کسی آن فطرت را همچنان حفظ کرده است در حقیقت دارای ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ است «أحسن المخلوقین» خواهد بود و خدا درباره او هم میفرماید که تو و امثال تو مسجود فرشتهها هستید و مانند آن.
در خیلی از موارد سخن از ﴿صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ﴾ به میان آمده است نظیر آیه 64 سورهٴ «غافر» که میفرماید: ﴿اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرَاراً وَالسَّماءَ بِنَاءً وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَرَزَقَکُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ هر حیوانی البته صورت خود را زیبا میداند هستند موجوداتی که وقتی انسان را نگاه میکنند میگویند این هم مگر ریخت و قیافه شد اینطور نیست که ریخت و قیافه و هیکل معیار زیبایی و جمال باشد و ذات اقدس الهی به افرادی که همچون بلال حبشیاند میفرماید که من اینها را دارای ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ خلق کردم وگرنه آنهایی که درباره آنها فرمود: ﴿قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ﴾ که ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ ندارد اینکه میفرماید: ﴿صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ﴾ ناظر به آن روح الهی است، آن فطرت الهی است که سالم مانده و دست نخورده شده و مانند آن. در اینگونه از موارد سخن از تصویر است. و اما اینکه در آیه محل بحث فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ﴾ شاید تناسبش این باشد که جریان حضرت مسیح(سلام الله علیه) را میخواهد اینجا مطرح کند بفرماید که عیسای مسیح در رَحِم صورت پذیرفت و مصوّر دارد موجودی که در رحِم صورت پذیرفت و مصوّر دارد او نمیتواند همتای مصوّر خود باشد و ابنالله باشد و مانند آن.
اختصاصی بودن افاضه روح
پرسش:...
پاسخ: بله، آنها مظاهر خالقیت حقاند، مثل اینکه ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ هست «خیر الحافظین» هست ﴿فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ﴾ او ﴿أَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ﴾ است آنها مظاهر رزقاند، مظاهر خلقتاند کسی که اندازهگیری میکند، نقشهکشی میکند این خلقت را دارد، اما افاضه روح مخصوص ذات اقدس الهی است یعنی هیچ موجودی نمیتواند روح به موجود دیگر بدهد، لذا در سورهٴ مبارکهٴ «حج» در پایان آن سوره دارد که اگر همه عابد و معبود جمع بشوند بخواهند مگسی خلق کنند مقدورشان نیست.
مرحوم امینالاسلام هم از امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند که اگر همه علما و همه بشر جمع بشوند در بیرون رحم بخواهند پشهای خلق کنند نه انسان، نه آن هم در رحِم در بیرون رحم که همه ابزار در اختیارشان هست بخواهند یک پشه خلق کنند این ممکن نیست و خدای سبحان این همه انسانها را در رحم میآفریند با اینکه ابزاری در آنجا نیست ﴿هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ﴾ این را مرحوم امینالاسلام از امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند و اگر نطفهای را گرفتند در بیرون پرورش دادند بالأخره نطفهٴ مرد است، نطفهٴ انسان است و خدای سبحان در آن شرایط خاص به این نطفه روح اعطا میکند.
پرسش:...
پاسخ: چرا; مثل ﴿فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظاً﴾ یا ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ یا ﴿أَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ﴾ مگر ما رازق دیگری داریم در جای دیگر حصر کرده است، فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ حصر کرده است او ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ﴾ است حصر کرده است معلوم میشود دیگران مظاهر حفظ، مظاهر رزق، مظاهر خلقت حقاند.
راز تعبیر قرآن کریم از مشیمهٴمادر به عنوان رحم
مطلب دیگر آن است که تعبیر قرآن از مشیمهٴ مادر به عنوان رحِم است که فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ﴾ نه «کیف یشاء الأب» یا «کیف یشاء الاُم» فرمود آنها که خبر ندارند آنها کارشان إمناست آنچه که به خدا ارتباط دارد اصل آفرینش است ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: خدای سبحان انعام را آفرید درباره آنها که نفرمود من احسن الخالقینم خدا که انبیا و اولیا و شهدا و صدیقین را آفریده است ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ است.
پرسش:...
پاسخ: اما ﴿أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ اما اگر کسی ﴿أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ آن در همان نطفه و علقه دارد میغلتد.
پرسش:..
پاسخ: چرا; فرمود: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ حالا اگر کسی در همان محدوده نطفه دور میزند.
نقش ما ورای طبیعت در انسانیت انسانها
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، بنابراین نشئهٴ ماورای طبیعت است که انسان را «احسن المخلوقین» میکند و آفریدگار انسان میشود ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ اگر همین انسان ﴿ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ﴾ شد این دیگر ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ نیست، اگر ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ نیست آفریدگار او در آفرینش او ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ نیست، چون همین معنا را خدای سبحان درباره آسمان و زمین نگفت، نفرمود من آسمان را آفریدم «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» ﴿هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ﴾ سخن از «فِی الْبُطُونِ» نیست و مانند آن نیست سخن از ارحام است ﴿کَیْفَ یَشَاءُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است