- 151
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 6 سوره آلعمران _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 6 سوره آلعمران _ بخش اول"
علت ذکر «حیّ قیوم» در آیهٴ مذکور
حکمت ذکر «الف» و «لام» در ﴿الکتاب﴾
«مصدّق و مفرّق» بودن قرآن کریم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الم﴿1﴾ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الحَیُّ الْقَیُّومُ ﴿2﴾ نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ ﴿3﴾ مِن قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ ﴿4﴾ إِنَّ اللّهَ لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ ﴿5﴾ هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿6﴾
علت ذکر «حیّ قیوم» در آیهٴ مذکور
از اینکه فرمود: حیّ قیّوم، کتاب را بر تو لازم کرد لازمهاش آن است که در نحوهٴ انزال کتاب مبالغه را اعمال کند، چون از راه دور میرسد. از موجودی که حیات محض است و قیّومیّت صِرف، چیزی بخواهد به عالم طبیعت تنزّل کند باید مراحل فراوانی را پشت سر بگذارد، لذا لفظی که مبالغه را تفهیم میکند باید به کار برده شود و اینجا تنزیل به کار رفت نه انزال. مبالغه غیر از کثرت است مبالغه فراوانی یک امر است. فرمود اینقدر از مبدأ حیات و قیّومیت این کتاب تنزّل کرد تا به شما رسیده است که باب تفعیل گذشته از اینکه تدریج را به همراه دارد، مبالغه را هم تفهیم میکند، این یک مطلب.
حکمت ذکر «الف» و «لام» در ﴿الکتاب﴾
مطلب دوم آن است که گرچه از سایر کتابهای آسمانی به عنوان کتاب یاد میشود، ولی وقتی در مقابل قرآن قرار میگیرند آنها نام خود را حفظ میکنند و قرآن است که به عنوان ﴿الْکِتَابَ﴾ نامیده میشود. این کتاب کامل همان قرآن است، نفرمود قرآن را بر تو نازل کرد و تورات و انجیل را به موسی و عیسی داد، فرمود بر تو کتاب نازل کرد، به آنها تورات و انجیل داد یعنی آن چیزی که کاملِ در کتاب بودن است و شایسته است که ﴿الْکِتَابَ﴾ درباره او گفته شود همان قرآن است آن را نام نمیبرد نمیفرماید به تو قرآن داد همانطوری که به موسی و عیسی تورات و انجیل داد، فرمود به تو کتاب داد به موسی و عیسی تورات و انجیل داد این دو نکته.
«مصدّق و مفرّق» بودن قرآن کریم
سوم آنکه وقتی فرمود این کتاب ﴿بِالْحَقِّ﴾ است یعنی معیار تشخیص حق و باطل این کتاب خواهد بود در نتیجه اگر چیزی را تصدیق میکند او باید صد در صد صدق باشد و اگر چیزی صدق محض نبود و با باطل و کذب آمیخته شده بود تصدیق قرآن با تکذیب او همراه است یعنی آن بخش صدق را تصدیق میکند، آن بخش کذب را و باطل را تکذیب میکند، پس مصدّق محض نخواهد بود بلکه مصدّق است و مفرّق یعنی بعضی را تصدیق میکند، بعضی را تکذیب میکند در نتیجه میشود مفرّق، اگر ﴿لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ حق محض بود قرآن هم مصدّق صرف بود، ولی اگر ﴿لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ یعنی تورات و انجیل حقّش با باطل مخلوط بود، صدقش با کذب عَجین شده بود قرآن که حقّ محض است دربارهٴ این کتابهای تحریف شده مصدّق محض نیست، بلکه هم مصدّق است هم مکذّب «مصدقا لما بین یدیه و مکذبا» چرا، چون در آن کتابها تحریف راه پیدا کرد، باطل با حق مخلوط شد این قرآن آن باطل خلیط را تکذیب میکند، آن حقّی که رهآورد وحی است تصدیق میکند، لذا او هم مصدّق است هم مکذّب ناچار باید بفرماید: ﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ یعنی این کتاب تنها مصدّق محض نیست فاروق هم است، زیرا آن کتابهای انبیای سلف صدق محض نیستند تا قرآن مصدّق محض باشد، چون آنها آمیخته به کذباند قرآن مصدّق صدق است و مکذّب کذب در نتیجه میشود فرقان، لذا فرمود: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ ٭ مِن قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾ اما ﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ این مطلب بعدی.
راز «مصدق و مفرق» بودن کلام الهی
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، نه; یکی از وجوه چهارگانه این بود که یکی از وجوه چهارگانهای که در بحث دیروز گذشت این بود که این مخصوص قرآن است و تجلیلاً و تعظیماً با نام دیگر یاد شده است، اما قبلاً با وصف ﴿مُصَدِّقاً﴾ آمده است نه به وصف فارقاً این بگوید: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ و از طرفی بگوید در تورات تحریف شد، پس اگر میگوید: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ نباید بگوید در تورات تحریف شد اگر میگوید در تورات تحریف راه پیدا کرد نباید بگوید: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾. برای اینکه این هر دو مطلب را تفهیم کند میفرماید تورات حقّی دارد و باطلی، صدقی دارد و کذبی آن بخشی که حق و صدق است قرآن تحقیق و تصدیق میکند، آن بخشی که کذب است و باطل قرآن ابطال و تکذیب میکند لذا میشود فاروق، میشود فرقان این یک وجه.
راز یکجا ذکر نشدن «هدایت و بیّنه» در آیه مذکور
پرسش:...
پاسخ: نه; این ﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ را عطف بر ﴿نَزّل﴾ گرفته شد براساس این تفسیر، خدای سبحان هم کتاب داد برای اینکه مجموعه قوانین و مقرّرات است هم چیزی داد که به وسیله او بین حق و باطل و صدق و کذب فرق گذاشته میشود نشانهٴ اینکه این فرقان وصف قرآن است همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش قبلاً گذشت در آیه 185 که قرآن را به وصف فرقان توصیف میکند. آیه 185 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً بحثش گذشت این بود ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ﴾ قرآن چه میکند ﴿هُدیً لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقَانِ﴾ این قرآن چندین صفت دارد هدایت است بیّنه است فرقان است; منتها سرّ اینکه ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ را با ﴿بَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقَانِ﴾ یکجا ذکر نکرد نفرمود: «هدی و بیّنة و فرقاناً للناس» برای اینکه مخاطبین قرآن یکدست نیستند نسبت به توده مردم هادی است، نسبت به اوحدی انسانها شاهد است برای اینکه آنها راه را یافتند، اگر کسی راهبلد است و سالک راه است او شاهد میطلبد نه راهنما، اگر کسی راهبلد نیست شما در وسطهای راه هر چه علامت بگذارید به حال او سودی ندارد، اما آن کسی که راهبلد است وقتی وارد این راه شد حالا کجا دست راست، کجا دست چپ باید بپیچد آنجاست که علامت و راهنما سودی دارد، اما اگر کسی راه تهران و قم را بلد نیست شما هر چه در بین راه علامت نصب بکنید که به حالا و سودی ندارد، این علامتها برای کسی است که راهبلد است راهنما نمیخواهد راه را بلد است، اما در کجا به سَمت راست در کجا به سَمت چپ اینجا راهنما میخواهد.
مردم دو دستهاند; یک عده تا معجزه نبینند راه نمیافتند، عدهای با آن عقل و استدلال راه را شناختند; منتها قرآن اینها را راهنمایی میکند بیّنه است شهادت است گواه است کجا سَمت راست کجا سَمت چپ کجا جذب کجا دفع کجا فعل کجا طرد کجا ابتدا کجا انتها و امثال ذلک، لذا نفرمود: «هدی و بیّنة و فرقاناً للناس» فرمود: «هدی للناس و بیّنات من الهدی و الفرقان لاوحدی الناس» در دعاهای ماه مبارک رمضان هم بین هدایت و بیّنه، بین هدایت و فرقان فرق گذاشته میشود.
فرقان و اثرات حاصل از آن
قرآن یک اثر عمومی دارد و یک اثر خصوصی این اثر خصوصی همان فرقان است که به انسان این فرقان را اعطا میکند انسان هم از نظر عقل و از نظر استدلال آن نیروی تشخیص را دارد میتواند خوب بفهمد، اگر اهل استدلال و حکمت است و هم اگر اهل دل باشد میتواند مشاهده بکند اول خوابهای خوب ببیند، بعد در بیداری حالات خوب به او دست بدهد که چیزهایی برای او روشن بشود اینها هم برای بخش شهود و فرقانی او یعنی فهمش یا علم حصولی است یا علم حضوری توان فرق بین حق و باطل را دارد اگر به این فهمها حرمت نهاد آنچه فهمید عمل کرد کمکم فرقان عملی به او داده میشود. فرقان عملی همان گرایش است، خب چطور یک درنده مُردار میخورد برای اینکه بوی مُردار بدش نمیآید، چطور یک انسان حاضر نیست از زباله یا مُرداری که زیانبار است استفاده کند، برای اینکه این شامّه را خدا به او داد این شامّه او را هدایت میکند که این ضرر دارد; به وسیله این شامّه تشخیص میدهد و از زباله و مُردار گریزان است بدش میآید، اگر کسی راه بیفتد بوی گناه آزارش میکند بدش میآید; میفهمد این گناه بدبوست و اگر کسی راه نیفتد این شامه نصیبش نمیشود این فرقان را ندارد، لذا فرمود اگر راه بیفتید ما به شما فرقان میدهیم ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ مگر نه آن است که گناه بدبوست گناه را که همه گفتند بدبوست گناه زباله است خلاصه، بوی بدی دارد یک عده به دنبال زباله نمیروند، چون بوی گناه را استشمام میکنند بدشان میآید، عدهای این شامه را ندارند به سراغ گناه میروند.
فرقان، عامل سنجش نیت انسانها
اینکه مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف کافی نقل کرد که از معصوم(علیه السلام) سؤال کردند فرشتهها از کجا اعمال نکرده را میفهمند آن خاطرات را چگونه مینویسند، خب عملی که کردیم میبینند و مینویسند آن نیّتها را از کجا میفهمند تا بنویسند. فرمود بوی کنیف و روضه که یکسان نیست مگر بوی باغ با بوی چاه یکی است؟ عرض کرد نه، فرمود همانطوری که شما از بوی خوب میفهمید اینجا باغ است و روضه است و از بوی بد میفهمید اینجا چاه است و کنیف است، از بوی درون افراد، اینها میفهمند که این اشخاص در درونشان «روضة من ریاض الجنّة» دارند یا کَنیف دارند، پس گناه بدبوست آن هم که به ما دستور دادند «تَعطّروا بالاستغفار لا یَفْضَحَنَّکُمْ روائِحَ الذُّنوبِ» همین است; فرمود خودتان را با استغفار معطّر کنید بوی گناه رسوایتان نکند. این استغفار اگر دفع باشد یعنی انسانی که تائب است و مستغفر است گناه نمیکند تا بدبو بشود، اگر گناه کرد بالأخره خود را با استغفار معطّر کند که بوی این گناه از درون بیرون نیاید. خب، پس گناه مثل زباله است و بدبوست و بعضیها حقیقتاً از گناه منزجرند بدشان میآید گناه بکنند، بعضی هم از گناه خوششان میآید، بعضی هم بیتفاوتاند، خب آنها که از گناه بدشان میآید شامهای دارند بالأخره، ذائقهای دارند آن را میگویند فرقان.
تبیین معانی «فرقان»
فرمود ما یک فرقان عمومی به همه دادیم که از بیرون عامل فرق بین حق و باطل است برای همه ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقَانِ﴾ این فرقان بیرونی، اگر کسی به این فرقان بیرونی حرمت نهاد و عمل کرد کمکم در درون او فرقانی پیدا میشود خیلی از چیزها را میفهمد که خوب است یا بد است و اگر چیزی را هم نتواند استدلالی بیان کند در قلبش یک گرایش خاصّی به یک سَمت است ولو نتواند بیان کند این همان «یدرک و لا یوصف» است خیلی از غذاهاست که انسان دوست دارد و اگر بخواهد برهانی کند دلیلی ندارد، خیلی از لباسهاست که رنگش را دوست دارد ولی بخواهد دلیل اقامه کند برهانی ندارد، خیلی از کارهاست که دوست دارد ولی نمیتواند مبرهن کند و عکسش هم اینچنین است بعضی از لباسهاست که رنگش برای یک شخص معیّن خوشایند نیست دلیلی هم ندارد نمیتواند آنچه را که در دل دارد بیان کند. گرایشهای درونی هم همینطور است اگر انسان مقداری جلوتر رفت آنچه را که میفهمد میتواند توصیف کند «یدرک و یوصف»; منتها برای زبانفهمها وصف میکند بعدها به خوبی میتواند بگوید چرا من از آن کار بدم میآید و چرا نسبت به آن کار خوشم میآید. اینکه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود نور چشم من نماز است: «و قرّة عینی فی الصلاة» این چون صلات عمود دین است دین قرّة عین اوست نه اینکه روزه قرّهٴ عین او نباشد یا حج و جهاد قرّهٴ عین او نباشد همه چیز نور چشم اوست یعنی عبادت نور چشم من است دوستش دارم، خب چطور میشود انسان عبادت را دوست داشته باشد، پس یک گرایش درونی پیدا میشود که برای عقل عملی است این مِیل است، آنکه «ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان» او به آن سَمت حرکت میکند.
پس اول فرقان بیرونی، بعد فرقان درونی از لحاظ درک و اندیشه خواه حصولی، خواه شهودی، بعد هم گرایش عملی البته هر کدام از اینها دیگری را تأیید میکند یعنی یک مقدار که انسان عمل کرد آن فرقان به معنای علم حصولیاش شکوفاتر میشود، آن فرقان به معنای علم شهودیاش شکوفاتر میشود و هکذا. هر اندازه بهتر بفهمد، بیشتر بنگرد، بهتر عمل میکند هر اندازه بهتر عمل بکند، بهتر میفهمد و امثال ذلک.
پرسش:...
پاسخ: سیب که نعمت است، حرام نعمت نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه; غصب بوی بدی دارد سیب که معطّر است این کسی که میخواهد غصب کند بوی غصب آزارش میدهد غصب بدبوست نه سیب، سیب که حرام نیست سیب متعلّق حرمت است حرمت حُکم است، غصب موضوع است، متعلّقش چه تقصیری دارد متعلّقش چیز دیگر میخواهد باشد حرمت که بر سیب نرفت، بر غصب رفت فرمود: «لا یحل مال امریء مسلم الا بطیب نفسه» غصب است که حرام است نه سیب، سیب برای صاحب سیب نعمت است همان سیب را اگر صاحبش هِبه کند نعمت است غصب بدبوست نه سیب، این برای همه نیست یک سلسله شامّههایی است که یعقوب(سلام الله علیه) آنها را دارد ﴿إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ خب، آنها که هنوز از دروازه مصر نگذشتند خود یوسف را دیدند بو نکردند، خود یوسف را دیدند بو نکردند پیرهنش را در دست داشتند بو نکردند، اما از فاصله هشتاد فرسنگی یا کمتر و بیشتر یعقوب میفرماید من بوی یوسف میشنوم.
اینها را میگویند فرقان که انسان وقتی در مجلسی مینشیند سخن از لهو و لعب است و گفتن است و خندیدن است و خنداندن و به بطالت میبینید بعضیها واقعاً منزجرند مثل اینکه زبالهای دارند از کنارشان عبور میدهند، بعضی برای آنها بیتفاوت است آنها فرقان دارند اینها ندارند. همانطوری که فرمود: ﴿مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ که این هدایت، هدایت پاداشی است و هدایت ثانوی است نه هدایت ابتدایی، فرمود اگر ایمان بیاورید خدا دلتان را هدایت میکند با اینکه اصل قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است، اصل قرآن هم «فرقانا للناس» است فرقان برای همه است مخصوصاً برای اوحدی، اما در سورهٴ «انفال» فرمود اگر باتقوا بودید ما به شما فرقان میدهیم این فرقان پاداشی است نه فرقان ابتدایی وگرنه آن فرقان ابتدایی را که باید به همه داد، فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقَانِ﴾ این فرقان بیرونی است، اما اینکه در درون انسان خوب بفهمد و تبعاً به طرف فضیلت مِیل داشته باشد این را میگویند فرقان درونی. خب، چنین چیزی را هم خدا نازل کرده است این هم یک وجه که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرقان را از اوصاف قرآن نامید فرمود این قرآن چندین کار دارد هدایت است، بیّنه است، فرقان هم است.
مطق بودن معنای فرقان
در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آیه 29 این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً وَیُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ﴾ چه اینکه فرقان بر مطلق فرق بین حق و باطل و تفرقه و جدایی هم اطلاق شده است، نظیر اینکه در سورهٴ «انفال» آیه 41 در جریان جنگ بدر آمده است ﴿وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَی عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ﴾ اینکه مشرکان در برابر مؤمنان صفآرایی کردند این یوم، ﴿یَوْمَ الْفُرْقَانِ﴾ است «اذ التقی الجمعان»; دو گروه رودرروی هم قرار گرفتند یکی حق است، دیگری باطل این میشود ﴿یَوْمَ الْفُرْقَانِ﴾ پس اگر کسی بتواند فارق بین حق و باطل باشد، سرگردان نباشد این فرقان دارد و قرآن این نقش و این سِمت را هم دارد.
وجه تسمیه «فرقان»
از اینکه آن احتمال قبلی ارائه شد که فرقان است و این فرقان وصف قرآن است برای اینکه تصدیقش تصدیق محض نباشد با تفریق همراه باشد، سرّش آن است که همین قرآن کریم فرمود تورات محرّف است، انجیل محرّف است پس نمیتواند بگوید: ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾. در سورهٴ «مائده» آیه سیزده و آیه چهارده تحریف تورات و انجیل را امضا کرده است، در آیه سیزده سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿فَبِمَا نَقْضِهِم مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ﴾ بخشی از تذکرههای الهی را فراموش کردهاند یعنی «ترکوا عمداً» در آیه چهارده هم درباره انجیل مسیحیها اینچنین فرمود: ﴿وَمِنَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَی أَخَذْنَا مِیثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ﴾ خب، پس اگر فرمود ما تورات و انجیل را امضا میکنیم آن بخش تحریف شده را هم گوشزد کرده است.
راز مهیمن بودن قرآن کریم بر کتب انبیای سلف
مطلب بعدی آن است که چون قرآن مهیمن بر کتب انبیای سلف است باید آنها را امضا کند تا آنهایی که حقاند مشخص بشود، آنهایی که باطلاند مشخص بشود اولاً، آنهایی هم که حقاند ماندنیاند یا نماندنی ثانیاً.
بیانذلک این است که یک قسمت از حرفهایی که فعلاً در تورات و انجیل است اصلاً دستساخت خود بشر است، یک قسمتش را که موسای کلیم آورد حق بود ولی نسخ شد مثل بعضی از شرایعش و احکامش، بخش دیگرش که اصول دین است و مقداری از فروع دین آن را باید امضا کند پس قرآن نسبت به کتب انبیای سلف سه کار دارد.
کاربرد سهگانه قرآن نسبت به کتب انبیای گذشته
کار اول این است که مشخص کند چه چیزی آورده انبیاست و چه چیزی دستبافت خود محرّفین است، کار دوم آن است که ثابت کند کدام قسمت نسخ شد و کدام قسمت نسخ نشد، پس تحریف شدهها کنار، نسخ شدهها کنار آنها که نسخ نشدند حرف موسای کلیم بودند و حرف عیسای مسیح(سلام الله علیهما) بودند و نسخ نشدند امروز قابل اجرایاند آنهایی هم که حرف این دو بزرگوار بودند و نسخ شدند اصل ایمانش لازم و عملش غیر لازم این سه کار را قرآن میکند، لذا باید کتابهای انبیای سلف را امضا کند، مصدّق باشد و فارق.
معنای تورات و انجیل
این اشاره شد که تورات عبری است و انجیل یونانی است یا سریانی و هر دو هم عجمی است و کلمه «الف» و «لام» هم که آوردند برای اینکه تعریفش کنند و تورات هم یعنی شریعت و انجیل هم یعنی بشارت، چون در انجیل صریحاً به وجود حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بشارت داده شده است انجیل یعنی تبشیر و تورات هم به معنای ناموس و شریعت است که عبریدانان اینچنین نقل کردند از خود کتاب قاموس مقدس آنها هم چنین تفسیر کردند.
پرسش :...
پاسخ: عجم یعنی «ما لیس بعرب» عِبری، سریانی، یونانی، فارسی، رومی همه و همه اینها عجمیاند عُجمه که از اسباب عدم انصراف است یعنی عربی نبودن نه عجم یعنی فارسی عُجمه یعنی «ما لیس بعربی».
بیان فخررازی دربارهٴ «فرقان»
﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ آنگاه همین مسئلهٴ فرقان را در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش قبلاً گذشت به موسای کلیم اعطا کرد فرمود: ﴿وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ﴾ اینجا شاید منظور از فرقان معجزه باشد که امام رازی اصرار دارد که فرقان را در آیه محل بحث بر اعجاز حمل کند یعنی معجزه، معجزه فارق بین حق و باطل است. امام رازی بر عظمت معجزه خیلی افراطگراست که در بحث آیه ﴿آمَنَ الرَّسُولُ﴾ گذشت او حتی میگوید پیامبران معجزه میخواهند، فرشتهها برای تشخیص اینکه کلام، کلام حق است یا کلام غیر حق معجزه میخواهند; منتها آن افراط است در تشخیص اعجاز، اعجاز این کار را نمیکند و پیامبر هم معجزه نمیخواهد و فرشتهها هم معجزه نمیخواهند آنها از راه دیگر که بالاتر از اعجاز است میفهمند.
تفسیر مفردات آیه مذکور [کفر، زمینه ساز عذاب الهی]
آنگاه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ خدایی که حیاتبخش است و قیّوم انسانها و قیّوم هر موجودی، کتابی آورد حیاتبخش و نگهدار و نگهبان انسانها و از دورترین نقطه، این کتاب را نازل کرده است، اگر کسی کفر بورزد یعنی علیه حیات خود و قیام خود دست بزند گرفتار عذاب شدید خواهد شد و خدا هم عزیز است و ذوانتقام ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ این تعبیر ﴿لَهُمْ﴾ «لام» اختصاص است یا احیاناً «لام» تحکّم و استهزا که ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ است وگرنه «علیهم» میفرمود اینکه فرمود: ﴿لَهُمْ﴾ یا «لام»، «لام» اختصاص و اگر «لام»، «لام» سود و منفعت باشد نظیر ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ که به عنوان استهزا و تحکّم گفته شده است. گرچه در بحثهای بشارت گذشت که عذاب هم بشارت است زیرا بشارت و تبشیر یعنی گزارشی که در بَشَره اثر کند; منتها ما اصطلاحاً آن خبر خوش را میگوییم بشارت وگرنه آن گزارشی که در بَشره اثر کند حالا یا بشره را روشن میکند یا عبوس قمطریر میکند این گزارشهای لذتبخش یا دردآور را میگویند بشارت، چون در بشره اثر میکند از این جهت میشود گفت ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ دیگر نیازی به تحکّم و استهزا نباشد آنطوری که در مطوّل معنا کردند.
به هر حال فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾. چون قصهای که در پیش دارند در جریان مباهله و امثال مباهله آنها به آیات الهی کفر ورزیدند برای اینکه این سرفصل مطابق با مضمون این سوره باشد فرمود کسانی که به آیات الهی کفر ورزیدند گرفتار عذاب شدید خواهند بود معذّب اینها هم خداست.
معانی «عزیز» و «ذو انتقام» بودن حق تعالی
خدا هم دارای دو وصف ممتاز است; یکی عزیز است و به او دسترسی نیست تا جلوی عذاب او را بگیری و یکی اینکه صاحب انتقام است. انتقام الهی و عزّت الهی هر دو بحثش قبلاً گذشت که عزیز به معنای غالب نیست، عزیز یعنی آن موجود نفوذناپذیر آن زمینِ سِفت و محکمی که کلنگ و بیل در او اثر نمیکند میگویند «ارض عزاز» انسان نفوذناپذیر را میگویند عزیز، چون نفوذناپذیر است پیروز است و از پیروزی و غلبهٴ او به عزّت یاد میکنند آنگاه گفته میشود عزیز یعنی غالب.
خدا عزیز است کسی به او دسترسی ندارد تا جلوی قهر او را بگیرند و صاحب انتقام هم است انتقام الهی از نِقمت است در مقابل نعمت آن حادثه ناگوار را میگویند نقمت، چون حادثه یا ملائم است و نرم است، ناعم است به او میگویند نعمت این نعومت یعنی نرمی، ناعم نرم، میگویند کودک پوستش ناعم است، نرم است. نعومت آن نرمی است حادثه اگر گوارا باشد، نرم و ملایم باشد میگویند نعمت، ناگوار باشد میشود نقمت. نحوهٴ انتقام الهی هم با تبیین انحای چهارگانه انتقام در بحثهای قبل مشخص شد که نظیر انتقام مظلوم از ظالم که برای تشفّی هست نیست اولاً، نظیر انتقام قاضی برای برقراری نظم از متّهم بزهکار نیست ثانیاً، نظیر انتقام طبیب از بیمارِ ناپرهیز نیست ثالثاً، نظیر انتقام ولیّ از کودک بازیگوش است که به کودکش میگوید دست به آتش نزن که میسوزی.
گناه باطنش آتش است خلاصه; منتها آنکه این باطن را ظاهر میکند خداست، آنکه پرده را کنار میزند تا انسانِ بیحس، حس کند خداست وگرنه درون این گناه آتش است اگر پدر مهربان به کودک بازیگوشش گفت گرچه این آتش خوشرنگ است ولی دست به او نزن که میسوزی، اگر این کودک دست به آتش زد پدر از او انتقام میگیرد، اما انتقام نه به آن معناست که بعداً تازیانه بزند یا به زندانش ببرد، همین کار انتقام اوست البته انتقامی که خدای سبحان در دنیا میگیرد برای برقراری نظم است که حدود و تعزیرات و امثال ذلک آن یک حساب دیگری دارد، اما انتقامی که در آخرت میگیرد آن محل بحث است.
بیان رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) دربارهٴ منتقم بودن حق تعالی
رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود من مأمورم به ظاهر حکم بکنم «انما اقضی بینکم بالبیّنات والأیمان» من با یمین و بیّنه فصل خصومت میکنم الآن مصلحت نیست که ما پردهها را کنار ببریم، ولی اگر کسی شهادت باطل داد یا سوگند دروغ یاد کرد و من پرده را برنداشتم و به استناد سوگند دروغ یا شهادت زور مال مردم را به او دادم او بداند که قطعهای از آتش را دارد به همراه میبرد «قَطعتُ له به قِطعةً مِن النار» این فردا روشن میشود. ما اگر امروز پرده را برداریم که همه مجبور میشوند کار خوب بکنند ﴿لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً﴾; خدا اگر بخواهد پردهدری کند که همه مؤمن میشوند اینکه راه کمال نیست فرمود امروز پردهها باز است ما با اینکه میدانیم چه چیزی به چه چیزی است و چه کسی به چه کسی است فقط با سوگند و بیّنه مسئله را حل میکنیم «انّما أقضی بینکم بالبیّنات والأیمان» ولی اگر کسی به استناد دلیل باطل مال مردم را از محکمه برد این «قطعة من النار» را دارد میبرد این فردا روشن میشود این در حقیقت انتقام است ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ کسی نمیتواند از انتقام او برهد.
مشهود بودن عالم هستی نزد خدای سبحان
چرا این همه تهدید، برای اینکه فرمود میدانید خدا که معلّم شماست چه کسی است که این کتاب را برای شما نازل کرده و چگونه مواظب اجرای کتاب است ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ او در مقام تنظیم کتاب، جهانبین محض است در مقام مراقبت اجرای کتاب جهانبین محض است، در مقام پاداش یا کیفر هم جهانبین محض است در هر سه مرحله ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ یعنی همه مطالبی که تاکنون گفته شد از خدایی است که ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ او اگر برای شما کتاب فرستاد آنچه در جهان بود و هست او میداند، کتابی فرستاده است که هماهنگ با جهان باشد، کتابی فرستاده است که هماهنگ با هستی شما باشد، کتابی فرستاده است که رابطهٴ بین شما و جهان را درست تنظیم میکند چنین معلمی برای شما کتاب فرستاد، خب این کتاب پرارج است این برای مقام تنظیم و تدوین، در مقام اجرا او میداند شما چگونه اجرا کردید قلبتان را میشناسد، قالبتان را شناسایی کرده است، ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ نظیر همان آیه 284 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش قبلاً گذشت این بود: ﴿لِلّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَإِن تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبَکُم بِهِ اللّهُ﴾; خب چیزی در آسمان و زمین نیست که بر خدا پوشیده باشد و چیزی هم در آسمان جانتان و زمین بدنتان نیست که بر خدا پوشیده باشد درون و بیرون، غیب و شهادت مشهود اوست. اینکه گفته میشود ذات اقدس الهی ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ است این ارشاد به نفی موضوع است یعنی برای خدا غیب نیست، چون غیب «بما أنّه غیب» که تحت علم قرار نمیگیرد ممکن نیست کسی به غیب علم داشته باشد علم یعنی شهود، «غائب بما أنّه غائب» که معلوم نیست این میشود غیبِ مغیض یعنی چیزی که برای شما یا برای انبیا یا برای فرشتهها در مقام ذات مخفی است، برای حق مخفی نیست یا آنچه برای انبیا و فرشتهها مشهود است برای شما مشهود نیست برای حق مخفی نیست وگرنه «غیب بما أنّه غیب» که تحت علم قرار نمیگیرد اینکه گفته شد: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ ارشاد به نفی موضوع است یعنی «لا غیب له اصلا»، لذا فرمود: ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ﴾ با اینکه در بخش دیگر از آیات فرمود: ﴿لِلَّهِ غَیْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ در این آیه میفرماید غیب نیست ﴿لاَ یَخْفَی﴾ یعنی «لا یغیب» پس غیبی نیست، پس او عالم بالشهادة است، لذا فرمود: ﴿وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ﴾، ﴿کُلِّ شَیءٍ﴾ میشود مشهود او دیگر اینچنین نیست که بعضی غائب باشند، بعضی حاضر او به غائب هم عالم باشد، به شاهد هم حاضر باشد، خب.
بررسی سخنان رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) دربارهٴ وقوع روز قیامت
پس در مقام اجرا هم اینچنین است در مقام کیفر هم اینچنین است. در مقام کیفر کجا فرار میکنید انسان کجا خود را مخفی میکند، از چه کسی مخفی میکند، اولاً روز قیامت روز خفا نیست. از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند این کوهها چه میشود فرمود کوهی نمیماند: ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً ٭ فَیَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً ٭ لاَّ تَرَی فِیهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً﴾ یک بیابان صافی خواهد بود پس چیزی در روی زمین به نام کوه، تپه ماهوری، دیوار، تَل و امثال ذلک نیست تا انسان تبهکار خود را در پناه کوهی حفظ کند چشم اهل محشر هم که ﴿فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ اینچنین نیست فقط چشم چند کیلومتر را ببیند حالا چند میلیون فرسخ را میبیند، خب شرمنده کجا فرار کند نه جایی برای نهان شدن هست، نه دیدهٴ اهل محشر مثل بینش دنیاست هم از این طرف بیننده ﴿فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ است حدّت دارد، تیزبین است هر جا را بخواهد میبیند، هم از آن طرف جا برای مستور شدن نیست. خب، پس خدای سبحان در تدوین کتاب ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ لذا هر چه گفت حق است، در مراقبت بر امتثال و اجرا هم ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ در مسئله پاداش و کیفر هم ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
علت ذکر «حیّ قیوم» در آیهٴ مذکور
حکمت ذکر «الف» و «لام» در ﴿الکتاب﴾
«مصدّق و مفرّق» بودن قرآن کریم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الم﴿1﴾ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الحَیُّ الْقَیُّومُ ﴿2﴾ نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ ﴿3﴾ مِن قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ ﴿4﴾ إِنَّ اللّهَ لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ ﴿5﴾ هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿6﴾
علت ذکر «حیّ قیوم» در آیهٴ مذکور
از اینکه فرمود: حیّ قیّوم، کتاب را بر تو لازم کرد لازمهاش آن است که در نحوهٴ انزال کتاب مبالغه را اعمال کند، چون از راه دور میرسد. از موجودی که حیات محض است و قیّومیّت صِرف، چیزی بخواهد به عالم طبیعت تنزّل کند باید مراحل فراوانی را پشت سر بگذارد، لذا لفظی که مبالغه را تفهیم میکند باید به کار برده شود و اینجا تنزیل به کار رفت نه انزال. مبالغه غیر از کثرت است مبالغه فراوانی یک امر است. فرمود اینقدر از مبدأ حیات و قیّومیت این کتاب تنزّل کرد تا به شما رسیده است که باب تفعیل گذشته از اینکه تدریج را به همراه دارد، مبالغه را هم تفهیم میکند، این یک مطلب.
حکمت ذکر «الف» و «لام» در ﴿الکتاب﴾
مطلب دوم آن است که گرچه از سایر کتابهای آسمانی به عنوان کتاب یاد میشود، ولی وقتی در مقابل قرآن قرار میگیرند آنها نام خود را حفظ میکنند و قرآن است که به عنوان ﴿الْکِتَابَ﴾ نامیده میشود. این کتاب کامل همان قرآن است، نفرمود قرآن را بر تو نازل کرد و تورات و انجیل را به موسی و عیسی داد، فرمود بر تو کتاب نازل کرد، به آنها تورات و انجیل داد یعنی آن چیزی که کاملِ در کتاب بودن است و شایسته است که ﴿الْکِتَابَ﴾ درباره او گفته شود همان قرآن است آن را نام نمیبرد نمیفرماید به تو قرآن داد همانطوری که به موسی و عیسی تورات و انجیل داد، فرمود به تو کتاب داد به موسی و عیسی تورات و انجیل داد این دو نکته.
«مصدّق و مفرّق» بودن قرآن کریم
سوم آنکه وقتی فرمود این کتاب ﴿بِالْحَقِّ﴾ است یعنی معیار تشخیص حق و باطل این کتاب خواهد بود در نتیجه اگر چیزی را تصدیق میکند او باید صد در صد صدق باشد و اگر چیزی صدق محض نبود و با باطل و کذب آمیخته شده بود تصدیق قرآن با تکذیب او همراه است یعنی آن بخش صدق را تصدیق میکند، آن بخش کذب را و باطل را تکذیب میکند، پس مصدّق محض نخواهد بود بلکه مصدّق است و مفرّق یعنی بعضی را تصدیق میکند، بعضی را تکذیب میکند در نتیجه میشود مفرّق، اگر ﴿لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ حق محض بود قرآن هم مصدّق صرف بود، ولی اگر ﴿لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ یعنی تورات و انجیل حقّش با باطل مخلوط بود، صدقش با کذب عَجین شده بود قرآن که حقّ محض است دربارهٴ این کتابهای تحریف شده مصدّق محض نیست، بلکه هم مصدّق است هم مکذّب «مصدقا لما بین یدیه و مکذبا» چرا، چون در آن کتابها تحریف راه پیدا کرد، باطل با حق مخلوط شد این قرآن آن باطل خلیط را تکذیب میکند، آن حقّی که رهآورد وحی است تصدیق میکند، لذا او هم مصدّق است هم مکذّب ناچار باید بفرماید: ﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ یعنی این کتاب تنها مصدّق محض نیست فاروق هم است، زیرا آن کتابهای انبیای سلف صدق محض نیستند تا قرآن مصدّق محض باشد، چون آنها آمیخته به کذباند قرآن مصدّق صدق است و مکذّب کذب در نتیجه میشود فرقان، لذا فرمود: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ ٭ مِن قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾ اما ﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ این مطلب بعدی.
راز «مصدق و مفرق» بودن کلام الهی
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، نه; یکی از وجوه چهارگانه این بود که یکی از وجوه چهارگانهای که در بحث دیروز گذشت این بود که این مخصوص قرآن است و تجلیلاً و تعظیماً با نام دیگر یاد شده است، اما قبلاً با وصف ﴿مُصَدِّقاً﴾ آمده است نه به وصف فارقاً این بگوید: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ و از طرفی بگوید در تورات تحریف شد، پس اگر میگوید: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ نباید بگوید در تورات تحریف شد اگر میگوید در تورات تحریف راه پیدا کرد نباید بگوید: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾. برای اینکه این هر دو مطلب را تفهیم کند میفرماید تورات حقّی دارد و باطلی، صدقی دارد و کذبی آن بخشی که حق و صدق است قرآن تحقیق و تصدیق میکند، آن بخشی که کذب است و باطل قرآن ابطال و تکذیب میکند لذا میشود فاروق، میشود فرقان این یک وجه.
راز یکجا ذکر نشدن «هدایت و بیّنه» در آیه مذکور
پرسش:...
پاسخ: نه; این ﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ را عطف بر ﴿نَزّل﴾ گرفته شد براساس این تفسیر، خدای سبحان هم کتاب داد برای اینکه مجموعه قوانین و مقرّرات است هم چیزی داد که به وسیله او بین حق و باطل و صدق و کذب فرق گذاشته میشود نشانهٴ اینکه این فرقان وصف قرآن است همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش قبلاً گذشت در آیه 185 که قرآن را به وصف فرقان توصیف میکند. آیه 185 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً بحثش گذشت این بود ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ﴾ قرآن چه میکند ﴿هُدیً لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقَانِ﴾ این قرآن چندین صفت دارد هدایت است بیّنه است فرقان است; منتها سرّ اینکه ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ را با ﴿بَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقَانِ﴾ یکجا ذکر نکرد نفرمود: «هدی و بیّنة و فرقاناً للناس» برای اینکه مخاطبین قرآن یکدست نیستند نسبت به توده مردم هادی است، نسبت به اوحدی انسانها شاهد است برای اینکه آنها راه را یافتند، اگر کسی راهبلد است و سالک راه است او شاهد میطلبد نه راهنما، اگر کسی راهبلد نیست شما در وسطهای راه هر چه علامت بگذارید به حال او سودی ندارد، اما آن کسی که راهبلد است وقتی وارد این راه شد حالا کجا دست راست، کجا دست چپ باید بپیچد آنجاست که علامت و راهنما سودی دارد، اما اگر کسی راه تهران و قم را بلد نیست شما هر چه در بین راه علامت نصب بکنید که به حالا و سودی ندارد، این علامتها برای کسی است که راهبلد است راهنما نمیخواهد راه را بلد است، اما در کجا به سَمت راست در کجا به سَمت چپ اینجا راهنما میخواهد.
مردم دو دستهاند; یک عده تا معجزه نبینند راه نمیافتند، عدهای با آن عقل و استدلال راه را شناختند; منتها قرآن اینها را راهنمایی میکند بیّنه است شهادت است گواه است کجا سَمت راست کجا سَمت چپ کجا جذب کجا دفع کجا فعل کجا طرد کجا ابتدا کجا انتها و امثال ذلک، لذا نفرمود: «هدی و بیّنة و فرقاناً للناس» فرمود: «هدی للناس و بیّنات من الهدی و الفرقان لاوحدی الناس» در دعاهای ماه مبارک رمضان هم بین هدایت و بیّنه، بین هدایت و فرقان فرق گذاشته میشود.
فرقان و اثرات حاصل از آن
قرآن یک اثر عمومی دارد و یک اثر خصوصی این اثر خصوصی همان فرقان است که به انسان این فرقان را اعطا میکند انسان هم از نظر عقل و از نظر استدلال آن نیروی تشخیص را دارد میتواند خوب بفهمد، اگر اهل استدلال و حکمت است و هم اگر اهل دل باشد میتواند مشاهده بکند اول خوابهای خوب ببیند، بعد در بیداری حالات خوب به او دست بدهد که چیزهایی برای او روشن بشود اینها هم برای بخش شهود و فرقانی او یعنی فهمش یا علم حصولی است یا علم حضوری توان فرق بین حق و باطل را دارد اگر به این فهمها حرمت نهاد آنچه فهمید عمل کرد کمکم فرقان عملی به او داده میشود. فرقان عملی همان گرایش است، خب چطور یک درنده مُردار میخورد برای اینکه بوی مُردار بدش نمیآید، چطور یک انسان حاضر نیست از زباله یا مُرداری که زیانبار است استفاده کند، برای اینکه این شامّه را خدا به او داد این شامّه او را هدایت میکند که این ضرر دارد; به وسیله این شامّه تشخیص میدهد و از زباله و مُردار گریزان است بدش میآید، اگر کسی راه بیفتد بوی گناه آزارش میکند بدش میآید; میفهمد این گناه بدبوست و اگر کسی راه نیفتد این شامه نصیبش نمیشود این فرقان را ندارد، لذا فرمود اگر راه بیفتید ما به شما فرقان میدهیم ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ مگر نه آن است که گناه بدبوست گناه را که همه گفتند بدبوست گناه زباله است خلاصه، بوی بدی دارد یک عده به دنبال زباله نمیروند، چون بوی گناه را استشمام میکنند بدشان میآید، عدهای این شامه را ندارند به سراغ گناه میروند.
فرقان، عامل سنجش نیت انسانها
اینکه مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف کافی نقل کرد که از معصوم(علیه السلام) سؤال کردند فرشتهها از کجا اعمال نکرده را میفهمند آن خاطرات را چگونه مینویسند، خب عملی که کردیم میبینند و مینویسند آن نیّتها را از کجا میفهمند تا بنویسند. فرمود بوی کنیف و روضه که یکسان نیست مگر بوی باغ با بوی چاه یکی است؟ عرض کرد نه، فرمود همانطوری که شما از بوی خوب میفهمید اینجا باغ است و روضه است و از بوی بد میفهمید اینجا چاه است و کنیف است، از بوی درون افراد، اینها میفهمند که این اشخاص در درونشان «روضة من ریاض الجنّة» دارند یا کَنیف دارند، پس گناه بدبوست آن هم که به ما دستور دادند «تَعطّروا بالاستغفار لا یَفْضَحَنَّکُمْ روائِحَ الذُّنوبِ» همین است; فرمود خودتان را با استغفار معطّر کنید بوی گناه رسوایتان نکند. این استغفار اگر دفع باشد یعنی انسانی که تائب است و مستغفر است گناه نمیکند تا بدبو بشود، اگر گناه کرد بالأخره خود را با استغفار معطّر کند که بوی این گناه از درون بیرون نیاید. خب، پس گناه مثل زباله است و بدبوست و بعضیها حقیقتاً از گناه منزجرند بدشان میآید گناه بکنند، بعضی هم از گناه خوششان میآید، بعضی هم بیتفاوتاند، خب آنها که از گناه بدشان میآید شامهای دارند بالأخره، ذائقهای دارند آن را میگویند فرقان.
تبیین معانی «فرقان»
فرمود ما یک فرقان عمومی به همه دادیم که از بیرون عامل فرق بین حق و باطل است برای همه ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقَانِ﴾ این فرقان بیرونی، اگر کسی به این فرقان بیرونی حرمت نهاد و عمل کرد کمکم در درون او فرقانی پیدا میشود خیلی از چیزها را میفهمد که خوب است یا بد است و اگر چیزی را هم نتواند استدلالی بیان کند در قلبش یک گرایش خاصّی به یک سَمت است ولو نتواند بیان کند این همان «یدرک و لا یوصف» است خیلی از غذاهاست که انسان دوست دارد و اگر بخواهد برهانی کند دلیلی ندارد، خیلی از لباسهاست که رنگش را دوست دارد ولی بخواهد دلیل اقامه کند برهانی ندارد، خیلی از کارهاست که دوست دارد ولی نمیتواند مبرهن کند و عکسش هم اینچنین است بعضی از لباسهاست که رنگش برای یک شخص معیّن خوشایند نیست دلیلی هم ندارد نمیتواند آنچه را که در دل دارد بیان کند. گرایشهای درونی هم همینطور است اگر انسان مقداری جلوتر رفت آنچه را که میفهمد میتواند توصیف کند «یدرک و یوصف»; منتها برای زبانفهمها وصف میکند بعدها به خوبی میتواند بگوید چرا من از آن کار بدم میآید و چرا نسبت به آن کار خوشم میآید. اینکه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود نور چشم من نماز است: «و قرّة عینی فی الصلاة» این چون صلات عمود دین است دین قرّة عین اوست نه اینکه روزه قرّهٴ عین او نباشد یا حج و جهاد قرّهٴ عین او نباشد همه چیز نور چشم اوست یعنی عبادت نور چشم من است دوستش دارم، خب چطور میشود انسان عبادت را دوست داشته باشد، پس یک گرایش درونی پیدا میشود که برای عقل عملی است این مِیل است، آنکه «ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان» او به آن سَمت حرکت میکند.
پس اول فرقان بیرونی، بعد فرقان درونی از لحاظ درک و اندیشه خواه حصولی، خواه شهودی، بعد هم گرایش عملی البته هر کدام از اینها دیگری را تأیید میکند یعنی یک مقدار که انسان عمل کرد آن فرقان به معنای علم حصولیاش شکوفاتر میشود، آن فرقان به معنای علم شهودیاش شکوفاتر میشود و هکذا. هر اندازه بهتر بفهمد، بیشتر بنگرد، بهتر عمل میکند هر اندازه بهتر عمل بکند، بهتر میفهمد و امثال ذلک.
پرسش:...
پاسخ: سیب که نعمت است، حرام نعمت نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه; غصب بوی بدی دارد سیب که معطّر است این کسی که میخواهد غصب کند بوی غصب آزارش میدهد غصب بدبوست نه سیب، سیب که حرام نیست سیب متعلّق حرمت است حرمت حُکم است، غصب موضوع است، متعلّقش چه تقصیری دارد متعلّقش چیز دیگر میخواهد باشد حرمت که بر سیب نرفت، بر غصب رفت فرمود: «لا یحل مال امریء مسلم الا بطیب نفسه» غصب است که حرام است نه سیب، سیب برای صاحب سیب نعمت است همان سیب را اگر صاحبش هِبه کند نعمت است غصب بدبوست نه سیب، این برای همه نیست یک سلسله شامّههایی است که یعقوب(سلام الله علیه) آنها را دارد ﴿إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ خب، آنها که هنوز از دروازه مصر نگذشتند خود یوسف را دیدند بو نکردند، خود یوسف را دیدند بو نکردند پیرهنش را در دست داشتند بو نکردند، اما از فاصله هشتاد فرسنگی یا کمتر و بیشتر یعقوب میفرماید من بوی یوسف میشنوم.
اینها را میگویند فرقان که انسان وقتی در مجلسی مینشیند سخن از لهو و لعب است و گفتن است و خندیدن است و خنداندن و به بطالت میبینید بعضیها واقعاً منزجرند مثل اینکه زبالهای دارند از کنارشان عبور میدهند، بعضی برای آنها بیتفاوت است آنها فرقان دارند اینها ندارند. همانطوری که فرمود: ﴿مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ که این هدایت، هدایت پاداشی است و هدایت ثانوی است نه هدایت ابتدایی، فرمود اگر ایمان بیاورید خدا دلتان را هدایت میکند با اینکه اصل قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است، اصل قرآن هم «فرقانا للناس» است فرقان برای همه است مخصوصاً برای اوحدی، اما در سورهٴ «انفال» فرمود اگر باتقوا بودید ما به شما فرقان میدهیم این فرقان پاداشی است نه فرقان ابتدایی وگرنه آن فرقان ابتدایی را که باید به همه داد، فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقَانِ﴾ این فرقان بیرونی است، اما اینکه در درون انسان خوب بفهمد و تبعاً به طرف فضیلت مِیل داشته باشد این را میگویند فرقان درونی. خب، چنین چیزی را هم خدا نازل کرده است این هم یک وجه که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرقان را از اوصاف قرآن نامید فرمود این قرآن چندین کار دارد هدایت است، بیّنه است، فرقان هم است.
مطق بودن معنای فرقان
در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آیه 29 این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً وَیُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ﴾ چه اینکه فرقان بر مطلق فرق بین حق و باطل و تفرقه و جدایی هم اطلاق شده است، نظیر اینکه در سورهٴ «انفال» آیه 41 در جریان جنگ بدر آمده است ﴿وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَی عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ﴾ اینکه مشرکان در برابر مؤمنان صفآرایی کردند این یوم، ﴿یَوْمَ الْفُرْقَانِ﴾ است «اذ التقی الجمعان»; دو گروه رودرروی هم قرار گرفتند یکی حق است، دیگری باطل این میشود ﴿یَوْمَ الْفُرْقَانِ﴾ پس اگر کسی بتواند فارق بین حق و باطل باشد، سرگردان نباشد این فرقان دارد و قرآن این نقش و این سِمت را هم دارد.
وجه تسمیه «فرقان»
از اینکه آن احتمال قبلی ارائه شد که فرقان است و این فرقان وصف قرآن است برای اینکه تصدیقش تصدیق محض نباشد با تفریق همراه باشد، سرّش آن است که همین قرآن کریم فرمود تورات محرّف است، انجیل محرّف است پس نمیتواند بگوید: ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾. در سورهٴ «مائده» آیه سیزده و آیه چهارده تحریف تورات و انجیل را امضا کرده است، در آیه سیزده سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿فَبِمَا نَقْضِهِم مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ﴾ بخشی از تذکرههای الهی را فراموش کردهاند یعنی «ترکوا عمداً» در آیه چهارده هم درباره انجیل مسیحیها اینچنین فرمود: ﴿وَمِنَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَی أَخَذْنَا مِیثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ﴾ خب، پس اگر فرمود ما تورات و انجیل را امضا میکنیم آن بخش تحریف شده را هم گوشزد کرده است.
راز مهیمن بودن قرآن کریم بر کتب انبیای سلف
مطلب بعدی آن است که چون قرآن مهیمن بر کتب انبیای سلف است باید آنها را امضا کند تا آنهایی که حقاند مشخص بشود، آنهایی که باطلاند مشخص بشود اولاً، آنهایی هم که حقاند ماندنیاند یا نماندنی ثانیاً.
بیانذلک این است که یک قسمت از حرفهایی که فعلاً در تورات و انجیل است اصلاً دستساخت خود بشر است، یک قسمتش را که موسای کلیم آورد حق بود ولی نسخ شد مثل بعضی از شرایعش و احکامش، بخش دیگرش که اصول دین است و مقداری از فروع دین آن را باید امضا کند پس قرآن نسبت به کتب انبیای سلف سه کار دارد.
کاربرد سهگانه قرآن نسبت به کتب انبیای گذشته
کار اول این است که مشخص کند چه چیزی آورده انبیاست و چه چیزی دستبافت خود محرّفین است، کار دوم آن است که ثابت کند کدام قسمت نسخ شد و کدام قسمت نسخ نشد، پس تحریف شدهها کنار، نسخ شدهها کنار آنها که نسخ نشدند حرف موسای کلیم بودند و حرف عیسای مسیح(سلام الله علیهما) بودند و نسخ نشدند امروز قابل اجرایاند آنهایی هم که حرف این دو بزرگوار بودند و نسخ شدند اصل ایمانش لازم و عملش غیر لازم این سه کار را قرآن میکند، لذا باید کتابهای انبیای سلف را امضا کند، مصدّق باشد و فارق.
معنای تورات و انجیل
این اشاره شد که تورات عبری است و انجیل یونانی است یا سریانی و هر دو هم عجمی است و کلمه «الف» و «لام» هم که آوردند برای اینکه تعریفش کنند و تورات هم یعنی شریعت و انجیل هم یعنی بشارت، چون در انجیل صریحاً به وجود حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بشارت داده شده است انجیل یعنی تبشیر و تورات هم به معنای ناموس و شریعت است که عبریدانان اینچنین نقل کردند از خود کتاب قاموس مقدس آنها هم چنین تفسیر کردند.
پرسش :...
پاسخ: عجم یعنی «ما لیس بعرب» عِبری، سریانی، یونانی، فارسی، رومی همه و همه اینها عجمیاند عُجمه که از اسباب عدم انصراف است یعنی عربی نبودن نه عجم یعنی فارسی عُجمه یعنی «ما لیس بعربی».
بیان فخررازی دربارهٴ «فرقان»
﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ آنگاه همین مسئلهٴ فرقان را در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش قبلاً گذشت به موسای کلیم اعطا کرد فرمود: ﴿وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ﴾ اینجا شاید منظور از فرقان معجزه باشد که امام رازی اصرار دارد که فرقان را در آیه محل بحث بر اعجاز حمل کند یعنی معجزه، معجزه فارق بین حق و باطل است. امام رازی بر عظمت معجزه خیلی افراطگراست که در بحث آیه ﴿آمَنَ الرَّسُولُ﴾ گذشت او حتی میگوید پیامبران معجزه میخواهند، فرشتهها برای تشخیص اینکه کلام، کلام حق است یا کلام غیر حق معجزه میخواهند; منتها آن افراط است در تشخیص اعجاز، اعجاز این کار را نمیکند و پیامبر هم معجزه نمیخواهد و فرشتهها هم معجزه نمیخواهند آنها از راه دیگر که بالاتر از اعجاز است میفهمند.
تفسیر مفردات آیه مذکور [کفر، زمینه ساز عذاب الهی]
آنگاه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ خدایی که حیاتبخش است و قیّوم انسانها و قیّوم هر موجودی، کتابی آورد حیاتبخش و نگهدار و نگهبان انسانها و از دورترین نقطه، این کتاب را نازل کرده است، اگر کسی کفر بورزد یعنی علیه حیات خود و قیام خود دست بزند گرفتار عذاب شدید خواهد شد و خدا هم عزیز است و ذوانتقام ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ این تعبیر ﴿لَهُمْ﴾ «لام» اختصاص است یا احیاناً «لام» تحکّم و استهزا که ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ است وگرنه «علیهم» میفرمود اینکه فرمود: ﴿لَهُمْ﴾ یا «لام»، «لام» اختصاص و اگر «لام»، «لام» سود و منفعت باشد نظیر ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ که به عنوان استهزا و تحکّم گفته شده است. گرچه در بحثهای بشارت گذشت که عذاب هم بشارت است زیرا بشارت و تبشیر یعنی گزارشی که در بَشَره اثر کند; منتها ما اصطلاحاً آن خبر خوش را میگوییم بشارت وگرنه آن گزارشی که در بَشره اثر کند حالا یا بشره را روشن میکند یا عبوس قمطریر میکند این گزارشهای لذتبخش یا دردآور را میگویند بشارت، چون در بشره اثر میکند از این جهت میشود گفت ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ دیگر نیازی به تحکّم و استهزا نباشد آنطوری که در مطوّل معنا کردند.
به هر حال فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾. چون قصهای که در پیش دارند در جریان مباهله و امثال مباهله آنها به آیات الهی کفر ورزیدند برای اینکه این سرفصل مطابق با مضمون این سوره باشد فرمود کسانی که به آیات الهی کفر ورزیدند گرفتار عذاب شدید خواهند بود معذّب اینها هم خداست.
معانی «عزیز» و «ذو انتقام» بودن حق تعالی
خدا هم دارای دو وصف ممتاز است; یکی عزیز است و به او دسترسی نیست تا جلوی عذاب او را بگیری و یکی اینکه صاحب انتقام است. انتقام الهی و عزّت الهی هر دو بحثش قبلاً گذشت که عزیز به معنای غالب نیست، عزیز یعنی آن موجود نفوذناپذیر آن زمینِ سِفت و محکمی که کلنگ و بیل در او اثر نمیکند میگویند «ارض عزاز» انسان نفوذناپذیر را میگویند عزیز، چون نفوذناپذیر است پیروز است و از پیروزی و غلبهٴ او به عزّت یاد میکنند آنگاه گفته میشود عزیز یعنی غالب.
خدا عزیز است کسی به او دسترسی ندارد تا جلوی قهر او را بگیرند و صاحب انتقام هم است انتقام الهی از نِقمت است در مقابل نعمت آن حادثه ناگوار را میگویند نقمت، چون حادثه یا ملائم است و نرم است، ناعم است به او میگویند نعمت این نعومت یعنی نرمی، ناعم نرم، میگویند کودک پوستش ناعم است، نرم است. نعومت آن نرمی است حادثه اگر گوارا باشد، نرم و ملایم باشد میگویند نعمت، ناگوار باشد میشود نقمت. نحوهٴ انتقام الهی هم با تبیین انحای چهارگانه انتقام در بحثهای قبل مشخص شد که نظیر انتقام مظلوم از ظالم که برای تشفّی هست نیست اولاً، نظیر انتقام قاضی برای برقراری نظم از متّهم بزهکار نیست ثانیاً، نظیر انتقام طبیب از بیمارِ ناپرهیز نیست ثالثاً، نظیر انتقام ولیّ از کودک بازیگوش است که به کودکش میگوید دست به آتش نزن که میسوزی.
گناه باطنش آتش است خلاصه; منتها آنکه این باطن را ظاهر میکند خداست، آنکه پرده را کنار میزند تا انسانِ بیحس، حس کند خداست وگرنه درون این گناه آتش است اگر پدر مهربان به کودک بازیگوشش گفت گرچه این آتش خوشرنگ است ولی دست به او نزن که میسوزی، اگر این کودک دست به آتش زد پدر از او انتقام میگیرد، اما انتقام نه به آن معناست که بعداً تازیانه بزند یا به زندانش ببرد، همین کار انتقام اوست البته انتقامی که خدای سبحان در دنیا میگیرد برای برقراری نظم است که حدود و تعزیرات و امثال ذلک آن یک حساب دیگری دارد، اما انتقامی که در آخرت میگیرد آن محل بحث است.
بیان رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) دربارهٴ منتقم بودن حق تعالی
رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود من مأمورم به ظاهر حکم بکنم «انما اقضی بینکم بالبیّنات والأیمان» من با یمین و بیّنه فصل خصومت میکنم الآن مصلحت نیست که ما پردهها را کنار ببریم، ولی اگر کسی شهادت باطل داد یا سوگند دروغ یاد کرد و من پرده را برنداشتم و به استناد سوگند دروغ یا شهادت زور مال مردم را به او دادم او بداند که قطعهای از آتش را دارد به همراه میبرد «قَطعتُ له به قِطعةً مِن النار» این فردا روشن میشود. ما اگر امروز پرده را برداریم که همه مجبور میشوند کار خوب بکنند ﴿لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً﴾; خدا اگر بخواهد پردهدری کند که همه مؤمن میشوند اینکه راه کمال نیست فرمود امروز پردهها باز است ما با اینکه میدانیم چه چیزی به چه چیزی است و چه کسی به چه کسی است فقط با سوگند و بیّنه مسئله را حل میکنیم «انّما أقضی بینکم بالبیّنات والأیمان» ولی اگر کسی به استناد دلیل باطل مال مردم را از محکمه برد این «قطعة من النار» را دارد میبرد این فردا روشن میشود این در حقیقت انتقام است ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ کسی نمیتواند از انتقام او برهد.
مشهود بودن عالم هستی نزد خدای سبحان
چرا این همه تهدید، برای اینکه فرمود میدانید خدا که معلّم شماست چه کسی است که این کتاب را برای شما نازل کرده و چگونه مواظب اجرای کتاب است ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ او در مقام تنظیم کتاب، جهانبین محض است در مقام مراقبت اجرای کتاب جهانبین محض است، در مقام پاداش یا کیفر هم جهانبین محض است در هر سه مرحله ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ یعنی همه مطالبی که تاکنون گفته شد از خدایی است که ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ او اگر برای شما کتاب فرستاد آنچه در جهان بود و هست او میداند، کتابی فرستاده است که هماهنگ با جهان باشد، کتابی فرستاده است که هماهنگ با هستی شما باشد، کتابی فرستاده است که رابطهٴ بین شما و جهان را درست تنظیم میکند چنین معلمی برای شما کتاب فرستاد، خب این کتاب پرارج است این برای مقام تنظیم و تدوین، در مقام اجرا او میداند شما چگونه اجرا کردید قلبتان را میشناسد، قالبتان را شناسایی کرده است، ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ نظیر همان آیه 284 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش قبلاً گذشت این بود: ﴿لِلّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَإِن تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبَکُم بِهِ اللّهُ﴾; خب چیزی در آسمان و زمین نیست که بر خدا پوشیده باشد و چیزی هم در آسمان جانتان و زمین بدنتان نیست که بر خدا پوشیده باشد درون و بیرون، غیب و شهادت مشهود اوست. اینکه گفته میشود ذات اقدس الهی ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ است این ارشاد به نفی موضوع است یعنی برای خدا غیب نیست، چون غیب «بما أنّه غیب» که تحت علم قرار نمیگیرد ممکن نیست کسی به غیب علم داشته باشد علم یعنی شهود، «غائب بما أنّه غائب» که معلوم نیست این میشود غیبِ مغیض یعنی چیزی که برای شما یا برای انبیا یا برای فرشتهها در مقام ذات مخفی است، برای حق مخفی نیست یا آنچه برای انبیا و فرشتهها مشهود است برای شما مشهود نیست برای حق مخفی نیست وگرنه «غیب بما أنّه غیب» که تحت علم قرار نمیگیرد اینکه گفته شد: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ ارشاد به نفی موضوع است یعنی «لا غیب له اصلا»، لذا فرمود: ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ﴾ با اینکه در بخش دیگر از آیات فرمود: ﴿لِلَّهِ غَیْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ در این آیه میفرماید غیب نیست ﴿لاَ یَخْفَی﴾ یعنی «لا یغیب» پس غیبی نیست، پس او عالم بالشهادة است، لذا فرمود: ﴿وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ﴾، ﴿کُلِّ شَیءٍ﴾ میشود مشهود او دیگر اینچنین نیست که بعضی غائب باشند، بعضی حاضر او به غائب هم عالم باشد، به شاهد هم حاضر باشد، خب.
بررسی سخنان رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) دربارهٴ وقوع روز قیامت
پس در مقام اجرا هم اینچنین است در مقام کیفر هم اینچنین است. در مقام کیفر کجا فرار میکنید انسان کجا خود را مخفی میکند، از چه کسی مخفی میکند، اولاً روز قیامت روز خفا نیست. از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند این کوهها چه میشود فرمود کوهی نمیماند: ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً ٭ فَیَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً ٭ لاَّ تَرَی فِیهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً﴾ یک بیابان صافی خواهد بود پس چیزی در روی زمین به نام کوه، تپه ماهوری، دیوار، تَل و امثال ذلک نیست تا انسان تبهکار خود را در پناه کوهی حفظ کند چشم اهل محشر هم که ﴿فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ اینچنین نیست فقط چشم چند کیلومتر را ببیند حالا چند میلیون فرسخ را میبیند، خب شرمنده کجا فرار کند نه جایی برای نهان شدن هست، نه دیدهٴ اهل محشر مثل بینش دنیاست هم از این طرف بیننده ﴿فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ است حدّت دارد، تیزبین است هر جا را بخواهد میبیند، هم از آن طرف جا برای مستور شدن نیست. خب، پس خدای سبحان در تدوین کتاب ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ لذا هر چه گفت حق است، در مراقبت بر امتثال و اجرا هم ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ در مسئله پاداش و کیفر هم ﴿لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است