display result search
منو
تفسیر آیه 3 سوره مائده بخش هشتم

تفسیر آیه 3 سوره مائده بخش هشتم

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 153 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 3 سوره مائده _ بخش هشتم"
- اندیشه انفکاک دین از سیاست در جامع قرطبی
- منحصر بودن آیه مذکور در باب فرائض و مواریث و احکام
- تبیین روایات درباره ولایت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿... الیوم یئِس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم أکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا فمن اضْطُرَّ فی مخمصةٍ غیر متجانفٍ لّإثم فإنَّ الله غفورٌ رحیمٌ﴾
امر ارشادی بودن <واخشون>
بعد از بیان یأس کافران، نهی مولوی نخواهد بود چه اینکه گذشت، بلکه نهی ارشادی است و اگر کسی باور نکرد که کافران ناامید شدند ممکن است که بترسد؛ ولی این ترس او ترس کاذب است؛ ذات اقدس الهی که به چنین فرد یا افرادی خطاب می‌کند و می‌فرماید: ﴿فلا تخشوهم﴾، چون بعد از بیان یأس کافران است درصدد تکلیف نیست، درصدد تعلیم این مطلب است که کافران از براندازی نظام اسلامی ناامید شدند و جایی برای ترس شما نیست و مجالی برای ترس شما نیست، خود را به زحمت نیندازید و نترسید؛ مثل اینکه کسی در اثر ضعف باصره طنابِ ابلق¬رنگی را مار پنداشت و ترسید و دیگری او را راهنمایی می‌کند که این طناب ابلق¬رنگ است و مار نیست نترس؛ در اینجا تکلیف نیست تعلیم است، پس اگر کسی ترسید ولو ترس کاذب و باور هم نداشت، معنایش این نیست که این ﴿لاتخشوهم﴾ نهی مولوی است؛ نهی مولوی باید زمینه داشته باشد و مصلحتی داشته باشد و اصلاً چیزی که نیست مولا چگونه نهی کند؟ جایی که بیگانگان طمع دارند، زمینه برای خشیت است و آنجا مولا نهی می‌کند و می‌فرماید ترس از اینها حرام است و باید به دفاع از اسلام برخیزید؛ اما وقتی آنها ناامیدند و کاری نمی‌کنند ترسی ندارد.
بنابراین اگر کسی ترسید، اسلام او را تعلیم می‌دهد نه تکلیف؛ ولی خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) قبل از بیان الهی که زمینه برای ترس بود به نهی الهی و نهی مولوی عمل می‌کردند و نمی‌ترسیدند، چه اینکه خدا در آیات دیگر فرمود که ﴿فلا تخشوهم واخشون﴾ و بعد از یأس کافران از ارشاد الهی هم استفاده می‌کنند و دیگر مجالی برای ترس نیست، به هر تقدیر این ﴿لاتخشوهم﴾ حتماً نهی ارشادی است؛ اما ﴿واخشون﴾ نهی مولوی است، برای اینکه همان خدایی که دین را کامل کرده است، همان خدایی که نعمت را تمام کرد و همان خدایی که اسلام را به عنوان دین مرضیّ اعلام داشت و اعلام کرد، اگر ببیند مسلمین یا گروهی از آنها به دین عمل نکرده‌اند آنها را کیفر می‌کند، پس ﴿واخشون﴾ یک امر ارشادی نیست، امر مولوی است بر اساس قرینه‌ای که دارد؛ اما ﴿فلا تخشوهم﴾ امر ارشادی است.
اندیشه انفکاک دین از سیاست در جامع قرطبی
مطلب دوم آن است که تفسیر جامع البیان و جامع الاحکام قرطبی را که ملاحظه می‌فرمایید با آن بحث مبسوطی که دارد، چون طرز تفکر اینها نوعاً انفکاک دین از سیاست است، تمام بحثهای اینها در این محور است که چون احکام تمام شده است دین کامل شد ، غافل از اینکه دشمن از احکام فقهی هراس ندارد و ناامید نمی‌شود؛ آنکه تا دیروز به فکر براندازی نظام اسلامی بود، نه برای این بود که مثلاً آیهٴ ﴿حرمت علیکم المیته﴾ نازل نشده است یا این چند چیز اخیراً اضافه شده است؛ یعنی منخنقه و موقوذة و متردیة و نطیحة اکیلة السبع حالا این چند حرام که نازل شده است دیگر کافران از براندازی نظام اسلامی ناامید شدند، این‌چنین نیست؛ اوّل تا آخر این کتاب مبسوط را در زمینه ﴿الیوم یئس الذین﴾ و ﴿الیوم اکملت﴾ که می‌بینید در محور همین احکام فقهی دور می‌زند؛ کسی که اصلاً تفکر او جدایی دین از سیاست است، برداشتِ او هم این‌ چنین خواهد بود (این هم دو مطلب).
منحصر بودن آیه مذکور در باب فرائض و مواریث و احکام
مطلب سوم آن است که همین‌ها که ﴿الیوم اکملت لکم دینکم﴾ را به احکام فقهی برگرداندند مبتلا شدند به آن نقدی که خودشان در ذیل >سورهٴ نساء< گذشت؛ آخرین آیهٴ >سورهٴ نساء< که حکم فقهی بود آن را نقل کردند که آخرین آیه‌ای است که بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است؛ یعنی آیهٴ 176 >سورهٴ نساء< که آخرین آیهٴ آن سوره این بود: ﴿یستفتونک قل الله یفتیکم فی الکلالة إن امرؤٌ هلک لیس له ولدٌ و له اختٌ فلها نصف ماترک﴾ تا آخر آیه؛ نقل شده است که این آخرین آیه‌ای است که بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده، آن‌گاه جواب می‌دهند که این آخر بودنِ آن نسبی است؛ یعنی آخرین آیه‌ای که در باب فرائض و مواریث و احکام ارث نازل شده است این آیه است نه آخرین آیه بالقول المطلق که درباره هر مسئلهٴ دینی باشد .
ادعای نزول آیه اکمال در عرفه
مطلب بعدی آن است که اینها که همین ﴿الیوم اکملت﴾ را ناظر به حکم فقهی دانستند و گفتند که این در >روز عرفه< نازل شده است ، باید بپذیرند که این آخرین آیه است و از این به بعد هیچ آیه‌ای نازل نشده است، در حالی که آیات فراوانی از این به بعد نازل شد؛ پاسخ می‌دهند که آن آیاتی که نازل شده است مربوط به احکام نیست، بلکه آخرین حکم در >عرفه< نازل شده است و دیگر از این به بعد حکمی نازل نشد، خوب آن‌گاه نقدی که بر اینها وارد است این است که مگر دین منحصر در فروع است؟ اگر آیاتی مربوط به اصول دین نازل بشود دین را تکمیل ‌می‌کند، پس ﴿الیوم اکملت لکم دینکم﴾ وقتی معنا پیدا می‌کند که بعد از او نه حکم فقهی و فرعی نازل شده باشد و نه آیهٴ معرفتی و حکم اصولی، در حالی که آیات فراوانی در طی این هشتاد و یک روز نازل شده است؛ آنها ناچارند بگویند که این ﴿الیوم اکملت لکم دینکم﴾؛ یعنی >الیوم اکملت لکم فروع دینکم<.
می‌بینید که لحظه به لحظه و مرحله به مرحله اینها مشکل دارند و وقتی به آنها گفته می‌شود که خودتان گفتید آیهٴ آخرِ >سورهٴ نساء< آخرین آیه‌ای است که بر پیغمبر نازل شد، می‌گویند این آخریتش نسبی است؛ یعنی درباره میراث و فرایئض است و وقتی گفته بشود که این ﴿الیوم اکملت﴾ اگر در نهم ذیحجه نازل شده است آن وقت هشتاد و یک روز از عمر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مانده است و در این مدت آیاتی نازل شد، جواب می‌دهند که آن آیات مربوط به احکام نیست و هیچ حکم فقهی بعد [از این تاریخ] نازل نشد ، البته این باید استقساء بشود که آیا درست است یا نه؟ بر فرض اگر ثابت بشود که هر چه بعداً نازل شده است هیچ کدام مربوط به حکم فقهی نیست، آن‌گاه این دین را باید خصوص فروع دینی معنا کنند که ﴿الیوم اکملت لکم دینکم﴾؛ یعنی «الیوم اکملت لکم فروع دینکم» برای اینکه آیاتی که در طی این هشتاد و یک روز نازل شده است بخشی مربوط به توحید است، بخشی مربوط به معاد است، مقداری راجع به نبوت و رسالت عامه است و مقداری راجع به موعظه و اخلاق است که اینها هم جزء دین است؛ مگر اینکه بپذیرند که ﴿الیوم اکملت﴾ آخرین آیه‌ای است که بر پیغمبر نازل شده است و بعد از او هیچ آیه‌ای نازل نشده؛ نه درباره اصول و نه درباره فروع، لذا اینها قدم به قدم مشکل دارند.
خطوط کلی قرآن درباره آیه <الیوم اکملت>
مطلب بعد آن است که هم درباره یهودی‌ها نقل شد و هم درباره مسیحی‌ها که یک عالِم یهودی ـ مثلاً ـ به عمر گفت که شما در قرآن آیه‌ای دارید که اگر ما می‌داشتیم عید می‌گرفتیم؛ عمر گفت: کدام آیه است؟ گفت: ﴿الیوم اکملت لکم دینکم﴾؛ گفت: بله، من می‌دانم که این در چه زمینه نازل شد و چه وقت نازل شد؛ در روز جمعه نازل شد یا در روز عرفه نازل شد که روز جمعه بود. یک عالِم مسیحی هم همین حرف را زد که شما آیه‌ای در قرآن دارید که اگر ما می‌داشتیم جشن می‌گرفتیم؛ عمر گفت: کدام آیه است؟ گفت: آیهٴ ﴿الیوم اکملت لکم دینکم﴾؛ گفت: بله، من می‌دانم که این در نهم ذیحجه نازل شده است و در >عرفه< نازل شده است و مانند آن؛ این را نقل می‌کنند و بعد می‌‌گویند که بعد از نازل شدن این آیه طبق بعضی از نقل‌ها ابابکر گریه کرد و طبق نقل دیگر عمر گریه کرد، گفتند چرا؟ گفتند که هر چیزی که رو به کمال برود دیگر از آن به بعد رو به نقص می‌گراید یا دیگر جا برای آمدن وحی جدید نیست و این خبر از رحلت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌دهد که پیغمبر رحلت می‌کند .
اثبات این خبرها به عهدهٴ مدعیان آنهاست؛ ولی ملاحظه فرمودید که از مجموع خطوط کلی قرآنی برآمد که این ﴿الیوم اکملت﴾ با ﴿الیوم یئس الذین کفروا﴾ هماهنگ¬اند وحدت سیاق دارند و یک‌جا نازل شدند (این یک مطلب) و یأس کافران در مقابل طمع آنها بود (این دو مطلب) و آن طمع آنها در براندازی اسلام بود و از بین بردن وحی بود (این سه مطلب) و امروز پدیده‌ای رخ داد که کافران اعم از مشرکین و یهودی‌ها و مسیحیها به فکر براندازی نظام اسلام نیستند (این چهار مطلب) و آن حتماً باید مسئله ولایت باشد که قیّم دین است، رهبر دین است، امام مسلمین است، مدافع حریم دین است و مانند آن (این پنج مطلب).
تبیین روایات درباره ولایت
حالا می‌رسیم به روایاتی که در ضمن این آیه آمده است؛ ممکن است بعضی از مطالب این آیه در خلال بحثهای آینده اگر لازم بود عرض بشود؛ ولی ببینیم آیا روایاتی که در ضمن این آیه آمده است همین معنا را تأیید می‌‌کند یا نه؟ نوع روایات را در کتاب شریف نور الثقلین، جلد اوّل، صفحهٴ 587 به بعد می‌بینید و گرچه بعضی از این روایات سنداً ضعیف است؛ ولی بعضی قابل اعتماد و مطابق با قرآن است. روایت اوّل در همان صفحهٴ 587 از تفسیر علی بن ابراهیم نقل کرد که این «﴿الیوم یئس الذین من دینکم﴾ ذلک لما نزلت ولایة امیرالمومنین (علیه السلام)» ، البته در روایت بعد که >جابر< از امام باقر (سلام الله علیه) نقل می‌کند می-فرماید که مصداق کاملش زمان ظهور ولی عصر (ارواحنا فداه) است که او که قیام کرد دشمنان ناامید می‌شوند که البته ﴿لیظهره علی الدین کله﴾ مصداقی است که در آخر الزمان پیدا می‌شود.
روایت بعدی که از اصول کافی است عده‌ای از امام باقر (سلام الله علیه) نقل کردند که فرمود: «و کان الفریضة تنزل بعد الفریضة الاخری و کانت الولایة آخر الفرائض فانزل الله عزوجل، ﴿الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی﴾» ، این {لکم} هم که مقدم است بر {دینکم} برای اهمیت آن سود و نفع جامعه اسلامی است؛ مثل اینکه درباره خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿الم نشرح لک صدرک﴾ گاهی برای فهماندن نفع فرد یا جامعه آن کلمه را مقدم ذکر می‌کنند، نفرمود >الم نشرح صدرک لک< اولاً لک اصلاً لازم نبود >الم نشرح صدرک<؛ ولی اینکه موسای کلیم عرض می‌کند: ﴿رب اشرح لی صدری﴾ یا ذات اقدس الهی به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿الم نشرح لک صدرک﴾ ؛ یعنی نعمت را ما به سود تو به تو دادیم که در هر دو جا این است؛ اهمیت مسئله اقتضا می‌کند که این {لی} در ﴿رب اشرح لی﴾ و {لک} در ﴿الم نشرح لک﴾ و {لکم} در ﴿الیوم اکملت لکم﴾ مقدم ذکر بشود بر آن مفعول که ﴿الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی﴾.
حالا شواهدی هم اقامه خواهد شد که نعمت در قرآن کریم مصادیق زیادی دارد؛ ولی نعمت مطلقه همان نعمت ولایت است، نعمتی که مقید نباشد. آنچه که از اصول کافی نقل می‌کند این است که «قال ابو جعفر (علیه السلام) یقول الله عزوجل لا أنزل علیکم بعد هذه فریضةً و قد اکملت لکم الفرائض» که با آمدن ولایت همه چیز کامل شد و بسیاری از احکام دین است که شما از ولی خودتان یاد می‌گیرید، در حالی که ما یقین داریم بسیاری از احکام به صورت جزئی در قرآن کریم نیامده است؛ شما ‌می‌بینید که یک نفلیه‌ای است و یک الفیه‌ای؛ هزار حکم واجب و سه هزار حکم مستحب برای نماز است و آن الفیه را مرحوم شهید برای احکام واجب نماز نوشته و آن نفلیه را برای احکام مستحب نماز نوشته که در بین این چهار هزار حکم چند حکم بیشتر از نماز در قرآن کریم نیست. وقتی ولی الله را ذات اقدس الهی نصب کرد، او حامل دین است، دین شناس است، مبیّن دین است، مفسر دین است، دین را کامل کرده است. در سورهٴ مبارکهٴ >حشر< فرمود: ﴿ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا﴾ آنچه را که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود همان را اخذ کنید و آنچه را که نهی کرد ترک کنید.
قرآن تالی¬تلو امامان (ع)
مسئله >حدیث ثقلین< و مانند آن را پیغمبر فرموده است و اگر پیغمبر فرمود که اینها مبیّن قرآن¬اند، تالی¬تلو قرآن¬اند و از قرآن جدا نمی‌شوند، بنابراین تفسیر قرآن و تفسیر احکام را از آنها یاد بگیرید؛ در همان >حجة الوداع< هم وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هیچ چیزی نیست که شما را به بهشت نزدیک کند مگر اینکه من گفتم و هیچ چیزی نیست که شما را به جهنم نزدیک کند مگر اینکه من نهی کردم ، در حالی که بسیاری از این احکام به وسیله ائمه (علیهم السلام) به ما رسیده است. بنابراین اینکه فرمود من گفتم؛ یعنی به نصب مفسران و معلمانِ کتاب و حکمت که اهل بیت است، این کار را من تتمیم کردم، البته اصول کلی و خطوط جامع را قرآن به خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیان فرمودند.
ابلاغ رسالت در روز غدیر خم
روایت بعدی از منصور ابن یونس از ابی الجارد عن ابی جعفر (علیه السلام) است ـ البته درباره ابی جارود سخنی است که در بحثهای قبل هم اشاره شد ـ دارد که «سمعت اباجعفر (علیه السلام) یقول فرض الله عزوجل» تا می‌رسد به اینکه «ثم نزلت الولایة» و این در روز جمعه بود و در >عرفه< بود که «انزل الله عزوجل ﴿الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی﴾ و کان کمال الدین بولایة علی بن ابی‌طالب»؛ منتها ابلاغش در مسئله >غدیر خم< بود که «﴿یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربه﴾ «فقال عند ذلک رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) امتی حدیثوُا عهدٍ بالجاهلیة و متی اخبرتهم بهذا فی ابْن عمّى یقول قائلٌ و یقول قائلٌ»؛ یعنی رسول گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در نفس خود گفت: پیروان من مدتهایی نیست که از جاهلیت جدا شدند و تازه از جاهلیت به اسلام درآمدند و من اگر این رهبری را به نام پسر عموی خودم به اینها ابلاغ بکنم اینها خیال می‌کنند که ما خواستیم در داخلهٴ خانوادگی رهبری را حفظ بکنیم، غافل از اینکه عصمت شرط است و عصمت را ذات اقدس الهی می‌داند.
«فقلت فى نفسی من غیر ان ینطق به لسانى» ؛ من این حرف را به زبان جاری نکردم؛ ولی در قلبم گذراندم که اگر من این را ابلاغ بکنم ممکن است اینها بگویند که مسئله خلافت و رهبری را در خاندان خود منحصر کردند، آن‌گاه «فأتتنى عزیمةٌ من الله عزوجل» که «أوْعدنى ان لم ابلّغ ان یعذّبنی»؛ وحی الهی آمده است که اگر این مطلب را ابلاغ نکنی ﴿فما بلغت رسالته﴾؛ رسالت الهی را ایفا نکردی، «فنزلت ﴿یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین﴾» که همین آیه در سورهٴ مبارکهٴ مائده است که بعد خواهیم خواند، آن‌گاه «فأخذ رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بید علی (علیه السلام) فقال ایها الناس انه لم یکن نبیٌ من الانبیاء ممن کان قبلى الا و قد عمّره الله ثم دعاه فأجابه» ؛ فرمود: مردم! هیچ پیامبری قبل از من نبود مگر اینکه بعد از مدتی رحلت کرد، همه انبیا رحلت کردند و من هم باید دعوت خدا را اجابت کنم و هیچ پیامبری نبود الا اینکه فقط «وَقد عمّره الله»؛ خدا عمر لازم را به او داد «ثم دعاه فأجابه» ؛ خدا او را دعوت کرد؛ یعنی با ارتحال و او هم اجابت کرد و رحلت کرد «فأوْشک ان أدْعی فاجیب» من هم نزدیک است که خدا مرا دعوت کند و من دعوت خدا را اجابت کنم «و انا مسئولٌ و انتم مسئولون فماذا انتم قائلون» ؛ هم من مسئول هستم و هم شما، چون این مسئولیت عمومی است.
در اوایل سورهٴ مبارکهٴ >اعراف< دارد که ﴿فلنسئلن الذین ارسل الیهم و لنسئلن المرسلین﴾ ؛ در قیامت همه مردم مسئول¬اند؛ هم انبیا مسئول¬اند و هم امم؛ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هم من مسئولم و هم شما،؛ شما درباره رسالت من چه حرفی دارید؟ «فقالوا نشهد انک قد بلغت و نصحت و أدَّیْت ما علیک فجزاک الله افضل جزاء المرسلین» ؛ عرض کردند ما شهادت می‌دهیم که تو آیات الهی را، احکام و معارف الهی را ابلاغ کردی و نصیحت کردی و به وظیفهٴ رسالت عمل کردی، «فقال اللهم اشهد» ؛ این جمله را پیغمبر سه بار گفت که «اللهم اشهد» و گفت: «ثم قال یا معشر المسلمین هذا ولیکم من بعدى فلیبلّغ الشاهد منکم الغائب» وجود مبارک حضرت امیر می‌فرماید: پیغمبر (صلی الله علیه و آله) دست من را گرفت و در آن سخنرانی با مردم محاوره کرد، از آنها سؤال کرد و جوابی شنید و بعد فرمود: «هذا ولیکم من بعدی» و حاضران به غایبان برسانند که علی خلیفة الله است و ولی الله است.
روایت بعدی که محمد بن مسلم از امام باقر (علیه السلام) نقل می‌کند این است که «آخر فریضة انزلها الله تعالی الولایة ثم لم ینزل بعدها فریضة» ؛ فریضه‌ای نیامده است؛ حالا ممکن است آیه‌ای درباره توحید، آیه‌ای درباره نصیحت و آیه‌ای درباره معاد و مواقف معاد آمده باشد، «ثم نزل ﴿الیوم اکملت لکم دینکم﴾ بکراع الغمیم فأقامها رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالجحفة فلم ینزل بعدها فریضة» ، آن قبلی در اصول کافی بود؛ یعنی قبل از این روایتی که از تفسیر علی ابن ابراهیم خواندیم؛ اما این در روضهٴ کافی است؛ یعنی جلد هشتم کافی.
در روضهٴ کافی >خطبهٴ وسیله‌ای< از امیرالمومنین (علیه السلام) است و در آن >خطبهٴ وسیله< دارد که «حین تکلمّت طائفةٌ فقالت نحن موالى رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فخرج رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) الی حجة الوداع ثم صار الی غدیرخم فأمر فأصلح له شبه المنبر ثم علاه و اخذ بعضدی حتی رئى بیاض إبطیه» ؛ حضرت امیر می‌فرماید: پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازوی مرا گرفت و بلند کرد تا اینکه سفیدی زیر بغل پیغمبر دیده شد «رافعاً صوته» که در آن محفل این چنین فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه فکانت علی ولایتى ولایة الله و علی عداوتى عداوة الله و انزل الله عزوجل فی ذلک الیوم ﴿الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا﴾ فکانت ولایتى کمال الدین و رضا الرّب جل ذکره» از امالی مرحوم صدوق هم نقل می‌کنند که امام صادق (سلام الله علیه) از آباء گرامی‌اش و آباء کرامش تا به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که درباره >غدیر خم< پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «یوم غدیرخم افضل اعیاد امتى و هو الیوم الذی امرنى الله تعالی ذکره فیه بنصب اخى علیى بن ابی‌طالب(ع) علماً لامتى یهتدون به من بعدى و هو الیوم الذى اکمل الله فیه الدین و اتم علی امتى فیه النعمة و رضى لهم الاسلام دینا» .
روایت بعدی که به امام حسن (سلام الله علیه) می‌رسد و از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل می‌کند این است که «وَحبّ اهل بیتى و ذریتی استکمال الدین» و بعد پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این آیه را تلاوت کرد که ﴿الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علکم نعمتی﴾». روایتی که مرحوم طبرسی هم در مجمع نقل کرد این است که ابی سعید خدری می‌گوید: رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی این آیه نازل شد این‌چنین فرمود: «الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتی وَولایة علی‌بن‌ابی‌طالب من بعدی و قال من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصر واخذل من خذله» و از امام باقر و امام صادق (سلام الله علیهما) طبق نقل مرحوم طبرسی این‌چنین آمده است که «انه انما أنزل بعد ان نصب النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) علیاً (علیه السلام) للأنام یوم غدیر خم بعد منصرفه عن حجة الوداع قالا» یعنی امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) «و هو آخر فریضة انزلها الله تعالی ثم لم ینزل بعدها فریضة» .
تعلیم <ولایت> در ادعیه توسط ائمه (ع)
روایت بعدی از تهذیب الاحکام مسنداً به امام صادق (سلام الله علیه) دارد که وجود مبارک امام صادق فرمود: «شهادة بالاخلاص لک بالوحدانیة بانک انت الله لا اله الا انت و ان محمداً (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عبدک و رسولک و علیاً امیرالمومنین و ان الاقرار بولایته تمام توحیدک والاخلاص بوحدانیتک و کمال دینک و تمام نعمتک و فضلک علی جمیع خلقک و بریتک فانک قلت و قولک الحق» ﴿الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا﴾» ؛ ائمه (علیهم السلام) نه تنها این را در نقلها می‌فرمودند، در درسها می‌فرمودند و در ادعیه هم ذکر می‌کردند؛ یعنی نحوهٴ دعاهای آنها هم همین تعلیم همین مسئله ولایت بود، «اللهمَّ فلک الحمد علی ما مننت به علینا من الاخلاص لک بوحدانیتک اذ هدیتنا لموالاة ولیک الهادی من بعد نبیک المنذر و رضیت لنا الاسلام دیناً بموالاته» .
حدیث بعد که از عیون اخبار رضاست و به وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) ختم می‌شود، در آنجا حضرت فرمود: «وَأنزل فى حجة الوداع و هى آخر عمره(ص)» ؛ خداوند نازل کرده است یا «اُنزل» در حجة الوداع ﴿الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا﴾ و أمر الامامة من تمام الدین» . روایت بعد که باز مرحوم صدوق در کتاب خصال از امام صادق (سلام الله علیه) نقل می‌کند که آن حضرت از وجود مبارک امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نقل می‌کند این است که امیرالمؤمنین می‌فرماید: «وَان بولایتی اکمل الله لهذه الامة دینهم و اتم علیهم النعم و رضی اسلامهم اذ یقول یوم الولایة لمحمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا محمد اخبرهم انی اکملت لهم الیوم دینهم و رضیت لهم الاسلام دینا و اتممت علیهم نعمتی کل ذلک من مَنِّ الله» که منن الهی است «علیَّ فله الحمد» .
حدیث بعدی که از علل الشرایع است آن هم به امام مجتبی (سلام الله علیه) می‌رسد که فرمود: «ان الله تعالیٰ بمنه و رحمته لما فرض علیکم الفرائض لم یفرض ذلک علیکم لحاجة منه الیه بل رحمةً منه الیکم لا اله الا هو لیمیز الخبیث من الطیب و لیبتلی ما فی صدورکم و لیمحص ما فی قلوبکم و لتتسابقوا الی رحمته و لتتفاضل منازلکم فی جنته قفوض علیکم الحج والعمرة و اقام الصلاة و ایتاء الزکاة و الصوم و الولایة و جعل لکم باباً لتفتحوا به ابواب الفرائض و مفتاحا الی سبیله» که این مسئله ولایت همان‌طوری که در بعضی از نصوص دیگر است که «والوالی هو الدلیل علیهن» سرّ اینکه ولایت از سایر احکام بالاتر است برای این است که کلید آنهاست و اگر چنانچه ولیّ باشد این احکام زنده است و اگر ولیّ نباشد این احکام یا مرده است یا اسیر؛ بعد فرمود که اگر اهل بیت نبودند؛ یعنی رسول گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اوصیای بعد از او اگر نبودند «کنتم حیاری کالبهائم لا تعرفون فرضاً من الفرائض و هل یدخل قریةٌ الا من بابها» ؛ مگر به هیچ شهری یا هیچ روستایی ‌می‌شود وارد شد مگر از درش؟! «فلما من الله علیکم باقامة الاولیاء بعد نبیکم(ص) قال الله عزوجل ﴿الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی﴾» . این «انا مدینة العلم و علیٌ بابها» یعنی در حقیقت ولایت باب نبوت است و اینکه فرمود مگر جایی را بدون ولایت ‌می‌شود وارد شد همین است. روایات دیگری است که احیاناً همین را تأیید ‌می‌کند و ممکن است بعضی از این روایات در ذیل آیه ﴿یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک﴾ مطرح بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»


قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:00

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن