display result search
- 732
- 1000
- 1000
- 1000
زندگی پس از زندگی - اتوبوس زندگی
قسمت دهم از سری اول برنامه زندگی پس از زندگی؛ تجربه گر: آقای امیررضا عباسیان
«زندگی پس از زندگی» برنامه ای متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء است؛ روایت افرادی که در تجربه ی نزدیک به مرگ، بصورت موقت از کالبد جسم خارج شده و عالم برزخ را درک کرده و بازگشتند. مخاطبان در این برنامه، مهمان روایت های شگفت انگیز تجربه گران از عالم غیب می‌شوند.
در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای امیررضا عباسیان را می شنویم:
سفر شبانه به اصفهان و نشستن در ردیف جلوی اتوبوس و تصادف شدید اتوبوس با یک تریلی
جدا شدن موقت روح از بدن و آگاهی از جزئیات زندگی تک تک مسافران اتوبوس و حکمت سوار شدن آنها در این اتوبوس و دیدن حالات و افکار آنها در لحظه تصادف
پرت شدن از شیشه اتوبوس به شانه خاکی لاین سرعت جاده و ایستادن روح در بالای جسم و چندبار تلاش ناموفق برای برگشتن به داخل جسم
دیدن روح شاگرد راننده که به اسم مرا صدا زد و به سمت بالا صعود کرد
مشاهده اضطراب و دویدن های مردم دور تا دور اتوبوس تا اینکه فرشته ای در کنار روح حاضر شد و آرامشی که با خود آورد
سه سوال فرشته درباره زندگی دنیا و مرور سه باره زندگی و آمدن بغضی خفه کننده در گلو و خطاب فرشته که همراهم بیا
رفتن به منزل مورد علاقه و مشاهده ماشین مورد علاقه در دنیا که باطن هر دو مشهود بود که فقط سنگ و آهن و چوب و چرم است و ماندگاری ندارد و اصلا باارزش نبوده اند
بازگشت به همراه فرشته در کنار جسم و خطاب فرشته به روح که بر روی جسمت قرار بگیر و بازگشت دردناک روح به داخل بدن
مشاهده حضرت عزرائیل که از آسمان به سمت اتوبوس نزدیک می شد و هیبتی زیبا و آرامش بخش که قبل از رسیدن ایشان، مشاهده آینده بعد از مرگ و داغی که بر دل پدر و مادر نشسته و غیرقابل تحمل دیدن وضع مادر و مادر را صدا زدن
نوری از آسمان که بر زمین تابید و ندایی که به حضرت عزرائیل فرمود او را بخاطر مادرش رها کن.... و ناپدید شدن حضرت عزرائیل و همان لحظه به هوش آمدن و فریاد زدن
«زندگی پس از زندگی» برنامه ای متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء است؛ روایت افرادی که در تجربه ی نزدیک به مرگ، بصورت موقت از کالبد جسم خارج شده و عالم برزخ را درک کرده و بازگشتند. مخاطبان در این برنامه، مهمان روایت های شگفت انگیز تجربه گران از عالم غیب می‌شوند.
در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای امیررضا عباسیان را می شنویم:
سفر شبانه به اصفهان و نشستن در ردیف جلوی اتوبوس و تصادف شدید اتوبوس با یک تریلی
جدا شدن موقت روح از بدن و آگاهی از جزئیات زندگی تک تک مسافران اتوبوس و حکمت سوار شدن آنها در این اتوبوس و دیدن حالات و افکار آنها در لحظه تصادف
پرت شدن از شیشه اتوبوس به شانه خاکی لاین سرعت جاده و ایستادن روح در بالای جسم و چندبار تلاش ناموفق برای برگشتن به داخل جسم
دیدن روح شاگرد راننده که به اسم مرا صدا زد و به سمت بالا صعود کرد
مشاهده اضطراب و دویدن های مردم دور تا دور اتوبوس تا اینکه فرشته ای در کنار روح حاضر شد و آرامشی که با خود آورد
سه سوال فرشته درباره زندگی دنیا و مرور سه باره زندگی و آمدن بغضی خفه کننده در گلو و خطاب فرشته که همراهم بیا
رفتن به منزل مورد علاقه و مشاهده ماشین مورد علاقه در دنیا که باطن هر دو مشهود بود که فقط سنگ و آهن و چوب و چرم است و ماندگاری ندارد و اصلا باارزش نبوده اند
بازگشت به همراه فرشته در کنار جسم و خطاب فرشته به روح که بر روی جسمت قرار بگیر و بازگشت دردناک روح به داخل بدن
مشاهده حضرت عزرائیل که از آسمان به سمت اتوبوس نزدیک می شد و هیبتی زیبا و آرامش بخش که قبل از رسیدن ایشان، مشاهده آینده بعد از مرگ و داغی که بر دل پدر و مادر نشسته و غیرقابل تحمل دیدن وضع مادر و مادر را صدا زدن
نوری از آسمان که بر زمین تابید و ندایی که به حضرت عزرائیل فرمود او را بخاطر مادرش رها کن.... و ناپدید شدن حضرت عزرائیل و همان لحظه به هوش آمدن و فریاد زدن
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
تاکنون نظری ثبت نشده است