- 217
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 7 تا 10 سوره یونس _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 7 تا 10 سوره یونس _ بخش دوم"
کفار و منافقان و تبهکاران محاط به خطیئه هستند
در قرآن کریم انسان را به عنوان اینکه دارای جوارح و جوانح است معرفی میکند.
بسم الله الرحمن الرحیم
إن الذین لایرجون ...
إنّ الذین ٰامنوا و عملوا الصالحات...
در قرآن کریم از کفار و تبهکاران خبر داده است که اینها محاط به خطیئه هستند أحاطت بهم خطیئتهم که بحثهایش قبلاً گذشت کفار و منافقان و تبهکاران محاط به خطیئه هستند اصولاً گناه اول در اختیار گناهکار است بعد گناهکار در اختیار گناه رذیلت اینچنین است برای تبیین این مطلب که چگونه گناه محیط به گناهکار میشود آیات فراوانی در قرآن کریم عهددار تشریح این مسئله است انسان را به عنوان اینکه دارای جوارح و جوانح است معرفی میکند اولاً سیئات جوانح را که عقاید و امثال عقاید است بازگو میکند ثانیاً سیئات جوارح را که اعمال و کارهای فاسقانه است بازگو میکند ثالثاً ترکیب آن سیئات جوانح و جوارح را تشریح میکند رابعاً و چنین انسانی از درون و بیرون محاط به خطیئه است فأحاطت بهم خطهیئتهم اگر ﴿أحاطت به خطیئته﴾ شد آنگاه والنار محیط بهم ﴿یوم یغشاهم العذاب﴾ و مانند آن پس در قرآن کریم این سه طائفه در طول هم هستند یک طائفه ادعایش این است که أحاطت بهم خطیئتهم یک طائفه تشریح میکند که چگونه انسان محاط به خطیئه است طائفه ثالثه آثار تلخ احاطه خطیئه را بازگو میکند فرمود ﴿یوم یغشاهم العذاب﴾ عذاب محیط به اینها است یحاط بهم سرادق عذاب خیمه عذاب محیط به اینها است اینها تحت پوشش خیمه عذاب هستند از درون اینها از بیرون اینها عذاب ظهور میکند هم ﴿کلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غیرها﴾ دامنگیر اینها میشود هم ﴿نار الله الموقدة ٭ التی تطلع علی الأفئدة﴾ قهراً هم عذاب روحانی و معنوی دامنگیر اینها است که محصول عقیدهٴ بد است هم ﴿کلما نضجت جلودهم﴾ دامنگر اینها است که نتیجهٴ اعمال بد است این آیه محل بحث هم تقریباً میتواند جزو طائفه ثانیه باشد که بیان کنندهٴ کیفیت اعادهٴ خطیئه است میفرماید اینها از درون منکر قیامتند امید به لقای اله ندارند و پوچ اندیشند و حیات خود را تا گور خلاصه میدانند که ﴿ان هی إلاّ حیاتنا الدنیا﴾ اینها کسانی هستند که ﴿إنّ الذین لایرجون لقائنا﴾ پس از نظر عقیده مشکل جدی دارند از نظر استغراق در لذائذ هم ﴿رضوا بالحیاة الدنیا﴾ به همین لذائذ طبیعت و شهوت و گرفتار اجوفین بودن سرگرمند نه تنها راضیند این را تنها عامل میدانند که به این مطمئن هستند کلمه طمانینه شاید مناسب باشد با الی استعمال بشود ولی در قرآن کریم هر چه هست با حرف باء استعمال میشود حالا چه در قسمتهای مثبت چه در قسمتهای منفی چه در جایی که طمانینه حق است مثل ﴿ألا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ چه در جایی که طمانینه کاذب است و باطل است مثل (اطمئنوا بها﴾ یا ﴿من الناس من یعبد الله علی حرف فإن أصابه خیر اطمئنّ به﴾ اینها که مقطعی ایمان دارند به همان خیر مقطعی دلگرم میشوند مطمئن میشوند به وسیله او ﴿واطمئنّوا بها والذین هم عن ٰایٰتنا غٰفلون﴾ منشاء اینکه از نظر جانحه و عقیده گرفتار آن گناه هستند و از نظر جارحه و اعضا مبتلای به این سیئات هستند همان غفلت است این ﴿والذین هم عن ٰایٰتنا غٰفلون﴾ که به منزلهٴ دلیل آن سیئات گذشته است مشابه مطلبی است که در سورهٴ مبارکهٴ صاد(ص) بیان شده در سورهٴ مبارکهٴ صاد آیهٴ بیست و ششم به این صورت است ﴿یا داود إنّا جعلناک خلیفةً فی الأرض فاحکم بین الناس بالحق و لاتتّبع الهوی فیضلّک عن سبیل الله إنّ الذین یضلّون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب﴾ که تمام این سیئات در اثر غفلت و فراموشی روز معاد است انسانی که به یاد معاد نیست گرفتار گمراهی میشود تذکرهٴ معاد و یادآوری معاد بعد از ذکر توحید مهمترین ذکر است این اذکاری که میگویند قلب انسان را روشن میکند همین است وگرنه آن الفاظ البته ثواب خاص خودش را دارد اما بتواند سازنده باشد اینطور نیست لذا برخی از قدما رسالهای که نوشتند مضمونش این است که بعد از ذکر توحید و یاد خدا بهترین ذکر، ذکر مرگ است چون یاد مرگ آدم را احیا میکند آدم را به حرکت وامیدارد چون اولین چیزی که بعد از مرگ از آدم سؤال میکنند: عمرک فی ما أفنیت؟ این باید یک جواب نقد داشته باشد بنابراین کسی که منزوی است بیکار است او در حقیقت مرگ را فراموش کرده است این اصلاً به یاد مرگ نیست نه اینکه اینهایی که به یاد مرگ هستند در حقیقت باید منزوی بشوند و تسبیح بگویند و ذکر بگویند چون اگر مردند اولین چیزی که سؤال میکنند میگویند: عمرک فی ما أفنیت؟ بنابراین آنها معتقدند و این عقیدهشان هم حق است که بعد از ذکر توحید هیچ ذکری به اندازهٴ مرگ عامل حرکت نیست در این آیهٴ 26 سورهٴ مبارکهٴ صاد(ص) هم فرمود چون اینها قیامت را فراموش کردند بیراهه میروند وگرنه آدم بداند که این زنده است و باید حساب این را پس بدهد خب هم کار میکند و هم درست کار میکند پس غفلت منشاء پیدایش همهٴ آن رذائل قبلی است چنین گروهی کسانی هستند که ﴿أحاطت به خطیئته﴾ اگر ﴿أحاطت به خطیئته﴾ شدند ﴿أحاط بهم سرادقها﴾ و مانند آن خواهد بود پس اگر در قرآن کریم آیاتی است که خیمهٴ آتش محیط تبهکاران است برای آن است که اعضا و جوارح اینها باعث احاطهٴ گناه است در مقابل اینها مردان الهی هستند که آیهٴ بعد عهددار اینها است اینها کسانی هستند که از هر طرف منشأ خیر و برکت هستند الآن دیگر ایام میلاد وجود مبارک حضرت مسیح (سلام الله علیه) است ائمه علیهم السلام اصرار دارند که در تمام مشاهد مشرفه انبیا را تکریم بکنید و وقتی سلام عرض میکنیم از آدم (سلام الله علیه) تا حضرت خاتم علیهم الصلاة والسلام اینها را تقدیر بکنیم تجلیل بکنیم وجود مبارک حضرت مسیح را هم اینچنین در جریان حضرت مسیح (سلام الله علیه) است که خدا مرا منشا برکت قرار داد ﴿و جعلنی مبارکاً أین ما کنت﴾ من هر جا باشم منشأ برکت هستم چطور میشود انسان هر جا باشد منشأ برکت است حالا این در حقیقت کسی است که أحاط بحسناته حسنات هرگز محیط نیستند حسنات هر چه هم زیاد باشند تحت احاطهٴ آن انسان محسن هستند بر خلاف سیئه، سیئه است که آدم را زیر پوشش میآورد چون تاریک است سیئه مثل دود است خوب دود آدم را میپوشاند حسنات نور است و انسان مصباح این نور است و اگر مصباح شد هرگز تحت احاطهٴ نور قرار نمیگیرد بلکه محیط به نور است برای اینکه روشن بشود مردان الهی نظیر حضرت مسیح (سلام الله علیه) هستند که ﴿جعلنی مبارکاً أین ما کنت﴾ وصف اینها را در دنیا ذکر میکند و مقام اینها را در بهشت ذکر میکند مقام اینها در بهشت همین است که این روزها خواندیم ﴿دعواهم فیها سبحانک اللّهم و تحیّتهم فیها سلام و آخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمین﴾ در هر مقطعی یا با تسبیح هستند یا با سلام هستند یا با حمد این ﴿آخر دعواهم﴾ آخر نسبی است نه نفسی نه یعنی این جمله را گفتند دیگر حرف نمیزنند در هر مقطعی در هر کاری اول تسبیح است بعد سلام هست بعد هم حمد خب اینها کار دارند بالاخره برخورد دارند غذا خوردن دارند منتها در بهشت بدون رنج گرسنگی لذت سیری را میچشند با دنیا تفاوت جوهری دارد در دنیا تمام ان لذائذها شاید برگردد به دفع آلام یعنی انسان گرسنه میشود و این گرسنگی رنج آور است برای دفع این رنج غذا میخورد حالا یا دفعاً یا رفعاً یا گرسنه است و بالفعل رنج میبرد برای رفع این درد گرسنگی غذا میخورد یا نه فعلاً گرسنه نیست یک مقدار غذا میخورد که گرسنه نشود تشنگی هم همینطور یا برای دفع رنج است یا برای رفع رنج ضمناً لذت هم میبرد این لذت را بزرگان اهل حکمت گفتند به منزله مزد کارگری است انسان اگر غذا نخورد خب میمیرد تهیهٴ غذا هم خیلی سخت است انسان مثل حیوان نیست که خام خور باشد غذایش در سفره طبیعت حاضر باشد این حیوان است که غذای او در سفره طبیعت حاضر است یا برگ درخت است یا علف بیابان است یا ماهی دریا است یا نظیر حیوانات جنگلی گوشتهای خام و زنده است و نپخته است بالاخره یک غذای آمادهای در طبیعت برای این حیوانات ذات اقدس اله تهیه کرد ولی انسان که اینچنین نیست بالاخره باید فراهم بکند کارهای صنعتی روی آن اعمال بکند دقائقی را بعد پخت و پز بکند آشپزی بکند که لایق خوردن بشود بعد بخورد و همه اینها رنج دارد و اگر این کار را نکند میمیرد یک مقدار بالاخره باید به این کارگر یک مزدی بدهند آن مزدش همان لذتی است که در ذائقهٴ او است اگر کسی از خوردن لذت نمیبرد شاید زود هم میمرد این را ذات اقدس اله به عنوان مزد کارگری در فضای دهان او قرار داد که لذت ببرد که برای این لذت هم که شد غذا بخورد تا نمیرد نکاح هم بشرح ایضاً لذت نکاح هم همینطور است انسان تهیه مسکن و همسر و تمام زحمات را به عهده بگیرد اگر این کار را نکند که نسل نمیماند که انسان مثل فرشته نیست که تنها برای همیشه بماند که تا یوم قیامت که این مردنی است ﴿کل نفس ذائقة الموت﴾ ﴿ماجعلنا لبشر من قبلک الخلد﴾ ﴿أفإن متت فهم الخٰلدون﴾ و مانند آن خب بشری که قائم به شخص نیست قائم به نوع است نوع باید محفوظ باشد نوع با توالد و تناسل محفوظ است توالد و تناسل هم کار پررنجی است تهیه مسکن و همسر و اینها یک مقدار لذت باروری را ذات اقدس اله در نکاح به انسان داده که انسان به لذت این نکاح آن کار را انجام بدهد این خیال میکند که این هدف است در حالیکه آن که در فضای دهان در هنگان خوردن هست لذت باروری او است تا بخورد و نمیرد و آن که لذت جنسی به او تحمیل میکند برای لذت کارگری او است که این نکاح بکند تا نسل محفوظ بماند این چون خیال میکند همیشه باروری برای همین است باروری در کار نیست آن وقت آن اصل و هدف را فراموش میکند بالاخره انسان در دنیا رنج میبرد برای دفع رنج یا رفع رنج مقداری غذا میخورد آب مینوشد و مانند آن در بهشت همهٴ این لذائذ هست بدون سبق رنج یعنی گرسنگی در بهشت نیست تشنگی در بهشت نیست دردی در بهشت نیست لا دفعاً و لا رفعاً هر چه هست لذت است لذت خوردن هست لذت نکاح هست لذت مسکن هست لذت داشتن جامههای پرنیانی هست و مانند آن هیچ رنجی در بهشت نیست ﴿الحمد لله الذی أذهب عنّا الحزن﴾ بهشتیها آنهایی که متوسط هستند لذتهایشان وسطیٰ است آنهایی که اوحدی هستند لذتهایشان برتر است در همه مقاطع بالاخره یا تسبیح است یا تسلیم هست تا تحمید به یاد خدا هستند این مال برنامه مدام بهشتیان اینها کیانند اینها کسانی هستند که در دنیا هم در یک چنین فضایی زندگی میکردند این که در سورهٴ مبارکهٴ نور فرمود به اینکه ﴿رجال لاتلهیهم تجارة ولابیع عن ذکر الله﴾ اینها اگر در قیامت بخواهند ظهور کنند به همان صورت درمیآیند خب اینها اینطور نیست که در دنیا کار نکنند که در دنیا هم مشغول کار هستند کارهایشان را انجام میدهند ولی هیچ کدام از این کارها مانع نام خدا بر لب و یاد خدا در دل نیست آنچه که در این آیهٴ 37 سورهٴ مبارکهٴ نور بیان شده به عنوان تمثیل است که شواهدش را زیاد ملاحظه فرمودید نه تعیین ﴿رجال لاتلهیهم تجارة ولابیع﴾ ولاقیام ولاقعود ولاجهاد ولاصلح ولامضارعة ولادرس ولابحث ولااجر شیءٍ ﴿عن ذکر الله﴾ منتها این نمونهاش اینجا ذکر شده اینطور نیست که تجارت و بیع اینها را از ذکر خدا باز ندارد ولی کارهای دیگر اینها را از ذکر خدا بازدارد این مهمهایش را به عنوان نمونه ذکر فرمود پس اینها کسانی هستند که ﴿یا أیها الذین ٰامنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً﴾ شامل حال اینها است هیچ چیز اینها را از یاد خدا بازنمیدارد، هیچ چیزی اینها را از یاد خدا بازنمیدارد یعنی چه؟ یعنی هر کاری را که میخواهند بکنند چیزی بنویسند، بگویند، بخوانند رویشان میشود که بگویند ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ به نام تو خب چنین کاری بالاخره یا واجب است یا مستحب کاری که آدم رویش نشود بگوید خدایا به نام تو بالاخره یا حرام است یا مکروه دیگر وگرنه به ما گفتند هر کاری که میکنید بگوییدخدایا به نام تو حالا لازم نیست این را آدم بگوید به نام تو ولی وقتی مواظب است که یا مستحب است یا واجب خب به نام او انجام میدهد دیگر پس این ﴿رجال لاتلهیهم تجارة ولابیع﴾ ولاأی شیء ﴿عن ذکر الله﴾ اینچنین شد این مردان اگر در قیامت وارد بهشت بشوند آنجا هم ﴿دعواهم فیها سبحانک اللهم﴾ است ﴿تحیتهم فیها سلام﴾ است ﴿و آخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمین﴾ است در دنیا هم همینطور بودند دیگر نمونه کاملش آن ولی مطلق است وجود مبارک ولی عصر ارواحنا فداه این است که در زیارت آل یاسین به تک تک حالات آن حضرت سلام میکنیم بعد جمع بندی میکنیم میگوییم «السلام علیک فى آناء لیلک و أطراف نهارک» همین است دیگر به تک تک شئون تو سلام چرا چون تک تک شئون تو به نام او است این جای سلام دارد اینگونه از مردان وقتی وارد بهشت میشوند به آن صورت درمیآیند ذات اقدس اله بعضی از آیات را فقط برای ثمرهٴ علمی نازل کرده که ما بدانیم خدا چه هست این فقط ثمرهٴ علمی دارد بعضی از آیات را که قسمت مهمی از آیات قرآن را تشکیل میدهد نازل کرده که هم برای ما ثمرهٴ علمی داشته باشد هم ثمرهٴ عملی، اوصاف انبیا را ذکر کرده اولیا را ذکر کرده بهشتیها را ذکر کرده فرشتهها را ذکرکرده یعنی مثل اینها باشید حالا کسی به ما نگفت شما در حد آنها باشید طابق النعل بالنعل که یعنی شما ماموم آنها باشید بگذارید فرشته امام شما باشد بگذارید اهل بیت امام شما باشد این که در کتابهای فقهی ما نه تنها در جواهر حتی در رسالههای عملیهٴ مثل عروهٴ حاج محمد کاظم آمده که یکی از فوائد روزه گرفتن این است که انسان شبیه فرشته میشود خب این مطلب جایش در رسالهٴ عملیه که نیست ولی از بس این مطلب مهم بود که مرحوم حاج محمد کاظم این را در رسالهٴ عروه آورده است که یکی از فوائد روزه این است که انسان شبیه فرشته میشود غذا نمیخورد بسیاری از کارهایی که مربوط به طبیعت و عالم ماده است انجام نمیدهد به یاد حق مشغول است به ذکر حق مشغول است سحری دارد نامی دارد یادی دارد این که ذات اقدس اله اوصاف فرشتهها را ذکر میکند یعنی این راه را بروید حالا بزرگان که رفتند این راه را الآن شما ببینید در سورهٴ مبارکهٴ انبیا وقتی اوصاف فرشتهها را ذکر میکند میفرماید ﴿بل عباد مکرمون ٭ لایسبقونهم بالقول و هم بأمره یعملون﴾ همین وصف را در ما زیارت جامعه در پیشگاه ائمه علیهم السلام عرض میکنیم که شما عباد مکرمید ﴿لایسبقونهم بالقول و هم بأمره یعملون﴾ هستید خب ببینید آنکه در سورهٴ انبیاء است دربارهٴ فرشتهها و ملائکه است این که ما در زیارت جامعه به این ذوات مقدس عرض میکنیم مال انسانهای کامل است معلوم میشود این راه رفتنی است منتها ما حالا لنگان لنگان دنبال اینها به اندازهای که توانستیم برویم پس اگر فرمود ﴿دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیّتهم فیها سلام و آخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمین﴾ برای اینکه اینها کسانی بودند که در دنیا ﴿لاتلهیهم تجارة ولابیع﴾ ولا مضارعة ولاسیاسة و لاجهاد ﴿عن ذکر الله﴾ خب آدم در متن سیاست است میشود مرحوم سید حسن مدرس که لاتلهیه سیاسة عن ذکر الله مثل امام رضوان الله تعالی علیه میشود لاتلهیه سیاسة عن ذکر الله اینچنین نیست که انقلاب و سیاست مانع از یاد خدا بشود آن وقت در مسیر وظیفه آدم قدم بردارد یا واجب است یا مستحب این ذکر الله است دیگر حالا اگر بر زبان هم ذکر جاری کرد که ﴿طوبیٰ لهم و حسن مآب﴾ مطلب دیگر این است که ذات اقدس اله تشریح کرده فرمود به اینکه اینها زبانی دارند چشمی دارند گوشی دارند اعضا و جوارحی دارند دلی هم دارند تک تک اینها را بازگو کرده فرمود دل اینها ﴿ألا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ چشم اینها ﴿فاعتبروا یا أولی ألابصار﴾ گوش اینها ﴿إذا سمعوا ما أنزل إلی الرسول تری أعینهم تفیض من الدمع﴾ هم گوش و هم چشم، زبان اینها هم که ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً﴾ دست اینها هم که ﴿قاتلوهم یعذّبهم الله بأیدیکم﴾ این مجموعه میشود کسی که ﴿یسعی نورهم بین أیدیهم﴾ غرض قرآن این نیست که انسان عادل بشود انسان خوبی بشود این غرض میانه است که در سورهٴ حدید بیان کرده فرمود ما انبیا را نفرستادیم که مردم عادل بشوند عالم بشوند این بین راه است این ﴿لیقوم الناس بالقسط﴾ ﴿لقد أرسلنا رسلنا بالبیّنات و أنزلنا معهم الکتاب والمیزان﴾ این ﴿لیقوم الناس بالقسط﴾ این بین راه است مثل دوران دبیرستان است هدف این است که الف لام را ﴿کتاب أنزلناه إلیک لتخرج الناس من الظلمات إلی النور﴾ مردم را نورانی کنی مردم که نورانی شدند یقیناً عادل میشوند چرا مردم نورانی بشوند؟ برای اینکه میخواهند بروند به جایی که ﴿لایرون فیها شمساً ولازمهریراً﴾ و خودشان باید نور تامین کنند مگر ما نباید یک جایی برویم که هیچ چیزی نیست نه برق هست نه آفتاب هست نه قمر هست نه ستاره است خب چطور زندگی کینم در آنجا فرمود خودت باید نور را تهیه کنی نور تهیه کردی ﴿یسعی نورهم بین أیدیهم وبأیمانهم﴾ ما میخواهیم شما آنجا برسید که کار آفتاب را بکنید آدم خوب شدن حد میانه است مثل کسی که در صورت تحصیل در سطح دبیرستان میماند اما هدف آن نیست که آدم برود در دبیرستان بماند خب بالاتر از آن هم هست اگر انسان فقط دنیا بود و اصلاح دنیا بود بله عدالت کافی بود ولی انسان که مرغ باغ ملکوت است میمیرد پرواز میکند به جایی میرود که در آن ساعرهٴ وسیع و آن صحنهٴ وسیع هیچ شمس و قمری نیست ﴿لایرون فیها شمساً ولازمهریراً﴾ خب حالا وقتی شمس و قمر نیست دکت الشمس و قمر شد، تناصر نجوم شد، تکویر نجوم شد، کوّرت الشمس شد، خب انسان نور از چه بگیرد برق و اینها که آنجا خبری نیست نور را خود انسان باید بدهد ﴿أتمِم لنا نورنا﴾ ﴿یسعی نورهم بین أیدیهم﴾ فتحصل که حسنات محاط آدم است نه محیط پیشاپیش حرکت میکند سیئات مثل دود است که آدم را خفه میکند اگر دربارهٴ سیئات دارد که ﴿أحاطت به خطیئته﴾ سرش همین است که دود است اگر دربارهٴ حسنات دارد به اینکه انسان همچنان آزاد است برای اینکه نور است و نور محیط کسی نیست کسی را خفه بکند ﴿یسعی نورهم بین أیدیهم و بأیمانهم﴾ این دیگر مومن دست چپ ندارد دو تا دستش راست است مومن «کلتا یدیه یمین» بنابراین آنچه که در این آیات جمع بندی کردند در قیامت ظهور میکند دربارهٴ تبهکاران فرمود احاطت بهم خطیئته اینها کسانی هستند که در قبال این پنج شش طائفه آیاتی که مومنان دارند مومنان چشمشان آن بود ﴿فاعتبروا﴾ بود گوششان ﴿إذا سمعوا ما أنزل إلی الرسول﴾ بود زبانشان ﴿اذکروا الله ذکراً کثیراً﴾ بود دستشان ﴿قاتلوهم یعذّبهم الله بأیدیکم﴾ بود دلشان ﴿ألا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ بود دیگران که خطرات فراوانی داشتند چون ﴿واطمئنوا بها﴾ به دنیا مطمئن بودند میفرماید ﴿أفئدتهم هواء﴾ دلشان خالی است خب اینها که با چشم گناه کردند با گوش گناه کردند با اعضا و جوارح گناه کردند نه تنها تک تک این مواضع را داغ میکنند بلکه سر و ته اینها را هم جمع میکنند ﴿یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ... ما کنتم تکنزون﴾ بعد میفرماید به اینکه ﴿یؤخذ بالنواصی والأقدام﴾ نه تنها در سورهٴ مبارکهٴ توبه فرمود این پولهایی که اینها جمع کردند از راه حرام گداخته میکنیم پیشانی را داغ میکنیم پهلو را داغ میکنیم پشت را داغ میکنیم بلکه سر و ته اینها را هم جمع میکنیم ﴿فیؤخذ بالنواصی والأقدام﴾ این سر وته اینها را جمع میکنیم و در آتش میاندازیم برای اینکه سر و ته این جز گناه چیز دیگری نبود این از صدر تا ساقه معصیت میکرد هر چه هم انبیا گفتند بی اعتنایی کرد راه الهی را باز به او نشان دادند عمداً روی خود بست بنابراین اینکه فرمود ﴿دعواهم فیها سبحانک اللّهم و تحیّتهم فیها سلام وآخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمین﴾ تمام اینها محصول همین ﴿لاتلهیهم تجارة ولابیع عن ذکر الله﴾ است که در بخشهای دیگر فرمود و هر چه هم بخواهند برای آنها حاصل است البته تنها میوههای بهشتی و لذائذ بهشتی نیست که اگر چیزی را خواست دعوا کردن یعنی دعا کردن یعنی خواستن همان میوههای بهشتی باشد معارف الهی هم همینطور است اگر آنها را هم خواستند حاصل است و تسبیح هم میکنند لذائذ دیگر را هم خواستند برایشان حاصل است و تسبیح میکنند البته بحث مربوط به این است که در دنیا به کدام مقام رسیده باشد و تا چه حدی رشد کرده باشد در سورهٴ مبارکهٴ یاسین (یس) دارد که اینها هر چه بخواهند برایشان حاصل است آیهٴ 57 سورهٴ مبارکهٴ یاسین (یس) هست ﴿لهم فیها فاکهة ولهم مایدّعون﴾ هر چه دعوت بکنند ادعا کنند میل داشته باشند حاصل است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ فصلت هم به همین مضمون آمده که اینها هر چه طلب بکنند برایشان هست خب اما اینکه فرمود آیهٴ 31 سورهٴ فصلت این است که ﴿نحن أولیائکم فی الحیاة الدنیا وفی الاٰخرة و لکم فیها ما تشتهی أنفسکم ولکم فیها ما تدّعون﴾ مسئله سلام، وجود مبارک عیسی (سلام الله علیه) یحیی (سلام الله علیه) اینها در این سه مقطع که ﴿سلام علیه یوم ولدت ویوم یموت ویوم یبعث حیاً﴾ یا ﴿والسلام علیّ یوم ولدت و یوم أموت و یوم أبعث حیاً﴾ در این سه مقطع درود بر اینها یعنی با سلامت به دنیا میآیند با سلامت رحلت میکنند با سلامت وارد قیامت میشوند که وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) در آن روایت دارد به اینکه این سه مقطع خیلی حساس است انسان اگر سالماً به دینا بیاید سالماً انشاء الله رحلت میکند و اگر سالماً رحلت کرده است سالماً در قیامت محشور میشود منظور از این سلامت علی قلبٍ سلیم است وگرنه انسان مریض میشود بالاخره میمیرد دیگر این سلامت که سلامت جسمی نیست چنین انسانی از حین موت تا آن آخرین مرحله با سلام خودشان با یکدیگر یا با سلام فرشتهها یا با سلام انبیا یا با سلام الله همراه است در سورهٴ نحل و غیر نحل فرمود به اینکه وقتی فرشتگان برای قبض ارواح مومنان میآیند با عرض ادب میآیند سلام عرض میکنند ﴿الذین تتوفّاهم الملائکة طیبین﴾ اینها ﴿سلام علیکم﴾ میگویند وقتی هم که اینها را میخواهند وارد بکنند و به نشئهٴ دیگر ببرند نسبت به آنها با عرض ادب و سلام برخورد میکنند آیهٴ 73 سورهٴ مبارکهٴ زمر این است ﴿و سیق الذین اتّقوا ربّهم إلی الجنة زمراً حتی إذا جاؤها وفتحت أبوابها وقالوا لهم خزنتها سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین﴾ در هنگام احتضار هم همینطور است هیچ لذتی برای مومن به اندازه لذت مردن نیست این راحت میمیرد خب پس در همان حال احتضار برخورد با فرشتگان اینطور است در حال ورود در بهشت اینطور است در حال بقا و استقرار در بهشت هم که ﴿تحیّتهم فیها سلام﴾ است عالیترین مرحله آن است که سلام خدا را دریافت بکنند در ذیل این آیه برخیها روایتی نقل کردند که آن آیه این است که ﴿متکئین علیها متقابلین﴾ ظاهرش این است که همهٴ بهشتیها روی این سریرها و میزها تکیه میزنند و رودرروی هم هستند خب ما یک وقت است میگوییم که ظاهرش این است که دو بدو روبروی هم هستند مثل سالنهای بزرگ که همه روی میزها مینشینند و هر دو بدو روبروی هم هستند این یک مجازی است یک عنایتی است اگر ما نتوانستیم آیه را به همان معنای ظاهریاش معنا کنیم بالاخره حمل میکنیم بر اینکه، اینکه فرمود ﴿متکئین علیها متقابلین﴾ نه متقابِلَین همه مقابل هم هستند اگر نتوانستیم ظاهر را حفظ بکنیم آن وقت حمل بر مجاز کنیم یعنی بگوییم دو بدو متقابلاند اما اگر توانستیم آیه را به ظاهر حمل بکنیم که وظیفه ما این است إلاّ ما خرج بالدلیل به وسیله قرینه آن وقت حمل بر مجاز میکنیم ظاهر یه این است که ﴿متکئین﴾ علی متکئین یعنی بهشتیها یعنی همهشان ﴿علیها متقابلین﴾ یعنی همهشان یعنی همهشان روبروی هم هستند این چه نشئهای است که همه رودر روی هم باشند آخر چطور این میزها را چیدند بالاخره هر طور میزها را بچینید به شمال و جنوب باشد به شرق و غرب باشد به طول باشد به عرض باشد به ارتفاع باشد هر طور باشد بالاخره دو بدو روبروی هم هستند نه همه رودر روی هم باشند آنجا برخی نقل کردند که آن حالت خاصهای است که وقتی به زیارت ذات اقدس اله میروند آنجا مشهد، مشهد جمع و حضور است هیچ غیبتی نیست همه یکدیگر را میبینند همه یکدیگر را در حضور هم میبینند نه اینکه اگر بخواهند میبینند همانطوری که دو بدو رو در روی هم یکدیگر را میبینند همه اینطور همدیگر را میبینند خب آن مرحله هم هست که همه در حضور یکدیگر هستند.
سؤال: جواب: بله، نه این جمع أعیَن است یعنی چشم چهلا و درشت دیگر این هم وصف زن است هم وصف مرد هم جمع عینیٰ است هم جمع أعیَن این جمع أعیَن و عینیٰ هر دو هست آنکه روایات دیگری دارد که قصری است که ظاهرش و باطنش دیده میشود قرآن که اوصاف فرشتهها را ذکر میکند اوصاف انبیا را ذکر میکند تنها ثمرهٴ علمی نیست بخشی از اینها ثمرهٴ علمی است بله درست است اما بخشی از اینها ثمرهٴ عملی هم هست که به ما دستور میدهند راه اینها را هم طی کنیم راه اینها هم رفتنی است نظیر همان فضیلت روزه که گفتند روزه گرفتن انسان را شبیه فرشتهها میکند اینکه برخیها سؤال کردند که اگر سراسر جهان ﴿أتینا طائعین﴾ چطور در بعضی از آیات دارد که ﴿وله أسلم من فی السموات و الأرض طوعاً أو کرهاً﴾ این طوع و کره نسبی است البته در جهان ماورای طبیعت یعنی فرشتگان آنجا که اصلاً تزاحمی نیست همهشان طوعاً میآیند در عالم طبیعت ممکن نیست برخورد نباشد چون در عالم طبیعت حرکت هست اولاً عقل و شعور و عدل و عصمت در همه جا نیست ثانیاً اگر همه در حال حرکت هستند عصمت وعدل در درخت و طوفان و باد و امثال ذلک نیست ثالثاً یک برخوردی پیدا میشود دیگر بالاخره این باد میخواهد به صورت یک طوفان دربیاید که مشکل این نظام را حل بکند بشر جامعه بدون طوفان نمیتواند برای اینکه این باید خیلی از کارها را جابجا کند خیلی از چیزها را جابجا کند خیلی از آبها را جابجا کند این از فاصله چند صد کیلومتری اول نسیم است بعد تند میشود، میشود طوفان وقتی طوفان شد چهار تا درخت هم میشکند این درخت در این مقطع کرهاً تابع است ولی در نظام عمومی تبعیت میکند میگوید من این تزاحم را میپذیرم چون گاهی هم من بالاخره باعث سرشکستگی یک رهگذر هستم این طوع و کره نسبی است وگرنه در نفسی و جمع بندی نهایی همهٴ آنها طائعاً میآیند در آن نظام عمومی این طور است.
خب اینکه فرمود ﴿یهدیهم ربّهم بإیمانهم﴾ یعنی این ایمان یک چراغی است که ﴿یسعی نورهم بین أیدیهم﴾ و اینها هم به ذات اقدس اله عرض میکنند که ﴿ربّنا أتمم لنا نورنه﴾ ذات اقدس اله با نور ایمان اینها، اینها را هدایت میکند هر کدام جای خودشان را میدانند افراد را میشناسند هر کدام یک نور خاص خودشان را دارند وگرنه اینطور نیست که حالا یک کسی شمس و قمری ببیند گاهی سؤال میکنند به اینکه این نور زائد چیست که در فضای بهشت پیدا شده جنت را جنت گفتند برای اینکه این درختها پوشانده فضای بهشت را گاهی میبینند یک نوری در فضای بهشت پیدا شده سؤال میکنند این چیست میگویند یک مومنی یا فلان مومن خواست از غرفهای به غرفه دیگر برود نورش این فضا را روشن کرده ما برای این خلق شدیم یعنی ﴿لتخرج الناس من الظلمات إلی النور﴾ نه نور یعنی آدم خوب شدن و آدم عادل شدن نور چه کار به عدالت دارد عدالت کجا و نور کجا آن هدف اصلی است که در اول سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم آمده فرمود شما باید آنطور باشید والا کسی به شما نور نمیدهد عادل شدن کار خوب است مشکل دنیاتان حل میشود جهنم هم نمیروید اوائل بهشت هم طی میکنید ولی شاید آنجا هم کسی به شما نور بدهد ولی شما رسالت اصلیتان این است که شمس و قمر خودتان باشید هیچ کس به شما نور نمیدهد مگر اولیای الهی که بتوانند شفاعت کنند اینچنین نباشد که شما به نور دیگری محتاج باشید خودتان بشوید شمس خودتان بشوید قمر که جای خودتان را روشن کنید و اگر نتوانستید دیگران را نور بدهید لااقل جای خودتان را روشن کرده باشید.
سؤال: جواب: همهٴ مراحل محتاج به شفاعت هست شفاعت را گفتند چندین درجه دارد حتی آنهایی که در جهنم معاذالله گرفتارند محتاج به شفاعت هستند تا تخفیف عذاب بشود برای آنها تا آنهایی که مثلاً کوتاه مدت باید عذاب بشوند مشمول شفاعت بشوند زودتر مستخلص شوند آنهایی که در اعراف هستند مشمول شفاعت میشوند وارد بهشت میشوند آنهایی که در بهشت هشتند مشمول شفاعت میشوند برای ترفیع درجه همهٴ انسانها محتاج به شفاعت انبیا و اولیا مخصوصاً اهل بیت علیهم الصلاة والسلام هستند خب مطلب دیگر آنکه فرق نور و دود این است دود راه را میبندد شما در این منطقههای ییلاقی دیدید این آبهای معدنی را دیدید بعضی از این آبهای معدنی و چشمههای معدنی با رسوبات همراه است وقتی میجوشد با رسوبات و با این لایهها میجوشد با این املاح میجوشد این راه خودش را میبندد آنهایی که دوران نوجوانیشان از کنار دامنهٴ کوه میگذشتند الآن که مثلاً چهل پنجاه سال از عمرشان گذشته میگذرند میبینند یک تلی از سنگ اینجا پیدا شده پنجاه سال قبل که اینجا سنگی نبوده این چشمه چون املاح داشت رسوبات داشت هر چه جوشید راه خودش را بست و بست و بست بعداز چهل سال شده این کوه بزرگ معصیت اینطور است جلو را میبندد میشود ﴿وجعلنا من بین أیدیهم سداً و من خلفهم سداً فأغشیناهم فهم یبصرون﴾ این در واقع جلو بند است دود است با این املاح و رسوبات همراه است اما حسنات راه بازکن است حسنات آب زلال است آب زلال میبینید وقتی یکجا میجوشد نه نهر میخواهد نه بحر میخواهد نه جدول و جوی میخواهد بطور طبیعی خودش راه خودش را باز میکند نهر درست میکند بحر درست میکند جدول و جوی درست میکند حالا اگر یک کشاورزی بود خواست استفاده ببرد، ببرد او دیگر به بیل و کلنگ احتیاج ندارد کدام سیل است و کدام باران است که احتیاج به بیل و کلنگ داشت همه راه خودشان را خودشان باز کردند آب صاف خاصیتش این است هیچ کس نمیتواند جلوی او را ببندد این میرود بالاخره به دریا میرسد حسنات اینطور است سیئات است که جلو را میبندد امام رازی این بیان لطیف را از وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) دارد وجود مبارک حضرت امیر در آن آخر نهج البلاغه این جملههایی که جناب ابن ابی الحدید نقل کرده است در پایان جلد بیستم این از غرر کلمات منسوب به آن ذات مقدس است در چیز هم هست در کلمات قصار هست که «کل وعاءٍ یضیق أو یتضیق بما فیه إلاّ وعاء العلم فإنّه یتسع بما فیه» فرمود فرق علم با سایر مظروفها این است علم و آنچه که از سنخ علم است یعنی امور معنوی هر مظروفی وقتی وارد ظرف شد مقداری از ظرفیت آن ظرف را اشغال میکند دیگر جا برای چیز دیگر نیست اگر شما آبی را در یک تنگی ریختید اگر تنگی ظرفیت دو لیتر آب داشت شما یک لیتر آب ریختید بالاخره این یک لیتر آب ظرفیت تنگ را به اندازهٴ خودش اشغال کرده دیگر این تنگ ظرفیت دو لیتر را ندارد ظرفیت یک لیتر را دارد یک لیتر دیگر هم ریختید پر میشود هر ظرفی با آمدن مظروف بسته میشود «إلاّ وعاء العلم فإنه یتسع بما فیه» خاصیت دانش این است یک طلبه یا دانشجو اول که وارد حوزه یا دانشگاه میشود ظرفیتش برای فراگیری پنج تا مسئله است اگر شما به یک طلبه مبتدی یا دانشجوی مبتدی که پنج تا مطلب را میتواند یاد بگیرد بیشتر بگویید این نمیتواند یاد بگیرد ولی همین اینکه این پنج مطلب را یاد گرفت دیگر بسته نمیشود از آن به بعد ظرفیت پیدا میکند ده تا مطلب یاد بگیرد ده تا مطلب که یادش دادی ظرفیت پیدا میکند صد تا مطلب یاد بگیرد این مظروف از ظرفیت ظرف نمیکاهد بلکه عامل توسعهٴ ظرف است «کل وعاءٍ یتضیّق بما فیه إلاّ وعاء العلم فإنّه یتّسع» که ابن ابی الحدید میگوید این حدیث شریف نورانی دلیل بر تجرد روح است خاصیت روح این است خاصیت علم این است حالا علم را وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) به عنوان نمونه ذکر کرده است علم اینطور است اخلاق اینطور است ملکات نفسانی از این قبیل است که اینها هرگز راهبند نیستند راه گشا هستند یک بار که انسان حلم اعمال کرد ظرفیت پیدا میکند که بار دیگر حلیمتر باشد یک بار که چهار مطلب را فهمید ظرفیت پیدا میکند که بعداً ده مطلب را بفهمد این شرح صدر به دنبال همین است باز شدن این شارح صدر است نه ساد صدر بند کننده صدر لذا فرمود به اینکه ﴿نورهم یسعی بین أیدیهم﴾ اینها همینطورند و ذات اقدس اله ﴿یهدیهم ربّهم بإیمانهم﴾ که با همین ایمان اینها را هدایت میکند ﴿زادهم هدیً وٰاتٰهم تقواهم﴾ از همین قبیل است ﴿إذا تلیت علیهم ٰایاته زادتهم إیماناً﴾ از همین قبیل است و مانند آن.
والحمد لله رب العالمین
کفار و منافقان و تبهکاران محاط به خطیئه هستند
در قرآن کریم انسان را به عنوان اینکه دارای جوارح و جوانح است معرفی میکند.
بسم الله الرحمن الرحیم
إن الذین لایرجون ...
إنّ الذین ٰامنوا و عملوا الصالحات...
در قرآن کریم از کفار و تبهکاران خبر داده است که اینها محاط به خطیئه هستند أحاطت بهم خطیئتهم که بحثهایش قبلاً گذشت کفار و منافقان و تبهکاران محاط به خطیئه هستند اصولاً گناه اول در اختیار گناهکار است بعد گناهکار در اختیار گناه رذیلت اینچنین است برای تبیین این مطلب که چگونه گناه محیط به گناهکار میشود آیات فراوانی در قرآن کریم عهددار تشریح این مسئله است انسان را به عنوان اینکه دارای جوارح و جوانح است معرفی میکند اولاً سیئات جوانح را که عقاید و امثال عقاید است بازگو میکند ثانیاً سیئات جوارح را که اعمال و کارهای فاسقانه است بازگو میکند ثالثاً ترکیب آن سیئات جوانح و جوارح را تشریح میکند رابعاً و چنین انسانی از درون و بیرون محاط به خطیئه است فأحاطت بهم خطهیئتهم اگر ﴿أحاطت به خطیئته﴾ شد آنگاه والنار محیط بهم ﴿یوم یغشاهم العذاب﴾ و مانند آن پس در قرآن کریم این سه طائفه در طول هم هستند یک طائفه ادعایش این است که أحاطت بهم خطیئتهم یک طائفه تشریح میکند که چگونه انسان محاط به خطیئه است طائفه ثالثه آثار تلخ احاطه خطیئه را بازگو میکند فرمود ﴿یوم یغشاهم العذاب﴾ عذاب محیط به اینها است یحاط بهم سرادق عذاب خیمه عذاب محیط به اینها است اینها تحت پوشش خیمه عذاب هستند از درون اینها از بیرون اینها عذاب ظهور میکند هم ﴿کلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غیرها﴾ دامنگیر اینها میشود هم ﴿نار الله الموقدة ٭ التی تطلع علی الأفئدة﴾ قهراً هم عذاب روحانی و معنوی دامنگیر اینها است که محصول عقیدهٴ بد است هم ﴿کلما نضجت جلودهم﴾ دامنگر اینها است که نتیجهٴ اعمال بد است این آیه محل بحث هم تقریباً میتواند جزو طائفه ثانیه باشد که بیان کنندهٴ کیفیت اعادهٴ خطیئه است میفرماید اینها از درون منکر قیامتند امید به لقای اله ندارند و پوچ اندیشند و حیات خود را تا گور خلاصه میدانند که ﴿ان هی إلاّ حیاتنا الدنیا﴾ اینها کسانی هستند که ﴿إنّ الذین لایرجون لقائنا﴾ پس از نظر عقیده مشکل جدی دارند از نظر استغراق در لذائذ هم ﴿رضوا بالحیاة الدنیا﴾ به همین لذائذ طبیعت و شهوت و گرفتار اجوفین بودن سرگرمند نه تنها راضیند این را تنها عامل میدانند که به این مطمئن هستند کلمه طمانینه شاید مناسب باشد با الی استعمال بشود ولی در قرآن کریم هر چه هست با حرف باء استعمال میشود حالا چه در قسمتهای مثبت چه در قسمتهای منفی چه در جایی که طمانینه حق است مثل ﴿ألا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ چه در جایی که طمانینه کاذب است و باطل است مثل (اطمئنوا بها﴾ یا ﴿من الناس من یعبد الله علی حرف فإن أصابه خیر اطمئنّ به﴾ اینها که مقطعی ایمان دارند به همان خیر مقطعی دلگرم میشوند مطمئن میشوند به وسیله او ﴿واطمئنّوا بها والذین هم عن ٰایٰتنا غٰفلون﴾ منشاء اینکه از نظر جانحه و عقیده گرفتار آن گناه هستند و از نظر جارحه و اعضا مبتلای به این سیئات هستند همان غفلت است این ﴿والذین هم عن ٰایٰتنا غٰفلون﴾ که به منزلهٴ دلیل آن سیئات گذشته است مشابه مطلبی است که در سورهٴ مبارکهٴ صاد(ص) بیان شده در سورهٴ مبارکهٴ صاد آیهٴ بیست و ششم به این صورت است ﴿یا داود إنّا جعلناک خلیفةً فی الأرض فاحکم بین الناس بالحق و لاتتّبع الهوی فیضلّک عن سبیل الله إنّ الذین یضلّون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب﴾ که تمام این سیئات در اثر غفلت و فراموشی روز معاد است انسانی که به یاد معاد نیست گرفتار گمراهی میشود تذکرهٴ معاد و یادآوری معاد بعد از ذکر توحید مهمترین ذکر است این اذکاری که میگویند قلب انسان را روشن میکند همین است وگرنه آن الفاظ البته ثواب خاص خودش را دارد اما بتواند سازنده باشد اینطور نیست لذا برخی از قدما رسالهای که نوشتند مضمونش این است که بعد از ذکر توحید و یاد خدا بهترین ذکر، ذکر مرگ است چون یاد مرگ آدم را احیا میکند آدم را به حرکت وامیدارد چون اولین چیزی که بعد از مرگ از آدم سؤال میکنند: عمرک فی ما أفنیت؟ این باید یک جواب نقد داشته باشد بنابراین کسی که منزوی است بیکار است او در حقیقت مرگ را فراموش کرده است این اصلاً به یاد مرگ نیست نه اینکه اینهایی که به یاد مرگ هستند در حقیقت باید منزوی بشوند و تسبیح بگویند و ذکر بگویند چون اگر مردند اولین چیزی که سؤال میکنند میگویند: عمرک فی ما أفنیت؟ بنابراین آنها معتقدند و این عقیدهشان هم حق است که بعد از ذکر توحید هیچ ذکری به اندازهٴ مرگ عامل حرکت نیست در این آیهٴ 26 سورهٴ مبارکهٴ صاد(ص) هم فرمود چون اینها قیامت را فراموش کردند بیراهه میروند وگرنه آدم بداند که این زنده است و باید حساب این را پس بدهد خب هم کار میکند و هم درست کار میکند پس غفلت منشاء پیدایش همهٴ آن رذائل قبلی است چنین گروهی کسانی هستند که ﴿أحاطت به خطیئته﴾ اگر ﴿أحاطت به خطیئته﴾ شدند ﴿أحاط بهم سرادقها﴾ و مانند آن خواهد بود پس اگر در قرآن کریم آیاتی است که خیمهٴ آتش محیط تبهکاران است برای آن است که اعضا و جوارح اینها باعث احاطهٴ گناه است در مقابل اینها مردان الهی هستند که آیهٴ بعد عهددار اینها است اینها کسانی هستند که از هر طرف منشأ خیر و برکت هستند الآن دیگر ایام میلاد وجود مبارک حضرت مسیح (سلام الله علیه) است ائمه علیهم السلام اصرار دارند که در تمام مشاهد مشرفه انبیا را تکریم بکنید و وقتی سلام عرض میکنیم از آدم (سلام الله علیه) تا حضرت خاتم علیهم الصلاة والسلام اینها را تقدیر بکنیم تجلیل بکنیم وجود مبارک حضرت مسیح را هم اینچنین در جریان حضرت مسیح (سلام الله علیه) است که خدا مرا منشا برکت قرار داد ﴿و جعلنی مبارکاً أین ما کنت﴾ من هر جا باشم منشأ برکت هستم چطور میشود انسان هر جا باشد منشأ برکت است حالا این در حقیقت کسی است که أحاط بحسناته حسنات هرگز محیط نیستند حسنات هر چه هم زیاد باشند تحت احاطهٴ آن انسان محسن هستند بر خلاف سیئه، سیئه است که آدم را زیر پوشش میآورد چون تاریک است سیئه مثل دود است خوب دود آدم را میپوشاند حسنات نور است و انسان مصباح این نور است و اگر مصباح شد هرگز تحت احاطهٴ نور قرار نمیگیرد بلکه محیط به نور است برای اینکه روشن بشود مردان الهی نظیر حضرت مسیح (سلام الله علیه) هستند که ﴿جعلنی مبارکاً أین ما کنت﴾ وصف اینها را در دنیا ذکر میکند و مقام اینها را در بهشت ذکر میکند مقام اینها در بهشت همین است که این روزها خواندیم ﴿دعواهم فیها سبحانک اللّهم و تحیّتهم فیها سلام و آخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمین﴾ در هر مقطعی یا با تسبیح هستند یا با سلام هستند یا با حمد این ﴿آخر دعواهم﴾ آخر نسبی است نه نفسی نه یعنی این جمله را گفتند دیگر حرف نمیزنند در هر مقطعی در هر کاری اول تسبیح است بعد سلام هست بعد هم حمد خب اینها کار دارند بالاخره برخورد دارند غذا خوردن دارند منتها در بهشت بدون رنج گرسنگی لذت سیری را میچشند با دنیا تفاوت جوهری دارد در دنیا تمام ان لذائذها شاید برگردد به دفع آلام یعنی انسان گرسنه میشود و این گرسنگی رنج آور است برای دفع این رنج غذا میخورد حالا یا دفعاً یا رفعاً یا گرسنه است و بالفعل رنج میبرد برای رفع این درد گرسنگی غذا میخورد یا نه فعلاً گرسنه نیست یک مقدار غذا میخورد که گرسنه نشود تشنگی هم همینطور یا برای دفع رنج است یا برای رفع رنج ضمناً لذت هم میبرد این لذت را بزرگان اهل حکمت گفتند به منزله مزد کارگری است انسان اگر غذا نخورد خب میمیرد تهیهٴ غذا هم خیلی سخت است انسان مثل حیوان نیست که خام خور باشد غذایش در سفره طبیعت حاضر باشد این حیوان است که غذای او در سفره طبیعت حاضر است یا برگ درخت است یا علف بیابان است یا ماهی دریا است یا نظیر حیوانات جنگلی گوشتهای خام و زنده است و نپخته است بالاخره یک غذای آمادهای در طبیعت برای این حیوانات ذات اقدس اله تهیه کرد ولی انسان که اینچنین نیست بالاخره باید فراهم بکند کارهای صنعتی روی آن اعمال بکند دقائقی را بعد پخت و پز بکند آشپزی بکند که لایق خوردن بشود بعد بخورد و همه اینها رنج دارد و اگر این کار را نکند میمیرد یک مقدار بالاخره باید به این کارگر یک مزدی بدهند آن مزدش همان لذتی است که در ذائقهٴ او است اگر کسی از خوردن لذت نمیبرد شاید زود هم میمرد این را ذات اقدس اله به عنوان مزد کارگری در فضای دهان او قرار داد که لذت ببرد که برای این لذت هم که شد غذا بخورد تا نمیرد نکاح هم بشرح ایضاً لذت نکاح هم همینطور است انسان تهیه مسکن و همسر و تمام زحمات را به عهده بگیرد اگر این کار را نکند که نسل نمیماند که انسان مثل فرشته نیست که تنها برای همیشه بماند که تا یوم قیامت که این مردنی است ﴿کل نفس ذائقة الموت﴾ ﴿ماجعلنا لبشر من قبلک الخلد﴾ ﴿أفإن متت فهم الخٰلدون﴾ و مانند آن خب بشری که قائم به شخص نیست قائم به نوع است نوع باید محفوظ باشد نوع با توالد و تناسل محفوظ است توالد و تناسل هم کار پررنجی است تهیه مسکن و همسر و اینها یک مقدار لذت باروری را ذات اقدس اله در نکاح به انسان داده که انسان به لذت این نکاح آن کار را انجام بدهد این خیال میکند که این هدف است در حالیکه آن که در فضای دهان در هنگان خوردن هست لذت باروری او است تا بخورد و نمیرد و آن که لذت جنسی به او تحمیل میکند برای لذت کارگری او است که این نکاح بکند تا نسل محفوظ بماند این چون خیال میکند همیشه باروری برای همین است باروری در کار نیست آن وقت آن اصل و هدف را فراموش میکند بالاخره انسان در دنیا رنج میبرد برای دفع رنج یا رفع رنج مقداری غذا میخورد آب مینوشد و مانند آن در بهشت همهٴ این لذائذ هست بدون سبق رنج یعنی گرسنگی در بهشت نیست تشنگی در بهشت نیست دردی در بهشت نیست لا دفعاً و لا رفعاً هر چه هست لذت است لذت خوردن هست لذت نکاح هست لذت مسکن هست لذت داشتن جامههای پرنیانی هست و مانند آن هیچ رنجی در بهشت نیست ﴿الحمد لله الذی أذهب عنّا الحزن﴾ بهشتیها آنهایی که متوسط هستند لذتهایشان وسطیٰ است آنهایی که اوحدی هستند لذتهایشان برتر است در همه مقاطع بالاخره یا تسبیح است یا تسلیم هست تا تحمید به یاد خدا هستند این مال برنامه مدام بهشتیان اینها کیانند اینها کسانی هستند که در دنیا هم در یک چنین فضایی زندگی میکردند این که در سورهٴ مبارکهٴ نور فرمود به اینکه ﴿رجال لاتلهیهم تجارة ولابیع عن ذکر الله﴾ اینها اگر در قیامت بخواهند ظهور کنند به همان صورت درمیآیند خب اینها اینطور نیست که در دنیا کار نکنند که در دنیا هم مشغول کار هستند کارهایشان را انجام میدهند ولی هیچ کدام از این کارها مانع نام خدا بر لب و یاد خدا در دل نیست آنچه که در این آیهٴ 37 سورهٴ مبارکهٴ نور بیان شده به عنوان تمثیل است که شواهدش را زیاد ملاحظه فرمودید نه تعیین ﴿رجال لاتلهیهم تجارة ولابیع﴾ ولاقیام ولاقعود ولاجهاد ولاصلح ولامضارعة ولادرس ولابحث ولااجر شیءٍ ﴿عن ذکر الله﴾ منتها این نمونهاش اینجا ذکر شده اینطور نیست که تجارت و بیع اینها را از ذکر خدا باز ندارد ولی کارهای دیگر اینها را از ذکر خدا بازدارد این مهمهایش را به عنوان نمونه ذکر فرمود پس اینها کسانی هستند که ﴿یا أیها الذین ٰامنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً﴾ شامل حال اینها است هیچ چیز اینها را از یاد خدا بازنمیدارد، هیچ چیزی اینها را از یاد خدا بازنمیدارد یعنی چه؟ یعنی هر کاری را که میخواهند بکنند چیزی بنویسند، بگویند، بخوانند رویشان میشود که بگویند ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ به نام تو خب چنین کاری بالاخره یا واجب است یا مستحب کاری که آدم رویش نشود بگوید خدایا به نام تو بالاخره یا حرام است یا مکروه دیگر وگرنه به ما گفتند هر کاری که میکنید بگوییدخدایا به نام تو حالا لازم نیست این را آدم بگوید به نام تو ولی وقتی مواظب است که یا مستحب است یا واجب خب به نام او انجام میدهد دیگر پس این ﴿رجال لاتلهیهم تجارة ولابیع﴾ ولاأی شیء ﴿عن ذکر الله﴾ اینچنین شد این مردان اگر در قیامت وارد بهشت بشوند آنجا هم ﴿دعواهم فیها سبحانک اللهم﴾ است ﴿تحیتهم فیها سلام﴾ است ﴿و آخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمین﴾ است در دنیا هم همینطور بودند دیگر نمونه کاملش آن ولی مطلق است وجود مبارک ولی عصر ارواحنا فداه این است که در زیارت آل یاسین به تک تک حالات آن حضرت سلام میکنیم بعد جمع بندی میکنیم میگوییم «السلام علیک فى آناء لیلک و أطراف نهارک» همین است دیگر به تک تک شئون تو سلام چرا چون تک تک شئون تو به نام او است این جای سلام دارد اینگونه از مردان وقتی وارد بهشت میشوند به آن صورت درمیآیند ذات اقدس اله بعضی از آیات را فقط برای ثمرهٴ علمی نازل کرده که ما بدانیم خدا چه هست این فقط ثمرهٴ علمی دارد بعضی از آیات را که قسمت مهمی از آیات قرآن را تشکیل میدهد نازل کرده که هم برای ما ثمرهٴ علمی داشته باشد هم ثمرهٴ عملی، اوصاف انبیا را ذکر کرده اولیا را ذکر کرده بهشتیها را ذکر کرده فرشتهها را ذکرکرده یعنی مثل اینها باشید حالا کسی به ما نگفت شما در حد آنها باشید طابق النعل بالنعل که یعنی شما ماموم آنها باشید بگذارید فرشته امام شما باشد بگذارید اهل بیت امام شما باشد این که در کتابهای فقهی ما نه تنها در جواهر حتی در رسالههای عملیهٴ مثل عروهٴ حاج محمد کاظم آمده که یکی از فوائد روزه گرفتن این است که انسان شبیه فرشته میشود خب این مطلب جایش در رسالهٴ عملیه که نیست ولی از بس این مطلب مهم بود که مرحوم حاج محمد کاظم این را در رسالهٴ عروه آورده است که یکی از فوائد روزه این است که انسان شبیه فرشته میشود غذا نمیخورد بسیاری از کارهایی که مربوط به طبیعت و عالم ماده است انجام نمیدهد به یاد حق مشغول است به ذکر حق مشغول است سحری دارد نامی دارد یادی دارد این که ذات اقدس اله اوصاف فرشتهها را ذکر میکند یعنی این راه را بروید حالا بزرگان که رفتند این راه را الآن شما ببینید در سورهٴ مبارکهٴ انبیا وقتی اوصاف فرشتهها را ذکر میکند میفرماید ﴿بل عباد مکرمون ٭ لایسبقونهم بالقول و هم بأمره یعملون﴾ همین وصف را در ما زیارت جامعه در پیشگاه ائمه علیهم السلام عرض میکنیم که شما عباد مکرمید ﴿لایسبقونهم بالقول و هم بأمره یعملون﴾ هستید خب ببینید آنکه در سورهٴ انبیاء است دربارهٴ فرشتهها و ملائکه است این که ما در زیارت جامعه به این ذوات مقدس عرض میکنیم مال انسانهای کامل است معلوم میشود این راه رفتنی است منتها ما حالا لنگان لنگان دنبال اینها به اندازهای که توانستیم برویم پس اگر فرمود ﴿دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیّتهم فیها سلام و آخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمین﴾ برای اینکه اینها کسانی بودند که در دنیا ﴿لاتلهیهم تجارة ولابیع﴾ ولا مضارعة ولاسیاسة و لاجهاد ﴿عن ذکر الله﴾ خب آدم در متن سیاست است میشود مرحوم سید حسن مدرس که لاتلهیه سیاسة عن ذکر الله مثل امام رضوان الله تعالی علیه میشود لاتلهیه سیاسة عن ذکر الله اینچنین نیست که انقلاب و سیاست مانع از یاد خدا بشود آن وقت در مسیر وظیفه آدم قدم بردارد یا واجب است یا مستحب این ذکر الله است دیگر حالا اگر بر زبان هم ذکر جاری کرد که ﴿طوبیٰ لهم و حسن مآب﴾ مطلب دیگر این است که ذات اقدس اله تشریح کرده فرمود به اینکه اینها زبانی دارند چشمی دارند گوشی دارند اعضا و جوارحی دارند دلی هم دارند تک تک اینها را بازگو کرده فرمود دل اینها ﴿ألا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ چشم اینها ﴿فاعتبروا یا أولی ألابصار﴾ گوش اینها ﴿إذا سمعوا ما أنزل إلی الرسول تری أعینهم تفیض من الدمع﴾ هم گوش و هم چشم، زبان اینها هم که ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً﴾ دست اینها هم که ﴿قاتلوهم یعذّبهم الله بأیدیکم﴾ این مجموعه میشود کسی که ﴿یسعی نورهم بین أیدیهم﴾ غرض قرآن این نیست که انسان عادل بشود انسان خوبی بشود این غرض میانه است که در سورهٴ حدید بیان کرده فرمود ما انبیا را نفرستادیم که مردم عادل بشوند عالم بشوند این بین راه است این ﴿لیقوم الناس بالقسط﴾ ﴿لقد أرسلنا رسلنا بالبیّنات و أنزلنا معهم الکتاب والمیزان﴾ این ﴿لیقوم الناس بالقسط﴾ این بین راه است مثل دوران دبیرستان است هدف این است که الف لام را ﴿کتاب أنزلناه إلیک لتخرج الناس من الظلمات إلی النور﴾ مردم را نورانی کنی مردم که نورانی شدند یقیناً عادل میشوند چرا مردم نورانی بشوند؟ برای اینکه میخواهند بروند به جایی که ﴿لایرون فیها شمساً ولازمهریراً﴾ و خودشان باید نور تامین کنند مگر ما نباید یک جایی برویم که هیچ چیزی نیست نه برق هست نه آفتاب هست نه قمر هست نه ستاره است خب چطور زندگی کینم در آنجا فرمود خودت باید نور را تهیه کنی نور تهیه کردی ﴿یسعی نورهم بین أیدیهم وبأیمانهم﴾ ما میخواهیم شما آنجا برسید که کار آفتاب را بکنید آدم خوب شدن حد میانه است مثل کسی که در صورت تحصیل در سطح دبیرستان میماند اما هدف آن نیست که آدم برود در دبیرستان بماند خب بالاتر از آن هم هست اگر انسان فقط دنیا بود و اصلاح دنیا بود بله عدالت کافی بود ولی انسان که مرغ باغ ملکوت است میمیرد پرواز میکند به جایی میرود که در آن ساعرهٴ وسیع و آن صحنهٴ وسیع هیچ شمس و قمری نیست ﴿لایرون فیها شمساً ولازمهریراً﴾ خب حالا وقتی شمس و قمر نیست دکت الشمس و قمر شد، تناصر نجوم شد، تکویر نجوم شد، کوّرت الشمس شد، خب انسان نور از چه بگیرد برق و اینها که آنجا خبری نیست نور را خود انسان باید بدهد ﴿أتمِم لنا نورنا﴾ ﴿یسعی نورهم بین أیدیهم﴾ فتحصل که حسنات محاط آدم است نه محیط پیشاپیش حرکت میکند سیئات مثل دود است که آدم را خفه میکند اگر دربارهٴ سیئات دارد که ﴿أحاطت به خطیئته﴾ سرش همین است که دود است اگر دربارهٴ حسنات دارد به اینکه انسان همچنان آزاد است برای اینکه نور است و نور محیط کسی نیست کسی را خفه بکند ﴿یسعی نورهم بین أیدیهم و بأیمانهم﴾ این دیگر مومن دست چپ ندارد دو تا دستش راست است مومن «کلتا یدیه یمین» بنابراین آنچه که در این آیات جمع بندی کردند در قیامت ظهور میکند دربارهٴ تبهکاران فرمود احاطت بهم خطیئته اینها کسانی هستند که در قبال این پنج شش طائفه آیاتی که مومنان دارند مومنان چشمشان آن بود ﴿فاعتبروا﴾ بود گوششان ﴿إذا سمعوا ما أنزل إلی الرسول﴾ بود زبانشان ﴿اذکروا الله ذکراً کثیراً﴾ بود دستشان ﴿قاتلوهم یعذّبهم الله بأیدیکم﴾ بود دلشان ﴿ألا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ بود دیگران که خطرات فراوانی داشتند چون ﴿واطمئنوا بها﴾ به دنیا مطمئن بودند میفرماید ﴿أفئدتهم هواء﴾ دلشان خالی است خب اینها که با چشم گناه کردند با گوش گناه کردند با اعضا و جوارح گناه کردند نه تنها تک تک این مواضع را داغ میکنند بلکه سر و ته اینها را هم جمع میکنند ﴿یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ... ما کنتم تکنزون﴾ بعد میفرماید به اینکه ﴿یؤخذ بالنواصی والأقدام﴾ نه تنها در سورهٴ مبارکهٴ توبه فرمود این پولهایی که اینها جمع کردند از راه حرام گداخته میکنیم پیشانی را داغ میکنیم پهلو را داغ میکنیم پشت را داغ میکنیم بلکه سر و ته اینها را هم جمع میکنیم ﴿فیؤخذ بالنواصی والأقدام﴾ این سر وته اینها را جمع میکنیم و در آتش میاندازیم برای اینکه سر و ته این جز گناه چیز دیگری نبود این از صدر تا ساقه معصیت میکرد هر چه هم انبیا گفتند بی اعتنایی کرد راه الهی را باز به او نشان دادند عمداً روی خود بست بنابراین اینکه فرمود ﴿دعواهم فیها سبحانک اللّهم و تحیّتهم فیها سلام وآخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمین﴾ تمام اینها محصول همین ﴿لاتلهیهم تجارة ولابیع عن ذکر الله﴾ است که در بخشهای دیگر فرمود و هر چه هم بخواهند برای آنها حاصل است البته تنها میوههای بهشتی و لذائذ بهشتی نیست که اگر چیزی را خواست دعوا کردن یعنی دعا کردن یعنی خواستن همان میوههای بهشتی باشد معارف الهی هم همینطور است اگر آنها را هم خواستند حاصل است و تسبیح هم میکنند لذائذ دیگر را هم خواستند برایشان حاصل است و تسبیح میکنند البته بحث مربوط به این است که در دنیا به کدام مقام رسیده باشد و تا چه حدی رشد کرده باشد در سورهٴ مبارکهٴ یاسین (یس) دارد که اینها هر چه بخواهند برایشان حاصل است آیهٴ 57 سورهٴ مبارکهٴ یاسین (یس) هست ﴿لهم فیها فاکهة ولهم مایدّعون﴾ هر چه دعوت بکنند ادعا کنند میل داشته باشند حاصل است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ فصلت هم به همین مضمون آمده که اینها هر چه طلب بکنند برایشان هست خب اما اینکه فرمود آیهٴ 31 سورهٴ فصلت این است که ﴿نحن أولیائکم فی الحیاة الدنیا وفی الاٰخرة و لکم فیها ما تشتهی أنفسکم ولکم فیها ما تدّعون﴾ مسئله سلام، وجود مبارک عیسی (سلام الله علیه) یحیی (سلام الله علیه) اینها در این سه مقطع که ﴿سلام علیه یوم ولدت ویوم یموت ویوم یبعث حیاً﴾ یا ﴿والسلام علیّ یوم ولدت و یوم أموت و یوم أبعث حیاً﴾ در این سه مقطع درود بر اینها یعنی با سلامت به دنیا میآیند با سلامت رحلت میکنند با سلامت وارد قیامت میشوند که وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) در آن روایت دارد به اینکه این سه مقطع خیلی حساس است انسان اگر سالماً به دینا بیاید سالماً انشاء الله رحلت میکند و اگر سالماً رحلت کرده است سالماً در قیامت محشور میشود منظور از این سلامت علی قلبٍ سلیم است وگرنه انسان مریض میشود بالاخره میمیرد دیگر این سلامت که سلامت جسمی نیست چنین انسانی از حین موت تا آن آخرین مرحله با سلام خودشان با یکدیگر یا با سلام فرشتهها یا با سلام انبیا یا با سلام الله همراه است در سورهٴ نحل و غیر نحل فرمود به اینکه وقتی فرشتگان برای قبض ارواح مومنان میآیند با عرض ادب میآیند سلام عرض میکنند ﴿الذین تتوفّاهم الملائکة طیبین﴾ اینها ﴿سلام علیکم﴾ میگویند وقتی هم که اینها را میخواهند وارد بکنند و به نشئهٴ دیگر ببرند نسبت به آنها با عرض ادب و سلام برخورد میکنند آیهٴ 73 سورهٴ مبارکهٴ زمر این است ﴿و سیق الذین اتّقوا ربّهم إلی الجنة زمراً حتی إذا جاؤها وفتحت أبوابها وقالوا لهم خزنتها سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین﴾ در هنگام احتضار هم همینطور است هیچ لذتی برای مومن به اندازه لذت مردن نیست این راحت میمیرد خب پس در همان حال احتضار برخورد با فرشتگان اینطور است در حال ورود در بهشت اینطور است در حال بقا و استقرار در بهشت هم که ﴿تحیّتهم فیها سلام﴾ است عالیترین مرحله آن است که سلام خدا را دریافت بکنند در ذیل این آیه برخیها روایتی نقل کردند که آن آیه این است که ﴿متکئین علیها متقابلین﴾ ظاهرش این است که همهٴ بهشتیها روی این سریرها و میزها تکیه میزنند و رودرروی هم هستند خب ما یک وقت است میگوییم که ظاهرش این است که دو بدو روبروی هم هستند مثل سالنهای بزرگ که همه روی میزها مینشینند و هر دو بدو روبروی هم هستند این یک مجازی است یک عنایتی است اگر ما نتوانستیم آیه را به همان معنای ظاهریاش معنا کنیم بالاخره حمل میکنیم بر اینکه، اینکه فرمود ﴿متکئین علیها متقابلین﴾ نه متقابِلَین همه مقابل هم هستند اگر نتوانستیم ظاهر را حفظ بکنیم آن وقت حمل بر مجاز کنیم یعنی بگوییم دو بدو متقابلاند اما اگر توانستیم آیه را به ظاهر حمل بکنیم که وظیفه ما این است إلاّ ما خرج بالدلیل به وسیله قرینه آن وقت حمل بر مجاز میکنیم ظاهر یه این است که ﴿متکئین﴾ علی متکئین یعنی بهشتیها یعنی همهشان ﴿علیها متقابلین﴾ یعنی همهشان یعنی همهشان روبروی هم هستند این چه نشئهای است که همه رودر روی هم باشند آخر چطور این میزها را چیدند بالاخره هر طور میزها را بچینید به شمال و جنوب باشد به شرق و غرب باشد به طول باشد به عرض باشد به ارتفاع باشد هر طور باشد بالاخره دو بدو روبروی هم هستند نه همه رودر روی هم باشند آنجا برخی نقل کردند که آن حالت خاصهای است که وقتی به زیارت ذات اقدس اله میروند آنجا مشهد، مشهد جمع و حضور است هیچ غیبتی نیست همه یکدیگر را میبینند همه یکدیگر را در حضور هم میبینند نه اینکه اگر بخواهند میبینند همانطوری که دو بدو رو در روی هم یکدیگر را میبینند همه اینطور همدیگر را میبینند خب آن مرحله هم هست که همه در حضور یکدیگر هستند.
سؤال: جواب: بله، نه این جمع أعیَن است یعنی چشم چهلا و درشت دیگر این هم وصف زن است هم وصف مرد هم جمع عینیٰ است هم جمع أعیَن این جمع أعیَن و عینیٰ هر دو هست آنکه روایات دیگری دارد که قصری است که ظاهرش و باطنش دیده میشود قرآن که اوصاف فرشتهها را ذکر میکند اوصاف انبیا را ذکر میکند تنها ثمرهٴ علمی نیست بخشی از اینها ثمرهٴ علمی است بله درست است اما بخشی از اینها ثمرهٴ عملی هم هست که به ما دستور میدهند راه اینها را هم طی کنیم راه اینها هم رفتنی است نظیر همان فضیلت روزه که گفتند روزه گرفتن انسان را شبیه فرشتهها میکند اینکه برخیها سؤال کردند که اگر سراسر جهان ﴿أتینا طائعین﴾ چطور در بعضی از آیات دارد که ﴿وله أسلم من فی السموات و الأرض طوعاً أو کرهاً﴾ این طوع و کره نسبی است البته در جهان ماورای طبیعت یعنی فرشتگان آنجا که اصلاً تزاحمی نیست همهشان طوعاً میآیند در عالم طبیعت ممکن نیست برخورد نباشد چون در عالم طبیعت حرکت هست اولاً عقل و شعور و عدل و عصمت در همه جا نیست ثانیاً اگر همه در حال حرکت هستند عصمت وعدل در درخت و طوفان و باد و امثال ذلک نیست ثالثاً یک برخوردی پیدا میشود دیگر بالاخره این باد میخواهد به صورت یک طوفان دربیاید که مشکل این نظام را حل بکند بشر جامعه بدون طوفان نمیتواند برای اینکه این باید خیلی از کارها را جابجا کند خیلی از چیزها را جابجا کند خیلی از آبها را جابجا کند این از فاصله چند صد کیلومتری اول نسیم است بعد تند میشود، میشود طوفان وقتی طوفان شد چهار تا درخت هم میشکند این درخت در این مقطع کرهاً تابع است ولی در نظام عمومی تبعیت میکند میگوید من این تزاحم را میپذیرم چون گاهی هم من بالاخره باعث سرشکستگی یک رهگذر هستم این طوع و کره نسبی است وگرنه در نفسی و جمع بندی نهایی همهٴ آنها طائعاً میآیند در آن نظام عمومی این طور است.
خب اینکه فرمود ﴿یهدیهم ربّهم بإیمانهم﴾ یعنی این ایمان یک چراغی است که ﴿یسعی نورهم بین أیدیهم﴾ و اینها هم به ذات اقدس اله عرض میکنند که ﴿ربّنا أتمم لنا نورنه﴾ ذات اقدس اله با نور ایمان اینها، اینها را هدایت میکند هر کدام جای خودشان را میدانند افراد را میشناسند هر کدام یک نور خاص خودشان را دارند وگرنه اینطور نیست که حالا یک کسی شمس و قمری ببیند گاهی سؤال میکنند به اینکه این نور زائد چیست که در فضای بهشت پیدا شده جنت را جنت گفتند برای اینکه این درختها پوشانده فضای بهشت را گاهی میبینند یک نوری در فضای بهشت پیدا شده سؤال میکنند این چیست میگویند یک مومنی یا فلان مومن خواست از غرفهای به غرفه دیگر برود نورش این فضا را روشن کرده ما برای این خلق شدیم یعنی ﴿لتخرج الناس من الظلمات إلی النور﴾ نه نور یعنی آدم خوب شدن و آدم عادل شدن نور چه کار به عدالت دارد عدالت کجا و نور کجا آن هدف اصلی است که در اول سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم آمده فرمود شما باید آنطور باشید والا کسی به شما نور نمیدهد عادل شدن کار خوب است مشکل دنیاتان حل میشود جهنم هم نمیروید اوائل بهشت هم طی میکنید ولی شاید آنجا هم کسی به شما نور بدهد ولی شما رسالت اصلیتان این است که شمس و قمر خودتان باشید هیچ کس به شما نور نمیدهد مگر اولیای الهی که بتوانند شفاعت کنند اینچنین نباشد که شما به نور دیگری محتاج باشید خودتان بشوید شمس خودتان بشوید قمر که جای خودتان را روشن کنید و اگر نتوانستید دیگران را نور بدهید لااقل جای خودتان را روشن کرده باشید.
سؤال: جواب: همهٴ مراحل محتاج به شفاعت هست شفاعت را گفتند چندین درجه دارد حتی آنهایی که در جهنم معاذالله گرفتارند محتاج به شفاعت هستند تا تخفیف عذاب بشود برای آنها تا آنهایی که مثلاً کوتاه مدت باید عذاب بشوند مشمول شفاعت بشوند زودتر مستخلص شوند آنهایی که در اعراف هستند مشمول شفاعت میشوند وارد بهشت میشوند آنهایی که در بهشت هشتند مشمول شفاعت میشوند برای ترفیع درجه همهٴ انسانها محتاج به شفاعت انبیا و اولیا مخصوصاً اهل بیت علیهم الصلاة والسلام هستند خب مطلب دیگر آنکه فرق نور و دود این است دود راه را میبندد شما در این منطقههای ییلاقی دیدید این آبهای معدنی را دیدید بعضی از این آبهای معدنی و چشمههای معدنی با رسوبات همراه است وقتی میجوشد با رسوبات و با این لایهها میجوشد با این املاح میجوشد این راه خودش را میبندد آنهایی که دوران نوجوانیشان از کنار دامنهٴ کوه میگذشتند الآن که مثلاً چهل پنجاه سال از عمرشان گذشته میگذرند میبینند یک تلی از سنگ اینجا پیدا شده پنجاه سال قبل که اینجا سنگی نبوده این چشمه چون املاح داشت رسوبات داشت هر چه جوشید راه خودش را بست و بست و بست بعداز چهل سال شده این کوه بزرگ معصیت اینطور است جلو را میبندد میشود ﴿وجعلنا من بین أیدیهم سداً و من خلفهم سداً فأغشیناهم فهم یبصرون﴾ این در واقع جلو بند است دود است با این املاح و رسوبات همراه است اما حسنات راه بازکن است حسنات آب زلال است آب زلال میبینید وقتی یکجا میجوشد نه نهر میخواهد نه بحر میخواهد نه جدول و جوی میخواهد بطور طبیعی خودش راه خودش را باز میکند نهر درست میکند بحر درست میکند جدول و جوی درست میکند حالا اگر یک کشاورزی بود خواست استفاده ببرد، ببرد او دیگر به بیل و کلنگ احتیاج ندارد کدام سیل است و کدام باران است که احتیاج به بیل و کلنگ داشت همه راه خودشان را خودشان باز کردند آب صاف خاصیتش این است هیچ کس نمیتواند جلوی او را ببندد این میرود بالاخره به دریا میرسد حسنات اینطور است سیئات است که جلو را میبندد امام رازی این بیان لطیف را از وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) دارد وجود مبارک حضرت امیر در آن آخر نهج البلاغه این جملههایی که جناب ابن ابی الحدید نقل کرده است در پایان جلد بیستم این از غرر کلمات منسوب به آن ذات مقدس است در چیز هم هست در کلمات قصار هست که «کل وعاءٍ یضیق أو یتضیق بما فیه إلاّ وعاء العلم فإنّه یتسع بما فیه» فرمود فرق علم با سایر مظروفها این است علم و آنچه که از سنخ علم است یعنی امور معنوی هر مظروفی وقتی وارد ظرف شد مقداری از ظرفیت آن ظرف را اشغال میکند دیگر جا برای چیز دیگر نیست اگر شما آبی را در یک تنگی ریختید اگر تنگی ظرفیت دو لیتر آب داشت شما یک لیتر آب ریختید بالاخره این یک لیتر آب ظرفیت تنگ را به اندازهٴ خودش اشغال کرده دیگر این تنگ ظرفیت دو لیتر را ندارد ظرفیت یک لیتر را دارد یک لیتر دیگر هم ریختید پر میشود هر ظرفی با آمدن مظروف بسته میشود «إلاّ وعاء العلم فإنه یتسع بما فیه» خاصیت دانش این است یک طلبه یا دانشجو اول که وارد حوزه یا دانشگاه میشود ظرفیتش برای فراگیری پنج تا مسئله است اگر شما به یک طلبه مبتدی یا دانشجوی مبتدی که پنج تا مطلب را میتواند یاد بگیرد بیشتر بگویید این نمیتواند یاد بگیرد ولی همین اینکه این پنج مطلب را یاد گرفت دیگر بسته نمیشود از آن به بعد ظرفیت پیدا میکند ده تا مطلب یاد بگیرد ده تا مطلب که یادش دادی ظرفیت پیدا میکند صد تا مطلب یاد بگیرد این مظروف از ظرفیت ظرف نمیکاهد بلکه عامل توسعهٴ ظرف است «کل وعاءٍ یتضیّق بما فیه إلاّ وعاء العلم فإنّه یتّسع» که ابن ابی الحدید میگوید این حدیث شریف نورانی دلیل بر تجرد روح است خاصیت روح این است خاصیت علم این است حالا علم را وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) به عنوان نمونه ذکر کرده است علم اینطور است اخلاق اینطور است ملکات نفسانی از این قبیل است که اینها هرگز راهبند نیستند راه گشا هستند یک بار که انسان حلم اعمال کرد ظرفیت پیدا میکند که بار دیگر حلیمتر باشد یک بار که چهار مطلب را فهمید ظرفیت پیدا میکند که بعداً ده مطلب را بفهمد این شرح صدر به دنبال همین است باز شدن این شارح صدر است نه ساد صدر بند کننده صدر لذا فرمود به اینکه ﴿نورهم یسعی بین أیدیهم﴾ اینها همینطورند و ذات اقدس اله ﴿یهدیهم ربّهم بإیمانهم﴾ که با همین ایمان اینها را هدایت میکند ﴿زادهم هدیً وٰاتٰهم تقواهم﴾ از همین قبیل است ﴿إذا تلیت علیهم ٰایاته زادتهم إیماناً﴾ از همین قبیل است و مانند آن.
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است