- 172
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 7 تا 11 سوره مریم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 7 تا 11 سوره مریم"
وجود زکریا(س) بعد از مشاهدهٴ مریم(س) رغبت پیدا کرد که فرزندی اینچنینی داشته باشد
اگر سراسر عالم ستاد الهیاند هر کاری که آنها میخواهند بکنند باید به امر الهی باشد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ اسْمُهُ یَحْیَی لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً ﴿7﴾ قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیّاً ﴿8﴾ قَالَ کَذلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً ﴿9﴾ قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَیَالٍ سَوِیّاً ﴿10﴾ فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَی إِلَیْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیّاً ﴿11﴾
وجود مبارک زکریا(سلام الله علیه) بعد از مشاهدهٴ مریم(سلام الله علیها) رغبت پیدا کرد که فرزندی اینچنینی داشته باشد که ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ﴾ و عرض کرد ﴿هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ داشتن فرزند صالحی همانند مریم از بهترین نعمتهای الهی است حالا این شخص در درازمدت بماند یا نماند آن مطلب دیگر است همین که انسان دارای فرزند باکرامت باشد برای او سعادت است. وجود مبارک زکریا در همان آغاز دعای خود به دو مطلب اشاره کرد یکی قدرت بیکران فاعل, یکی ضعف و عدم قابلیّتِ قابل عرض کرد ﴿وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ و از طرفی ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ پس قابل هیچ صلاحیّتی ندارد قدرت تو هم بیکران است من از نظر مبدأ قابلی امیدی ندارم ولی قدرت تو نامتناهی است پس با این دو عنصر محوری دعای زکریا(سلام الله علیه) شروع شده و اگر تعجّبی بود از ناحیه فقدان شرایط قابلی است نه در ناحیهٴ فاعل برای اینکه او در ناحیهٴ فاعل با قدرت تمام با ایمان تمام چه در سورهٴ «آلعمران» چه در این سوره از خدای سبحان فرزند خواست هبه طلب کرد و ﴿مِن لَّدُنکَ﴾ خواست اگر تصمیمگیری از نزد خدا باشد او بخواهد هبه کند که قدرت نامتناهی چیزی رادع او نیست فرض ندارد نه اینکه فرضش محال است زیرا سراسر عالَم سپاه و ستاد خدایند این یک, هر کاری که بخواهند بکنند باید به فرمان الهی انجام بدهند دو, ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ خب اگر سراسر عالم ستاد الهیاند هر کاری که آنها میخواهند بکنند باید به امر الهی باشد فرض ندارد که موجودی از موجودات آسمانی یا زمینی بخواهد جلوی ارادهٴ الهی را بگیرد چون هر کاری که میخواهد بکند باید به اذن خدا باشد نه اینکه آن مفروض محال است این فرض محال است چگونه موجودی که تمام هویّت او به اذن خداست آن وقت این در برابر ارادهٴ خدا بخواهد مانعتراشی کند بنابراین اگر چیزی را ذات اقدس الهی بخواهد هیچ موجودی توان جلوگیری او را ندارد چون وجود مبارک زکریا(سلام الله علیه) با این دو عنصر محوری دعای خود را شروع کرد هر گونه تعجّبی و شگفتی که باشد به قابل برمیگردد نه به فاعل, اگر زکریا(سلام الله علیه) بعد از دریافت آن معجزه عرض کرد ﴿أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ﴾ همین را برای رفع توهّم استبعاد نیست استعجاب است یک, این استعجاب را این شگفتزدگی را به قابل برگرداند نه به فاعل به دلیل اینکه گفت ﴿أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ﴾ من هم که ﴿وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیّاً﴾ همسرم که عاقِر است نه اینکه تو چگونه دادی تمام این تعجّبها و شگفتیها به مبدأ قابلی برمیگردد که من تعجّب میکنم چگونه یک پیرمرد پدر شد, یک پیرزن مادر شد نه چگونه تو دادی بنابراین بسیاری از این سؤالها جواب خود را از نحوهٴ تعبیر وجود مبارک زکریا دریافت میکند که تمام بحثهای تعجّبانگیز وجود مبارک زکریا به این برمیگردد که چگونه یک پیرزنِ نازا مادر میشود, چگونه یک پیرمرد فرتوت پدر میشود این چگونه, چگونه به قابل برمیگردد وگرنه از همان اول با ضرس قاطع طبق این دو تعبیری که در آیه سورهٴ «آلعمران» و سورهٴ «مریم» آمده از خدای سبحان هبه خواست ﴿هَبْ لِی مِن لَّدُنکَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: کسی که اشکال یا سؤال دارد باید نزدیک بنشیند وگرنه این اشکال یا سؤال هدر میرود برای اینکه ما نمیشنویم که.
پرسش:...
پاسخ: نه, یک تکلّف زائدی است ممکن است ذات اقدس الهی این کار را انجام بدهد اما نیازی به او نیست سرّش این است که علوم تجربی کما تقدّم غیر مرّ زبان نفی ندارد علوم تجریدی است که هم عهدهدار نفی است هم عهدهدار اثبات علوم تجریدی یعنی مثل فلسفه مثل کلام این میتواند دوتا فتوا بدهد که فلان چیز ممکن است نقیضش محال این کارِ جهانبینی است اما کار علوم تجربی این است که ما تا حال اینچنین آزمودیم که از راه اجتماع مذکر و مؤنث در دوران جوانی فرزند پدید میآید همین, اما دعا اثر ندارد, صِله رَحِم اثر ندارد, صدقه اثر ندارد, کرامت اثر ندارد اینها جزء علوم طبّی نیست یک طبیب با شواهد طبّی با علم طب بخواهد معجزه را ثابت کند موفق نیست, بخواهد با علم طب معجزه را نفی کند موفق نیست, بخواهد با مبادی طبّی دربارهٴ معجزه شک کند هم موفق نیست این فقط باید بگوید به من مربوط نیست چون ابزار علوم تجریدی را به تجربی نمیدهند علم تجربی فقط زبان اثبات دارد من تاکنون آزمودهام, بشر تاکنون آزموده است که فلان دارو برای فلان بیماری اثر دارد اما حالا دعا اثر ندارد را اینکه جزء علوم تجربی نیست این هم همین طور است چه اصراری که حالا همسرش جوان بشود و خودش جوان بشود گرچه ذات اقدس الهی در بخشی از آیات دارد ﴿وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ﴾ ما همسر او را برای مادرشدن آماده کردیم اما آیا جوان کردیم یا نه, عَقْرش را برداشتیم, عُقْمش را برداشتیم, نازاییاش را برداشتیم خب آن خدایی که بدون همسر زنی را مادر میکند خب همان خدا توان آن را دارد که یک زن و مرد پیر فرزند به بار بیاورد منتها چون جریان حضرت عیسی بعداً محقَّق شد نه بعداً معجزهٴ اینچنینی طرح نشده بنابراین هم ممکن است پیری را جوان بکند هم ممکن است نازایی را زائو بکند و مانند آن این تعبیر ﴿وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ﴾ نشان میدهد که همسر او را که عاقر بود وَلود کرد همین, اما حالا جوان کرد او دلیل دیگر میطلبد پس تمام فرمایشات زکریا به تعجّب برمیگردد نه استبعاد یک, تعجّب هم به مبادی قابلی برمیگردد نه مبدأ فاعلی این دو, تعجّب میکنم که چگونه یک پیرزن نازا مادر شد, یک پیرمرد فرتوت پدر شد خب این تعجّبی است دیگر کارِ شگفتی است بالأخره.
مطلب دیگر اینکه این ﴿کَذلِکَ﴾ یعنی «الأمر کذلک» یعنی جریان این است این ضمیر ﴿هُوَ﴾ که ﴿قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ یعنی به بار آوردن یحیی هبه یحیی یا الأمر یا الشأن ﴿عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ یعنی این کار برای خدا آسان است.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه در طلیعهٴ دعاها وجود مبارک زکریا به ضرس قاطع گفت ببخش از لدن خودت تو دعاها را اجابت میکنی خب اگر کسی تردید داشته باشد در اینکه ـ معاذ الله ـ چنین قدرتی را خدای سبحان دارد پیغمبر هم باشد دیگر دعا نمیکند و برهان اقامه نمیکند میگوید تو دعا را گوش میدهی خب اگر این دعا قابل استجابت نباشد که دعا نمیکنند که عرض کرد ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ .
خب, ﴿قَالَ کَذلِکَ﴾ یعنی آن مبشّر آن رابط به زکریا گفت جریان از همین قبیل است یک, بعد پیام خدا را میرساند ﴿قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ این بیان کرد, آن رابطهای که بین مُرسِل و رسول است نیازی به این برهان نیست اما این رسول وجود مبارک زکریا پیام خدا را به مردم میرساند تا مردم هم با برهان آشنا بشوند خدای سبحان برهان اقامه کرد فرمود تویِ زکریا یک فرد عادی هستی از پدر و مادر عادی به دنیا آمدی با یحیی تفاوت داری حسابتان جداست تو از پدر و مادر متعارف به دنیا آمدی یحیی میخواهد از پدر و مادر غیر متعارف به دنیا بیاید این هیچ, اما تو از آن جهت که انسانی نه از آن جهت که زکریایی انسان بما هو انسان سه دوره را گذرانده و میگذراند این دورهٴ اخیر آن است که پدری هست و مادری هست و همهٴ مبادی هست و جنینی هست و بعد به دنیا میآید دوران قبلی ﴿لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ اصلاً قابل ذکر نبود یا نطفهای بود ﴿مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ یا خاکهایی بود که در باغها و بوستانها پراکنده است الآن اگر کسی برود پشتبام این نظام دویست سال قبل را ببیند بعد توان آن را داشته باشد دویست سال بعد ببیند میبیند همهٴ این هفت میلیارد قبلاً در این خاکها بودند و در باغها بودند بعد از دویست سال هم همه در همین باغها و خاکها هستند این خاکهای باغها و بیابانها در اثر اینکه کنار این شکوفهها و خوشهها و شاخههای زراعتگاه یا باغها قرار داشتند کم کم به صورت میوه در آمدند یا کم کم علفی شدند که دام از این علف استفاده کرد شده شیر, شده گوشت, شده میوه بعد از مدّتی همین خاکهای مزارع و مراتع به صورت میوه و گوشت و لبنیات در آمدند بعد آمدند به بازار نسل قبل اینها را مصرف کردند شده نطفه بعد کم کم شده انسان بعد از مدّتی هم اینها میمیرند و قبرستان میشود و پارک میشود و بیابان میشود و باز میشود باغ و مزرعه و مرتع در ظرف چند قرن یک مُشت خاک بودند بعد هم دوباره خاک شدند این ﴿لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ است همهٴ ما همین طور بودیم. از این مرحله جلوتر آن وقتی که آسمان و زمینی نبود که «لیس», «لیس» تامّه بود وقتی به زکریا میفرماید: ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ نه از آن جهت که زکریا بودی خب از آن جهت که زکریا بود که خب قبلاً همین مراحل را گذرانده جنین بود و قبلش هم نطفه بود بعدش هم خاک بود این مراحل را وجود مبارک یحیی هم گذرانده پس در بخش اول زکریا از پدر و مادر متعارف به دنیا آمده یحیی از پدر و مادر غیر متعارف ولی قرآن روی این جهت تکیه نکرده میماند ﴿قَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾, ﴿وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ نسبت به زکریا که خب او شیئی بود یک, شیء غیر مذکور بود دو, و از آن جهت که انسان است و انسانی خلق نشده بود بله, انسان سابقهٴ عدم دارد حادث است و قبلاً معدوم بود و بعد موجود شد سه, اینکه میفرماید: ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ نه از آن جهت که زکریایی از آن جهت که انسان اینچنین است دیگر سابقهٴ عدم دارد روحش اینچنین است بدنش هم اینچنین است بدنش که فواضحٌ, روحش بالأخره درست است مجرّد است اما یک موجود ممکن است هر ممکنی مسبوق به عدم است دیگر پس روحاً و بدناً حادثاند حالا روح نه قدیمِ زمانی است نه حادث زمانی برای اینکه اصلاً متزمّن نیست اگر چیزی زمانمند نبود مجرّد بود با زمان هماهنگ نبود در ظرف زمان نبود نه قدیمِ زمانی است نه حادث زمانی چون مَقسَم حدوث و قِدم زمانی موجود متزمّن است الآن نمیشود گفت که دو دوتا چهارتا قدیم زمانی است یا حادث زمانی این نه قدیم زمانی است نه حادث زمانی اینها نقیض هم نیستند که ارتفاعشان محال باشد مَقسم اینها الموجود المتزمّن است موجود زمانمند که در ظرف زمان است یا در گسترهٴ زمان است یا در گوشهای از زمان اگر در همهٴ گسترهٴ زمان باشد میشود قدیم زمانی, اگر در گوشهای باشد گوشهٴ دیگر نباشد میشود حادث زمانی, اما حقایق مجرّده که متمکّن نیستند متزمّن نیستند نه قدیم زمانیاند نه حادث زمانی اصلاً زمانی نیستند روح از این قبیل است و بالأخره حادث است دیگر مخلوق است قبلاً لا شیء بود بعد شیء شد دیگر. خب, اگر تعبیر قرآن نسبت به زکریا(سلام الله علیه) این است که ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ این ناظر به اصل انسان است یعنی انسان قبلاً معدوم بود بعد شیء شد تویِ زکریا و همهٴ انسانها و آبا و اجدادتان همه اینچنینی هستید. خب, عرض کرد ﴿رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً﴾ این با آن اعتقاد عرض میکند که برای من علامت قرار بده اینها چون آن عنصر اصلی دعا مورد عنایتشان نشد آنگاه در این تک تک جملهها گیر دارند خیال میکند که این تعجّب به فاعل برمیگردد یک, این آیت و علامت را هم درست بهجا توجیه نمیکنند دو, این خیال میکنند که این آیت و علامتی که زکریا(سلام الله علیه) درخواست کرد ناظر به این است که من از کجا بفهمم این وعده وفا میشود علامتی برای من بگذار این نیست وقتی که عرض میکند ﴿رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً﴾ یعنی خدایا من یقین پیدا کردم که دعای مرا مستجاب میکنی اما نفرمودی چه موقع من میخواهم بفهمم چه موقع مستجاب میکنی علامتی برای من قرار بده که من بفهمم آن وعدهٴ تو دارد وفا میشود نه اینکه این علامت برای صِدق وعده باشد علامت برای فهم ظرف وفای به وعده است.
پرسش:...
پاسخ: نه, چون وقتی که یقین دارد ﴿هَبْ لِی﴾ , ﴿هَبْ لِی﴾ این یقین دارد او صادق است این شک ندارد که این قرینهٴ لبّی با خود کلام است این را تقدیر نمیگیریم که وقتی که این ذات مقدس زکریا با ضرس قاطع میگوید که همه کار از تو برمیآید دیگر شک ندارد که خدای سبحان به وسیلهٴ فرشته به او بشارت داد که ما به تو فرزند میدهیم این بگوید خدایا من از کجا بفهمم ـ معاذ الله ـ تو راست میگویی این یعنی چه, من یقین دارم شما راست میگویی یقین دارم به من فرزند میدهی اما چه موقع هست من میخواهم بفهمم آیت و علامت و نشانه قرار بدهید که من بفهمم چه موقع پدر میشوم نه اینکه ﴿رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً﴾ آیه برای صِدق وعده باشد نه خیر من یقین دارم شما صادقید یقین دارم به این وعده اِنجاز دارید اما ظرف وفای به این وعده برای من روشن نیست شما آن ظرف را تعیین کنید.
پرسش: یقین به تعجّب معنا ندارد.
پاسخ: تعجّب قبل بود به قابل برگشت دیگر, جای تعجّب هست دیگر خب وقتی انسان میبیند وجود مبارک موسای کلیم به دستور خدای سبحان عصا را به این صخره صمّا زد ﴿أَنِ اضْرِب بِعَصَاکَ الْحَجَرَ﴾ خب چوبی را به یک سنگ صمّایی بزند چندین چشمه از این سنگ بجوشد تعجّب دارد دیگر تعجّب از این سنگ است نه تعجّب از خالق سنگ همه معجزات این طور است, همه کرامتها این طور است جای شگفتی است که این کار تعجّببرانگیز است پس تعجّب است نه استبعاد آن هم به قابل برمیگردد نه به فاعل بنابراین کسی که با ضرس قاطع از ذات اقدس الهی چیزی را طلب میکند بعد بشارت را به وسیله فرشتهها دریافت میکند این دیگر ـ معاذ الله ـ به این فکر نیست که بگوید خدایا من هنوز شک دارم برای اینکه شکزدایی بشود شما علامتی برای من قرار بدهید از آن قبیل نیست.
پرسش:...
پاسخ: حالا درباره حضرت مریم در همین سورهٴ مبارکهٴ «مریم» خواهد آمد که چگونه تکلّم کرد, چگونه تکلّم نکرد ولی الآن این ﴿رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً﴾ یعنی آیت و علامت ظرفِ وفای به وعده نه علامت اینکه بفهمم شما راست میگویی این یعنی چه, کسی که یقین دارد ذات اقدس الهی قدرتش نامتناهی است فرشتهها هم این بشارت را به او دادند ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ﴾ دیگر جا برای شک نیست که.
پرسش:...
پاسخ: دیگر تکرار نکرده ﴿رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً﴾ علامت قرار بده من بفهمم چه موقع به وعده وفا میکنی همین, این چیز خوبی است دیگر که من هم به استقبال این عمل بروم من هم شکرگزار باشم به وظیفهٴ خودم عمل کنم چیز خوبی هم هست.
پرسش: ﴿رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً﴾ از باب ﴿لِیَطْمَئنَّ قَلْبِی﴾ نمیشود؟
پاسخ: نه, از آن هم نیست چون دربارهٴ صدق وعده ایشان هیچ تردیدی نداشت وعده برای او یقینی شد و خدا هم ﴿لاَ یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعَادَ﴾ اما حالا ظرف وفای به وعده چه موقع است؟ این نمیداند چون درست است که انبیا عالِماند به غیب هم عالماند ولی معلّم غیبیشان الله است دیگر این همه تعبیرات قرآنی که غیوب را بسیاری از اخبار غیب را انبیا(علیهم السلام) میدانند در آغاز آن علوم میفرماید: ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ﴾ یک, ﴿نُوحِیهِ إِلَیْکَ﴾ دو, فرمود اینها را ما به تو یاد دادیم خب بله, درست است که اینها عالِماند به غیب اما به تعلیم الهی است دیگر اگر ذات اقدس الهی تعلیم کرد اینها عالِماند اینها منتظر تعلیم الهیاند عرض کرد علامتی قرار بده من بفهمم چه موقع پدر میشوم و همسرم چه موقع مادر میشود.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر, چون آدم وقتی فضیلتی را میبیند تشویق میشود دیگر شاید این را هم ذات اقدس الهی پیدایش یحیی را خواست با مقدماتی که فراهم کرده عطا کند در بین همهٴ داوطلبها که عدهای قرعه انداختند که چه کسی سرپرست و کفیل مریم(سلام الله علیها) بشود ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ در بین همهٴ قرعهها قرعه به نام وجود مبارک زکریا افتاد که فرمود: ﴿وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا﴾ «کفّل» ضمیرش به الله برمیگردد یعنی ذات اقدس الهی جَعل زکریا را کفیلاً للمریم ﴿وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا﴾ «جعل الله کفیلها زکریا» این کارِ الهی است از آن راه که زکریا کفیل مریم شد ﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ بعد میفرمود: ﴿أَنَّی لَکِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ ٭ هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا﴾ اینها ابزاری است که انسان به کمالی آشنا میشود و آن کمال را از خدا میخواهد فرزند عادی خواستن خیلی کمال نیست اما فرزندی همانند مریم طلب کردن کمال است دیگر ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ﴾ که ﴿هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ پس این آیت و علامتخواهی برای روشنشدن ظرف وفای به وعده است ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً﴾ که من باید بفهمم برای تودهٴ مردم که لازم نیست بفهمند که ﴿قَالَ آیَتُکَ﴾ چیزی که تو باید بفهمی دیگری خبر ندارد از این کار ﴿أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَیَالٍ سَوِیّاً﴾ تو سه شبانهروز زبانت بند میآید سویّای عارضهٴ قلبی, عارضهٴ لسانی, عارضهٴ حنجرهای, عارضهٴ فَکّی, عارضهٴ کامی, عارضهٴ فومی هیچ عارضهای نداری سَویّ, سالم هر کاری بخواهند بکنند در تو یک بیماری تشخیص بدهند نیست همهٴ دستگاه گویندگی تو سالم است ولی زبانت بند میآید اما بند میآید از اینکه حرف عادی بزنی بخواهی نماز بخوانی, دعا بکنی, مناجات داشته باشی با ذات اقدس الهی گفتگو داشته باشی کاملاً زبانت باز است بخواهی با افراد عادی حرف بزنی زبانت بند میآید این میشود معجزه. ﴿سَوِیّاً﴾ را برای همین ذکر کرده در جریان ید بیضای وجود مبارک موسای کلیم هم همین طور بود که ﴿وَأَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ﴾ این دستت سفید میشود اما مبادا کسی خیال کند این دست بَرص گرفته یا بیماری دیگر گرفته نه, این دست سالم است ولی درخشان است اینجا هم مبادا کسی خیال بکند این عارضهای است, یک بیماری است در فضای گویش شما نه, از آن قبیل نیست سه شبانهروز نه سه شب در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» سخن از روز است در این سوره سخن از شب است از مجموع این دو آیه برمیآید که سهشبانهروز در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که قبلاً گذشت آیهٴ 41 این بود ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ﴾ اینجا دارد ﴿ثَلاَثَ لَیَالٍ﴾ خب یعنی سه شبانهروز زبانت بند میآید بخواهی با خدا حرف بزنی زبانت گویاست, بخواهی با مردم حرف بزنی باید با اشاره حرف بزنی میخواهی بگویی در را ببند باید اشاره بکنی وگرنه نمیتوانی بگویی در را ببند ﴿إِلَّا رَمْزَاً﴾ ﴿أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ﴾ نه «ألا تکلّم الله» با الله بخواهی حرف بزنی کاملاً زبانت گویاست با مردم بخواهی حرف بزنی زبانت بند میآید ﴿أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ﴾ نه «ألا تکلّم» قدرت گویش از تو گرفته نشده بخواهی با مردم حرف بزنی نمیتوانی ﴿أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» در این سورهٴ «مریم» که به محلّ بحث است به این صورت آمده ﴿قَالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَیَالٍ سَوِیّاً﴾ این سه شب آن سه روز یعنی سه شبانهروز اما ﴿سَوِیّاً﴾ مستویالخِلقهای در دستگاه گویش تو هیچ عارضه پزشکی رخ نداده و نمیدهد به دلیل اینکه با خدا کاملاً میتوانی مناجات کنی, عبادت کنی.
پرسش:...
پاسخ: بله این قبلاً اشاره شد که وجود مبارک یحیی چه به عنوان وارث نبوّت چه به عنوان وارث مال ولو عمر طولانی نکرده اما همین که انسان پدر یک فرزند صالح باشد که این در دوران کودکی کار عیسی را بکند و خدا در دوران کودکی بفرماید: ﴿وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ این کودک یک شَبه ره صدساله رفته اگر کسی پدرِ کودکی باشد که خدا در دوران کودکی دربارهٴ او بفرماید: ﴿وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ کفیٰ بذلک فخرا وقتی مریم را دید علاقه پیدا کرد او هم چنین فرزندی داشته باشد خب خدا به او داد حالا طول عمر یا قِصر عمر او که دخیل نیست چه به عنوان نبوّت باشد چه به عنوان وارث مال باشد بالأخره داشتن فرزندی که آدم پدرِ کسی باشد که در دوران کودکی خدا به او حُکم داد این خیلی فخر است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: آن با انتظار همراه است چه موقع است اینها یک وظیفهٴ شکری هم دارند دیگر میخواهند شاکر باشند چه موقع این اتفاق میافتد jh ما ادبِ شکر را داشته باشیم بیشتر مواظب باشیم بیشتر خضوع کنیم بیشتر خشوع داشته باشیم وظیفهای هم اینها دارند دیگر « قَالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَیَالٍ الاّ سَوِیّاً» نشانهات این است که وسیلهٴ ارتباط تو با مردم کم میشود و از این فرصت حدّاکثر بهره را میبری با خدای خودت مناجات میکنی خب این بهترین توفیق است دیگر لذا در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» به دنبال آنکه فرمود: ﴿أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾ فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ خب انسانِ منقطع الهی این فیضش افزوده میشود بیشتر میشود رابطهاش با خدا, ذکرش با خدا. در بحثهای قبلی هم ما داشتیم این علمها که ما در حوزه و دانشگاه مبتلاییم که گفتند علمْ حجابِ اکبر است این اختصاصی ندارد به کسانی که بخواهند علمفروشی کنند یا داعیهای داشته باشند نه خیر, خود علم برای عالِم ولو عالم عادل باشد, متدیّن باشد, متّقی باشد, وارسته باشد خود این علم حجابِ اکبر است برای اینکه کسی که عالِم است یک سلسله مفاهیم, مبادی تصوّریه و تصوّرات, مبادی تصدیقیه و تصدیقیات در ذهن او هست اینها این مفاهیم حاجب بین عالِم و معلوماند ما هر چه به سراغ معلوم میرویم علم گیرمان میآید یعنی مفاهیم از مفاهیم کاری ساخته نیست آنکه ما به دنبالش هستیم گیرمان نمیآید آنکه گیرمان میآید یک سلسله مفاهیم است این مفاهیم لا یضرّ و لا ینفع میشود حجاب اکبر, راهی را ذات اقدس الهی به انسان نشان میدهد که با خود آن معلوم رابطه داشته باشد آن که میگوید
یک حملهٴ مردانهٴ مستانه نمودیم از علم رهیدیم به معلوم رسیدیم
این است, کم نیست روایاتی که به ما میگوید طعم ایمان را کسی میچشد که با دین بازی نکند این تعبیرات کم است؟! چه در روایات ما که از اهل بیت(علیهم السلام) آمده چه روایاتی که از طریق آنها از وجود مبارک پیغمبر رسیده فرمود اگر کسی نسبت به پدرش, نسبت به مادرش بد کرده حقوق آنها را رعایت نکرده نسبت به همسرش حقوق آن را رعایت نکرده بیراهه رفته, کج رفته «لا یَجد طعم الإیمان» این طعم ایمان نه در حوزه است نه در دانشگاه در حوزه و دانشگاه درس ایمان است نه طعم ایمان الآن کسی ممکن است یک ساعت بحث تفسیری بکند ولی به اندازهٴ یک سیب یا یک گلابی از این آیه لذّت نبرد بله فهمیده این چه کار به آیه دارد فهم که لذیذ نیست آن مفهوم لذیذ است آن متعلّق لذیذ است آن بو دارد آن آدم را سیر میکند اگر کسی عاقّ والدین بود بوی بهشت را نمیشنود معلوم میشود بهشت بو دارد دیگر بوی بهشت تا پانصد فرسخی در روایات ما هست که میآید بوی بهشت را شنیدن, مزهٴ دین را چشیدن آن آدم را کامل میکند این به وسیلهٴ مناجات و امثال ذلک است ذات اقدس الهی میخواهد این راه را تقویت کند فرمود ارتباطت با مردم قطع میشود فقط باید با اشاره وقتی مردم ببیند تو با آنها نمیتوانی حرف بزنی نه اینکه حرف نمیزنی, نمیتوانی با آنها حرف بزنی اصلاً خب خیلی مزاحم تو نیستند تو هستی و خدای تو ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ بعد حالا جریان مریم را در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» نقل میکند اینجا هم میفرماید: ﴿آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَیَالٍ سَوِیّاً﴾.
مطلبی که مربوط به کلمهٴ «وراء» هست که در آیهٴ پنجم بود ﴿وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی﴾ این «وراء» همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» گذشت هم به معنای خلف است هم به معنای اَمام ﴿وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً﴾ دوتا احتمال بود گرچه یکی از این دو تقویت شد یکی اینکه پشت سر اینها کسانی بودند که اینها را تعقیب میکردند و کشتی سالم را غصب میکردند, یکی اینکه در این اسکله و بندری که در پیش داشتند ﴿کَانَ وَرَاءَهُم﴾ یعنی جلوی اینها ایستگاهی بود توقفگاهی بود کشتیهای سالم را غصب میکردند در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» «وراء» هم به معنای اَمام آمده آیهٴ هفده سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» این است ﴿یَتَجَرَّعُهُ وَلاَ یَکَادُ یُسِیغُهُ وَیَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَمَا هُوَ بِمَیِّتٍ وَمِن وَرآئِهِ عَذَابٌ غَلِیظٌ﴾ خب قیامت که پشت سر ما نیست جلوی روی ماست ما به طرف او داریم میرویم فرمود جلوی اینها عذاب غلیظ است پس «وراء» گاهی به معنای پشت سر است گاهی پیشرو این پسرعموها که پیشروی او بودند در دستگاه او حضور داشتند از اینها هراسناک بود غرض این است که این «وراء» به هر دو معنا میتواند تام باشد. خب ﴿فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ﴾ که بحث دیگر است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
وجود زکریا(س) بعد از مشاهدهٴ مریم(س) رغبت پیدا کرد که فرزندی اینچنینی داشته باشد
اگر سراسر عالم ستاد الهیاند هر کاری که آنها میخواهند بکنند باید به امر الهی باشد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ اسْمُهُ یَحْیَی لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً ﴿7﴾ قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیّاً ﴿8﴾ قَالَ کَذلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً ﴿9﴾ قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَیَالٍ سَوِیّاً ﴿10﴾ فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَی إِلَیْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیّاً ﴿11﴾
وجود مبارک زکریا(سلام الله علیه) بعد از مشاهدهٴ مریم(سلام الله علیها) رغبت پیدا کرد که فرزندی اینچنینی داشته باشد که ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ﴾ و عرض کرد ﴿هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ داشتن فرزند صالحی همانند مریم از بهترین نعمتهای الهی است حالا این شخص در درازمدت بماند یا نماند آن مطلب دیگر است همین که انسان دارای فرزند باکرامت باشد برای او سعادت است. وجود مبارک زکریا در همان آغاز دعای خود به دو مطلب اشاره کرد یکی قدرت بیکران فاعل, یکی ضعف و عدم قابلیّتِ قابل عرض کرد ﴿وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ و از طرفی ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ پس قابل هیچ صلاحیّتی ندارد قدرت تو هم بیکران است من از نظر مبدأ قابلی امیدی ندارم ولی قدرت تو نامتناهی است پس با این دو عنصر محوری دعای زکریا(سلام الله علیه) شروع شده و اگر تعجّبی بود از ناحیه فقدان شرایط قابلی است نه در ناحیهٴ فاعل برای اینکه او در ناحیهٴ فاعل با قدرت تمام با ایمان تمام چه در سورهٴ «آلعمران» چه در این سوره از خدای سبحان فرزند خواست هبه طلب کرد و ﴿مِن لَّدُنکَ﴾ خواست اگر تصمیمگیری از نزد خدا باشد او بخواهد هبه کند که قدرت نامتناهی چیزی رادع او نیست فرض ندارد نه اینکه فرضش محال است زیرا سراسر عالَم سپاه و ستاد خدایند این یک, هر کاری که بخواهند بکنند باید به فرمان الهی انجام بدهند دو, ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ خب اگر سراسر عالم ستاد الهیاند هر کاری که آنها میخواهند بکنند باید به امر الهی باشد فرض ندارد که موجودی از موجودات آسمانی یا زمینی بخواهد جلوی ارادهٴ الهی را بگیرد چون هر کاری که میخواهد بکند باید به اذن خدا باشد نه اینکه آن مفروض محال است این فرض محال است چگونه موجودی که تمام هویّت او به اذن خداست آن وقت این در برابر ارادهٴ خدا بخواهد مانعتراشی کند بنابراین اگر چیزی را ذات اقدس الهی بخواهد هیچ موجودی توان جلوگیری او را ندارد چون وجود مبارک زکریا(سلام الله علیه) با این دو عنصر محوری دعای خود را شروع کرد هر گونه تعجّبی و شگفتی که باشد به قابل برمیگردد نه به فاعل, اگر زکریا(سلام الله علیه) بعد از دریافت آن معجزه عرض کرد ﴿أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ﴾ همین را برای رفع توهّم استبعاد نیست استعجاب است یک, این استعجاب را این شگفتزدگی را به قابل برگرداند نه به فاعل به دلیل اینکه گفت ﴿أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ﴾ من هم که ﴿وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیّاً﴾ همسرم که عاقِر است نه اینکه تو چگونه دادی تمام این تعجّبها و شگفتیها به مبدأ قابلی برمیگردد که من تعجّب میکنم چگونه یک پیرمرد پدر شد, یک پیرزن مادر شد نه چگونه تو دادی بنابراین بسیاری از این سؤالها جواب خود را از نحوهٴ تعبیر وجود مبارک زکریا دریافت میکند که تمام بحثهای تعجّبانگیز وجود مبارک زکریا به این برمیگردد که چگونه یک پیرزنِ نازا مادر میشود, چگونه یک پیرمرد فرتوت پدر میشود این چگونه, چگونه به قابل برمیگردد وگرنه از همان اول با ضرس قاطع طبق این دو تعبیری که در آیه سورهٴ «آلعمران» و سورهٴ «مریم» آمده از خدای سبحان هبه خواست ﴿هَبْ لِی مِن لَّدُنکَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: کسی که اشکال یا سؤال دارد باید نزدیک بنشیند وگرنه این اشکال یا سؤال هدر میرود برای اینکه ما نمیشنویم که.
پرسش:...
پاسخ: نه, یک تکلّف زائدی است ممکن است ذات اقدس الهی این کار را انجام بدهد اما نیازی به او نیست سرّش این است که علوم تجربی کما تقدّم غیر مرّ زبان نفی ندارد علوم تجریدی است که هم عهدهدار نفی است هم عهدهدار اثبات علوم تجریدی یعنی مثل فلسفه مثل کلام این میتواند دوتا فتوا بدهد که فلان چیز ممکن است نقیضش محال این کارِ جهانبینی است اما کار علوم تجربی این است که ما تا حال اینچنین آزمودیم که از راه اجتماع مذکر و مؤنث در دوران جوانی فرزند پدید میآید همین, اما دعا اثر ندارد, صِله رَحِم اثر ندارد, صدقه اثر ندارد, کرامت اثر ندارد اینها جزء علوم طبّی نیست یک طبیب با شواهد طبّی با علم طب بخواهد معجزه را ثابت کند موفق نیست, بخواهد با علم طب معجزه را نفی کند موفق نیست, بخواهد با مبادی طبّی دربارهٴ معجزه شک کند هم موفق نیست این فقط باید بگوید به من مربوط نیست چون ابزار علوم تجریدی را به تجربی نمیدهند علم تجربی فقط زبان اثبات دارد من تاکنون آزمودهام, بشر تاکنون آزموده است که فلان دارو برای فلان بیماری اثر دارد اما حالا دعا اثر ندارد را اینکه جزء علوم تجربی نیست این هم همین طور است چه اصراری که حالا همسرش جوان بشود و خودش جوان بشود گرچه ذات اقدس الهی در بخشی از آیات دارد ﴿وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ﴾ ما همسر او را برای مادرشدن آماده کردیم اما آیا جوان کردیم یا نه, عَقْرش را برداشتیم, عُقْمش را برداشتیم, نازاییاش را برداشتیم خب آن خدایی که بدون همسر زنی را مادر میکند خب همان خدا توان آن را دارد که یک زن و مرد پیر فرزند به بار بیاورد منتها چون جریان حضرت عیسی بعداً محقَّق شد نه بعداً معجزهٴ اینچنینی طرح نشده بنابراین هم ممکن است پیری را جوان بکند هم ممکن است نازایی را زائو بکند و مانند آن این تعبیر ﴿وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ﴾ نشان میدهد که همسر او را که عاقر بود وَلود کرد همین, اما حالا جوان کرد او دلیل دیگر میطلبد پس تمام فرمایشات زکریا به تعجّب برمیگردد نه استبعاد یک, تعجّب هم به مبادی قابلی برمیگردد نه مبدأ فاعلی این دو, تعجّب میکنم که چگونه یک پیرزن نازا مادر شد, یک پیرمرد فرتوت پدر شد خب این تعجّبی است دیگر کارِ شگفتی است بالأخره.
مطلب دیگر اینکه این ﴿کَذلِکَ﴾ یعنی «الأمر کذلک» یعنی جریان این است این ضمیر ﴿هُوَ﴾ که ﴿قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ یعنی به بار آوردن یحیی هبه یحیی یا الأمر یا الشأن ﴿عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ یعنی این کار برای خدا آسان است.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه در طلیعهٴ دعاها وجود مبارک زکریا به ضرس قاطع گفت ببخش از لدن خودت تو دعاها را اجابت میکنی خب اگر کسی تردید داشته باشد در اینکه ـ معاذ الله ـ چنین قدرتی را خدای سبحان دارد پیغمبر هم باشد دیگر دعا نمیکند و برهان اقامه نمیکند میگوید تو دعا را گوش میدهی خب اگر این دعا قابل استجابت نباشد که دعا نمیکنند که عرض کرد ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ .
خب, ﴿قَالَ کَذلِکَ﴾ یعنی آن مبشّر آن رابط به زکریا گفت جریان از همین قبیل است یک, بعد پیام خدا را میرساند ﴿قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ این بیان کرد, آن رابطهای که بین مُرسِل و رسول است نیازی به این برهان نیست اما این رسول وجود مبارک زکریا پیام خدا را به مردم میرساند تا مردم هم با برهان آشنا بشوند خدای سبحان برهان اقامه کرد فرمود تویِ زکریا یک فرد عادی هستی از پدر و مادر عادی به دنیا آمدی با یحیی تفاوت داری حسابتان جداست تو از پدر و مادر متعارف به دنیا آمدی یحیی میخواهد از پدر و مادر غیر متعارف به دنیا بیاید این هیچ, اما تو از آن جهت که انسانی نه از آن جهت که زکریایی انسان بما هو انسان سه دوره را گذرانده و میگذراند این دورهٴ اخیر آن است که پدری هست و مادری هست و همهٴ مبادی هست و جنینی هست و بعد به دنیا میآید دوران قبلی ﴿لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ اصلاً قابل ذکر نبود یا نطفهای بود ﴿مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ یا خاکهایی بود که در باغها و بوستانها پراکنده است الآن اگر کسی برود پشتبام این نظام دویست سال قبل را ببیند بعد توان آن را داشته باشد دویست سال بعد ببیند میبیند همهٴ این هفت میلیارد قبلاً در این خاکها بودند و در باغها بودند بعد از دویست سال هم همه در همین باغها و خاکها هستند این خاکهای باغها و بیابانها در اثر اینکه کنار این شکوفهها و خوشهها و شاخههای زراعتگاه یا باغها قرار داشتند کم کم به صورت میوه در آمدند یا کم کم علفی شدند که دام از این علف استفاده کرد شده شیر, شده گوشت, شده میوه بعد از مدّتی همین خاکهای مزارع و مراتع به صورت میوه و گوشت و لبنیات در آمدند بعد آمدند به بازار نسل قبل اینها را مصرف کردند شده نطفه بعد کم کم شده انسان بعد از مدّتی هم اینها میمیرند و قبرستان میشود و پارک میشود و بیابان میشود و باز میشود باغ و مزرعه و مرتع در ظرف چند قرن یک مُشت خاک بودند بعد هم دوباره خاک شدند این ﴿لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ است همهٴ ما همین طور بودیم. از این مرحله جلوتر آن وقتی که آسمان و زمینی نبود که «لیس», «لیس» تامّه بود وقتی به زکریا میفرماید: ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ نه از آن جهت که زکریا بودی خب از آن جهت که زکریا بود که خب قبلاً همین مراحل را گذرانده جنین بود و قبلش هم نطفه بود بعدش هم خاک بود این مراحل را وجود مبارک یحیی هم گذرانده پس در بخش اول زکریا از پدر و مادر متعارف به دنیا آمده یحیی از پدر و مادر غیر متعارف ولی قرآن روی این جهت تکیه نکرده میماند ﴿قَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾, ﴿وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ نسبت به زکریا که خب او شیئی بود یک, شیء غیر مذکور بود دو, و از آن جهت که انسان است و انسانی خلق نشده بود بله, انسان سابقهٴ عدم دارد حادث است و قبلاً معدوم بود و بعد موجود شد سه, اینکه میفرماید: ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ نه از آن جهت که زکریایی از آن جهت که انسان اینچنین است دیگر سابقهٴ عدم دارد روحش اینچنین است بدنش هم اینچنین است بدنش که فواضحٌ, روحش بالأخره درست است مجرّد است اما یک موجود ممکن است هر ممکنی مسبوق به عدم است دیگر پس روحاً و بدناً حادثاند حالا روح نه قدیمِ زمانی است نه حادث زمانی برای اینکه اصلاً متزمّن نیست اگر چیزی زمانمند نبود مجرّد بود با زمان هماهنگ نبود در ظرف زمان نبود نه قدیمِ زمانی است نه حادث زمانی چون مَقسَم حدوث و قِدم زمانی موجود متزمّن است الآن نمیشود گفت که دو دوتا چهارتا قدیم زمانی است یا حادث زمانی این نه قدیم زمانی است نه حادث زمانی اینها نقیض هم نیستند که ارتفاعشان محال باشد مَقسم اینها الموجود المتزمّن است موجود زمانمند که در ظرف زمان است یا در گسترهٴ زمان است یا در گوشهای از زمان اگر در همهٴ گسترهٴ زمان باشد میشود قدیم زمانی, اگر در گوشهای باشد گوشهٴ دیگر نباشد میشود حادث زمانی, اما حقایق مجرّده که متمکّن نیستند متزمّن نیستند نه قدیم زمانیاند نه حادث زمانی اصلاً زمانی نیستند روح از این قبیل است و بالأخره حادث است دیگر مخلوق است قبلاً لا شیء بود بعد شیء شد دیگر. خب, اگر تعبیر قرآن نسبت به زکریا(سلام الله علیه) این است که ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ این ناظر به اصل انسان است یعنی انسان قبلاً معدوم بود بعد شیء شد تویِ زکریا و همهٴ انسانها و آبا و اجدادتان همه اینچنینی هستید. خب, عرض کرد ﴿رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً﴾ این با آن اعتقاد عرض میکند که برای من علامت قرار بده اینها چون آن عنصر اصلی دعا مورد عنایتشان نشد آنگاه در این تک تک جملهها گیر دارند خیال میکند که این تعجّب به فاعل برمیگردد یک, این آیت و علامت را هم درست بهجا توجیه نمیکنند دو, این خیال میکنند که این آیت و علامتی که زکریا(سلام الله علیه) درخواست کرد ناظر به این است که من از کجا بفهمم این وعده وفا میشود علامتی برای من بگذار این نیست وقتی که عرض میکند ﴿رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً﴾ یعنی خدایا من یقین پیدا کردم که دعای مرا مستجاب میکنی اما نفرمودی چه موقع من میخواهم بفهمم چه موقع مستجاب میکنی علامتی برای من قرار بده که من بفهمم آن وعدهٴ تو دارد وفا میشود نه اینکه این علامت برای صِدق وعده باشد علامت برای فهم ظرف وفای به وعده است.
پرسش:...
پاسخ: نه, چون وقتی که یقین دارد ﴿هَبْ لِی﴾ , ﴿هَبْ لِی﴾ این یقین دارد او صادق است این شک ندارد که این قرینهٴ لبّی با خود کلام است این را تقدیر نمیگیریم که وقتی که این ذات مقدس زکریا با ضرس قاطع میگوید که همه کار از تو برمیآید دیگر شک ندارد که خدای سبحان به وسیلهٴ فرشته به او بشارت داد که ما به تو فرزند میدهیم این بگوید خدایا من از کجا بفهمم ـ معاذ الله ـ تو راست میگویی این یعنی چه, من یقین دارم شما راست میگویی یقین دارم به من فرزند میدهی اما چه موقع هست من میخواهم بفهمم آیت و علامت و نشانه قرار بدهید که من بفهمم چه موقع پدر میشوم نه اینکه ﴿رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً﴾ آیه برای صِدق وعده باشد نه خیر من یقین دارم شما صادقید یقین دارم به این وعده اِنجاز دارید اما ظرف وفای به این وعده برای من روشن نیست شما آن ظرف را تعیین کنید.
پرسش: یقین به تعجّب معنا ندارد.
پاسخ: تعجّب قبل بود به قابل برگشت دیگر, جای تعجّب هست دیگر خب وقتی انسان میبیند وجود مبارک موسای کلیم به دستور خدای سبحان عصا را به این صخره صمّا زد ﴿أَنِ اضْرِب بِعَصَاکَ الْحَجَرَ﴾ خب چوبی را به یک سنگ صمّایی بزند چندین چشمه از این سنگ بجوشد تعجّب دارد دیگر تعجّب از این سنگ است نه تعجّب از خالق سنگ همه معجزات این طور است, همه کرامتها این طور است جای شگفتی است که این کار تعجّببرانگیز است پس تعجّب است نه استبعاد آن هم به قابل برمیگردد نه به فاعل بنابراین کسی که با ضرس قاطع از ذات اقدس الهی چیزی را طلب میکند بعد بشارت را به وسیله فرشتهها دریافت میکند این دیگر ـ معاذ الله ـ به این فکر نیست که بگوید خدایا من هنوز شک دارم برای اینکه شکزدایی بشود شما علامتی برای من قرار بدهید از آن قبیل نیست.
پرسش:...
پاسخ: حالا درباره حضرت مریم در همین سورهٴ مبارکهٴ «مریم» خواهد آمد که چگونه تکلّم کرد, چگونه تکلّم نکرد ولی الآن این ﴿رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً﴾ یعنی آیت و علامت ظرفِ وفای به وعده نه علامت اینکه بفهمم شما راست میگویی این یعنی چه, کسی که یقین دارد ذات اقدس الهی قدرتش نامتناهی است فرشتهها هم این بشارت را به او دادند ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ﴾ دیگر جا برای شک نیست که.
پرسش:...
پاسخ: دیگر تکرار نکرده ﴿رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً﴾ علامت قرار بده من بفهمم چه موقع به وعده وفا میکنی همین, این چیز خوبی است دیگر که من هم به استقبال این عمل بروم من هم شکرگزار باشم به وظیفهٴ خودم عمل کنم چیز خوبی هم هست.
پرسش: ﴿رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً﴾ از باب ﴿لِیَطْمَئنَّ قَلْبِی﴾ نمیشود؟
پاسخ: نه, از آن هم نیست چون دربارهٴ صدق وعده ایشان هیچ تردیدی نداشت وعده برای او یقینی شد و خدا هم ﴿لاَ یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعَادَ﴾ اما حالا ظرف وفای به وعده چه موقع است؟ این نمیداند چون درست است که انبیا عالِماند به غیب هم عالماند ولی معلّم غیبیشان الله است دیگر این همه تعبیرات قرآنی که غیوب را بسیاری از اخبار غیب را انبیا(علیهم السلام) میدانند در آغاز آن علوم میفرماید: ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ﴾ یک, ﴿نُوحِیهِ إِلَیْکَ﴾ دو, فرمود اینها را ما به تو یاد دادیم خب بله, درست است که اینها عالِماند به غیب اما به تعلیم الهی است دیگر اگر ذات اقدس الهی تعلیم کرد اینها عالِماند اینها منتظر تعلیم الهیاند عرض کرد علامتی قرار بده من بفهمم چه موقع پدر میشوم و همسرم چه موقع مادر میشود.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر, چون آدم وقتی فضیلتی را میبیند تشویق میشود دیگر شاید این را هم ذات اقدس الهی پیدایش یحیی را خواست با مقدماتی که فراهم کرده عطا کند در بین همهٴ داوطلبها که عدهای قرعه انداختند که چه کسی سرپرست و کفیل مریم(سلام الله علیها) بشود ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ در بین همهٴ قرعهها قرعه به نام وجود مبارک زکریا افتاد که فرمود: ﴿وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا﴾ «کفّل» ضمیرش به الله برمیگردد یعنی ذات اقدس الهی جَعل زکریا را کفیلاً للمریم ﴿وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا﴾ «جعل الله کفیلها زکریا» این کارِ الهی است از آن راه که زکریا کفیل مریم شد ﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ بعد میفرمود: ﴿أَنَّی لَکِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ ٭ هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا﴾ اینها ابزاری است که انسان به کمالی آشنا میشود و آن کمال را از خدا میخواهد فرزند عادی خواستن خیلی کمال نیست اما فرزندی همانند مریم طلب کردن کمال است دیگر ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ﴾ که ﴿هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ پس این آیت و علامتخواهی برای روشنشدن ظرف وفای به وعده است ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً﴾ که من باید بفهمم برای تودهٴ مردم که لازم نیست بفهمند که ﴿قَالَ آیَتُکَ﴾ چیزی که تو باید بفهمی دیگری خبر ندارد از این کار ﴿أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَیَالٍ سَوِیّاً﴾ تو سه شبانهروز زبانت بند میآید سویّای عارضهٴ قلبی, عارضهٴ لسانی, عارضهٴ حنجرهای, عارضهٴ فَکّی, عارضهٴ کامی, عارضهٴ فومی هیچ عارضهای نداری سَویّ, سالم هر کاری بخواهند بکنند در تو یک بیماری تشخیص بدهند نیست همهٴ دستگاه گویندگی تو سالم است ولی زبانت بند میآید اما بند میآید از اینکه حرف عادی بزنی بخواهی نماز بخوانی, دعا بکنی, مناجات داشته باشی با ذات اقدس الهی گفتگو داشته باشی کاملاً زبانت باز است بخواهی با افراد عادی حرف بزنی زبانت بند میآید این میشود معجزه. ﴿سَوِیّاً﴾ را برای همین ذکر کرده در جریان ید بیضای وجود مبارک موسای کلیم هم همین طور بود که ﴿وَأَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ﴾ این دستت سفید میشود اما مبادا کسی خیال کند این دست بَرص گرفته یا بیماری دیگر گرفته نه, این دست سالم است ولی درخشان است اینجا هم مبادا کسی خیال بکند این عارضهای است, یک بیماری است در فضای گویش شما نه, از آن قبیل نیست سه شبانهروز نه سه شب در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» سخن از روز است در این سوره سخن از شب است از مجموع این دو آیه برمیآید که سهشبانهروز در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که قبلاً گذشت آیهٴ 41 این بود ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ﴾ اینجا دارد ﴿ثَلاَثَ لَیَالٍ﴾ خب یعنی سه شبانهروز زبانت بند میآید بخواهی با خدا حرف بزنی زبانت گویاست, بخواهی با مردم حرف بزنی باید با اشاره حرف بزنی میخواهی بگویی در را ببند باید اشاره بکنی وگرنه نمیتوانی بگویی در را ببند ﴿إِلَّا رَمْزَاً﴾ ﴿أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ﴾ نه «ألا تکلّم الله» با الله بخواهی حرف بزنی کاملاً زبانت گویاست با مردم بخواهی حرف بزنی زبانت بند میآید ﴿أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ﴾ نه «ألا تکلّم» قدرت گویش از تو گرفته نشده بخواهی با مردم حرف بزنی نمیتوانی ﴿أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» در این سورهٴ «مریم» که به محلّ بحث است به این صورت آمده ﴿قَالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَیَالٍ سَوِیّاً﴾ این سه شب آن سه روز یعنی سه شبانهروز اما ﴿سَوِیّاً﴾ مستویالخِلقهای در دستگاه گویش تو هیچ عارضه پزشکی رخ نداده و نمیدهد به دلیل اینکه با خدا کاملاً میتوانی مناجات کنی, عبادت کنی.
پرسش:...
پاسخ: بله این قبلاً اشاره شد که وجود مبارک یحیی چه به عنوان وارث نبوّت چه به عنوان وارث مال ولو عمر طولانی نکرده اما همین که انسان پدر یک فرزند صالح باشد که این در دوران کودکی کار عیسی را بکند و خدا در دوران کودکی بفرماید: ﴿وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ این کودک یک شَبه ره صدساله رفته اگر کسی پدرِ کودکی باشد که خدا در دوران کودکی دربارهٴ او بفرماید: ﴿وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ کفیٰ بذلک فخرا وقتی مریم را دید علاقه پیدا کرد او هم چنین فرزندی داشته باشد خب خدا به او داد حالا طول عمر یا قِصر عمر او که دخیل نیست چه به عنوان نبوّت باشد چه به عنوان وارث مال باشد بالأخره داشتن فرزندی که آدم پدرِ کسی باشد که در دوران کودکی خدا به او حُکم داد این خیلی فخر است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: آن با انتظار همراه است چه موقع است اینها یک وظیفهٴ شکری هم دارند دیگر میخواهند شاکر باشند چه موقع این اتفاق میافتد jh ما ادبِ شکر را داشته باشیم بیشتر مواظب باشیم بیشتر خضوع کنیم بیشتر خشوع داشته باشیم وظیفهای هم اینها دارند دیگر « قَالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَیَالٍ الاّ سَوِیّاً» نشانهات این است که وسیلهٴ ارتباط تو با مردم کم میشود و از این فرصت حدّاکثر بهره را میبری با خدای خودت مناجات میکنی خب این بهترین توفیق است دیگر لذا در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» به دنبال آنکه فرمود: ﴿أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾ فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ خب انسانِ منقطع الهی این فیضش افزوده میشود بیشتر میشود رابطهاش با خدا, ذکرش با خدا. در بحثهای قبلی هم ما داشتیم این علمها که ما در حوزه و دانشگاه مبتلاییم که گفتند علمْ حجابِ اکبر است این اختصاصی ندارد به کسانی که بخواهند علمفروشی کنند یا داعیهای داشته باشند نه خیر, خود علم برای عالِم ولو عالم عادل باشد, متدیّن باشد, متّقی باشد, وارسته باشد خود این علم حجابِ اکبر است برای اینکه کسی که عالِم است یک سلسله مفاهیم, مبادی تصوّریه و تصوّرات, مبادی تصدیقیه و تصدیقیات در ذهن او هست اینها این مفاهیم حاجب بین عالِم و معلوماند ما هر چه به سراغ معلوم میرویم علم گیرمان میآید یعنی مفاهیم از مفاهیم کاری ساخته نیست آنکه ما به دنبالش هستیم گیرمان نمیآید آنکه گیرمان میآید یک سلسله مفاهیم است این مفاهیم لا یضرّ و لا ینفع میشود حجاب اکبر, راهی را ذات اقدس الهی به انسان نشان میدهد که با خود آن معلوم رابطه داشته باشد آن که میگوید
یک حملهٴ مردانهٴ مستانه نمودیم از علم رهیدیم به معلوم رسیدیم
این است, کم نیست روایاتی که به ما میگوید طعم ایمان را کسی میچشد که با دین بازی نکند این تعبیرات کم است؟! چه در روایات ما که از اهل بیت(علیهم السلام) آمده چه روایاتی که از طریق آنها از وجود مبارک پیغمبر رسیده فرمود اگر کسی نسبت به پدرش, نسبت به مادرش بد کرده حقوق آنها را رعایت نکرده نسبت به همسرش حقوق آن را رعایت نکرده بیراهه رفته, کج رفته «لا یَجد طعم الإیمان» این طعم ایمان نه در حوزه است نه در دانشگاه در حوزه و دانشگاه درس ایمان است نه طعم ایمان الآن کسی ممکن است یک ساعت بحث تفسیری بکند ولی به اندازهٴ یک سیب یا یک گلابی از این آیه لذّت نبرد بله فهمیده این چه کار به آیه دارد فهم که لذیذ نیست آن مفهوم لذیذ است آن متعلّق لذیذ است آن بو دارد آن آدم را سیر میکند اگر کسی عاقّ والدین بود بوی بهشت را نمیشنود معلوم میشود بهشت بو دارد دیگر بوی بهشت تا پانصد فرسخی در روایات ما هست که میآید بوی بهشت را شنیدن, مزهٴ دین را چشیدن آن آدم را کامل میکند این به وسیلهٴ مناجات و امثال ذلک است ذات اقدس الهی میخواهد این راه را تقویت کند فرمود ارتباطت با مردم قطع میشود فقط باید با اشاره وقتی مردم ببیند تو با آنها نمیتوانی حرف بزنی نه اینکه حرف نمیزنی, نمیتوانی با آنها حرف بزنی اصلاً خب خیلی مزاحم تو نیستند تو هستی و خدای تو ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ بعد حالا جریان مریم را در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» نقل میکند اینجا هم میفرماید: ﴿آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَیَالٍ سَوِیّاً﴾.
مطلبی که مربوط به کلمهٴ «وراء» هست که در آیهٴ پنجم بود ﴿وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی﴾ این «وراء» همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» گذشت هم به معنای خلف است هم به معنای اَمام ﴿وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً﴾ دوتا احتمال بود گرچه یکی از این دو تقویت شد یکی اینکه پشت سر اینها کسانی بودند که اینها را تعقیب میکردند و کشتی سالم را غصب میکردند, یکی اینکه در این اسکله و بندری که در پیش داشتند ﴿کَانَ وَرَاءَهُم﴾ یعنی جلوی اینها ایستگاهی بود توقفگاهی بود کشتیهای سالم را غصب میکردند در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» «وراء» هم به معنای اَمام آمده آیهٴ هفده سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» این است ﴿یَتَجَرَّعُهُ وَلاَ یَکَادُ یُسِیغُهُ وَیَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَمَا هُوَ بِمَیِّتٍ وَمِن وَرآئِهِ عَذَابٌ غَلِیظٌ﴾ خب قیامت که پشت سر ما نیست جلوی روی ماست ما به طرف او داریم میرویم فرمود جلوی اینها عذاب غلیظ است پس «وراء» گاهی به معنای پشت سر است گاهی پیشرو این پسرعموها که پیشروی او بودند در دستگاه او حضور داشتند از اینها هراسناک بود غرض این است که این «وراء» به هر دو معنا میتواند تام باشد. خب ﴿فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ﴾ که بحث دیگر است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است