display result search
منو
تفسیر آیات 8 تا 11 سوره مریم

تفسیر آیات 8 تا 11 سوره مریم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 44 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 8 تا 11 سوره مریم"

ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» نیازهای شخصی انبیا را ذکر کرد
ارواح را ذات اقدس الهی قبل از سماوات و ارض خلق کرده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿...وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیّاً ﴿8﴾ قَالَ کَذلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً ﴿9﴾ قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَیَالٍ سَوِیّاً ﴿10﴾ فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَی إِلَیْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیّاً ﴿11﴾

تاکنون روشن شد که وجود مبارک زکریا(سلام الله علیه) به ذات اقدس الهی عرض کرد هم من سابقهٴ دعا کردن دارم یک, هم سنّت شما بر اجابت دعاهای من است دو, که ﴿وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ ناظر به این دو مطلب است نه من از دعا کردن محرومم نه من از اجابت دعایم به وسیلهٴ شما محرومم لکن این بار امری می‌خواهم که نسبت به من معتاد نیست ولی از سنّت شما دور نیست برای من بعید است ولی از سنّت شما بعید نیست و آن اینکه ﴿هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ خواستهٴ وجود مبارک زکریا به صورت شفاف و روشن فرزند است دیگر از این عبارت روشن‌تر لازم نیست وقتی طبق آیهٴ سورهٴ «آل‌عمران» معلوم شد که خواستهٴ زکریا(سلام الله علیه) فرزند است در تعبیر ﴿وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً﴾ اگر دربارهٴ ارث تردیدی است که آیا ارث و نبوّت است یا ارث الإرث والحکمة است یا ارث المال وقتی به قرآن کریم مراجعه می‌‌کنیم می‌بینیم در همهٴ موارد مخصوصاً دربارهٴ ارث فرزند این کلمهٴ ارث ذکر شد ارث مال است در هیچ جای قرآن سخن از ارثِ نبوّت, ارث علم, ارث حکمت مطرح نیست نعم, می‌شود گفت «العلماء ورثة الأنبیاء» کلمهٴ ارث را دربارهٴ علم, دربارهٴ حکمت به کار برد اما مع القرینه پس وجود مبارک زکریا خواسته‌اش مشخص است سنّت او هم مشخص است و یقین هم دارد که ذات اقدس الهی به دعای او پاسخ مثبت می‌دهد چه اینکه انبیا(علیهم السلام) این‌چنین بودند و ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» نیازهای شخصی انبیا را ذکر کرد و اجابت این ادعیه شخصی را هم بازگو کرد در آیهٴ 83 به بعد سورهٴ «انبیاء» این است که ﴿وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ که یک نیاز شخصی بود ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ﴾ بعد دربارهٴ ذوالنّون فرمود: ﴿وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً﴾ آیهٴ 87 همان سورهٴ «انبیاء» ﴿فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ٭ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ﴾ که یک نیاز شخصی بود ﴿وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَی رَبَّهُ رَبِّ لاَ تَذَرْنِی فَرْداً وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ ٭ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَی﴾ اینها همه‌اش نشانهٴ آن است که اینها امور شخصی خواستند و ذات اقدس الهی هم جواب داد و وجود مبارک زکریا هم به این امر جازم بود پس ارث همین قبیل است, اما دربارهٴ ﴿وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ درست است که بدن حادثِ زمانی است اما ارواح را ذات اقدس الهی قبل از سماوات و ارض خلق کرده است وقتی قبل از آسمان و زمین باشد یعنی قبل از زمان است بالأخره زمینی می‌خواهد, یک منظومه شمسی می‌خواهد, یک حرکت زمین به دور خود می‌خواهد تا لیل و نهار پدید بیاید, یک حرکت زمین به دور شمس می‌طلبد تا ماه و سال پدید بیاید اگر نه شمس باشد نه قمر, نه ارض باشد نه سما زمانی در کار نیست در آن حوزه ارواح انبیا, ارواح مؤمنین اینها را خدا آفرید آن موجودات که قبل از آسمان و زمین‌اند فقط حادثِ ذاتی‌اند, مخلوق الهی‌اند, ممکن‌اند, فقیرِ محض‌اند و مانند آن اما سال و ماه بر آنها نگذشت اگر بساط آسمان و زمین هم جمع بشود که ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ این صحنه کاملاً برچیده بشود دیگر زمان و زمینی در کار نیست آن موجوداتی که قبل از زمان خلق شده بودند فقط حادث ذاتی‌اند این برای ارواح, اما ابدان البته حادث زمانی‌اند این ﴿وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ معنایش این نیست که من از ازل چیزی را آفریدم این «لیس» تام قبلاً صادق بود الآن «کان» تامّه ناقص است قبلاً چیزی لا شیء بود لا یَصدق علیه شیء بود سالبه به انتفاء موضوع بود الآن موضوعی پیدا شد و آن شیء است نه اینکه ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ معنایش این است که من تو را از عدم خلق کردم یعنی تو از چیزی خلق نشدی, خب.
پرسش:...
پاسخ: خب, آنجا با قرینه همراه است اگر اینجا چون ورثهٴ انبیا مشخص‌اند که علمای‌اند و امثال ذلک اما وقتی در قرآن کریم هیچ جا کلمهٴ ارث به معنای ارث النبوّه, ارث الولایه, ارث الامامه, ارث العلم, ارث الحکمه به کار نرفت همه جا ارث مال به کار رفت مخصوصاً دربارهٴ فرزند معلوم می‌شود که این ﴿یَرِثُنِی﴾ هم ارث مال است دیگر خود زکریا(سلام الله علیه) متعدّد بود نظیر اسماعیل صادق الوعد با اسماعیل ذبیح این باید مشخص بشود که چندتا زکریا بود و در کدام عصر زندگی می‌کردند این هم یک مطلب, و زکریا گفتند از نوه‌های هارون برادر موسای کلیم(سلام الله علیهما) بود مطلب دیگر, پسرعموهای زکریا اگر اسرائیلی بودند خود زکریا دیگر لازم نیست اسرائیلی باشد مطلب سوم, عیال زکریا چون همشیرهٴ مریم(سلام الله علیهما) بود اینها فرزندان سلیمان‌اند آل‌یعقوب‌اند اگر فرمود: ﴿مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾ به لحاظ همسر است این دو, اگر خود زکریا(سلام الله علیه) از آل‌یعقوب باشد باز هم این دعا صادق است برای اینکه می‌گویید نه تنها من, دودمان من, خاندان من می‌خواهم محفوظ باشد, اجداد من می‌خواهم محفوظ باشند تو وارث همهٴ اینها می‌توانی باشی.
پرسش: حاج آقا حضرت زکریا شوهرخالهٴ حضرت مریم است.
پاسخ: نه, شوهرخالهٴ حضرت عیسی بود خواهر مریم همسر حضرت زکریا بود اینها خواهر خواهر بودند و عیسی و یحیی(سلام الله علیهما) پسرخاله بودند و این داستانها هست که وجود مبارک یحیی در رَحِم مادر به عیسی در رَحِم مادر سلام عرض می‌کرد این در کتابهای ادبی و نظمی و شعری در شعرای پیشین هست به هر تقدیر اینها خواهر یکدیگر بودند و وجود مبارک زکریا شوهرخالهٴ عیسی بود نه شوهرخالهٴ مریم حالا اینها باید بحث تاریخی بشود اینها مهم نیست منظور آن است که اگر خود زکریا از آل‌یعقوب باشد باز درست است که ﴿یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾ اگر خودش از آل‌یعقوب نباشد پسرعموهای او باشند چون همسر او از آل‌یعقوب بود باز این تعبیر درست است که بفرماید: ﴿یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾ اما اینکه فرمود: ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾ اگر این سَمی به معنای هم‌نام باشد معلوم می‌شود نامی را که ذات اقدس الهی انتخاب می‌کند نامِ بابرکتی است و برخیها نقل کردند که یحیی عربی نیست أعجمی است معلوم می‌شود لغتی را که خدای سبحان او را انتخاب بکند چه تازی, چه فارسی قداست دارد یحیی اگر عربی است به عربی منتقل شده است نظیر «یَعیش» و «یَأمرُ» و امثال ذلک که اسمای بعضیهاست از فعل به اسم منتقل شده ولی گفتند یحیی اعجمی است این در اعرابش مشخص می‌شود اما اینکه فرمود من قبل از او برای او سَمی قرار ندادم اگر به این معنا باشد یعنی مَثیل و نظیری قرار ندادم برای اینکه وجود مبارک عیسی بعد از یحیی(سلام الله علیهما) به دنیا آمده اگر عیسی در دوران کودکی فرمود: ﴿آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً﴾ در دوران کودکی فرمود و ذات اقدس الهی دربارهٴ یحیی هم فرمود: ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ و مانند آن, چون وجود مبارک عیسی بعد از یحیی بود پس تا زمان یحیی کسی به این خصیصه مختص نشده بود که از یک پدر و مادر این‌چنینی به دنیا بیاید در دوران کودکی نبوّت بگیرد و سیّد حَصور باشد و مانند آن, اگر فرمود: ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾ از همین قبیل است حالا یا هم‌نام یا سَمی به معنای نظیر چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «مریم» دربارهٴ ذات اقدس الهی آمده است که آیهٴ 65 همین سور‌ه دربارهٴ ذات اقدس الهی این است که ﴿رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً﴾ خدا سَمی ندارد یعنی نظیر ندارد ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ است وجود مبارک یحیی هم مظهر ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ است و اما اینکه گفته شد او مظهر حیات است حیات دو قِسم است نظیر علم یک حیات ذاتی است که عین ذات اقدس الهی است یک حیات فعلی است که از احیای الهی انتزاع می‌شود بعضی از اسما اسمِ ذات و اسم فعل دوتاست نظیر قدرت, قدرت صفت ذات است و شئون قدرت, شُعب قدرت که خَلق و رزق و شفا و امثال ذلک باشد اینها قدرت نیستند اینها هر کدام نام خاص دارند دیگر قدرت ذاتی و قدرت فعلی نداریم اما علم همین «عین» و «لام» و «میم» این دو قسم است یک علم ذاتی داریم که عین ذات اقدس الهی است یک علم فعلی داریم که در مقام فعل است و از معلوم انتزاع می‌شود این در بحثهای امتحانی گذشت که خدا می‌فرماید ما یک عده را امتحان می‌کنیم ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ یا می‌فرماید شما خیال نکنید همین که گفتید ما مؤمنیم اکتفا بشود ما شما را می‌آزماییم به جبهه رفتن و امثال ذلک ﴿لِنَعْلَمَ﴾ که چه کسی صابر است چه کسی صابر نیست این ﴿لِنَعْلَمَ﴾, ﴿لِنَعْلَمَ﴾ در قرآن کم نیست این علم, علم فعلی است نه علم ذاتی. فتحصّل که بعضی از هم اسم ذات‌اند هم اسم فعل و در لفظ مشترک‌اند نظیر علم, نظیر اراده و مانند آن, بعضی اسما نه خیر صفت ذات نام خاص دارد و صفت فعل نام مخصوص, حالا اینجا ذات مقدس زکریا(سلام الله علیه) عرض کرد که من برای اینکه روشن بشود چه موقع این وعده وفا می‌شود علامت می‌خواهم اینکه زکریا(سلام الله علیه) عرض کرد ﴿رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً﴾ این همان طور که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید مناسب این است که بر زمان وفای به وعده حمل بشود دوتا احتمال دیگر هم داده شد یک احتمال از این دو احتمال قابل قبول هست اما احتمال دیگر مردود است آن احتمالی که قابل قبول هست تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) است که نظیر وجود مبارک حضرت ابراهیم که حضرت ابراهیم وقتی به ذات اقدس الهی عرض کرد ﴿أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَی﴾ خداوند فرمود: ﴿أَوَلَمْ تُؤْمِن﴾ عرض کرد ﴿بَلَی وَلکِن لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی﴾ این برای درجهٴ برتر و والاتر از کشف و شهود علامتی می‌خواهد این چیز بدی نیست بلکه خوب هم هست حالا این توضیح دارد که باید عرض بشود. احتمال بعدی که مردود است این است که وجود مبارک زکریا ـ معاذ الله ـ شک داشت که این حرف, حرف فرشته‌هاست یا حرف شیطان است جزء القائات شیطان است یا القای فرشته است چون شک داشت از خدا آیت و علامت طلب کرد این احتمال مردود است برای اینکه ذات اقدس الهی طبق آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» بیان کرد فرمود آیهٴ 39 سورهٴ «آل‌عمران» این بود ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَی مُصَدِّقاً﴾ خب اگر خدا بفرماید ما ملائکه را فرستادیم ملائکه به او بشارت دادند آن پیغمبر نتواند مَلَک را از غیر ملک, پیام ملک را از وسوسه و القائات شیطان تشخیص بدهد ـ معاذ الله ـ او پیغمبر است؟! با اینکه خدا بالصراحه فرمود ملائکه را ما فرستادیم ملائکه با او گفتگو کردند بشارت دادند او سخنی گفته ملائکه سخنی گفتند ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ﴾ پس این احتمال مردود است. سرّ مردود بودن این احتمال این است که ماها که گرفتار علم حصولی هستیم چه در حوزه چه در دانشگاه مطالب نظری را به وسیلهٴ بدیهی می‌فهمیم تصوّرات نظری را با تصوّر بدیهی می‌فهمیم, تصدیقهای نظری را با تصدیقهای بدیهی می‌فهمیم ما اگر مطلبی را شک داشتیم معنای کلمه‌ای را متوجه نشدیم ما را منتقل می‌کنند به بدیهی‌ترین مفهوم تصوّری و آن مفهوم وجود و عدم است وقتی به وجود و عدم رسیدیم دیگر برای ما شفاف می‌شود وجود یعنی هستی, عدم یعنی نیستی کسی ممکن است در عالَم باشد انسان باشد معنای هستی و نیستی را نفهمد اینکه نیست این بدیهی است از این بدیهیات ما مفاهیم نظری را کشف می‌کنیم این دربارهٴ تصوّرات, دربارهٴ تصدیقات هم ما هر مطلبی را برای اثبات بالأخره به اجتماع ضدّین و اجتماع نقیضین و امثال ذلک منتهی می‌شویم بعد به اینکه اجتماع نقیضین محال است بسنده می‌کنیم وقتی رسیدیم به اینجا که اگر فلان مطلب این‌چنین باشد که شما می‌گوییم مثلاً لازمه‌اش جمع نقیضین است جمع نقیضین هم که محال است یعنی یک شیء هم باشد هم نباشد در امتناع اجتماع نقیضین که یک قضیه اوّلی است هیچ شکّی نیست این سرمایه ماست اگر این را از آدم بگیرند هیچ درکی برای آدم نمی‌ماند پس ما یعنی بشرهای عادی در مفاهیم حصولی و علمهای عادی نظری را از بدیهی می‌گیریم این کارِ ماست در مسئلهٴ کشف و شهود هم بشرح ایضاً آنهایی که به سراغ کشف و شهود می‌روند در راه تهذیب نفس‌اند عده‌ای تمثّلات نفسانی گیرشان می‌آید هیچ, یک عده به دام القائات شیطانی می‌افتند این هم هیچ, یک عده از مثال منفصل طَرفی می‌بندند ولی مخلوط است مشوب است گاهی حق است گاهی باطل یعنی گاهی درست ارتباط پیدا می‌کنند گاهی مثلاً درست ارتباط پیدا نمی‌کنند اینها قابل اصلاح است انبیای الهی با کشف و شهود کار می‌کنند کشف و شهود اینها کشف و شهود اوّلی است نه بدیهی فضلاً از نظری, نظری احتیاج به برهان دارد و باید هم برهان اقامه کرد دوتا کار در مطالب نظری هست بدیهی برهان دارد ولی نیازی به برهان ندارد اجتماع ضدّین همهٴ ما می‌دانیم محال است این بدیهی است اوّلی نیست اجتماع مثلین محال است همهٴ اینها برهان دارند چون بازگشت اینها به اجتماع نقضین است نیازی به برهان ندارند دو دوتا چهارتا حتماً برهان دارد ولی نیازی به برهان ندارد این می‌شود بدیهی, اوّلی آن است که اصلاً برهان‌پذیر نیست مثل اجتماع نقیضین به هیچ وجه نمی‌شود اجتماع نقیضین را برهانی کرد پس ما یک اوّلی داریم یک بدیهی داریم یک نظری اینکه در کتابهای منطق از اجتماع نقیضین به مبدأ المبادی یاد می‌کنند سرّش همین است که او دلیل بدیهیها هم هست اگر اجتماع نقیضین نباشد اجتماع مثلین دلیلی بر محال‌بودنش نیست اجتماع ضدّین هم دلیل نیست دوتا ضد با هم جمع بشود مگر چطور می‌شود اگر ما اجتماع نقیضین نداشته باشیم هیچ راهی برای اثبات امتناع اجتماع ضدّین نداریم اما وقتی چون او را داریم می‌گوییم اگر اجتماع ضدّین بشود به اجتماع نقیضین برمی‌گردد چرا, برای اینکه اگر الف ضدّ باء است و باء ضدّ الف است چون الف ضدّ باء است وقتی آمد باء حتماً باید نباشد پس باء یقیناً نیست این یک, اگر باء موجود باشد الف حتماً نباید باشد چرا, چون باء ضدّ الف است و طارد الف است این دو, اگر الف و باء هر دو باشند یعنی الف هم هست هم نیست, باء هم هست هم نیست لذا بازگشت اجتماع ضدّین به اجتماع نقیضین است و چون اجتماع نقیضین مستحل بالذّات است اجتماع ضدّین هم مستحیل بالذّات این سرمایهٴ علوم حصولی ما, در کشف و شهود مشاهدات انبیا به منزلهٴ اوّلی است فضلاً از بدیهی شک‌بردار نیست اینها به منطقه‌ای می‌رسند که اصلاً باطل در آن منطقه نیست وقتی باطل در آن منطقه نبود شکّی هم در آن منطقه نیست اگر ما خواستیم دربارهٴ چیزی شک بکنیم الاّ ولابد باید دو امر باشد قد مرَّ غیر مرّ این مثال بازگو شد که اگر کسی خواست شک بکند در چیزی الاّ ولابد آنجا حتماً باید دو چیز باشد اگر وارد کتابخانه‌ای شدیم این کتابخانه کتابهای زیاد دارد یک میلیون کتاب دارد و همهٴ این کتابها هم قرآن است ما هر کتابی را از نزدیک یا دور ببینیم یقین داریم قرآن است دیگر چون اینجا غیر از قرآن چیز دیگر نیست اما اگر وارد کتابخانه‌ای شدیم که بعضی از قسمتهایش قرآن بود بعضی از قسمتهایش غیر قرآن آن وقت کتابی را ما از دور دیدیم اینجا جای شک است نمی‌دانیم که این قرآن است یا غیر قرآن باید برویم از نزدیک بررسی کنیم پس اگر در جایی دو شیء نبود فقط یک شیء بود آنجا اصلاً شک حضور ندارد انبیا(علیهم السلام) می‌رسند بالا می‌آیند, بالا می‌آیند تا به مقام مخلَصین آنجا اصلاً باطل نیست وقتی بطلان در آن منطقه نبود شیطان که در آنجا حضور ندارد تا القا بکند شیطنت تجرّدش تا تجرّدهای وهمی است دیگر به مرحلهٴ بالا بار نمی‌یابد آنجا جا برای شیطان و شیطنت نیست جا برای وهم و خیال نیست جا برای بطلان نیست هر چه هست حق است اگر در حوزه‌ای جز حق چیز دیگر نبود این پیغمبر هر چه را دید حق است اصلاً شک در آنجا وجود ندارد این از غرر روایات ماست که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همان جلد اول اصول کافی از صحابی نقل می‌کند که از وجود مبارک ظاهراً امام صادق(سلام الله علیه) می‌پرسد که انبیا از کجا می‌فهمند پیغمبر شدند؟ فرمود: «یوفّق لذلک» خب او توضیح می‌خواهد انسان وقتی به مقام نبوّت رسید به جایی می‌رسد که اصلاً از هیچ کسی شما سؤال می‌کنید به چه دلیل اجتماع نقیضین باطل است؟ چون می‌گوییم معلوم بالذّات است دیگر اوّلی بالذّات است نبیّ آن‌چنان است این یک بیان نورانی از وجود مبارک حضرت امیر است یک مطلب عمیقی از حضرت سؤال کردند حضرت بدون درنگ جواب داد آن شخص عرض کرد این مطلبِ عمیق علمی است شما چطور بدون مطالعه جواب دادی؟ حضرت فرمود چندتاست عرض کرد این انگشتهای شماست پنج‌تاست فرمود چرا فکر نکردی, عرض کرد خب چیز روشنی است من وقتی می‌بینم دست شما پنج‌تا انگشت دارد دیگر فکر کردن لازم ندارد فرمود معارف الهی نزد ما این طور است این «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» از همین قبیل است «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ» از همین قبیل است. خب, اگر نبی به جایی می‌رسد که در آنجا بطلان نیست چون بطلان منشأ شیطنت و وسوسه و وهم و خیال است در عقلِ ناب جا برای وهم و خیال و گمان و امثال ذلک نیست آنجا هر چه هست حق است اگر هر چه هست حق است جا برای شک نیست چون غیر از حق اگر چیز دیگری بود یعنی باطل آن‌گاه مطلبی که پدید می‌آمد جا برای شک بود ولی اگر در حوزه‌‌ای غیر از الف چیز دیگر نیست انسان هر چه می‌بیند یقین دارد که الف است دیگر در فضای وحی و نبوّت این‌چنین است اصلاً جا برای شک نیست وجود مبارک زکریا فرشته‌ها را می‌شناخت دیگر در دوران پیری آن حضرت بود فرشته‌ها آمدند بشارت دادند با او گفتگو کردند او سؤال کردند او سؤال کرد اینها جواب دادند بعد شک می‌کند که ـ معاذ الله ـ این حرف شیطان است یا حرف فرشته است پس احتمال سوم بیّن‌الغی است.
پرسش: اینجا ندا به معنی گفتگو است؟
پاسخ: بله دیگر گفت چگونه؟ گفتند: ﴿قَالَ کَذلِکَ قَالَ رَبُّکَ﴾ اینها همه گفتگوست دیگر چطور شده, گفتند: ﴿کَذلِکَ﴾ یعنی امر این‌چنین است بعد خطاب کردند به زکریا ﴿قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ خدای تو این پیام را فرستاده که دادن فرزند به پدر و مادر فرتوت و نازا بر من آسان است اینها همه گفتگوست دیگر.
پرسش: راجع به حضرت آدم سور‌ه آوردید خب, مقام پیغمبری را داشت و بعد دچار وسوسه شیطان شد.
پاسخ: آن در عالَم قبل از نبوّت بود در آن سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت در یک عالَم دیگری بود اولاً, هنوز به زمین نیامدند و قبل از نبوّت حضرت آدم(سلام الله علیه) بود ثانیاً, چون دارد که ﴿اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً﴾ هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم در سورهٴ مبارکهٴ «طه» جریان نبوّت حضرت آدم بعد از هبوط الی الأرض است نه آنجا, آنجا یک حساب خاصّ خودش را دارد به هر تقدیر زکریایی که دوران فراوانی از نبوّت را پشت سر گذاشت هرگز در گفتگوی خود با فرشته‌ها شک نمی‌کند که این فرشته بود, خب.
پرسش: حاج آقا نماز خواندن با وحی نازل شدن چطور جمع می‌شود؟
پاسخ: اینکه گفتگو آسان است دیگر این کلام آدمی نیست که نماز را باطل کند که.
پرسش: اینکه حرفهایی زکریا در چند جای قرآن به وجه‌های مختلف ذکر کرده شاید نقل به مضمون است خب ایرادی وارد بشود اگر بگوییم همان حرف را نقل می‌کند چرا مختلف شده.
پاسخ: نقل به مضمون اگر باشد چه ایرادی دارد؟
پرسش: ایرادش این است که خب کمی سست می‌شود پایه‌های آن.
پاسخ: نه, آنها یقیناً نقل مضمون است برای اینکه عِبری و عربی و تازی و اینها یکسان نبود که تمام گفتگوهایی که وجود مبارک موسای کلیم با فراعنه داشت به زبان عِبری و سریانی و امثال اینها بود انبیای دیگر که عربی سخن نمی‌گفتند همهٴ اینها نقل به مضمون است ولی ذات اقدس الهی آن مضمون را امینانه و صادقانه نقل می‌کند یک, پس منقول حق است نقلْ معجزه است دو, طرزی قالب‌بندی کرده که احدی نمی‌تواند آن مضمون را به این لفظ در بیاورد, خب.
پرسش: ترک أولاهای انبیا به خاطر چیست؟
پاسخ: ترک اُولیٰ ندارند که, اگر مقام برتری برای آنها فرض بشود یعنی انبیا چون ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ یک, ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ دو, ممکن است وقتی پیغمبری را با پیغمبر دیگر(علیهما السلام) می‌سنجند چون آن اوّلی اعلم و افضل از دومی است کارِ دومی بالقیاس به اوّلی مثلاً ترک اُولیٰ باشد چون اینها که یکسان نیستند که اگر بالصراحه فرمود: ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ یک آیه, ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ آیهٴ دیگر آن وقت کارهای اینها را که ما به یکدیگر می‌سنجیم می‌بینیم این کار نسبت به کاری که فلان پیامبر برتر انجام داده‌اند مثلاً در درجهٴ متوسط قرار دارد.
پرسش:...
پاسخ: بله, آنجا سه قسمت بحث شد در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بود سه قسمت بحث شد در هر سه قسمت عصمت وجود مبارک پیغمبر محفوظ بود, خب.
﴿قَالَ کَذلِکَ﴾ یعنی آن فرستاده گفت امر این‌چنین است و خدای متعال فرمود که آسان است ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾, ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً﴾ علامت قرار بده, علامتی که ذات اقدس الهی قرار می‌دهد آیت خداست دیگر این آیت, معجزه درجاتی دارد گاهی حرف‌زدن معجزه است که کسی که قدرت بر تکلّم ندارد عادتاً قادر بر تکلّم بشود بر اساس خرق عادت این تکلّم معجزه است یک, گاهی عجز از تکلّم معجزه است یعنی کسی که قدرت بر تکلّم دارد عادتاً با حفظ همهٴ دستگاه گویش او عاجز از گفتن بشود این دو, قسم سوم آن است که نه تکلّم معجزه است نه عجز از او, کلام معجزه است نه تکلّم این سه قسم را ذات اقدس الهی در قرآن کریم بیان کرده آنجا که تکلّم معجزه است یعنی کسی که طبق جریان عادی عاجز از حرف‌زدن است و دیگران هم که در این شرایط‌اند عاجز از حرف‌زدن‌اند ولی او به طور فصیح سخن می‌گوید ﴿إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً﴾ اگر عده‌ای گفتند: ﴿کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً﴾ برای آنکه عادت بر این نیست که یک کودکِ گهواره‌ای بتواند سخن بگوید این را ذات اقدس الهی به حرف در می‌آورد این تکلّم می‌شود معجزه وجود مبارک زکریا با حفظ همهٴ عناصر دستگاه گویشی او از حرف‌زدن ماند و این هیچ نقص پزشکی و طبّی نداشت به دلیل اینکه هر چه خواست مناجات بکند می‌توانست, نماز بخواند می‌توانست, ذکر بگوید می‌توانست اما می‌خواست با مردم حرف بزند نمی‌توانست این می‌شود معجزه, کاری که بر خلاف عادت است و از هیچ کس ساخته نیست می‌شود معجزه, گاهی قسم سوم است مثل کلام پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) این ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾ این کلام یعنی قرآن این معجزه است هیچ کس نمی‌تواند مثل این کلام بیاورد در اینجا وجود مبارک زکریا آیت خواست تا به استقبال شکر الهی برود خب من باید بفهمم چه موقع این وعده انجاز می‌شود که وظیفهٴ خودم را انجام بدهم این کجا و آن تردید کجا اینکه گفتند که شما ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُم﴾ یک بخش, بخش عملی است یک بخش, بخش علمی فرمود این پایینها نباشید یک, این میانه‌ها هم نباشید دو, سعی کنید بالا بروید دسترسی به مراتب برتر داشته باشید این سه, ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُم﴾ خدای سبحان خیلی از مسائل اخلاقی و حقوقی را ذکر کرده گفته اگر کسی نسبت به شما بد کرد شما هم می‌توانید بد کنید نه باید بد کنید ﴿مَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا﴾ این امر به اعتدا در مقام توهّم حَذر است یعنی می‌توانید نسبت به او پاسخ مماثل بدهید ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ﴾ اما ﴿وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ﴾ اگر ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ﴾ این اتاق میانی است این کلاس میانی است بالاتر از عدل, احسان است ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾ خدا مرحوم صاحب جواهر را غریق رحمت کند یک عبارت تندی مرحوم صاحب حدائق در بعضی از عبارت چون ایشان از عبارتهای تند زیاد دارد نسبت به علمای اصولی چند جا عبارت تند داشت نسبت به علما و بزرگان اصولی مرحوم صاحب جواهر در بخشی از این جواهر می‌فرماید اگر نبود آیهٴ پایانی سورهٴ «نحل» این قلم می‌توانست جواب صاحب حدائق را بدهد وگرنه ما هم بالأخره می‌توانیم حرف بزنیم چون در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «نحل» کما مرّ این است که ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ﴾ اما ﴿وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ﴾ فرمود اگر نبود آیهٴ پایانی سورهٴ مبارکهٴ «نحل» ما هم صاحب حدائق را سرِ جایش می‌نشاندیم خب این طور که با علما حرف نمی‌زنند که خب این معنایش این است که ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾ عدل واجب است ولی بالاتر از عدل هم کمالی هست دیگر قرآن هم آیاتی دارد, درجاتی دارد شما نه تنها در مسائل عملی آن بالا را بگیرید در مسائل علمی هم آن بالا را بگیرید, خب زکریایی که پیرمرد شد عمری را با فرشته‌ها گذراند بیاید بگوییم که این ـ معاذ الله ـ شک کرده این حرفی که می‌بیند این شک کرده که حرف کیست خب این را شما در تفسیر فخررازی ببینید در تفسیر نمی‌دانم دیگری می‌بینید و بعد آنها هم تا حدودی رد کردند اما در کلمات بزرگان شیعه این طرز تفکر را هرگز نمی‌بینید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:20

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی