display result search
منو
تفسیر آیات 7 تا 10 سوره اسراء _ بخش دوم

تفسیر آیات 7 تا 10 سوره اسراء _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 30 دقیقه مدت قطعه
  • 45 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 7 تا 10 سوره اسراء _ بخش دوم"
همیشه آنچه را که قرآن گفته است تاریخ همان را کشف می‌کند
انسان هر کاری که می‌کند بالاصاله برای خودش است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً ﴿7﴾ عَسَی رَبُّکُمْ أَن یَرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیراً ﴿8﴾ إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً ﴿9﴾ وَأَنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴿10﴾

در جریان سقوط بنی‌اسرائیل به وسیلهٴ بندگان الهی که فرمود: ﴿بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ﴾ اثبات اینکه این عباد، این بندگان، بندگان ویژه‌اند، مردان الهی‌اند کار آسانی نیست. گاهی ممکن است در طول تاریخ مردان الهی بر اینها مسلّط بشوند نظیر آ‌نچه که بر یهود بنی‌نضیر و بنی‌قریظه و بنی‌قینقاع و یهود خیبر این چهار گروه گذشت، گاهی هم ممکن است یک افراد طاغی و باقی بر اینها مسلّط بشوند نظیر آ‌نچه که بخت‌نصر بابلی بر این اسرائیلیها مسلّط شد.
از کلمهٴ ﴿بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ﴾ از این تعبیرات نمی‌شود استفاده کرد که این عباد، مردان الهی بودند زیرا نه واژهٴ بعث قداست دارد یک، نه انبعاث مقدس است دو، نه قرینهٴ داخلی مساعد است این سه. کلمهٴ بعث همان طوری که در موارد متبرّک استعمال می‌شود نظیر ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ و مانند آن در جای تلخ و زشت هم به کار رفته است برای اینکه درباریان فرعون به او گفتند ﴿أَرْجِهِ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِی الْمَدَائِنِ حَاشِرِینَ﴾ یعنی موسی و هارون(سلام الله علیهما) را فعلاً قصه‌شان را به تأخیر بینداز مهلت بده و بفرست به دنبال ساحران شهر و روستا تا آنها بیایند مقابله کنند پس بعث در جای تلخی به کار رفته است. انبعاث هم در جای تلخ به کار رفته است مثل همان عقر ناقهٴ صالح که ﴿إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا ٭ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْیَاهَا﴾ .
مطلب سوم این است که قرینهٴ داخلی مساعد نیست که اینها مردان الهی بودند چون دارد که ﴿وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ چه بار اول، چه بار دوم این شورشیان که وارد شدند برای ویران کردن بساط بنی‌اسرائیل اینها وارد مسجد می‌شوند، ﴿لِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً﴾ مسجد را ویران می‌کنند چه اینکه جای دیگر را هم ویران می‌کنند در تاریخ هم دارد که اینها وارد شدند و تورات را سوزاندند ـ معاذ الله ـ خب این کار که کار مردان الهی نیست. قهراً به قرینه داخلی اینکه اینها ﴿وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ این «لام» را باید به این معنا ذکر کرد که «عباداً مقهورین لنا» «مسخّرین لنا» «مأمورین لنا» و مانند آن نه «عباداً خالصین لنا» این بندگان خالص ما بودند این‌‌چنین نیست بلکه مقهور ما بودند، مأمور ما بودند از طرف ما مبعوث شدند.
مطلب دیگر اینکه بعضی از سؤالها مناسب با بحث نیست ولی استثنائاً حالا این را ذکر می‌کنیم سؤالی که وقت دیگران هم گرفته نشود. قرآن مثلاً تاریخ را نقل کرد که با پیشرفت علم و قضایای علمی مناقض است قرآن هرگز از مطلب نقیض علمی ذکر نکرده است قرآن آنچه را که بیان می‌کند همین مربوط به جریان آدم(سلام الله علیه) از نظر انسانی تا کنون است که یک چند قرنی بیش نیست.
جهان‌بینی‌های قرآن که روزانه تحقیقات آن را دارد کشف می‌کند یک مطلب جهان‌بینی عقلی که در قرآن باشد و تاریخ بر خلاف او گواهی داده باشد که ابدا چنین چیزی نیست بلکه همیشه آنچه را که قرآن گفته است تاریخ همان را کشف می‌کند. و اما در جریان نسلهای کنونی در اعصار و امصار روزی هم، یک وقت هم کتاب شریف خصال مرحوم صدوق همین‌جا خوانده شد که ایشان روایت نقل می‌کند که قبل از آدم، آدمی بود الف آدم بود، الف عالم بود یا ثمانیة عالم بود ما الآن هشتمین عالم را داریم تجربه می‌کنیم در روایات ما هست که هزار آدم آمد و منقرض شد عالمهایی آمدند و رخت بربستند ما در هشتمین عالم هستیم سخن از هزار میلیارد نیست، سخن از میلیارد میلیارد نیست سخن از رقم و عدد نیست که تا انسان بگوید که از نظر دین مثلاً تاریخ جهان یک میلیارد سال است و ما الآ‌ن یک میلیارد و نیم کشف کردیم یا پنج میلیارد کشف کردیم تاریخی برای این کُرهٴ خاک مشخص نیست برای اینکه، اینکه در آن روایت دارد «ألف آدم» که آن روز خواندیم حالا هر دوره‌ای چند میلیون سال طول کشید که روشن نیست.
مطلب مهم که حالا بعد در پیش داریم شما یک سؤال علمی بکنید که هم خودتان ثواب ببرید هم مجلس را به فیض برسانید مطلب مهمّی که ما در پیش داریم این است که اسلام دین کامل است این همه شبهاتی که شده چهارتا شبهه طرح نشدهٴ پاسخ نداده آنها را مطرح کنید در آن آیه ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾.
خب، در تتمّه سؤالات ما به اینجا می‌رسیم زمخشری این را نقل کرده، بعد در تفسیرهای بعدی هم آمده که وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «ما أحسنت إلی أحد ولا أسأت ثم تلی هذا الآیه» یا «ما أحسنت إلی أحد ولا أسأت ثم تلی الآیه» حضرت فرمود شما نسبت به هیچ کسی احسان نکردید نسبت به هیچ کسی بدی نکردید بعد این آیه را خواند که ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ یعنی انسان هر کاری که می‌کند بالاصاله برای خودش است حتی اگر کسی را کُشت وقتی کسی را کُشت غیر از اینکه او را از حیات دنیا محروم می‌کند بعد هم این مظلوم در قیامت دادخواهی می‌کند به ثواب خودش می‌رسد و به بهشت می‌رسد، اما این شخص برای ابد دارد می‌سوزد ﴿مَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً﴾ این شرّ کجا آن شرّ کجا، این ضرر کجا آن ضرر کجا احسان هم همین طور است حالا بر فرض کسی درمانگاهی ساخته چهارتا بیمار را معالجه کرده اینها را برای یک مدت محدود مورد احسان قرار داده خودش در مدت نامحدود احسان می‌بیند این احسان کجا آن احسان کجا.
بنابراین ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ﴾ این را هم زمخشری نقل کرده، هم دیگران نقل کردند، هم بعضی از مفسّران شیعه نقل کردند، هم مفسّران اهل سنت نقل کردند که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) آن جمله را فرمود بعد این آیه را قرائت کردند.
این جریان ﴿أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ﴾ ممکن است که نسبت به خودشان شدید نباشد ﴿بَأْسُهُم بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ﴾ نباشد با هم متحد باشند آنها که ﴿بَأْسُهُم بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ﴾ است اختلاف داخلی دارند در اثر بی‌عقلی است که ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وقُلُوبُهُمْ شَتَّی ذلِکَ بَأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَعْقِلُونَ﴾ برای اینکه ﴿بَأْسُهُم بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وقُلُوبُهُمْ شَتَّی ذلِکَ بَأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَعْقِلُونَ﴾ اینها با هم اختلاف داخلی دارند ولی نسبت به دیگر بیگانه‌ها متحد خواهند بود این ﴿أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ﴾ می‌سازد که با خودشان هم اختلاف داشته باشند، می‌سازد که نه با خودشان اختلاف نداشته باشد ولی اگر بندگان خاصّ الهی باشند بر اساس ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ نسبت به خودشان مهربان‌اند، نسبت به دیگران ﴿أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ﴾اند.
اما جریان اینکه این گروه وقتی مسلّط شدند همیشه مردان ناصالح‌اند یا همیشه مردان صالح‌اند این چیزی نیست این گاهی صالح‌اند گاهی طالح و اگر در جریان رجعت یا در جریان ظهور حضرت(سلام الله علیه) به این آیه استشهاد شده است و این آیه را بر آن قسمت تطبیق کردند مثل بعضی از تطبیقهایی که در روزهای قبل هم بیان شد این تطبیق تمام عناصر محوری آیه نیست تطبیق آن خطوط کلی است که خدای سبحان عده‌ای را بر ظالم مسلّط می‌کند گاهی بر اساس بخش پایانی سورهٴ مبارکه یا میانی سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است که فرمود: ﴿کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً﴾ که ظالم و مظلوم «کلاهما فی النار» منتها یکی بر دیگری مسلّط می‌شود یک وقت است نه، ذات اقدس الهی مؤمنین را بر کفّار مسلّط می‌کند ﴿یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾ و مانند آ‌ن، پس تطبیق گاهی به لحاظ همهٴ عناصر محوری آیه است که ظالمی بر ظالم مسلّط می‌شود، گاهی نه مؤمنی بر ظالم مسلّط می‌شود.
مطلب دیگر این است که در بحث دیروز که اشاره شد کفّار متّحد شدند و باعث شکست مسلمین شدند یعنی کفار متّحد شدند بخشی از مسلمانها را از پا درآوردند ولی هرگز در برابر اسلام کاری از آنها ساخته نیست این بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله علیه) این را در کتاب ارث وسائل نقل کرده است که کافر از مسلمان ارث نمی‌برد آنجا این حدیث شریف «لا ضرر و لا ضرار فی الإسلام» قبلاً نقل شد بعد به دنبال او در روایت دیگر حدیث «الإسلام یعلو ولا یعلیٰ علیه» نقل می‌شود این دوتا قاعده، این دوتا روایت در کنار هم در وسائل در باب ارث ذکر شده که نه ضرر و زیانی در اسلام هست و نه شکست و انهزامی همیشه اسلام پیروز است.
در برابر اسلام، سراسر عالم متّحد بشوند نمی‌توانند اسلام را از بین ببرند برای اینکه کلام خداست، دین خداست ﴿هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ﴾ «هو الغالب» هست و ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ نمی‌توانند مثل این بیاورند و مانند آن.
اما اگر بخواهند بعضی از مسلمانها را از پا دربیاورند بله با اتحاد می‌توانند مثل اینکه در جریان جنگ اُحد همین طور شد دیگر. سرّ شکست خوردن برخی از مجاهدان جنگ احد این بود که صریحاً با بیان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مخالفت کردند حضرت بالصراحه دستور داد که این سنگر را حفظ بکنید، آن مرز را حفظ بکنید آ‌نها از پشت‌سر نیایند الآن شما وقتی به مدینه مشرّف می‌شوید به زیارت اُحد می‌روید کاملاً آن دهنهٴ کوه پیداست، خب کسی از آن پشت کاملاً می‌تواند از آن دهنه خودش را وارد این صحنه اُحد بکند حضرت فرمود این دهنه را شما حفظ بکنید اگر غنیمتی هم باشد من به شما می‌دهم و اگر دیدید اینها شکست خوردند تا مرز مکه نزدیک شدند باز شما این دهنه را وِل نکنید اینها برای این غنیمت صریحاً با دستور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مخالفت کردند، خب چنین قومی البته شکست می‌خورد و اگر به دستور اسلام عمل بکنند جنگ احزاب چند برابر جنگ احد بود و نتوانستند کار از پیش ببرند ولو متحد باشند و اگر ذات اقدس الهی از قرآن، از اسلام به عنوان معجزه یاد کرد یعنی جمیع قدرتهای بشری در برابر او عاجز است ولو متحد هم باشند معنای معجزه این است.
بنابراین «الإسلام یعلو و لا یعلیٰ علیه» این اصل کلی است، اما مسلمین اگر اختلاف پیدا کردند خب گاهی شکست می‌خورند اتحاد یک چیز حقیقی است نظیر یک چوب بزرگ و یک چوب کوچک، یک سنگ بزرگ و یک سنگ کوچک، خب یک سنگ بزرگ در اختیار آنهاست و آنها می‌زنند ولی این اگر به قدرت غیبی تکیه کند که «الإسلام یعلو و لا یعلیٰ علیه» خواهد بود.
مطلب بعدی مربوط به ﴿أَکْثَرَ نَفِیراً﴾ است ﴿أَکْثَرَ نَفِیراً﴾ می‌سازد با اولاد فراوان، می‌سازد با نسل زیاد ولو اینکه هر خانواده‌ای دوتا فرزند بیشتر نداشته باشد این ﴿أَکْثَرَ نَفِیراً﴾ معنایش این نیست که هر کسی چندتا فرزند داشته باشد معنایش این است که جمعیتشان زیاد می‌شود ولو به این نحو که هر کسی مثلاً دوتا فرزند داشته باشد، اما حالا تکثیر نسل که ذاتاً مطلوب است، محبوب است، «انی اباهی بکم الامم» شرایطش چیست آن را باید شرایط کارشناسی و فقهی و حقوقی معیّن بکند اگر جامعه‌ای بتواند بهداشت خودش، آموزش و پرورش خودش، امنیت خودش را تأمین بکند «انی اباهی بکم الامم» اما اگر جامعه‌ای بخواهد تولید نسل بکند بهداشت را بدهد به دیگری و آموزش و پرورش را بدهد به دیگری امنیت را بدهد به دیگری آنها هم شانه خالی کنند در چنین شرایطی که «انی اباهی بکم الامم» نیست اگر جامعه‌ای باشد، عصری باشد، مصری باشد آدم بتواند نیازهای خودش را یا با دولت یا با ملت یا با هماهنگی یا با توزیع کار «او ما شئت فسمّه» تأمین بکند، خب بله «انی اباهی بکم الامم» اما اگر بدون تکثیر نسل مزاحم خود اوست عده‌ای باید معتاد بشوند، عده‌ای باید سارق بشوند عده‌ای باید مزاحم بشوند، عده‌ای باید بی‌درس بشوند، خب در چنین صورتی که چنین اطلاقی ندارد «انی اباهی بکم الامم» ولو بچه‌هایتان معتاد دربیاید. این ﴿أَکْثَرَ نَفِیراً﴾ ناظر به آن قسمت نیست.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ این دوّمی را هم مثل اوّلی می‌داند اما ﴿عَسَی رَبُّکُمْ أَن یَرْحَمَکُمْ﴾ راه امید را باز کرده است اصل کلی این است که ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ چندین قضیه برای بنی‌اسرائیل نقل کردند همه‌شان قابل تطبیق است برای اینکه اصل کلی این است که ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ ﴿وَإِن تَعُودُوا نَعُدْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آن آیه مطرح شده بود.
حالا می‌رسیم به آن مطلب اصلی و آن این است که ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ حالا این را فکر بکنید و آن سؤالات عمیق، اشکالات عمیقی که به اسلام شده که یا جلوی اقوم بودن او را می‌گیرد یا جلوی قیّم و قائم بودن او را می‌گیرد.
ادّعای قرآن کریم این است که ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ حالا یا «للملّة التی» یا «للطریقة التی هی أقوم» یعنی بهترین دین، بهترین طریقه، بهترین مکتب، بهترین روش را قرآن هدایت می‌کند و چون یک کتاب تربیتی است علم را، تعلیم کتاب و حکمت را با تزکیه همراه می‌کند مسئله تبشیر را که تقریباً صبغهٴ تزکیه دارد کنار آ‌ن تعلیم یادآوری می‌کند ﴿وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ﴾ به آنها بشارت می‌دهد که ﴿أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً﴾ و همچنین این مطلب را هم بشارت می‌دهد که ﴿وَأَنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾ این ﴿أَعْتَدْنَا﴾ هم قبلاً بحث شد که از «عَتَد» است یا از «عَدّ» است یعنی تبدیل شد به «تاء» هم «اِعداد» درست است هم «اِعتداد» هم «أعتد» درست است هم «عدّ» «أعدّ» که مضاعف باشد، اما «عتد» هم چون به همین معناست دیگر لازم نیست ما بگوییم اصلش «أعددنا» بود بعد «أعتدنا» تبدیل شد.
جامع هر دو تبشیر است این تبشیر را گاهی در قبال انذار قرار می‌دهند ﴿مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾ این یک، گاهی در خصوص مورد انذار به کار می‌برند مثل ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ دو، گاهی در جامع مشترک بین تلخی و شیرینی به کار می‌برند مثل اینجا سه. آنجایی که تبشیر در مقابل انذار است همین معنای خاصّ متعارف را دارد که خبرهای مسرّت‌بخش و شیرین‌کنندهٴ کام از او به مژده یاد می‌شود بشارت است و خبر تلخ‌کامی که تلخ‌کامی می‌آورد از او به انذار یاد می‌کنند، گاهی در خصوص خبر تلخ بشارت به کار می‌رود مثل ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ گاهی هم در جامع مشترک. آنجا که در خصوص تلخ‌کامی به کار رفته است مثل ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ گفتند این یک رنج و شکنجه روحی است مثل کسی که در امتحانات رفوزه شده به او می‌گویند تبریک عرض می‌کنیم این تبریک می‌گوییم اهانتی است، تحقیری است نسبت به این شخصی که در امتحان رفوزه شد این هم به اصطلاح در کتابهای ادبی می‌گویند تهکّم از تهکّم با های هوّز یعنی تحقیر کردن، مسخره کردن و مانند آن. این ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ گفتند از باب تهکّم است.
لکن لطیف‌ترش همان معنایی بود که باز در بحثهای قبل گذشت و آن این است که اصلاً تبشیر به معنای خبر شیرین‌کنندهٴ کام نیست خبر عادی تبشیر نیست، اما خبری که در بَشَره اثر کند، بَشره را باز کند یا ببندد این می‌شود تبشیر. خبرهای شیرین بَشره را بشّاش می‌کند، آدم را می‌خنداند، باز می‌کند تبشیر است خبرهای غم‌بار بَشره را دِژن می‌کند، گرفته می‌کند، منقبض می‌کند، آثار اندوه در چهره پیدا می‌شود هم این تبشیر است حقیقتاً، هم آن تبشیر است حقیقتاً منتها حالا شهرت در این است که خبر نشاط‌آور را اصطلاحاً می‌گویند تبشیر وگرنه معنای لغوی تبشیر درباره خبر خاصی است که در بَشره اثر بگذارد یا تلخ یا شیرین. فرمود: ﴿وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ اینکه ﴿الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ﴾ بشارتشان این است که ﴿أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً ٭ وَأَنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ﴾ اینکه ﴿أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾.
اما عمده این بحث محوری است که ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ ما باید مواظب باشیم در اینکه این آیه را معنا می‌کنیم هرگز تورات را، انجیل را، صحف انبیای قبلی را، زبور داود را تحقیر نکنیم برای اینکه مشترکات بین انبیا فراوان است، مشترکات بین کتابهای آسمانی فراوان است، مشترکات بین اعتقادات و اخلاقیات و خطوط فقهی و حقوقی فراوان است، اگر گفته شد ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ قبلاً داشتیم که ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ﴾ معلوم می‌شود مطالب قرآن به عنوان ﴿مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ﴾ مطرح است.
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم داشتیم که وقتی نام بسیاری از انبیا(علیهم السلام) را برد فرمود: ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ نه «بهم اقتده» فرمود به هدایتی که ما به اینها دادیم به همان هدایت اقتدا کن. معلوم می‌شود هدایت انبیا یکی است، ملت انبیا یکی است، روش انبیا یکی است منتها «بعضها فوق بعض» که ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ در یک راستاست «بعضها فوق بعض»اند بنابراین اگر گفته شد ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ یعنی تورات این‌‌چنین است، انجیل این‌‌چنین است، صحف ابراهیم این‌‌چنین است، زبور داود این‌‌چنین است منتها «بعضها فوق بعض» و قرآن مهیمن بر آنهاست، هیمنه دارد، سلطنت دارد، سلطان همه کتابها قرآن است، سیطره‌دار بر همه صحف قرآن است این اصل محفوظ است وگرنه خطوط کلی همه اینها در یک راستا هستند پس نباید به این فکر باشیم که قرآن را با تورات بسنجیم بگوییم تورات این نقص را دارد قرآن کامل است، خیر تورات محرّف که تورات نیست، انجیل محرّف که انجیل نیست، صحف محرّف که صحف نیست اگر صحف اصیل بود، تورات اصیل بود، انجیل اصیل بود این ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که شروع شد در چند آیه قبل فرمود: ﴿وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدیً لِّبَنی إِسْرَائِیلَ﴾ در طلیعهٴ سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» آنجا هم گذشت که ما به اینها تورات و انجیل دادیم اینها برای هدایت مردم‌اند در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» آیه سه این‌‌چنین بود ﴿نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ ٭ مِن قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾ آنها هم برای هدایت مردم آمدند ﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾.
بنابراین هم تورات ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است، هم انجیل ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است، هم قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است، هم کتب انبیا و صحف انبیای دیگر. ما اگر خواستیم بگوییم ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ یعنی اسلام در برابر مکتبهای دیگر ﴿یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ و دینی هم که انبیا آوردند اسلام است برابر همان آیه‌ای که در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» گذشت یعنی آیه نوزده سورهٴ «آل‌عمران» این بود ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ خدا یک دین دارد و آن اسلام است البته شریعت و منهاج فرق می‌کند که زیرمجموعه همین اسلام است «و بعضها فوق بعض»اند برای اینکه انبیا «بعضها فوق بعض»اند «بعضها فوق بعض» این اسلام را درک می‌کنند و می‌آورند و مراحل کامله را طیّ می‌کنند ولی نسبت به تودهٴ مردم فرق نمی‌کند حالا وجود مبارک حضرت امیر است و دارد که «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ» خود حضرت امیر نسبت به انبیای دیگر، اولیای دیگر برتر اما چقدر از او استفاده شد؟ مردم چقدر از قرآن مدد می‌گیرند؟ خود قرآن نسبت به تورات و انجیل سلطنت دارد، مهیمن است، ﴿مُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾ اما مردم چقدر از این قرآن مدد می‌گیرند؟
بنابراین عنصر محوری بحث این است که «الإسلام بما أنه اسلام یعلو و لا یعلیٰ علیه» مکاتب فراوانی در برابر اسلام هست هر مکتبی آن بُعد اثباتی خود را از رهبران الهی گرفتند، بعد بُعد نفسانی هم به او افزودند و دینی که طبع اینها بپسندد ارائه کردند بعضیها هم به دنبال گناه مشروع‌اند یعنی می‌خواهد لذایذ آنها تأمین بشود، صبغهٴ دینی هم داشته باشد، محفلهای اینها هم تأمین بشود، خب این جز هوا و هوس چیز دیگری نیست، اگر اشکالی هست اشکال عقلی مربوط به اعتقادات باشد یا اخلاقیات باشد یا فقه و حقوق باشد همان عقلی که اصل دین را پذیرفته با همان مبانی جهان‌بینی الهی ثابت کرده است بشر یک موجود ابدی است از راه دور آمده و مهاجر سفر ابد است و برای ابدیت کالا می‌خواهد با همان مبانی اگر کسی اشکال کرده دین جواب می‌دهد، اما اگر کسی «منطقع الأول»، «منقطع الآخر» انسان را از اول قطع کرده، از آخر قطع کرده و مرگ را پوسیدن دانسته نه از پوست به درآمدن این خواسته‌های خودش را می‌خواهد تأمین بشود این را باید توجیه کرد اول انسان این نیست که شما می‌گویید، انسان آن نیست که آزمایشگاه موش بخواهد مشکلات او را حل کند خیلی از چیزهاست بیماریهایی است که انسان دارد با آزمایشگاه موش و امثال موش حل نمی‌شود شما با این ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ را این بیماری را با کدام آزمایشگاه موش می‌خواهید حل کنید؟ آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است که اگر کسی به نامحرم طمع کرده است ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ با کدام آزمایشگاه حیوانی و موشی این بیماری حل می‌شود؟ آنکه گرایشهای سیاسی دارد در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» گذشت به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود یک عده در مدینه هستند که می‌گویند شاید اسلام شکست بخورد، مشرکین دوباره بیایند ما چرا رابطه‌مان را با مشرکین تیره بکنیم شاید پیغمبر رفت میدان و از جبهه سالم برنگشت اینها خیال کردند ﴿ظَنَنتُمْ أَن لَن یَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَی أَهْلِیهِمْ أَبَداً﴾ اینها آن گوشه می‌ایستند می‌گویند وقتی پیغمبر رفته به میدان سالم برنمی‌گردد، خب با این فکر در سورهٴ «مائده» فرمود اینها یک ارتباط مرموزی با مشرکین دارند ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَی اللّهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَی مَا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ﴾ اینها که می‌گویند شاید روزی رژیم برگردد قرآن اینها را در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود اینها مریض‌اند خب این‌گونه از مرضها که با آزمایشگاه موش حل نمی‌شود اینها بسیاری از افرادی‌اند که اینها طب را با بیطاری اشتباه کردند اینها خیال می‌کنند طبیب‌اند خب آن کسی که با آزمایشگاه موش مشکل موشها را حل می‌کند با همان بیماری حالا آن قرصها را یا کمتر یا بیشتر ولی اصلش یکی است این در حقیقت بیطار است و نه طبیب این چطوری این مرضها را حل می‌کند؟
اول باید روشن کرد که انسان یک موجود ملکوتی است، «چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم» این یک و مرگ هم این نیست که چون بدن فرسوده می‌شود انسان می‌میرد، مرگ این نیست که اینها می‌گویند انسان چون دستگاهش فرسوده شد ناچار مرگ پیش می‌آید این شعر بر اساس حکمت متعالیه ابطال کرده است که
جان عزم رحیل کرد و گفتم برو گفتا چه کنم خانه فرو می‌آید
غالباً مرگ را این می‌دانند چون بدن نمی‌تواند نیازها را برطرف کند بین روح و بدن فاصله می‌شود، اما دین می‌گوید خیر این روح مدتی در این خانه بود این خانه الآن کلنگی شد جای دیگر خانه ساخت علاقه‌اش نزد آن خانه است سری به این خانه نمی‌زند این خانه را تعمیر نمی‌کند این خانه را رها کرد این خانه دارد خراب می‌شود چون صاحب‌خانه دارد می‌رود خانه فرو می‌ریزد نه چون خانه فرو می‌ریزد صاحب‌خانه می‌رود این فکر کجا، این فکر کجا. این‌‌چنین نیست که
جان قصد رحیل کرد گفتم برو گفتا چه کنم خانه فرو می‌آید
بلکه به خانه باید گفت که چرا فرو می‌ریزی؟ او می‌گوید چون صاحب‌خانه جای دیگر خانه ساخته مرا رها کرده آن دید کجا، این دید کجا، آن مکتب کجا، این مکتب کجا ما اگر انسان را بشناسیم، جهان را بشناسیم آن‌گاه می‌فهمیم ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ شما حالا اشکالات عمیقی که در این راستا ممکن است مطرح بشود نظر شریفتان باشد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 30:55

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی