display result search
منو
تفسیر آیات 16 تا 19 سوره اسراء_ بخش اول

تفسیر آیات 16 تا 19 سوره اسراء_ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 19 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 16 تا 19 سوره اسراء _ بخش اول"
اگر حبّ دنیا شد «رأس کلّ خطیئة» است، اگر حبّ آخرت شد «رأس کلّ حَسنه» است
امر تکوینی ذات اقدس الهی به طرف عصیان نیست آن امرش به طرف نعمتهای الهی است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً ﴿16﴾ وَکَمْ أَهْلَکْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَکَفَی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً ﴿17﴾ مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً ﴿18﴾ وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُوراً ﴿19﴾
جریان هدایت و ضلالت را بازگو فرمود، فرمود: ﴿مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْهَا﴾ منشأ آن اهتدا و ضلالت حبّ آخرت و دنیاست یعنی اگر کسی هدفمند بود مقدّمات را طرزی تنظیم می‌کند که به هدف برسد و اگر هدفمند نبود آن هدف را رها می‌کند به فکر این ابزار است.
اینکه فرمود: ﴿مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْهَا﴾ منشأ آن اهتدا و این ضلالت همین حبّ دنیا و حبّ آخرت است اگر حبّ دنیا شد «رأس کلّ خطیئة» است، اگر حبّ آخرت شد «رأس کلّ حَسنه» است فرمود: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ﴾.
اما نکته‌ای که مربوط به بحثهای قبل بود که فرمودند: ﴿وَکَمْ أَهْلَکْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ﴾ یعنی این اِهلاک از قوم نوح شروع شد برای اینکه طوفان از آنجا شروع شد بعد عذابهای دیگر. قبل از نوح یا برای اینکه تاریخ مدوّنی نمانده است که قبلاً اشاره شد یا برای آن است که زندگی مردمِ قبل از نوح بسیط بود آن‌چنان طغیانگری مشهود نبود و آن‌چنان عذابی هم نمی‌آمد لکن این احتمال دوم را نمی‌شود تقویت کرد برای اینکه از زمان حضرت آدم(سلام الله علیه) برادرکُشی دیگر به عنوان یک رُخداد ظهور کرده است شاید آنها هم به عذاب الیم گرفتار شدند لکن تاریخ مدوّن در کار نیست.

اما اینکه احتمال جناب زمخشری را آدم تقویت کند ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا﴾ این احتمال تقویت بشود به وسیله آیه 44 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این سخن هم ناصواب است برای اینکه جناب زمخشری می‌گوید این ﴿أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا﴾ یعنی امر کردیم به فِسق و این مجاز است و منظور این است که ما اینها را متنعّم کردیم تا اینکه اینها بیراهه بروند. آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آمده یعنی آیه 44 انعام که فرمود: ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَتَّی إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً﴾ این استدراج در نعمت است که مطابق است با آن دو آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که در بحثهای قبل اشاره شد. در سورهٴ «توبه» آیه 55 این بود که ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ چه اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیه 85 هم به همین مضمون است ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ یعنی این استدراج است ما اگر خواستیم اینها را به عذاب الیم گرفتار کنیم سرگرمشان می‌کنیم برای اینکه اینها چندین‌بار اوامر الهی، دستورات عقلی، دستوارت نقلی به اینها رسید اعتنا نکردند این یک، ما اینها را در فشار قرار دادیم با ضَرّا آزمودیم، با فقر آزمودیم، با بیماری آزمودیم بلکه به هوش بیایند نشد ما وقتی اینها را ﴿أَخَذْنَاهُم﴾ چرا تضرّع نکردند، ناله نکردند در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» دارد ما اینها را آزمودیم در سختی قرار دادیم که ﴿تَضَرَّعُوا﴾ ضراعت، تضرّع، ناله، لابه کنند برگردند این هم نشد، خب پس ما اینها را با سرّا آزمودیم نشد، با ضرّا آزمودیم نشد، با دلیل عقلی هدایت کردیم نشد، با دلیل نقلی هدایت کردیم نشد با دلیل نقلی هدایت کردیم نشد دیگر جلوی اینها را باز گذاشتیم تا از همین راه اینها را عذاب بکنیم.
این سخن جناب زمخشری بالأخره توجیه‌پذیر نیست یعنی بسیار دشوار است.
پرسش: ممکن است که این امر، امر تکوینی باشد؟
پاسخ: نه، امر تکوینی که ﴿فَفَسَقُوا فِیهَا﴾ ندارد که امر تکوینی ذات اقدس الهی به طرف عصیان نیست آن امرش به طرف نعمتهای الهی است که خب در آیه 44 سورهٴ «انعام» این‌‌چنین است و آیات دیگر این‌‌چنین است.
پرسش: امر خداوند فقط مخصوص مترفین است دیگر؟
پاسخ: نه، همان این چون درباره قَریه سخن شد آیات سه طایفه بود دیگر درباره مترفین یک وقت است که مقاومتی در برابر انبیاست که مترفین پیشگام در این جهت‌اند که آن را در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» یا «فاطر» خواندیم که وقتی انبیا می‌آمدند ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ﴾ این سرمایه‌داران و مترفین و مرفّهین‌ بی‌درد هستند در برابر انبیا می‌ایستند این یک، در قیامت هم ﴿إِذَا أَخَذْنَا متْرَفِیهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ﴾ این دو.
این دو طایفه مخصوص مترفین است اما اینجا سخن از قریه است معلوم می‌شود مردم این آبادی، مردم این شهر یا مردم این روستا یک عده مترف‌اند، یک عده دنباله‌رو این دنباله‌رو همانهایی هستند که ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ و همینهایی هستند که در جهنم می‌گویند ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ ٭ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ که خدا در جواب می‌فرماید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ که این هم بحثش گذشت که همچنین مستکبری عذابش دو برابر است زیرا ضلّ و أضلّ، هم آن مستضعف عذابش دو برابر است برای اینکه هم گناه کرد و هم به دنبال یک عده افراد مستکبر رفت و درِ خانه اهل‌بیت را بست، اگر این مستضعفین به دنبال آن مستکبرین حرکت نکنند که رهبران الهی خانه‌نشین نمی‌شوند در آن تحلیل آیه خدا فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ هم عذاب شمایِ مستضعف دو برابر است، هم عذاب آن مستکبران برای آنکه شماها باعث تقویت آنها شدید اگر شما آنها را تقویت نمی‌کردید که ائمه خانه‌نشین نمی‌شدند پس شما دوتا گناه کردید یکی اصل عمل را مرتکب شدید مثلاً مِی‌گساری را یکی اینکه رهبران الهی را رها کردید به دنبال طغیان‌گرها راه افتادید. در چنین فضایی قَریه آلوده است لذا می‌فرماید: ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً﴾ معلوم می‌شود مُترفین طوری‌اند که حاکم بر قریه‌اند و مستضعفین دنباله‌رو همان مستکبران‌اند وگرنه اگر مستضعف دنباله‌رو آن مستکبر نباشد و دنبال انبیای الهی باشد در همه مواردی که سخن از عذاب الهی است می‌فرماید ما آل لوط را، آل نوح را، آل فلان را نجات دادیم آنجا که ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ یک عده را نجات دادند در جریان غرق فراعنه یک عده را نجات دادند، در جریان خَسف قارون یک عده را نجات دادند هر جا عذاب الهی می‌آید عاقلانه و معصومانه کار می‌کند این‌‌چنین نیست که عذاب الهی بیاید بگوید تَر و خشک ندارد آنجا که معجزه است، آنجا که کرامت است همین عذاب الهی که آمد دَم و خون را بر نیل مسلّط کرد پیروان حضرت موسای کلیم از دریا آب می‌گرفتند می‌خوردند آب گوارا بود، فراعن از همین دریا آب می‌گرفتند خون بود آن بادِ تند و صرصر هم این‌‌چنین بود این طور نبود که کرامتها و معجزه‌ها بگویند ما خشک و تَر نمی‌شناسیم.
اما حوادث طبیعی و رخدادهای طبیعی مطلب دیگر است ولی آنجا که سخن از وحی است و کرامت است و معجزه است کاملاً خشک و تر می‌شناسد.
پرسش: موضوعیت مترفین در کلام حضرتعالی
پاسخ: نه، منظور این است که مُترفین زمامدار این فساد و فِسق و فجور بودند اینها «ضلوا واضلوا» آن مستکبرین هم به دنبال اینها راه افتادند لذا فرمود چون مترفین رهبری ضلالت این قریه را به عهده داشتند یک، خودشان گمراه بودند و مُضلّ بودند ضالّ و مُضلّ بودند و مردم هم به دنبال اینها راه افتادند این قریه آلوده شد لذا ما این قریه را ویران می‌کنیم اینکه فرمود: ﴿فَحَقَّ عَلَیْها﴾ نه «علیهم» ﴿فَدَمَّرْنَا﴾ نه «دمّرناهم» تدمیر قریه است حقّ علی القریه است معلوم می‌شود قریه آلوده شد وگرنه در همه موارد که ذات اقدس الهی بخواهد عذاب خاصّی بر اثر کرامت یا معجزه ایجاد بکند حتماً بین مؤمن و کافر فرق می‌گذارد.
مطلب دیگر اینکه یک وقت است که عذاب در حدّ اقتضاست آن با توسّل، با شفاعت، با دعا و مانند آن حل می‌شود این در حدّ اقتضاست، اما یک وقت است که به حدّ سبب تام رسیده است اگر به حدّ سبب تام برسد در این‌گونه از موارد تعبیر می‌کنند «حقَّ» یعنی «ثبت» و «لَزِم» اگر «حقّ و ثبت» یعنی «لا یبدّل و لا یردّ» این همان است که در صحنهٴ قیامت در اشراط الساعه ﴿إِذَا السَّماءُ انشَقَّتْ﴾ دارد ﴿وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ﴾ یعنی «حقَّ علی الأرض أن تشقّ فتنشق» اگر «حقّ الأمر»، اگر «ثَبَت الأمر»، اگر «لَزِم الأمر» دیگر «لا یردّ و لا یبدّل» اینها دیگر مهلتهای لازم را ذات اقدس الهی به اینها داده است.
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» یا سایر سُوَر فرمود ما اینها را با فقر و فلاکت می‌آزماییم بلکه به راه بیایند، با رفاه و نعمت می‌آزماییم بلکه به راه بیایند، با ادلهٴ عقلی هدایت می‌کنیم بلکه به راه بیایند، با ادلهٴ نقلی هدایت می‌کنیم بلکه به راه بیایند اگر همه این چهار راه را طی کردیم و به راه نیامدند آن‌گاه ﴿حَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ﴾ این ﴿حَقَّ﴾ یعنی «ثَبت» یعنی «لَزِم» دیگر «لا یردّ و لا یبدّل».
پرسش: قرائت «أمّرنا» که روایت هم دارد که «أمّرنا» بیشتر موارد.
پاسخ: خب آن تقریباً به تفسیر شبیه‌تر است که چرا قریه آلوده می‌شود برای اینکه مترفین را خدای سبحان تأمیر کرده یعنی «جعلهم آمرین» سِمت فرمانروایی به اینها داده این سِمت فرمانروایی به اینها داده یعنی در نظام تکوین اینها قدرتی پیدا کردند یک عده را هم به دنبال خودشان آوردند نظیر فراعنه این آن قرائتی که شده است تقریباً به تفسیر برمی‌گردد «آمرنا» قرائت شده «أمَّرنا» قرائت شده اینها به تفسیر برمی‌گردند «أمَّرنا» یعنی تأمیر کردیم یعنی آنها را أمیر کردیم «أمّر زیداً» یعنی «جعله أمیرا» ما اینها را امیر کردیم، خب این مترفین آنها بر اساس قرینه فرمودند برای اینکه سخن از قریه است اما طرف خطاب مترفین‌اند معلوم می‌شود اینها امیر قریه‌اند اینها فرمانروای قریه‌اند که مردم این محل حرف آنها را گوش می‌دهند قریه آلوده می‌شود، خب.
پرسش:...
پاسخ: این توجیه شد که این زمینه‌اش همین است آنکه زمخشری را وادار کرده یا دیگران را وادار کرده که چهار قول بگویند وقتی که خدای سبحان محلّی را بخواهد ویران کند راهش این است این به صورت قضیه حقیقیه است، به صورت قضیه کلیه است یعنی هرگز خدای سبحان محلّی را ویران نمی‌کند مگر از این راهها اول امر می‌کند اگر پذیرفتند که پذیرفتند، اگر نپذیرفتند باز مهلت می‌دهد، توبه می‌کنند باز انحای گوناگون هدایت می‌کند، می‌آزماید بلکه به راه بیایند.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر آنچه که زمخشری را وادار کرده که آن راه بی‌حاصل را برود همین است دیگر، آنچه که زمخشری را وادار کرده بعد جناب فخررازی می‌گوید آیه در کمال ظهور است ولی من نمی‌فهمم چرا زمخشری اصرار می‌کند که بگوید «إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً» «أمرنا مترفیها بالفسق ففسقوا» در حالی که این‌‌چنین نیست هیچ وقت خدای سبحان قریه را آن اصلِ حاکم را که خواندیم برای همین بود یک طایفه از آیات قرآنی جزء محکمات قرآن است مشخص می‌کند ﴿وَمَا کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرَی إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ﴾ ، ﴿لَمْ یَکُن رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَی بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ﴾ ، ﴿مَا یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذَابِکُمْ إِن شَکَرْتُمْ﴾ ، ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ﴾ این چند آیه مجموعاً یک طایفه است که اصل حاکم را مشخص کرده که نظام اوّلی بر رحمت و عنایت است یک، هرگز خدای سبحان قصد اهلاک ندارد دو، اما اگر یک وقت چه موقع خدای سبحان قریه را به هلاکت می‌رساند؟ آن وقتی که آزمون به نصابش برسد آنها همه این نصابها را پشت‌سر بگذارند، این پیام آیه است.
پرسش: برای فرار از این اشکال «أمرنا» را جواب «اذا» نگرفته صفت گرفته برای قریه.
پاسخ: بله، اصلاً آن قرائت ثابت نشده آن تفسیر است در حقیقت، در حقیقت سرّ اینکه ﴿أَمَرْنَا﴾ را «أمّرنا» خواندند برای اینکه کسی سؤال نکند که مترفین بیراهه رفتند چرا قریه را ویران کرده این سؤال برای همیشه هست اما این سؤال از متن آیه جواب خود را می‌گیرد دیگر لازم نیست ما ﴿أَمَرْنَا﴾ را «أمّرنا» یا «آمرنا» بخوانیم ایشان برای اینکه به این سؤال پاسخ بدهند که خب «فان قلت» مترفین بیراهه می‌روند چرا کلّ قریه فاسد می‌شود؟ گفتند برای اینکه این مترفین امیر قریه‌اند «أمّرنا» مترفی را یعنی «جعلنا المترفین اُمراء» ما تأمیر کردیم آنها را امیر کردیم آنها به امارت رسیدند فرمانروا شدند قریه را آلوده کردند، خب این از خود این قریه معلوم می‌شود که این مستضعفان به دنبال آن مستکبران‌اند و کلّ محل را آلوده می‌کنند به همان دلیل سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و «فاطر» که مستضعفین در جهنم به خدا می‌گویند اینها ما را گمراه کردند ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ خدا می‌فرماید نه خیر ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما تحلیل نمی‌کنید، درست بررسی نمی‌کنید شما هم دوتا گناه کردید آنها هم دوتا گناه کردند آنها معصیت کردند یک، شستشوی مغزی دادند تبلیغ سوء کردند دو، «ضلوا وأضلوا» چون دوتا گناه کردند دوتا کیفر دارند شما هم دوتا گناه کردید یکی اینکه اصل آن عمل را مرتکب شدید، یکی اینکه رهبران الهی را خانه‌نشین کردید به دنبال اینها راه افتادید آخر شما که یک گناه نکردید که، اگر یک گناه بکنید بله عذابتان کمتر است اما گناه شما اگر بیشتر نباشد کمتر نیست.
خب، آن وقت ﴿وَکَمْ أَهْلَکْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَکَفَی بِرَبِّکَ﴾ این ﴿وَکَفَی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً﴾ این هشداری است برای امّت فعلی که الآن هم خدا خبیر است تنها توجیه آن قریهٴ هلاک‌شده نیست تا کسی بگوید که مترفین گناه کردند و به هلاکت رسیدند مستضعفین چرا؟ تا بگوییم خدا خبیر است، بصیر است می‌داند که مستضعفین هم دوتا گناه کردند این ضمن اینکه آن سؤالِ ضمنی را پاسخ می‌دهد هشداری هم برای نسل کنونی است که خدا خبیر است، بصیر است، اگر خدای ناکرده شما هم مثل این مترفین بیراهه بروید، کجراهه بروید همین عذاب هست منشأ اینها هم حبّ عاجله است.
﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً ٭ وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُوراً﴾ بالأخره مردم دو قِسم‌اند یک عده گرفتار دنیا هستند که نقد است، عاجل است شتابزده می‌آید و شتابزده هم می‌رود از دنیا به عاجله یاد می‌شود در برابر قیامت که از او به آخرت یاد می‌شود یا آجل با «الف» و «همزه» یاد می‌شود عاجل، عاجله در قرآن کریم در برابر قیامت است که گاهی از او به آخرت و گاهی به قیامت یاد می‌شود در سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» آیه 20 و 21 این است ﴿کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ٭ وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انسان» آنجا هم آیه 27 این‌‌چنین آمده است ﴿إِنَّ هؤُلاَءِ یُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَیَذَرُونَ وَرَآءَهُمْ یَوْماً ثَقِیلاً﴾ که عاجله در برابر یوم وَزین یعنی قیامت قرار می‌گیرد.
خب، این ﴿بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ﴾ یعنی حُبّ دنیا و این منشأ کلّ خطیئه هم هست حالا ذات اقدس الهی بر اساس آن سعهٴ رحمتش دو تعبیر دارد که نشانه آن رحمت و امتنان الهی است درباره دنیازده‌ها به صورت فعل مضارع ذکر کرد که نشان استمرار است. درباره آخرت دیگر فعل مضارع نیاورد به فعل ماضی بَسنده کرد. درباره دنیا فرمود: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ﴾ یعنی سنّت او، سیرهٴ او، روش او، زندگی او، خطّ‌مشی او دنیاخواهی است نه «أراد العاجلة» بلکه ﴿یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ﴾، ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ﴾ اگر کسی سنّت و سیرت و خطّ‌مشی‌اش دنیاست این باید بداند که ما دوتا قضیهٴ جزئیه داریم هیچ قضیه کلیه در اینجا نیست یکی اینکه هر اندازه که خودمان مصلحت بدانیم می‌دهیم یک، دو اینکه هر کسی را که خودِ ما مصلحت بدانیم می‌دهیم پس این دوتا قضیه جزئیه آبِ خالص را روی دست دنیاطلبان و دنیاخواهان می‌ریزد این‌‌چنین نیست که ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ﴾ به آن برسد، هر کسی ﴿یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ﴾ به آن برسد این‌‌چنین نیست تازه آنهایی هم که می‌رسند هر اندازه که بخواهند برسند نیست ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ﴾ نه «ما أراد» یا «یرید» این یک، ﴿لِمَن نُّرِیدُ﴾ نه «کلّ من یرید العاجله» این دو خیلیها هستند که به دنبال دنیا می‌روند خسرالدنیا و الآخره‌اند خیلیها هستند که برای مراحل بالاتر می‌دوند این‌‌چنین نیست.
پس هر کسی مُحبّ‌ دنیا بود یرید وصف استمراری او،‌ خطّ‌مشی او دنیاخواهی بود این باید بداند که گاهی اصلاً نمی‌رسد، گاهی هم بر فرض برسد آن مقداری که خودش می‌خواهد به او نمی‌دهند، ‌پس ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا﴾ یعنی در عاجله ﴿مَا نَشَاءُ﴾ نه «ما أراد» ﴿لِمَن نُّرِیدُ﴾ نه «لمن أراد» ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً﴾ این روسوزی می‌شود بالأخره.
افرادی که جهنمی‌اند دو قسمت‌اند یا موقفشان در جهنم دو قسمت است یا تعذیبشان در جهنم در دو فرصت است گاهی روسوزی است، گاهی درون‌سوزی یا به لحاظ آن گناهانشان این‌‌چنین است یک ﴿یَصْلَی النَّارَ﴾ داریم، یکی ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ داریم «یصلی» که فعلی ثلاثی مجرّد است این روسوزی است آن ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ که باب تفعیل است درون‌سوزی و روسوزی با هم است می‌بینید یک وقت چیزی را نانی را روسوزی می‌کنند دیگر مغزپخت نیست کسی گناه کرده معصیت کرده اما این‌‌چنین نیست که کفر رفته باشد درون او این ﴿یَصْلَی النَّارَ﴾ است می‌سوزانند، بدن او را می‌سوزانند، جسم او را می‌سوزانند عذاب هم می‌بینند اما بالأخره او کافر نیست معصیت‌کار است یک وقت است نه،‌‌ ـ معاذ الله ـ این معصیت رفته درون او شده کفر این دیگر درون‌سوزی و بیرون‌سوزی است می‌شود ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ این همان است که‌ ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ این نار الله برای آن ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ است آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و امثال «نساء» آمده است ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ بدن می‌سوزد، پوست می‌سوزد، ‌دست می‌سوزد این برای دست و پای تبهکار و معصیتکار و امثال ذلک کفار هم یکسان نیستند همه کافرها هم یکسان نیستند.
بنابراین گاهی ﴿یُصَلی﴾ است، گاهی ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ است اینجا سخن از ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ نیست، سخن از درون‌سوزی نیست سخن از روسوزی است برای اینکه سخن از کفر نیست سخن از دنیاخواهی است معصیت کرده، حرام‌خواری کرده و مانند آن ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ﴾ نه اینکه «ما شاء»‌ ﴿لِمَن نُّرِیدُ﴾ نه آنها «أراد» ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ﴾ که «یصلیٰ» این شخص آن جهنم را گذشته از اینکه مذمّت هم می‌شود،‌ مدحور و مبعّد و دور از ساحت رحمت و دور از ساحت عزّت است این مدحور در برابر مقرّب است بعضیها مقرّب‌اند، نزدیک‌اند بعضیها مدحور‌ند و دورند.
اما ﴿وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ﴾ لازم نیست «یرید» باشد هر کس یک کار خوب هم بکند یک وقت است خطّ‌مشی انسان خوب است او خب «طوبی لهم و حُسن مآب»‌ آن دیگر بهترین بهره را برده است، اما اگر نه به آن حدّ نیست که خط‌ّ‌مشی او آخرت باشد یک کار خوب هم بکند بالأخره این‌‌چنین نیست که این یک دانه کار خوب بی‌اثر باشد یک‌دانه کار خوب را جزا می‌دهد فضلاً از کسی که خطّ‌مشی‌اش خیر و رحمت باشد.
﴿وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ﴾ اما این می‌شود حُسن فاعلی،‌ حُسن فعلی هم لازم است ﴿وَسَعَی لَهَا﴾ برای آخرت سعی بکند اما این یک دانه کاری هم که می‌کند باید به دردخور باشد ﴿وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا﴾ نه «سعیهُ» نه تلاش و کوشش خودش را بکند تلاش و کوشش آخرت‌پسند را بکند یک وقت است کسی عرق می‌ریزد، تلاش و کوشش می‌کند اگر نام او را در جایی نبردند اول گِلهٴ او شروع می‌شود این معلوم می‌شود «سعی لها سعیهُ‌» شد نه ﴿سَعْیَهَا﴾ ‌مسجد ساخته، حسینیه ساخته ‌دلش می‌خواست که اسمش را آنجا ببرند یا اول اسمش را ببرند همین بازیها عرق ریخته،‌ زحمت کشیده، دو سه سال کار کرده دنبال این بود که اسمش را ببرند این «سعی للمسجد» اما «سعیه» نه «سعیها» ‌اما نه یک کارگر ساده است «قربة الی الله» آجر می‌آورد، «قربة الی الله» سنگ می‌آورد،‌ «قربة الی الله» شن و ماسه می‌آورد اصلاً به این فکر نیست که اسم او را ببرند، نام او را ببرند، جایی در تابلو بنویسند نه خیر کم هست اما «سعی الآخره»‌ است نه سعی خودش را بکند این کاملاً فرمود ما این را قبول می‌کنیم.
«و من أراد الآخرة و سعی للآخرة سعی الآخرة»‌ سعیِ‌ قیامت‌پسند اینکه می‌بینید مرحوم فیض در محجّه دارد یا قبلش غزّالی در احیاءالعلوم دارد که اگر یک امام جماعتی خواست ببیند که واعظ،‌ امام جماعت، یک عالم دینی که خدماتی را در شهری یا روستایی ارائه می‌کند ببیند برای خداست یا نه؟ اگر رقیبی وارد شد مردم به دنبال او رفتند این را رها کردند اگر بگوید خدا را شکر که این خدمت را تاکنون ما انجام می‌دادیم الآن این برادر ما انجام می‌دهد این معلوم می‌شود در تمام این مدت تحت ولایت خدا بود و برای خدا کار می‌کرد، ‌اما اگر گِله‌اش از همین‌جا شروع بشود عجب مردم خوش‌استقبال و بدرقه هستند، این خدمات ما را پشت‌سر گذاشتند، ما را رها کردند، به دنبال تازه‌وارد رفتند این معلوم می‌شود در این مدت تحت ولایت دیگری بود این حرفی است که این علمای اخلاق گفتند ما یک میزان خوبی به ما دادند دیگر. سعیِ آخرت‌پسند ولو یک‌دانه، ‌ولو یک‌دانه هم باشد خدا فرمود ما قبول می‌کنیم اینجا دیگر «یرید» ‌نیست که فعل مضارع باشد و استمرار داشته باشد مرتباً باید برای آخرت کار بکنیم هر کس شد،‌ اگر یک‌دانه را خدا بدون پاسخ نمی‌گذارد، خب اگر فعل مضارع باشد و استمرار باشد و خطّ‌مشی این باشد به طریق اُولیٰ. «و من أراد الآخرة و سعیٰ للآخرة سَعْیَ الآخرة» آن وقت آن ﴿لَّیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی﴾ ‌با این توجیه می‌شود که انسان به اندازه سعی‌ای که کرده است نتیجه می‌بیند اما سعیِ خودش نه، سعیِ آخرت‌پسند خودش هم می‌داند که بالأخره که سعی خودش است یا سعی آخرت‌پسند است دیگران موظف‌اند تشویق بکنند اما این ببینید ما موظفیم دیگران را احترام بکنیم، علما را احترام بکنیم، مؤمنین را احترام بکنیم اما آنها موظف‌اند احترام نخواهند ما به کسی احترام می‌کنیم که احترام نخواهد این طبع بشر است به ما گفتند کسی که زحمت کشیده مسجد ساخته، حسینیه ساخته دعا کنید، تشویق کنید این بیان نورانی پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) است «من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عزّ و جل» به این مضمون در روایات ما هست خب کسی زحمت کشیده احسان کرده به حوزه، به دانشگاه، به ملت، به دولت خدمت کرده.خب آدم دعا می‌کند تشویق می‌کند این وظیفهٴ ماست اما او نباید توقّع داشته باشد او سعی‌اش للآخره باشد ما هم باید به این ادبِ دینی مؤدّب باشیم دیگر به ما هم گفتند شما دعا کنید،‌ تشویق کنید به او گفتند تو توقّع نداشته باش ﴿وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا﴾ اینها حُسن فعلی، حُسن فاعلی‌اش هم که ﴿وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ هست یعنی معتقد باشد چون اگر حُسن فعلی تنها باشد اثر ندارد ﴿فَأُولئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُوراً﴾ ما تشکر می‌کنیم این بالاترین نعمت است که خدای سبحان شاکر باشد از کسی این گذشته از آن بهشت و نعمتهایی که به عنوان ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ مطرح است این یک لذّت معنوی است و لذت روحی است که ذات اقدس الهی به چنین مردانی عطا می‌کند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:37

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی