display result search
منو
تفسیر آیات 31 تا 33 سوره اسراء

تفسیر آیات 31 تا 33 سوره اسراء

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 12 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 31 تا 33 سوره اسراء"
هر کس از حکمت برخوردار بود از خیر کثیر متنعم است
جریان جاهلیت زدایی جریان رعایت حق اولاد جریان رعایت حق والدین حرمت عقوق والدین و مانند آن اینها جزء حکمت است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبیرًا ﴿31﴾ وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبیلاً ﴿32﴾ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانًا فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُورًا﴿33﴾

قرآن کریم که معلم کتاب و حکمت است که فرمود: ﴿وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ مصادیق حکمت را هم در قرآن کریم مشخص فرمود اصل حکمت را خیر کثیر دانست یک، و هر کس از حکمت برخوردار بود از خیر کثیر متنعم است این دو، حکمت به اصطلاح قرآن کریم غیر از حکمت به اصطلاح حوزه و دانشگاه است هم حکمت نظری هم حکمت عملی همه را در بر می‌گیرد هم جهان بینی الهی حکمت است هم کلام حکمت است هم فقه حکمت است هم اخلاق حکمت است هم حقوق حکمت است الآن بسیاری از این معارف حکمت نظری و حکمت عملی را در این تقریباً بیست آیه ذکر می‌کنند بعد می‌فرمایند ﴿ذلِکَ مِمّا أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ اینها حکمت است بنابراین جریان جاهلیت زدایی جریان رعایت حق اولاد جریان رعایت حق والدین حرمت عقوق والدین و مانند آن اینها جزء حکمت است در جاهلیت یک سلسله کارهایی می‌شد که الآن بین‌الغی بودن آنها روشن است یک سلسله جاهلیتهایی هم در عصر نو حاصل است که اینها برای بعضیها جاهلیت بودن آنها روشن است و برای بعضیها هم روشن می‌شود در جریان قتل اولاد فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ﴾ که این در سه فصل ارائه می‌شد که دو فصلش در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» اشاره شد یک فصلش هم در سورهٴ مبارکهٴ «تکویر» مطرح است که ﴿إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ﴾ و همچنین در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آنچه که در این سوره یعنی سوره «اسراء» بیان شده است مشابه آن فصل دوم سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است در سورهٴ «انعام» آن قتلهای سفیهانه را که بچه‌ها را قربانی بتها می‌کردند تحریم کرده که ﴿قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ یک نوع سفاهت است بخش دیگرش هم کشتن فرزندان بود در اثر هراس از فقر و گرسنگی آنجا فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ﴾ که این «من» برای تعلیل است اینجا هم که می‌فرماید ﴿ لاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ﴾ معادل فصل دوم سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است نه فصل اول که قتل بچه‌ها را به عنوان قربانی بتها تشریح کردند در اینجا می‌فرماید این خِطْأً کبیر است گفتند بین خِطْأً و خَطَأ فرق است چه اینکه بین خِطْأً و أخطَأ فرق است البته این فرق فرق قالبی است گاهی هم ممکن است هر کدام از اینها در جای یکدیگر استعمال بشوند ولی بین خِطْأ و خَطَأ فرق است آن ا«أخطأ» که فعل اِفعال است از خَطَأ مشتق است نه از خِطْأً خَطَأ آن است که انسان کاری را اراده کرده است که آن کار بد نیست ولی اشتباهاً در مقام فعل برخورد بدی شد مثل قتل خَطَئی «خِطْأ» آن است که از اول قصد کار بد دارد در جریان فرعون فرمود کار فرعون و درباریان فرعون خِطْأ است اینها خاطی‌اند قتل اولاد خِطْأً است برادران یوسف اقرار کردند که ما خاطئ بودیم آن خاطئ بودن برادران یوسف که حضرت را به چاه انداختند خاطئ بودن درباریان فرعون که این ‌طور بنی اسرائیل را ﴿ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ﴾ ذبح می‌کردند خاطئ بودن کسانی که خشیة املاق فرزندانشان را می‌کشتند از خِطْأً است که فرمود: ﴿ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْئاً کَبِیراً﴾ اما اگر کسی اراده کار خیر داشت یا اراده مباح داشت ولی یک برخورد بدی پیش آمد آن می‌شود خَطَأ که قتل خَطَأ همین است در بحثهای قتل خَطَأ در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که ﴿وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا﴾ کذا اما خَطأ حکمش چیست آنجا مشخص شد که اگر فعل به فاعل اسناد پیدا کرد که فاعل اراده داشت کاری را انجام بدهد منتها در عمل موفق نشد به جای اینکه کار را در موضع «الف» انجام بدهد در موضع «باء» ناخواسته انجام داد این فعل به این فاعل اسناد دارد فعل اگر به فاعل اسناد داشت این نحوه اسناد یا عمد است یا شبه عمد است یا خَطَأ که باب حدود و دیات عهده‌دار این کارند اما اگر فعل به فاعل به هیچ وجه اسناد نداشت مستند نبود به فاعل به این شخص و این شخص مورد فعل بود نه مصدر فعل این فعل برای او نیست نه عمد است نه شبه عمد نه خطا اگر یک راننده‌ای برابر اصول رانندگی دارد راه خودش را با سرعت مجاز می‌رود یک موتور سواری دوچرخه سواری عابر پیاده‌ای رعایت نکرد خودش را به اتومبیل زد و آسیب دید و کشته شد این قتل نه عمد است نه شبه عمد نه خطا آن راننده هیچ بدهکار نیست چون این راننده و اتومبیلشان مورد فعل‌اند نه مصدر فعل اما اگر راننده یا عمداً یا شبه عمد یا خَطأ اراده کرد این راه را با این سرعت برود در حالی که نباید می‌رفت و در معرض رفت و آمد عابران و امثال عابران بود این می‌خواست به راه خود ادامه بدهد ولی به دیگری برخورد کرد و زد این فعل به این فاعل اسناد دارد وقتی فعل به فاعل اسناد داده شد آن وقت کارشناس باید مشخص کند که عمد بود یا شبه عمد یا خطا فتحصل اگر فعل منقطع الارتباط بود از شخص این شخص می‌شود مورد فعل نه مصدر فعل اینجا نه عمد است نه شبه عمد نه خطا و هیچ بدهکار نیست اما اگر فعل به فاعل اسناد داده شد کارشناس باید مشخص کند که به کدام نحو از انحاء سه‌گانه اسناد دارد این می‌شود خطا پس در جایی که شخص مصدر فعل است احد انحاء ثلاثه مطرح است آنجا که مورد فعل است نه عمد است نه شبه عمد نه خطا این مال خطا که أخطأ از این خَطَأ مشتق است نه از این خِطْأً اما آنجا که نه اصلاً قصد کار خلاف دارد این را می‌گویند خِطْأً و خاطئ بودن از این مشتق است لذا بین خاطئ و مخطی گفتند فرق است البته همان طوری که در اول اشاره شد گاهی ممکن است این فرق را رعایت نکنند و اما از نظر فقه اللغه‌ای بین خَطأ و خِطْاً فرق است اولاً و بین خاطئ و مخطئ فرق است ثانیاً در اینجا فرمود قتل فرزند خِطْأً کبیر است همین خِطْأً باعث شده است که در مواردی از کسانی که گرفتار چنین خِطْأً کبیرند به عنوان خاطئ یاد بشود در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیهٴ 97 به این صورت آمده است ﴿ قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ﴾ اعتراف کردند بعد طلب مغفرت می‌کنند و این خاطئ از همان خِطْأً است که در اینجا آمده خِطْأً کبیر است چه اینکه درباره جریان فرعون هم به این صورت آمده است که کار فرعون خِطْأً بود اینها خاطئ بودند آیه هشت سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است که ﴿ إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا کَانُوا خَاطِئِینَ﴾ این خاطئ از آن خَطَأ نیست از این خِطْأً است که معصیت کبیره است با تعمد هم سازگار است مشابه این هم در موارد دیگر خِطْأً به کار رفته چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» در برابر خِطْأً «خَطأ» را که قابل بخشش است ذکر کرد و أخطأ که از خَطَأ مشتق است او را آنجا به کار برد آیهٴ پنج سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» این است ﴿ وَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیَما أَخْطَأْتُم بِهِ وَلکِن مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً﴾ فتحصل که بین خِطْأً و خَطأ فرق است بین خاطئ و مخطئ فرق است احیاناً ممکن است این فرق رعایت نشود و احدهما به جای دیگری استعمال بشود ولی فرمود «کان» قتلشان خِطْأً کبیر است یک وقت است یک کسی اراده بد دارد ولی کارش کار خوب است یعنی قبح فاعلی دارد با حسن فعلی این خواست یک مؤمنی را از پا در بیاورد اتفاقاً تیرش به یک منافق خورد فعلش حسن است فاعل قبیح است این شخص براساس اراده بدی که داشت مواخذه می‌شود ولی براساس کار خوبی که اتفاق افتاد پاداش نمی‌گیرد بر اساس «انما الاعمال بالنیات» بر اساس «یحشر الناس علی نیاتهم» و مانند آن به این شخص پاداش معنوی نخواهند داد خب.
پرسش: ...
پاسخ: فرق نمی‌کند مورد قبول ما شیعه‌هاست این‌‌چنین نیست که اینها مستحضرید که عدالت شرط نیست وثاقت شرط است لذا در جریان سماعه و امثال سماعه روایاتشان کاملا مقبول است با اینکه اینها شیعه امامیه و دوازده امامی نیستند اینکه می‌گویند موثقه سماعه موثقه سماعه سرّش همین است فطحی‌‌ها این‌‌چنین هستند اگر یک کسی موثق بود روایت او و نقل او حجت است اگر ما خواستیم به کسی اقتدا کنیم گفتند عدالت شرط است اما اگر خواستیم گزارش کسی را قبول کنیم وثاقت کافی است وثاقت در شیعه و سنی هست حالا در عدالت مشکلی است البته از سماعه و امثال سماعه که روایاتشان مقبول است با اینکه بخشی از اینها فطحی‌اند سرّش همین است که بر اساس «خذوا ما رووا و دعوا ما رأوا» اینها چون موثق‌اند و غیر امامی‌اند رأیشان معتبر نیست ولی روایتشان معتبر است البته از این جهت باید بررسی کرد که در این کار ثقه هستند یا نیستند خب فرمود: ﴿ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْئاً کَبِیراً﴾ بعد یکی از حکمتهایی که ذات اقدس الهی آنها را اینجا مبسوطاً ذکر می‌کند بعد در هنگام جمع بندی در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیه 39 می‌فرماید ﴿ ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ این است فرمود: ﴿ وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً﴾ فرمود نزدیک این کار نشوید عمل وقتی خیلی قبیح باشد خیلی منشأ خطر باشد می‌گویند نزدیک نشوید اگر نه یک خطر عادی داشته باشد می‌گویند این کار را انجام ندهید فرمود نزدیک این کار نشوید برای اینکه این جزء کارهای فحشا و قبیح و زشت است یک، راه بدی هم هست راه بد یعنی پایانش سقوط است دیگر.
پرسش: آمدن زنا در کنار قتل می‌شود فهمید که گناه زنا ...
پاسخ: خیلی مهم است در جریان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که بحثش قبلاً گذشت آنجا هم همین کار شده است آیه 151 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» همین طور بود فرمود: ﴿ وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُم مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ سرّش همین است که این فحشا مثل قتل نفس است از بعضی از جهات ممکن است از او زشت‌تر باشد مسئله فحشا را قرآن در ردیف توحید ذکر کرد در ردیف قتل نفس ذکر کرد و مانند آن بعد هم فرمود این عفاف حکمت است و این زنا بر خلاف حکمت است برهانی هم که ذکر کرد فرمود این فحشاست و راه بدی هم هست سرّش این است که مهم‌ترین کاری که انبیا کردند (علیهم الصلاة و علیهم السلام) ضمن مسئله توحید از یک سو معرفی جهان از آغاز تا انجام از سوی دیگر مهم‌ترین کار انبیا این است که انسان را به انسان معرفی کردند که انسان چیست با چه کسی مربوط است در چه حد باید باشد از کجا آمده و به کجا می‌رود به وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) عرض کردند چرا این‌قدر خدا را دوست داری گفت این راه فرشته‌ها را برای من انتخاب کرده یک برنامه‌ای برای ملائکه و انبیا قائل شده همان برنامه را به من داده من چرا او را دوست نداشته باشم این در نهج‌البلاغه در این تمام نهج‌البلاغه که سعی آن بزرگوار و آن محقق مشکور باشد چون همه کلمات نورانی حضرت مفید است اختصاصی به نهج‌البلاغه معروف ندارد نهج‌البلاغه که سید رضی(رضوان الله علیه) جمع آوری کرده مستحضرید که کتاب حدیث نیست لذا از هر خطبه نورانی آن حضرت او پنج شش جمله آهنگین که فصاحتش بیشتر بلاغتش بیشتر لغت و ادبیاتش شفاف‌تر است آنها را انتخاب کرده نقل کرده ولی از نظر اینکه کلام معصوم نورانی است خب فرق ندارد چه آهنگین باشد چه نباشد این تمام نهج‌البلاغه که آن بزرگوار سعی بلیغش مشکور باشد همه فرمایشات نورانی حضرت امیر را جمع کرده و برای همه شما آقایان لااقل مباحثه یکی دو صفحه در روز لازم است یعنی پایان سال یک دور نهج‌البلاغه باید در دست شما باشد دیگر نگویید حالا کتابی است عمیق و مشکل این کتاب را آدم مطالعه می‌کند ولو با ترجمه بعد هم در یک دفترچه مشخصی آن موضوعات را مراجعه می‌کنید که هر وقت خواستید تحقیق کنید متوجه می‌شوید که در کدام خطبه در کدام نامه در کدام حکمت این فرمایش را حضرت فرموده بعد می‌روید روی آن پژوهش می‌کنید ولی اصلش یک طلبه شیعی حتماً باید یک دور نهج‌البلاغه در دستش باشد که هر جا خواست مراجعه کند ببیند که حضرت چه فرمود این دو تا هم بحث انتخاب می‌کنید روزی دو صفحه یک صفحه با هم مباحثه می‌کنید ولو در حد ترجمه مثل خواندن قرآن واقعاً اینها معادل با قرآن‌اند «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» این ‌طور نیست که حالا فرمایش اینها در حد یک امر عادی باشد و اینها تالی تلوآن است نور است مفید است حکمت است وجود مبارک حضرت امیر در همین بخش پایانی تمام نهج‌البلاغه آمده است که خب من چرا خدا را دوست نداشته باشم برای اینکه او راه ملائکه را به من نشان داد من اگر بخواهم فرشته بشوم می‌توانم راه انبیا را به من نشان داد راه اولیا را به من نشان داد منا به من معرفی کرد حالا بنگرید ببینید غرب در چه آلودگی به سر می‌برد و اسلام انسان را به کجا برده همین جریان حرمت زنا و وجوب عفاف و حجاب که در اینجا به عنوان حکمت الهی معرفی شده است نه تنها آن زنا به عنوان اینکه فحشا و ساء سبیل است ذکر شده بلکه عفت حکمت است ﴿ ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ یعنی این حکمتی نیست که خود حوزه و دانشگاه بتواند سر در بیاورد این حکمت را ذات اقدس الهی باید بیان کند بیان ذلک این است که انسان باید بماند چون انسان را نیافریدند که منقطع الاخر بشود صفوراً یک آدم و حوایی خلق بشوند و بعد منقرض بشوند این نسل باید بماند ماندن انسانیت انسان مثل فرشته‌ها نیست که آنها باقی بالشخص باشند فرشته نمی‌میرد مگر اینکه ذات اقدس الهی در آن نشئه آخر با اینها یک حساب خاصی داشته باشد اینها مرگ بردار نیستند اگر مرگ بردار نیستند نیازی به نکاح ندارند نیازی به زاد و ولد ندارند نیازی به القاء نسل ندارند ولی انسان این‌‌چنین نیست انسان باید بماند خب پس انسان از این جهت مثل فرشته نیست که قائم بالشخص باشد انسان محفوظ بالنوع است از این جهت که محفوظ بالنوع است محتاج به نسل است در این جهت یک صبغه حیوانی دارد حیوانات هم بالأخره باید بمانند یعنی این گوسفندها باید بمانند یا نمانند گاوها باید بمانند یا نمانند این دامها باید بمانند یا نمانند اگر دام باید بماند باید ازدواج کند انسان هم اگر بخواهد بماند باید ازدواج کند اما انسان آن صبغه ملکوتی که دارد باید فرشته بشود انسان مثل یک دام نیست که نسل گوسفندها هم محفوظ است نسل انسان هم محفوظ است ملائکه هم به شخصه محفوظ‌اند انسان بخواهد بماند یعنی جامعه انسانی بماند مثل مَلک بماند یا مثل دام آنکه انسان را برده در آزمایشگاه موش مقام شامخ طبابت را پایین آورده به حد بیطار رسانده هر چه که آزمایشگاه موش می‌دهد اینجا جواب می‌دهد این خیلی بین انسان و موش فرق نمی‌گذارد چه حلال چه حرام هر آزمایشی که در آزمایشگاه موش پاسخ گرفته درباره انسان هم همان معامله را می‌کند حالا این مال از راه ربا بود از راه حرام بود از راه غصبی بود با مشروب بود با الکل بود اینها برای او فرقی نمی‌کند که این مقام شامخ طبابت را پایین آوردن است این انسانیت را به حد دام رساندن است مشترک بین دام و انسان درست کردن است و مانند آن تمام بحثهای انبیا این است که انسان که می‌خواهد بماند این نوع که می‌خواهد محفوظ باشد مثل فرشته ماندنی است یا مثل دام تمام فرق این است ذات مقدس پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ما می‌خواهیم انسان را نگه بداریم آن طوری که فرشته می‌ماند نه آن طوری که دام می‌ماند فرمود: «النکاح سنتی» ، «فمن تزوج فقد احرز نصف دینه» این را از منظر ملکوت دارد به این ازدواج نگاه می‌کند این چه کار دارد به ارضای غریزه و جمع شدن نر و ماده فرمود پنجاه درصد دین با تشکیل خانواده حل است خب این نگاه کجا آن نگاه اجتماع نر و ماده کجا اینکه شما می‌بینید غرب الآن به این صورت افتاده است نه مهری در او هست نه عاطفه در او هست نه انسانیتی در او هست یک دام متمدنی است یک باغ وحش منظمی است این برای آن است که اینها این اصول را رعایت نکردند شما الآن بررسی می‌کنید برای شما این امر تعجب برانگیز است و شگفت آور یک ملتی شصت سال آواره است در آن اردوگاه به دنیا می‌آید در اردوگاه زندگی می‌کند در همان اردوگاه می‌میرد از وطنش این را دور کردند حالا این چهار تا سنگ دستش است دارد از خودش دفاع می‌کند می‌گویند این تروریست است قضیه فلسطین این است دیگر اینها می‌گویند ما اینجا بودیم شما آمدید ما که از جای دیگر نیامدیم که آن قبلاً هم به عرضتان رسید اینها که مسلمانند که از جای دیگر نیامدند اینها آبائشان مسیحی بودند یهودی بودند بعد وقتی اسلام وارد این منطقه شد اینها اسلام را پذیرفتند برای همین سرزمین‌اند مثل اینکه ما پدرانمان زرتشت بود وقتی اسلام آمد ما قبول کردیم ما که از جای دیگر نیامدیم ایران که نمی‌شود چون مسلمانیم ما را از ایران بیرون کنند که بگویند اینجا جای زرتشتیهاست خب ما هم آبائمان زرتشتی بود ما هم ایرانی بودیم ما هم ایرانی هستیم منتها ما اسلام را قبول کردیم در این سرزمین‌ایم اینها که از جای دیگر نیامدند که خب اینها با سنگ دارند از خودشان دفاع می‌کنند می‌گویند اینها تروریست‌اند چه طور می‌شود یک جامعه‌ای شصت سال این ‌طور ظلم را ببیند و برای یک عده واقعاً جا افتاده که اینها تروریست‌اند و حالی‌شان نمی‌شود سرّش این است که اینها واقعاً مثل دام دارند زندگی می‌کنند ازدواجشان را بنگرید ببینید چیست و اینکه ما می‌بینید این روایات را ما می‌بوسیم برای اینکه اینها واقعاً ما را آدم کردند وجود مبارک پیغمبر فرمود که ما نمی‌خواهیم نر و ماده با هم جمع بشوند که ما می‌گوییم «النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی» می‌گوییم «من تزوج فقد احرز نصف دینه» اینها دو تایی جمع می‌شوند نصف دین را این حفظ می‌کند نصف دین را او حفظ می‌کند این خانواده بشود محفوظ آنها شرکت سهامی دارند یعنی نصف حقوق را زن می‌دهد نصف حقوق را مرد می‌دهد تا شکمشان تأمین بشود الآن ازدواج در غرب همین شرکت سهامی است دیگر می‌گویند ما دو تایی با هم کار می‌کنیم زندگیمان تأمین می‌کنیم این کجا آن کجا ما فقیهان زیادی دیدیم همه ما بالأخره قرآن را می‌بوسیم اما حالا کتاب حدیث را کسی ببوسد و روی سر بگذارد ممکن است دیگران این کار را کرده باشند ما فقط از سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی دیدیم ایشان وقتی این کتاب حدیث را تدریس می‌کردند این کتاب حدیث را می‌بوسیدند روی چشم می‌گذاشتند ... گفت اینها ما را آدم کردند بالأخره همین حرفهای قرآنی است به وسیله روایات به ما رسیده دیگر فرمود شما یک شرکت سهامی دارید نصف حقوق را زن می‌گیرد نصف حقوق را مرد می‌گیرد می‌خواهید زندگیتان را تأمین کنید مسکن و شکم و لا غیر خب مگر حیوان در آشیانه سازی غیر از این است شما ببینید آن کسی که از طرف آفریدگار ما آمده از منظر ملکوت دارد به این ازدواج نگاه می‌کند که ما هم مثل فرشته‌ها بمانیم نه مثل گوسفندها فرمود: «من تزوج فقد احرز نصف دینه» این هم نصف دینش را حفظ می‌کند آن زن هم نصف دینش را حفظ می‌کند صد در صد در محیط خانواده این دین می‌شود محفوظ اما وقتی غرب می‌روید می‌گوید نصف هزینه را من می‌دهم نصف هزینه را شما می‌دهید کل مسکن و کرایه رفت و آمد و وسیله نقلیه و وضع شکم و لباس تأمین می‌شود این کجا آن کجا فرمود این حکمت است ما که نمی‌خواهیم شما مثل دام بمانید این بیان نورانی حضرت امیر فرمود که خدا می‌خواهد من مثل فرشته بشوم چرا دوست نداشته باشم او را فتحصل که ازدواج برای بقای نسل است که اگر ازدواج نباشد نسل منقرض می‌شود اما نه نسل طبیعی که در دامهاست بقای فراطبیعی که در فرشته‌هاست ما می‌خواهیم بمانیم آن طوری که فرشته می‌ماند لذا «العلماء باقون ما بقی الدهر» بقیه هم همین طورند زنده‌اند این نسل زنده است فرمود: «اغزوا تورثوا أبناءکم مجدا» اینها با مجد و کرم زنده‌اند فرمود این کار را نکنید پس این غریزه برای آن نیست که انسان آن را برای بیراه صرف بکند این حکمت است تشکیل خانواده داشتن همسر داشتن فرزند این حکمت است بخواهید این سرمایه را بیجا مصرف کنید این فحشاست و بیراهه رفتن است ﴿ إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً﴾ این راه بدی است مطلب مهم آن است که فرمود شما باید بمانید یک، نسلتان باید بماند دو، هر دو زحمت دارد سه، من مزد زحمت شما را هم به شما می‌دهم چهار، برای اینکه خسته می‌شوید انسان که مثل دام نیست که غذای او در سفره طبیعت مثل علف آماده باشد که هم تهیه مواد اولی دشوار است هم ساختنش و پرداختنش و طبخش دشوار است فرمود این کارها را که می‌کنید مزدی که من به تو می‌دهم لذت خوردن است این را حکیم از این حکمت استخراج کرده فرمود این لذت غذا خوردی مزد آن باربری است انسان اگر از خوردن لذت نبرد که به دنبال طبخ غذا نمی‌رود این بیچاره خیال می‌کند غذا می‌خورد برای اینکه لذت ببرد در حالی که حکمت می‌گوید یک لذت مختصری در فضای دهان به تو دادند مزد این کارگری است مگر نمی‌خواهید بمانید اگر می‌خواهید بمانید باید غذا بخورید تهیه غذا هم کار سختی است دیگر مزدش همین لذتی است که می‌برید از دیدنش از بویش از سایر جهات لذت ببریم مهم‌ترین لذتش هم برای لذت ذائقه است اما این‌قدر نخور که به این دستگاه گوارش آسیب برسانی این همین که در فضای ذائقه است لذیذ است وگرنه بالا بیاید بدبوست پایین برود هم بدبوست این‌قدر نخور اینکه دین دستور داد وقتی که احتیاجی به غذا ندارید کنار سفره نروید یک لقمه مانده سیر بشوید بلند شوید نگذارید این شکم پر بشود هیچ آدم پر شکمی عالم و ملا نخواهد شد «لا تجتمع الفطنة والبطنة» آدم بطین پرخور که همیشه سیر می‌شود این ممکن نیست که ملا بشود این بیان نورانی حضرت امیر است فطانت با بطانت جمع نمی‌شود آدمی که همیشه شکمش سیر است این خوش فهم در نمی‌آید که خب اینها را به ما گفتند فرمود مگر چقدر باید بخوری اکثر بیماریها مال دستگاه گوارش است دیگر حالا تصادف و علل و عوامل دیگر هم هست ولی هشتاد درصد بیماری مال پرخوری و بد خوری است فرمود آن مقداری که لازم است بخور بقیه را نخور برای اینکه این برای اینکه بمانی باید غذا بخوری این برای این تشکیل فرزند اولاد تشکیل خانواده کار دشواری است یک لذتی در وقاع گذاشتند این مزد آن باروری و کارگری است این خیال کرده که نکاح برای همان لذت است این کجا و آن کجا حالا معلوم شد چگونه اینها حکمت است فرمود شما باید بمانید مثل فرشته بمان این لذت وقاع برای این است که مزد باروری است یک تحمل بکنی بعد آن عاطفه آن مهر در عمودین هست انسان واجب است که عمودین خود را حفظ بکند و عمودین واجب النفقه او هستند آباء و اجداد و جدّات و کذا اولاد و احواد و اسواد و کذا و کذا این عمودین را باید حفظ بکند این اصول خانوادگی باید محفوظ بماند شما الآن می‌بینید غرب گرفتار قطع نسل شده است کشور آنها کشور جوان نیست جایزه قرار می‌دهند می‌گویند هر کس بچه بیاورد ما این‌قدر به او می‌دهیم این مکتب کجا آن مکتب که بچه قرة العین است آن کجا بچه ثمره فؤاد است محبوب دلهاست همین بچه که محبوب دلهاست حاضر نیست که پدر و مادر را به خانه سالمندان بفرستد اینها چون برای گرفتن جایزه بچه‌دار می‌شوند خب این را می‌برند به مهد کودک آن روز به عرضتان رسید از این طرف مهد کودک ساخته شد از آن طرف خانه سالمندان اصول خانوادگی هم قطع شد.
پرسش ...
پاسخ:
خب اگر ما رعایت نکنیم دستوراتمان را ـ معاذ الله ـ همین‌طور می‌شود دیگر اینها فرمودند که ﴿ اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ الآن شما تعجب نکنید جریان فلسطینی‌ها را یک عده می‌گویند تروریست برای اینکه اینها اصلاً مجاری ادراکش ﴿ خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾ بسته شد بنابراین اولاد را یک طور حفظ نسل را یک طور دیگر قرآن می‌گوید حکمت است فرمود آنچه که عنصر محوری خانواده را تشکیل می‌دهد این است که ﴿خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾ مسئله جهیزیه مهم نیست مسئله مهریه مهم نیست عمده محبت است و رحمت دوستی اگر عاقلانه باشد زندگی هر چه بالاتر آمد اساس خانواده محکم‌تر می‌شود دوستی اگر بر اساس غریزه باشد سن هر چه بالاتر آمد افت می‌کند و این افت ارتباط آفتی برای خانواده است ﴿وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ فرمود زنا یک لذت کاذبه دارد ﴿ إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتاً وَسَاءَ سَبِیلاً﴾ بیراهه رفتن است نسبت به کسی که آزاد باشد زن حره به اصطلاح تعبیر به زناست نسبت به کنیزان قرآن تعبیر به بغاء می‌کند بغاة همین زانیان‌اند منتها حالا ممکن است یکی در جای دیگری هم به کار برود هر کدام از اینها ولی اصطلاح قرآن کریم درباره زنهای آزاد همین فحشاست زناست درباره کنیزان تعبیر به بغاء است که فرمود: ﴿وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا﴾ آیه 33 سورهٴ مبارکهٴ «نور» این است ﴿ وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ وَلاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ حالا این از نظر فقه اللغه‌ای است که اگر کنیز آلوده بشود می‌گویند بغاء کرده و اگر حرّه آلوده بشود می‌گویند زنا کرده این مسئله زنا در جاهلیت یک ننگ رایج بود و یک فحشای رایج بود ننگ هم نمی‌دانستند ذات اقدس الهی به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود این زنهایی که می‌آیند بیعت می‌کنند باید یکی از مواد تعهدشان این باشد که تن به این آلودگی ندهند در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» وقتی که آیه دوازده شرایط تعهد زنهای با ایمان را ذکر می‌کند می‌فرماید ﴿ یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَی أَن لاَ یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَلاَ یَسْرِقْنَ وَلاَ یَزْنِینَ وَلاَ یَقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ﴾ آنجا هم قتل اولاد جزء گناهان رایج جاهلیت بود زنا هم جزء گناهان رایج جاهلیت بود فرمود اینها باید در متن این قرارداد بیاید فرمود اینها حکمت است این عفت حکمت است و جامعه را اینها حفظ می‌کنند بنابراین نه اینکه زن و مرد با هم جمع بشوند برای اینکه دو تایی بتوانند هزینه مسکن و پوشاک و خوراک را فراهم بکنند اینکه می‌بینید در دوران سالمندی یک قلاده سگ یا گربه به همراه دارند برای اینکه نمی‌دانند که این عاطفه را با چه باید تأمین بکنند به جای نوه یک دانه سگ همراهشان است یک دانه گربه همراهشان است
پرسش: ...
پاسخ: چرا دیگر با مردها هم همچنین است در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» هم وضع همین مردها را ذکر کرده بندگان خدا را این‌‌چنین گفته آنها هم تعهدات کذا و کذایی را سپرده‌اند منتها در جریان مردها و زنها مشکل اساسی این است که در همان سورهٴ مبارکهٴ «مائده» یا سورهٴ مبارکهٴ «نور» اینها فرق گذاشتند در جریان سرقت غالباً از طرف مردهاست چون کاری است جرأت بیشتری می‌خواهد جربزه بیشتری می‌خواهد جسارت بیشتری می‌خواهد یک شجاعت بیشتری می‌خواهد یک نترسی بیشتری می‌خواهد آنجا اسم مرد را اول می‌برند ﴿السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما﴾ اما در جریان زنا چون جاذبه از آن طرف است از آن طرف معمولاً شروع می‌شود فرمود: ﴿الزّانِیَةُ وَ الزّانی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ سرقت قسمت مهم از مرد شروع می‌شود زن پیروی می‌کند آن فحشا قسمت مهم از آن طرف شروع می‌شود مرد را به دنبال خودشان می‌کشند این تفاوت جنسیت هست البته ولی هر دو کار یکسان است فرق نمی‌کند خب در این قسمت فرمود که ﴿ وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی﴾ نزدیک نشوید ﴿ إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً﴾ راه بدی است
اما اینکه گاهی سؤال می‌شود اگر روزی خدای سبحان نامتناهی است با اینکه جهان طبیعت محدود است ما کجا بتوانیم بفهمیم که روزی خدا نامتناهی است مخزن الهی که مجردات در آنجا هستند که خب این نامتناهی است اما این رزق ظاهری به اراده الهی وابسته است یک انباردار بر اساس باغ و مزرعه خودش نظر می‌دهد ولی ذات اقدس الهی بر اساس اراده نظر می‌دهد هر چه او اراده بکند حاصل می‌شود اگر ارزاق به اراده الهی وابسته است قهراً می‌شود نامتناهی وگرنه انبار فیزیکی در آنجا نیست ما بگوییم این انبار متناهی است که مطلب مهمّی را که ذات اقدس الهی این را به عنوان حکمت ذکر کرده است
فرمود ناموس زن یک امانت الهی است بعضی از امانتهاست که مشترک است بعضی از امانتهاست که فقط مخصوص ذات اقدس الهی است قتل، غصب یعنی حرمت احترام به شخص مؤمن این جزء حقوق الهی است و مشترک هم هست خدای سبحان انسان را هم در اینجا ذی حق کرده است و هیچ کسی حق ندارد که خودش را بکشد برای اینکه این نفس ما جان ما و این حیات ما به عنوان امانت به ما داده شد تملیک نکردند که ما بگوییم «الناس مسلطون علی اموالهم» و علی انفسهم یعنی هر شخص بتواند به جان خودش ضرر برساند هر شخص بتواند خودش را انتهار بکند بکشد دست به خودکشی بزند این‌‌چنین نیست این «انفسهم» در برابر همین شئون عادی است این جان و این حیاتی که خدای سبحان به ما داد این امانت است ما نمی‌توانیم این امانت را از بین ببریم ولی اگر کسی این امانت را از ما گرفت عضوی از اعضای ما را از بین برد چشم را یا گوش را یا اصل حیات را برد اگر عضو را برد که خود ما مادامی که زنده‌ایم می‌توانیم عفو کنیم اگر اصل حیات را برد که ولی دم می‌تواند عفو کند این یک امانتی است که ذات اقدس الهی حق عفو را به امین داده است اما جریان ناموس جریان عِرض زن این یک امانت محضه است این‌‌چنین نیست که حالا اگر کسی زن راضی شد یا مرد شوهر راضی شد یا اعضای خانواده راضی شدند این شخصی که آمده هتک عِرض کرده این معفو باشد این زن آمده گفته به من تجاوز به عنف شده من حالا از پرونده صرفنظر کردم این به درد غرب می‌خورد که این را مثل مال می‌داند اما به درد محکمه اسلام که نمی‌خورد که این ناموس زن که مال زن نیست بگوید من بخشیدم که اگر کسی تجاوز به عنف کرده حکمش اعدام است حالا اگر همه اعضای خانواده او بیایند بگویند ما بخشیدیم آخر مال آنها نیست اگر کسی بخواهد مثل فرشته بشود باید راهش را مواظب باشد این مثل مال نیست یا حتی مثل خون نیست لذا ممکن است زن پیغمبر کافر باشد مثل اینکه زن نوح کافره بود زن لوط کافره بود این ننگ نیست اما ممکن نیست زن پیغمبر آلوده دامن باشد در سورهٴ مبارکهٴ «نور» در جریان افک نسبت به آن زن با اینکه بالأخره آن زن در برابر حضرت امیر آن کارهای جمل و اینها را راه اندازی کرد ذات اقدس الهی در کمال قدرت و شهامت از آن زن دفاع کرده که این حرف این‌‌چنین نیست این افک است این افک عظیم است چرا شما ساکت شدید تهمت را شنیدید حرف نزدید این افک عظیم است این بهتان عظیم است این نمی‌شود همین منافقان که نتوانستند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ترور کنند دست به آن بی عفتی زدند که به امور خانوادگی او اهانتی وارد کنند همین منافقین اینها هیچ چیزی را شرم نداشتند اما خدای سبحان در در سورهٴ مبارکهٴ «نور» کاملا از این موضوع دفاع کرده که این یک امر عادی نیست این کفر نیست که حالا ما تحمل بکنیم در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیه 14 و 15 به بعد این است ﴿إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَ هُوَ عِنْدَ اللّهِ عَظیمٌ ٭ وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظیمٌ﴾ چرا این حرفها را نزدی چرا نگفتید این بهتان عظیم است مگر می‌شود زن پیغمبر آلوده بشود بله کافر است کفر ننگ نیست این لوط بود که زنش کافره بود آن نوح بود که زنش کافره بود می‌رود جهنم اما آلوده دامن بودن ننگ است و این به حرم نبوت آسیب می‌رساند ﴿هذا بُهْتانٌ عَظیمٌ ٭ یَعِظُکُمُ اللّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ ٭ وَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ اْلآیاتِ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ ٭ إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾ چندین آیه است درباره همین موضوع بنابراین مسئله ناموس امانت الهی است یک، و هیچ حق گذشت در آن نیست دو، از اینجا معلوم می‌شود که عفت حکمت جامعه است سه، و انسان بخواهد بماند تا عفیفانه و حکیمانه ازدواج نکند مثل فرشته ماندنی نیست مثل دام ماندنی است بله نسل این بشر هم محفوظ است و نسل آن دام هم محفوظ است.
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:30

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی