display result search
منو
تفسیر آیات 50 تا 52 سوره اسراء

تفسیر آیات 50 تا 52 سوره اسراء

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 17 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 50 تا 52 سوره اسراء"
قرآن کریم یک طرفش عربی مبین است، یک طرفش هم علیّ حکیم
اسمای حُسنای الهی، اخبار غیبیه، جریان معاد، جریان مبدأ، جریان وحی، نبوّت، رسالت اینها مبیّن می‌خواهد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ کُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِیداً ﴿50﴾ أَوْ خَلْقاً مِّمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَن یُعِیدُنَا قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُوسَهُمْ وَیَقُولُونَ مَتَی هُوَ قُلْ عَسَی أَن یَکُونَ قَرِیباً ﴿51﴾ یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلاً ﴿52﴾

یک بحث دربارهٴ قرآن‌شناسی است که حدّ قرآن تا کجاست این بحث همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید آن مقداری که برای تودهٴ مردم قابل درک است و حجّت است همین عربی مبین است اما نمی‌شود گفت آنچه را که ما فهمیدیم تمامْ حقیقت قرآن است نظیر کتابهای عربی، دواوین عرب، سبعه مُعلّقه و مانند آن نیست که کسی برابر قوانین ادبی بخواهد این را معنا کند بگوید این تمام حقیقت قرآن همین است که من فهمیدم اما کتابهای عربی دیگر فقهی، اصولی، ادبی، تاریخی اینها را می‌شود گفت که هر چه که مصنّف نوشت ما فهمیدیم برای اینکه قرآن را ذات اقدس الهی فرمود این حبل آویخته است ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ این کتاب یک طرفش عربی مبین است، یک طرفش هم علیّ حکیم شما ممکن است عربی مُبین را بفهمید و حجّت هم بر شما تمام بشود و کارهای فقهی و اصولی‌تان هم سامان بپذیرد کارهای اخلاقی‌تان، اقتصادی‌تان، سیاسی‌تان، اجتماعی‌تان با این سامان بپذیرد اما آن معارف غیبی با همین مقدار حل نمی‌شود برای اینکه این کتاب یک طرفش علیِّ حکیم است، یک طرفش عربی مبین.

بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه ناظر به همین بخش است. در خطبهٴ 158 آنجا گوشه‌ای از رسالت و بیان قرآن کریم را ذکر می‌کند می‌فرماید اول همین خطبهٴ 158 « أَرْسَلَهُ عَلَی‏ حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ انْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ فَجَاءَهُمْ بِتَصْدِیقِ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ النُّورِ الْمُقْتَدَی‏ بِهِ ذلِکَ الْقُرْآنُ » آن نوری را که حضرت آورد قرآن است «فَاسْتَنْطِقُوهُ» اگر شما می‌توانید این قرآن را به حرف دربیاورید ولی «وَ لَنْ یَنْطِقَ» این با شما حرف نمی‌زند «وَلَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ» تریبون قرآن به دست اهل‌بیت است خلاصه من سخنگوی قرآنم یعنی ما اهل‌بیت «أَلَا إِنَّ فِیهِ عِلْمَ مَا یَأْتِی وَ الْحَدِیثَ عَنِ الْمَاضِی وَ دَوَاءَ دَائِکُمْ وَ نَظْمَ مَا بَیْنَکُمْ» ممکن است شما مسائل مربوط به علوم اعتباری را آنچه که برای شما حجّت است بتوانید استنباط کنید چه اینکه می‌کنید لکن اسمای حُسنای الهی، اخبار غیبیه، جریان معاد، جریان مبدأ، جریان وحی، نبوّت، رسالت اینها مبیّن می‌خواهد این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه خود قرآن کریم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مفسّر قرار داد فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ گرچه این قرآن به سوی تو انزال شد برای آنها تنزیل شد لکن تو مبیّنی با اینکه این تبیان است، نور است تو باید تبیین بکنی اگر این با همین ادبیات عرب قابل حل بود این نیازی به مبیّن نداشت، این هم مطلب دیگر.
مطلب بعدی آن است که ادبیات توان آن را دارد که حقیقت لغوی، مجاز لغوی اینها را بیان کند که این لغت به چه معناست؟ معنای حقیقی‌اش چیست؟ معنای مجازی‌اش چیست؟ کاربردش چیست؟ موارد استعمالش چیست؟ و مانند آن اما مجاز عقلی و حقیقت عقلی از علوم ادبی ساخته نیست یعنی اگر کسی این شانزده رشتهٴ علوم ادبی را کاملاً بداند از نحو و صرف و لغت و معانی و بیان و بدیع و عروض و قافیه و این شانزده علمی که شمردند کاملاً مجتهد باشد در این علوم شانزده‌گانه این فقط بر اساس لغات و کلمات و حقیقت لغوی و مجاز لغوی و اینها مسلّط است و مجتهد اما آن حقیقت عقلی و مجاز عقلی این از فنون ادبی بیرون است مجاز عقلی را حکمت و کلام تأمین می‌کند که آیا این فعل برای این فاعل هست یا نه، این اثر برای این مؤثّر هست یا نه، علوم دیگر که عهده‌دار منشأ بیان آثار و علل اشیا هستند آنها متکفّل و مسئول این‌اند مجاز عقلی را حکمت و کلام به عهده دارد، مجاز لغوی و ادبی را علوم ادبی به عهده می‌گیرد این بحث لطیف را شما در مطوّل می‌بینید در بحث إسناد که کدام فعل را به کدام فاعل اگر نسبت بدهیم نزد چه گروهی حقیقت عقلی است، نزد چه گروهی مجاز عقلی است این جریان «أنبت الربیع البَغل» را ایشان در مطوّل مثال می‌زنند می‌گویند اگر بگوییم بهار شکوفا کرد، گُلها را رویاند، درختها را زنده کرد نزد یک عده حقیقت است، نزد عده‌ای دیگر مجاز اگر بگوییم «أنبت الله البغل» نزد آنهایی که «أنبت الربیع البغل» را مجاز می‌دانند این را حقیقت می‌دانند إنبات را به خدا باید اسناد داد که ﴿أَنبَتَکُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾ شما را و سایر گیاهان را از زمین رویانید اینکه اسناد این فعل به آن فاعل حقیقت است یا مجاز این از هیچ کدام از این شانزده رشتهٴ علوم ادبی ساخته نیست اینها را فقط حکمت بیان می‌کند و کلام بیان می‌کند ما باید بحثهای کلامی و حکمی را داشته باشیم که منشأ آثار چیست؟ کدام اثر برای کدام مؤثّر است؟ بعد بگوییم که این اسناد حقیقت است یا مجاز؟ این هم یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه شما وقتی به دواوین عرب می‌رسید به سبعهٴ مُعلّقه می‌رسید و امثال ذلک اگر فعلی شاعرانه و مُدرکانه‌ای را به زمین اسناد بدهند، به درخت اسناد بدهند فوراً می‌گویند مجاز است اما وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مبیّن آیات بود و ثابت کرد که این اجرام درک دارند به من سلام می‌کنند من جواب سلام اینها را می‌دهم الآن آن سنگی که به من سلام می‌کرد این را می‌شناسم این یک فرهنگ دیگری ثابت می‌کند که آیه سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که فرمود: ﴿إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ﴾ حقیقت است اسناد تسبیح به اشیاء حقیقت است، اسناد تحمید به اشیا حقیقت است اگر شما با دواوین عرب آشنا باشید می‌بینید این‌گونه از کارها یا نیست یا اگر باشد حمل بر مجاز می‌کنند اما وقتی به آیات قرآنی می‌رسید می‌گویند نه خیر اینها حقیقت است اینها واقعاً درک می‌کنند این پنج، شش طایفه از آیات قرآن که اسلام را، سجده را، تسبیح را، تحمید را، دخور را، ﴿أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ را این شش طایفه همه‌اش حمل بر حقیقت است اینها شهادت می‌دهند، اینها شکایت می‌کنند و مانند اینها.
از این پیچیده‌تر جریان مسئلهٴ معاد است در جریان مسئلهٴ معاد شما غالب این تفسیرهای ادبی مخصوصاً آنهایی که اهل سنّت‌اند وقتی مراجعه می‌کنید می‌بینید که ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ رهبران کفر مردم را به آتش دعوت می‌کنند یعنی «یدعون الناس الی المعاص الذی یوجب ارتکابها دخول النار» اما وقتی یک مقدار جلوتر بروند می‌گویند حقیقتِ این گناه آتش است آنهایی که می‌گویند ما می‌بینیم این کسی که دارد فتنه‌انگیزی می‌کند آتش‌بیار معرکه است وقتی حرف می‌زند حرفهای منافقانه می‌زند از درون دهنش شعله درمی‌آید این دیگر با سَبعهٴ معلّقه حل نمی‌شود اگر آن است واقعاً ﴿یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ درست است معصیت، حقیقتاً آتش است و اگر سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود: ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ آن عذاب قیامت سرِ جایش محفوظ است ولی فعلاً این آقا دارد آتش می‌خورد اگر کسی اهل معنا باشد می‌بیند که در درون دستگاه گوارش‌اش آتش است.
پرسش:...
پاسخ: خب، ممکن است ولی منظور آ‌ن است که ما اگر برای ما مسلّم شد که قرآن همین عربیِ مبین است آن وقت این کتاب را نظیر دواوین عرب معنا می‌کنیم اما اگر ذات اقدس الهی فرمود این حبل مَتین است این را من نینداختم این را آویختم یک طرفش عربی مبین است، یک طرفش علیِّ حکیم است در همان حدیث شریف ثقلین «إنی تارک فیکم الثقلین» فرمود کتاب‌الله ثِقل اکبر است، حبل ممتد است «طرفه بید الله سبحانه و تعالی والطرف الآخر بأیدکم» این یک طناب است ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ این یک طرفش به دست خداست یک طرفش هم به دست شماست این‌‌چنین نیست که برای ما یقین باشد که این هم ـ معاذ الله ـ مثل سبعهٴ معلّقه است و دواوین عرب تا ما بگوییم که ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ این مجاز است یعنی این در آخرت آتش می‌شود یا این شخص را در آخرت عذاب می‌کنند این‌چنین نیست.
جریان قیامت را در بحثهای آیات سُوَر قبلی گذشت که همان طوری که از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) رسید فرمود: «لیس منّا» از ما نیست کسی که نپذیرد که بهشت و جهنّم الآن موجود است ادلّه فراوانی است که بهشت الآن موجود است، جهنم الآ‌ن موجود است هر دو، هر دو موجود است آن وقت وجود مبارک امام رضا فرمود از ما نیست کسی که نپذیرد که بهشت و جهنم الآن هست مخصوصاً درباره قیامت کبرا.
سؤالی که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت این است که حالا اینها چطور فهمیدند این طور سؤال بکنند یا این سؤال را وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به زبان اینها تعلیم کرد اینها سؤالشان این است که ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا﴾ یک وقت نظیر همین آیه محلّ بحث سورهٴ «اسراء» سؤال می‌کنند ﴿مَتَی هُوَ﴾ یک سؤال ساده است که قیامت چه موقع قیام می‌کند اما آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت این بود آیه 187 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا﴾ از تو سؤال می‌کنند که قیامت چه موقع لنگر می‌اندازد این جبال را رواسی کُرهٴ زمین قرار دادند ﴿وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِی﴾ ، ﴿وَجَعَلْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ﴾ این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أرْضِهِ» همین است مَیَدان یعنی اضطراب فرمود مَیَدان و اضطراب زمین را با این سنگها و کوههای بزرگ حفظ کرده است این را میخکوب کرده اینها به منزلهٴ همان طوری که نجّارها این چوبهای تیر سقف را به هم میخ می‌کنند که تکان نخورد فرمود خدا اینها را به منزلهٴ اوتاد و میخهای زمین قرار داد که زمین نلرزد «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أرْضِهِ» «واضطراب أرضه» رواسی یعنی؟، مِرساد آن لنگر را می‌گویند سؤال کردند که کشتی قیامت چه موقع لنگر می‌اندازد؟ ظاهرش این است که این کشتی الآن موجود است یک، لنگری هم دارد دو، لنگرگاهی هم هست سه، ولی هنوز وقت آن نشد که به لنگرگاه برسد و لنگر بیندازد ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا﴾ چه موقع لنگر انداخته می‌شود؟ خب، این تعبیر با
پرسش:...
پاسخ: آن معراج است حضرت در معراج همه صحنه‌ها را مشاهده کردند جهنم را دیدند، وارد بهشت شدند در همان نشئه بعد جریان معراج ورود و خروجی داشتند اما وقتی قیامت کبرا لنگر می‌اندازد وقتی است که کلّ دنیا بساطش برچیده شد یعنی زمین و آسمان اگر ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ شد، اگر ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ﴾ شد، اگر ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ شد، اگر ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ شد، اگر ﴿إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾ شد همهٴ این وضاع سپهری عوض شد قیامت، قیام می‌کند آن وقت دیگر زمینی نیست بساط دنیایی نیست تا کسی دوباره برگردد مگر اینکه ذات اقدس الهی دوباره عالمی را ایجاد بکند.
خب، اینها با فهمی شبیه فهم دواوین عرب نیست این است که انسان همان بیان نورانی که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است که قرآن عباراتی دارد، اشاراتی دارد، لطایفی دارد، حقایقی حدّاکثر ما عباراتش را بخوانیم و بهره ببریم از اشاراتش استفاده بکنیم مقداری هم از لطایفش طَرْفی ببندیم اما از آن به بعدواقعاً مقدور ما نیست وقتی مقدور ما نشد باید بگوییم حقّ دسترسی نداریم بگوییم این حتماً مجاز است، حتماً کنایه است، حتماً مجاز در اسناد است یا حتماً مجاز در کلمه است این طور چیزها نیست وگرنه حضرت می‌فرمود خب از قرآن کمک بگیرید این قُتاده از علمای معروف عرب هست وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) فرمود تو چطور به قرآن فتوا می‌دهی؟ فرمود من شنیدم در کوفه و امثال کوفه شما فتوا می‌دهید عرض کرد بله، فرمود به چه چیزی فتوا می‌دهی؟ عرض کرد با قرآن، فرمود: «کیف تُفتی بالقرآن وما ورّثک الله من القرآن حرفا» تو یک حرف از قرآن ارث نبردی یعنی برای فهم قرآن دو چیز لازم است یک علم‌الدراسه لازم است تا آدم عربی مبین را بفهمد بشود حکیم یا فقیه یا اصولی و مانند آن، یک علم‌الوراثه لازم است تا از آن علیّ حکیم بهره‌ای ببرد فرمود: «کیف تُفتی بالقرآن وما ورّثک الله من القرآن حرفا إنّما یعرف القرآن من خوطب به» که معروف است.
علم‌الوراثه برای اهل‌‌بیت است حدّاکثر تلاش و کوشش ما در این علم‌الدراسه است آن وقت ما خیلی از چیزها را می‌فهمیم که نمی‌فهمیم وقتی فهمیدیم که نمی‌فهمیم تابع اینها می‌شویم دیگر اما اگر کسی خیال بکند فهمید که فهمید آن وقت می‌شود قتاده درمی‌آید این است که آن چیزهایی که به عقل ما نمی‌رسد ما نمی‌توانیم فوراً بگوییم این مجاز است، این مثلاً مجاز در کلمه است، نه خیر جریان تجسّم اعمال هم همین طور است فرمود: ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾ هر کسی هر کاری کرد واقعاً می‌بیند یعنی متنِ آن گناه را می‌بیند یا حقیقت آن گناه به صورتی درمی‌آید که انسان می‌فهمد این همان است؟
پرسش:...
پاسخ: این هم عرض کردیم که چگونه فهمیدند خود حضرت تعلیم کرد این در خلال تقریر اشاره شد هم آنجا مبسوطاً بحث شد در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم الآن اینجا به عنوان گذرا اشاره شد که چطور اینها بلد بودند وجود مبارک حضرت تعلیمشان داد این طور سؤال بکنند و سؤال‌کننده‌ها چه کسانی بودند مبسوطاً در سورهٴ «اعراف» گذشت اینجا هم الآن به عنوان گذرا اشاره شد که چطور شد فهمیدند آیا با تعلیم خود حضرت بود این طور سؤال کردند یا شواهد فراوانی بود؟ این یک.
در سورهٴ مبارکهٴ «معارج» دارد که در روزی جریان بررسی می‌شود که آن روز «خَمسین ألف سنة» است پنجاه هزار سال است. این جلسهٴ تفسیر در منزل زیدبن‌أرقم بود سورهٴ مبارکهٴ «معارج» آیه چهار این است که ﴿تُعْرِجُ المَلائِکةُ وَالرّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خمسین أَلْفَ سَنَةٍ﴾ مجلسی که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشسته بود مجلس علم بود یا حضرت شروع به سؤال طرح مسائل علمی می‌کرد یا آنها سؤالات علمی داشتند گاهی هم اگر حضرت دعوتهای عمومی داشت سه‌تا دستور رسمی در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آمده است که ادب مجلس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را حفظ بکنید اگر یک وقت حالا به مناسبتی از شما دعوت کرد که نهار بروید آنجا پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مثل آدم معمولی نیست که بروید آنجا قَعده کنید به اصطلاح حرف بزنید خستگی‌تان رفع بشود اولاً زودتر از موقع نروید تا غذا آماده نشد نروید یک، وقتی هم آ‌نجا نشستید مؤدّب باشید سؤالات علمی بکنید یا سؤالِ خوب بکنید یا گوش بدهید بگذارید او حرف بزند هر سؤالی، هر اشکالی ورّاجی از دهنتان درآمد وقت او را تلف می‌کنید مسئولید عندالله این دو، نهارتان را هم خوردید مجلس تمام شد زود بلند شوید بروید سه، فرمود: ﴿غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ﴾ «انا» یعنی پختن یعنی هنوز غذا حاضر نشد نروید آنجا یک، آنجا هم که رفتید ﴿وَلاَ مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ﴾ مسائل خودتان را آنجا مطرح نکنید اینکه آدم عادی نیست این دو، وقتی هم غذا خوردید ﴿فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا﴾ زود بلند شوید بروید این سه. شما خیال کردید او آدم معمولی است و بیکار است و رفع خستگی می‌کند خیلی از سؤالات هم همین است خیلی از جاها آدم نمی‌رود برای اینکه می‌بیند اتلاف عمر است وگرنه آدم خیلی از جاها می‌خواهد برود غرض این است که آدم هر سؤالی را از هر کسی نمی‌کند، وقت هر کسی را هم تلف نمی‌کند، با هر فکر و کاغذی هر مطلبی را سؤال نمی‌کند فرمود آخر یک سؤالِ عمیقِ علمی بکنید که جا داشته باشد او مطرح کند.
این سه‌تا دستور را ذات اقدس الهی برای مجلس وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» بیان کرده لذا در مجلس زیدبن‌ارقم یا در مجلسی که زید‌بن‌ارقم نشسته بود این آیه مطرح شد که ﴿خمسین أَلْفَ سَنَةٍ﴾ پنجاه هزار سال زید عرض کرد «ما أطول هذا الیوم» چه روز طولانی یک روز پنجاه هزار سال؟ حالا معلوم نیست که از این سالهای دنیا باشد که 365 روز است یا نه، سال آخرت باشد که هر روزش هزار سال است بعد وقتی فرمود: ﴿خمسین أَلْفَ سَنَةٍ﴾ این طور است سؤال کرد «ما أطول هذا الیوم» فرمود: «والذی نفس محمده بیده» قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست این روز پنجاه هزار سال برای مؤمن به قدر صلات مکتوبه است یک نماز چهار رکعتی، یک نماز ظهر مثلاً انسان خیلی با طمأنینه بخواند یک ربع، ده دقیقه فرمود این پنجاه هزار سال برای یک مؤمن ده دقیقه است خب اینها را آدم با دواوین عرب می‌فهمد؟ با سبعهٴ معلّقه می‌فهمد؟ با چه چیزی می‌فهمد؟ هم پنجاه هزار سال است هم ده دقیقه، اگر این طور است خب برای یک عده صد سال است، برای یک عده هم این تمثیل است دیگر تعیین که نیست برای بعضیها ده دقیقه است، بعضی بیست دقیقه است، برای بعضی بیست سال.
بنابراین اینها را نمی‌شود گفت که همین است که ما فهمیدیم ما خیلی از چیزها را به لطف الهی می‌فهمیم آن مقداری که مربوط به احکام و حِکم و عقاید ماست و دستورات ماست و اخلاقیات ماست می‌فهمیم و باید هم بفهمیم اما بسیاری از چیزها را نمی‌فهمیم نباید بگوییم قرآن همین است و بَس فوراً حمل بر مجاز بکنیم فوراً بگوییم که این مجازِ در لغت است یا مجاز در اسناد اعمال را انسان واقعاً می‌بیند و همین قرآن کریم فرمود اگر شما علم یقین داشته باشید جهنم را الآ‌ن اینجا نشستید می‌بینید خب جهنم اگر الآ‌ن معدوم باشد که انسان نمی‌تواند ببیند که. اینکه فرمود: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ همین است دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «تکاثر».
پرسش:...
پاسخ: خب البته.
پرسش:...
پاسخ: بله درست است و درک هم می‌کند آتش دنیا درک نمی‌کند آتش قیامت درک می‌کند ﴿إِذَا رَأَتْهُم﴾ نه «إذا رأوها» ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ جهنم وقتی از دور ببیند این کفّار و منافقین را دارند می‌برند از همان دور نعره می‌زند رؤیت را به نار نسبت داد نه رؤیت را به اهل نار فرمود: ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ ﴿تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ﴾ از بس آتش جهنم درباره این کفار عصبانی می‌شود مثل اینکه بخواهد تکّه‌تکّه بشود حالا این یا واقعیّت است یا شبیه به واقعیّت این خوی در نَمِر یعنی در پلنگ هست تنمّر آن نهایت درندگی و غضب و عصبانیّت است اینکه آن ادیب گفت «پلنگان رها کرده خوی پلنگی» برای اینکه در بین این حیوانات می‌گویند او از همه عصبانی‌تر است این حالت را می‌گویند تنَمُّر یعنی نَمِر بودن و پلنگ‌خو بودن درباره آتش جهنم آمده است وقتی جهنم، جهنمیها را از دور می‌بیند ﴿تَکَادُ تَمَیَّزُ﴾ مثل اینکه بخواهد تکّه‌تکّه بشود از غضب ﴿تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ﴾.
خب، رؤیت را به او نسبت بدهد ما می‌گوییم این مجاز است برای ما مسلّم شد که اینها درک نمی‌کنند و لذا مجاز است. وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) قَسیم الجنّة والنّار است به آتش فرمان می‌دهد فرمود: «هذا ولیّی دعیه» این را رها کن، «هذا عدوّی خذیه» این را اطاعت کن بگوییم همه اینها مجاز است او امیر جهنم است، امیر بهشت است تنها امیر مؤمنان است بگوییم همه اینها مجاز است خب برای ما روشن نشد که آن آتش مثل این آتش است تا ما بگوییم اسناد امتثال به آنها مجاز است در اینجا هم فرمود شما اگر اهل و علم یقین باشید الآن جهنم را می‌بینید در سورهٴ مبارکهٴ «تکاثر» آیه پنج و شش این است ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ٭ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ ٭ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ﴾ اگر اهل علم‌الیقین باشید جهنم را می‌بینید نه بعد از مرگ، بعد از مرگ کافر هم که می‌بیند می‌گوید ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ الآن که اینجا نشستی جهنم را می‌بینی پس جهنم موجود است دیگر منتها علم‌الیقین می‌خواهد که با عمل صالح همراه باشد یک سلسله ناری هم هست که از جهنم به اصطلاح ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ است که ﴿تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ او از دل بیرون می‌آید این دیگر نار جهنم نیست، این یک مسئله.
مسئله دیگر مربوط به همان جریان معاد جسمانی بود که پنج، شش‌تا شبهه بود غالب این شبهه‌ها قابل حل است جریان تشخیص و علم و اینها هم در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» حل شد برای اینکه آنجا فرمود هر چه باشد خدا می‌آورد چه دربارهٴ اشیاء، چه دربارهٴ اشخاص او فرق نمی‌کند هر ذرّه‌ای مشهود علم خداست ﴿لاَ یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ﴾ چه در آسمان باشد چه در زمین آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» آمده است ﴿إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ﴾ هیچ کدام از آن موانع چهارگانه حاجب علم خدای سبحان نیست چه دربارهٴ اشیا، چه دربارهٴ اعضای بدن و اشخاص چون ﴿لاَ یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ﴾.
مشکل در مسئله معاد جسمانی پراکندگی نیست تبدیل و تحوّل است یک ذرّه بدن این بدن چندین‌ نفر شد و بیانی که بعضی از متکلّمین دارند که اجزای اصلی هست و اجزای فضلیه این باید ثابت بشود، تحلیل بشود با روایات معتبر با ادلّهٴ قرآنی که واقعاً این‌‌چنین است یا نه، کلاً این بدن تبدیل می‌شود. راههای فراوانی ممکن است در پیش روی ما باشد برای حلّ این پاسخ ولی این راهی که تنظیر آخرت به دنیاست و در جریان دنیا ما این راه را قبول داریم و می‌پذیریم و مطابق با محکمهٴ عدل و عقل می‌دانیم این هم می‌تواند جریان قیامت را حل کند و آن این بود که اگر چون تمام ذرّات ما در هر چند سال کلاً عوض می‌شود حالا اگر کسی سرقت کرده در محکمهٴ عدل الهی محکوم به قطع ید شده و فرار کرده و از دست محکمه فرار کرده تصادف کرده دستش جدا شده دست دیگران را پیوند زدند گرفته، کلیه‌هایش عوض شده، قلبش عوض شده، بسیاری از اعضا و جوارحش عوض شده کسانی که مرگ مغزی داشتند اعضای آنها را به این پیوند زدند بعد از بیست سال کلّ دستگاهش عوض شده و بعد از بیست سال این را حکومت اسلامی دستگیر کرده می‌خواهد حالا آن احکام را جاری کند هیچ کسی می‌تواند بگوید آقا این شخص غیر از آن شخص است شما می‌خواهید دستِ این را قطع کنید این دست غیر از آن دست است یا می‌گویند نه، این دستِ اوست.
معیار عینیّت و هویّت آن است که هر چه را که نفس بپذیرد و جذب بکند بپروراند بدن اوست همین دنیا همین طور است دیگر اگر در دنیا برای ما همین مسئله حل است خب در آخرت هم همین است دیگر «فهل یکن للآخرة کذلک» راههای دیگری هم ممکن است باشد اما این راه می‌تواند برای اقناع ما کافی باشد.
یک بیان نورانی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است در جریان همین معاد در جلد دوم احتجاج مرحوم طبرسی صفحهٴ 256 در ذیل احتجاجات وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) این است که حفص‌بن‌غیاث می‌گوید «شَهِدتُ المسجد الحرام» من وارد مسجدالحرام شدم دیدم ابن‌أبی‌العوجا از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) مسائلی می‌پرسد «وابن‌أبی‌العوجاء یسئل أباعبدالله(علیه السلام) عن قوله تعالی: ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾ » محور سؤال همین بود ابن‌أبی‌العوجا از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) این آیه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» را می‌پرسد می‌گوید که آیه می‌گوید هر وقت پوستهای اینها به وسیله عذاب سوخته شد و خاکستر شد ما پوست دیگر می‌رویانیم تا عذاب بچشند سؤالِ ابن‌ابی‌العوجا این است که «ما ذنب الغیر» این پوستِ دیگر که گناهی نکرده این چرا بسوزد «ما ذنب الغیر» ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾ «ما ذنب الغیر؟ قال(علیه السلام) ویحک هی، هی و هی غیرها» درست است که قرآن فرمود: ﴿غَیْرَهَا﴾ اما یک «عینها»یی هم هست که اهل‌بیت می‌دانند چون علم قرآن نزد اینهاست فقط یک گوشه را قرآن فرمود یک گوشه دیگر را ما از جای دیگر می‌فهمیم فرمود این جلود غیر از آن جلود است یک، این جلود عین آن جلود است دو، خب معیار عینیّت چه چیزی است؟ معیار عینیّت این است که دست زید است زید قبول کرده زید می‌پروراند همان طوری که در دنیا این دستها پوستِ دست، گوشتِ دست، استخوان دست چندین بار عوض شد ولی این تک‌تک اینها که می‌آیند می‌روند غیر هم‌اند ولی چون هویّت اینها به نفس است و نفسِ زید واحد است پس اینها عین هم‌اند این بدن همان بدن سابق است لذا بدون تردید کسی که خالی روی دستش است بگوید این خال مادرزاد است این الآن هشتاد سال است که با من هست و درست هم می‌گوید برای اینکه این را همین نفس می‌پروراند دیگر «هی هی، هی غیرها» بعد ابن‌ابی‌العوجا عرض کرد که یک مثال دنیایی بزنید که ما بفهمیم «قال فمَثّل لی ذلک شیئاً من أمر الدنیا» که در عین حال که غیر است عینیّت محفوظ باشد «قال نعم» وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود عیب ندارد من یک مثال می‌زنم «أرأیت لو أنّ رجلاً أخذ لِبنةً فکَسرها ثمّ ردّها فی مِلبنها فهی هی و هی غیرها» فرمود این خِشت‌مالها را دیدی اینها یک مقدار گِل را در یک قالب می‌ریزند این می‌شود خِشت اگر این خشت را به هم بزنند به صورت گِل دربیاورند دوباره در آن قالب بریزند این همان خِشت است دیگر چون قالبش یکی است معیارِ در عینیّت آن قالب است، آن مِلبَن است چون مِلبن و قالب یکی است پس این خشتها یکی است مِلبَن و قالب بدن، نفس است این نفس چون یکی است بنابراین این می‌شود یکی.
هم آن بیان کلّی را فرمود «هی هی و هی غیرها» هم تمثیلی کرده است این دیگر واقعاً با دواوین عرب حل نمی‌شود خیلی از چیزها را آدم ببیند به آسانی نمی‌فهمم می‌گوید مسئله معاد هم همین طور است. در روایات این جریان معاد چون دست‌نخورده است ما خیال می‌کنیم که مثلاً برای همه ما حلّ شد اگر آدم در بحثهای سال قبل هم عرض کردیم خدمتتان ما یک آیه داریم در سورهٴ مبارکهٴ «جمعه» درباره نماز جمعه با چندتا روایت در ذیل اینها خب اگر ﴿إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ﴾ چون به میدان آمدید و بحث حوزوی رویش گرفته شده همین یک آیه و چند آیه می‌بینید چندین قول رودررو دارند یکی می‌گوید فتوای رسمی عده‌ای از بزرگان است که نماز جمعه در عصر غیبت حرام است چون شرطش عصمت امام است این یک قول، قول دیگر می‌گوید خیر نماز جمعه در عصر غیبت حرام نیست واجب است آنها که می‌گویند واجب است بعضی می‌گویند واجب تعیینی است با وجوب جمع بین دو رکعت و چهار رکعت، بعضی می‌گویند وجوب تعیینی است بدون جمع، بعضی می‌گویند وجوب تخییری است با وجوب احتیاط، بعضی می‌گویند وجوب تخییری است با استحباب احتیاط، بعضی می‌گوییند تخییری محض است اصلاً نماز چهار رکعتی احتیاطی هم ندارد «کما هو الحق» خب این اقوال را از همین یک آیه درآوردند دیگر با همین چندتا آیه مسئله معاد آن قدر پیچیده است، آن قدر عمیق است، آن قدر چالش فکری دارد، اشکالات نفس‌گیر دارد که اگر روزی در حوزه‌ها مطرح بشود آن وقت می‌شود چندین قول از آن درمی‌آید فاصلهٴ بئر و بالوعه شما می‌بینید چندین قول در آن هست دهها سال آمدند گفتند آن خاک نجس است بعد گفتند این نجس پاک است همین جریان نَزح بئز مگر نبود قُدما غالباً می‌گفتند این بئر با اینکه ماده دارد مع‌ذلک منفرس و نجس است از علامه به بعد گفتند نه خیر چون ماده دارد پاک است. سالیان متمادی فتوا می‌دادند که این پاک، نجس است علامه می‌گفت چرا آخر این پاک، نجس است این نجس نیست این پاک، پاک است خب وقتی فقیه باشد مجتهدانه روش‌مندانه بررسی بکند می‌شود مأذون این تازه دربارهٴ نَزح بِئر این کجا مسئلهٴ معاد کجا؟ مسئلهٴ معاد جسمانی کجا؟ آن شبهات نفس‌گیر خفه‌کننده کجا؟ مبادا کسی خیال بکند یک امر بیّنی است و روشنی است و ضروری است خیر، آن قدر پیچیده است و اگر روایات ملاحظه بشود.
روایتی الآن در اینجا به همراهم نیست که بخوانم مرحوم طبرسی ظاهراً در احتجاجاتشان نقل می‌کند که وضع معاد چه می‌شود؟ حضرت فرمود بدن می‌رود «إلی حیث روح» بدن به خدمت روح می‌رود، خب بدن به خدمت روح می‌رود یعنی چه؟ یعنی باد می‌زند می‌برد آنجا چطور بدن به خدمت روح می‌رود؟ روح مگر جا دارد؟ چیزی که متزمّن است و متمکّن یعنی زمان‌مند است و مکان‌دار این برود نزد جایی که نه زمان دارد، نه مکان این یعنی چه؟ مرحوم آقاعلی حکیم رساله‌ای در این درباره نوشته.
غرض این است که اگر روزی مسئلهٴ معاد نظیر مسئلهٴ فقه و اصول مطرح بشود در حوزه آن‌گاه معلوم می‌شود که چند قول در آن هست آن‌گاه معلوم می‌شود اشکالات از کجا شروع می‌شود جوابها از کجاست این است که الآن برای ما قبول آنچه که در کتاب و سنّت چهارده معصوم آمده است حق است این یک، آنچه مخالف فرمایش اینهاست «مضروب علی الجدار» است دو، خیلی از چیزها که بحث شده است ما به حسب ظاهر می‌فهمیم این سه، خیلی از چیزها را هم نمی‌فهمیم علمش را واگذار می‌کنیم به آنها چهار تا اینکه وضع روشن بشود این طور نیست که مسئله شفّاف و بدیهی و مثلاً حل شده باشد لذا وجود مبارک امام صادق فرمود: «هی هی و هی غیرها» .
این اشکالی که می‌بینید در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هست که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ در ذهن خیلی از آقایان هست شما می‌بینید غالب این طلبه‌ها این اشکال را دارند اما وقتی متوجه بشوند که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: «هی هی و هی غیرها» یک مقدار روی این بحث می‌کنند بعد آرام می‌شوند این اشکال بالأخره گَزنده هست در ذهن آدم که «ما ذنب ذلک الغیر» بعد وقتی بیانِ حضرت روشن بشود «هی هی و هی غیرها» این هم که وجود مبارک امام صادق از یک سو، وجود مبارک امام رضا(علیه السلام) از سوی دیگر فرمود: «علینا إلقاء الاصول وعلیکم التفریع» که این دوتا روایت را مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله علیه) در کتاب قضا ذکر کرده است این «علینا إلقاء الاصول وعلیکم التفریع» اختصاصی به مسائل فقهی ندارد در مسائل اصولی هم همین طور است، در مسائل جهان‌بینی هم همین طور است فرمود ما کلیّات را می‌گوییم شما باید استنباط کنید اگر در رشته‌هایتان متخصّص و مجتهد بودید این مسئله هم برای شما حل است.
پرسش:...
پاسخ: این آخر آکل و مأکول اولاً آکل و مأکول که حکیم سبزواری(رضوان الله علیه) فرمود: «وشبهة الآکل والمأکول ٭٭٭یدفعها من کان من فحول» هیچ کافری، مؤمن نمی‌خورد آنها خیال می‌کردند که مثلاً انسان، حیوان می‌خورد حیوان، گیاه می‌خورد این‌‌چنین نیست حیوان تا حیوان است که خوراکی نیست وقتی ذبح کردند می‌شود جماد دیگر حیوان نیست کافر هم دستش که کافر نیست آنچه که معصیت می‌کند معتقد است آن جان اوست که ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ دستِ کافر، کافر نیست دست کافر بیچاره الآن در اسارت اوست در بحثهای قبلی هم گذشت که در قیامت این دستها شهادت می‌دهند نه اقرار کنند معلوم می‌شود دست گناهی نکرده اینکه فرمود ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ یا ﴿جُلُودُهُمْ﴾ یا ﴿أَفْوَاهِهِمْ﴾ ﴿أَیْدِیِهمْ﴾، ﴿أَرْجُلُهُم﴾ اینها شهادت می‌دهند که صاحب ما، ما را بُرد فلان‌جا مجلس حرام نفس گناه می‌کند لذا اقرار می‌کند ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ اگر دست گناه بکند، دست کافر باشد که اگر دست حرف زد که می‌گویند اقرار کرد دست شهادت می‌دهد می‌گوید مرا این صاحبم مجبور کرده که به زیر گوش کسی بزنم این شهادت می‌دهد علیه صاحب خودش دست که کافر نیست شخص کافر است با این دست معصیت کرده برای اینکه او را عذاب بکنند هم عذاب روحانی که ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ هم عذاب جسمانی برابر آیه سورهٴ «نساء» که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ هم جسمی در قیامت دارد، هم جانی در قیامت دارد کافر جزء بدن مؤمن نیست آنکه کافر است نفسِ پلید اوست دست که کافر نیست این دست بیچاره همیشه تسبیح‌گوی حق است و در قیامت هم وارد محکمهٴ الهی می‌شود می‌گوید این من گواهی می‌دهم که این، این معصیت را کرده، این امضا را کرده اگر دست گناه می‌کرد باید می‌گفتند که دست اعتراف دارد اما فرمودند دست شهادت می‌دهد.
پرسش:...
پاسخ: بله، اینها سرافکنده می‌شوند، خجالت می‌کشند نشانهٴ خجالت اینها این است که سرافکنده‌اند برای اینکه اینها را عذاب جسمانی بکنند دستشان را می‌سوزانند تا آنها احساس بکنند، عذاب روحانی بکنند ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ می‌شود ولی دست گناه نکرده، دست شهادت می‌دهد خب اگر گناه برای دست بود قرآن باید بفرماید دستشان اقرار کرده در حالی اقرار را به خود این نفس نسبت می‌دهد ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ شهادت را به اعضا و جوارح اسناد می‌دهد.
اما این مسئله که در قیامت با حَمد جریان شروع می‌شود و با حمد هم پایان می‌پذیرد این است اما با حمد شروع می‌شود فرمود: ﴿یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ﴾ در بعضی از روایات از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که اسامی خوب انتخاب بکنید برای اینکه شما را به اسم خودتان، به اسم پدرانتان صدا می‌زنند حالا چگونه با آن آیه جمع می‌شود که ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ همزمان با دعوتِ افراد به نام رهبرشان می‌گویند علویان بیایند، دیگران بیایند این طور است همزمان با اسامی صدا می‌زنند یا موقفها فرق می‌کنند؟ برابر آن آیه فرمود: ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ برابر این روایت افراد را با اسامی خودشان، با اسامی آبایشان جمع می‌شوند ممکن است فرمود اسامی خوب انتخاب بکنید که در قیامت شما را به اسامی شما صدا می‌زنند.
پس آغاز قیامت با حمد شروع می‌شود که ﴿یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ﴾ پایان کار قیامت هم برابر این آیه که ﴿وَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَقِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ با حمدِ الهی شروع می‌شود چه اینکه بهشتیها هم وقتی وارد صحنهٴ بهشت می‌شوند با حمد شروع می‌کنند می‌گویند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ﴾ در پایان بهره‌برداری‌شان گرچه پایانی ندارد پایان هر بهره‌برداری ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ .
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:10

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی