display result search
منو
تفسیر آیه 157 سوره اعراف بخش سوم

تفسیر آیه 157 سوره اعراف بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 48 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 157 سوره اعراف بخش سوم"
رحمت ذات اقدس الهی واسع است و تمام اشیا را می‌گیرد که می‌شود رحمت رحمانیه
رحمت رحمانیه یک رحمت خاصه هست که فرمود برای پرهیزکاران و مؤمنین آن رحمت ضروری است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ المُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِکَ هُمُ المُفْلِحُون﴾

قبلاً فرمودند رحمت ذات اقدس الهی واسع است و تمام اشیا را می‌گیرد که می‌شود رحمت رحمانیه یک رحمت خاصه هست که فرمود برای پرهیزکاران و مؤمنین آن رحمت ضروری است اما از اینکه ذات اقدس الهی دارای رحمت مطلقه است که از تبهکاران هم می‌گذرد آیه 30 سورهٴ مبارکهٴ «شوری» شاهد خوبی است که فرمود ﴿وَمَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ و این دعای «یا من یقبل الیسیر و یعفو عن الکثیر» متخذ از این کریمه است چه اینکه آیهٴ 45 سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» هم شاهد است بر سعه رحمت رحمانیه که فرمود ﴿وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَی ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلکِن یُؤَخِّرُهُمْ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمّیً فَإِذَا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِ بَصِیراً﴾ اگر ذات اقدس الهی برابر با عدل رفتار می‌کرد جنبنده‌ای در زمین نمی‌ماند برای اینکه اکثری مردم به طرف فساد رفته بودند ﴿ظَهَرَ الفَسَادُ فِی البَرِّ وَالبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ﴾ اگر ذات اقدس الهی بر اساس عدل رفتار می‌کرد و انتقام می‌گرفت جنبنده‌ای در زمین نمی‌ماند لکن ذات اقدس الهی تأخیر کرد یک مقداری برای توبه یک مقدار برای عفو عند الحساب ومانند آن معلوم می‌شود که ذات اقدس الهی برابر با عدل عمل نمی‌کند بلکه برابر با احسان عمل می‌کند و این نیست مگر سعه رحمت رحمانیه ذات اقدس الهی.
مطلب مهم آن است که این که فرمود ﴿فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ﴾ در جواب خواسته موسای کلیم(سلام الله علیه) است موسای کلیم عرض کرد ﴿وَاکْتُبْ لَنَا فِی هذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ﴾ یعنی فی الاخرة حسنة ﴿إِنَّا هُدْنَا إِلَیْکَ﴾ یعنی انا رجعنا الیک این درخواست موسای کلیم(سلام الله علیه) بود جوابی که ذات اقدس الهی داد این بود فرمود ﴿قَالَ عَذَابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ﴾ این شامل مؤمنین عصر موسای کلیم می‌شود اما در بیان ﴿الَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ﴾ فرمود ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالإِنْجِیلِ﴾ این که یقیناً شامل مؤمنین عصر موسی نمی‌شود برای اینکه مؤمنین عصر موسای کلیم(سلام الله علیه) فقط باید شریعت موسای کریم عمل می‌کردند آنها موظف نبودند به شریعت عیسی که هنوز نیامده عمل کنند(سلام الله علیه) چه رسد به شریعت رسول خاتم چه اینکه مؤمنین حضرت عیسای مسیح(سلام الله علیه) هم مکلف بودند به شریعت عیسی(سلام الله علیه) عمل بکنند مکلف نبودند به شریعت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عمل بکنند که هنوز نیامده اعتقاد یک مسئله است اتباع مسئله دیگر است اعتقاد‌ این است که در آینده نزدیک یا دور پیامبری به فلان نشانه خواهد آمد اما پیروی عملی بعد از نزول شریعت اوست پس اینکه فرمود ﴿الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ اْلأُمِّیَّ﴾ نسبت به مومنین حضرت موسی(سلام الله علیه) این فقط اعتقاد مطرح است یعنی اینها باید معتقد باشند که در آینده پیامبری با فلان نشانه خواهد آمد چه اینکه نسبت به شریعت عیسی(سلام الله علیه) هم همین‌طور است یعنی امت موسای کلیم باید معتقد باشند در آینده پیامبری به عنوان عیسای مسیح(سلام الله علیه) خواهد آمد آنچه را که وجود مبارک موسای کلیم در الواح به این مردم گفت اینها هم از باب ایمان به غیب باید مؤمن باشند باید ایمان بیاورند که در آینده یک پیامبری به نام عیسی(سلام الله علیه) خواهد آمد و یک پیامبری هم به نام رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که خاتم انبیا(علیهم السلام) است خواهد آمد و شریعتشان هم فلان است جز اعتقاد تکلیف دیگر ندارند و همچنین مؤمنین عصر عیسای مسیح(سلام الله علیه) آنها هم جز اعتقاد به اینکه در آینده پیامبری با فلان نشانه خواهد آمد وظیفه‌ای ندارند پیروی تنها برای کسانی است که بعد از بعثت به سر می‌برند یهودیهایی که بعد از بعثت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به سر می‌برند مسیحیهایی که بعد از بعثت پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به سر می‌برند آنها اگر بخواهند مشمول رحمت الهی باشند باید پیرو رسول نبی اکرم باشند بنابراین این که در جواب موسای کلیم که عرض کرد ﴿وَاکْتُبْ لَنَا فِی هذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَیْکَ﴾ خداوند فرمود ﴿وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِینَ یَتَّبِعُون﴾ این باید نسبت به آن مقطع اول توجیه بشود نسبت به مقطع دوم توجیه بشود نسبت به مقطع سوم حکم خاص خود را دارد یعنی کسانی که در عصر موسای کلیم‌اند این ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ﴾ به معنای «یعتقدون» خواهد بود کسانی که در عصر عیسای مسیح(سلام الله علیه) به سر می‌برند ﴿یَتَّبِعُونَ﴾ به معنای «یعتقدون» خواهد بود کسانی که بعد از بعثت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به سر می‌برند آنها کسانی هستند که ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ﴾ را باید امتثال کنند
مطلب بعدی آن است که در این ﴿یَأْمُرُهُم بِالمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ المُنْکَرِ﴾ جناب فخر رازی می‌گوید که مجامع امر به معروف در سخن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضور دارد یعین خلاصه شده است که پیغمبر فرمود «التعظیم لامر الله و الشفقة علی خلق الله» تمام این جزء جوامع الکلم است که فرمود «اعطیت جوامع الکلم» تمام معروفها یا به حق‌الله برمی‌گردد یا به حق‌الناس نسبت به الله تعظیم امر او معروف است اعتقاد به او اعتقاد به توحید او اعتقاد به عینیت صفات با ذات و سایر آنچه که به مبدأ و معاد برمی‌گردد و همچنین تعظیم امر او تعظیم شعائر او به امتثال اوست و مانند آن درباره حق‌الناس هم به عنوان «و الشفقة علی خلق الله» است پس این جزء جوامع الکلمی است که امر به معروف را در بر می‌گیرد و آنچه که به تعظیم امر خدا یا شفقت به خلق خدا برمی‌گردد معروف است در جریان طیبات که فرمود ﴿یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَات﴾ منظور از «طیبات» ما احل الله نیست وگرنه تکرار می‌شود چیزی را که خدای سبحان حلال کرده است دیگر پیغمبر چه تحلیلی دارد بلکه می‌خواهد دین پیغمبر را و شریعت پیغمبر را تشریع کند چون شخص پیغمبر که محلل و محرم نیست محلل خداست فقط پیغمبر رسول این احکام است از طرف خدا آنچه را که ملائم با فطرت است ملائم با طبع است سازگار با طبع است سودمند است یا ضرر ندارد دین پیغمبر او را تحلیل کرده است و آنچه که قذر هست زیانبار هست برای فطرت یا برای طبیعت آن را تحریم کرده است ﴿وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الخَبَائِثَ﴾ نه یحرم علیهم المحرمات که بشود تکرار چون محرم دیگر تحریم کردن ندارد اگر منظور از خبائث محرم بود معنایش این است که محرمات هم برای اینها تبیین می‌کند یا به اینها ابلاغ می‌کند اما از اینکه دارد که طیبات را حلال می‌کند خبائث را حرام می‌کند یعنی شریعت او چیزی است که آنچه را که هماهنگ با فطرت و طبیعت است حلال می‌کند آنچه که ناسازگار با فطرت و طبیعت است تحریم می‌کند ﴿یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ آن احکام دشواری که در اثر سوء رفتارخود آنها بر اینها تحمیل شده بود آنها را پیغمبر اسلام برمی‌دارد که قبلاً اشاره شده بود که آن احکام از چه سنخ است جریان ﴿یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُم﴾ شما ببینید حدیث رفع که سهو و نسیان و امثال ذلک را برمی‌دارد اضطرار را برمی‌دارد اکراه را برمی‌دارد ما لا یطیقون را برمی‌دارد معلوم می‌شود یک دین سمحة سهله است یعنی دین تکلیفی است تحمل پذیر محدوده‌اش طوری است که برای فطرت و طبیعت تحمل پذیر است اما از آن به بعد دیگر نمی‌شود در چنین دینی تساهل و تسامح کرد تساهل و تسامح غیر از سهل و سمح بودن است یعنی این دین طوری است که با فطرت هماهنگ است با طبیعت هماهنگ است تحمیلی نیست سخت نیست حرج نیست اما کسی بخواهد در همین محدوده باز سهل انگاری کند کم بکند کوتاه بیاید این دیگر روا نیست خب پس خود دین یک شیء سهلی است قابل تحمل است اما کسی بخواهد روی همان محدوده دین چیزی را کم بکند یا بی‌تفاوت باشد این نارواست حدیث رفع و همچنین حدیث «لا ضرر و لا ضرار» و حدیث «بعثت الیکم بالحنیفة السمحة السهلة» همه مؤید وضع اصر و اغلال است ﴿یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِم﴾ گرچه ناظر به آن است که آن تکالیف دشوار گذشته را برمی‌دارد اما اگر یک دینی تکالیف دشوار گذشته را برداشت و یک تکالیف سخت و تحمل ناپذیر جدید و مستأنفی را وضع کرد این که نمی‌گویند آن دشواریها را برمی‌دارد که این دشواری را تبدیل کرده نه برداشت تحویل دشواری تبدیل دشواری غیر از وضع دشواری است یک وقت است که انسان می‌گوید دشواریها را تبدیل کرده دشواریها را تبدیل کرده این یعنی یک تکلیف سخت را برداشت و تکلیف سخت دیگر تبدیل کرد شریعت اسلام این‌چنین نیست که یک سلسله دشواریها را بردارد یک سلسله دشواریهای دیگر به جای آنها بگذارد بلکه آن دشواریها را برمی‌دارد و یک تکلیف سهله سمحه‌ای قرار می‌دهد ﴿یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُم﴾ غیر از تبدیل اصر یا تحویل اصر به اصر دیگر و غل دیگر است پس ﴿وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ گرچه مستقیماً ناظر به آن است که آن تکالیف شاقه را برمی‌دارد اما ناظر به این هم هست که دیگر تکلیف شاقی نمی‌گذارد قهراً با یک نحوه حریت و آزادی هماهنگ است چیزی بر انسان وضع نمی‌کند که با آزادی او با سهل و سمح بودن هماهنگ نباشد
‌پرسش ...
پاسخ: آن یأمر مربوط به اجراست دیگر
‌پرسش ...
پاسخ: بیان حلال و حرام است چون پیغمبر که محل و محرم نیست اما یأمر هست امر به معروف کار به اجرا دارد مربوط به وضع قوانین نیست امر به معروف نهی از منکر یعنی چیزی که معروف هست پیغمبر در صدد اجرای اوست اجرا غیر از تقنین است مرحله قانون گذاری برای ذات اقدس الهی است اوست که حلال می‌کند ﴿أَحَلَّ اللّهُ البَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا﴾ و رسول خدا هم مبلغ است از آن جهت که رهبر است مجری هم هست از آن جهت که حاکم است مجری هم هست امر معروف و نهی از منکر به جنبه حکومت او برمی‌گردد جنبه رسالت او آن است که حلال خدا را بازگو می‌کند و حرام خدا را هم شرح می‌دهد و بازگو می‌کند.
مطلب دیگر آن است که این که فرمود ﴿فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ﴾ قبلاً هم اشاره شد که تعذیر به معنای حمایت است و جانب داری است و منع دیگران از تعدی و تهاجم است اما نصرت بالاتر از آن است یک وقت است که انسان از یک کسی حمایت می‌کند که مظلوم واقع نشود آسیب نبیند یک وقت او را کمک می‌کند که ا فاتح و پیروز بشود فرمود شما تنها به این اکتفا نکنید که پیغمبر شکست نخورد بلکه باید او را تأید کنیداو شکست بدهد و فاتح بشود لذا بین تعزیر و نصرت خیلی فرق است شما ﴿عَزِّرُوه﴾ وقروه یعنی دیگران را منع کردند از تعدی و تهاجم که نگذاشتید که پیغمبر شکست بخورد این مرحله اول مرحله بعدی آن است که حالا او شکست بدهد او فاتح بشود این نصرت می‌طلبد لذا بین تعزیر و نصرت فرق است برخی‌ هم این را به تولی و تبری برگرداند که بی‌تناسب نیست جریان عزروه به تبری برمی‌گردد یعنی از دشمنان بیزاری بجویید بیزاری عملی به این است که جلوی تهاجم آنها را بگیرید تنها بیزاری قلبی یا لفظی کافی نیست برائت از مشرکین یک بار در قلب است یک بار در لسان است یک بار در عمل برائت علمی از مشرکین آن است که انسان جلوی تعدی اینها را بگیرد می‌شود برائت تبری از اینها و اگر جلوی تعدی مشرکین گرفته نشد که برائت نیست می‌شود برائت قولی نه برائت عملی پس تبری عملی تعزیر عملی آن جانب داری عملی است که جلوی تهاجم بیگانه را بگیرند و نگذارند دین را شکست بدهد این برای مقدمه بحث اما فرمود این مرحله کافی نیست بعد از تبری تولی هم لازم است یعنی تحت ولایت او کار کنی او را یاری دهید که او دشمن را شکست بدهد پس هم تعزیر و حمایت و جانبداری برای صیانت از شکست لازم است هم نصرت و تأیید برای حمایت در پیروزی لازم است اینها باهم فرق دارند برخیها مثل فخر رازی و دیگران چون مسئله نزول پیغمبر را درست مثلاً بررسی نفرمودند گفتند که ﴿وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ﴾ این نور که منظور قرآن است قرآن که با پیغمبر نازل نشد با جبرئیل نازل شد ما چگونه این ﴿أُنْزِلَ مَعَهُ﴾ را توجیه بکنیم ظاهر آیه این است که «و اتبعوا النور الذی انزل مع الرسول انزل مع النبی» انزل با این شخص که از او به عنوان رسول و نبی یاد شده است این را برگرداندند به آن حیثیت رسالت و نبوت یعنی «واتبعوا النور الذی انزل مع النبوة انزل مع الرساله» رسالت پیغمبر از آسمان نازل شد نبوت او مقامی بود که از آسمان نازل شد قرآن هم از آسمان نازل شده است شخص پیغمبر از آسمان نازل نشد ولی نبوتش از آنجا نازل شد رسالتش از آنجا نازل شد اینها تنها مختص به جناب فخر رازی و امثال ذلک نیست در بین خودیها هم احیاناً این محذور را دارند شما ببینید حاشیه مرحوم آقای مشکینی(رضوان الله علیه) در بحث بداء کفایه آن حاشیه را که ملاحظه بفرمایید آنجایی که مرحوم آخوند دارد که ارتباط پیدا می‌کند با نفس نبوی و ولوی و امثال ذلک آنجا می‌گوید که گاهی فرشته نازل می‌شود گاهی پیغمبر بالا می‌رود خب این‌چنین نیست که آنجا که فرشته نازل می‌شود پیغمبر بالا نرود که اگر مرحله نازله را آنجا که فرشته نازل می‌شود پیغمبر درک کند پس عمق قرآن که ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی القُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ را چگونه درک می‌کند اگر ﴿إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ پیغمبر با همین عربی بودن ارتباط دارد با آن ام الکتاب نیست آنجایی که فرشته نازل می‌شود پیغمبر درک می‌کند خب همان بخش یک معانی بلندی دارد که نازل نشده در کتاب مبین است در ام الکتاب است آن را چگونه درک می‌کند نمی‌شود گفت یک جایی پیغمبر عروج می‌کند یک جایی فرشته نازل می‌شود ممکن نیست هر جا فرشته نازل شد مرحله والای او جایی است که پیغمبر با عروج درک می‌کند خب اگر ما قبول کردیم که خود پیغمبر معراجی دارد ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ دارد و معراجهای مکرری دارد پس و آنجا کتاب خدا را تلقی می‌کند و از آنجا پایین می‌آید پس خود پیغمبر نزول دارد خود پیغمبر وقتی لدی‌الله است ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ شد ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی القُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ شد از همانجا همان‌طوری که ارسال صادق است انزال هم صادق است بنابراین لازم نیست که ما ﴿مَعَهُ﴾ را به نبی به معنای نبوت برگردانیم
‌پرسش ...
پاسخ: آن که همه افراد نازل شدند آن که فخری نیست آن را درباره ﴿وَأَنزَلْنَا الحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ﴾ هم هست ﴿أَنزَلَ لَکُم مِنَ الأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هست آن هم آمده خب ﴿ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَمِنَ المَعْزِ اثْنَیْنِ﴾ از آنجا نازل شده آن نزول به معنای اینکه ریشه هر اصلی هر مخلوقی در مخزن الهی هست به آن معنا که برای جمیع اشیا هست انسان حقیقتاً اگر نبی باشد یا ولی باشد معراجی دارد وقتی معراج داشت لدی‌اللهی می‌شود وقتی لدی اللهی شد از آنجا تنزل کرد نزول دارد همان‌طوری که ارسال درست است انزال هم درست است پرسش ...
پاسخ: خب از آن جهت دیگر با افراد دیگر فرق نمی‌کند اما دیگران این‌طور نیستند که ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی القُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ باشند دیگران این‌طور نیست که ﴿دَنَا فَتَدَلَّی ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ﴾ باشد دیگران این‌طور نیست که ﴿مَا کَذَبَ الفُؤَادُ مَا رَأَی﴾ باشد آن که اهل عروج است آنکه واقعاً بالا می‌رود آنکه علوم الهی و حقیقت قرآن را لدی‌الله در کتاب مبین و ام الکتاب فرا می‌گیرد همان انسان کامل وقتی از آنجا پایین می‌آید نزول اوست
مطلب بعدی آن است که
‌پرسش ...
پاسخ: نه غار حراء که در روی زمین است که چون این مردانی که با این اوصاف هستند پیروی اعتقادی دارند پیروی اخلاقی دارند پیروی عملی دارند در بعد تبری پیروی عملی دارد در بعد تولی که مایه نصرت او هستند از آنها با عظمت قرآن کریم یاد می‌کند می‌فرماید ﴿أُولئِکَ هُمُ المُفْلِحُونَ﴾ نفرمود «هُمُ المُفْلِحُونَ» با اینکه به حسب ظاهر اگر ﴿هُمُ المُفْلِحُونَ﴾ فرموده بود مختصرتر هم بود و مطلب را می‌فهماند و تمام این ضمیرها به عنوان ضمیر جمع مذکر سالم به اینها برمی‌گشت دیگر اما اینجا دیگر ﴿أُوْلئِکَ﴾ اضافه شده برای تعظیم و تفخیم همین مردان الهی است ملاحظه بفرمایید ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ﴾ ﴿یَجِدُونَهُ﴾ هست ﴿عِندَهُمْ﴾ هست ﴿یَأْمُرُهُم﴾ هست ﴿یَنْهَاهُمُ﴾ هست ﴿یُحِلُّ لَهُم﴾ ﴿یُحَرِّمُ عَلَیْهِم﴾ هست ﴿یَضَعُ عَنْهُم﴾ هست ﴿إِصْرَهُمْ﴾ هست ﴿کَانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ هست بعد هم حالا که به صورت موصول ذکر می‌کند ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا﴾ ﴿عَزَّرُوه﴾ ﴿نَصَرُوهُ﴾ ﴿وَاتَّبَعُوا﴾ همه هست همه ضمیر جمع است بعد می‌فرماید ﴿هُمُ المُفْلِحُونَ﴾ اما سر فصلی درست کردن با ﴿أُولئِکَ﴾ که نشانه بعید بودن است نشانه بعد درجه و منزلت و مقام این بزرگان است
مطلب بعدی آن است که هر رسولی یقیناً نبی است گرچه ممکن است هر نبیی رسول نباشد اما چون اینجا جریان ابلاغ و تعلیم و پیام رسانی از اهمیت خاص برخوردار بود لذا ذات اقدس الهی رسول را قبل از نبی ذکر کرده است وگرنه مناسب این‌چنین تلقی می‌شد که می‌فرمود «الذین یتبعون النبی الرسول الذی» تقدیم رسول برای اهتمام به رسالت است در این بخش وگرنه رسالت بعد از نبوت است
مطلب بعدی از نظر ادبی آن است که عطف ﴿أَغْلاَل﴾ بر ﴿إِصْر﴾ عطف جمع بر مفرد است و احیاناً از نظر ادبی ناهماهنگ است پاسخش هم این است که اصر از آن جهت که مضاف به ﴿هُمُ﴾ شد مفید جمع است گرچه بعضی آثار قرائت کردند اما ﴿إِصْرَهُمْ﴾ مفید جمع هست چه اینکه می‌شود از آن مفرد هم اراده کرد بعداً اما اینجا مفید معنای جمع است برای اینکه ﴿إِصْرَهُمْ﴾ دارد اصر و فشار و شتاب افراد کثیر خواهد بود دیگر هر فردی یک مشکل خاص خود را دارد دیگر لذا در حقیقت عطف جمع بر جمع به لحاظ معناست گرچه عطف بر مفرد به لحاظ لفظ است
مطلب دیگر آن است که در مرحوم فیض در صافی از کافی نقل کرده است که رسول آن است که فرشته برای او ظاهر می‌شود او را می‌بیند و با او سخن می‌گوید نبی آن است که در خواب فرشته را می‌بیند البته این یکی از فروق بین نبی و رسول است اما آن فرق اصلی‌اش آن است که از آن جهت که خبر را از ذات اقدس الهی دریافت می‌کند نبأ را دریافت می‌کند می‌گویند نبی و از آن جهت که خبر دریافت شده را ابلاغ می‌کند می‌گویند رسول گاهی هم نبی از نبأ به معنای خبر نیست که شخص خبر یابی بکند بلکه از نبأ یعنی ارتفع نبأ الارض یعنی ارتفعت الارض و این چون نشانه رفعت مقام است از این جهت به او نبی گفته‌اند در سجده بر زمین هم دارد به اینکه مصلی در جایی که نماز می‌خواند باید بین مجسد او و موقف او فاصله‌ای نباشد که نبئه‌ای نداشته باشد برجستگی زیادی نداشته باشد مگر مثلاً به قدر اربعة اصابع و مانند آن آنجا نبوه یعنی برجستگی است خلاصه این نبی هم به همان معنای برجستگی معنوی خواهد بود از این جهت چون دارای رفعت معنوی است از او به نبی یاد کرده‌اند گاهی ممکن است یک کسی هم اهل نبوت باشد هم اهل رسالت یعنی هم در فرشته را در عالم رویا ببیند هم در بیداری و اما این که در کریمه ﴿فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ﴾ آمده است و ظاهرش این است که همه انبیا رسول‌اند این ظاهر اطلاقش همین‌طور است اما از آن عموماتی است که تخصیص پذیر است ظاهرش این است که ﴿فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ﴾ یعنی همه انبیا اهل تبشیر و انذارند قهراً هر نبیی دارای رسالت هست ظاهرش به عموم این است اما قابل تخصیص هست که بعضی انبیا این‌طور نیستند فقط برای خودشان‌اند تبشیر و انذار را باید برای خودشان ابلاغ بکنند پس این‌طور نیست که بینشان تساوی باشد که هر نبیی رسول است اگر ما دلیل خاص نداشتیم بر تخصیص یا تقیید البته ظاهر آیه این است که هر نبیی مبشر و منذر هست اما آنجا که دارد ﴿وَمَا نُرْسِلُ المُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ﴾ آن حصر است البته هر رسولی این سمت را دارد آنها تخصیص نخورده و درست هم هست هر کسی رسول است تبشیر و انذار را دارد اما هر کسی نبی است تبشیر و انذار نسبت به غیر را داشته باشد این‌چنین نیست چون بعضی از انبیا برای خودشان‌اند طبق نصوصی که مثلاً تخصیص داده است بنابراین نمی‌شود گفت که اگر در بعضی روایات آمده است نبی غیر رسول است معنایش این است که همه انبیا مرسل هستند منتها در درجات فرق می‌کنند نه نبیها هم در درجاتشان فرق می‌کند ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ چه اینکه مرسلین هم درجاتشان فرق می‌کند ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ پس نمی‌شود گفت که هر نبیی رسول است اگر یک دلیلی آمده است تخصیص داد گفت بعضی از انبیا هستند که برای خودشان پیام می‌آورند این منافاتی با این عموم یا اطلاق ندارد روایتی را مرحوم فیض از علل‌الشرایع نقل می‌کند از وجود مبارک امام جواد(سلام الله علیه) در تفسیر امی که پیغمبر امی است حضرت فرمود اینهایی که می‌گویند امی است یعنی او مثلاً سواد خواندن و نوشتن ندارد این سخن درست نیست و حضرت هم خیلی با تعبیر تند پاسخ می‌دهد بعد فرمود او چندین لغت را می‌دانست به چندین لغت می‌توانست بنگارد و مانند آن جمع بین این روایات آن است که قبلاً هم اشاره شد که امی به معنای بی‌سواد نه امی یعنی درس نخوانده .. آن معلم حقیقی به این علم یاد داد وگرنه کسی که تالی آیات است یک معلم کتاب و حکمت است دو مذکی نفوس است سه چگونه می‌تواند بی‌سواد با شد بی‌سوادی که نقص است خدا فرمود ﴿یُعَلِّمُهُمُ الکِتَابَ وَالحِکْمَةَ﴾ بعد فرمود ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ خدا خود را معلم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) معرفی کرده است و پیغمبر را هم معلم مردم معرفی کرده است پس این روایتی که مرحوم صدوق در علل‌الشرایع از وجود مبارک امام جواد(سلام الله علیه) نقل کرده است این نقد و طرد و طعنی که حضرت دارد نسبت به کسی است که چینن فکر کردند که وجود مبارک(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مثلاً بی‌سواد بود این سخن سخن باطل است روایات دیگری که جناب فیض در صافی نقل کرده است در بحثهای دیگر آمده
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:43

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی