display result search
منو
تفسیر آیه 38 سوره انعام

تفسیر آیه 38 سوره انعام

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 76 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 38 سوره انعام"
- قدرت خدا به قدری است که برای تمام موجودات برنامهٴ حیاتی تدوین کرده است
- ذات اقدس الهی رفت و آمد ماهی‌های دریا را در دریاهای تاریک می‌داند با اینکه اثر پایی در دریا نیست.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُون ﴿38﴾

گرچه کافران پیشنهاد نزول آیه و معجزه‌ای را ارائه کرده‌اند لکن ذات اقدس الهی قوی‌ترین و محکم‌ترین آیه را در جمله بعد ذکر می‌کند می‌فرماید قدرت خدا به قدری است که برای تمام موجودات برنامهٴ حیاتی تدوین کرده است برای آنها حَشری است و نَشری فرمود: ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأ َرْضِ﴾ منظور این ارض در مقابل سماء است در مقابل بحر نیست یک وقت است می‌گویند موجود ارضی در مقابل بحری که آنجا ارض به معنی برّ است یک وقت می‌گویند موجود ارضی در مقابل سماء و این آیه منظور ارض در مقابل سماء است ارض در مقابل هواست لذا وقتی فرمود: ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ﴾ شامل «دواب بحر» هم می‌شود حیتان و ماهی‌های دریا را هم شامل می‌شود در یکی از خطبه‌های نورانی نهج‌البلاغه آمده است که ذات اقدس الهی «یَعْلَمُ عَجِیجَ الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ، وَ مَعَاصِیَ الْعِبَادِ فِی الْخَلَواتِ، وَ اخْتِلاَفَ النِّینَانِ فِی الْبِحَارِ الْغَامِرَاتِ» رفت و آمد نینان و نونها و ماهی‌های دریا را در دریاهای تاریک می‌داند با اینکه اثر پایی در دریا نیست نظیر جاده خاکی نیست تا از اثر پا کسی پی ببرد رونده‌ای اینجا راه رفته است لکن خداوند حرکتهای ماهی‌ها را و رفت و آمد ماهی‌ها را در دریا عالم است غرض آن است که منظور از این عَرض در مقابل هواست اینکه فرمود: ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ﴾ شامل موجودات و حیوانات برّی و بحری خواهد شد ﴿وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ﴾ مِثل، یک امر ذهنی است وگرنه در خارج دو شیء مثل هم محال است اگر دو شیء از جمیع جهات مثل هم باشند باید در زمان در مکان در همهٴ خصوصیتهای ذاتی و عَرَضی مثل هم باشند لذا تحقق امثال محال است مگر به‌لحاظ آن مثلیت نوعی که امری است در ذهن آن‌گاه این افراد در آن امر نوعی سهیم و شریک هم‌اند لذا افراد یک نوع را می‌گویند امثال‌اند وگرنه اینها مثل یکدیگر در خارج نخواهند بود برای اینکه دو تا مثل نباید امتیاز داشته باشند در حالی که دو تا موجود خارجی از جهات فراوانی امتیاز دارند از نظر زمان از نظر مکان از جهات دیگر ممتازاند.
مطلب دیگر اینکه گرچه در اصل ﴿دَابَّةٍ﴾ و ﴿طائر﴾ مفرد است فرمود: ﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ﴾ و تک تک اینها امت نیستند اما چون این نفی و نکره در سیاق نفی مفید عموم است ناظر به سنخ دوّاب و سنخ طیور است یعنی اینها، هر نوعی از اینها یک امت است نه هر فردی از اینها یک امت باشد دو مطلب مهم در پیش داریم و آن این است که فرمود: ﴿ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ء﴾ یعنی چه؟ و یکی اینکه اینها ﴿أُمَمٌ أَمْثَالُکُمْ﴾ اینها یعنی واقعاً امتهای انسانی‌اند یا نه عده‌ای دربارهٴ این ﴿أُمَمٌ أَمْثَالُکُمْ﴾ افراط کردند حرف این عده در تفسیر کبیر فخررازی هم آمد در مجمع‌البیان امین‌الاسلام‌(رضوان الله علیه) هم آمد اما آن طوری که فخررازی تقریر کرد فنی‌تر و منظم‌تر تقریر کرد تا آن طوری که در مجمع البیان امین‌الاسلام آمده است مرحوم طبرسی به صورت گنگ نقل کرد که تناسخیهٴ به این جمله استشهاد کردند که همه این دوّاب و همه این طیور دارای وحی و نبوت و رسالت‌اند و به آیهٴ دیگر هم استشهاد کردند بر اساس ﴿وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾ یعنی یک قیاسی ترتیب دادند گفتند صغرای قیاس در سورهٴ «انعام» است کبرای قیاس هم در سورهٴ «فاطر» در سورهٴ «فاطر» آیهٴ 24 این‌چنین است ﴿إِنّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیرًا وَ نَذیرًا وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیر﴾ خب صغرای قیاس در سورهٴ «انعام» است که ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ﴾ کبریٰ در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» است که ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾ پس بِنا براین برای همهٴ دوّاب و برای همهٴ طیور وحی و نبوت و رسالت و نذیر و بشیر هست این خلاصهٴ سخنی است که جناب امین‌الاسلام(رضوان الله علیه) در مجمع البیان نقل کرده است اما به صورت باز و روشن فخررازی در تفسیر کبیر نقل کرد و آن این است که تناسخّیه برای صحت حرف خود برای اثبات تناسخ به این آیه استدلال کرده‌اند گفتند ظاهر آیه این است که همهٴ این دوّاب عرضی و همهٴ طیور هوایی امتهایی هستند مثل شما، ما می‌گوییم این همان حرفی است که ما‌ها می‌گوییم ما می‌گوییم انسان که مُرد این بدن را رها کرد روحش نابود نمی‌شود اگر یک انسان عالم عادل وارستهٴ پرهیزکار باشد روحش یا به صورت فرشته درمی‌آید با فرشته‌ها محشور می‌شود یا به ابدان انسانهای مرفه و سالم و نیرومند و متنعم درمی‌آید که برکات ببینند و مانند آن و اگر تبهکار باشد به صورت به ابدان حیوانات تعلق می‌گیرند تا رنج ببرند این حرف تناسخیه مسئله تناسخ گرچه فعلاً ممکن است مسئله روز نباشد ولی اگر کسی بخواهد دربارهٴ مسئله معاد برهانی اقامه کند هیچ چاره‌ای ندارد برای اینکه مسئله تناسخ را ابطال کند برای اینکه در بسیاری از راهها تناسخیه با ما که معتقد به معادیم اینها سهیم و شریک‌اند اگر کسی بگوید خدا جهان را با هدف آفرید این جهان هدف‌مند است تناسخیه هم قبول دارند اگر کسی بگوید خدای حکیم عالم را یاوه نیافرید آنها هم قبول دارند اگر بگوید خدای حکیم عادل عالم را بیهوده خلق نکرد یک حساب و کتابی هست آنها هم قبول دارند اگر کسی بگوید موٴمن و کافر یکسان نیستند عادل و ظالم یکسان نیستند اینها بعد از مرگ باید حسابی داشته باشند کتابی داشته باشند پاداشی ببینند کیفری ببینند تناسخّیه همهٴ اینها را قبول دارند آن محور مهم اختلاف تناسخیه با ما این است که ما می‌گوییم همهٴ این صحنه‌های محاسبه و پاداش و کیفر در قیامت است آنها می‌گویند نه در بازگشت به دنیا است انسانی که مرد به بدنی تعلق می‌گیرد که در آن بدن یا پاداش می‌بیند یا کیفر، لذا صرف اینکه خدا عادل است صرف اینکه خدا حکیم است صرف اینکه حسابی هست کتابی هست پاداشی هست کیفری هست قیامت را اثبات نمی‌کند لذا در کتابهای عقلی یکی از محور‌های مهم بحثهای عقلی استحاله و ابطال تناسخ است یعنی صرف اینکه ثابت بشود هدفی هست پاداشی هست کیفری هست حسابی هست ثابت نمی‌کند که پس در عالم دیگر است ممکن است در همین دنیا باشد لذا هیچ چاره‌ای برای اثبات معاد نیست مگر اینکه در بین راه تناسخ را و مستحیل بدانیم تناسخیه به این استدلال کردند اما حکما نظر شریفشان در ابطال تناسخ وجوهی است که یکی از آن وجه‌هایی که می‌شود اینجا مطرح کرد این است که روح برای بدن مثل میوهٴ درخت است هر بدنی با این سیر تکاملی خود استحقاق پیدا می‌کند برای دریافت روح که ذات اقدس الهی در سورهٴ «مؤمنون» فرمود انسان نطفه بود علقه شد مضغه شد جنین شد ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾ هم او را ما به صورت انسان زنده درآوردیم و اگر فرمود: ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ به وسیلهٴ همین آیهٴ سورهٴ «مومنون» به خوبی تبیین می‌شود که انسان در همان آن سیر تکاملیش به جایی می‌رسد که استحقاق دریافت روح را دارد مثل اینکه درخت به جایی می‌رسد که خدا به او میوه می‌دهد هر درختی باید میوهٴ خاص خود را بدهد روح هم میوهٴ درخت تن است هرگز میوهٴ درخت دیگر را نمی‌شود به این درخت قبلی بند کرد به اینجا آویزان کرد و بگوییم این میوهٴ این درخت است روحی که مال یک بدنی بود و آن بدن پوسیده شد و این روح آن بدن را رها کرد آن روح هرگز میوهٴ این درخت نخواهد شد برای اینکه همان بدن قبلی را خدا ذی‌روح می‌کند ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقًا آخَر﴾ نه اینکه یک روح دیگری را به این می‌دهیم مثل اینکه میوه‌ای را از درختی که درخت قطع شده است می‌گیریم به این درخت بدهیم این‌چنین نیست به هر تقدیر برای اثبات معاد هیچ راهی نیست مگر اینکه این خار راه را بردارند مسئله استحاله تناسخ را اثبات کنند تناسخیه به این آیه استدلال کرده‌اند در حالی که این آیه پیامش آن است که آنها انسان نیستند و انسان هم به آن صورت در نیامده بلکه اینها دواب‌اند آنها طیوراند ولی در اینکه حشر دارند مثل انسان‌اند نه اینکه این طیور فعلی انسانهای قبلی بودند یا دوّاب فعلی انسانهای قبلی بودند دوّاب فعلی دواب‌اند و طیور فعلی طیوراند و انسانها هم انسان، ولی در حشر داشتن امثال یکدیگرند نه اینکه این دواب عرضی یا طیور سمائی یک وقتی انسان بودند آیه این را نمی‌خواهد بگوید آیه می‌خواهد بگوید دواب ارضی طیور هوایی مثل انسان‌ است که در حشر اکبر داشتن شریک و سهیم‌اند و آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» هم که فرمود: ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیر﴾ ظاهرش امم انسانی است برای اینکه صدرش دارد ﴿اِنّا أَرْسَلْناکَ﴾ ما تو را به عنوان بشیر و نذیر اعزام امت کردیم چنین که هر امتی برای خود یک پیغمبری دارد اما حالا حیوانات اگر اهل فکر و اندیشه‌اند یک حجتی دارند یک راهنمایی دارند قرآن در این زمینه بحث بازی ارائه نکرده است بنابراین نمی‌شود گفت که آنها هم وحیی دارند رسالتی دارند, نبوتی دارند, در حد وحی تشریعی و مانند آن البته وحی تکوینی دارند وحی تصدیقی دارند ﴿وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتًا﴾ و مانند آن را دارند اما وحی تشریعی به آن صورت ندارند لکن از بعضی از روایات بر می‌آید که اینها به اندازهٴ شعوری که دارند مسئول‌اند ممکن نیست یکجا شعور باشد ادراک باشد و مسئولیت نباشد لذا گرچه این روایات غالبش ضعیف است ولی از مجموع اینها شاید فی الجمله نه بالجمله به دست بیاید که اینها یک حساب و کتاب خاصی دارند که اگر گوسفند شاخداری به بی‌شاخ حمله کرده است در قیامت مسئول است یا گاو شاخداری بی‌شاخی را مصودم کرده است در قیامت مسئول است یا روایات فراوانی که اگر کسی گنجشکی را کشت این گنجشک در قیامت شکایت می‌کند و از ذات اقدس الهی کیفر این قاتل را طلب می‌کند هم آمده است از مجموع اینکه حیوانات را نیازارید نرنجانید اینها را بیخود آزار نکنید بر می‌آید به اینکه حساب و کتابی دارند نه اینکه صرف منع از ظلم نسبت به حیوان دلیل باشد که اینها حشری دارند چون ظلم نسبت به مکان هم این‌چنین است که «فَإِنَّکُمْ مَسْؤُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ» خب اگر کسی یکجایی بنشیند و حق آنجا را ادا نکند نسبت به او ظلم کرده است این معنایش این نیست که در قیامت شکایت می‌کند مگر در حشر اکبر به لسان خاصی وگرنه انسان اگر جایی بنشیند در خانه‌ای به سر ببرد در اتاقی زندگی کند و حق آن مکان و زمین را ادا نکند مسئول است در قیامت سؤال می‌شود.
‌پرسش...
پاسخ: خب حالا آن نظیر حیوانهاست که، انسانهاست که دفاع می‌کند در مسئله دفاع یک حساب دیگری است البته این بحث همچنان باز است اما مطلب دوم
‌پرسش...
پاسخ: این تشریع خاصه که مربوط به انسانهاست نیست اما برای آنها چون یک اندیشه‌ای دارند یک حساب و کتابی در نظام تکوین هست لازم نیست که همهٴ حشرها نظیر حشر انسانی باشد که البته این مسئله همچنان باز است.
اما مطلب دوم که فرمود: ﴿ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ء﴾ منظور از این کتاب چیست؟ آیا منظور از این کتاب همان ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ یا ﴿کِتَابٍ مُبِینٍ﴾ و ﴿لَوْحٍ مَحْفُوظٍ﴾ است؟ که حقایق اشیا و اسرار و رموز همهٴ اشیا در آنجا ثبت است این سخن حق است این تردیدی در آن نیست یا منظور از این کتاب قرآن کریم است از بعضی از تعبیرات بر می‌آید چه تعبیرات روایی یا تاریخی یا تفسیری و منظور از این کتاب ﴿ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ﴾ قرآن کریم است یعنی همهٴ اشیا در قرآن کریم است و شاهدی هم اقامه می‌کند که یک وقتی عبدالله‌بن‌مسعود گفت چرا من لعن نکنم زنی را که خدا در قرآن لعن کرده است آن زنی که خدا او را در قرآن لعن کرده است «الواصله و المستوصله و الواشمه و المستوشمه» آن زنی که با تدلیس در مو یا تدلیس در چهره و رخسار کسی را فریب می‌دهد که در نکاح همین تدلیس منع شده است و زمینهٴ خیار را فراهم می‌کند عبدالله‌بن‌مسعود گفت زنی را که خدا لعن کرده است چرا من لعن نکنم به آن زن «الواصله و المستوصله و الواشمه و المستوشمه» زنی این سخن عبدالله‌مسعود را شنید روزی به سراغ عبدالله‌بن‌مسعود رفت گفت: «انی قرءت ما بین الدفتین فی البارحة» من دیشب تمام قرآن را خواندم و این حرفی که تو می‌زنی که خدا در قرآن کریم «الواصله و المستوصله و الواشمه و المستوشمه» را لعن کرده است در قرآن نیافتم عبدالله‌بن‌مسعود طبق نقل مرحوم ‌امین‌الاسلام به این زن گفت: «لو تلوتیه لوجدتیه» اگر خوب خوانده بودی می‌یافتی گفت کجای قرآن نوشته است فرمود مگر در سورهٴ «حشر» خدا نفرمود: ﴿ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ هرچه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود گفتهٴ خداست و هر چه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نهی کرد آن را بپذیرید پیغمبر‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لعن الله الواصله و المستوصله و الواشمه و المستوشمه» خب به استناد این آیه سورهٴ «حشر» معلوم می‌شود که آنچه را که پیغمبر فرمود از کتاب آسمانی محسوب می‌شود خواه در بخش اوامر خواه در بخش نواهی، سخن تا اینجا حق است و برابر با ثقلین آنچه را که اینها فرمودند حق است و حجت، لکن بحث در چند محوراست محور اول اینکه، اینکه گفته می‌شود ﴿ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾ آیا منظور این است که در ظاهر ‌قرآن هست که مفسّرین بتوانند بررسی کنند و به او احتجاج کنند در فقه و اصول فقه در اخلاق و حقوق منظور این است؟ یا منظور این است که در قرآن نیست مجموع قرآن و سنت است یا منظور این است که در ظاهر قرآن نیست در ظاهر روایات نیست در باطن قرآن و باطن نصوص اهل‌بیت است که [از] اولیای الهی می‌داند اگر منظور سومی باشد یعنی در حقایقی که مربوط به باطن قرآن است باطن روایات هست برای افراد عادی قدرت تکذیب نیست برای اینکه آنها دسترسی ندارند اگر روایات بگوید که در باطن قرآن، باطن روایات این معارف تعبیه شده است انسان نه حق تکذیب ندارد بلکه زمینه تأیید هم دارد برای اینکه قرآن یک حبل‌الله‌ای است که یک طرفش به دست مردم است و طرف دیگرش به دست ذات اقدس الهی است برابر آنچه که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» آمده است ﴿إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون ٭ وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیُّ حَکیم﴾ یعنی از این ﴿عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾ تا ﴿أُمِّ الْکِتَابِ﴾ همه‌اش قرآن است مفسّرین با این ﴿عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾ کار دارند در خدمت این ﴿عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾اند از لفظ که گذشته کسی دسترسی به او ندارد که از علمای ظاهر در حالی‌ که تا ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ و کتاب‌ مبین همه‌اش قرآن است و آنجاست که پیغمبر‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را «عند الله» تلقی می‌کند که می‌شود علم لدنی خب اگر منظور آن است که در باطن قرآن و نصوص هست این سخن حق است اگر منظور آن است که به وسیلهٴ احادیث قدسی خدا به اهل‌بیت‌(علیهم السّلام) آموخت این سخن حق است اما اگر سومی مراد شد که در بیان اول ذکر شد و آن این است که همهٴ این احکام در ظاهر قرآن است چه دانشی چه ارزشی چه علوم مربوط به حقایق خارجی و حکمت نظری چه علوم مربوط به حکمت عملی این مخالف با خود قرآن است این حرف، برای اینکه خود قرآن می‌فرماید ما بعضی از چیزها را نگفتیم تازه در مسایل ارزشی در مسایل اخلاقی در مسایل تربیتی در مسایل تزکیه‌ای فرمود ما بعضی از چیزها را برای شما نگفتیم نگفتیم نه یعنی در باطن، سّر نگفتیم نگفتیم نه یعنی به عنوان سنت نگفتیم یعنی به عنوان ظاهر قرآن کریم بر تو آیه نازل نکردیم قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این آیه بحث شد آیهٴ 163 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است بعد از اینکه نام بسیاری از انبیای عظام را می‌برد ﴿إِنّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ عیسی وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُورًا﴾ بعد می‌فرماید: ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾ ما جریان خیلی از انبیا و اممشان را برای تو نگفتیم، نگفتیم نه یعنی از نظر باطن و اسرار نگفتیم که آنجا تو دسترسی داری یک، نگفتیم نه یعنی از جهت احادیث قدسی به وسیلهٴ سنت بیان نکردیم که آنجا برای شما بیان کردیم این دو، برای اینکه شما خیلی از مواعظ انبیا را می‌بینید در جوامع روایی ما به وسیله ائمه‌(علیه السّلام) آمده است «اوحی الله الی داود» کذا «اوحی الله الی سلیمان» کذا همهٴ این مواعظی که در انبیا، در جوامع روایی ما هست به وسیله ٴ ائمه‌(علیه السّلام) است همان باب است دیگر پس آن دو قسمش قابل قبول هست اما این قسم سوم یعنی در ظواهر قرآن این‌چنین هست خود قرآن می‌فرماید این‌چنین نیست فرمود ما قصص خیلی از انبیا را برای تو نگفتیم برای اینکه ما اگر می‌گفتیم باید اثبات می‌کردیم ما انبیایی که در این خاور‌میانه هستند جریان را گفتیم برای اینکه مردم به این دسترسی داشتند لکن این اصل کلی را گفتیم گفتیم هر جا اندیشه هست رهبری هست ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾ ممکن نیست مردمی در شرق عالم یا غرب عالم زندگی بکند مگر اینکه حجت خدا به آنها می‌رسد حالا یا مستقیماً پیغمبر دارند یا خلیفهٴ پیغمبر به عنوان امام معصوم دارند یا نائب خاصی از آنها رسیده است مثل عصر خود پیغمبر در عصر پیغمبر بعضیها پیغمبر را درک می‌کردند و مشاهده یا زیارت می‌کردند مثل مردم مکه، مدینه و امثال اینها بعضیها خلیفهٴ پیغمبر را درک می‌کردند مثل حضرت امیر‌(سلام الله علیه) که یمن تشریف بردند بعضیها نماینده و نائب خاص را درک می‌کردند مثل این نامه‌رسانهایی که نامه‌های پیغمبر را به امپراتوری روم و ایران می‌رساندند بالأخره حجت خدا بالغ بود بر اینها این ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾ معنایش این نیست که تک تک مردم پیغمبر عصرشان را می‌بینند یا امام عصرشان را می‌بینند که، حجت عصر آنها به آنها می‌رسد حالا یا به خدمت پیغمبرشان می‌رسند یا خدمت امامشان می‌رسند یا به خدمت نائب خاصشان می‌رسند یا به خدمت نائب عامشان می‌رسند که بالأخره حجت و پیغمبر و امام به اینها می‌رسد وگرنه در عصر خود پیغمبر‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با محدود بودن آن وقت و کمی جمعیت خیلیها آن حضرت را نمی‌دیدند خب پس ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾ یعنی هیچ امتی نیست مگر اینکه حجت خدا بالغ است برای آنها
‌پرسش...
پاسخ: هرجا که به وسیلهٴ نامه به ایران و به روم رسید و به قسمتهای دیگر هم حضرت نماینده می‌فرستاد به حبشه عده‌ای که به حبشه رفتند قسمت مهمش برای تبلیغ بود وگرنه از ترس نبود بعضیها برای ترس بود وگرنه بعضیها برای تبلیغ اسلام رفته بودند حبشه زنها هم رفته بودند چون زنها که بر ترس نبود کسی با این زنها کار نداشت.
‌پرسش...
پاسخ: دسترسی نبود اگر چین و هندوستان بود که خود قرآن می‌گفت چون دسترسی نبود لذا از انبیای چین و از انبیای آمریکا خبر ندادند آن طرف اقیانوس هند است این طرف اقیانوس کبیر است خب از کجا خبر بدهد؟ نه راهی برای اثبات دارد نه راهی برای تکذیب، آنها که نمی‌پذیرفتند می‌گفتند که شما جایی خبر می‌دهی که ما دسترسی نداریم یکجایی را بگو که ما دسترسی داریم لذا همین خاور‌میانه را گفته یک کسی خیال نکند چرا همهٴ انبیا همین خاورمیانه برخواستند نه‌خیر باختر دور باختر میانه خاور دور خاورمیانه همه جا پیغمبر داشت ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾ منتها حالا اگر آن روز جریان آن سمت اقیانوس هند را می‌فرمود یا آن سمت اقیانوس کبیر را می‌فرمود راهی برای اثباتش نبود جایی را می‌فرماید که بتواند بگوید ﴿سیرُوا فِی اْلأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ﴾ و ﴿عَاقِبَةُ الْمُنذَرِینَ﴾ و مانند آن
‌پرسش...
پاسخ: آن سمت چین و هندوستان که دسترسی اینها نبود تا نمایند‌ه بفرستند که لذا به عنوان مَثَل می‌فرموند: «اطلبوا العلم ولو بالصین» چون دورترین نقاط این بود توده مردم که توان آن را نداشتند که بروند از نزدیک تحقیق کنند ولی دربارهٴ شام و امثال شام می‌فرمود: ﴿إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبینٍ﴾ این دو تا شهری که خدا در اثر تکذیب اهل آنها، آنها را ویران کرده است این سر راهتان است شما که از مکه به شام می‌روید این بزرگ‌راه را می‌گویند امام این راههای فرعی را نمی‌گویند امام آن بزرگ‌راه را می‌گویند امام، فرمود: ﴿إِنَّهُما﴾ یعنی این دو تا محلی را که خدا ویران کرده است بَرِ جاده است ﴿لَبِإِمامٍ مُبینٍ﴾ یعنی اینها سر جاده است بروید ببینید اما اگر خدا بفرماید پیغمبری در آن سمت اقیانوس آرام بوده است قومش تکذیب کرده‌اند و به عذاب الهی گرفتار شدند چگونه بگوید ﴿سیرُوا فِی اْلأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ﴾ می‌گویند محال بر محال است می‌گویند جایی را حواله می‌دهی که نمی‌توانیم تحقیق کنیم لذا این محدوه را ذکر می‌کند خب .
‌پرسش...
پاسخ: آن سه چهار مسئلهٴ فقهی و امثال آن است وگرنه شما همان نهی از قیل و قال کرد و اضاعه مال کرد و پر سؤالی، آمد از حضرت سؤال کردند این سه مطلبی دیگر که فرمودید کجا هست؟ یکی ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ﴾ استدلال کرده یکی هم دربارهٴ ﴿لا تَسْئَلُوا عَنْ اشیا إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ﴾ استدلال کرده و مانند آن
‌پرسش...
پاسخ: احکام را شما یکجا نمونه داشته باشید که اینها بگویند در فلان گوشهٴ ‌آسمان این‌چنین است بعد استدلال کرده باشند به اینکه آیه‌ای را می‌خواهد بگوید خب آیه اگر این را می‌خواهد بگوید اگر باطن آیه است خب مقبول می‌شود حرف اول اگر از غیر آیه به وسیله حدیث قدسی به اینها بیان شده است این مقبول است می‌شود حرف دوم، اما حرف سوم که در نقل حرف اول است این است که اگر کسی بگوید همهٴ اینها در ظاهر قرآن است که بشود به آن استدلال کرد خب این مخالف با خود قرآن است خود خدا می‌فرماید ما این چیزها را نگفتیم برایت نگفتیم نه یعنی تو به آن اسرارش از راه کتاب مبین عالم نیستی نگفتیم نه به آن معنا که از راه حدیث قدسی و سنت به تو نیاموختیم نگفتیم یعنی در ظاهر به عنوان یک آیه به عنوان یک سوره به عنوان یک عام به عنوان یک مطلق به عنوان یک خاص به عنوان یک مقّید همان طوری که در سایر موارد بشود از آن استشهاد بشود چنین چیزی نگفتیم ﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾
‌پرسش...
پاسخ: آنکه آسان است برای اینکه برابر آیات سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» این قرآن کریم از ﴿عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾ گرفته تا ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ قرآن کریم است.
پرسش...
پاسخ: در بحثهای ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ اْلأَسْماء﴾ در همان اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مشخص شد که این زمینی به اصل آسمانی به فرع این در خاور‌میانه زندگی می‌کند این مدبر فرشته‌های آسمان هم هست.
‌پرسش...
پاسخ: نه این سه مسئله را جدا کنید قرآن کریم از این ﴿عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾ که ما در خدمت او هستیم قرآن است تا ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ که این تایش محدود نیست چقدر است ﴿إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون ٭ وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیُّ حَکیمٌ﴾ از این ﴿عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾ تا ﴿عَلِیُّ حَکیمٌ﴾ هر دو قرآن است و بینهما هم مراتب، آنجا علم علم لدنی است همهٴ این معارف را خواهد دارا بود چیزی در ملک و ملکوت نیست مگر اینکه در ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ هست که ریشهٴ اصلی قرآن است نه تنها کره زمین نه تنها سماوات نه تنها در بخشهای فلک‌نشین بلکه بخشهای ملک‌نشین هم ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ است این مطلب اول
مطلب دوم آن است که برابر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حشر» خیلی از معارف و احکام و حکم ذات اقدس الهی به وسیله احادیث قدسی که شده بیش از صد جلد بهار خب آنها همه انواری است که به اهل‌بیت گفته شد دیگر این مطلب دوم
مطلب سوم آن است که اینکه می‌فرماید: ﴿ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾ یعنی همهٴ این احکام و حکم در ظاهر قرآن است که بشود به آن استدلال کرد اهل تفسیر استدلال کنند فقها استدلال کنند اصولیین استدلال کنند علمای حقوق استدلال کنند علمای اخلاق استدلال کنند؟ چنین چیزی مخالف با خود قرآن است برای اینکه خود خدا می‌فرماید ما قصهٴ خیلی از انبیا را نگفتیم خب انبیا چند تا هستند حالا 124 هزار124 هزار نه 124 نفر این فقط یک پنجم آنها در قرآن آمده یعنی 25 پیغمبر آمده صد نفرش نیامده خب همان طوری که قرآن معارفش هم معارف وحی و نبوت است که چطوری وحی می‌گیرند چطوری فرشته‌ها نازل می‌شوند اینها با اممشان چه کار کرده‌اند چطوری جنگیده‌اند؟ چطوری صلح کردند؟ چطوری دستورات اخلاقی دادند؟ قصص انبیاست که مهره‌های اصلی قرآن را تأمین می‌کند و اگر 124 هزار پیامبر آمدند حالا 124 هزار نه 124 پیامبر آمدند در قرآن فقط جریان 25 پیامبر آمده است خود ذات اقدس الهی می‌فرماید ما جریان آنها را برای تو نگفتیم آن وقت ما بگوییم همهٴ اینها در ظواهر قرآن است که یک مفسّر بخواهد جان بکند پیدا کند این
‌پرسش...
پاسخ: همان ﴿کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ همین است یا از ﴿عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾ تا ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ ﴿تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْ‏ء﴾ است این همان ﴿لا رَیْبَ فیهِ﴾ این مطلب اول
‌پرسش...
پاسخ: بله، ﴿إِلَیْکَ﴾ چیزی را چون ﴿أَنزَلْنَا﴾ مثل قطرات باران نیست که تجافی باشد که نزولش تجلی است نه تجافی یک وقتی باران نازل می‌شود وقتی پایین هست دیگر بالا نیست وقتی بالا هست دیگر پایین نیست این معنی تجافی [است] نزول تجافی گونه است یک وقتی نزول تجلی است نه تجافی یعنی در عین حال که بالا هست پایین هست در عین حال که پایین است بالا هست مثل اینکه شما یک مطلب معقول یا فقهی عمیقی را بررسی می‌کنید آن‌وقت آن مطلب را می‌نویسید یا تدریس می‌کنید این‌چنین نیست که آن مطلب عمیق فقهی یا فلسفی را که می‌گویید از عمق جانتان مثل یک قطرات باران بیافتد در گوش شنونده یا دید بیننده و دیگر چیزی در دستگاه فکریتان نباشد که شما مطالب را تجلی می‌دید نه تجافی این مطلب را که استاد تنزل می‌دهد نظیر قطرات باران نیست که بیاید پایین که دیگر در ذهنش چیزی نباشد بلکه نظیر تجلی است یعنی حقیقتاً تجلی است آنجا هست پایین هم هست قرآن یک نزولی است که اُوج آن را هم دارا است از ﴿عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾ تا ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ همه‌اش قرآن کریم است بشر در خدمت این ﴿عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾ است از بقیه خبر ندارد آن‌گاه اهل‌بیت‌(علیهم السّلام) به وسیلهٴ احادیث قدسی آنچه را که لازم می‌دانند برای انسانها هم بازگو می‌کنند اگر کسی بخواهد بگوید همهٴ علوم معارف و احکام و حِکم در باطن قرآن هست این حق ﴿لارَیْبَ فیهِ﴾ بخواهد بگوید همهٴ علوم و معارفی که مورد نیاز بشر است به وسیله احادیث به اهل‌بیت‌(صلوات الله علیهم اجمعین) القاء شده است این حق﴿لارَیْبَ فیهِ﴾بخواهد بگوید همهٴ اینها در ظاهر قرآن است که هرکسی می‌تواند استدلال بکند این‌چنین نیست البته خیلی چیزها در قرآن است اما همهٴ امور در ظاهر قرآن باشد که یک مفسّری بخواهد جان بکند در بیاورد این با خود قرآن مخالف است.
‌پرسش...
پاسخ: آن هم همین است دیگر
پرسش...
پاسخ: در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» مشابه همان مضمون سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است که می‌فرماید آیهٴ 78 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «غافر» ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ﴾ ما قبل از تو انبیایی را فرستادیم ﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾ نگفتیم جریان آنها را ﴿وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بایَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اینها که مسایل حکمت عملی است مسایل ارزشی است مسایل ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ﴾ هست قصص خیلی از اینها نیامده چه رسد به اسرار دیگر آن‌گاه اگر کسی بخواهد توقع داشته باشد که همهٴ معارف را از ظاهر قرآن در بیاورد این‌چنین نیست البته یک راه متوسط دارد یک راه عمیق‌تر راه متوسطش این است که شیعهٴ امامی باشد نگوید «حسبنا الکتاب الله» بگوید «حسبنا ثقلان الکتاب و العترت» تا همهٴ چیزهایی که مورد تکلیف اوست بفهمد راه عمیق‌ترش این است که نه تنها شیعه باشد آن شیعه خاص باشد راه اویس قرن را طی کند که بتواند گذشته از احکام، حِکَم را هم بفهمد آن هم به اندازه «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة»
فتحصل که عمق قرآن همهٴ احکام و حکم را دارد «مما لا رَیْبَ فیهِ» و آنچه که به وسیله احادیث قدسی به اهل‌بیت‌(علیهم السّلام) رسیده است همهٴ این علوم و معارف را اینها دارا هستند «مما لا رَیْبَ فیهِ» اما ما بخواهیم همهٴ علوم و معارف را ولو بحثهای ارزشی مسایل تربیتی، مسایل قصص انبیا بخواهیم از ظاهر قرآن دربیاوریم این با خود قرآن هماهنگ نیست.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:56

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی