display result search
منو
تفسیر آیه 120 سوره مائده بخش هشتم

تفسیر آیه 120 سوره مائده بخش هشتم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 89 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 120 سوره مائده بخش هشتم"
- نعمت بودن صبر
- فلسفه امنیت داشتن کعبه
- تبیین برخی مصادیق حسنات

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بس الله الرحمن الرحیم
﴿لِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِیهِنَّ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ(120)﴾

ادب نبوت و رسالت عامه
در پایان سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بحثی به عنوان ادب انبیا(علیهم السلام) مطرح شد. یک بحث درباره نبوت عامه است [و] یک بحث در نبوت خاصه. آنچه به نبوت عام برمی‌گردد یک ادب مشترکی است که همه انبیا(علیهم السلام) دارای آن مرحله هستند و آنچه به نبوت خاص برمی‌گردد, خصوصیتهای ادبی هر کدام از انبیا(علیهم السلام) است که در دعاهای مخصوص آنها ظهور می‌کند در سنتها و سیرتهای خاص آنها ظهور دارد. قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» نام مبارک بسیاری از انبیا(علیهم السلام) را یاد کرد و برای آنها فضایل فراوانی را ذکر کرد که همه اینها صالح‌اند همه اینها در مسیر هدایت‌اند و همه اینها پاسداران دین الهی‌اند و به پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود تو هم راه اینها را طی کن, تابع راه اینها باش نه تابع اینها: ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾.
اگر همه انبیا در مسیر هدایت هستند و پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) موظف است که راه هدایت انبیاء را طی کند نه راه انبیا را نفرمود «فبهم اقْتَدِهْ», بلکه فرمود: ﴿فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ﴾, آن‌گاه معلوم می‌شود اگر فضیلتی برای پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در قرآن کریم ذکر شده است, همان فضیلت برای انبیای دیگر هم هست. البته همان‌طوری که نبوت درجاتی دارد رسالت مراتبی دارد, فضایل هم بشرح ایضاً. اگر ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ یا ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ کمالات آنها هم درجاتی دارد از اینجا معلوم می‌شود آنچه را که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» ذات اقدس الهی به پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ﴿قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾, این اختصاص به پیغمبر اسلام ندارد همه انبیا این چنین بودند که همه شئون مرگ و زندگی اینها برای خدا بود براساس این اصل قرآنی می‌شود ادب نبوت عام و رسالت عام را استنباط کرد یعنی همه انبیا در این آداب سهیم‌اند; منتها خصوصیتهایی که برای هر پیامبر ذکر می‌شود برای آن حوادث و رخدادهای خاص آنهاست وگرنه این چنین نیست که در این نصاب مشترک بعضی از انبیا دارای آن فضیلت باشند و بعضی از انبیای دیگر اصلاً آن فضیلت را نداشته باشند, این چنین نیست. اگر یک انسان کامل و معصومی همه شئون حیات او و مرگ او برای رضای خدا بود, بنابراین او در تمام شئون مؤدب است در بحث ادب هم ملاحظه فرمودید که ادب, ظرافت فعل است و ظرافت فعل در توحید است. فعلی در لسان قرآن کریم ظریف است که موحدانه انجام بگیرد. براساس این مبنا اگر وصفی برای یکی از انبیا ثابت شد, معلوم می‌شود برای انبیای دیگر هم هست در نبوت خاص ادب آدم(سلام الله علیه). مطرح شد ادب نوح(سلام الله علیه) مطرح شد رسیدیم به ادب ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) وقتی ابراهیم(سلام الله علیه) ظهور کرد که آثاری از جریان نوح(سلام الله علیه) نبود بسیاری از آداب و سنن و مآثر و آثار نوح(سلام الله علیه) فراموش شده بود ابراهیم(سلام الله علیه) پایه‌گذار همان اساس توحید است در مراحل بعدی.
محور توحیدی در کارهای کلید¬ی انجام شده توسط حضرت ابراهیم(علیه السلام)
این انسان کامل, به اذن ذات اقدس الهی چند کار کلیدی انجام داد و همه کارها را به دستور خدا و با دعا انجام داد. اولاً یک محور توحید به عنوان مطاف و قبله ساخت که کعبه باشد و ساختن کعبه و داشتن قبله داشتن مطاف مشکل را حل نمی‌کند, مگر کسی که مدیر عامل این کعبه باشد این دو تا کار اساسی را ابراهیم خلیل انجام داد در سایه این دو تا کار کارهای دیگر را هم انجام داد. بالأخره مردم اگر بخواهند جمع بشوند باید یک جای عمومی داشته باشند که نزد همه مردم مقدس و منزه باشد و از دور و نزدیک در تمام حالات به او توجه کنند مرگ و زندگی مردم هم باید به آن سمت باشد. اینکه الآن در تعبیرات دینی می‌گوییم «والکعبة قبلتی» یعنی زندگی ما به طرف کعبه است مرگ ما هم به طرف کعبه است.
یک مسلمان مادامی که زنده است نمازش و برخی از عباداتش به طرف کعبه است, نشستنهای عادی او مستحب است به طرف کعبه باشد, کارهای زشتش باید حتماً به سمت کعبه نباشد و مانند آن. وقتی هم که می‌میرد در حال احتضار به سمت کعبه است, بعد از اینکه مُرد می‌خواهند نماز بخوانند با یک طرز خاصی به سمت کعبه است و بعد هم که خواستند دفن بکنند باز به طرز خاص به سمت کعبه است; منتها حالا قبله که باید رعایت بشود در حال احتضار به یک نحو است در حال نماز خواندن و دفن کردن به نحو دیگر است. به هر حال زندگی ما و مرگ ما با این خانه ارتباط مستقیم دارد شبانه روز خواه واجب خواه مستحب که می‌گوییم: «والکعبةُ قِبلَتی».
خب اگر چنین کاری انجام شد یک مدیر عامل و مدیر و مدبر و مسئولی باید این کعبه را اداره کند و مردمی که به این سمت متوجه‌اند آنها را راهنمایی کند و او پیغمبر است. لذا وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) به اذن ذات اقدس الهی کعبه ساخت و برای اینکه این ساختمان, بی سرپرست نباشد بی بهره و مدیر عامل نباشد, درخواست کرد از ذات اقدس الهی که پیامبری مبعوث بکن که بالأخره مردم را به این سمت فرابخواند مردم اگر به یک سمت حرکت کردند, آن‌گاه یکدیگر را درک می‌کنند بقیه کارها کارهای فرعی است این دو تا کار کار اصولی است و اما آن کار اول را ذات اقدس الهی به او دستور داد که اول مأمور شد که فرزندانش را به سرزمینی در پناه خدا بسپارد که آن سرزمین به حسب عادی, فاقد همه امکانات است که در نوبتهای قبل هم به این اشاره شد که وجود مبارک ابراهیم عرض کرد: ﴿رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾; من اهل بیتم را به شما سپردم, برای اینکه هیچ امکانی از امکانات مادی اینجا نیست; نه تنها اینجا بایر است, بلکه موات است, نه تنها موات است و لم یزرع بلکه ﴿غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾ است.
تشریح معنای «لم یزرع» بودن زمین
﴿غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾ غیر از بایر است ﴿غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾ غیر از موات است ﴿غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾ غیر از لم یزرع است آن لم یزرع آن عدم ملکه است یعنی می‌شود اینجا کشت و زرع کرد ولی فعلاً ما وسایلش را نداریم; اما ﴿غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾ عدم ملکه نیست اصلاً قابل زرع نیست, برای اینکه سنگلاخی بیش نیست. اگر منطقه‌ای کوهستانی بود سوزان بود سنگلاخ بود آب نداشت چشمه نداشت چاه نداشت نه از بالا باران آمد نه از پایین آبی جوشید, می‌شود ﴿غِیرَ ذِیْ زَرعٍ﴾ دیگر, نه لم یزرع. عرض کرد من به قدرت همه جانبه تو تکیه می‌کنم و اینها را به تو می‌سپارم و اینجا چون سابقه قبلی داشت, اینجا کعبه بود و از دیر زمان مورد احترام انبیاء بود من بچه‌هایم را اینجا گذاشتم: ﴿رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتی بِوَادٍ﴾ نه «بوادٍ بائر» نه «بوادٍ میت» نه «بوادٍ لم یزرع» [بلکه] ﴿بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾ و این فرزندان هم باید مقیم نماز باشند; هم اهل عبادت باشند هم دیگران را به عبادت دعوت کنند.
بعد از اینکه ذات اقدس الهی به او دستور داد که کعبه را بسازید و وجود مبارک ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) شروع به ساختن کعبه کردند, این خانه را هم به نام و یاد خدا ساختند و با دعا بالا رفت: ﴿وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ القَوَاعِدَ مِنَ البَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ بعد از اینکه این مرحله کعبه‌سازی تمام شد, آن‌گاه هر دو بزرگوار ـ منتها به امامت ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) عرض کردند یعنی ابراهیم و اسماعیل به امامت ابراهیم(سلام الله علیه) ـ عرض کردند: ﴿رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِم﴾; خدایا! کسانی که در این سرزمین زندگی می‌کنند از بین اینها افرادی را مبعوث بکن که آیات تو را تلاوت بکنند, مردم را به کتاب و حکمت آشنا بکنند نفوس آنها را تزکیه بکنند بعد هم عرض کرد آنها از نسل من باشند, این چیز بسیار خوبی است. این کار که مزاحم دیگری نیست, اینها نظیر آب و خاک نیست که انسان برای خودش بخواهد و بگوید این یک امر طبیعی است.
شرط فضیلت داشتن انسان
انسان فضیلتش در این است که از نسل آبای کرام باشد و فرزندان کرام هم او را بدرقه کنند. دعاهای قبلی که خواندیم این بود که ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الآخِرِینَ﴾, آن‌گاه ذات اقدس الهی این دعاهای ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) را که در شئون گوناگون یاد کرد همه این دعاها را در قرآن کریم دارد که مستجاب ‌شد; منتها در موارد گوناگون. یک وقت است دعاهای یک پیغمبری یکجا ذکر می‌شود و در کنارش پاسخ داده می‌شود که به همه خواسته‌هایت رسیدی و ما به همه خواسته‌هایت پاسخ دادیم, نظیر جریان موسای کلیم(سلام الله علیه) که سؤالات فراوانی را عرض کرد آن‌گاه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَامُوسَی﴾; هرچه خواستی به تو دادیم.
در جریان ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) که بسیاری از جمله‌های دعایی آن حضرت در سورهٴ «شعرا» آمده است, بخشی از آن در سورهٴ «بقره» آمده, بخشی هم در سورهٴ «ابراهیم» آمده خداوند این ادعیه را در موارد متفرق یاد کرد, پاسخهای مثبت اینها را هم در موارد متفرق یاد کرد. فرمود: ﴿وَجَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ﴾ او از ما خواست ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الآخِرِینَ﴾ ما هم همین کار را کردیم ﴿وَجَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ﴾. عملاً هم الآن آنچه را که در دنیا می‌گذرد در تفکر توحیدی از آن ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) است یعنی الآن بیش از یک میلیارد مسلمان که اینها ملت پدرشان ابراهیم خلیل را دارند و بیش از اینها مسیحیها هستند که آنها هم ملت عیسای مسیح را دارند, مقداری هم یهودیها هستند که ملت موسای کلیم(سلام الله علیه) را دارند همه این موحدان که سخن از خدا و وحی و نبوت و رسالت را دارند و می‌پذیرند, اینها فرزندان ابراهیم خلیل‌اند. الآن قسمت مهم کره خاک را این بزرگوار دارد اداره می‌کند عرض کرد: ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الآخِرِینَ﴾, آن‌گاه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَجَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ﴾, از آن طرف فرمود: ﴿وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی اْلآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحینَ﴾ هر چه او خواست خدا به او داد چنین موجودی چون تمام شئونش برای رضای خداست او احساس هراس نمی‌کند و هر وقت چیزی خواست محفوف به قرینه است که آن الهی است اگر خیر آخرت است نظیر ﴿وَ اجْعَلْنی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعیمِ﴾ که خب این پیداست احتیاجی به قرینه ندارد خودش خیر محض است و اگر چیزی به مسائل دنیا برمی‌گردد از مسائل دنیایی طلب می‌کند, فوراً قیدی در کنارش ذکر می‌کند که مبادا مثلاً خیال بشود که دنیا طلب می‌کنند یا مطلقا چه خوب چه بد. اینها اگر دنیا می‌خواهند حسنات دنیا را می‌خواهند; مثل اینکه ذات اقدس الهی عده‌ای را در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ستایش کرد که آنها می‌گویند: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً﴾ حسنات دنیا را طلب می‌کنند.
تبیین برخی مصادیق حسنات
حسنات دنیا عبارت است از آن نعمتهای خوب دنیا که همراه با معارف الهی است, همراه با نام و یاد خداست و مانند آن; داشتن فرزند صالح نعمت خوبی است, همسر صالحه نعمت خوبی است, پدر و مادر مومن و مومنه نعمت خوبی است, داشتن استاد خوب حسنه دنیاست, شاگرد خوب حسنه دنیاست, رفیق خوب حسنه دنیاست جلسات خوب حسنه دنیاست همسایه‌های خوب حسنه دنیاست کسب حلال حسنه دنیاست, اینها می‌شود حسنات دنیا. اگر اینها را برداریم که دنیا دیگر حسنه‌ای ندارد. خب ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ اینها حسنات دنیاست وجود مبارک ابراهیم خلیل دنیا را به عنوان حسنه دنیا طلب کرد حتی در کنار کعبه عرض کرد اینجا امنیت جزء حسنات دنیاست خدایا! این سرزمین را امن قرار بده, آن وقتی که سرزمین به صورت آباد در نیامده بود از ذات اقدس الهی دو چیز مسئلت کرد: یکی آبادی; یکی امنیت. ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً﴾ که بدون الف و لام ذکر کرد یعنی این منطقه را این مکان را بلد قرار بده که آبادی است و أمن قرار بده: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذَا﴾ یعنی این مکان را, ﴿بَلَداً آمِناً﴾.
فلسفه امنیت داشتن کعبه
بعد از اینکه دعاها مستجاب شد و چشمه زمزم جوشید و عده‌ای آمدند و کم کم قسمت اول دعای ابراهیم(سلام الله علیه) مستجاب شد این سرزمین شده شهر, بار دوم همان دعا را به صورت دیگر ذکر کرد, عرض کرد: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذَا البَلَدَ آمِناً﴾ اینجا دیگر با الف و لام ذکر کرد حالا که شهر شد آن نعمت اول را که نعمت آبادی و عمران است اعطا فرمودید, امنیت بدهید خداوند هم آنجا را جای امن قرار داد تشریعاً که کسی حق ندارد در آنجا تعدی کند, گرچه ظالمی در آنجا تعدی کرد و می‌کند و خداوند او را کیفر خواهد کرد; اما این چنین نیست که کسی تکویناً حق ظلم نداشته باشد جنگهای فراوانی هم آنجا اتفاق افتاد, کشتارهای بی‌رحمانه‌ای هم آنجا شده است این چنین نیست که تکویناً باشد; اما شارع مقدس آنجا را تشریعاً برای حیوانات و حتی برای آن گیاهان امنیت قرار داد که کسی وارد حرم می‌شود گیاه را و درخت را قطع نکند و مانند آن برای مُحرمین.
خب خداوند پاسخ داد که مگر ما اینجا را محل امن قرار ندادیم؟ جای دیگر غارت می‌شود ولی اینجا ممنوع است و مانند آن, این کار را هم کرده. بعد برای اینکه نعمت دیگری را طلب کند, عرض کرد که: ﴿وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ﴾, برای اینکه مبادا مطلق اهل را شامل بشود, چون ممکن است در کنار کعبه کافر هم آنجا زندگی بکند لذا فوراً عرض کرد پروردگارا: ﴿وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم﴾.
کمال ادب در دعای حضرت ابراهیم(علیه السلام)
هرگز پیشنهاد مطلق نداد عرض نکرد که هر که در اینجا هست را متنعم بکن, این کمال ادب است و جز حسنه چیزی طلب نمی‌کنند, این یک نحو ادب است و به خدا راه نشان نمی‌دهند که خدایا! از این راه به ما چیزی بده چون این بر خلاف ادب است. اگر کسی ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ است و ﴿عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ است او را که نباید راهنمایی کرد فقط از او باید خواست. اینکه عرض کرد: ﴿رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾ این یک ادب نهایی است یعنی به حسب مواد قابلی, چیزی اینجا برای قابلیت کشت و زرع وجود ندارد; اما تو چون قدرتت نامحدود است هر کاری را می‌توانی بکنی, در هیچ بخشی از خواسته‌ها پیشنهاد نداد که از فلان راه شما این کارها را انجام بدهید و هر وقت خواست حسنه خواست و این کارهای خیر را انسان برای خود و فرزندان خود طلب کند خیلی اُولاست که از خاندان ما باشد, ما این چنین باشیم این نظیر امور مادی نیست که خب دیگران داشته باشند چه فرقی می‌کند, ما هم بهره می‌بریم این معنویت است که هر کس تلاش و کوشش بکند که خودش متنعم آن نعمت باشد. این بخش بخش مسابقه است خب هر کسی که برنده شد بهتر است, بخش سرعت است: ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾, این چنین نیست که اگر کسی از خدا بخواهد که خدایا! فرزند مرا به فلان مقام برسان این چیز بدی باشد, هر کس این دعا را می‌تواند بکند و این راه برای همگان باز است شما در دعای «کمیل» می‌بینید همه می‌توانند این دعا را بخوانند: «واجعلنی مِن أحسن عبادک نصیباً عندک و اقربهم منزلةً مِنک و أخصّهم زلفةً لدیک» این مزاحم با کسی نیست, راه برای همگان هم باز است در عالم ماده است که تزاحم وجود دارد وگرنه در معارف و در مآثر قلبی و عقلی که تزاحم نیست, اگر همه این راه را طی کنند هیچ جا برای تزاحم نیست. اصولاً در فضیلتها جا برای تزاحم نیست, همین که یک تزاحم شروع می‌شود معلوم می‌شود که رذیلتی راه پیدا کرده است.
‌پرسش ...
پاسخ: نه, به خدا عرض کرد: اینجا که ﴿غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾ است, من بچه‌های خودم را اینجا آوردم, تو هر قدرتی داری می‌توانی تأمین کنی, نه اینکه اینجا را غیر ذی زرع بکن, اینجا که ﴿غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾ است; نه چشمه دارد نه قنات دارد نه چاه دارد نه از بالا باران می‌بارد نه از زمین آب می‌جوشد و هیچ جا برای کشت نیست, من چنین جایی را انتخاب کردم بچه‌هایم را به تو سپردم تو همه قدرتها را داری نه اینکه اینجا را غیر ذی زرع قرار بده.
‌پرسش ...
پاسخ: در همان دعا پیداست که ناظر به مومنین است وگرنه در خود قرآن کریم وقتی ذات اقدس الهی فرمود ما مشرکین را نمی‌آمرزیم, بعد هم فرمود پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و دیگران هیچ کدام حق ندارند برای مشرکین طلب مغفرت بکنند, این محفوف به قرینه قطعی و عام است. آن کسی که فرمود: ﴿مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَن یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُوا أُوْلِی قُرْبَی﴾ معلوم می‌شود که تمام این فرازهای طلب مغفرت برای مؤمنین است, برای مشرکین و کفار که اصلاً طلب مغفرت نخواهد بود چون خدا فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾.

بیان عوامل تجمع مسلمین
این دو تا کار کلیدی را ابراهیم خلیل کرد: یکی محور کار و یکی مدیر کار. الآن این دو عامل است که مسلمین را جمع کرده است یکی کعبه است و یکی قرآن و عترت که محصول رسالت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)‌اند حالا نمونه‌هایی از این آیات را قرائت بکنیم تا مشخص بشود که ادب این بزرگوار تا کدام درجه تبیین شده است. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 126 این است: ﴿وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدًا آمِنًا﴾ هنوز اینجا شهر نشده است لذا بدون الف و لام ذکر شد ﴿وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ﴾ این بدل بعض من الکل است, عرض کرد: ﴿وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ﴾ کدام اهل؟ ﴿مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ﴾ که این بدل بعض من الکل است, چون اینکه فرمود: ﴿وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ﴾ ممکن است آن اهل, مطلق باشد شامل مومن و کافر بشود فوراً تبدیل کرد عرض کرد: ﴿مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ وَالیَومِ الآخِرِ﴾, آن‌گاه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلی عَذابِ النّارِ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾. در هنگام ساختن کعبه, وجود مبارک ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) که بنیانگذاران کعبه بودند با این ادب, این خانه را بنا کردند آیه 127 همان سورهٴ «بقره» ﴿وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ القَوَاعِدَ مِنَ البَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ یعنی در حین ساختن, بدو و ختم این بنا با ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ آمیخته شد ﴿إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ العَلِیمُ﴾ دو اسم از اسمای حسنای حق است که سبب استجابت دعاست.
﴿رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ﴾ این اسلام, همان انقیاد است که ایمان کامل خواهد بود ﴿وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾ کیفیت عبادت, کمیت عبادت, اینها را به ما نشان بدهید تا ما امتثال کنیم و لطف شما بر ما نازل بشود و رجوع بکند, برای اینکه ﴿إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾ باز دو اسم از اسمای حسنای حق را که ضامن استجابت است ذکر کرد. خب ساختن کعبه, داشتن کعبه یک رکن کار است [ولی] عمده آن کسی است که از کعبه استفاده کند و مردم را به طرف کعبه دعوت کند, لذا عرض کردند: ﴿رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ﴾. این عزیز حکیم, مایه بعثت و ارسال است و نازل کردن کتاب است و تزکیه نفوس, آن تواب رحیم مایه نزول رحمت و انعطاف است, آن سمیع علیم هم مایه استجابت دعا.
در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» مقدار دیگری از این ادعیه به این صورت یاد شده است: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا البَلَدَ آمِناً﴾ حالا که اینجا شهر شد با الف و لام ذکر می‌کند: ﴿وَ اجْنُبْنی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ اْلأَصْنامَ﴾, ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ﴾; این اصنام ﴿أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی﴾; اما ﴿وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ﴾ دیگر نفرین نکرد, در اینجا هم ادب را رعایت کرد. در نوبت قبل ملاحظه فرمودید اگر کسی مؤمن بود, این از ابراهیم خلیل محسوب می‌شود, خیلی مقام والاست: ﴿فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ﴾ دیگر ادب را رعایت کردند و نفرین نکرد ﴿رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ المحَرَّمِ﴾; این مطلب را عرض کرد خدایا من که بچه‌ها را آوردم اینجا و شما همه نعمتها را دادی اینجا که غیر ذی زرع بود قابل زرع کردی اینجا که بلد نبود بلد کردی آنجا که دستور امنیت هم دادید; اما همه این کارها برای این است که ﴿رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ﴾; دلها هم به دست توست حالا بر فرض اینها بر گِل مسلط شدند; اما سلطه بر دل فقط از دست تو برمی‌آید دلهای عده‌ای را هم به سمت اینها متمایل بکن: ﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ﴾ که آنها شاکر باشند که محبوب دلها هستند (یک), شاکر باشند که از ثمرات برخوردارند (دو).
نتیجه شاکر بودن ابراهیم(علیه السلام)
این ﴿لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ﴾ طبق قرینه‌ای که هست به هر دو برمی‌گردد, اختصاصی به بهره برداری از نعمتهای مادی ندارد. اگر کسی محبوب دلها شد باید شاکر باشد, چون دل فقط در اختیار مقلب القلوب است خودش هم وعده داد, فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾; مودت عده‌ای که اهل ایمان و عمل صالح باشند خداوند در دلهای دیگران قرار می‌دهد خب این نعمت شکر دارد. عرض کرد: ﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ﴾ این نعمتهای مردمی ﴿وَارْزُقْهُم مِنَ الَّثمَرَاتِ﴾ این نعمتهای مادی تا اینها در قبال محبتهای مردم و روزیهای ظاهری که هر دو رزق شماست شاکر باشند: ﴿لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ﴾. بعد هم شاکر بود که در دوران پیری خدا به او فرزندان صالحی داد: ﴿الحَمْدُ للَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾; ما دعا کردیم خدا دعاهای ما را مستجاب کرد و به من فرزند داد اسماعیل داد اسحاق داد. حالا ذات اقدس الهی ادب این دو بزرگوار را هم در کنار هم یکجا ذکر می‌کند در نوبت قبل اشاره شد که ابراهیم(سلام الله علیه) اگر برای أب ـ نه برای والد ـ طلب مغفرت کرد, وعده‌ای بود که به او داده است چون در سورهٴ «مریم» آیهٴ 47 این بود که فرمود: ﴿سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیّاً﴾ بعد هم وقتی که معلوم شد که دیگر آن أب که یقیناً پدر آنها بود اهل ایمان نخواهد شد, ﴿تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾ که این در نوبت دیروز گذشت.
آن‌گاه در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» ادب این پدر و پسر را یاد می‌کند; در سورهٴ «صافات» آیهٴ 102 وقتی ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) ذات اقدس الهی به او دستور داد, او هم به فرزندش گفت: ﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَی فِی المَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَی﴾ بر پسر تحمیل نکرد. پسرش هم به نام اسماعیل(سلام الله علیه) عرض کرد: ﴿یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ﴾; عرض کرد این مأموریت خاص است هر چه به شما امر می‌شود انجام بدهید من هم صبر می‌کنم; اما نگفت من صبر می‌کنم [بلکه] فرمود اگر خدا بخواهد من صبر می‌کنم این رعایت ادب توحیدی است یک انسان موحد بر اساس ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه﴾ حرکت می‌کند.

نعمت بودن صبر
خب اگر کسی توفیقی یافت و صبور شد می‌داند این صبر عنایت الهی است و قرآن کریم طبق نقلی که دارد ذات اقدس الهی وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به این ادب الهی مودب کرد که هرگز بدون ـ ان‌شاء‌الله ـ گزارش ندهید, وعده ندهید و مانند آن; بگویید اگر خدا بخواهد: ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَدا ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ این ﴿إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ را فرمود حتماً شما ملحوظ داشته باشید; آیه 23 و 24 سورهٴ «کهف»: ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَدا ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ «غد» منظور, فردا نیست یعنی آینده. حالا اگر کسی خواست بگوید من بعد از ظهر این کار را می‌کنم نباید بگوید ان‌شاء‌الله یا یک ساعت بعد می‌خواهد این کار را بکنم, نباید بگوید ـ ان‌شاء‌الله ـ این چنین نیست. معمولاً چون کارهای مهم به روز بعد موکول می‌شود از این جهت فرمودند: ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ آنهایی که استثنا نکردند یعنی ﴿إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ را نگفتند, خداوند از آنها به زشتی یاد کرده است; آیه سورهٴ مبارکهٴ «قلم» این است ﴿إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الجَنَّةِ﴾ جنت یعنی باغ, آنها که صاحبان باغ بودند و خواستند میوه‌ها را دور از چشم دیگران بچینند و بکنند که به دیگران نرسد: ﴿إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحینَ﴾; این میوه‌ها را می‌کنند و قطع می‌کنند وقتی صبح شد فردا که وارد صبح شدند قطع می‌کنند ﴿وَ لا یستثنون﴾ نگفتند ـ ان‌شاء‌الله ـ اینجا که استثنا نکردند ذات اقدس الهی مذمت کرده است.
پس از یک سو خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾, مگر اینکه ﴿إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ را داشته باشید از سوی دیگر کسانی که استثنا نکردند خدا آنها را مذمت کرده است, لذا وجود مبارک اسماعیل(سلام الله علیه) در آن حادثه مهم عرض می‌کند: ﴿یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ﴾, نگفت «سَتَجِدُنی مِنَ الصّابِرینَ». با این ادب, اینها وارد این صحنه شدند و آزمایش الهی را به خوبی ایفا کردند. از این جریان پیداست که وجود مبارک اسماعیل, ذبیح الله است, برای اینکه قبل از این جریان دارد که: ﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِیمٍ﴾ یعنی آیهٴ 101 سورهٴ «صافات» این است که ﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِیمٍ﴾, حالا این جوان چه کسی بود هنوز روشن نیست آیا اسماعیل بود که مسلمین‌ می‌گویند یا اسحاق بود که آنها می‌گویند ﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِیمٍ﴾.

بشارت خداوند به ابراهیم(علیه السلام)درباره امتحان الهی
﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَی فِی المَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَی قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِین ٭ فَلَمَّا أَسْلَمَا﴾ یعنی پدر و پسر منقاد امر الهی شدند, رفتند که ذبح بکنند ﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا﴾ هم ابراهیم(سلام الله علیه) منقاد شد برای آنکه ذابح بشود هم اسماعیل(سلام الله علیه) منقاد شد, برای اینکه مذبوح بشود ﴿وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ﴾; ابراهیم(سلام الله علیه) اسماعیل را به جبین و پهلو خواباند که جبینش روی خاک باشد ﴿وَنَادَیْنَاهُ أَن یَاإِبْرَاهِیم ٭ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا﴾; ما خواستیم امتحان بکنیم دیدیم همه جا حاضری ﴿إنّا کَذلِکَ نَجْزِی المُحْسِنِین ٭ إِنَّ هذَا لَهُوَ البَلاَءُ المُبِین ٭ وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیم ٭ وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الآخِرِین ٭ سَلاَمٌ عَلَی إِبْرَاهِیم ٭ کَذلِکَ نَجْزِی المُحْسِنِین ٭ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُؤْمِنِین ٭ وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ﴾; بعد از اینکه این جریان تمام شد, فرمود ما بشارت دادیم به فرزند دیگر به نام اسحاق معلوم می‌شود آن غلام حلیمی که قبلاً بشارت داد او می‌شود اسماعیل. پس از قرآن به خوبی می‌شود استنباط کرد که آنکه ذبیح است اسماعیل است نه اسحاق چون بعد از گذشت این جریان, می‌فرماید: ﴿وََبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ﴾, خب این اسحاق غیر از آن غلام حلیم است این یک کس دیگر است آنکه اول فرمود: ﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِیمٍ﴾.
به هر تقدیر, این ادب را این دو بزرگوار رعایت کردند; اما جریان اسحاق(سلام الله علیه) او هم به همین سبک بود و آدابش هم قرآن نقل کرد, بعد از او یعقوب(سلام الله علیه) که نافله است برای ابراهیم که در قرآن دارد ابراهیم(سلام الله علیه) از ما فرزند خواست و خداوند هم به او فرزند داد هم به او نافله که ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً﴾ این ﴿نَافِلَةً﴾ وصف ﴿یَعْقُوبَ﴾ است نه وصف هردو ﴿نَافِلَةً﴾ یعنی زائد; او از ما فرزند خواست ما هم به او فرزند دادیم هم نوه دادیم نفل یعنی زائد بر آن مقداری که او طلب می‌کرد. حالا این یعقوب(سلام الله علیه) دارد دعا می‌کند طبق آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» دعای یعقوب ذکر شده است ادب او مشخص می‌شود خب جریانی که به فراق فرزند مبتلا شد و اشک می‌ریزد"; اما این اشکی که می‌ریزد ناله‌ای که می‌کند مورد اعتراض یک عده قرار گرفت گفتند به اینکه تو چرا فراموش نکردی این فرزند را؟ چرا همچنان می‌نالی؟ او در جواب گفت به اینکه من می‌دانم چیزی را که شما نمی‌دانید و من این اشک و ناله‌ام را متوجه خدایم دارم می‌کنم ﴿إِنَّمَا أَشْکُوا بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ﴾; گفتند که ﴿تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْکُرُ یُوسُفَ﴾; همیشه به نام یوسف(سلام الله علیه) اشک می‌ریزی گفت که این چنین نیست, من می‌دانم چیزی را که شما نمی‌دانید و چون حزن من و شکایت من به طرف ذات اقدس الهی است, بنابراین حسنه است. آیهٴ 85 و 86 سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» این است ﴿قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الهَالِکِین ٭ قَالَ إِنَّمَا أَشْکُوا بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ﴾ یک زمزمه‌ای است با خدا, اینکه بد نیست, ﴿وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ﴾; من از خدا چیزی را می‌دانم که شما نمی‌دانید, هم من در این کار مجازم و هم این کار به نوبه خود به نحوی عبادت است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:24

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی