display result search
منو
تفسیر آیات 108 و 109 سوره مائده

تفسیر آیات 108 و 109 سوره مائده

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 128 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 108 و 109 سوره مائده"
- رویت اعمال انسانها توسط ائمه و پیامبر به عنوان شاهد
- بیان مراتب عدل، تقوای و ایثار
- لزوم قانون عادلانه برای برقراری قسط و عدل در جامعه


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ذلِکَ أَدْنی أَنْ یَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلی وَجْهِها أَوْ یَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَیْمانٌ بَعْدَ أَیْمانِهِمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اسْمَعُوا وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ ﴿108﴾ یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ﴿109﴾

لزوم قانون عادلانه برای برقراری قسط و عدل در جامعهٴ انسانی
برای برقراری قسط و عدل در جامعهٴ انسانی یک قانون عادلانه و یک اجرای عادلانه و یک دستگاه قضایی برای تخلف احیانی لازم است و بیش از این سه رکن هم نیست. مسئول این ارکان ثلاثه گاهی متعددند و گاهی واحدند؛ اگر معصوم (سلام الله علیه) عهده‌دار این کارها باشد او می‌تواند به تعلیم الهی قانون تدوین کند و همان قانون را اجرا کند و اگر کسی در زیرمجموعه او در هنگام اجرا تخلفی کرد قضا و داوری را هم خودش بر عهده بگیرد. جامعه بدون قانون نخواهد بود و قانون بدون اجرا نخواهد ماند و اجرا هم احیاناً با قانون مطابق نیست و تخلف می‌کند که یک دستگاه سومی است بنام دستگاه قضایی که اجرا را با قانون می‌سنجد و اگر مطابق نبود برای او تخلف و برای متخلف حکمی قائل است.
در نظام الهی همهٴ اینها باید بر محور قسط و عدل باشد؛ یعنی قانون گذشته از اینکه باید بر اساس کارشناسی و تخصص علمی باشد، باید مدوِّنان قانون هم عادل باشند که در هنگام تدوین قانون حق را رعایت کنند و به سود کسی یا علیه کسی قانونی وضع نکنند. این بخش تقنین و تدوین قانون است که باید بر محور علم و عدل باشد. بعد از تدوین قانون نوبت به اجرا می‌رسد که مجریان هم باید آن قانون را خوب بفهمند و خوب عمل بکنند تا تخلفی در اجرا پدید نیاید؛ ولی در اجرای قانون شرط آن نیست که مجری عادل باشد، بلکه شرط آن است که اجرا مطابق با قانون باشد. گاهی ممکن است که آن مجری در احوال شخصی و مانند آن معصیت کند و عادل نیست ولی در اجرای قانون باید عادل باشد؛ یعنی آن عدل فعلی لازم است نه عدل فاعلی. ممکن است که این فاعل در جای دیگر عادل نباشد؛ ولی در حیطهٴ اجرا باید عادل باشد. حالا اگر در کارهای شخصی احیاناً غیبت کرد، دروغ گفت و معصیتِ دیگری را مرتکب شد عدل فاعلی را از دست داده است؛ ولی در حیطهٴ کارِ خود باید عدل فعلی را حفظ بکند؛ یعنی تمام تلاشش در این باشد که کارش را مطابق قانون انجام دهد و فرض در این است که این قانون هم قانون الهی است.
دستگاه سومی است که این اجرا را با آن قانون می‌سنجد؛ اگر این اجرا مطابق با قانون مدوَّن بود این کار صحیح است و اگر اجرا مطابق با قانون مدوَّن نبود این خلاف است و اینجا دستگاه قضایی وارد کار می‌شود. برای دستگاه قضایی یک قاضی است و یک شهادت است و یک سوگند که همهٴ اینها باید بر محور قسط و عدل باشد؛ هم قاضی باید عادل باشد، هم شاهد و هم کسی که سوگند یاد می‌کند سوگندش باید حق باشد نه اینکه سوگند یاد کننده هم باید عادل باشد بلکه سوگندش باید حق باشد.
قاضی باید عادل باشد که بحثش در مسایل آیاتی که ناظر به قضا در اسلام است گذشت.
عادل بودن شاهد از دیدگاه برخی آیات
شاهد باید عادل باشد که بخشی از آن در همین آیات مربوطه گذشت و بخشی هم در بحثهای دیگر که آنجا که فرمود: ﴿مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ﴾ در پایان سورهٴ ‌«بقره‌» آنجا مبسوطاً دربارهٴ عدالتِ شاهد سخن به میان آمد و اینکه شاهد عادل حق ندارد که شهادت را در محکمهٴ عدل کتمان کند و بعد از تحمل شهادت، اَدا در محکمه عدل واجب است، برای اینکه خداوند فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ ؛ اگر کسی شهادتِ تحمل کرده را در محکمه عدل اَدا نکند معصیت کرده است. پس شهادت هم باید بر محور عدل باشد؛ اما سوگند گرچه سوگند یاد کننده لازم نیست عادل باشد؛ اما سوگند به مقدس‌ترین اشیاست و آن ذات اقدس الهی است.
معنای سوگند آن است که همانطوری که خدا پیش ما محترم است و حرمت او را حفظ می‌کنیم و به حریم الهی تعدی نمی‌کنیم، فلان مطلبی که مورد سوگند ماست حریم آن را حفظ می‌کنیم، عدل را درباره آن حفظ می‌کنیم و از مسیر عدل فاصله نمی‌گیریم. معنای سوگند یاد کردن بر یک مطلب آن است که این نظیر مُقَسَمُ بِه از یک حرمت خاصی برخوردار است و برای برقراری نظم در جامعه غیر از این چاره‌ای نیست. آنها که از حکم الهی محرومند و اینگونه معارف و لطایف در تدوین قانون، در قضا، در شهادت و در سوگند ندارند در هر صورت در آن مراحل چهارگانه؛ یعنی مرحله‌ای که مربوط به تدوین قانون است یا مرحله‌ای که مربوط به اجراست یا مرحله‌ای که مربوط به قضاست یا مربوط به شهادت و یمین است که این شهادت و یمین یک رکن، قضا رکن دیگر، اجرا و تدوین هم ارکان دیگر است؛ در همهٴ آن مراحل ناچارند آنچه که پیش آنها مقدس است از همان قداستِ آن شیء مقدس در تدوین و اجرا و قضا و داوری و شهادت و سوگند استفاده کنند و اسلام اساس کار را بر عدالت گذاشته است در این امور.
بیان طرح عدالت در فقه و اخلاق
مطلب دیگر آن است که عدالت در دو جا مطرح است: یکی در فقه مطرح است و یکی در اخلاق؛ عدالتی که در فقه مطرح است آسان است؛ یعنی کسی که ملکه‌ای دارد که بر اساس آن ملکه کارهای واجب را انجام می‌دهد و کارهای حرام را ترک می‌کند، چنین کسی می‌شود عادل؛ ولی عدالتی که در اخلاق معتبر است از این قویتر و دقیقتر است. عدالت در اخلاق مربوط به انجام واجبها و ترک محرمات نیست، بلکه بالاتر از این است؛ عدالتی که در اخلاق معتبر است آن است که این قوای سه‌گانه در هستهٴ مرکزیِ عدل قرار بگیرد و به هر تقدیر انسان هرچه جستجو بکند چه در خودش و چه در دیگران، بیش از سه شأن و بیش از سه کار و بیش از سه دستگاه در او نیست: یک دستگاه فطری است که اندیشه‌های او را بر عهده می‌گیرد، یک دستگاهی است که مربوط به جذب ملایم است و از او به عنوان شهوت یا محبت یا ارادت یا به تعبیر ظریفتر تَوَلّی یاد می‌شود و دستگاه دیگری در اوست که ناملایم‌ها را دفع می‌کند که از او به عنوان غضب یا کراهت یا عداوت و به تعبیر ظریفتر به تَبَرّی یاد می‌شود. شما هرچه جستجو کنید چه در خود و چه در دیگران بیش از این سه دستگاه در انسان نیست؛ انسان می‌فهمد، جذب می‌کند و دفع می‌کند. بخشی از کارهای انسان به اندیشه و فکر او برمی‌گردد، بخشی به عمل و عمل هم آن است که چیزهای ملایم را جذب می‌کند و چیزهایی که ناسازگار است دفع می‌کند.
عدالتی که در اخلاق معتبر است این است که این قوا شناسایی بشود و هر کدام از اینها در آن هسته مرکزی‌شان قرار بگیرند، بنابراین اگر کسی از راه حلال سعی کرده است که بهره‌های فراوانی ببرد او از نظر فقهی عادل است ولی از نظر اخلاقی عادل نیست، برای اینکه او گرفتار آز است یا گرفتار شَرَه است و مانند آن؛ خواه در اِعمال غرایض بیش از حد باشد و خواه در ترس بیش از حد باشد و یا در تحوُّر و در نیروی غضب اهل تهور باشد و مانند آن. کسی که دارای جُربُزه است در اخلاق عادل نیست؛ جُربُزه این است که آن قوه‌ای که فهم مربوط به اوست در هستهٴ مرکزیِ عدل نیست و هنوز یک مطلبی را که نفهمیده فوراً به لازم یا ملزوم یا مقارن یا ملازم او پی می‌برد و از شاخه‌ای به شاخه‌ای بدون استیفای حقِ آن شاخه پرواز می‌کند. این ذهن زود پرواز هنوز حق آن مطلب استیفا نشده مبتلا به جُربُزه است و جُربُزه چیز بدی است.
در مقابل آن بلاهت و کودنی است؛ کودنی دیر پروازیِ ذهن است که هرچه شما می‌خواهید این شخص را از این مطلب به مطلب دیگر منتقل کنید یا از راه لازم یا از راه ملزوم او را متوجه کنید متوجه نمی‌شود. این دیر پروازیِ ذهن به نام بلادت است که یک چیز بدی است و زود پروازیِ او هم که از شاخه‌ای به شاخه دیگر قبل از تحقیقِ نهاییِ آن مطلب، این هم چیز بدی است. اینها را در علم اخلاق می‌گویند که فاقد عدالت‌اند و این عدالتی که در فقه مطرح است غیر از عدالتی است که در اخلاق مطرح است و چون نظم کارهای جامعه باید بر اساس همان سهولت و سمه بودن بگذرد، آن عدالتی که در قاضی معتبر است یا در شاهد معتبر است همان عدالت فقهی است نه عدالت اخلاقی، البته برای سیر و سلوک آن عدالت اخلاقی معتبر است.
بیان سه بحث مفید علمی توسط مرحوم علامه در ذیل آیه محل بحث
چون مسئله شهادت را اینجا ذکر فرمودند سیدنا الاستاد سه بحث مفید علمی را در ذیل همین آیهٴ محل بحث منعقد کردند: یکی بحث شهادت است ، یکی بحث عدالت است و یکی بحث یمین که یمین یعنی چه؟ و عادل بودن به چه معناست؟ و شهادت هم به چه معناست؟ که عصارهٴ بحث‌ها تقریباً در آن بحث‌های روایی مطرح شد.
اگر کسی از افراط و تفریط بر حذر بود و در این حد وسط که قرار گرفت از آن به بعد خیرُ الامور اَوفَرها و اَشَدُّها و اَسْرَعسها و این ‌«خیرُ الامورِ أوسَطُها‌» برای تشخیص آن هسته مرکزی است که آدم از افراط و تفریط بتواند نجات پیدا کند و وظیفه را تشخیص بدهد. اگر وظیفه را تشخیص داد و صراط مستقیم مشخص شد، گاهی انسان بیش از چند بار همهٴ اموال خود را بین خود و فقرا تقسیم می‌کند و معذلک این اسراف نیست؛ مثل آنچه که وجود مبارک امام مجتبی (سلام الله علیه) کرده است و گاهی همه آنچه را که دارد در اختیار دیگری قرار می‌دهد و این اسراف نیست و این تبذیر نیست تا اینکه آیه نازل می‌شود که ﴿وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْط﴾ . اگر کسی در هستهٴ مرکزی قرار گرفت که تشخیص آن کار آسانی نیست، آنگاه هرچه تندتر بهتر.
عمده این است که انسان در وسط باشد: ‌«خیر الأمور اوسطُها‌» و بعد وقتی در وسط قرار گرفت از آن به بعد دیگر خیرالامور اوفرها و اشدها و اسرعها و اکثرها و احسنها. اینکه در دعای کمیل می‌آید که «واجْعَلنی مِن احسنِ عبیدک نصیباً عندک و اقربهم منزلةً منک» این است که از آن به بعد دیگر شرالامور اوسطها است نه خیرالامور. انسان در جا بزند برای چه؟ وقتی در راه است باید بدود، چون هیچ مزاحمتی برای او نیست؛ اما اگر افراط باشد یا تفریط باشد سقوط می‌کند؛ اما اگر در وسط شد مدام دستور می‌دهند که سرعت بگیرید و مدام سبقت بگیرید و نه تنها سرعت بگیرید و جلو بروید و تند بروید، سعی بکند که دیگران را هم عقب بزند. چه عیب دارد که دیگران را عقب بزنید؟ در تواضع، در عدل، در قسط و در ادب که مشکلی ندارد!
آنجا که آدم دیگران را می‌خواهد عقب بزند و در مسایل مادی است اوّلِ دعواست؛ اما آنجا که بخواهد دیگران را عقب بزند در ادب، اَوّلِ مِهر است و اوّلِ محبت است. اگر همه بکوشند که متواضعتر از دیگران باشند تازه اوّلِ صفای اینهاست. در آن بخشها هیچ تزاحمی نیست، لذا فرمودند که تا می‌توانید به سرعت بروید و تا می‌توانید سبقت بگیرید؛ هم ﴿سارِعُوا إِلی مَغْفِرَة﴾ و هم ﴿سابقوا﴾ ؛ کسی سبقت می‌گیرد و برنده می‌شود که سرعت داشته باشد. وقتی در صراط مستقیم است ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْض﴾ است و هر جا که میدان مسابقه است به وسعتِ آسمان و زمین است و مزاحم کسی نیست. شما اگر در معنویات بخواهید حرکت کنید ﴿وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ﴾ .
بیان مراتب عدل، تقوای و ایثار
‌او عادل است، اعدل از این عادل است، اعدل من الاعدل است، الاعدل من الاعدل من الاعدل است، این چنین است؛ تقی است، اتقی من التقی است؛ سخی است، اسخی من السخی است؛ شجاع است، اشجع من الشجاع است. از این به بعد دیگر انسان هرچه برود جا دارد، مادامی که در وظیفه است.
یک وقت است که انسان در بستر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خوابد بدون سلاح و بدون دفاع که چهل شمشیردار مسلح بیایند حمله کنند و او را تکه تکه کنند، وقتی فرمود که وظیفه این است جای تو من می‌خوابم. آنها در اطراف مواظب هستند که تو در رختخواب هستی یا نیستی؟ من می‌روم می‌خوابم و آنها که در تاریکی نمی‌فهمند که منم یا تویی؟ چهل نفر از چهل قبیله با شمشیر مسلح قرار گذاشتند که وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در آن شب ترور کنند و یک کسی هم باید در آن رختخواب بخوابد، چون آنها مرتب می‌بینند! حضرت امیر عرض کرد که من می‌خوابم. اگر وظیفه بود انسان تا آن آخرین مرحله سبقت بگیرد جا دارد و مزاحم کسی نیست.
بنابراین هم عدل مراتبی دارد، هم تقوا مراتبی دارد، هم ایثار مراتبی دارد و عمده این است که انسان بفهمد که از سَرِ وظیفه است یا سَرِ راه نیست. گاهی انسان می‌بیند که می‌گویند انتحار حرام است و گاهی هم می‌بینید که برای حفظ نظام اسلامی یک جوانی هم زیر تانک می‌رود، اینجا دیگر انتحار نیست، بلکه این جزء بهترین شهداست، برای اینکه می‌بیند که دین در خطر است. اگر وظیفه شد انسان در این وظیفه هر چه سرعت بگیرد و سبقت بگیرد جا دارد. عمده آن است که انسان بفهمد که در کجا هست؟
به هر تقدیر آن عدالتی که در اخلاق معتبر است غیر از عدالتی است که در فقه معتبر است؛ فقه برای تنظیم کارهای مردم است و باید بر سهولت باشد و اگر آن عدالتِ اخلاقی معتبر باشد که اَوّلِ عسر و حرج است! همین که مردم واجب را انجام بدهند و حرام را ترک می‌کنند برای کارهای حقوقی، قضایی، شهادت و یمین کافی است؛ ولی اگر کسی بخواهد از فضایل برتری برخوردار باشد چاره جز تهیه و تحصیل عدالت اخلاقی نیست.
ضمانت اجرائی داشتن سوگندها
مطلب بعدی آن است که همین که فرمود که شما در شهادت و در یمین مواظب باشید که هم شهادتتان لله باشد اگر نوبت به شهادت می‌رسد و هم یمینتان محفوظ بماند اگر نوبت به یمین می‌رسد که ﴿ذلِکَ أَدْنی أَنْ یَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلی وَجْهِها أَوْ یَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَیْمانٌ بَعْدَ أَیْمانِهِمْ﴾؛ در هر صورت یا شهادت است یا یمین؛ آنچه که محکمه را به پایان می‌رساند یا بیّنهٴ مدعی است یا سوگند منکر: ‌«البینة علی المدّعی و الیمینُ علی مَن انکرَ‌» . فرمود که هم شهادت را لله اقامه کنید و هم بترسید که مبادا خدای ناکرده آبرویتان بریزد و سوگندتان بی اثر بماند. به همین مناسبت که محکمهٴ قضا و شهادت و مانند آن طرح شد فرمود که به یاد قیامت باشید: ﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ﴾.
در غالب موارد ملاحظه فرمودید که قرآن کریم چون نور است و نظیر بحث‌های فقه و کتابهای فقهی و مانند آن نیست، هرگز یک مسئله فقهی را که گفته است آن را رها نمی‌کند و دنبالش مسئلهٴ موعظه و تذکّر و امثال ذلک را بازگو می‌کند و فوراً مسئله معاد و قیامت را در کنار مسایل فقهی ذکر می‌کند که ضامن اجرا باشد. فقه فقط آن بخشهای شهادت و یمین و مانند آن را می‌گیرد و روی آن بحث می‌کند؛ اما قرآن که نور است آن دستورات فقهی را با این دستورات موعظه‌ای یکجا ذکر می‌کند که ضامن اجرا داشته باشد.
فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ﴾ که فوراً جریان قیامت و شهادت انبیاء (علیهم الصلاة و علیهم السلام) را مطرح می‌کند؛ فرمود: ﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ﴾. ﴿وَاتَّقُوا اللَّهَ﴾ یعنی از کدام روز بپرهیزید؟ از چه حالتی باید بپرهیزید؟ ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اسْمَعُوا﴾؛ تقوا را رعایت کنید و حرف خدا را بشنوید! از چه خطری ما را باخبر می‌کند؟ از آن خطری که همه حضور پیدا می‌کنند به نام معاد: ﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ ‌«اذا وقع‌» فرمود که در قیامت ﴿إِنَّ اْلأَوَّلینَ وَ اْلآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ و در این آیهٴ 109 سورهٴ ‌«مائده‌» می‌فرماید که همهٴ مرسلین را خدا جمع می‌کند: ﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ﴾ و بعد از مرسلین (علیهم السلام) سؤال می‌کند: ﴿مَاذَا أَجَبْتُمُ﴾؛ یعنی شما که مردم را دعوت کردید مردم درباره شما چه کار کردند؟ چه اجابت کردند؟ چه جوابی به شما دادند؟ شما دعوت کردید مردم را، مردم چه جوابی به شما دادند؟ آنها عرض می‌کنند که ما نمی‌دانیم و تو علام الغیوبی! عرض می‌کنند که ﴿لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ﴾.
اینکه خداوند مرسلین را جمع می‌کند و از آنها سؤال می‌کند که مردم به شما چه جوابی دادند؟ این یک توبیخ و سرزنش ضمنی است نسبت به مردم که آدم رهبران امم را جمع بکند و از رهبران امم در حضور همه سؤال بکند که مردم به شما چه گفتند؟ یعنی در حقیقت توبیخی است نسبت به مردم که جواب صحیحی به انبیاء (علیهم السلام) ندادند، برای اینکه مردم تنها نیامدند و انبیاء هم تنها نمی‌آیند؛ آیهٴ سورهٴ ‌«اذا وقع‌» دارد که ﴿إِنَّ اْلأَوَّلینَ وَ اْلآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ ؛
طریقهٴ جمع کردن مردم در صحنه¬های قیامت
اما در بخش‌های دیگر فرمود که اینکه ما همگان را در صحنه قیامت جمع می‌کنیم اینطور نیست که تک تک مردم را صدا بزنیم و دعوت بکنیم، بلکه ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم﴾ ؛ هر کسی را به نام امامش دعوت می‌کنیم. اگر به نام نوح پیغمبر، به نام ابراهیم پیغمبر و به نام انبیای دیگر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) دعوت کردیم پیروان آنها هم می‌آیند. یک عده هم که تابع ائمه کفرند که ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النّارِ﴾ که آنها به دنبال ائمه نار می‌آیند.
بنابراین مرسلین که دعوت شدند حتماً امم اینها به دنبال اینها هستند، چون ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم﴾ و در سورهٴ مبارکهٴ ‌«نساء‌» هم فرمود که هر پیامبری شاهد اعمال امت است. این شهادت که ظرف اَداست مسبوقِ به تحمل است؛ یعنی اینها در یک فرصتی و در یک زمانی اَعمالِ امت را می‌دیدند وهم اکنون شهادت می‌دهند. در سورهٴ مبارکهٴ ‌«توبه‌» فرمود: ﴿وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ ؛
رویت اعمال انسانها توسط ائمه و پیامبر به عنوان شاهد
هر کاری که خواستید بکنید خدا کار شما را می‌بیند و پیامبر کار شما را می‌بیند و مؤمنین واقعی که ائمه (علیهم السلام) هستند کار شما را می‌بیند. پس هر کاری را که امت انجام می‌دهد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن کار را می‌بیند به عنوان تحمل حادثه که دنیا ظرفِ تحمل این اَعمال و حوادث است.
در سورهٴ مبارکهٴ ‌«نساء‌» که بحثش قبلاً گذشت می‌فرماید که آن روز، روزِ ادای شهادت است نه تحمل شهادت؛ آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ ‌«نساء‌» این بود: ﴿فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهیدًا﴾؛ از هر امتی ما شاهدی آوردیم که کسی که اَعمال آنها را در دنیا دیده است هم اکنون که قیامت است شهادت بدهد. پس دنیا ظرف تحمل اعمال است که تحمل شهادت است و قیامت هم ظرف ادای شهادت است و به تصدیق قرآن کریم انبیاء (علیهم السلام) هم اَعمال امت را می‌بینند و هم اعمال امت را در قیامت شهادت می‌دهند، برای اینکه اگر اینها واقعاً شهدای یوم القیامة هستند در دنیا باید ببینند.
در جریان پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به صورت صریح فرمود: ﴿وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُه﴾ و دربارهٴ انبیای دیگر هم می‌توان از اینکه اینها شاهدان یوم القیامة هستند استنباط کرد که پس اینها در دنیا اَعمال امت را می‌دیدند. با اینکه معلوم شد که قرآن کریم اینها را به عنوان شاهد می‌داند و شهادت اینها هم مسموع است و اینها را عالِم و آگاه می‌داند، معذلک اینها به خدا عرض می‌کنند که ما نمی‌دانیم. در سورهٴ مبارکهٴ ‌«زمر‌» آیهٴ 69 آنجا هم از جریان آمدن انبیاء و شهداء سخنی به میان آمده: ﴿وَ أَشْرَقَتِ اْلأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جی‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ﴾. پس آنهایی که شاهدان اعمال‌اند چه اینکه خود انبیاء (علیهم السلام) که شهداء بر آنها هم قابل تطبیق است، اینها همه در محکمهٴ عدل الهی می‌آیند و شهادت می‌دهند.
معرفی عالمان قیامت در قرآن کریم
در پایان همین سورهٴ مبارکهٴ ‌«مائده‌» این چنین مطرح است که وجود مبارک عیسی می‌گوید که من مادامی که بودم از وضع آنها باخبر بودم؛ آیهٴ 117 سورهٴ ‌«مائده‌» این است که ﴿ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاّ ما أَمَرْتَنی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّی وَ رَبَّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا ما دُمْتُ فیهِمْ فَلَمّا تَوَفَّیْتَنی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ﴾. با اینکه در موارد دیگر ذات اقدس الهی عده‌ای را به عنوان عالمانِ قیامت معرفی کرده است، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ ‌«روم‌» آیهٴ 56 می‌فرماید: ﴿وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ اْلإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فی کِتابِ اللّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾، چون وقتی یک عده وارد قیامت می‌شوند جریان برزخ برای آنها یک لحظه‌ای ظهور می‌کند: ﴿وَ یَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ﴾ ؛ اینها وقتی وارد قیامت می‌شوند سوگند یاد می‌کنند که ما بیش از یک ساعت یا بیش از یک مدت کوتاه مثلاً در برزخ نبودیم و خدا هم می‌فرماید که در دنیا هم که بودند این‌‌چنین خلاف می‌گفتند. ﴿وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ اْلإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فی کِتابِ اللّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ﴾ ؛ آنها که اهل علم و ایمانند می‌گویند که شما در آنچه را که خدا مقرر کرده است و ثبت کرده است و ضبط کرده است در برزخ ماندید تا امروز که روز قیامت است.
اختصاص علم مطلق برای حق تعالی
بنابراین یک عده به عنوان علمای یوم القیامة معروفند، معذلک در این آیه محل بحث سورهٴ ‌«مائده‌» خداوند وقتی مرسلین را جمع کرد و از آنها سؤال می‌کند که ﴿مَاذَا أُجِبْتُمْ﴾؟ آنها می‌گویند: ﴿لاَ عِلْمَ لَنَا﴾؛ ما نمی‌دانیم که معلوم می‌شود این ﴿لاَ عِلْمَ لَنَا﴾ یعنی آن علم ذاتی که مال توست و آن علمِ احاطهٴ مطلق به توست که همه جانبه است و ازلی است و ابدی است و ذاتی است و مستقل است مالِ توست وگرنه این علمهایی را که شما به ما دادید اینها را خدا به اینها داد و خدا اینها را به عنوان شاهد در محکمه حاضر می‌کند! اینکه عرض می‌کنند: ﴿لاَ عِلْمَ لَنَا﴾ نه یعنی ما نمی‌دانیم، با اینکه شکایت می‌کنند و از یک عده‌ای شفاعت می‌کنند نسبت به یک عده دیگر، به دلیل اینکه گفتند: ﴿إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ﴾ نه تو می‌دانی، بلکه تو تمام غیبها را می‌دانی، چون علم نهایی و علم اِحاطیِ بالذات و به جمیع اشیا مخصوص ذات اقدس الهی است، لذا انبیاء و مرسلین (علیهم اسلام) در قیامت عرض می‌کنند که آن علمِ مطلقِ فراگیر که همه را زیرمجموعهٴ خود دارد و بالذات و مستقل است مال توست و چیزی که شما به ما آموختید همانها را ما می‌دانیم.
پس اینکه به خدا عرض می‌کنند که ﴿لاَ عِلْمَ لَنَا﴾ یعنی آن علم ازلیِ محیطِ فراگیر و همه جانبه که مخصوص توست آن را ما نداریم.
و الحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:59

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی