- 1268
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 34 و 35 سوره نساء _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 34 و 35 سوره نساء _ بخش سوم"
- موظف بودن شوهران به تأمین روزی حلال خانواده؛
- غالبی بودن قید فامیل بودن حَکَمَها؛
- قرب الهی محسوب نشدن وفور نعمت به انسان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیًّا کَبیرًا ﴿34﴾ وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللّهَ کانَ عَلیمًا خَبیرًا﴿35﴾
تبیین مرد در جامعه
مطالبی که در این دو آیه مانده است عبارت است از اینکه، گرچه بحث درباره زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن است، نه زن در مقابل مرد مطلقاً ولی از عموم تعلیل میتوان استفاده کرد که ولایت و قیمومیت جامعه انسانی به عهده مردهاست، برای اینکه فرمود شوهرها بر زنهای خود قیمومیت دارند، زیرا خداوند مردها را بر زنها برتریِ مدیریت داد، برتری قیّم بودن داد. دو دلیل برای قیّم بودن مرد نسبت به همسرش ذکر شد: یکی آن برتری تکوینی و طبیعی است؛ دومی مسئله تأمین هزینه و تأمین نیازهای منزل است. آن دلیل دوم که کسبی است مخصوص داخلهٴ زن و شوهر است ولی دلیل اول که یک امر تکوینی است این دلیل، عام است گرچه مورد، خاص است، گرچه مورد، مربوط به زن و شوهر است ولی تعلیل، چون عام است شامل زن در مقابل مرد هم میشود. پس مرد در مقابل زن، سمت قیّم بودن و ولیّ بودن را داراست ولی زن نمیتواند قیّم جامعه و والی جامعه باشد، این مطلب اول، حالا نکتهاش هم در پایان بیان میشود ـ انشاءالله ـ .
موظف بودن شوهران به تأمین روزی حلال خانواده
مطلب دوم آن است که اینکه فرمود: ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ﴾ دستور میدهد که شوهران، موظفاند از مال حلال خود خانواده را اداره کنند و هزینه را تأمین کنند، فرمود: ﴿بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ﴾ نه «بما انفقوا»، نه اینکه اینها خرج منزل را به عده دارند، بلکه از مال حلال خود با مال خود، هزینه منزل را تأمین میکنند.
اطاعت دائمی زنان صالحه از حق تعالی
مطلب سوم آن است که زنهای صالحه اینها دائماً در اطاعت پروردگارند: ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾ این کلمه <صالح> صفت مشبهه است، اسم فاعل نیست، خودش معنای ثبوت و ثبات را میفهماند و کلمه <قانت> هم بمادته هم بصورته، معنای دوام متابعت و اطاعت خدا را میرساند. چون قنوت، دوام متابعت و اطاعت است. اگر این ماده به صورت صفت مشبهه بیان بشود که نشانه استقرار وصف است، هم این کلمه بمادتها معنای دوام را میفهماند هم بصورتها. مثلاً خود کلمه دوام، اگر گفته بشود <یدوم> این کلمه بمادته دوام را میفهماند. اگر گفته شد <دام> این بمادته دوام را فهماند ولی <بهیئته> دوام را نفرمود، چون فعل ماضی مثلاً دلالت بر استمرار ندارد. ولی اگر گفته شد <دائم> که صفت مشبهه بود، این هم بهیئته دوام را میفهماند هم بمادته، قانت از این قبیل است، چون قنوت، دوام المتابعة است. وقتی به صورت صفت مشبهه و هیئت صفت مشبهه درآمد، هم ماده کلمه دوام را میفهماند هم صورت کلمه و هیئت کلمه، پس زنهای صالحه دائماً مطیعاند نه دائماً مطیع شوهرند، بلکه دائماًً مطیع ذات اقدس الهاند و چون خداوند فرمود از شوهرها اطاعت کنید برابر با آن قراردادی که در متن عقد امضا کردهاید، چون فرمان خدا را دائماً اطاعت میکنند و امر خدا این است که به قرارداد زناشویی اعتنا کنید، اینها دائماً اطاعت میکنند: ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾ این هم دو مطلب.
زن و فضیلت حفظ اسرار دیگران
سوم اینکه اینها حافظات غیباند. خود حفظ غیب یک فضیلت و ارزش است یعنی اسرار مردم را حفظ کردن، آبروی مردم را حفظ کردن، آنچه را که دیگران حاضر نیستند در علن روشن بشود انسان بازگو نکند، این خودش یک فضیلت است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ این مبتدا و خبر است ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾ چون یکی معرفه است و دیگری نکره ﴿فَالصّالِحاتُ﴾ یعنی نساء صالحات، قانتاتاند. غرض آن است که خود حفظ غیب یک ارزش است؛ آبروی مردم را حفظ کردن یا مردم را در غیاب حفظ کردن، در غیبت مردم، نبود مردم آبروی آنها را نگه داشتن این خودش یک فضیلت است. زنهای صالحه چون به این ارزش رسیدهاند هم آبروی زنهای دیگر هم آبروی مردم دیگر را حفظ میکنند و هم آبروی شوهرهای خود را حفظ میکنند، نه اینکه فقط آبرو و اسرار شوهرهای خود را حفظ میکنند؛ منتها قسمت مهم حفظ زن، مربوط به حفظ آبرو و اسرار شوهر است.
پرسش:...
پاسخ: آنها جزء صالحات نیستند، نباید وضع موجود را حساب کرد. در بحث دیروز اشاره شد که اگر جامعه اسلامی آن امکانات را داشت که تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفوس را یکسان در اختیار زنها و مردها قرار داد، آنگاه معلوم میشود که موفقیت زنها در انجام دستورات الهی بیشتر از مردهاست یا برابر است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اینکه فضیلت تکوینی است که نه فضیلت ارزشی، آن فضیلت ارزشی نیست. البته مردها مدیرترند، قدرت اجراییشان بیشتر است، دفاعشان قویتر است اینهاست؛ اما اینکه فضیلت نیست خود مردها هم همین طورند؛ بعضیها قدرت دفاعیشان بیشتر است، بعضی مدیریتشان بیشتر است، بعضی آن مدیریت را ندارند، در کارهای دیگر مخلصترند نباید اینها را به حساب آن مسائلی که مایه قرب الی الله است آورد، حالا با خواندن آن روایت در پایان بحث به خواست خدا کاملاً مرز این دو مسئله از هم جدا خواهد شد. حالا بر فرض کسی یک قدرت بیشتری داشته باشد، هوش بیشتری داشته باشد این تازه، نعمت است. اگر او توانست از این هوش بهره صحیحی ببرد امتحان خوب بدهد، آنگاه مقرب عندالله است. صرف اینکه خدا کسی را خوش استعداد قرار داد، این معلوم نیست آخر چه درمیآید که «الغِنی و الفقر بَعد العَرضِ علی الله» حالا صرف اینکه کسی خوش بیان است خوش استعداد است خوش حافظه است، اینکه اقرب عندالله نیست حالا تا ببینیم چه درمیآید.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، اگر آن کسی که وسیله کمتر دارد، مخلصتر بود و این شخص با اینکه وسیله بیشتری دارد ناخالص درآمد، آنگاه معلوم میشود که «الغنی و الفقر بعد العَرض علی الله» اگر کسی خوش استعداد بود، خوش بیان بود و قدرت بدنی بیشتری داشت، معنایش این نیست که این مقرب عندالله است. خدا امتحانی کرده به او نعمتی بیشتری داده، تازه اول کار است. درباره مردها اینچنین است بعضیشان را که با بعض میسنجند این است. درباره زنها هم همین طور است، درباره زنها وقتی با مردها هم سنجیده میشود این طور است، قبلاً سه تا فصل بحث شد: یک بحث درباره تفاوتهایی که بین خود مردهاست؛ یک بحث در تفاوتهایی که بین خود زنهاست؛ یک بحث در تفاوت بین زنها و مردها. اینگونه از تفاوتها همه و همه امتحان است، اینها هیچ کدام نشانه تقرب الی الله نیست. خب ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ﴾؛ خدا اینها را حفظ کرده هم احکام و مقرراتی برای اینها وضع کرد که به همسرهای اینها دستور داد فرمود: ﴿وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ هم اینها را به عنوان صلاح و قنوت و دوام اطاعت حفظ کرده است که شدند <صالحات و قانتات>. پس اگر مردها از آن فضیلت مدیریت و تأمین نیازهای مادی برخوردارند، زنها هم از این صیانت و حفظ اسرار منزل برخوردارند.
لزوم رعایت موعظه و هجر مضجع ومتنای آن در تنبیه زن
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِ بُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً﴾ این نشان میدهد که آن موردی که از سعید بن ربیع و مانند آن نقل شده است که مردی، زن خود را زد ، ظاهراً شاید مثلاً موعظه کرده یا هجر در مضاجع کرده و اثر نکرد، نوبت به تنبیه رسید که از آن به بعد دیگر جا برای قصاص نبود و اگر قبل از رسیدن نوبت تنبیه مرد، زن را تنبیه کند آنجا جای قصاص است، این هم یک مطلب.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ﴾ آیا معنایش این است که مَضجعها را جدا کنید یا در مضجع، آنها را مهجور کنید. گاهی گفته میشود از اینکه تعبیر به مضاجع به جمع تعبیر شد؛ نفرمود «و اهجروهن فی المضجع» تأیید میکند که مضجع و رختخواب و بستر خواب را جدا نکنید، بلکه در بستر خواب، اینها را ترک کنید. همان طوری که در روایت آمده است که مرد پشت بکند به زن که این احساس بیمهری بکند، چون کلمه مضاجع جمع است، نشان میدهد که در مضجعها و در رختخوابها مرد، صورت برگرداند، نه اینکه در اصل رختخواب اینها جدا بشوند. این تأیید شاید تام نباشد، برای اینکه چون خطاب به جمع است بنابراین میشود مضاجع را هم جمع آورد یعنی در رختخوابها هر کسی در مضجع خاص خود همسر خود را ترک کند. پس از اینکه جمع آورد، دلیل یا تأیید بر این مطلب نیست که با حفظ وحدت مضجع، مرد پشت کند به زن، بلکه ممکن است خود مضجع و رختخواب و بستر خواب هم جدا بشود. عمده آن است که کلمه ﴿فِی﴾ آمده که ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ﴾ آیا این ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ﴾ یعنی درباره رختخواب اینها را ترک کنید یا در رختخواب، اینها را ترک کنید. اگر معنایش این باشد که در این زمینه، اینها را مهجور بگذارید خب میشود که رختخوابها را عوض کرد؛ اما اگر معنایش این است که با حفظ وحدت مضجع، در مضجع، اینها را هجر کنید این همان است که برابر آن روایت، مضجع واحد باشد ولی شوهر پشت کند به زن.
پرسش:...
پاسخ: دوری کنید؛ اما در مضجع، چون مطلق که نیست؛ نفرمود که «و اهجروهن»، چون آخر مقید کرد، فرمود: ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ﴾ نفرمود «و اهجروهن».
مراد از شقاق درآیه کریمه
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما﴾ معنای عرفی هم دارد یعنی هر کدام کاری میکنند که تحملش برای دیگری مشقتآور است؛ شاق است؛ نمیتوانند یکدیگر را تحمل بکنند. آن معنای لغوی بود [که] در بحث دیروز گذشت، این هم معنای عرفی اوست که ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما﴾ یعنی اگر میترسید اینها به جایی برسند که هیچ کدام نتوانند دیگری را تحمل کنند، روش هر کدام برای دیگری شاق است.
احتمالات مربوط به معنی «فَابعثوا» در آیه
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَابْعَثُوا﴾ این خطاب، آیا به مسئولین نظام است، به مسئولین قضایی است یا به دو تا خانواده این زن و شوهر است یا به خود زن و شوهر که این سه احتمال در بحث دیروز گذشت. احتمال اینکه به مسئولین قضایی اختصاص داشته باشد شاید بعید باشد، برای اینکه در زمان نزول این کریمه، مسئول فقط وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود، دیگر جا برای جمع نیست که بفرماید: ﴿فَابْعَثُوا﴾. این نشان میدهد که خطاب، به توده مردمی است که به این دو خانواده وابستهاند.
پرسش:...
پاسخ: همان دیگر، این معنایش آن است که شما به مسئولین مراجعه کنید. آیه قطع ید هم در سرقت هم همین است، خطاب به مسئول نیست [بلکه] خطاب آن است که شما به مسئولین مراجعه کنید، نه خودتان مباشرت کنید، آن چون حد است اینها که حد را جاری نمیکنند، اینها به پیغمبر مراجعه میکنند؛ اما اینجا این طور نیست که به پیغمبر مراجعه بکنید تا او تعیین بکند. اگر دستور این است که به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مراجعه بکنید، آن وقت نظیر ﴿فَاجْلِدُوا﴾ ، نظیر﴿فَاقْطَعُوا﴾ وامثالذلک خواهد شد.
شرط نبودن ذکورت در امر حکمیت
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها﴾ اختصاصی به مرد ندارد، ممکن است یک زن مدیر و مدبری از خانواده مرد و از خانواده زن، عهدهدار این تحکیم باشند. مگر اینکه از دلیل خاص، ذکورت شرط شده باشد، استفاده بشود وگرنه از آیه استفاده نمیشود که این تحکیم، مخصوص مردهاست. زن نمیتواند قاضی بشود ـ آن هم با حرفهایی که در او هست ـ ولی در مسئله امور خانوادگی، کارشناسی مخصوص زنان و امثالذلک خب، چرا نتواند؟ یعنی لااقل از طرف خانواده زن یک زنی که به اسرار و رموز خانوادگی آشناست و مدیر و مدبر است، به عنوان کارشناس انتخاب میشود، از طرف مرد هم یک زن یا یک مرد انتخاب میشود. اگر دلیلی دلالت کرد بر اینکه شرط حکمین ذکورت است آن دلیل، متبع است وگرنه از آیه هرگز چنین چیزی استفاده نمیشود.
عدم سقوط حکم حکمیت در صورت فقدان فرد جامع الشرایط در فامیل
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها﴾ اگر این دو خانواده، افرادی از خانواده اینها نبود، نداشتند یا داشتند ولی صلاحیت برای داوری نداشتند، آیا این حکمی که به نام تحکیم است در حال خوف و شقاق ساقط میشود یا نوبت به دو تا کارشناس بیگانه میرسد؟ ظاهراً اصل حکم ساقط نمیشود یعنی اگر از خانواده مرد و از خانواده زن کسی که واجد این شرایط بود، اصلاً شخصی نبود یا واجد شرط نبود، در [هر] دو حال میشود به بیگانه مراجعه کرد که بیگانه، عهدهدار تحکیم باشد.
غالبی بودن قید فامیل بودن حَکَمَها
مطلب دیگر آن است که اگر از خانواده هر دو طرف کسانی هستند که صالح باشند ولی بیگانهها اصلحاند، آیا به بیگانهها میرسد یا نه؟ ظاهراً میرسد، چون این از باب تناسب حکم و موضوع نشان میدهد که این قید، قید غالبی است نه قید احترازی. نه معنایش این است که تحکیم، مشروط به این است که از خانواده اینها باشد، چون از خانواده اینها باشد اینها بصیرتر هستند، خبیرتر هستند، رئوفتر، مهربانتر هستند و مانند آن.
بنابراین چون ظاهر این است که قید قید غالب است با بودن دو تا فرد صالح، میتوان از افراد دیگر هم کمک گرفت. یک وقت است که میخواهند اعضای خانواده نفهمند، گاهی مصلحت در کتمان اسرار درونی از فامیلهاست خب، دوتا کارشناس دیگر را انتخاب میکنند. غرض اینکه این قید، قید غالب است به حسب ظاهر ﴿فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها﴾
بررسی احتمالات در ضمیر «یریدا» و «بینهما»
آنگاه فرمود: ﴿إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما﴾ این ضمیر تثنیه، سه تا احتمال در آن هست: یکی اینکه هر دو به این زن و شوهر برگردد یعنی اگر زن و شوهر واقعاً قصد اصلاح دارند، خدا بینشان صلح و صفا برقرار میکند؛ یکی اینکه هر دو به آن حکمین برگردند یعنی اگر آن حکمین، خوشنیت بودند و نیت اصلاح داشتند، خدا آن حکمین را موفق میکند در اصلاح که دیگر خود حکمین اختلاف نمیکنند در این رأی دادن گاهی. دو کارشناس به جای اینکه به یک نظر مثبتی برسند، خودشان اختلاف پیدا میکنند. اگر این دو کارشناس و دو داور، قصدشان اصلاح باشد خداوند، بین اینها اصلاح میکند به یک نتیجه مثبت و مورد اتفاق میرسند. احتمال سوم آن است که این ضمیر ﴿إِنْ یُریدا﴾ آن ضمیر تثنیه اول، به حکمین برگردد و ضمیر دوم، به زن و شوهر برگردد ﴿إِنْ یُریدا﴾ یعنی آن حکمان، اصلاح را خداوند بین زن و شوهر توفیق و وفق و موافقت برقرار میکند؛ اما احتمال چهارم که خیلی بعید است آن است که این ضمیر ﴿یُریدا﴾ به زن و شوهر برگردد و این ضمیر دوم که ﴿یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما﴾ است به حکمین برگردد [که] این بعید است. زمخشری احتمال میدهد که ﴿إِنْ یُریدا﴾ ضمیر تثنیه اول به دو حکم برگردد، این ﴿یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما﴾ به زن و شوهر برگردد . سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) احتمال دادند که دو دو ضمیر، به زن و شوهر برگردد یعنی اگر زن و شوهر واقعاً قصد اصلاح دارند، خداوند بین اینها صلح و صفا برقرار میکند. این بد نیست ولی سخن زمخشری هم بیلطافت نیست؛ اگر این حکمین واقعاً قصد اصلاح داشته باشند، خداوند این شقاقی که بین الزوجین بود این شقاق را به وفاق تبدیل میکند ﴿إِنْ یُریدا﴾ یعنی اگر این دو کارشناس واقعاً قصد اصلاح داشته باشند، خداوند شقاق بین الزوجین را به وفاق بینهما تبدیل میکند. چه اینکه معنایی هم که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) کردند، آن هم کاملاً قابل پذیرش است یعنی ﴿إِنْ یُریدا﴾؛ این زن و شوهر، اصلاح را ـ اگر واقعاً میخواهد اصلاح کنند ـ خداوند شقاق بین اینها را به وفاق بین اینها تبدیل میکند: ﴿إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اینها درصدد اصلاح هستند؛ منتها راه حل را بلد نیستند. واقعاً میخواهند زندگی کنند؛ اما راه حل را بلد نیستند.
پرسش:...
پاسخ: بله آن دو کارشناس از هر صنفی باشند، خواه از اهل این دو خانواده باشند یا نباشند باید که مرضی الطرفین باشند، نه تحمیلی نه وکیل تحمیلی باشند، بلکه وکیلی باشند مَرضی الطرفین یا حکمی باشند مَرضی الطرفین. این دو حاکم، وقتی مرضی الطرفین بود و اینها هم واقعاً قصد اصلاح داشتند خداوند، توفیق میدهد.
مطلب مهم آن است که انجام امور مالی در اختلافات مالی خب، کار سهلی است بالأخره محکومٌ له
است مال را میبرد، محکوم علیه هم مال را رها میکند ولو کینه او را هم در دل داشته باشد ولی محل ابتلا نیست.
به دست الهی بودن تالیف قلوب در امر زندگی
اما کسانی که بخواهند با هم زندگی کنند مخصوصاً در داخله منزل، چاره جز گرایش قلبی و وحدت دل نیست. این الفت دل هم جز از خدا از هیچ مبدئی ساخته نیست. لذا درباره حکمین فرمود: ﴿إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما﴾ یعنی بین الزوجین، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم فرمود: تنها خدا بود که اختلاف درونی شما را برطرف کرد؛ آیهٴ 63 سورهٴ «انفال» این است که ﴿وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ﴾؛ خداوند بین دلهای مردم به وسیله اسلام، الفت ایجاد کرد ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ﴾؛ به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب میکند میفرماید تو اگر تمام آنچه در زمین است بخواهد هزینه کنی، خرج کنی که دلها را متحد کنی با هم نمیتوانی، زیرا دلها با مال متحد نمیشود. تازه، اول اختلاف خواهد بود که چرا به من بیشتر نداد یا چرا به او بیشتر داد یا چرا من را مثلاً مورد ملاحظه قرار نداد از این حرفها یا به سبب تهاجم سهم دیگران است. لذا فرمود: ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که بحثش قبلاً گذشت آنجا هم مسئله تألیف قلوب را به عنوان یک نعمت الهی یاد کرده است، در آیهٴ 103 سورهٴ «آل عمران» این بود: که ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ﴾ غرض آن است که تألیف دل که اساس خانواده است به دست خداست. پس شقاق بین الزوجین اگر بخواهد به وفاق تبدیل بشود، یک نیت صالح لازم دارد. قسمت مهم، نیت صالح خود زوجین است. اگر هم حکمین نیت صالح داشته باشند باز کافی نیست، لذا انتخاب سیدناالاستاد از انتخاب زمخشری لطیفتر است. عمده، در ایجاد الفت بین زن و شوهر، نیت صالحه خود زن و شوهر است.
پرسش:...
پاسخ: نه دلشان میخواهد که حکمین اصلاح بکنند، نه حکمین تفریق بکنند. اینها واقعاً میخواهند بینشان اصلاح بشود؛ منتها راهش را بلد نیستند یا اگر هم راهش را بلد هستند هر کدام رأی خود را مقدم میدارد. اینها واقعاً علاقهمندند که این شقاق به وفاق تبدیل بشود، لذا به دو کارشناس خانوادگی مراجعه میکنند چون نیتشان خیر است، خدا این شقاق بین را به وفاق بین تبدیل میکند: ﴿إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اصلاح ذات البین خودش فضیلتی است. اگر اینها بخواهند واقعاً بخواهند که این ذات البین اصلاح بشود، این شقاق برطرف بشود، اینها را آن وقت خدا یاری میکند.
قرب الهی محسوب نشدن وفور نعمت در انسان
مطلب بعدی آن است که هرگز این مسائل دانش، نعمتهایی که خدا داد، فضیلتهای اندیشهای یا عملی که خدا داد اینها به حساب قرب الی الله نمیآید [بلکه] اینها همهاش نعمت است و مورد امتحان. هیچ کس نمیتواند بگوید من مقرب عنداللهام، برای اینکه خدا به من استعداد بهتر داد، خدا به من حافظه برتر داد، این هر دو امتحان است. اگر شخصی با داشتن این نعمت خالصانه عمل کرد، آن روز معلوم میشود که مقرب عندالله است، امروز هیچ کدام نشانه قرب الی الله نیست.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، زمینه هست، نژاد هست، محیط خانوادگی هست؛ محیط تربیتی هست دهها علل و عوامل نقش دارد تا خداوند این نعمت را به کسی عطا کند؛ اما اگر نعمتی را خدا به کسی عطا کرد معنایش این نیست که این شخص، مقرب عندالله است، این شخص مبتلاست به ثواب، همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» جامعترین تعبیر آمده. بعضی مبتلا به سلامتاند بعضی مبتلا به مرض؛ منتها آن رسوب جاهلی نمیگذارد که ما که الآن سالمایم باورمان بشود که مبتلا به سلامتایم. اگر کسی وضع مالیاش مناسب است این مبتلا به ثروت است، همان طوری که انسانی که مریض است مبتلا به مرض است و انسانی که فقیر است مبتلا به تهیدستی است، کسی که سالم است مبتلا به سلامت است، کسی که مالدار است مبتلا به ثروت است، این از لطیفترین تعبیرات سورهٴ «فجر» است . فرمود ما بعضی را به سلامت مبتلا میکنیم. مبتلا یعنی <ممتحن> بعضی را سالم میکنیم، ببینیم از این سلامت چه استفاده میکنند. بعضی بیمار میشوند ببینیم در این بیماری چه میکنند. بعضی را مالدار میکنیم ببینیم با مال چه میکنند، بعضی را بیمال میکنیم ببینیم با فقر چه میکنند. اینها همه نعمت است و همه امتحان. اگر نعمت است و امتحان و در مقابلش جزا لازم است، پس هیچ کس نمیتواند بگوید این نعمت، علامت قرب الی الله است این طور نیست.
سؤال نماینده زنان عالم ازرسول اکرم(ص) درخصوص فضایل مردان
حدیثی را که در تفسیر روایی اهل سنت به نام الدرالمنثور نقل شده است ، این تفسیر را ملاحظه بفرمایید، بعد بیانی را هم که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در بحث روایی المیزان دارند آن را هم حتماً ملاحظه بفرمایید. آن تفسیر این است که سیوطی در الدرالمنثور، ذیل همین آیهٴ ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ این حدیث را از بیهقی نقل کرد که بیهقی از اسماء بنت یزید انصاریه، از این بانوی انصاری این حدیث را نقل کرد که اسماء بنت یزید، حضور رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد: «إنّها أَتتت النبی(صلّی الله علیه و سلّم) و هو بین أَصحابه»؛ حضرت بین اصحابش نشسته بود این زن انصاری یعنی اسماء بنت یزید وارد شد «فقالت بأَبی أَنت و امی»؛ عرض کرد پدر و مادرم فدای تو «إنّی وافدةُ النساء الیک»؛ من نماینده زنها هستم که خدمت شما رسیدم «و اعلم نفسی لک الفداء»؛ عرض کرد که جانم به فدای تو ای پیغمبر، بدان که «ما من إمرأةٍ کائنة فی شرق و لا غربٍ سمعت بمخرجی هذا و الا وهی علی مثل رأیی»؛ من نماینده مستقیم یک عدهام و نماینده مستقیم تمام زنان جهان. آنها که با ما مأنوس بودند من نماینده رسمی آنها هستم، آنهایی هم که ما را ندیدند ما هم آنها را ندیدیم، در شرق عالم و در غرب عالم زندگی میکنند همین حرفی که من میزنم میزنند، پس من نماینده زنان جهانم «و اعلم نفسی لک الفداء أَنّه ما من إِمرأةٍ کائنة فی شرق و لا غربٍ سمعت بمخرجی هذا الا وهی علی مثل رأیی» خب، پس حرف همه زنهای عالم همین است که من الآن دارم میگویم، آن چیست و آن این است که «إِن اللهَ بعثک بالحق الی الرجال و النساء»؛ تو مبعوث هستی به حق، برای همه بشر چه زنها چه مردها «فآمنّا بک و بإِلهٰک الذی ارسلک»؛ ما هم به نبوت تو و رسالت تو [و] هم به وحدانیت ذات اقدس الهی ایمان آوردیم هم به رسول هم به مُرسِل ولی «و إِنا معشر النساء محصوراتٌ مقصورات قواعد بیوتکم و مقضی شهواتکم و حاملات أولادکم»؛ ولی ما زنها خانه نشینیم، شهوتهای شما با ما برطرف میشود، بچههای شما را ما تربیت میکنیم، خانههای شما را ما حفظ میکنیم؛ اما «و إِنَّکم معاشر الرجال فُضِّلتُم علینا بالجُمعة والجماعات و عیادة المرضی و شهود الجنائز و الحج بعد الحج و افضل من ذلک الجهاد فی سبیل الله»؛ شما مردها فضیلتهایی بر ما دارید. در نماز جمعه شرکت میکنید بر ما لازم نیست. در نماز جماعات شرکت میکنید بر ما لازم نیست. در عیادت مرضی حضور دارید، بر ما لازم نیست. در شهود جنازهها حضور دارید، بر ما لازم نیست. اصل حج بر هر دو واجب است؛ اما حج بعد الحج برای شما هست برای ما نیست و افضل از همه اینها جهاد فی سبیل الله است که برای شما این فضیلت هست، برای ما نیست «و إنَّ الرجل منکم اذا خرج حاجاً اؤ معتمرً اؤ مرابطاً حفظنا لکم اموالکم و غزلنا لکم أَثوابکم و رَبَّینا لکم اموالکم» یکی از شما اگر به جبهه بروید، لباسهایتان را ما میدوزیم ما میشوییم ما میبافیم، بچههایتان را ما حفظ میکنیم، اگر غَزل است اگر غَسل است همهاش به عهده ماست «و إنَّ الرجل منکم اذا خرج حاجاً اؤ معتمراً اؤ مرابطاً»؛ به حج برود یا به عمره برود یا به جبهه برود «حفظنا لکم اموالکم و غزلنا لکم أثوابکم و رَبَّینا لکم اموالکم فما نشارککم فی الأَجر یا رسوال الله»؛ آن وقت اجرها مال شما است زحمتها مال ما این خلاصه حرف نماینده زنان جهان.
تعظیم شیوایی پرسش مسائل از جانب رسول اکرم(ص)
خود این زن یعنی اسماء انصاریه معصومه نیست تا آدم به حرف او استدلال کند ولی در مقابل حجت خدا این سخن را گفت و ذات مقدس رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تقریر کرد، امضا کرد تکذیب نکرد؛ نفرمود این حرف خودت است یا حرف همشهریهای خودت است. این همان تقریر معصوم است که حجت است. این زن گفت من نماینده زنان جهانم، برای اینکه آنهایی که از نزدیک با هم هستیم که خب همین فکر را داریم ولی آنها که در مشرق عالم یا در مغرب عالم هستند ما را ندیدند، اگر بفهمند که من یک چنین حرفی را دارم به حضور شما میرسانم، این را قبول دارند. این ادعا چون از غیر معصوم بود، حجت نیست ولی چون در حضور معصوم است و با تقریر معصوم همراه شد، معلوم میشود حجت است یعنی در حقیقت، این زن حرف همه زنان عالم را به عرض حضرت رساند. «فالتفت نبی(صلّی الله علیه و سلّم) الی اصحابه بوجهه کُلّه»؛ تمام صورتش را رو کرد به اصحاب «ثم قال هل سمعتم مقالة امرأة قط احسن من مساءلتها فی أَمر دینها من هذه»؛ فرمود تاکنون دیدید زنی به این عظمت درباره مسائل دینیاش این قدر شیوا سخن بگوید «فقالوا یا رسول الله ما ظننا أَنَّ امرأة تهتدی الی مثل هذا»؛ عرض کردند یا رسول الله! ما فکر نمیکردیم زن به اینجا به این مقام برسد. خب، البته زن در جاهلیت میدانی نداشت، اسلام آمد این حریت را داد تعلیم را کرد، آن وقت این طور سخنران و سخنگو پیدا کرد.
برخورداری زنان شوهرداراز تمام فضایل مردان
«فقالط یا رسول الله ما ظننا ان امرأة تتهدی الی مثل هذا»، آنگاه «فالتفت النبی(صلّی الله علیه و سلّم) الیها ثم قال لها إِنصرفی»؛ اولاً تقریر کرد، تشکر کرد با این وضع، تمجید کرد. بعد به زن فرمود برگرد به منزل هم خودت باخبر باش و هم چون نماینده زنهای دیگری آنها را هم باخبر کن به این مطلبی که الآن من میگویم «ثم قال لها إِنصرفی ایتها المرأةُ و أَعلَمی مَن خلفک مِن النساء» یعنی تو اگر نماینده زنها بودی و آمدی، حالا نماینده رسول الله هستی برو ابلاغ بکن، برو به همه آنها بگو که پیغمبر این طور جواب داد: «انصرفی ایتها المرأة و اعلمی مَن خلفک مِن النساء» که چه «أَنّ حُسن تَبَعُّل إِحداکن لزوجها و طَلَبَها مرضاته و اتباعها موافقته یعدل ذلک کله» ؛ تو ثواب میخواهی یا میدانداری. قرب الی الله میخواهی یا میدان داری اگر واقعاً قرب الی الله میخواهی کمال میخواهی، خدا مصلحت را در این دید که شما مربی خانه باشید، از بس مسئله تربیت اولاد گفته شد که عظمتاش را از دست داد. گفتند بچهها را طوری تربیت کنید خب، آن آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» هست که سه وقت از شبانهروز به بچهها طوری تربیت کنید، اعلام بکنید که بدون در زدن وارد اتاق پدر و مادر نشوند، اینها به عهده مادر است دیگر، خانه و خانواده را انسان یک چیز کوچکی گرفت.
خب، این همه آیاتی که مربوط به بچهها است، پدر که نمیرسد تنها کسی که حرف او را آن بچه گوش میدهد و میتواند به بچه بفهماند و حوصلهاش را هم دارد و بچه هم از او میخرد، مادر است دیگر. این عظمت سورهٴ مبارکهٴ «نور» که فرمود به بچههایتان بگویید همین که بد و خوب را تشخیص میدهند [و] چیزی نمی فهمند حالا یکساله دوساله دو سال و نیم، سه سالاش نه، همین که چیز میفهمد به اینها بگویید سه وقت از شبانهروز بدون اجازه قبلی، بدون اطلاع قبلی به اتاق پدر و مادر نرود یعنی اولاً این مادر باید بداند که این دختر بچه یا پسر بچه، چهار ساله، پنج ساله را در اتاق خودش نباید بخواباند. بعد هم باید به او بگوید که وقتی که قبل از نماز صبح که من برمیخیزم و لباس خواب تن من است تا در نزدی، اجازه نگرفتی، من لباس خودم را نپوشیدم به اتاق من نیا، همین بچههای کوچک شما ﴿ ثَلاثَ مَرّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ﴾ ؛ فرمود قبل از نماز صبح که میخواهید از رختخواب برخیزید، این در اتاق پدر و مادر نیاید. وسط روز، پدر از مرکز کار برگشت [و] آمد در منزل، با همسرش در یک اتاق دارد استراحت میکند، این بچه نباید بدون اطلاع، بدون در زدن وارد بشود. موقع نماز عشا شد نماز عشا را خواندند، حالا میخواهند بخوابند در اتاق خاص خود دارند، لباس رسمی را گرفتند لباس خواب، تنشان است این بدون در زدن وارد نشود. آن وقت ما توقع داریم بچههایی که این اصول قرآنی اصلاً در این خانواده، مثل اینکه نازل نشده بعد هم وقتی به مدرسه رفتند، بچههای خوب دربیایند خب، درنمیآیند دیگر.
گفتند بچهها در یک رختخواب نخوابانید ولو دو تا خواهر «یُفَرَّق بینهم فی المضاجع لِعشر» ؛ نه برادر و خواهر را، دو تا خواهر را، دو تا برادر را در یک رختخواب نخوابانید. یک مقدار انسان در زندگی صرفهجویی میکند برای هر کدام آنها یک تختی، یک رختخواب جداگانهای فراهم میکند دیگر. خب، اینها را چه کسی باید به عهده بگیرد. مسئول اساسی تربیت اینها مادر است، خیلی کم اتفاق میافتد که مادری که هفت سال بچه را با این اصول تربیت بکند، بعد بچه به مکتب برود و منحرف دربیاید. ما چون خانواده را یک چیز کوچکی گرفتیم، خیال کردیم همان مَقضی شهوات است، همین وضع در میآید. آن گاه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به این زن فرمود تو نماینده منی، از طرف من برو این حرف را به همه زنان عالم بگو که شما فضیلت و ثواب قرب الی الله میخواهید یا میخواهید اسم شما در روزنامهها بنویسند. شما چه میخواهید؟ شهرت میخواهید، میدانداری میخواهید، زید و عمرو از شما حرف زدن بخواهند میخواهید یا قرب الی الله میخواهید؟ اگر قرب الی الله میخواهید، فضیلت خانهداری معادل همه این حرفهاست که شما گفتید: « انصرفی أَیتها المرأة و اعلمی مَن خلفک مِن النساء أنَّ حُسن تَبَعُّل إِحداکن لزوجها» ؛ خوب شوهرداری. آنگاه کم است مردی که عاطفه ببیند، بعد به دنبال بیگانه راه بیفتد.
در نهجالبلاغه است که اصحاب دور حضرت امیر نشسته بودند، زن نامحرمی داشت عبور میکرد بعضیها نگاه کردند خب، درست تربیت نشدند دیگر، در حضور علی(صلوات الله علیه) این در نهجالبلاغه است. حضرت فهمید که بعضی از شاگردان و حاضران درس او دارند نامحرم را نگاه میکنند. فرمود اگر یک وقت شیطان شما را خواست فریب بدهد، آن که در منزل دارید از همین قبیل است ، این چیز دیگر نیست. خب، خدا به شما حلال داد دیگر، چیز جدایی که نیست، آن هم همین است دیگر، دلیل ندارد شما به بیگانه نگاه کنید. فرمود: «وَ اعلمی مَن خلفک مِن النساء أنَّ حُسن تَبَعُّل إحداکن لزوجها و طلبها مرضاته و اتباعها موافقته یَعدل ذلک کُلَّه» معادل همه این فضایل است. آنگاه «فأَدبرت المرأة»؛ این زن از حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برگشت «و هی تُهَلل و تُکَبر استبشاراً» ؛ لا اله الا الله گفت و الله اکبر گفت، با مژده رفت.
بنابراین اگر سخن از این نام، نشان است، اینها ارزش نیست. اگر سخن از کمال است، هیچ فرقی بین زن و مرد نیست. حالا سه چهار نکته در المیزان هست که حتماً ملاحظه بفرمایید.
«و الحمد لله رب العالمین»
- موظف بودن شوهران به تأمین روزی حلال خانواده؛
- غالبی بودن قید فامیل بودن حَکَمَها؛
- قرب الهی محسوب نشدن وفور نعمت به انسان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیًّا کَبیرًا ﴿34﴾ وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللّهَ کانَ عَلیمًا خَبیرًا﴿35﴾
تبیین مرد در جامعه
مطالبی که در این دو آیه مانده است عبارت است از اینکه، گرچه بحث درباره زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن است، نه زن در مقابل مرد مطلقاً ولی از عموم تعلیل میتوان استفاده کرد که ولایت و قیمومیت جامعه انسانی به عهده مردهاست، برای اینکه فرمود شوهرها بر زنهای خود قیمومیت دارند، زیرا خداوند مردها را بر زنها برتریِ مدیریت داد، برتری قیّم بودن داد. دو دلیل برای قیّم بودن مرد نسبت به همسرش ذکر شد: یکی آن برتری تکوینی و طبیعی است؛ دومی مسئله تأمین هزینه و تأمین نیازهای منزل است. آن دلیل دوم که کسبی است مخصوص داخلهٴ زن و شوهر است ولی دلیل اول که یک امر تکوینی است این دلیل، عام است گرچه مورد، خاص است، گرچه مورد، مربوط به زن و شوهر است ولی تعلیل، چون عام است شامل زن در مقابل مرد هم میشود. پس مرد در مقابل زن، سمت قیّم بودن و ولیّ بودن را داراست ولی زن نمیتواند قیّم جامعه و والی جامعه باشد، این مطلب اول، حالا نکتهاش هم در پایان بیان میشود ـ انشاءالله ـ .
موظف بودن شوهران به تأمین روزی حلال خانواده
مطلب دوم آن است که اینکه فرمود: ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ﴾ دستور میدهد که شوهران، موظفاند از مال حلال خود خانواده را اداره کنند و هزینه را تأمین کنند، فرمود: ﴿بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ﴾ نه «بما انفقوا»، نه اینکه اینها خرج منزل را به عده دارند، بلکه از مال حلال خود با مال خود، هزینه منزل را تأمین میکنند.
اطاعت دائمی زنان صالحه از حق تعالی
مطلب سوم آن است که زنهای صالحه اینها دائماً در اطاعت پروردگارند: ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾ این کلمه <صالح> صفت مشبهه است، اسم فاعل نیست، خودش معنای ثبوت و ثبات را میفهماند و کلمه <قانت> هم بمادته هم بصورته، معنای دوام متابعت و اطاعت خدا را میرساند. چون قنوت، دوام متابعت و اطاعت است. اگر این ماده به صورت صفت مشبهه بیان بشود که نشانه استقرار وصف است، هم این کلمه بمادتها معنای دوام را میفهماند هم بصورتها. مثلاً خود کلمه دوام، اگر گفته بشود <یدوم> این کلمه بمادته دوام را میفهماند. اگر گفته شد <دام> این بمادته دوام را فهماند ولی <بهیئته> دوام را نفرمود، چون فعل ماضی مثلاً دلالت بر استمرار ندارد. ولی اگر گفته شد <دائم> که صفت مشبهه بود، این هم بهیئته دوام را میفهماند هم بمادته، قانت از این قبیل است، چون قنوت، دوام المتابعة است. وقتی به صورت صفت مشبهه و هیئت صفت مشبهه درآمد، هم ماده کلمه دوام را میفهماند هم صورت کلمه و هیئت کلمه، پس زنهای صالحه دائماً مطیعاند نه دائماً مطیع شوهرند، بلکه دائماًً مطیع ذات اقدس الهاند و چون خداوند فرمود از شوهرها اطاعت کنید برابر با آن قراردادی که در متن عقد امضا کردهاید، چون فرمان خدا را دائماً اطاعت میکنند و امر خدا این است که به قرارداد زناشویی اعتنا کنید، اینها دائماً اطاعت میکنند: ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾ این هم دو مطلب.
زن و فضیلت حفظ اسرار دیگران
سوم اینکه اینها حافظات غیباند. خود حفظ غیب یک فضیلت و ارزش است یعنی اسرار مردم را حفظ کردن، آبروی مردم را حفظ کردن، آنچه را که دیگران حاضر نیستند در علن روشن بشود انسان بازگو نکند، این خودش یک فضیلت است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ این مبتدا و خبر است ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾ چون یکی معرفه است و دیگری نکره ﴿فَالصّالِحاتُ﴾ یعنی نساء صالحات، قانتاتاند. غرض آن است که خود حفظ غیب یک ارزش است؛ آبروی مردم را حفظ کردن یا مردم را در غیاب حفظ کردن، در غیبت مردم، نبود مردم آبروی آنها را نگه داشتن این خودش یک فضیلت است. زنهای صالحه چون به این ارزش رسیدهاند هم آبروی زنهای دیگر هم آبروی مردم دیگر را حفظ میکنند و هم آبروی شوهرهای خود را حفظ میکنند، نه اینکه فقط آبرو و اسرار شوهرهای خود را حفظ میکنند؛ منتها قسمت مهم حفظ زن، مربوط به حفظ آبرو و اسرار شوهر است.
پرسش:...
پاسخ: آنها جزء صالحات نیستند، نباید وضع موجود را حساب کرد. در بحث دیروز اشاره شد که اگر جامعه اسلامی آن امکانات را داشت که تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفوس را یکسان در اختیار زنها و مردها قرار داد، آنگاه معلوم میشود که موفقیت زنها در انجام دستورات الهی بیشتر از مردهاست یا برابر است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اینکه فضیلت تکوینی است که نه فضیلت ارزشی، آن فضیلت ارزشی نیست. البته مردها مدیرترند، قدرت اجراییشان بیشتر است، دفاعشان قویتر است اینهاست؛ اما اینکه فضیلت نیست خود مردها هم همین طورند؛ بعضیها قدرت دفاعیشان بیشتر است، بعضی مدیریتشان بیشتر است، بعضی آن مدیریت را ندارند، در کارهای دیگر مخلصترند نباید اینها را به حساب آن مسائلی که مایه قرب الی الله است آورد، حالا با خواندن آن روایت در پایان بحث به خواست خدا کاملاً مرز این دو مسئله از هم جدا خواهد شد. حالا بر فرض کسی یک قدرت بیشتری داشته باشد، هوش بیشتری داشته باشد این تازه، نعمت است. اگر او توانست از این هوش بهره صحیحی ببرد امتحان خوب بدهد، آنگاه مقرب عندالله است. صرف اینکه خدا کسی را خوش استعداد قرار داد، این معلوم نیست آخر چه درمیآید که «الغِنی و الفقر بَعد العَرضِ علی الله» حالا صرف اینکه کسی خوش بیان است خوش استعداد است خوش حافظه است، اینکه اقرب عندالله نیست حالا تا ببینیم چه درمیآید.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، اگر آن کسی که وسیله کمتر دارد، مخلصتر بود و این شخص با اینکه وسیله بیشتری دارد ناخالص درآمد، آنگاه معلوم میشود که «الغنی و الفقر بعد العَرض علی الله» اگر کسی خوش استعداد بود، خوش بیان بود و قدرت بدنی بیشتری داشت، معنایش این نیست که این مقرب عندالله است. خدا امتحانی کرده به او نعمتی بیشتری داده، تازه اول کار است. درباره مردها اینچنین است بعضیشان را که با بعض میسنجند این است. درباره زنها هم همین طور است، درباره زنها وقتی با مردها هم سنجیده میشود این طور است، قبلاً سه تا فصل بحث شد: یک بحث درباره تفاوتهایی که بین خود مردهاست؛ یک بحث در تفاوتهایی که بین خود زنهاست؛ یک بحث در تفاوت بین زنها و مردها. اینگونه از تفاوتها همه و همه امتحان است، اینها هیچ کدام نشانه تقرب الی الله نیست. خب ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ﴾؛ خدا اینها را حفظ کرده هم احکام و مقرراتی برای اینها وضع کرد که به همسرهای اینها دستور داد فرمود: ﴿وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ هم اینها را به عنوان صلاح و قنوت و دوام اطاعت حفظ کرده است که شدند <صالحات و قانتات>. پس اگر مردها از آن فضیلت مدیریت و تأمین نیازهای مادی برخوردارند، زنها هم از این صیانت و حفظ اسرار منزل برخوردارند.
لزوم رعایت موعظه و هجر مضجع ومتنای آن در تنبیه زن
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِ بُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً﴾ این نشان میدهد که آن موردی که از سعید بن ربیع و مانند آن نقل شده است که مردی، زن خود را زد ، ظاهراً شاید مثلاً موعظه کرده یا هجر در مضاجع کرده و اثر نکرد، نوبت به تنبیه رسید که از آن به بعد دیگر جا برای قصاص نبود و اگر قبل از رسیدن نوبت تنبیه مرد، زن را تنبیه کند آنجا جای قصاص است، این هم یک مطلب.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ﴾ آیا معنایش این است که مَضجعها را جدا کنید یا در مضجع، آنها را مهجور کنید. گاهی گفته میشود از اینکه تعبیر به مضاجع به جمع تعبیر شد؛ نفرمود «و اهجروهن فی المضجع» تأیید میکند که مضجع و رختخواب و بستر خواب را جدا نکنید، بلکه در بستر خواب، اینها را ترک کنید. همان طوری که در روایت آمده است که مرد پشت بکند به زن که این احساس بیمهری بکند، چون کلمه مضاجع جمع است، نشان میدهد که در مضجعها و در رختخوابها مرد، صورت برگرداند، نه اینکه در اصل رختخواب اینها جدا بشوند. این تأیید شاید تام نباشد، برای اینکه چون خطاب به جمع است بنابراین میشود مضاجع را هم جمع آورد یعنی در رختخوابها هر کسی در مضجع خاص خود همسر خود را ترک کند. پس از اینکه جمع آورد، دلیل یا تأیید بر این مطلب نیست که با حفظ وحدت مضجع، مرد پشت کند به زن، بلکه ممکن است خود مضجع و رختخواب و بستر خواب هم جدا بشود. عمده آن است که کلمه ﴿فِی﴾ آمده که ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ﴾ آیا این ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ﴾ یعنی درباره رختخواب اینها را ترک کنید یا در رختخواب، اینها را ترک کنید. اگر معنایش این باشد که در این زمینه، اینها را مهجور بگذارید خب میشود که رختخوابها را عوض کرد؛ اما اگر معنایش این است که با حفظ وحدت مضجع، در مضجع، اینها را هجر کنید این همان است که برابر آن روایت، مضجع واحد باشد ولی شوهر پشت کند به زن.
پرسش:...
پاسخ: دوری کنید؛ اما در مضجع، چون مطلق که نیست؛ نفرمود که «و اهجروهن»، چون آخر مقید کرد، فرمود: ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ﴾ نفرمود «و اهجروهن».
مراد از شقاق درآیه کریمه
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما﴾ معنای عرفی هم دارد یعنی هر کدام کاری میکنند که تحملش برای دیگری مشقتآور است؛ شاق است؛ نمیتوانند یکدیگر را تحمل بکنند. آن معنای لغوی بود [که] در بحث دیروز گذشت، این هم معنای عرفی اوست که ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما﴾ یعنی اگر میترسید اینها به جایی برسند که هیچ کدام نتوانند دیگری را تحمل کنند، روش هر کدام برای دیگری شاق است.
احتمالات مربوط به معنی «فَابعثوا» در آیه
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَابْعَثُوا﴾ این خطاب، آیا به مسئولین نظام است، به مسئولین قضایی است یا به دو تا خانواده این زن و شوهر است یا به خود زن و شوهر که این سه احتمال در بحث دیروز گذشت. احتمال اینکه به مسئولین قضایی اختصاص داشته باشد شاید بعید باشد، برای اینکه در زمان نزول این کریمه، مسئول فقط وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود، دیگر جا برای جمع نیست که بفرماید: ﴿فَابْعَثُوا﴾. این نشان میدهد که خطاب، به توده مردمی است که به این دو خانواده وابستهاند.
پرسش:...
پاسخ: همان دیگر، این معنایش آن است که شما به مسئولین مراجعه کنید. آیه قطع ید هم در سرقت هم همین است، خطاب به مسئول نیست [بلکه] خطاب آن است که شما به مسئولین مراجعه کنید، نه خودتان مباشرت کنید، آن چون حد است اینها که حد را جاری نمیکنند، اینها به پیغمبر مراجعه میکنند؛ اما اینجا این طور نیست که به پیغمبر مراجعه بکنید تا او تعیین بکند. اگر دستور این است که به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مراجعه بکنید، آن وقت نظیر ﴿فَاجْلِدُوا﴾ ، نظیر﴿فَاقْطَعُوا﴾ وامثالذلک خواهد شد.
شرط نبودن ذکورت در امر حکمیت
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها﴾ اختصاصی به مرد ندارد، ممکن است یک زن مدیر و مدبری از خانواده مرد و از خانواده زن، عهدهدار این تحکیم باشند. مگر اینکه از دلیل خاص، ذکورت شرط شده باشد، استفاده بشود وگرنه از آیه استفاده نمیشود که این تحکیم، مخصوص مردهاست. زن نمیتواند قاضی بشود ـ آن هم با حرفهایی که در او هست ـ ولی در مسئله امور خانوادگی، کارشناسی مخصوص زنان و امثالذلک خب، چرا نتواند؟ یعنی لااقل از طرف خانواده زن یک زنی که به اسرار و رموز خانوادگی آشناست و مدیر و مدبر است، به عنوان کارشناس انتخاب میشود، از طرف مرد هم یک زن یا یک مرد انتخاب میشود. اگر دلیلی دلالت کرد بر اینکه شرط حکمین ذکورت است آن دلیل، متبع است وگرنه از آیه هرگز چنین چیزی استفاده نمیشود.
عدم سقوط حکم حکمیت در صورت فقدان فرد جامع الشرایط در فامیل
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها﴾ اگر این دو خانواده، افرادی از خانواده اینها نبود، نداشتند یا داشتند ولی صلاحیت برای داوری نداشتند، آیا این حکمی که به نام تحکیم است در حال خوف و شقاق ساقط میشود یا نوبت به دو تا کارشناس بیگانه میرسد؟ ظاهراً اصل حکم ساقط نمیشود یعنی اگر از خانواده مرد و از خانواده زن کسی که واجد این شرایط بود، اصلاً شخصی نبود یا واجد شرط نبود، در [هر] دو حال میشود به بیگانه مراجعه کرد که بیگانه، عهدهدار تحکیم باشد.
غالبی بودن قید فامیل بودن حَکَمَها
مطلب دیگر آن است که اگر از خانواده هر دو طرف کسانی هستند که صالح باشند ولی بیگانهها اصلحاند، آیا به بیگانهها میرسد یا نه؟ ظاهراً میرسد، چون این از باب تناسب حکم و موضوع نشان میدهد که این قید، قید غالبی است نه قید احترازی. نه معنایش این است که تحکیم، مشروط به این است که از خانواده اینها باشد، چون از خانواده اینها باشد اینها بصیرتر هستند، خبیرتر هستند، رئوفتر، مهربانتر هستند و مانند آن.
بنابراین چون ظاهر این است که قید قید غالب است با بودن دو تا فرد صالح، میتوان از افراد دیگر هم کمک گرفت. یک وقت است که میخواهند اعضای خانواده نفهمند، گاهی مصلحت در کتمان اسرار درونی از فامیلهاست خب، دوتا کارشناس دیگر را انتخاب میکنند. غرض اینکه این قید، قید غالب است به حسب ظاهر ﴿فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها﴾
بررسی احتمالات در ضمیر «یریدا» و «بینهما»
آنگاه فرمود: ﴿إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما﴾ این ضمیر تثنیه، سه تا احتمال در آن هست: یکی اینکه هر دو به این زن و شوهر برگردد یعنی اگر زن و شوهر واقعاً قصد اصلاح دارند، خدا بینشان صلح و صفا برقرار میکند؛ یکی اینکه هر دو به آن حکمین برگردند یعنی اگر آن حکمین، خوشنیت بودند و نیت اصلاح داشتند، خدا آن حکمین را موفق میکند در اصلاح که دیگر خود حکمین اختلاف نمیکنند در این رأی دادن گاهی. دو کارشناس به جای اینکه به یک نظر مثبتی برسند، خودشان اختلاف پیدا میکنند. اگر این دو کارشناس و دو داور، قصدشان اصلاح باشد خداوند، بین اینها اصلاح میکند به یک نتیجه مثبت و مورد اتفاق میرسند. احتمال سوم آن است که این ضمیر ﴿إِنْ یُریدا﴾ آن ضمیر تثنیه اول، به حکمین برگردد و ضمیر دوم، به زن و شوهر برگردد ﴿إِنْ یُریدا﴾ یعنی آن حکمان، اصلاح را خداوند بین زن و شوهر توفیق و وفق و موافقت برقرار میکند؛ اما احتمال چهارم که خیلی بعید است آن است که این ضمیر ﴿یُریدا﴾ به زن و شوهر برگردد و این ضمیر دوم که ﴿یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما﴾ است به حکمین برگردد [که] این بعید است. زمخشری احتمال میدهد که ﴿إِنْ یُریدا﴾ ضمیر تثنیه اول به دو حکم برگردد، این ﴿یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما﴾ به زن و شوهر برگردد . سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) احتمال دادند که دو دو ضمیر، به زن و شوهر برگردد یعنی اگر زن و شوهر واقعاً قصد اصلاح دارند، خداوند بین اینها صلح و صفا برقرار میکند. این بد نیست ولی سخن زمخشری هم بیلطافت نیست؛ اگر این حکمین واقعاً قصد اصلاح داشته باشند، خداوند این شقاقی که بین الزوجین بود این شقاق را به وفاق تبدیل میکند ﴿إِنْ یُریدا﴾ یعنی اگر این دو کارشناس واقعاً قصد اصلاح داشته باشند، خداوند شقاق بین الزوجین را به وفاق بینهما تبدیل میکند. چه اینکه معنایی هم که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) کردند، آن هم کاملاً قابل پذیرش است یعنی ﴿إِنْ یُریدا﴾؛ این زن و شوهر، اصلاح را ـ اگر واقعاً میخواهد اصلاح کنند ـ خداوند شقاق بین اینها را به وفاق بین اینها تبدیل میکند: ﴿إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اینها درصدد اصلاح هستند؛ منتها راه حل را بلد نیستند. واقعاً میخواهند زندگی کنند؛ اما راه حل را بلد نیستند.
پرسش:...
پاسخ: بله آن دو کارشناس از هر صنفی باشند، خواه از اهل این دو خانواده باشند یا نباشند باید که مرضی الطرفین باشند، نه تحمیلی نه وکیل تحمیلی باشند، بلکه وکیلی باشند مَرضی الطرفین یا حکمی باشند مَرضی الطرفین. این دو حاکم، وقتی مرضی الطرفین بود و اینها هم واقعاً قصد اصلاح داشتند خداوند، توفیق میدهد.
مطلب مهم آن است که انجام امور مالی در اختلافات مالی خب، کار سهلی است بالأخره محکومٌ له
است مال را میبرد، محکوم علیه هم مال را رها میکند ولو کینه او را هم در دل داشته باشد ولی محل ابتلا نیست.
به دست الهی بودن تالیف قلوب در امر زندگی
اما کسانی که بخواهند با هم زندگی کنند مخصوصاً در داخله منزل، چاره جز گرایش قلبی و وحدت دل نیست. این الفت دل هم جز از خدا از هیچ مبدئی ساخته نیست. لذا درباره حکمین فرمود: ﴿إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما﴾ یعنی بین الزوجین، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم فرمود: تنها خدا بود که اختلاف درونی شما را برطرف کرد؛ آیهٴ 63 سورهٴ «انفال» این است که ﴿وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ﴾؛ خداوند بین دلهای مردم به وسیله اسلام، الفت ایجاد کرد ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ﴾؛ به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب میکند میفرماید تو اگر تمام آنچه در زمین است بخواهد هزینه کنی، خرج کنی که دلها را متحد کنی با هم نمیتوانی، زیرا دلها با مال متحد نمیشود. تازه، اول اختلاف خواهد بود که چرا به من بیشتر نداد یا چرا به او بیشتر داد یا چرا من را مثلاً مورد ملاحظه قرار نداد از این حرفها یا به سبب تهاجم سهم دیگران است. لذا فرمود: ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که بحثش قبلاً گذشت آنجا هم مسئله تألیف قلوب را به عنوان یک نعمت الهی یاد کرده است، در آیهٴ 103 سورهٴ «آل عمران» این بود: که ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ﴾ غرض آن است که تألیف دل که اساس خانواده است به دست خداست. پس شقاق بین الزوجین اگر بخواهد به وفاق تبدیل بشود، یک نیت صالح لازم دارد. قسمت مهم، نیت صالح خود زوجین است. اگر هم حکمین نیت صالح داشته باشند باز کافی نیست، لذا انتخاب سیدناالاستاد از انتخاب زمخشری لطیفتر است. عمده، در ایجاد الفت بین زن و شوهر، نیت صالحه خود زن و شوهر است.
پرسش:...
پاسخ: نه دلشان میخواهد که حکمین اصلاح بکنند، نه حکمین تفریق بکنند. اینها واقعاً میخواهند بینشان اصلاح بشود؛ منتها راهش را بلد نیستند یا اگر هم راهش را بلد هستند هر کدام رأی خود را مقدم میدارد. اینها واقعاً علاقهمندند که این شقاق به وفاق تبدیل بشود، لذا به دو کارشناس خانوادگی مراجعه میکنند چون نیتشان خیر است، خدا این شقاق بین را به وفاق بین تبدیل میکند: ﴿إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اصلاح ذات البین خودش فضیلتی است. اگر اینها بخواهند واقعاً بخواهند که این ذات البین اصلاح بشود، این شقاق برطرف بشود، اینها را آن وقت خدا یاری میکند.
قرب الهی محسوب نشدن وفور نعمت در انسان
مطلب بعدی آن است که هرگز این مسائل دانش، نعمتهایی که خدا داد، فضیلتهای اندیشهای یا عملی که خدا داد اینها به حساب قرب الی الله نمیآید [بلکه] اینها همهاش نعمت است و مورد امتحان. هیچ کس نمیتواند بگوید من مقرب عنداللهام، برای اینکه خدا به من استعداد بهتر داد، خدا به من حافظه برتر داد، این هر دو امتحان است. اگر شخصی با داشتن این نعمت خالصانه عمل کرد، آن روز معلوم میشود که مقرب عندالله است، امروز هیچ کدام نشانه قرب الی الله نیست.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، زمینه هست، نژاد هست، محیط خانوادگی هست؛ محیط تربیتی هست دهها علل و عوامل نقش دارد تا خداوند این نعمت را به کسی عطا کند؛ اما اگر نعمتی را خدا به کسی عطا کرد معنایش این نیست که این شخص، مقرب عندالله است، این شخص مبتلاست به ثواب، همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» جامعترین تعبیر آمده. بعضی مبتلا به سلامتاند بعضی مبتلا به مرض؛ منتها آن رسوب جاهلی نمیگذارد که ما که الآن سالمایم باورمان بشود که مبتلا به سلامتایم. اگر کسی وضع مالیاش مناسب است این مبتلا به ثروت است، همان طوری که انسانی که مریض است مبتلا به مرض است و انسانی که فقیر است مبتلا به تهیدستی است، کسی که سالم است مبتلا به سلامت است، کسی که مالدار است مبتلا به ثروت است، این از لطیفترین تعبیرات سورهٴ «فجر» است . فرمود ما بعضی را به سلامت مبتلا میکنیم. مبتلا یعنی <ممتحن> بعضی را سالم میکنیم، ببینیم از این سلامت چه استفاده میکنند. بعضی بیمار میشوند ببینیم در این بیماری چه میکنند. بعضی را مالدار میکنیم ببینیم با مال چه میکنند، بعضی را بیمال میکنیم ببینیم با فقر چه میکنند. اینها همه نعمت است و همه امتحان. اگر نعمت است و امتحان و در مقابلش جزا لازم است، پس هیچ کس نمیتواند بگوید این نعمت، علامت قرب الی الله است این طور نیست.
سؤال نماینده زنان عالم ازرسول اکرم(ص) درخصوص فضایل مردان
حدیثی را که در تفسیر روایی اهل سنت به نام الدرالمنثور نقل شده است ، این تفسیر را ملاحظه بفرمایید، بعد بیانی را هم که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در بحث روایی المیزان دارند آن را هم حتماً ملاحظه بفرمایید. آن تفسیر این است که سیوطی در الدرالمنثور، ذیل همین آیهٴ ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ این حدیث را از بیهقی نقل کرد که بیهقی از اسماء بنت یزید انصاریه، از این بانوی انصاری این حدیث را نقل کرد که اسماء بنت یزید، حضور رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد: «إنّها أَتتت النبی(صلّی الله علیه و سلّم) و هو بین أَصحابه»؛ حضرت بین اصحابش نشسته بود این زن انصاری یعنی اسماء بنت یزید وارد شد «فقالت بأَبی أَنت و امی»؛ عرض کرد پدر و مادرم فدای تو «إنّی وافدةُ النساء الیک»؛ من نماینده زنها هستم که خدمت شما رسیدم «و اعلم نفسی لک الفداء»؛ عرض کرد که جانم به فدای تو ای پیغمبر، بدان که «ما من إمرأةٍ کائنة فی شرق و لا غربٍ سمعت بمخرجی هذا و الا وهی علی مثل رأیی»؛ من نماینده مستقیم یک عدهام و نماینده مستقیم تمام زنان جهان. آنها که با ما مأنوس بودند من نماینده رسمی آنها هستم، آنهایی هم که ما را ندیدند ما هم آنها را ندیدیم، در شرق عالم و در غرب عالم زندگی میکنند همین حرفی که من میزنم میزنند، پس من نماینده زنان جهانم «و اعلم نفسی لک الفداء أَنّه ما من إِمرأةٍ کائنة فی شرق و لا غربٍ سمعت بمخرجی هذا الا وهی علی مثل رأیی» خب، پس حرف همه زنهای عالم همین است که من الآن دارم میگویم، آن چیست و آن این است که «إِن اللهَ بعثک بالحق الی الرجال و النساء»؛ تو مبعوث هستی به حق، برای همه بشر چه زنها چه مردها «فآمنّا بک و بإِلهٰک الذی ارسلک»؛ ما هم به نبوت تو و رسالت تو [و] هم به وحدانیت ذات اقدس الهی ایمان آوردیم هم به رسول هم به مُرسِل ولی «و إِنا معشر النساء محصوراتٌ مقصورات قواعد بیوتکم و مقضی شهواتکم و حاملات أولادکم»؛ ولی ما زنها خانه نشینیم، شهوتهای شما با ما برطرف میشود، بچههای شما را ما تربیت میکنیم، خانههای شما را ما حفظ میکنیم؛ اما «و إِنَّکم معاشر الرجال فُضِّلتُم علینا بالجُمعة والجماعات و عیادة المرضی و شهود الجنائز و الحج بعد الحج و افضل من ذلک الجهاد فی سبیل الله»؛ شما مردها فضیلتهایی بر ما دارید. در نماز جمعه شرکت میکنید بر ما لازم نیست. در نماز جماعات شرکت میکنید بر ما لازم نیست. در عیادت مرضی حضور دارید، بر ما لازم نیست. در شهود جنازهها حضور دارید، بر ما لازم نیست. اصل حج بر هر دو واجب است؛ اما حج بعد الحج برای شما هست برای ما نیست و افضل از همه اینها جهاد فی سبیل الله است که برای شما این فضیلت هست، برای ما نیست «و إنَّ الرجل منکم اذا خرج حاجاً اؤ معتمرً اؤ مرابطاً حفظنا لکم اموالکم و غزلنا لکم أَثوابکم و رَبَّینا لکم اموالکم» یکی از شما اگر به جبهه بروید، لباسهایتان را ما میدوزیم ما میشوییم ما میبافیم، بچههایتان را ما حفظ میکنیم، اگر غَزل است اگر غَسل است همهاش به عهده ماست «و إنَّ الرجل منکم اذا خرج حاجاً اؤ معتمراً اؤ مرابطاً»؛ به حج برود یا به عمره برود یا به جبهه برود «حفظنا لکم اموالکم و غزلنا لکم أثوابکم و رَبَّینا لکم اموالکم فما نشارککم فی الأَجر یا رسوال الله»؛ آن وقت اجرها مال شما است زحمتها مال ما این خلاصه حرف نماینده زنان جهان.
تعظیم شیوایی پرسش مسائل از جانب رسول اکرم(ص)
خود این زن یعنی اسماء انصاریه معصومه نیست تا آدم به حرف او استدلال کند ولی در مقابل حجت خدا این سخن را گفت و ذات مقدس رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تقریر کرد، امضا کرد تکذیب نکرد؛ نفرمود این حرف خودت است یا حرف همشهریهای خودت است. این همان تقریر معصوم است که حجت است. این زن گفت من نماینده زنان جهانم، برای اینکه آنهایی که از نزدیک با هم هستیم که خب همین فکر را داریم ولی آنها که در مشرق عالم یا در مغرب عالم هستند ما را ندیدند، اگر بفهمند که من یک چنین حرفی را دارم به حضور شما میرسانم، این را قبول دارند. این ادعا چون از غیر معصوم بود، حجت نیست ولی چون در حضور معصوم است و با تقریر معصوم همراه شد، معلوم میشود حجت است یعنی در حقیقت، این زن حرف همه زنان عالم را به عرض حضرت رساند. «فالتفت نبی(صلّی الله علیه و سلّم) الی اصحابه بوجهه کُلّه»؛ تمام صورتش را رو کرد به اصحاب «ثم قال هل سمعتم مقالة امرأة قط احسن من مساءلتها فی أَمر دینها من هذه»؛ فرمود تاکنون دیدید زنی به این عظمت درباره مسائل دینیاش این قدر شیوا سخن بگوید «فقالوا یا رسول الله ما ظننا أَنَّ امرأة تهتدی الی مثل هذا»؛ عرض کردند یا رسول الله! ما فکر نمیکردیم زن به اینجا به این مقام برسد. خب، البته زن در جاهلیت میدانی نداشت، اسلام آمد این حریت را داد تعلیم را کرد، آن وقت این طور سخنران و سخنگو پیدا کرد.
برخورداری زنان شوهرداراز تمام فضایل مردان
«فقالط یا رسول الله ما ظننا ان امرأة تتهدی الی مثل هذا»، آنگاه «فالتفت النبی(صلّی الله علیه و سلّم) الیها ثم قال لها إِنصرفی»؛ اولاً تقریر کرد، تشکر کرد با این وضع، تمجید کرد. بعد به زن فرمود برگرد به منزل هم خودت باخبر باش و هم چون نماینده زنهای دیگری آنها را هم باخبر کن به این مطلبی که الآن من میگویم «ثم قال لها إِنصرفی ایتها المرأةُ و أَعلَمی مَن خلفک مِن النساء» یعنی تو اگر نماینده زنها بودی و آمدی، حالا نماینده رسول الله هستی برو ابلاغ بکن، برو به همه آنها بگو که پیغمبر این طور جواب داد: «انصرفی ایتها المرأة و اعلمی مَن خلفک مِن النساء» که چه «أَنّ حُسن تَبَعُّل إِحداکن لزوجها و طَلَبَها مرضاته و اتباعها موافقته یعدل ذلک کله» ؛ تو ثواب میخواهی یا میدانداری. قرب الی الله میخواهی یا میدان داری اگر واقعاً قرب الی الله میخواهی کمال میخواهی، خدا مصلحت را در این دید که شما مربی خانه باشید، از بس مسئله تربیت اولاد گفته شد که عظمتاش را از دست داد. گفتند بچهها را طوری تربیت کنید خب، آن آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» هست که سه وقت از شبانهروز به بچهها طوری تربیت کنید، اعلام بکنید که بدون در زدن وارد اتاق پدر و مادر نشوند، اینها به عهده مادر است دیگر، خانه و خانواده را انسان یک چیز کوچکی گرفت.
خب، این همه آیاتی که مربوط به بچهها است، پدر که نمیرسد تنها کسی که حرف او را آن بچه گوش میدهد و میتواند به بچه بفهماند و حوصلهاش را هم دارد و بچه هم از او میخرد، مادر است دیگر. این عظمت سورهٴ مبارکهٴ «نور» که فرمود به بچههایتان بگویید همین که بد و خوب را تشخیص میدهند [و] چیزی نمی فهمند حالا یکساله دوساله دو سال و نیم، سه سالاش نه، همین که چیز میفهمد به اینها بگویید سه وقت از شبانهروز بدون اجازه قبلی، بدون اطلاع قبلی به اتاق پدر و مادر نرود یعنی اولاً این مادر باید بداند که این دختر بچه یا پسر بچه، چهار ساله، پنج ساله را در اتاق خودش نباید بخواباند. بعد هم باید به او بگوید که وقتی که قبل از نماز صبح که من برمیخیزم و لباس خواب تن من است تا در نزدی، اجازه نگرفتی، من لباس خودم را نپوشیدم به اتاق من نیا، همین بچههای کوچک شما ﴿ ثَلاثَ مَرّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ﴾ ؛ فرمود قبل از نماز صبح که میخواهید از رختخواب برخیزید، این در اتاق پدر و مادر نیاید. وسط روز، پدر از مرکز کار برگشت [و] آمد در منزل، با همسرش در یک اتاق دارد استراحت میکند، این بچه نباید بدون اطلاع، بدون در زدن وارد بشود. موقع نماز عشا شد نماز عشا را خواندند، حالا میخواهند بخوابند در اتاق خاص خود دارند، لباس رسمی را گرفتند لباس خواب، تنشان است این بدون در زدن وارد نشود. آن وقت ما توقع داریم بچههایی که این اصول قرآنی اصلاً در این خانواده، مثل اینکه نازل نشده بعد هم وقتی به مدرسه رفتند، بچههای خوب دربیایند خب، درنمیآیند دیگر.
گفتند بچهها در یک رختخواب نخوابانید ولو دو تا خواهر «یُفَرَّق بینهم فی المضاجع لِعشر» ؛ نه برادر و خواهر را، دو تا خواهر را، دو تا برادر را در یک رختخواب نخوابانید. یک مقدار انسان در زندگی صرفهجویی میکند برای هر کدام آنها یک تختی، یک رختخواب جداگانهای فراهم میکند دیگر. خب، اینها را چه کسی باید به عهده بگیرد. مسئول اساسی تربیت اینها مادر است، خیلی کم اتفاق میافتد که مادری که هفت سال بچه را با این اصول تربیت بکند، بعد بچه به مکتب برود و منحرف دربیاید. ما چون خانواده را یک چیز کوچکی گرفتیم، خیال کردیم همان مَقضی شهوات است، همین وضع در میآید. آن گاه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به این زن فرمود تو نماینده منی، از طرف من برو این حرف را به همه زنان عالم بگو که شما فضیلت و ثواب قرب الی الله میخواهید یا میخواهید اسم شما در روزنامهها بنویسند. شما چه میخواهید؟ شهرت میخواهید، میدانداری میخواهید، زید و عمرو از شما حرف زدن بخواهند میخواهید یا قرب الی الله میخواهید؟ اگر قرب الی الله میخواهید، فضیلت خانهداری معادل همه این حرفهاست که شما گفتید: « انصرفی أَیتها المرأة و اعلمی مَن خلفک مِن النساء أنَّ حُسن تَبَعُّل إِحداکن لزوجها» ؛ خوب شوهرداری. آنگاه کم است مردی که عاطفه ببیند، بعد به دنبال بیگانه راه بیفتد.
در نهجالبلاغه است که اصحاب دور حضرت امیر نشسته بودند، زن نامحرمی داشت عبور میکرد بعضیها نگاه کردند خب، درست تربیت نشدند دیگر، در حضور علی(صلوات الله علیه) این در نهجالبلاغه است. حضرت فهمید که بعضی از شاگردان و حاضران درس او دارند نامحرم را نگاه میکنند. فرمود اگر یک وقت شیطان شما را خواست فریب بدهد، آن که در منزل دارید از همین قبیل است ، این چیز دیگر نیست. خب، خدا به شما حلال داد دیگر، چیز جدایی که نیست، آن هم همین است دیگر، دلیل ندارد شما به بیگانه نگاه کنید. فرمود: «وَ اعلمی مَن خلفک مِن النساء أنَّ حُسن تَبَعُّل إحداکن لزوجها و طلبها مرضاته و اتباعها موافقته یَعدل ذلک کُلَّه» معادل همه این فضایل است. آنگاه «فأَدبرت المرأة»؛ این زن از حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برگشت «و هی تُهَلل و تُکَبر استبشاراً» ؛ لا اله الا الله گفت و الله اکبر گفت، با مژده رفت.
بنابراین اگر سخن از این نام، نشان است، اینها ارزش نیست. اگر سخن از کمال است، هیچ فرقی بین زن و مرد نیست. حالا سه چهار نکته در المیزان هست که حتماً ملاحظه بفرمایید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است