display result search
منو
تفسیر آیات 34 و 35 سوره نساء _ بخش دوم

تفسیر آیات 34 و 35 سوره نساء _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 29 دقیقه مدت قطعه
  • 230 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 34 و 35 سوره نساء _ بخش دوم"
- عدم فضیلت زن در مقابل مرد و مرد در مقابل زن؛
- برتری مرد بر زن به عنوان مدیر اجرایی خانواده؛
- شقاق و راهکار قرآنی رفع آن.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیًّا کَبیرًا ﴿34﴾ وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللّهَ کانَ عَلیمًا خَبیرًا﴿35﴾

بحث درباره زن و مرد از دو جهت مطرح است: یکی زن در مقابل مرد و مرد در مقابل زن یعنی مذکر و مؤنث؛ یکی هم زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن.
عدم فضیلت زن در مقابل مرد و مرد در مقابل زن
زن در مقابل مرد و مرد در مقابل زن، هیچ کدام فضیلتی بر دیگری ندارند. هرکدام ایمانشان بیشتر و خلوصشان بهتر و بیشتر، نزد خدا مقرب‌ترند. مسئله ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ معیار قرب و کرامت الهی را تقوا می‌داند، نه ذکورت شرط است و نه انوثت مانع و اگر گفته شود که در بین زنان کامله، انبیا و مرسلین راه ندارند قبلاً هم اشاره شد که نبوت، رسالت، امامت این‌گونه از امور، جزء مسائل اجرایی‌اند و پشتوانه اینها، مسئله ولایت است؛ آنچه مایه کمال است ولایت است و در ولایت، بین زن و مرد فرقی نیست. گاهی زن به مقام ولایت می‌رسد گاهی مرد به مقام ولایت می‌رسد ولی هر نبی یا رسول و امامی باید ولیّ باشد؛ اما هر ولیّ‌ای باید نبی یا معصوم باشد، این‌چنین نیست و همان طوری که بین سلسله مرسلین و سلسله انبیا(علیهم السلام) تفاوت هست که ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ یا ﴿لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ﴾ بین اولیا هم فرق است؛ گاهی یک زن که دارای ولایت کلیه است از بعضی از انبیا هم افضل است، مثل وجود مبارک فاطمه زهرا(صلوات الله علیها) که از بعضی از انبیا هم افضل است و شمارش نشده زنهایی که دارای مقام ولایت‌اند، برای اینکه در جامعه مطرح نبودند.
برتری مرد بر زن به عنوان مدیر اجرایی خانواده
بحث بعدی بحث درباره زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن است. اینجا از نظر کار اجرایی و نظم داخلی، یک سلسله برتریهایی مرد دارد، زیرا مسئول خانواده و مدیر عامل این واحد، مرد است برای اینکه مرد، قدرت تفکرش بیش از احساس و عاطفه اوست و زن، قدرت انعطاف و احساسی او بیش از تفکر اوست یا به تعبیر دیگر قدرت تفکر مرد بیش از قدرت تفکر زن است ولی قدرت عاطفی زن، بیش از قدرت عاطفی مرد است، برای اینکه او باید مادر باشد و خاصیت مادری و پرورش فرزند با عاطفه و مهربانی همراه است. آن که تمام شبها حاضر باشد یا اکثر شبها نخوابد و کودک را بپروراند، این یک روح عطوف لازم دارد. در اینکه تفکر مرد غالباً بیش از تفکر زن است سخنی نیست و در اینکه عاطفه زن غالباً بیش از عاطفه مرد است آن هم بحثی در او نیست و هیچ‌کدام از اینها قرب الی الله نمی‌آورد. اگر مرد در آن قدرت تفکرش خالص‌تر بود و راه صحیح‌تری را انتخاب کرد، او می‌شود اتقی و قهراً می‌شود اکرم عندالله و اگر زن در این راه عاطفه و احساس، راه بهتری را طی کرد می‌شود اتقی و در نتیجه می‌شود اکرم عندالله. پس معیار کمال که همان ما «عُبِدَ به الرحمانُ و اکتُسِبَ به الجِنانُ» است این گاهی از راه تفکر حاصل می‌شود، گاهی از راه عاطفه و احساس حاصل می‌شود.
گاهی انسان با درس و بحث و اندیشه‌ها خدا را بهتر می‌شناسد و عبادت می‌کند گاهی از راه دل و جذبه و مناجات، خدا را بهتر می‌یابد و بهتر عبادت می‌کند. هر کس در هرکدام از این دو راه خالص‌تر بود، او کامل‌تر است. پس این‌چنین نیست که اگر قدرت فکری مرد بیشتر است مرد، کامل‌تر باشد، چون قدرت عاطفی زن هم بیشتر است و مناجات و ادعیه و راز و نیاز را اگر تعلیم هر دو بدهند، زن موفق‌تر است. همین اظهار تأثر در رثای سالار شهیدان(سلام الله علیه) که خودش یک عبادت است او موفق‌تر است. قلب‌اش برای جریان کربلا بیش از قلب مرد می‌سوزد؛ هر دو گریه می‌کنند ولی او بیشتر اشک می‌ریزد خب، بیشتر موفق‌ است. اگر مرد راه فکر را تقویت کرد و زن راه دل را تأیید کرد، معلوم نیست مرد مؤفق‌تر باشد. یک وقت است که براساس احساس خیالی اشک می‌ریزند یا براساس فکر خیالی اشک می‌ریزند این یا بی‌ثواب است یا ثواب‌اش کم است، در زن و مرد یکسان است. یک وقت است براساس معرفت است [که] این معرفت، گاهی با برهان حاصل می‌شود گاهی با عرفان و وجدان. آن حالت کشش و گرایشی که در زن هست اگر درست تربیت بشود، موفق‌تر از مرد درمی‌آید. نباید زنهای موجود را به حساب آورد و آمارگیری کرد که شعرها یا قصه‌ها در آنها بیشتر اثر می‌کند، باید بررسی کرد اگر راه تعلیم را یکسان به روی هر دو باز کردند راه مناجات و دعا را یکسان به روی هر دو باز کردند، ببینیم چه کسی در دعا و مناجات موفق‌تر است راه مناجات و دعا که دقیق‌تر از راه درس و بحث است، راه معرفت که دقیق‌تر از راه حکمت است.
مساوی بودن امکان بهره گیری از عقل عملی برای زن ومرد
پرسش:...
پاسخ: آن عقل عملی است که «عُبد به الرحمان»، آن «العقل» چون این کار را حضرت در وصف عقل یاد کرده است، فرمود: «العقل ما عُبد به الرحمان و اکتُسِبَ به الجِنانُ» این می‌شود عقل عملی، نه عقل نظری. این عقل عملی که بخواهد با کار و کوشش به مقامی برسد دو راه دارد یا با راه فکر یا با راه مناجات و جذبه. گاهی می‌بینید افرادی‌اند که ایمانشان قوی‌تر از ایمان تحصیل کرده‌هاست. ایمان، بدون معرفت حاصل نمی‌شود؛ منتها معرفت گاهی فهمیدنی است گاهی یافتنی. گاهی انسان با درس و بحث و برهان چیزی را می‌فهمد، گاهی با تهذیب نفس و قطع علایق، چیزی را می‌یابد. وقتی یافت، در برابر او خضوع می‌کند. مثل اینکه انسان، چیزی را که فهمید در برابر او خضوع می‌کند. انسان در مقابل فهمیده یا یافته خود خاضع است. اگر راه تزکیه و تعلیم را آزادانه در اختیار زن و مرد بگذارند، آن‌گاه معلوم می‌شود که زنها در راه مناجات و دعا و موعظه اگر از مردها موفق‌تر نباشند، کمتر نیستند.
پرسش:...
پاسخ: نه، معرفت یعنی شهود. حکمت، در اینجا که در مقابل معرفت قرار گرفته شده است یعنی استدلال.
پرسش:...
پاسخ: غرض آن است که اگر ما تجربه کردیم یعنی راه را یکسان در اختیار هر دو صنف قرار دادیم، آن‌گاه معلوم می‌شود که کدام یک از این دو گروه، در ایمان موفق‌ترند. ممکن است عده‌ای هوش اقتصادی‌شان، قدرت تولیدشان بیشتر باشد باید کارهای مالی را به آنها سپرد، این باب تقسیم وظیفه است. شما در همان جریان جنگ و امثال جنگ گاهی شما ممکن است یک بسیجی ساده امین را که آن قدر قدرت رزمی ندارد، فقط نگهبانی به عهده اوست گاهی ممکن است ثواب این بیش از آن واحد رزمی قوی باشد، برای اینکه این با اخلاص بیشتری دارد نگهبانی می‌دهد. با قدرت، آن کمال تقسیم نمی‌شود [بلکه] با اخلاص، کمال تقسیم می‌شود و این اخلاص، اگر در زنها بیشتر نباشد کمتر نیست. شما وضع موجود را آمارگیری نکنید. عرض کردم مالک در موطأ نقل می‌کند، دیگران هم آوردند که در صدر اسلام همین که ارشاد رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به گوش زنان رسید عده‌ای از زنان اسلام آوردند و مسلمان شدند، هنوز شوهرهای اینها بر کفر اصرار می‌ورزیدند که زودتر از مردها مسلمان شدند. عمده آن است که انسان، این راه بین خلق و خالق را نزدیک‌تر و آسان‌تر طی کند، این معیار کمال است. حالا کسی قدرت دارد کشوری را اداره کند این قدرت تدبیر یک مسئله است، آن خلوص مسئله دیگر است، آن خضوع مسئله دیگر است.
دستور شرع و قیمومت مرد در خانواده
پرسش:...

پاسخ: به هر حال در داخله منزل آنکه تشخیص‌اش هم بیشتر است، باهمتای خود هم عاقلانه‌تر رفتار می‌کند، چون او را به خوبی درک می‌کند. لذا فرمود: ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ یعنی باید قوّام باشند این تقریباً یک جمله خبریه‌ای است که به داعی انشاء القا شده است یعنی قیمومیت را شارع برای مرد جعل کرده است، این می‌شود وظیفه یعنی «یجب علی الرجل ان یکون قوّاماً علی نسائه، علی امرأته» این یک وظیفه است، برای اینکه ناموس را او می‌تواند حفظ بکند در مقام دفاع، او مقدم است [و] تأمین هزینه به عهده اوست، این اداره می‌کند. این زن که امانتی است و ناموس او امانتی است الهی، این را خدا حفظ‌اش را به عهده مرد سپرده است، فرمود: تو قیّم او هستی نه اینکه تو رئیس خانواده‌ای، سمتی پیدا کردی، تو مؤظفی: ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ این زجر زن نیست [بلکه] این وظیفه مرد است که در خدمت زن باشد، باید او را حفظ بکند دیگر. خب، آن‌گاه همه حقوق داخله زن را هم به خود زن داد، هیچ کاری در منزل بر زن واجب نیست. اگر مسئله خروج از خانه است، آن را هم که در ضمن عقد می‌تواند بگوید من مثلاً کارگزار فلان مؤسسه‌ام یا می‌خواهم در فلان جا تدریس کنم یا درس بخوانم در ضمن عقد شرط بکند که روزی، قبل از ظهر یا بعد از ظهر من باید بروم بیرون و درس بخوانم یا درس بگویم، اینها که شرعاً جایز است. پس این ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ جمله خبریه است که به داعی انشاء القا شده است و مرد را مؤظف می‌کند، مثل اینکه می‌فرماید: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ﴾.
تحلیل قیمومیت مرد در خانواده
پرسش:...
پاسخ: نه، این هم تأیید همان قیمومیت مرد است، چون سرپرستی به عهده کسی است که بتواند مدیریت داشته باشد بهتر و بتواند هزینه را تأمین کند، هر دو برای مرد است دیگر، منتها پرورش کودک بدون مادر ممکن نیست. مرد گرچه امکانات مالی زیاد هم داشته باشد، بالأخره باید یک دایه بگیرد. زن است که می‌تواند مربی کودک باشد و اساس تربیت هم در همان چند سال اولیه خردسالی کودکان است. پس این یک وظیفه است کار اگر جزئی باشد به ما دستور می‌دهند که نسبت به این امر، قیام بکنید. اگر خیلی مهم و حساس باشد دستور می‌دهند که قیام کافی نیست، قائم بودن کافی نیست [بلکه] باید قوّام باشید. مثل حفظ قسط و عدل در محاکم دینی، چون کار بسیار مهم است، لذا می‌فرماید: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ﴾ ؛ قوّام باشید! اینکه در کتابهای فقهی در بخشی از مسائل، عقل را شرط می‌کنند ولی نوبت به مرحله قضا که رسید کمال عقل را شرط می‌کنند، نکته‌اش همین است. می‌گویند در واجب شدن نماز و روزه، بلوغ و عقل و امثال‌ذلک شرط است که اگر روزه یا نماز یا امثال اینها بخواهد واجب باشد، شخص باید دارای عقل باشد. ولی در بعضی از تعبیرات و متون فقهی بزرگان ما درباره قضا آمده است که در قاضی، کمال عقل شرط است ؛ صرف عقل کافی نیست. صرف اینکه کسی چند سالی درس فقه و اصول خوانده و یک آدم عاقلی است کافی نیست که بتواند قاضی باشد [بلکه] کمال عقل شرط است. این کمال عقل، نظیر همان قوّام بودن این آیه است که ﴿کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ﴾ دماء مردم، اعراض مردم، اموال مردم را به آدمی که عقلش عقل متوسط است نمی‌شود سپرد باید به کسی سپرد که دارای کمال عقل است. همه فقها عاقل بودن را کافی ندانستند، بعضی از فقها در قاضی، کمال عقل را شرط کردند. این نشانه آن است که کار خیلی مهم است. درباره مسائل خانوادگی هم صرف اینکه کسی مذکر است و عاقل است او نمی‌تواند مدیر خانواده باشد، این باید قوّام باشد. اگر نمی‌داند باید یاد بگیرد، اگر می‌داند باید حفظ بکند که ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ یعنی آن قدرت هوش و تفکری که در قیمومیت لازم است، آن را باید حق بشناسد ﴿وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ﴾ یعنی هم باید مال تهیه کند، مال حلال و هم هزینه عادله را برابر با موازین شرع تأمین بکنند.
عدم وجود مزیت بین زن ومرد از ناحیه تفضیل الهی
آن‌گاه درباره خصوص زنها هم فرمود اگر زنها صالح‌اند که قنوت دارند و دائماً مطیع‌اند و حافظ اسرار خانوادگی هستند، فرمود این‌هم ﴿بِما حَفِظَ اللّهُ﴾ است یعنی اگر درباره مرد ﴿فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ هست، درباره زن هم ﴿بِما حَفِظَ اللّهُ﴾ است. اگر فضیلتی را خدا به مرد داد مزیتی را هم خدا به زن داد ﴿بِما حَفِظَ اللّهُ﴾ یعنی «بحفظ الله ایاهن، بحفظهن» که خدا اینها را حفظ کرد. حالا احکامی برای اینها قرار داد یا اینها را طرزی آفرید که خانه‌دار باشند و مانند آن. پس این‌چنین نیست که مرد، مزیتی را از ناحیه تفضیل الهی داشته باشد و زن بی‌مزیت باشد. مزیت مرد همان فضیلتی است که خدا داد، مزیت زن همان صیانتی است که خدا بخشید. پس ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾، «النساء حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ» چرا ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ﴾؟ بتفضیل الله، چرا «النساء حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ؟ بحفظ الله».
تأکید دین بر حفظ جایگاه اصل خانواده تا آخرین لحظه
این حفظ حریم خانواده، فضیلت الهی است که خدا به زن داد. آن قیمومیت در محیط خانواده، فضیلتی است که خدا به مرد داد. سرّ اینکه در دنیای غرب نه تنها به آخرت معتقد نیستند به آیندهٴ دور معتقد نیستند، لذا ناامیدند به آینده نزدیک هم خوش‌بین نیستند؛ اولین دوران تلخی سالمندان غرب، همان وقتی است که دیگر نمی‌توانند نان‌آور باشند و در محیط خانواده هیچ جایگاهی ندارند. خانواده آن چنان اصل است که دین تا آخرین لحظه او را حفظ کرده است. فرمود حقوق متقابل عمودَین، واجب الرعایه است؛ پدر، مادر، جد، جده هرچه بالا برود. پسر، دختر، نوه‌های پسری، نوه‌های دختری هرچه پایین بیایند از دو طرف، این رحامت هست، حرمت عقوق هست، وجوب انفاق هست تا این رشته نگسلد. بر نوه‌ها واجب است که جدّ و جدّه را تأمین کنند، همان طوری که بر پسر و دختر واجب است پدر و مادر را تأمین کنند. بر جد و جده واجب است، نوه‌ها را تأمین کنند، همان طوری که بر پدر و مادر واجب است که فرزندشان را تأمین کنند . عقوق جد و جده حرام است، همان طوری که عقوق پدر و مادر حرام است. این رشته را دین حفظ کرد که خانواده به عنوان یک اصل بماند، آن وقت جامعه می‌شود جامعه رئوف، چون جامعه را خانواده می‌سازد ولی در جهانی که خانواده اصل نیست به عنوان یک آسایشگاه است نه به عنوان یک اصل، شما می‌بینید عاطفه دیگر در یک چنین جامعه‌ای نیست. همین که یکی از اعضای خانواده سالمند شد، این را به مهد سالمندان منتقل می‌کنند؛ تلخ‌ترین دوران زندگی یک سالمند از همین سالمندی شروع می‌شود. او چون راه صحیح را برای ارضای عاطفه طی نکرد با کودکان و نوه‌ها مأنوس نیست، به سگ و گربه پناه می‌برد. اینکه شما می‌بینید پناهندگی به سگ و گربه در بین پیرزنان و پیرمردان غرب فراوان است، سرّش این است که آن عاطفه را از راه صحیح ارضا نکردند، از راه باطل ناچارند ارضا بکنند. پس آنچه معیار فضیلت است، تقواست. می‌ماند یک مسئله علمی که اثر عملی ندارد که حالا آدم بحث بکند که چرا در بین زنها کسی به مقام امامت یا نبوت نرسید؟ الآن یک بحث علمی محض است، هیچ اثری ندارد.
پرسش:...
پاسخ: آن عقل تدبیر است. اگر کسی عقل تعلیل و استدلال‌اش بیشتر بود، معرفت‌اش بیشتر است. ولی راه برای معرفت و گرایش به حق دوتاست نه یکی: یکی راه فکر و استدلال است؛ یکی راه قلب و مناجات. دو گروه‌اند که موفق‌اند، این دوتا راه هم به نحو منفصله مانعة الخلو مطرح است، نه منفصله مانعة الجمع. بعضیها در هر دو راه موفق‌اند، بعضیها در یک راه. اگر مقدار عادی را انسان برای زن و مرد باز بگذارد اگر زنها در مسائل درک معارف ضعیف‌تر از مردها باشند، در مسائل جذبه و کشش و مناجات و دعا رقیق‌تر و دقیق‌ترند، اثرش بیشتر است.
پرسش:...
پاسخ: اگر شناخت نباشد برای هر دو شناخت نیست، آن قدرت بدنی مرد در راه باطل صرف می‌شود، چه اینکه اکثر فجایع جهان به عهده مردهاست. اگر صحیح باشد، هر دو از راه صحیح بهره می‌برند، در شرایط یکسان باید بررسی کرد.
بایستگی بررسی یک مسئله در شرایط یکسان
غرض آن است که گاهی یک مسئله علمی که نتیجه عملی ندارد، ممکن است مطرح شود و آن این است که در بین زن ها کسی به مقام نبوت و امامت و اینها نرسید. الآن که دیگر این بحث ثمره عملی ندارد، حالا مردها باهمه امکاناتی که داشتند یا دارند که دیگر کسی نمی‌تواند به مقام امامت و نبوت و رسالت برسد. در بین مردها احیاناً بله، افرادی این‌چنین یافت می‌شوند. اگر راه باز بشود، آن‌گاه انسان نتیجه‌گیری می‌کند، نه اینکه راه تعلیم را به روی زنها ببندند [و] بگویند اینها حلیف البیت‌اند، بعد بگوییم این همه کتابها را مردها نوشته‌اند این طور نیست. اگر شما یک معلم اخلاقی داشته باشید هزار مرد و هزار زن، جدای از هم پای منبر یک معلم اخلاق بنشینند، آن‌گاه معلوم می‌شود چه کسی موفق‌تر است. اگر این مناجات <شعبانیه> را عارفی بخواهد معنا کند و هر دو گروه بنشینند و هر دو گروه در تعلیم کتاب و حکمت و در تزکیه صف ببندند، آن‌گاه معلوم می‌شود که توفیق چه کسی بیشتر است. به هر تقدیر، خیلی از مادرها بودند که بالأخره فرزندانشان را در این جریان جهاد تشویق کردند شاید پدرها آن قدر تشویق نمی‌کردند. اگر شوق مادری است در این‌گونه از موارد، معلوم می‌شود. حالا مادری که فرزندش را تشویق می‌کند به جبهه او موفق‌تر است یا پدر بی‌تفاوت؟ ولو حالا تحصیل کرده باشد و استاد. آنچه قرب الی الله است، معلوم نیست در زنها کمتر از مردها باشد. لذا در همین آیه، در ضمن اینکه مرد را مسئول اداره منزل می‌داند و می‌فرماید این کار براساس فضیلتی است که خدا به اینها داده است، فوراً درباره زنها ـ گذشته از اینکه با جلال از اینها تکریم می‌کند ـ می‌فرماید اینها حافظ اسرار منزل‌اند در اثر صیانت الهی: ﴿فالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ﴾ یعنی «بحفظ الله»، مثل اینکه مردها قوّام بر زنها هستند ﴿بِما فَضَّلَ اللّهُ﴾.
حالا مطلب فقهی دیگری که در این آیه مطرح است این است که اگر مرد، انجام وظیفه نکرد چه؟ چون زن قدرت دفاع ندارد، قدرت تنبیه ندارد و مانند آن، این را به محکمه ارجاع می‌کند حاکم ولیّ ممتنع است، او را وادار می‌کند به دادن نفقه و امثال‌ذلک .
حدود تنبیه زن به استناد روایات
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَاضْرِبُوهُنَّ﴾ در روایات ما آمده است که ضرب و زدن نباید طوری باشد که عضوی را بشکند، خلاصه افراطی نباید باشد. در بعضی از روایات دارد که به سواک؛ به همان چوب مسواک او را تنبیه بکنند و مانند آن . این کنایه از آن است که حالا اگر مرد، مجاز شد به زدن، این‌چنین نیست که بتواند از قدرت بدنی‌اش مدد بگیرد و هر اندازه که خواست بزند، این طور نیست [بلکه] باید به مقدار تنبه او، همان اندازه‌ای که درباره نهی از منکر گفته شده است. حالا در بعضی از متون فقهی دارند که مرد، در زمان غیبت می‌تواند حدود الهی را نسبت به زن خود اجرا کند . این نه برای آن است که مرد، افضل از زن است. این برای آن است که حدود الهی باید اجرا بشود. قبل از انجام معصیت به عنوان نهی از منکر [و] بعد از انجام معصیت به عنوان حد و تعزیر، این هست.
خوف از شقاق و راهکار قرآنی آن
در آیه بعد، مسئله شقاق را مطرح می‌کند، حالا این بخشها به طور اجمال بگذرد تا در آن جمع‌بندی نهایی برسیم به خواست خدا. فرمود: ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما﴾ اختلاف بین زن و شوهر گاهی یک جانبه است که مرد نمی‌سازد خب، زن به محکمه عدل مراجعه می‌کند حاکم، ولیّ ممتنع است؛ او را وادار می‌کند به رعایت احکام گاهی زن، ناشزه است و نمی‌سازد اختیار را به دست مرد دادند، باهمین شرایط یاد شده [و] گاهی اختلاف‌نظر طوری است که اینها باهم ناسازگاری مشترک دارند. در این زمینه فرمود: ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما﴾، <شقاق> همان اختلاف است؛ مثلاً وقتی که سیلی آمده این سینه صاف کوه را دو شق می‌کند و دره‌ای در وسط احداث می‌کند، آن قسم که منشق شده است جدای از این شق است، این شق که منشق شده است جدای از اوست. این حالت را می‌گویند حالت شقاق و این شقاق، بین زن و مرد است ولی تعبیر آیه این است که ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما﴾ اصلش این است که «و ان خفتم شقاقاً بینهما»؛ اگر ترسیدید اینها که باهم متحدند که فرمود: ﴿جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾ اینها باهم متحدند، اگر ترسیدید بین اینها شکافی ایجاد بشود، دره‌ای ایجاد بشود: «ان خفتم شقاقاً بینهما» منتها در تعبیر قرآن این است که ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما﴾ که به این ظرف، اسناد داده شد مثل ﴿بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ﴾
شقاق و راهکار قرآنی رفع آن
به هر تقدیر، اگر شقاق هست «شقاقاً بینهما» است، نه﴿شِقاقَ بَیْنِهِما﴾ باشد. ولی در تعبیر قرآنی این‌چنین آمده است که اگر ترسیدید بین اینها شقاقی پیدا بشود، شقاق بین اینها مورد خوف شما بود که این شقاق به آن ظرف اسناد داده شد، نظیر ﴿بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ﴾ چون مکر برای ماکر است؛ منتها در ظرف شب یا در ظرف روز این مکر انجام می‌گیرد ولی در آیه آمده است: ﴿بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ﴾ که این مکر به ظرف، اسناد داده شد. فرمود اگر ترسیدید که اینها از هم جدا بشوند، برای جلوگیری این خطر یک راه حلی را ارائه می‌کنند ﴿فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها﴾. یک وقت هست که یک ناسازگاری مقطعی است این مستمر نیست این ناسازگاری مقطعی گذراست برای او حکمی نیست. یک وقت هست یک ناسازگاری مستمر است. این ناسازگاری مستمر را گاهی به صورت نشوز گاهی به صورت شقاق، راه حلی برای او ذکر می‌کنند. اینجا هم که فرمود: ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما﴾ یعنی یک شقاق مستمر یعنی ترسیدید این حالت، ادامه پیدا کند تا برسد به جایی که اینها از هم جدا بشوند. در این زمینه، مبادا شما بی‌تفاوت باشید: ﴿فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها﴾ حالا این ﴿فَابْعَثُوا﴾ خطاب به خود رجال و نساء است یعنی زنها و شوهرهای آنهاست؟ یا خطاب به بستگان این دو خانواده است یا خطاب به مراجع قضایی است؟ سه تا احتمال هست . بعید است خطاب به خود زن و شوهر باشد وگرنه ضمیر، تثنیه بود نه جمع. می‌فرمود که اگر ترسیدید «فابعثا»، نه ﴿فَابْعَثُوا﴾. حالا خطاب یا به بستگان این دو خانواده است یا به مراجع قضایی است: ﴿فَابْعَثُوا﴾ این برای ﴿فَابْعَثُوا﴾ است ﴿حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها﴾؛ کسی که قدرت داوری داشته باشد.
پرسش:...
پاسخ: این، چون در همین آیه تا آخرش ضمیر تثنیه را محفوظ کرد، پس معلوم می‌شود که در هر موردی با دو نفر دو نفر سخن می‌گوید.
تحکیم بودن حکم کارشناسی خانوادگی
فرمود: ﴿إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما﴾ همه این موارد، تثنیه را حفظ فرمود. خب، حالا خطاب یا به بستگان نزدیک این دو خانواده است یا خطاب به مراجع قضایی است ﴿حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها﴾ یک کارشناس خانوادگی از طرف مرد [و] یک کارشناس خانوادگی از طرف زن که بالغ باشد عاقل باشد عادل باشد بی‌نظر باشد همه این شرایط قضا را داشته باشد. آیا این تحکیم است یا توکیل؟ یعنی اینها وکیل بگیرند دو نفر را یا اینها دو نفر را حَکَم قرار بدهند. ظاهر آیه، تحکیم است نه توکیل. اگر ظاهر آیه تحکیم هست، رضایت آنها شرط نیست؛ هرچه را که این دو حکم عادل بیان کرده‌اند آنها باید بپذیرند. البته اگر توکیل بود، رضایت آنها شرط بود یعنی هر امری را که محور وکالت موکل باشد وکیل باید انجام بدهد. اگر توکیل باشد، کار بدون رضایت موکِلَین حل نخواهد شد ولی اگر تحکیم باشد، در اصل انتخاب حکَمَین اینها راضی‌اند؛ اما رأی آنها هرچه باشد اینها باید رضا بدهند. ظاهرش تحکیم است، توکیل نیست؛ اما صلاحیت این حکمین و وظیفه این حکمین چیست؟ اینها مطلقا می‌توانند اظهارنظر کنند خواه به اصلاح، خواه به تفریق که حکم کنند اینها از یکدیگر جدا بشوند یا وظیفه اینها اصلاح بینهماست، نه هر رأیی را بخواهند صادر کنند، دستور بدهند اینها از یکدیگر جدا بشوند. گرچه ظاهر آیه تحکیم است و توکیل نیست، گرچه ظاهر آیه رضایت زوجین را شرط نمی‌داند در پذیرش رأی حکمین ولی دست حکمین را هم آن چنان مطلقا باز نگذاشته که هرچه را خواستند حکم بکنند، خواه به اصلاح خواه به تفریق این طور نیست. تفریق اگر شد باید به اذن زوج باشد، چون طلاق به دست اوست یا اگر هم طلاق خُلع باشد طلاق مبارات باشد باید رضایت طرفین را تحصیل بکنند، این هم یک مطلب.
لزوم حکمیت بستگان زن و مرد در مسأله شقاق
مطلب دیگر آن است که آیا این دو حَکم را حتماً باید از اعضای این دو خانواده انتخاب بکنند، از بستگان و فامیلان نزدیک این دو خانواده انتخاب بکنند یا اگر دو عنصر صالحی ولو یکی از این خانواده باشد یکی از جای دیگر یا هر دو از جای دیگر، آیا می‌شود یا نه؟ اگر دو عنصر صالح کارشناس مَرضی الطرفینی پیدا شد ولو از این دو خانواده نباشد هم جایز است. عده‌ای گفتند که حتماً حکمین باید از این دوخانواده باشد، برای اینکه اینها خبیرترند، به اسرار و مصالح آگاه‌ترند و ظاهر آیه هم این است که ﴿حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها﴾. عده دیگری هم که رقم آنها کم نیست گفتند این قید، مورد غالب است. نظیر ﴿ رَبائِبُکُمُ اللاّتی فی حُجُورِکُمْ﴾ که این ﴿فی حُجُورِکُمْ﴾ یک قید غالبی است و مفهوم ندارد. اینجا هم که فرمود: ﴿حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها﴾ این مفهوم ندارد این مورد، غالب است این قید، چون غالباً آن دونفری که هم خبیر باشند هم مورد توافق باشند از این دو خانواده باید باشند تا مورد قبول طرفین باشند، از این جهت فرمود: ﴿ مِنْ أَهْلِهِ وَ مِنْ أَهْلِها﴾ وگرنه دخیل نیست .
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 29:02

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی