- 6256
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 34 و 35 سوره نساء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 34 و 35 سوره نساء _ بخش اول"
- احکام متقابل زن و شوهر نسبت به هم؛
- مشروط نبودن کمالات انسانی به ذکورت و انوثت؛
- لزوم حفظ مراتب در اجرای حکم نشوز.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیًّا کَبیرًا ﴿34﴾ وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللّهَ کانَ عَلیمًا خَبیراً﴿35﴾
احکام متقابل زن و شوهر نسبت به هم
در بحثهای گذشته احکام زن و مرد، خواه از نظر ارث خواه از نظر غیر ارث تا حدودی مشخص شد. الآن احکام زن و شوهر را بیان میکند که این زن، در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن است، گرچه سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) نظر شریفشان این است که این ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساء﴾ برای بیان حکم زن و مرد است ، در حالی که برای بیان حکم زن و شوهر است، نه زن و مرد.
شان نزول آیه در بیان اهل تفسیر
در شأن نزول این آیه، هم زمخشری در کشاف نقل کرد، هم مرحوم شیخ طوسی در تبیان نقل کرد ـ با یک تفاوت مختصری ـ که زنی از مردش سیلی خورد، پدر آن زن این زن را گرفته، به حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آورد، گفت که «أَفرَشتُه کریمتی فَلَطَمَها»؛ من کریمهام را یعنی صبیهام را ـ که از او به کریمه یاد میکردند ـ به این مرد دادم و این مرد یعنی شوهر، صورت او را سیلی زد. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم طبق نقل زمخشری و بعضی از اهل تفسیر فرمود که شما بروید قصاص کنید یعنی شما هم بروید و یک سیلی بزنید. بعد آیه نازل شد که ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ ، آنگاه ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَمًا﴾ که مربوط به مسئلهٴ شقاق است. در این آیه اول که آیه نشوز است، مرد را یعنی شوهر را، قیّم زن قرار داد و اجازه زدن به زن را در حالتی که زن، به وظیفه خود عمل نکند به مرد داده است. از این شأن نزول معلوم میشود که حالا سعدبنربیع بود یا دیگران که سه نمونه را مرحوم طبرسی در مجمعالبیان ذکر کرد که دو نمونه، مربوط به سعدبنربیع است، یکی هم مربوط به شخص دیگر2. در اینگونه از موارد، معلوم میشود که این زن، ناشزه بود و شوهر برای رفع نشوز او، او را سیلی زد، نه بیجهت سیلی زده باشد.
آنگاه آن طوری که مرحوم شیخ طوسی در تبیان به عنوان شأن نزول نقل کرد، خیلی صاف است مسئله که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از شنیدن این جریان، سخنی نگفت. آن وقت آیه نازل شد، آنگاه حضرت حکم را به آنها ابلاغ کرد. ولی آن طوری که زمخشری در کشاف دارد و همچنین دیگران نقل کردهاند، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که شما بروید قصاص کنید، بعد وقتی آیه این نازل شد آنها را احضار کرد، فرمود برگردید! الآن جبرئیل(سلام الله علیه) آمده است و این آیه را نازل کرد و ما امری را اراده کردهایم و خدا امر دیگری را اراده کرده است و آنچه را که خدا فرموده است او خیر است و مطاع.
این ذیل اگر نباشد بهتر است، چه اینکه در تفسیر تبیان این ذیل نیست، زیرا رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بدون دستور الهی، حکمی صادر نمیکند و اگر حکمی صادر کرد، معلوم میشود که برابر آن قواعد عامه بود؛ قواعد عامه قصاص. ولی اینجا یک حکم خاصی است بین زن و شوهر که شوهر میتواند نسبت به زن، آن حق الهی را اعمال بکند. حالا بعدها به خواست خدا از نظر بحث فقهی روشن خواهد شد که این قیّم بودن شوهر نسبت به زن، اینچنین نیست که حق داشته باشد او را بیخود بزند، بلکه اگر زن معصیت کرده است یا دارد معصیت میکند، همان وظیفهای که در امر به معروف و نهی از منکر هست، همان وظیفه بین زن و شوهر هست یعنی اگر کسی دارد خلاف شرع میکند، شما به عنوان نهی از منکر، اول او را موعظه میکنید، بعد اظهار انزجار میکنید، بعد مرحله سوم نهی از منکر و امر به معروف که تأدیب است شروع میکنید و شایستهترین شخص برای امر به معروف و نهی از منکر نسبت به زن، شوهر اوست. این نه به آن معناست که شوهر حق داشته باشد زناش را بزند، برای اینکه حالا چرا مثلاً غذا را یک مقدار دیرتر حاضر کرد یا غذا یک مقدار شور شد یا تلخ شد این کارها جزء منکرات نیست تا اینکه شوهر بتواند زن را بزند، آنجا که خلاف شرع کرده است. خب، اگر خلاف شرع کرد کسی بالأخره باید نهی از منکر بکند یا نه؟ شایستهترین شخص برای امر به معروف و نهی از منکر برای زن، همان شوهر اوست و این مراحل سهگانه موعظه و اظهار انزجار و بعد تأدیب بدنی، این مراحل امر به معروف و نهی از منکر است.
در کتابهای فقهی حتی در زمان غیبت، برای مرد حق اقامه حدود را نسبت به زن دادهاند که حدود الهی را مرد میتواند نسبت به زن خود اعمال بکند . البته باید عالم به احکام باشد، عادل باشد، این شرایط را داشته باشد دیگر و از آیه بعد هم که فرمود: ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما﴾ معلوم میشود که این درباره زن و شوهر است، نه درباره مطلق زن و مرد. ولی ایشان میفرمایند که یعنی سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) که هیچکدام از این قرینهها، نشانه مقید بودن صدر آیه نیست، بلکه صدر آیه، مطلق است و اینها فروعات آن صدرند2 ولی ظاهراً اینچنین نیست. به هر تقدیر، شأن نزول همان است که زمخشری نقل کرد3، مرحوم شیخ در تبیان نقل کرد4، بعد مرحوم امینالاسلام هم در مجمع ذکر کرد5، مرحوم طبرسی در مجمع وقتی وارد بحث میشود، میفرماید که خداوند چون فضیلت مردها را بر زنها مشخص کرده است، الآن دارد ولایت آنها را ذکر میکند6، در حالی که تاکنون سخن از فضیلت مرد بر زن نبود، اگر مسئله میراث بود که مشخص شد ارث، گاهی ارث زن دو برابر ارث مرد است، گاهی ارث زن برابر ارث مرد است، گاهی هم ارث مرد، دو برابر ارث زن است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، در حقیقت آن وقت هم بحث شد فعلاً آنچه در خارج این مال، براساس همان تقسیم میشود و به دست آنها میرسد، در حقیقت به دست دختر دو برابر پسر میرسد یعنی اگر کسی بمیرد و فرزندان او قبلاً مرده باشند و جز، نوه دختری و پسری چیزی نداشته باشد، آنچه در خارج براساس آن، این اموال جدّ تقسیم میشود این است که این نوهها هر کدام نصیب من یتقرب را میبرند؛ نوههای دختری یک برابر میبرند، نوههای پسری دو برابر. حالا اگر آن نوههای پسری، دختر بودند و نوههای دختری، پسر بودند در خارج، مال جدّ وقتی تقسیم میشود به این دخترها دو برابر آن پسرها میرسد، این حکم خارجی است دیگر، هم مروی است هم مفتی به2 است.
ارتباط متقابل زن و مرد در خانواده
حالا فرمود: ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ در بحثهای قبل هم اشاره شد که بحث زن و مرد در جامعه، غیر از بحث زن و مرد در داخله منزل و خانواده است. در داخله منزل و خانواده گاهی زن قیّم مرد است، گاهی مرد قیّم زن است. حالا در داخل خانواده، مادری است و فرزندانی، فرزندان او هم متأهلاند و معیل و این فرزندان متأهل و معیل هم هر کدام دارای فضیلتهای علمیاند، بعضی مجتهداند، بعضی طبیباند، بعضی متخصصاند، بعضی کاسب و کارگرند، آیا باید از مادر اطاعت کنند یا نه؟ آیا عقوق و عصیان مادر حرام است یا نه؟ خلاصه باید مطیع فرمان مادر باشند یا نه؟ در داخله خانواده گاهی زن فرمانرواست، گاهی مرد فرمانرواست، این زن و شوهر است.
وجوب حَفض جناح نسبت به والدین
اما اگر فرمود: ﴿وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾ ؛ وقتی به انسانها میگوید شما در برابر پدر و مادر خفض جناح کنید، به آنها اف نگویید، حق ندارید عقوق فراهم بکنید، عصیان فراهم بکنید یعنی اطاعت مادر واجب، اطاعت پدر واجب. حالا اگر پدر مُرد و مادر ماند و بزرگ این خانواده مادر شد ـ چه اینکه اینگونه از خانوادهها، در جامعه کم نیستند ـ آیا اطاعت آن مادر بر همه این فرزندان، چه دختر چه پسر واجب است یا نه؟ حالا اگر این شخص بگوید حالا من مجتهدم یا من مرجع تقلیدم، من نباید حرف مادرم را گوش بدهم، مادر اگر به این مجتهد گفت من راضی نیستم شما این مسافرت را بروید و من میرنجم خب، بر او حرام است.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، پس در داخله خانواده، در داخله خانواده گاهی زن قیّم است، گاهی مرد قیّم است. غرض در داخله خانواده یک حکم است، در فضای جامعه حکم دیگر. در فضای جامعه برای مرد در مقابل زن هیچ قیمومیتی و ولایتی نیست. در داخله خانواده گاهی زن قیّم است، گاهی مرد قیّم است. آنجا که مرد قیّم است یعنی شوهر نسبت به زن خود قیّم است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر یعنی زن و شوهر، برای اینکه مسئله نشوز مطرح است و مسئله شقاق. نشوز و شقاق دو حکم فقهی است برای زن و شوهر، اینکه ناشزه میشود یا گرفتار شقاق میشوند، این حکمی است برای زن و شوهر. آن هم که فرمود: ﴿وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾ این در داخله خانواده است، در فضای جامعه هیچ حقی مرد بر زن یا زن بر مرد ندارد، در جامعه، مرد از آن جهت که مرد است، قیّم زن باشد.
دخیل نبودن جنسیت در کسب تقرب الهی
حالا کسی ولیّ جامعه شد، این کسی که ولیّ جامعه است، این کسی که مسئول جامعه است، اطاعت او برای حفظ نظم واجب است؛ اما این به آن معنا نیست که این اقرب عندالله است. ممکن است مولّی علیهای اعلم باشد و اتقی و اقرب الی الله باشد. برای نظم جامعه یک نفر، مسئول لازم است و چون کار اجرایی است، در صلاحیت مرد است نه در صلاحیت زن. صرف اینکه کسی مرد است، صرف اینکه کسی زن است، کسی مقرّب باشد برای اینکه مرد است، اینچنین نیست. پس بحثهای اجرایی فضایش جداست، بحثهای معنوی و قرب الی الله و کمالات حسابش جداست. در بحثهای کمال الی الله، نه در داخله منزل نه در داخله جامعه، هیچ دلیلی نیست که صرف ذکورت، دلیل تقرب الی الله باشد و أنوثت، دلیل بُعد عن الله باشد. این قرب الی الله که کمال اساسی برای اوست، این به معرفت و تقوا وابسته است، چه در جامعه و چه در داخله منزل.
تفاضل زن و مرد در امور اجرایی نسبت به هم
اما میماند مسئله مدیریت و کارهای اجرایی، از این جهت در داخله منزل یک حُکم است، در داخله جامعه حکم دیگر. در داخله منزل گاهی فرمان، فرمان زن است، مثل مادر. گاهی فرمان، فرمان مرد است، مثل شوهر. در داخله جامعه هم آن که زعیم جامعه است، مسئول جامعه است باید از او اطاعت کرد، نه معنایش این است که آن کسی مسئول جامعه است این اقرب الی الله است، نه این مدیرتر است و مدبرتر است [و] بهتر میتواند جامعه را اداره کند، این یک وظیفه است. در همان جامعه هم ممکن است بعضی از مولّی علیهها اعلم باشند و اتقی باشند و اقرب الی الله باشند. کارهای اجرایی را هرگز با کمالات معنوی ما نباید دو بحث را یکجا طرح بکنیم، کارهای اجرایی به عهده مرد است، آن هم معلوم نیست که کارهای اجرایی زن را زن نتواند به عهده بگیرد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چون کارهای اجرایی قوت بدنی میخواهد، تماس میخواهد، حق ارتباط میخواهد [و] مرد در اینکه این اوصاف را دارد تردیدی در او نیست.
پرسش:...
پاسخ: آن ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد، آن هم زن و شوهر هست، نه زن در مقابل مرد.
پرسش:...
پاسخ: تفاوت الی الله را؟ بله، کاملاً نفی میکنیم. کارهای اجرایی بله کاملاً متفاوتاند؛ اما این فخر نمیآورد
مشروط نبودن کمالان انسانی به ذکورت وانوثت
ارتباط عبد و مولا را کسی بخواهد بسنجد هیچ کمالی از کمالات انسانی نه مشروط به ذکورت است، نه ممنوع به انوثت، از اول تا آخر دین. در ادیان هند و غیر هند این حرفها بود که کمالی داشته باشیم که قرب الی الله بیاورد و این قرب الی الله، مشروط به ذکورت باشد یا ممنوع به انوثت، این اصلاً نیست. میماند کارهای اجرایی، کارهای اجرایی که فخر نمیآورد. البته خیلی از کارهاست که مردها بهتر انجام میدهند، چه اینکه خیلی از کارهاست که زنها بهتر انجام میدهند. حتی آنهایی هم که افراط کردند و زنها را بیبند و بار، بار آوردند و همه امکانات را در اختیارشان گذاشتند، موفق نشدند، دیدند که زن نمیتواند کشور را خوب اداره کند، زن نمیتواند فرمانروایی جنگ و فرماندهی جنگ را به عهده بگیرد. در همان کشورهای بیبند و بار و رها که تجربههای زیادی را پشتسر گذاشتند، دیدند که از زن، فرماندهی جنگ، کار قضا، رهبری جامعه ساخته نیست، اینها که فضیلت نیست، اینها وظیفه است.
پرسش:...
پاسخ: نه، کارهای اجرایی وظیفه است نه قرب الی الله. عمده، آن قرب الی الله است. در قرب الی الله که اساس تعلیم انبیا همان تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه است، بین زن و مرد فرقی نیست. کارهای اجرایی را هم اسلام تقسیم کرد، حالا اگر گفتن امامت نکنید یعنی حتی زن، امام جماعت زنها هم نشود. اگر گفتند مرجعیت که دلیلی هم نبود، برای زن نیست یعنی حتی زن مرجع تقلید زنان هم نشود، اینکه نیست. زن ممکن است مرجع تقلید تربیت بکند که شاگردان او بشوند مرجع تقلید، زن ممکن است که در دانشکده حقوق تدریس بکند که شاگردان او بشوند قاضی و خودش قضا نکند. آن علم و معرفت که معیار کمال است زن دارد، کارهای اجرایی بزن و بگیر و ببند و اعدام کن و زندان ببر را مرد، به عهده بگیرد.
پرسش:...
پاسخ:
معیار انسانیت بودن عقل در فرهنگ وحی
عقلی که «عُبد به الرحمن و اکْتُسِبَ به الجِنان» این معیار انسانیت است و ذات اقدس الهی کسی که این را دارد، او را انسان میداند. اگر این را نداشته باشد، او را ﴿کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾2 میشمارد. الآن خیلی از اندیشهوران غرب هم که در ساختن صنایع و تکنیک تخریبی و آدمکشی خیلی هوشمندند، اما اینها در فرهنگ وحی ﴿کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هستند. معیار انسانیت هر انسان همان «ما عُبدَ به الرحمن و اکْتُسِبَ به الجِنان» است، انسان این است، اگر فضای بازی باشد، امکانات را به هر دو گروه بدهند، آنگاه معلوم میشود چه کسی مقربتر است. کارهای اجرایی را تقسیم میکنند، بحث تن و بدن را که به معیار نمیآورند؛ چرا دیه زن کمتر است؟ اینها دهها بار گفته شد، برای کلاب دیه است سگ، دیه دارد3 دیه، نشانه ارزش نیست. اگر برای سگ، قیمتی گذاشتند آن قیمت، در مرگ سگ دخیل نیست. حالا اگر سگی با تصادفی اتومبیلی کشته شد باید دیه او را بپردازد. دیه، کاری به تن دارد. همین دینی که میگوید ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾4 اگر «اتقی الناس و اعلم الناس و اشرف الناس» خطأً کشته شد، با «اجهل الناس» کشته شد، دیه هر دو یکی است. دیه، که معیار ارزش نیست. حالا اگر مرجعی خطأً کشته شد با یکی از مقلدین ساده او خطأً کشته شد دیه، مگر فرق میکند. اینها را نباید به حساب انسانیت انسان آورد. تن، قصاص دیه امثالذلک اینها به مسائل مادی و بدنی برمیگردد، زن البته در تولید مال، مثل مرد نیست، کارهای اقتصادی مرد قویتر است، لذا قصاص او دیه او حکم دیگری دارد. شما دور بحث را خط بکشید که ببینید این منطقیها که گفتند اول، خوب منطق بخوانید برای آن است که انسان بحث «ماهو» را از «هل هو» از «لِمَ هو» از «کم هو» جدا کند. بعدها در کتابهای دیگر زحمت کشیدند که اول، محل نزاع را مشخص کردند که محل نزاع کجاست و چیست. سخن در تن نیست [بلکه] سخن در انسانیت است که «ما به یتقرب العبد من المولی» که آن مهم است. آیا در این فضایل،در این معارف، در این کمالات که انسانیت هر انسان به او بسته است، بین زن و مرد فرق است یا نه؟ کارهای اجرایی را تقسیم کردند، حالا هرکسی در کار خود با خلوصتر بود موفقتر است. ممکن است مردی را ریاست یک فلات وسیعی بدهند و او مخلصاً کار نکند، زنی هم در خانه مشغول پرورش فرزندان باشد مخلصاً کار کند، مردم راحتاند ملائکه هم راحتاند، این مربوط به خلوص هرکسی است در کار خود. سرّ اینکه شعاع کار مرد بیشتر از شعاع کار زن است، دلیل فضیلت نیست. مثل اینکه دیگران گفتند: ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثاثًا وَ رِءْیًا﴾ سخن در تقسیم کارهای اجرایی نیست، سخن در این است که آیا در انسانیت انسان که قرب بنده به ساحت قدس مولاست، بین زن و مرد فرق است یا نه؟ هیچ فرقی نیست، همه علوم و معارف در اختیار زنها و مردهاست، این علوم و معارف را زن و مرد هر کسی بهتر یاد گرفت، با اخلاص یاد گرفت، با اخلاص عمل کرد و منتشر کرد، اقرب الی الله است.
مبانی تربیت و تقسیم کار زن و مرد در اجتماع
هرکسی در کار خود مخلصتر بود، مؤیدتر است. کارهایی که ارتباط با دیگران دارد خب، اینجا مرد به دو دلیل اصلح از زن است: هم به دلیل توانمندی بدنی؛ هم برای اینکه میتواند با همه مردم تماس بگیرد. اما اینکه باید روبگیرد ﴿فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾ به دو دلیل ضعیفتر است: یکی ناتوانی بدنی؛ یکی [اینکه] باید روبگیرد اما این معنایش این نیست که کارهایی که به عهده اوست، اگر این کارهایی که به عهده اوست او مخلصاً انجام بدهد، ثواب مرد را ندارد. این دینی که دستور داده است اگر توانستهاید زنها را طوری تربیت کنید که غیر از شوهرهای خود با هیچ مردی تماس نگیرد که در بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) هست، در بیان دیگر هست، این معنایش این است که زن را در یک خانه محصور کنید که او محتاج به هیچ کار نباشد یا معنایش این است که زنها را طوری تربیت کنید که مشکلات خودشان را حل بکنند. دین از طرفی زیارت اعتاب مقدسه و برای زن و مرد مستحب کرده زیارت بیت الله را بر زن، واجب کرده. خب، این زنی که بخواهد مسافرت بکند باید دهها کار اجرایی را انجام بدهد، همه این کارها را باید زنهای دیگر برای او انجام بدهند یا مرد انجام بدهد. اگر معاینه پزشکی را یک زن بکند بهتر است یا یک مرد؟ پس باید در جامعه زنانی باشند که همه احتیاجات زنان را انجام بدهند، اینجاست که میشود گفت حضرت فرمود زن، غیر از شوهر خود با هیچ نامحرمی تماس نگیرد2، نه معنایش این است که زن در خانه بنشیند فقط شوهرش را ببیند یعنی هیچ سفر نکند، از آن طرف هم سفر بیت الله بر او واجب باشد.
تحلیل بیان (الرجال قوّامون علی النساء)
خب ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ به چند دلیل؟ به دو دلیل: یکی ﴿بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ نفرمود «بما فضلهم علیهن»، برای اینکه همه مردها برهمه زنها اینچنین نیستند ﴿بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ که منظور از این بعض، همان رجال است که مفضلاند، آن بعض دیگر که مفضل علیهاند زنها هستند. خب، این «باء» «باء» تعلیلیه است یعنی خدا تفضیل دارد حالا اگر زن و شوهری اینچنین نبودند؛ هوش زنی بیشتر بود، درک زنی بیشتر بود باز هم اینچنین است، بازهم ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ است؟ آیا این قوّام بودن، نظیر رمی جمره یک تعبد محض است یا معلل است؟ درباره رمی جمره فرمود شما باید آن تل را رمی کنید، یک تعبد محض است؛ اما اینجا خودش تعلیل فرمود، فرمود: ﴿بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ اگر قدرت اداره باشد، مدیریت داخلی باشد، هوش اجتماعی باشد، اگر زنی بیش از مرد بود، باز هم اینجا ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ یا آن ﴿الرِّجالُ﴾ای که ﴿قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ هستند، به سبب این تفضیل است که اگر جای این تفضیل نبود قیمومیت نیست این (یک)، ﴿وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ﴾ برای اینکه وقتی کل هزینه منزل را مرد اداره میکند خب، او مسئول است، او مدیر داخلی است، قیّم اوست. حالا اگر زنی در اثر ارث یا کار شخصی مرد را اداره کرد، باز هم اینجا مرد، قیّم بر زن هست؟ میماند انجام دادن آن احکامی که ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ او را هم مشخص فرمود در سورهٴ «بقره» که بعضی از حقوق است برای زن، بعضی از حقوق است برای مرد، به مردها فرمود: ﴿وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ﴾ اگر اینها وظایفی دارند، حقوقی هم دارند؛ منتها مدیر داخلی مرد است که ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ این درجهٴ اجرایی است، نه درجهٴ فضیلتی. به این دو دلیل، مرد منزل، قیّم بر زن است ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْض﴾ در کارهای مدیریت، ﴿وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ ٍ﴾ در مسائل اقتصادی؛ اما در معنویات چطور؟ فرمود معنویات این طور نیست ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ﴾ آنگاه شروع کرد از معنویات زن سخن گفتن که مبادا شوهرها با شنیدن این تعبیر قیّم بودن، اشتباه بکنند، خیال بکنند که مدیر داخلی بودن هم قرب الی الله میآورد، نه مدیر داخلی بودن یک سمت است، ارتباط بنده با خالقاش حساب دیگر است.
در کارهای اجرایی، در تأمین شئون منزل، مدیر داخلی مرد است؛ اما زنهایی که مؤمنه¬اند، صالحه هستند، مطیعاند [و] دائماً در اطاعت حقاند، از آنها به عظمت نام میبرد ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾، «قنوت» همان دوام بر اطاعت است ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ﴾ اینها آبروی مرد را هم حفظ میکنند، اسرار مرد را هم حفظ میکنند، اموال مرد را هم حفظ میکنند. خب، اینکه میرود به سراغ کار تمام اموال او و عرض او و شئون او را چه کسی حفظ میکند هم اسرار او را حفظ میکند هم اموال او را در غیب حفظ میکند: ﴿حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ﴾ آبروی مرد را زن حفظ میکند. پس نه تنها در غیاب او مال او را حفظ میکند «حافظات فی الغیب» نیست [بلکه] ﴿حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ﴾ است یعنی آن عِرض او، آن آبروی او، اسرار او را حفظ میکند و اگر بنا شد که زنها بگویند آنچه را که از مردها میبینند، آنگاه آبروی مردها چه میشد. پس ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾ یعنی «دائماتٌ علی المتابعه و اطاعه» ﴿حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ﴾ یعنی «بما حفظهن الله» یعنی «بحفظ الله ایاهن» که این «باء» هم «باء» سببیه است «ما» هم «ما» مصدریه است یعنی به سبب اینکه خدا اینها را حفظ کرده است، اینها حافظ اسرار منزلاند، این برای صالحات.
نشوز زن و احکام مربوط به آن
حالا اگر زنی آمد و به اصول خانوادگی احترام نگذاشت، اینجا چه کار باید کرد. یک وقت است که مرد هم اینچنین است که هر دو گرفتار ناسازگاریاند، آن مسئله شقاق است که در آیه بعد مطرح است. یک وقت است که تمرد، یک جانبه است نه دوجانبه؛ مرد برابر وظیفهاش حرکت میکند، زن ناسازگاری دارد، اینجا مسئله نشوز است. نشوز ناسازگاری زن است، شقاق ناسازگاری طرفین. اصل نشوز، آن برجستگی است یعنی مثلاً تل و تپه را میگویند «ناشز» کسی هم که دارد برمیخیزد میگویند «ینشز» در اوایل اسلام خب، مجلس رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خالی بود، اواخر یا اواسط، کم کم جمعیت طوری شد که برای افراد تازه وارد جا نبود. در سورهٴ «مجادله» فرمود وقتی کسی تازه به مجلس شما آمد، شما که چهار زانو نشستید دو زانو بنشینید، جمعتر بنشینید، جا بدهید به تازه وارد. اگر این هم کافی نبود ﴿وَ إِذا قیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا﴾ ؛ اگر به شما گفتند شما بلند شوید، حالا که شما گوش دادید، کسی که تازه وارد شده است او گوش بدهد، شما بلند شوید. این برخاستن را میگویند «نشوز» این کسی که پرخاش میکند، برجستگی نشان میدهد، تمکین نمیکند، خضوع در برابر قانون نمیکند نشوز دارد، این حالت را میگویند حالت نشوز. فرمود که اگر شما نشانههای نشوز و ناسازگاری را دیدید، این نشانههای معصیت است، برای اینکه مرد برابر ﴿وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ دارد به وظیفه عمل میکند و زن به وظیفه عمل نمیکند، بیگانه بیاید اینجا امر به معروف و نهی از منکر بکند یا خود شوهر. این کار حرام را چه کسی باید جلوگیری بکند، شخص ثالث بیاید یا شایستهترین فرد برای امر به معروف و نهی از منکر خود شوهر است. فرمود وقتی دیدید او دارد خلاف شرع میکند، علایماش که پیدا شد، موعظه کنید: ﴿وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ﴾؛ موعظه کنید. اگر دیدید نه، این موعظه اثر نکرد و آنچه را که میترسیدید، کم کم دارد عملی میشود
﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ﴾؛ خوابگاهتان را جدا کنید، قهر کنید به اصطلاح که با این آزموده بشود که آیا او واقعاً به دیگری دل بسته است یا به شما دل بسته است. اگر به شما دل بسته است، مضجعتان را رها نمیکند. حالا در یک مضجع است، طبق بیان حضرت امام باقر(سلام الله علیه) که فرمود: «ان یحول ظَهرَه الیها»2؛ در یک مضجع پشت کند به او یا در دو مضجع بخوابند، در یک اتاق یا در دو اتاق بخوابند، به هر تقدیر از او فاصله میگیرد. اگر دید نه، آنچه را که میترسید، عملی شد و علنی؛ نه موعظه اثر کرد، نه قهر کردن اثر کرد این گناه، علنی شد، آنگاه نوبت زدن است. زدن است نه برای اینکه چرا مهمان را پذیرایی نکردی یا چرا جارو نکردی یا چرا رختخوابها را جمع نکردی؟ اینها که به عهده زن نیست اصلاً، اگر مرد این کارها را بکند که خلاف شرع کرده است، چه توقعی دارد که او برایش آشپزی کند، او برایش جارو کند و در برابر همه اینها حق اجرت المثل دارد دیگر. من مهمان داشتم چرا غذا را دیر حاضر کردی یا چرا غذا حاضر نکردی، اصلاً برای زن واجب نیست.
لزوم حفظ مراتب در اجرای حکم نشوز
در آن احکامی که امتثالاش بر زن واجب است، حالا اگر زن بخواهد معصیت کند، دیگری بیاید او را نهی از منکر کند یا نه، شوهرش نهی از منکر بکند. این به آن معنا نیست که در غیر اموری که امتثال آن امور بر زن واجب است، مرد حق دارد او را تنبیه بکند. گرچه «واو» برای مطلق جمع است؛ نفرمود «عظوهن فاهجروهن فاضربوهن یا ثم اضربوهن» ولی تناسب حکم و موضوع، نشان میدهد که این ترتیب ذکری، ترتیب واقعی است؛ از خفیف به ثقیل و از ثقیل به اثقل، برای اینکه این خلاف شرع باید برطرف بشود. پس ﴿وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ﴾ وقتی که میترسید خوف عقلایی هست، نشانههای معصیت هست، او را موعظه کنید که اولین راه نهی از منکر است. حالا ﴿فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ﴾ اگر در همان بار اول اطاعت کردند، دیگر به نوبت دوم نمیرسد و مرحله دوم اطاعت کردند، نوبت به مرحله سوم نمیرسد. در مرحله سوم با زدن، اطاعت کردند، دیگر به رخ آنها نکشید که سوابق کذایی داشتی ﴿فَإنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً﴾ چرا؟ چون خدا علی کبیر است. خدایی که علی کبیر است با شما چه رفتاری میکند، شما اگر بد کردید خدا موعظه کرد و شما هدایت شدید، دیگر کاری به شما ندارد. یا خیلی تعدی کردید خدا تنبیهتان کرد بعد متنبه شدید، بعد دیگر کاری به شما ندارد. اگر خدای علی کبیر با شما اینگونه حسن رفتار را دارد با همه قدرتی که دارد، شما با همه ضعفی که دارید نباید نسبت به زیردستتان بیش از این باشید. خب، بنابراین مسئله، مسئله زن و شوهر است، نه زن و مرد این (یک) و قیمومیت هم معلل است به دو علت، نه یک امر تعبدی محض باشد. صرف اینکه این شخص مذکر است، قیّم باشد، در حالی که هزینه منزل را آن همسرش یا از ارث خود یا از کسب خود یا از حقوق کارگری خود تأمین میکند. یا اینکه مدیریت آن زن خیلی قویتر از مدیریت این مرد است، صرف اینکه مذکر است قیّم باشد، اینچنین نیست. اگر زن دارد معصیت کند، خب شایستهترین شخص برای امر به معروف و نهی از منکر در اجرای مراحل سهگانه، همان شوهر است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: اینکه کمال نیست. کمال، در این نیست که کسی قدرت بازوهای او بیشتر باشد. اگر بتواند خب بر او هم جایز است، بلکه واجب است، نهی از منکر اینچنین نیست که زن نتواند نسبت به مرد نهی از منکر بکند، اینهم است. حالا چون غالباً این زورمندتر است، عمل به دست اوست وگرنه حکم شرعی و مسئله شرعی که روشن است. حالا اگر مرد دارد خلاف شرع میکند، زن چون زن است، حق نهی از منکر ندارد؟
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، هر جایی که دیگران دارند اینها هم دارند، منتها بخش سوم نهی از منکر، چون جنبه حکومتی او قویتر است، او را دادند به دست حکومت وگرنه جنبه موعظه، آنهایی هم که میگویند نهی از منکر تا مرحله ضرب و شتم در اختیار توده مردم است، در اینجا فرقی بین زن و مرد نیست؛ گفتند همین که زن است نمیتواند نهی از منکر بکند، اینچنین نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه «حافظات لأموالهم فی الغیب»، نه «حافظات فی الغیب» نیست. حالا میرسیم به خواست خدا به بعضی از روایاتی که گفتند کدام زن بهترین زنهاست برای اداره منزل؟ گفتند زنی که شوهر خود را در غیاب او حفظ بکند یعنی آمالاش را آبرویش را، اموالاش را حفظ بکند . این «حافظات فی الغیب» است، برابر آن روایت، نه ﴿حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ﴾ این آیه دارد که اینها غیب را حفظ میکنند یعنی آبروی مرد را حفظ میکنند؛ کاری که مرد اگر دیگران بفهمند شرمنده میشود، زنش برای دیگران نمیگوید، آبروی او را حفظ میکند ﴿حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ﴾ نه «حافظات فی الغیب». این «حافظات فی الغیب» یک کمال دیگری است که روایت، برای زن ذکر فرمود که زن، در غیاب شوهر بچههای او را خوب نگهداری میکند، اموال او را کاملاً حفظ میکند، حیثیت و شخصیت او را در غیاب او حفظ میکند؛ اما این ﴿حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ﴾یعنی «حافظات للاسرار الغائبه» این فضیلت زن است. پس ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ﴾ «بحفظ الله» به برکت حفظ الهی، زن به اینجا رسیده است که آبروی مرد را حفظ میکند؛ اما اگر دارد خلاف شرع میکند، شایستهترین شخص برای نهی از منکر، مرد است، حالا تتمهاش برای بحث بعد به خواست خدا.
«و الحمد لله رب العالمین»
- احکام متقابل زن و شوهر نسبت به هم؛
- مشروط نبودن کمالات انسانی به ذکورت و انوثت؛
- لزوم حفظ مراتب در اجرای حکم نشوز.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیًّا کَبیرًا ﴿34﴾ وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللّهَ کانَ عَلیمًا خَبیراً﴿35﴾
احکام متقابل زن و شوهر نسبت به هم
در بحثهای گذشته احکام زن و مرد، خواه از نظر ارث خواه از نظر غیر ارث تا حدودی مشخص شد. الآن احکام زن و شوهر را بیان میکند که این زن، در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن است، گرچه سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) نظر شریفشان این است که این ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساء﴾ برای بیان حکم زن و مرد است ، در حالی که برای بیان حکم زن و شوهر است، نه زن و مرد.
شان نزول آیه در بیان اهل تفسیر
در شأن نزول این آیه، هم زمخشری در کشاف نقل کرد، هم مرحوم شیخ طوسی در تبیان نقل کرد ـ با یک تفاوت مختصری ـ که زنی از مردش سیلی خورد، پدر آن زن این زن را گرفته، به حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آورد، گفت که «أَفرَشتُه کریمتی فَلَطَمَها»؛ من کریمهام را یعنی صبیهام را ـ که از او به کریمه یاد میکردند ـ به این مرد دادم و این مرد یعنی شوهر، صورت او را سیلی زد. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم طبق نقل زمخشری و بعضی از اهل تفسیر فرمود که شما بروید قصاص کنید یعنی شما هم بروید و یک سیلی بزنید. بعد آیه نازل شد که ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ ، آنگاه ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَمًا﴾ که مربوط به مسئلهٴ شقاق است. در این آیه اول که آیه نشوز است، مرد را یعنی شوهر را، قیّم زن قرار داد و اجازه زدن به زن را در حالتی که زن، به وظیفه خود عمل نکند به مرد داده است. از این شأن نزول معلوم میشود که حالا سعدبنربیع بود یا دیگران که سه نمونه را مرحوم طبرسی در مجمعالبیان ذکر کرد که دو نمونه، مربوط به سعدبنربیع است، یکی هم مربوط به شخص دیگر2. در اینگونه از موارد، معلوم میشود که این زن، ناشزه بود و شوهر برای رفع نشوز او، او را سیلی زد، نه بیجهت سیلی زده باشد.
آنگاه آن طوری که مرحوم شیخ طوسی در تبیان به عنوان شأن نزول نقل کرد، خیلی صاف است مسئله که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از شنیدن این جریان، سخنی نگفت. آن وقت آیه نازل شد، آنگاه حضرت حکم را به آنها ابلاغ کرد. ولی آن طوری که زمخشری در کشاف دارد و همچنین دیگران نقل کردهاند، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که شما بروید قصاص کنید، بعد وقتی آیه این نازل شد آنها را احضار کرد، فرمود برگردید! الآن جبرئیل(سلام الله علیه) آمده است و این آیه را نازل کرد و ما امری را اراده کردهایم و خدا امر دیگری را اراده کرده است و آنچه را که خدا فرموده است او خیر است و مطاع.
این ذیل اگر نباشد بهتر است، چه اینکه در تفسیر تبیان این ذیل نیست، زیرا رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بدون دستور الهی، حکمی صادر نمیکند و اگر حکمی صادر کرد، معلوم میشود که برابر آن قواعد عامه بود؛ قواعد عامه قصاص. ولی اینجا یک حکم خاصی است بین زن و شوهر که شوهر میتواند نسبت به زن، آن حق الهی را اعمال بکند. حالا بعدها به خواست خدا از نظر بحث فقهی روشن خواهد شد که این قیّم بودن شوهر نسبت به زن، اینچنین نیست که حق داشته باشد او را بیخود بزند، بلکه اگر زن معصیت کرده است یا دارد معصیت میکند، همان وظیفهای که در امر به معروف و نهی از منکر هست، همان وظیفه بین زن و شوهر هست یعنی اگر کسی دارد خلاف شرع میکند، شما به عنوان نهی از منکر، اول او را موعظه میکنید، بعد اظهار انزجار میکنید، بعد مرحله سوم نهی از منکر و امر به معروف که تأدیب است شروع میکنید و شایستهترین شخص برای امر به معروف و نهی از منکر نسبت به زن، شوهر اوست. این نه به آن معناست که شوهر حق داشته باشد زناش را بزند، برای اینکه حالا چرا مثلاً غذا را یک مقدار دیرتر حاضر کرد یا غذا یک مقدار شور شد یا تلخ شد این کارها جزء منکرات نیست تا اینکه شوهر بتواند زن را بزند، آنجا که خلاف شرع کرده است. خب، اگر خلاف شرع کرد کسی بالأخره باید نهی از منکر بکند یا نه؟ شایستهترین شخص برای امر به معروف و نهی از منکر برای زن، همان شوهر اوست و این مراحل سهگانه موعظه و اظهار انزجار و بعد تأدیب بدنی، این مراحل امر به معروف و نهی از منکر است.
در کتابهای فقهی حتی در زمان غیبت، برای مرد حق اقامه حدود را نسبت به زن دادهاند که حدود الهی را مرد میتواند نسبت به زن خود اعمال بکند . البته باید عالم به احکام باشد، عادل باشد، این شرایط را داشته باشد دیگر و از آیه بعد هم که فرمود: ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما﴾ معلوم میشود که این درباره زن و شوهر است، نه درباره مطلق زن و مرد. ولی ایشان میفرمایند که یعنی سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) که هیچکدام از این قرینهها، نشانه مقید بودن صدر آیه نیست، بلکه صدر آیه، مطلق است و اینها فروعات آن صدرند2 ولی ظاهراً اینچنین نیست. به هر تقدیر، شأن نزول همان است که زمخشری نقل کرد3، مرحوم شیخ در تبیان نقل کرد4، بعد مرحوم امینالاسلام هم در مجمع ذکر کرد5، مرحوم طبرسی در مجمع وقتی وارد بحث میشود، میفرماید که خداوند چون فضیلت مردها را بر زنها مشخص کرده است، الآن دارد ولایت آنها را ذکر میکند6، در حالی که تاکنون سخن از فضیلت مرد بر زن نبود، اگر مسئله میراث بود که مشخص شد ارث، گاهی ارث زن دو برابر ارث مرد است، گاهی ارث زن برابر ارث مرد است، گاهی هم ارث مرد، دو برابر ارث زن است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، در حقیقت آن وقت هم بحث شد فعلاً آنچه در خارج این مال، براساس همان تقسیم میشود و به دست آنها میرسد، در حقیقت به دست دختر دو برابر پسر میرسد یعنی اگر کسی بمیرد و فرزندان او قبلاً مرده باشند و جز، نوه دختری و پسری چیزی نداشته باشد، آنچه در خارج براساس آن، این اموال جدّ تقسیم میشود این است که این نوهها هر کدام نصیب من یتقرب را میبرند؛ نوههای دختری یک برابر میبرند، نوههای پسری دو برابر. حالا اگر آن نوههای پسری، دختر بودند و نوههای دختری، پسر بودند در خارج، مال جدّ وقتی تقسیم میشود به این دخترها دو برابر آن پسرها میرسد، این حکم خارجی است دیگر، هم مروی است هم مفتی به2 است.
ارتباط متقابل زن و مرد در خانواده
حالا فرمود: ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ در بحثهای قبل هم اشاره شد که بحث زن و مرد در جامعه، غیر از بحث زن و مرد در داخله منزل و خانواده است. در داخله منزل و خانواده گاهی زن قیّم مرد است، گاهی مرد قیّم زن است. حالا در داخل خانواده، مادری است و فرزندانی، فرزندان او هم متأهلاند و معیل و این فرزندان متأهل و معیل هم هر کدام دارای فضیلتهای علمیاند، بعضی مجتهداند، بعضی طبیباند، بعضی متخصصاند، بعضی کاسب و کارگرند، آیا باید از مادر اطاعت کنند یا نه؟ آیا عقوق و عصیان مادر حرام است یا نه؟ خلاصه باید مطیع فرمان مادر باشند یا نه؟ در داخله خانواده گاهی زن فرمانرواست، گاهی مرد فرمانرواست، این زن و شوهر است.
وجوب حَفض جناح نسبت به والدین
اما اگر فرمود: ﴿وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾ ؛ وقتی به انسانها میگوید شما در برابر پدر و مادر خفض جناح کنید، به آنها اف نگویید، حق ندارید عقوق فراهم بکنید، عصیان فراهم بکنید یعنی اطاعت مادر واجب، اطاعت پدر واجب. حالا اگر پدر مُرد و مادر ماند و بزرگ این خانواده مادر شد ـ چه اینکه اینگونه از خانوادهها، در جامعه کم نیستند ـ آیا اطاعت آن مادر بر همه این فرزندان، چه دختر چه پسر واجب است یا نه؟ حالا اگر این شخص بگوید حالا من مجتهدم یا من مرجع تقلیدم، من نباید حرف مادرم را گوش بدهم، مادر اگر به این مجتهد گفت من راضی نیستم شما این مسافرت را بروید و من میرنجم خب، بر او حرام است.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، پس در داخله خانواده، در داخله خانواده گاهی زن قیّم است، گاهی مرد قیّم است. غرض در داخله خانواده یک حکم است، در فضای جامعه حکم دیگر. در فضای جامعه برای مرد در مقابل زن هیچ قیمومیتی و ولایتی نیست. در داخله خانواده گاهی زن قیّم است، گاهی مرد قیّم است. آنجا که مرد قیّم است یعنی شوهر نسبت به زن خود قیّم است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر یعنی زن و شوهر، برای اینکه مسئله نشوز مطرح است و مسئله شقاق. نشوز و شقاق دو حکم فقهی است برای زن و شوهر، اینکه ناشزه میشود یا گرفتار شقاق میشوند، این حکمی است برای زن و شوهر. آن هم که فرمود: ﴿وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾ این در داخله خانواده است، در فضای جامعه هیچ حقی مرد بر زن یا زن بر مرد ندارد، در جامعه، مرد از آن جهت که مرد است، قیّم زن باشد.
دخیل نبودن جنسیت در کسب تقرب الهی
حالا کسی ولیّ جامعه شد، این کسی که ولیّ جامعه است، این کسی که مسئول جامعه است، اطاعت او برای حفظ نظم واجب است؛ اما این به آن معنا نیست که این اقرب عندالله است. ممکن است مولّی علیهای اعلم باشد و اتقی و اقرب الی الله باشد. برای نظم جامعه یک نفر، مسئول لازم است و چون کار اجرایی است، در صلاحیت مرد است نه در صلاحیت زن. صرف اینکه کسی مرد است، صرف اینکه کسی زن است، کسی مقرّب باشد برای اینکه مرد است، اینچنین نیست. پس بحثهای اجرایی فضایش جداست، بحثهای معنوی و قرب الی الله و کمالات حسابش جداست. در بحثهای کمال الی الله، نه در داخله منزل نه در داخله جامعه، هیچ دلیلی نیست که صرف ذکورت، دلیل تقرب الی الله باشد و أنوثت، دلیل بُعد عن الله باشد. این قرب الی الله که کمال اساسی برای اوست، این به معرفت و تقوا وابسته است، چه در جامعه و چه در داخله منزل.
تفاضل زن و مرد در امور اجرایی نسبت به هم
اما میماند مسئله مدیریت و کارهای اجرایی، از این جهت در داخله منزل یک حُکم است، در داخله جامعه حکم دیگر. در داخله منزل گاهی فرمان، فرمان زن است، مثل مادر. گاهی فرمان، فرمان مرد است، مثل شوهر. در داخله جامعه هم آن که زعیم جامعه است، مسئول جامعه است باید از او اطاعت کرد، نه معنایش این است که آن کسی مسئول جامعه است این اقرب الی الله است، نه این مدیرتر است و مدبرتر است [و] بهتر میتواند جامعه را اداره کند، این یک وظیفه است. در همان جامعه هم ممکن است بعضی از مولّی علیهها اعلم باشند و اتقی باشند و اقرب الی الله باشند. کارهای اجرایی را هرگز با کمالات معنوی ما نباید دو بحث را یکجا طرح بکنیم، کارهای اجرایی به عهده مرد است، آن هم معلوم نیست که کارهای اجرایی زن را زن نتواند به عهده بگیرد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چون کارهای اجرایی قوت بدنی میخواهد، تماس میخواهد، حق ارتباط میخواهد [و] مرد در اینکه این اوصاف را دارد تردیدی در او نیست.
پرسش:...
پاسخ: آن ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد، آن هم زن و شوهر هست، نه زن در مقابل مرد.
پرسش:...
پاسخ: تفاوت الی الله را؟ بله، کاملاً نفی میکنیم. کارهای اجرایی بله کاملاً متفاوتاند؛ اما این فخر نمیآورد
مشروط نبودن کمالان انسانی به ذکورت وانوثت
ارتباط عبد و مولا را کسی بخواهد بسنجد هیچ کمالی از کمالات انسانی نه مشروط به ذکورت است، نه ممنوع به انوثت، از اول تا آخر دین. در ادیان هند و غیر هند این حرفها بود که کمالی داشته باشیم که قرب الی الله بیاورد و این قرب الی الله، مشروط به ذکورت باشد یا ممنوع به انوثت، این اصلاً نیست. میماند کارهای اجرایی، کارهای اجرایی که فخر نمیآورد. البته خیلی از کارهاست که مردها بهتر انجام میدهند، چه اینکه خیلی از کارهاست که زنها بهتر انجام میدهند. حتی آنهایی هم که افراط کردند و زنها را بیبند و بار، بار آوردند و همه امکانات را در اختیارشان گذاشتند، موفق نشدند، دیدند که زن نمیتواند کشور را خوب اداره کند، زن نمیتواند فرمانروایی جنگ و فرماندهی جنگ را به عهده بگیرد. در همان کشورهای بیبند و بار و رها که تجربههای زیادی را پشتسر گذاشتند، دیدند که از زن، فرماندهی جنگ، کار قضا، رهبری جامعه ساخته نیست، اینها که فضیلت نیست، اینها وظیفه است.
پرسش:...
پاسخ: نه، کارهای اجرایی وظیفه است نه قرب الی الله. عمده، آن قرب الی الله است. در قرب الی الله که اساس تعلیم انبیا همان تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه است، بین زن و مرد فرقی نیست. کارهای اجرایی را هم اسلام تقسیم کرد، حالا اگر گفتن امامت نکنید یعنی حتی زن، امام جماعت زنها هم نشود. اگر گفتند مرجعیت که دلیلی هم نبود، برای زن نیست یعنی حتی زن مرجع تقلید زنان هم نشود، اینکه نیست. زن ممکن است مرجع تقلید تربیت بکند که شاگردان او بشوند مرجع تقلید، زن ممکن است که در دانشکده حقوق تدریس بکند که شاگردان او بشوند قاضی و خودش قضا نکند. آن علم و معرفت که معیار کمال است زن دارد، کارهای اجرایی بزن و بگیر و ببند و اعدام کن و زندان ببر را مرد، به عهده بگیرد.
پرسش:...
پاسخ:
معیار انسانیت بودن عقل در فرهنگ وحی
عقلی که «عُبد به الرحمن و اکْتُسِبَ به الجِنان» این معیار انسانیت است و ذات اقدس الهی کسی که این را دارد، او را انسان میداند. اگر این را نداشته باشد، او را ﴿کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾2 میشمارد. الآن خیلی از اندیشهوران غرب هم که در ساختن صنایع و تکنیک تخریبی و آدمکشی خیلی هوشمندند، اما اینها در فرهنگ وحی ﴿کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هستند. معیار انسانیت هر انسان همان «ما عُبدَ به الرحمن و اکْتُسِبَ به الجِنان» است، انسان این است، اگر فضای بازی باشد، امکانات را به هر دو گروه بدهند، آنگاه معلوم میشود چه کسی مقربتر است. کارهای اجرایی را تقسیم میکنند، بحث تن و بدن را که به معیار نمیآورند؛ چرا دیه زن کمتر است؟ اینها دهها بار گفته شد، برای کلاب دیه است سگ، دیه دارد3 دیه، نشانه ارزش نیست. اگر برای سگ، قیمتی گذاشتند آن قیمت، در مرگ سگ دخیل نیست. حالا اگر سگی با تصادفی اتومبیلی کشته شد باید دیه او را بپردازد. دیه، کاری به تن دارد. همین دینی که میگوید ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾4 اگر «اتقی الناس و اعلم الناس و اشرف الناس» خطأً کشته شد، با «اجهل الناس» کشته شد، دیه هر دو یکی است. دیه، که معیار ارزش نیست. حالا اگر مرجعی خطأً کشته شد با یکی از مقلدین ساده او خطأً کشته شد دیه، مگر فرق میکند. اینها را نباید به حساب انسانیت انسان آورد. تن، قصاص دیه امثالذلک اینها به مسائل مادی و بدنی برمیگردد، زن البته در تولید مال، مثل مرد نیست، کارهای اقتصادی مرد قویتر است، لذا قصاص او دیه او حکم دیگری دارد. شما دور بحث را خط بکشید که ببینید این منطقیها که گفتند اول، خوب منطق بخوانید برای آن است که انسان بحث «ماهو» را از «هل هو» از «لِمَ هو» از «کم هو» جدا کند. بعدها در کتابهای دیگر زحمت کشیدند که اول، محل نزاع را مشخص کردند که محل نزاع کجاست و چیست. سخن در تن نیست [بلکه] سخن در انسانیت است که «ما به یتقرب العبد من المولی» که آن مهم است. آیا در این فضایل،در این معارف، در این کمالات که انسانیت هر انسان به او بسته است، بین زن و مرد فرق است یا نه؟ کارهای اجرایی را تقسیم کردند، حالا هرکسی در کار خود با خلوصتر بود موفقتر است. ممکن است مردی را ریاست یک فلات وسیعی بدهند و او مخلصاً کار نکند، زنی هم در خانه مشغول پرورش فرزندان باشد مخلصاً کار کند، مردم راحتاند ملائکه هم راحتاند، این مربوط به خلوص هرکسی است در کار خود. سرّ اینکه شعاع کار مرد بیشتر از شعاع کار زن است، دلیل فضیلت نیست. مثل اینکه دیگران گفتند: ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثاثًا وَ رِءْیًا﴾ سخن در تقسیم کارهای اجرایی نیست، سخن در این است که آیا در انسانیت انسان که قرب بنده به ساحت قدس مولاست، بین زن و مرد فرق است یا نه؟ هیچ فرقی نیست، همه علوم و معارف در اختیار زنها و مردهاست، این علوم و معارف را زن و مرد هر کسی بهتر یاد گرفت، با اخلاص یاد گرفت، با اخلاص عمل کرد و منتشر کرد، اقرب الی الله است.
مبانی تربیت و تقسیم کار زن و مرد در اجتماع
هرکسی در کار خود مخلصتر بود، مؤیدتر است. کارهایی که ارتباط با دیگران دارد خب، اینجا مرد به دو دلیل اصلح از زن است: هم به دلیل توانمندی بدنی؛ هم برای اینکه میتواند با همه مردم تماس بگیرد. اما اینکه باید روبگیرد ﴿فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾ به دو دلیل ضعیفتر است: یکی ناتوانی بدنی؛ یکی [اینکه] باید روبگیرد اما این معنایش این نیست که کارهایی که به عهده اوست، اگر این کارهایی که به عهده اوست او مخلصاً انجام بدهد، ثواب مرد را ندارد. این دینی که دستور داده است اگر توانستهاید زنها را طوری تربیت کنید که غیر از شوهرهای خود با هیچ مردی تماس نگیرد که در بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) هست، در بیان دیگر هست، این معنایش این است که زن را در یک خانه محصور کنید که او محتاج به هیچ کار نباشد یا معنایش این است که زنها را طوری تربیت کنید که مشکلات خودشان را حل بکنند. دین از طرفی زیارت اعتاب مقدسه و برای زن و مرد مستحب کرده زیارت بیت الله را بر زن، واجب کرده. خب، این زنی که بخواهد مسافرت بکند باید دهها کار اجرایی را انجام بدهد، همه این کارها را باید زنهای دیگر برای او انجام بدهند یا مرد انجام بدهد. اگر معاینه پزشکی را یک زن بکند بهتر است یا یک مرد؟ پس باید در جامعه زنانی باشند که همه احتیاجات زنان را انجام بدهند، اینجاست که میشود گفت حضرت فرمود زن، غیر از شوهر خود با هیچ نامحرمی تماس نگیرد2، نه معنایش این است که زن در خانه بنشیند فقط شوهرش را ببیند یعنی هیچ سفر نکند، از آن طرف هم سفر بیت الله بر او واجب باشد.
تحلیل بیان (الرجال قوّامون علی النساء)
خب ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ به چند دلیل؟ به دو دلیل: یکی ﴿بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ نفرمود «بما فضلهم علیهن»، برای اینکه همه مردها برهمه زنها اینچنین نیستند ﴿بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ که منظور از این بعض، همان رجال است که مفضلاند، آن بعض دیگر که مفضل علیهاند زنها هستند. خب، این «باء» «باء» تعلیلیه است یعنی خدا تفضیل دارد حالا اگر زن و شوهری اینچنین نبودند؛ هوش زنی بیشتر بود، درک زنی بیشتر بود باز هم اینچنین است، بازهم ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ است؟ آیا این قوّام بودن، نظیر رمی جمره یک تعبد محض است یا معلل است؟ درباره رمی جمره فرمود شما باید آن تل را رمی کنید، یک تعبد محض است؛ اما اینجا خودش تعلیل فرمود، فرمود: ﴿بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ اگر قدرت اداره باشد، مدیریت داخلی باشد، هوش اجتماعی باشد، اگر زنی بیش از مرد بود، باز هم اینجا ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ یا آن ﴿الرِّجالُ﴾ای که ﴿قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ﴾ هستند، به سبب این تفضیل است که اگر جای این تفضیل نبود قیمومیت نیست این (یک)، ﴿وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ﴾ برای اینکه وقتی کل هزینه منزل را مرد اداره میکند خب، او مسئول است، او مدیر داخلی است، قیّم اوست. حالا اگر زنی در اثر ارث یا کار شخصی مرد را اداره کرد، باز هم اینجا مرد، قیّم بر زن هست؟ میماند انجام دادن آن احکامی که ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ او را هم مشخص فرمود در سورهٴ «بقره» که بعضی از حقوق است برای زن، بعضی از حقوق است برای مرد، به مردها فرمود: ﴿وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ﴾ اگر اینها وظایفی دارند، حقوقی هم دارند؛ منتها مدیر داخلی مرد است که ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ این درجهٴ اجرایی است، نه درجهٴ فضیلتی. به این دو دلیل، مرد منزل، قیّم بر زن است ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْض﴾ در کارهای مدیریت، ﴿وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ ٍ﴾ در مسائل اقتصادی؛ اما در معنویات چطور؟ فرمود معنویات این طور نیست ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ﴾ آنگاه شروع کرد از معنویات زن سخن گفتن که مبادا شوهرها با شنیدن این تعبیر قیّم بودن، اشتباه بکنند، خیال بکنند که مدیر داخلی بودن هم قرب الی الله میآورد، نه مدیر داخلی بودن یک سمت است، ارتباط بنده با خالقاش حساب دیگر است.
در کارهای اجرایی، در تأمین شئون منزل، مدیر داخلی مرد است؛ اما زنهایی که مؤمنه¬اند، صالحه هستند، مطیعاند [و] دائماً در اطاعت حقاند، از آنها به عظمت نام میبرد ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾، «قنوت» همان دوام بر اطاعت است ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ﴾ اینها آبروی مرد را هم حفظ میکنند، اسرار مرد را هم حفظ میکنند، اموال مرد را هم حفظ میکنند. خب، اینکه میرود به سراغ کار تمام اموال او و عرض او و شئون او را چه کسی حفظ میکند هم اسرار او را حفظ میکند هم اموال او را در غیب حفظ میکند: ﴿حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ﴾ آبروی مرد را زن حفظ میکند. پس نه تنها در غیاب او مال او را حفظ میکند «حافظات فی الغیب» نیست [بلکه] ﴿حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ﴾ است یعنی آن عِرض او، آن آبروی او، اسرار او را حفظ میکند و اگر بنا شد که زنها بگویند آنچه را که از مردها میبینند، آنگاه آبروی مردها چه میشد. پس ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ﴾ یعنی «دائماتٌ علی المتابعه و اطاعه» ﴿حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ﴾ یعنی «بما حفظهن الله» یعنی «بحفظ الله ایاهن» که این «باء» هم «باء» سببیه است «ما» هم «ما» مصدریه است یعنی به سبب اینکه خدا اینها را حفظ کرده است، اینها حافظ اسرار منزلاند، این برای صالحات.
نشوز زن و احکام مربوط به آن
حالا اگر زنی آمد و به اصول خانوادگی احترام نگذاشت، اینجا چه کار باید کرد. یک وقت است که مرد هم اینچنین است که هر دو گرفتار ناسازگاریاند، آن مسئله شقاق است که در آیه بعد مطرح است. یک وقت است که تمرد، یک جانبه است نه دوجانبه؛ مرد برابر وظیفهاش حرکت میکند، زن ناسازگاری دارد، اینجا مسئله نشوز است. نشوز ناسازگاری زن است، شقاق ناسازگاری طرفین. اصل نشوز، آن برجستگی است یعنی مثلاً تل و تپه را میگویند «ناشز» کسی هم که دارد برمیخیزد میگویند «ینشز» در اوایل اسلام خب، مجلس رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خالی بود، اواخر یا اواسط، کم کم جمعیت طوری شد که برای افراد تازه وارد جا نبود. در سورهٴ «مجادله» فرمود وقتی کسی تازه به مجلس شما آمد، شما که چهار زانو نشستید دو زانو بنشینید، جمعتر بنشینید، جا بدهید به تازه وارد. اگر این هم کافی نبود ﴿وَ إِذا قیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا﴾ ؛ اگر به شما گفتند شما بلند شوید، حالا که شما گوش دادید، کسی که تازه وارد شده است او گوش بدهد، شما بلند شوید. این برخاستن را میگویند «نشوز» این کسی که پرخاش میکند، برجستگی نشان میدهد، تمکین نمیکند، خضوع در برابر قانون نمیکند نشوز دارد، این حالت را میگویند حالت نشوز. فرمود که اگر شما نشانههای نشوز و ناسازگاری را دیدید، این نشانههای معصیت است، برای اینکه مرد برابر ﴿وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ دارد به وظیفه عمل میکند و زن به وظیفه عمل نمیکند، بیگانه بیاید اینجا امر به معروف و نهی از منکر بکند یا خود شوهر. این کار حرام را چه کسی باید جلوگیری بکند، شخص ثالث بیاید یا شایستهترین فرد برای امر به معروف و نهی از منکر خود شوهر است. فرمود وقتی دیدید او دارد خلاف شرع میکند، علایماش که پیدا شد، موعظه کنید: ﴿وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ﴾؛ موعظه کنید. اگر دیدید نه، این موعظه اثر نکرد و آنچه را که میترسیدید، کم کم دارد عملی میشود
﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ﴾؛ خوابگاهتان را جدا کنید، قهر کنید به اصطلاح که با این آزموده بشود که آیا او واقعاً به دیگری دل بسته است یا به شما دل بسته است. اگر به شما دل بسته است، مضجعتان را رها نمیکند. حالا در یک مضجع است، طبق بیان حضرت امام باقر(سلام الله علیه) که فرمود: «ان یحول ظَهرَه الیها»2؛ در یک مضجع پشت کند به او یا در دو مضجع بخوابند، در یک اتاق یا در دو اتاق بخوابند، به هر تقدیر از او فاصله میگیرد. اگر دید نه، آنچه را که میترسید، عملی شد و علنی؛ نه موعظه اثر کرد، نه قهر کردن اثر کرد این گناه، علنی شد، آنگاه نوبت زدن است. زدن است نه برای اینکه چرا مهمان را پذیرایی نکردی یا چرا جارو نکردی یا چرا رختخوابها را جمع نکردی؟ اینها که به عهده زن نیست اصلاً، اگر مرد این کارها را بکند که خلاف شرع کرده است، چه توقعی دارد که او برایش آشپزی کند، او برایش جارو کند و در برابر همه اینها حق اجرت المثل دارد دیگر. من مهمان داشتم چرا غذا را دیر حاضر کردی یا چرا غذا حاضر نکردی، اصلاً برای زن واجب نیست.
لزوم حفظ مراتب در اجرای حکم نشوز
در آن احکامی که امتثالاش بر زن واجب است، حالا اگر زن بخواهد معصیت کند، دیگری بیاید او را نهی از منکر کند یا نه، شوهرش نهی از منکر بکند. این به آن معنا نیست که در غیر اموری که امتثال آن امور بر زن واجب است، مرد حق دارد او را تنبیه بکند. گرچه «واو» برای مطلق جمع است؛ نفرمود «عظوهن فاهجروهن فاضربوهن یا ثم اضربوهن» ولی تناسب حکم و موضوع، نشان میدهد که این ترتیب ذکری، ترتیب واقعی است؛ از خفیف به ثقیل و از ثقیل به اثقل، برای اینکه این خلاف شرع باید برطرف بشود. پس ﴿وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ﴾ وقتی که میترسید خوف عقلایی هست، نشانههای معصیت هست، او را موعظه کنید که اولین راه نهی از منکر است. حالا ﴿فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ﴾ اگر در همان بار اول اطاعت کردند، دیگر به نوبت دوم نمیرسد و مرحله دوم اطاعت کردند، نوبت به مرحله سوم نمیرسد. در مرحله سوم با زدن، اطاعت کردند، دیگر به رخ آنها نکشید که سوابق کذایی داشتی ﴿فَإنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً﴾ چرا؟ چون خدا علی کبیر است. خدایی که علی کبیر است با شما چه رفتاری میکند، شما اگر بد کردید خدا موعظه کرد و شما هدایت شدید، دیگر کاری به شما ندارد. یا خیلی تعدی کردید خدا تنبیهتان کرد بعد متنبه شدید، بعد دیگر کاری به شما ندارد. اگر خدای علی کبیر با شما اینگونه حسن رفتار را دارد با همه قدرتی که دارد، شما با همه ضعفی که دارید نباید نسبت به زیردستتان بیش از این باشید. خب، بنابراین مسئله، مسئله زن و شوهر است، نه زن و مرد این (یک) و قیمومیت هم معلل است به دو علت، نه یک امر تعبدی محض باشد. صرف اینکه این شخص مذکر است، قیّم باشد، در حالی که هزینه منزل را آن همسرش یا از ارث خود یا از کسب خود یا از حقوق کارگری خود تأمین میکند. یا اینکه مدیریت آن زن خیلی قویتر از مدیریت این مرد است، صرف اینکه مذکر است قیّم باشد، اینچنین نیست. اگر زن دارد معصیت کند، خب شایستهترین شخص برای امر به معروف و نهی از منکر در اجرای مراحل سهگانه، همان شوهر است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: اینکه کمال نیست. کمال، در این نیست که کسی قدرت بازوهای او بیشتر باشد. اگر بتواند خب بر او هم جایز است، بلکه واجب است، نهی از منکر اینچنین نیست که زن نتواند نسبت به مرد نهی از منکر بکند، اینهم است. حالا چون غالباً این زورمندتر است، عمل به دست اوست وگرنه حکم شرعی و مسئله شرعی که روشن است. حالا اگر مرد دارد خلاف شرع میکند، زن چون زن است، حق نهی از منکر ندارد؟
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، هر جایی که دیگران دارند اینها هم دارند، منتها بخش سوم نهی از منکر، چون جنبه حکومتی او قویتر است، او را دادند به دست حکومت وگرنه جنبه موعظه، آنهایی هم که میگویند نهی از منکر تا مرحله ضرب و شتم در اختیار توده مردم است، در اینجا فرقی بین زن و مرد نیست؛ گفتند همین که زن است نمیتواند نهی از منکر بکند، اینچنین نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه «حافظات لأموالهم فی الغیب»، نه «حافظات فی الغیب» نیست. حالا میرسیم به خواست خدا به بعضی از روایاتی که گفتند کدام زن بهترین زنهاست برای اداره منزل؟ گفتند زنی که شوهر خود را در غیاب او حفظ بکند یعنی آمالاش را آبرویش را، اموالاش را حفظ بکند . این «حافظات فی الغیب» است، برابر آن روایت، نه ﴿حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ﴾ این آیه دارد که اینها غیب را حفظ میکنند یعنی آبروی مرد را حفظ میکنند؛ کاری که مرد اگر دیگران بفهمند شرمنده میشود، زنش برای دیگران نمیگوید، آبروی او را حفظ میکند ﴿حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ﴾ نه «حافظات فی الغیب». این «حافظات فی الغیب» یک کمال دیگری است که روایت، برای زن ذکر فرمود که زن، در غیاب شوهر بچههای او را خوب نگهداری میکند، اموال او را کاملاً حفظ میکند، حیثیت و شخصیت او را در غیاب او حفظ میکند؛ اما این ﴿حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ﴾یعنی «حافظات للاسرار الغائبه» این فضیلت زن است. پس ﴿فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ﴾ «بحفظ الله» به برکت حفظ الهی، زن به اینجا رسیده است که آبروی مرد را حفظ میکند؛ اما اگر دارد خلاف شرع میکند، شایستهترین شخص برای نهی از منکر، مرد است، حالا تتمهاش برای بحث بعد به خواست خدا.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است