- 762
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 33 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 33 سوره نساء"
- اشتراک در عقیده یکی از معانی «ولاء» در قرآن؛
- ولای در ارث معنی دیگر «ولاء» ومراد آیه 33؛
- معنای مختار از «و لکلِّ جعلنا موالی» در آیه محل بحث.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهیدًا﴿33﴾
اشتراک در عقیده یکی از معانی «ولاء» در قرآن
کلمه «ولیّ» و «مولیٰ» که در چند مورد قرآن کریم به کار رفت دارای مصادیق گوناگونی است یک مصداق «مولیٰ» و«ولیّ» و «ولاء» همان اشتراک در عقیده، اشتراک در دین و آیین، در فکر و اندیشه و مانند آن است. مصداق دیگرش جایی است که حکم فقهی و حقوقی هم بر او مترتب است؛ اما آن مورد اول که «ولاء» به معنای اشتراک در عقیده، اشتراک در اندیشه و فکر، اشتراک در نصرت و یاری یکدیگر به کار رفت، این چه درباره مؤمنین چه درباره ظالمین، هر دو گروه به کار رفت. در سورهٴ «جاثیه» آیهٴ نوزده اینچنین آمده است که ﴿وَ إِنَّ الظّالِمینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ اللّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقینَ﴾؛ ظالمین ناصر یکدیگرند ولی خدا ناصر متقیان است. در این آیه که فرمود ظالمین، اولیای یکدیگرند یعنی از نظر عقیده و فکر همتای هماند، از نظر تقویت و تأیید و نصرت و مساعدت هم شریک هم. چه اینکه مشابه این تعبیر درباره مؤمنین هم آمده است؛ در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 71 این است که ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ که اینها ولیّ یکدیگرند، مولای یکدیگرند، ولای اعتقادی دارند و نصرت و مساعدت فکری و دینی دارند، لذا ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾.
به همین معنا که «ولاء» به معنای اشتراک در دین باشد، در سورهٴ «احزاب» آیهٴ پنج به کار رفت. وقتی که فرمود در آیهٴ چهار سورهٴ «احزاب» فرمود که ﴿ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ﴾؛ فرزند خواندهها را خدا پسر شما نمیداند، گرچه شما تبنّی کردهاید و کسی را به عنوان ابن و فرزند اتخاذ کردهاید ولی این تبنّی و فرزند خواندن در اسلام ممضٰی نیست، بلکه فرزندها را باید به پدرهای آنها اسناد داد، بعد از اینکه فرمود: ﴿وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ﴾، آنگاه در آیهٴ بعد یعنی آیه پنج [سوره «احزاب»] فرمود: ﴿ادْعُوهُمْ ِلآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللّهِ﴾، سپس فرمود: ﴿فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ﴾؛ اگر اینها پدرانشان روشن نیست ولی در حوزه اسلامی زندگی میکنند ﴿فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالیکُمْ﴾؛ اینها برادران دینی شمایند و اولیای دینی شمایند ﴿فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالیکُمْ﴾ یعنی «فاخوانکم و موالیکم فی الدین» خب، اینجا <ولاء» همان شرکت در دین است و نصرت یکدیگر است در مسائل دینی.
ولای در ارث معنی دیگر «ولاء» و مراد آیه33
اما آن مورد دوم که «ولاء» به معنای ارثبر، «مولیٰ» یعنی وارث و کسی که حکم حقوقی و فقهی بر او مترتب است، نظیر آنچه در آیه پنج سورهٴ «مریم» استعمال شد که فرمود: ﴿وَ إِنّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائی﴾ اینجا «موالی» یعنی وارثانی که بعد از من ولای ارث دارند که این یک حکم حقوقی بر او مترتب است. چه اینکه در سورهٴ «اسراء» این است که ﴿وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانًا فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُورًا﴾ که منظور از این ولیّ همان «مولیٰ» است و همان وارث است و همان کسی است که اثر فقهی و حقوقی بر او مترتب است. پس «مولیٰ» گاهی به معنای شریک در اعتقاد و یاور در اندیشه و فکر است، گاهی هم به معنای وارث است که اثر حقوقی و فقهی بر او مترتب است.
آیهٴ محلّ بحث که فرمود: ﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ﴾ نظیر همان موالی است که درآیهٴ سورهٴ «مریم» به کار رفت: ﴿وَ إِنّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائی﴾ ، «موالی» یعنی وارثانی که ولای ارث دارند [و] اثر حقوقی برآنها مترتب است.
معنای مختار از «و لکلِّ جعلنا موالی» در آیه محل بحث
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ﴾ مضاف الیه کلّ چیست؟ یعنی برای هر میت و متوفایی ما موالی قرار دادیم یا برای هر چیزی موالی قرار دادیم که زمخشری این احتمال را هم دادند یعنی «لکل شئ» که به ارث برگردد یا نه، برای هر انسانی خواه وارث باشد خواه مورِّث یعنی «لکل میّتٍ» که موّرث است ما موالی قرار دایم یا «لکل شیءٍ» که میراث است ما موالّی قرار دادیم یا نه «لکل انسان»، کاری به میت و شئ ندارد، شئ مقدّر نیست یعنی «لکل انسان ایها الناس»؛ برای هر کسی ما موالی قرار دادیم که این اولی و اقرب هست، نه «لکل شیء» و نه «لکل میتٍ» و «لکل انسان منکم ایها الناس» و «لکل واحد منکم ایها الناس» ﴿جَعَلْنا مَوالِیَ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾، این هم دو مطلب.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، میگویند «لکل مال موالی» که اینها موالی مال که نیستند [بلکه] موالی شخصاند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ولیّ اگر بگویند احیاناً ممکن است؛ امّا موالی که در سورهٴ «مریم» به کار رفت «موالیٰ» به میت اسناد داده میشود، به مورث ﴿وَ إِنّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائی﴾ که اینها موالیاند.
پرسش:...
پاسخ: حالا و «لکل انسان» که جامع همه اینهاست «و لکل واحد ایها الناس جعلنا موالی».
متوجه بودن خطاب«فأتوهم نصیبهم» به امت اسلامی
پرسش:...
پاسخ: مولای وارث، خطاب به اینهاست. آنکه مرده است که فعلاً مخاطب نیست تا تکلیف ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ متوجه او باشد. خطاب، صدر و ساقهاش باید هماهنگ باشد؛ اگر سخن در این است که ما برای هر مردهای موالی قرار دادیم، آن وقت ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ مخاطبی ندارد و اما اگر گفته شود «ایها الناس جعلنا لکل منکم موالی» این خطاب به امت اسلامی است، به جامعه بشری است که ما برای همه شما موالی قرار دادیم که ارثبرند و ارثهای اینها را به اینها عطا کنید، آن وقت چون خطاب به جامعه انسانی است، مخاطب خود را پیدا میکند. معنایش این نیست که اگر شما مُردید، حق ورثه را بدهید، این دیگر وقتی انسانی که مُرد مکلف نیست، مخاطب نیست. پس طرزی صدر آیه باید معنا بشود که تا پایان این انسجام، محفوظ بماند «و لکل یعنی لکل واحد منکم ایها الناس جعلنا موالی» حقوق این موالی را بدهید، آن وقت این صدر و ذیل آیه هماهنگ میشود.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چون این جمع است، نه اینکه یک لفظ در چند معنا به کار رفت. خطاب به امت اسلام، به جامعه انسانی است. خطاب به جامعه انسانی است یعنی «لکل واحد مولیٰ» است، شما حقوق این موالی را بدهید، آن موالی چه کسانیاند؟ بعد مشخص میکند یا مورثان چه کسانیاند؟ آنها را بعد مشخص میکند.
تبیین معنای مختار و تحلیل آن
پس «ولکل واحد منکم ایها الناس جعلنا موالی» این موالی، از چه سهم میبرند؟ این موالی ﴿مِمّا تَرَکَ﴾حالا یا این ولایتشان از ما ترک نشأت میگیرد یا نه، اینها «یرثون مما ترک» اگر آنچه مقدر است این باشد که «و لکلٍّ جعلنا موالی یرثون مما ترک» یعنی «مما ترک المیت» که در اینگونه از موارد، چون معلوم است و «حذف ما یذکر منه جائز». در نوع موارد، مشابهاش را داشتیم که معلوم است که منظور، میت وقتی مالی را گذاشت موالی، از مال آن میت ارث میبرند. یا نه «ولکل جعلنا موالی» که «یرثون مما ترک الوالدان» بنابر معنای اول، ضمیر ترک به میت برمیگردد که معلوم از سیاق است یعنی برای هر انسانی، موالی ارثبر قرار دادیم که از ترکه میت ارث میبرد. آنگاه سؤال میشود که آن موالی چه کسانیاند؟ اگر سؤال بشود که آن موالی چه کسانیاند؟ آن موالی ﴿الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾. اگر اینچنین بخوانیم باید که مما¬ترک را وقف بکنیم، دیگر الوالدان آغاز جمله است که در حقیقت، بیان آن موالی است و اگر ﴿الْوالِدانِ﴾ فاعل ﴿تَرَک﴾ باشد یعنی «لکل انسان» ما اولیای ارث¬بر قرار دادیم که این اولیا از آنچه که والدان و اقربون گذاشتهاند این موالی، ارث میبرند. این «موالی یرثون مما ترک الوالدان و الاقربون»، نظیر آنچه در اوایل همین سورهٴ «نساء» گذشت که: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾ اگر این باشد، دیگر وقف کردن لازم نیست این (یک) و ﴿الْوالِدانِ﴾ چون فاعل تَرَکَ است، اینچنین نیست که به منزله جواب سؤال مقدر باشد؛ کسی بپرسد که آن موالی کیست؟ آن وقت جواب گفته بشود که موالی ﴿الوالِدانِ و الأَقرَبُونَ﴾اند، نیازی به این تکلف هم نیست، بلکه الوالدان فاعل تَرَکَ است و معنا این است که آنچه را که والدان و اقربون ترک کردهاند، اولیای اینها ارث میبرند.
منتها مشکلی که هست این است که این ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ عطف بر والدان و الاقربون است، نه آن طوری که اکثری فرمودند که این گرچه معلوم نیست که اکثری گفته باشند ولی به اکثری اسناد داده شد که اکثر مفسرین میفرمایند که این ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ جمله استینافیه است عطف بر والدان نیست، عطف ما ترک الوالدان نیست. این ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ جمله مستقله است این ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ هم مال همینهاست یعنی ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ این جمله، مستقله است که بر جمله گذشته عطف میشود، این را به اکثری اسناد دادند. بر فرضی که اکثری اینچنین فرموده باشند ظاهراً تام نیست، زیرا این نظم و انسجام به هم میخورد، بلکه این ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ عطف است بر همان ﴿الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾ یعنی ﴿لِکُلٍّ جَعَلنَا مَوالِیَ﴾ که این موالی، ارث میبرند چیزی را که ﴿تَرَکَ الوالِدانِ و الأَقرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَت أَیمانُکُم﴾ این عطف است بر آنها. لذا ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ ضمیر ﴿فَآتُوهُمْ﴾ و ضمیر ﴿نَصیبَهُمْ﴾ این دو ضمیر مفعول، به همین موالی که ورثهاند برمیگردند یعنی حقوق این ورثه را به اینها بدهید، خواه اینها براساس نسب ارث ببرند، مثل والدان و اقربون خواه براساس سبب ارث ببرند، مثل ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ حالا این عقد أیمان به چیست [آیا] خصوص ضمان جریره است یا اعم از زوجیت و ضمان جریره و ولای امامت، بحثی است که مقداری در بحث دیروز اشاره شد. برای اینکه این انسجام، محفوظ بماند [و] این ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ هم عطف باشد بر والدان، جمله هم مستقل و مستأنفه نباشد و این دو ضمیر «هُمْ» یعنی «هُم» در ﴿آتُوهُمْ﴾ و «هُم» در ﴿نَصیبَهُمْ﴾ هر دو به این ورثه برگردد، اینچنین معنا بشود أولیٰ است و آن این است که وَ لِکُلٍّ جَعَلنا مَوالِیَ یعنی برای هر انسانی ما اولیای ارثبر که حکم حقوقی و فقهی دارند قرار دادیم که آنچه را که میت ترک کرده است، او ارث میبرند. آن موالی چه کسانیاند؟ آن موالی سه گروهاند؛ والداناند و اقربوناند و ﴿ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ که این ﴿ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ ارثبرند؛ وارثند، نه مورِّث. برای اینکه فرمود: ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾، چون ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ دارد معلوم میشود اینها ارثبرند وارثاند، نه مورِّث. وقتی اینها وارث بودند و اینها عطف شدند بر والدان و اقربون، معلوم میشوند والدان و اقربون هم ارثبرند، نه مورِّث. قهراً والدان و اقربون و ﴿ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ که ارثبرند، بیان همان موالی میشود یعنی «لکل انسان» موالی است که این موالی، ارثبرند [و] آن موالی عبارت است از والدان و اقربون ﴿ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾. ولی اگر ما مشکل این دو ضمیر را نداشته باشیم یعنی مشکل این دو ضمیر ﴿فَآتُوهُمْ﴾ و ﴿نَصیبَهُمْ﴾، این مشکل را نداشته باشیم، آن ﴿ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ بر «والدان» عطف میشود و اینها هم مورِّثاند نه وارث، آن وقت این ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ به آن ﴿مَوَالِی﴾ برمیگردد، نه به ﴿الَّذینَ﴾. اگر به ﴿الَّذینَ﴾ برنگردد [و] به آن ﴿مَوالِی﴾ برگردد قهراً معنا این میشود که ما برای هر انسانی «ایها الناس» یک سلسله اولیای ارثبر قرار دادیم که اینها یعنی این موالی و این ورثه ارث میبرند از مورثین نسبیشان، مثل والدان و اقربون از مورثین سببیشان، مثل ﴿ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ ﴿فَآتُوهُمْ﴾ یعنی «فآتُوا» آن موالی را، نصیب موالی را به موالی بدهید که این به ورثه برمیگردد «فآتُوا» این موالی را نصیبشان و نباید گفت که این لفظاً دور است، گرچه لفظاً دور است ولی معناً نزدیک است، چون نصیب ورثه را باید به ورثه داد. در اینکه این موالی به معنای ورثه است در او تردیدی نیست؛ اما ﴿الْوالِدانِ﴾، ﴿ اْلأَقْرَبُونَ﴾ ﴿الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ اینها به معنای ورثهاند یا مورِّثاند این اختلاف است. پس ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ این دو ضمیر به آن موالی برمیگردد، موالی هم یعنی ورثه، معنا این میشود که «جعلنا لکل انسان مَوالِیَ ورثةً» که این موالی و این ورثه، ارث میبرند ﴿مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ «فآتُوُا» این موالی را نصیب اینها. آن وقت این به منزله پایان فصل است که با اول فصل مطابق درمیآید. اول فصل در همین سورهٴ «نساء» آیه اینچنین بود که: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾ اینها سهم ارث از ناحیه نسب، بعد هم فرمود: ﴿وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ﴾ سهم ارث از ناحیه سبب، حالا در پایان جمعبندی میکند، میفرماید که برای هر انسانی یک ورثه است که این ورثه از مورثان سببی و نسبیشان ارث میبرند و حق این ورثه را به اینها بدهید که این دو ضمیر مفعول، به موالی برمیگردد. ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ یعنی «فآتُوُا» آن موالی را نصیب آنها را به آنها عطا بکنید.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، پس «منکم» یعنی «ایها الناس لکل واحد» آن واحد میشود میت البته. آن واحد، میت است؛ اما نه اینکه «لکل میت» یک وقت است که میگوییم «لکل شیء» یعنی «لکل مال» یک وقت میگوییم «لکل میت» که این دو احتمال را دادند. یک وقت است که میگوییم« لکل واحد منکم» آن واحد هم یقیناً در اینجا میت است؛ اما در حال حیات به او خطاب میکنند. بر فرض هم میت باشد این «منکم» باید ملحوظ باشد یعنی «لکل میت منکم، لکل واحد منکم ایها الناس» ما این را قرار دادیم.
پرسش:...
پاسخ: «آتُوا» خطاب به مسلمین است، ضمیرها به موالی برمیگردد.
پرسش:...
پاسخ: چرا دیگر این خطاب است؛ مثل ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ یعنی هر کسی مبتلا¬به حق خودش است، آن را بدهد. اینهم منحل میشود؛ خطاب به این امت اسلامی است که شما حقوق اولیا را به آنها بدهید، حالا هر کسی حق ارثبر خاص خود را باید به او تسلیم بکند.
پرسش:...
پاسخ: اما ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ میخواهد که حقوق اینها را بدهید، ما قرار دادیم؛ اما شما باید امتثال بکنید دیگر. مثل اینکه ﴿إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنینَ کِتابًا مَوْقُوتًا﴾ ، بعد میفرماید: ﴿حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ﴾ ، ﴿أَقِیمُوا الْصَّلاَةَ﴾ .
دلالت «والذین عقدت ایمانکم» به سبب ولاء در ارث
اما این ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ که خیال کردند جمله مستأنفه است، اینهم معلوم میشود که چون با گذشته باید رابطه داشته باشد و پایان بحث ارث هم هست به منزله خلاصهگیری مباحث گذشته است یک چیز جدیدی نمیتواند باشد، بلکه عصاره همان گذشتههاست. در گذشته چند عامل برای ارث ذکر شد: یکی سببی بود؛ یکی مصاحره بود؛ یکی نسبی بود و مانند آن. آنها مجموعاً زیرمجموعه این دو، سه عنوان باید قرار بگیرند باید جزء اقربون باشند، جزء والدان باشند [و] جزء ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ باشند، اینچنین نیست که یک چیز جدایی باشد. پس مسئله زوجیت را هم میگیرد. زوجیت یک پیوند سببی است که با عقد، قرار داده شد و از نکاح هم به عنوان اینکه به دست کسی این گره نکاح بسته است تعبیر شده. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم عُقده نکاح را یاد فرمود و هم ﴿بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ﴾ را: ﴿وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکاحِ حَتّی یَبْلُغَ الْکِتابُ أَجَلَهُ﴾، آیهٴ 235 آن بود که ﴿ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکاحِ﴾ و در آیهٴ 237 این است که ﴿إِلاّ أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ﴾. این پیمان زناشویی، یک عقد است [که] این عقد به دست شخصی معین است حالا یا زوج است یا زوجه است یا ولیّ زوجه است و مانند آن، این را میگویند عقد و گاهی تعبیر میشود به ید گاهی تعبیر میشود به یمین، برای اینکه معمولاً کارها با یمین و با دست راست انجام میگیرد. این را هم شامل میشود و معاهداتی که به عنوان ضمان جریره و امثالذلک بود چون آنهم وقتی پیمان بسته میشد دست میدادند به یکدیگر، دست راست را معمولاً به یکدیگر میدادند از او تعبیر شده است به عقد یمین. پس چه بگویند عقد الید، چه بگویند عقد الیمین این گونه از پیمانهای زوجیت، پیمانهای ضمان جریره وامثالذلک را شامل میشود.
سبب ارث بودن ضمان جریره در نزد امامیه
مطلب بعدی آن است که گرچه از شافعی نقل شده است که ضمان جریره، سبب ارث نیست ولی نزد ما پذیرفته است [که] ضمان جریره سبب ارث هست و نسخ هم نشده، نه با این آیات سورهٴ «نساء» نسخ شد نه با آیهٴ سورهٴ «انفال» و سورهٴ «احزاب» که فرمود: ﴿ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ نسخ شد. اگر قیدی اضافه شد، شرطی اضافه شد مانعی ذکر شد این را نمیگویند نسخ، این را میگویند تقیید، تخصیص و مانند آن. ضمان جریره سبب ارث است؛ منتها قبلاً یعنی در جاهلیت صِرف این تعهد را سبب تام ارث میدانستند به مجرد مرگ طرف تعهد یک ششم مال را به هم پیمان او میدادند . اسلام آمده اصلش را امضا کرده است ولی از نظر طبقه بندی فرمود اگر طبقات سهگانه نسبی و همچنین طبقه سببی اینها نبودند، نوبت به ارث ولاء میرسد. حالا ولای عتق است، ولای ضمان جریره است و مانند آن تا برسد به ولای امامت که امام «وارث مَن لا وارثَ له» است. اگر کسی با امامش بیعت کرده است، این هم عقد یمین است. اصل این را همان طوری که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در فتح مکه امضا فرمودند در اسلام، ممضی است؛ منتها شرطش آن است که در رتبه بعد قرار بگیرد و آن یک ششم هم تغییر پیدا کرده است که اگر طبقات قبلی بودند که اصلاً ارث نمیبرد و اگر فاقد طبقات قبلی بودند که مال مال اوست، پس این را نمیگویند نسخ شد.
پرسش:...
پاسخ: یک ششم را میدادند به هم پیمان که میگفتند که ما تعهد میکنیم یار یکدیگر باشیم و دیه یکدیگر را به عنوان عاقله تحمل بکنیم و بعد از مرگ، از یکدیگر ارث ببریم. مسئله دیه و امثالذلک را اسلام الغا کرده است. فرمود که دیه اگر عمد و شبه عمد باشد که حکمش مشخص است، اگر خطای محض باشد که بر عاقله است عاقله هم «مَن یتقرب بالأب» هست.
پرسش:...
پاسخ: عموهای او، آن قسمت را امضا نکرده است؛ اما ارث را امضا فرمود.
تام نبودن قول فخر رازی در خصوص موالی
مطلب بعدی آن است که اینکه عدهای از اهل سنت، مثل فخررازی این موالی را به معنای «عَصَبه» یعنی بستگان مذکر پدری ذکر کردند اینهم تام نیست، چون همان طوری که «عول» ابطال شده است، تعصیب هم ابطال شده است . گرچه اینها به استناد بعضی از نصوص، تعصیب را تأسیس کردهاند ولی تام نیست. این ﴿ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ﴾ یعنی همان اولیای ارث بر، نه عَصَبه و بستگان مذکر پدری ﴿وَ لِکُلِّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾.
دریافت معنای تشریع از ظهور کلمه «جعل» در آیه محل بحث
مطلب بعدی آن است که این «جعل» اگر به معنای خلقت باشد که خب کار خداست و اما اگر به معنای تشریع باشد «کما هو الظاهر» این در ادیان قبلی یعنی در دین اسلام که انبیای قبلی آورده بودند این بود و در اسلام هم ابقا شده است. آن طوری که زکریا(سلام الله علیه) میگوید: ﴿ إِنّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائی﴾ معلوم میشود که این موالی که ارثبر بودند در دین ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) سابقه داشت، این جزء مختصات اسلام به معنای اخص نیست، برای اینکه در ادیان قبلی یا کتب آسمانی و صحف آسمانی قبلی هم بود و اسلام هم او را امضا کرده است. لذا فرمود: ﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا﴾ اگر هم چیزی را نظیر ضمان جریره دیگران تأسیس کردند و اسلام امضا کرده است باز جعل، صادق است. جعل اعم از تکوینی و تشریعی است از یک سو و اعم از تأسیسی و تنفیذی است از سوی دیگر. این ضمان جریره را که در جاهلیت تأسیس کرده بودند، بخشی از آن را اسلام امضا کرده است، این هم جعل صادق است ولو جعل تأییدی، چون اگر شارع امضا نکند که مجعول نیست و مشروع نیست و اثر حقوقی بر او بار نیست ﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾.
اما مطلب بعدی که بحث مبسوطی است که حالا این را به خواست خدا مطالعه بفرمایید، درباره مسائل زن و شوهر است، نه زن در مقابل مرد.
«و الحمد لله رب العالمین»
- اشتراک در عقیده یکی از معانی «ولاء» در قرآن؛
- ولای در ارث معنی دیگر «ولاء» ومراد آیه 33؛
- معنای مختار از «و لکلِّ جعلنا موالی» در آیه محل بحث.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهیدًا﴿33﴾
اشتراک در عقیده یکی از معانی «ولاء» در قرآن
کلمه «ولیّ» و «مولیٰ» که در چند مورد قرآن کریم به کار رفت دارای مصادیق گوناگونی است یک مصداق «مولیٰ» و«ولیّ» و «ولاء» همان اشتراک در عقیده، اشتراک در دین و آیین، در فکر و اندیشه و مانند آن است. مصداق دیگرش جایی است که حکم فقهی و حقوقی هم بر او مترتب است؛ اما آن مورد اول که «ولاء» به معنای اشتراک در عقیده، اشتراک در اندیشه و فکر، اشتراک در نصرت و یاری یکدیگر به کار رفت، این چه درباره مؤمنین چه درباره ظالمین، هر دو گروه به کار رفت. در سورهٴ «جاثیه» آیهٴ نوزده اینچنین آمده است که ﴿وَ إِنَّ الظّالِمینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ اللّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقینَ﴾؛ ظالمین ناصر یکدیگرند ولی خدا ناصر متقیان است. در این آیه که فرمود ظالمین، اولیای یکدیگرند یعنی از نظر عقیده و فکر همتای هماند، از نظر تقویت و تأیید و نصرت و مساعدت هم شریک هم. چه اینکه مشابه این تعبیر درباره مؤمنین هم آمده است؛ در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 71 این است که ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ که اینها ولیّ یکدیگرند، مولای یکدیگرند، ولای اعتقادی دارند و نصرت و مساعدت فکری و دینی دارند، لذا ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾.
به همین معنا که «ولاء» به معنای اشتراک در دین باشد، در سورهٴ «احزاب» آیهٴ پنج به کار رفت. وقتی که فرمود در آیهٴ چهار سورهٴ «احزاب» فرمود که ﴿ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ﴾؛ فرزند خواندهها را خدا پسر شما نمیداند، گرچه شما تبنّی کردهاید و کسی را به عنوان ابن و فرزند اتخاذ کردهاید ولی این تبنّی و فرزند خواندن در اسلام ممضٰی نیست، بلکه فرزندها را باید به پدرهای آنها اسناد داد، بعد از اینکه فرمود: ﴿وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ﴾، آنگاه در آیهٴ بعد یعنی آیه پنج [سوره «احزاب»] فرمود: ﴿ادْعُوهُمْ ِلآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللّهِ﴾، سپس فرمود: ﴿فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ﴾؛ اگر اینها پدرانشان روشن نیست ولی در حوزه اسلامی زندگی میکنند ﴿فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالیکُمْ﴾؛ اینها برادران دینی شمایند و اولیای دینی شمایند ﴿فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالیکُمْ﴾ یعنی «فاخوانکم و موالیکم فی الدین» خب، اینجا <ولاء» همان شرکت در دین است و نصرت یکدیگر است در مسائل دینی.
ولای در ارث معنی دیگر «ولاء» و مراد آیه33
اما آن مورد دوم که «ولاء» به معنای ارثبر، «مولیٰ» یعنی وارث و کسی که حکم حقوقی و فقهی بر او مترتب است، نظیر آنچه در آیه پنج سورهٴ «مریم» استعمال شد که فرمود: ﴿وَ إِنّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائی﴾ اینجا «موالی» یعنی وارثانی که بعد از من ولای ارث دارند که این یک حکم حقوقی بر او مترتب است. چه اینکه در سورهٴ «اسراء» این است که ﴿وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانًا فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُورًا﴾ که منظور از این ولیّ همان «مولیٰ» است و همان وارث است و همان کسی است که اثر فقهی و حقوقی بر او مترتب است. پس «مولیٰ» گاهی به معنای شریک در اعتقاد و یاور در اندیشه و فکر است، گاهی هم به معنای وارث است که اثر حقوقی و فقهی بر او مترتب است.
آیهٴ محلّ بحث که فرمود: ﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ﴾ نظیر همان موالی است که درآیهٴ سورهٴ «مریم» به کار رفت: ﴿وَ إِنّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائی﴾ ، «موالی» یعنی وارثانی که ولای ارث دارند [و] اثر حقوقی برآنها مترتب است.
معنای مختار از «و لکلِّ جعلنا موالی» در آیه محل بحث
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ﴾ مضاف الیه کلّ چیست؟ یعنی برای هر میت و متوفایی ما موالی قرار دادیم یا برای هر چیزی موالی قرار دادیم که زمخشری این احتمال را هم دادند یعنی «لکل شئ» که به ارث برگردد یا نه، برای هر انسانی خواه وارث باشد خواه مورِّث یعنی «لکل میّتٍ» که موّرث است ما موالی قرار دایم یا «لکل شیءٍ» که میراث است ما موالّی قرار دادیم یا نه «لکل انسان»، کاری به میت و شئ ندارد، شئ مقدّر نیست یعنی «لکل انسان ایها الناس»؛ برای هر کسی ما موالی قرار دادیم که این اولی و اقرب هست، نه «لکل شیء» و نه «لکل میتٍ» و «لکل انسان منکم ایها الناس» و «لکل واحد منکم ایها الناس» ﴿جَعَلْنا مَوالِیَ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾، این هم دو مطلب.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، میگویند «لکل مال موالی» که اینها موالی مال که نیستند [بلکه] موالی شخصاند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ولیّ اگر بگویند احیاناً ممکن است؛ امّا موالی که در سورهٴ «مریم» به کار رفت «موالیٰ» به میت اسناد داده میشود، به مورث ﴿وَ إِنّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائی﴾ که اینها موالیاند.
پرسش:...
پاسخ: حالا و «لکل انسان» که جامع همه اینهاست «و لکل واحد ایها الناس جعلنا موالی».
متوجه بودن خطاب«فأتوهم نصیبهم» به امت اسلامی
پرسش:...
پاسخ: مولای وارث، خطاب به اینهاست. آنکه مرده است که فعلاً مخاطب نیست تا تکلیف ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ متوجه او باشد. خطاب، صدر و ساقهاش باید هماهنگ باشد؛ اگر سخن در این است که ما برای هر مردهای موالی قرار دادیم، آن وقت ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ مخاطبی ندارد و اما اگر گفته شود «ایها الناس جعلنا لکل منکم موالی» این خطاب به امت اسلامی است، به جامعه بشری است که ما برای همه شما موالی قرار دادیم که ارثبرند و ارثهای اینها را به اینها عطا کنید، آن وقت چون خطاب به جامعه انسانی است، مخاطب خود را پیدا میکند. معنایش این نیست که اگر شما مُردید، حق ورثه را بدهید، این دیگر وقتی انسانی که مُرد مکلف نیست، مخاطب نیست. پس طرزی صدر آیه باید معنا بشود که تا پایان این انسجام، محفوظ بماند «و لکل یعنی لکل واحد منکم ایها الناس جعلنا موالی» حقوق این موالی را بدهید، آن وقت این صدر و ذیل آیه هماهنگ میشود.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چون این جمع است، نه اینکه یک لفظ در چند معنا به کار رفت. خطاب به امت اسلام، به جامعه انسانی است. خطاب به جامعه انسانی است یعنی «لکل واحد مولیٰ» است، شما حقوق این موالی را بدهید، آن موالی چه کسانیاند؟ بعد مشخص میکند یا مورثان چه کسانیاند؟ آنها را بعد مشخص میکند.
تبیین معنای مختار و تحلیل آن
پس «ولکل واحد منکم ایها الناس جعلنا موالی» این موالی، از چه سهم میبرند؟ این موالی ﴿مِمّا تَرَکَ﴾حالا یا این ولایتشان از ما ترک نشأت میگیرد یا نه، اینها «یرثون مما ترک» اگر آنچه مقدر است این باشد که «و لکلٍّ جعلنا موالی یرثون مما ترک» یعنی «مما ترک المیت» که در اینگونه از موارد، چون معلوم است و «حذف ما یذکر منه جائز». در نوع موارد، مشابهاش را داشتیم که معلوم است که منظور، میت وقتی مالی را گذاشت موالی، از مال آن میت ارث میبرند. یا نه «ولکل جعلنا موالی» که «یرثون مما ترک الوالدان» بنابر معنای اول، ضمیر ترک به میت برمیگردد که معلوم از سیاق است یعنی برای هر انسانی، موالی ارثبر قرار دادیم که از ترکه میت ارث میبرد. آنگاه سؤال میشود که آن موالی چه کسانیاند؟ اگر سؤال بشود که آن موالی چه کسانیاند؟ آن موالی ﴿الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾. اگر اینچنین بخوانیم باید که مما¬ترک را وقف بکنیم، دیگر الوالدان آغاز جمله است که در حقیقت، بیان آن موالی است و اگر ﴿الْوالِدانِ﴾ فاعل ﴿تَرَک﴾ باشد یعنی «لکل انسان» ما اولیای ارث¬بر قرار دادیم که این اولیا از آنچه که والدان و اقربون گذاشتهاند این موالی، ارث میبرند. این «موالی یرثون مما ترک الوالدان و الاقربون»، نظیر آنچه در اوایل همین سورهٴ «نساء» گذشت که: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾ اگر این باشد، دیگر وقف کردن لازم نیست این (یک) و ﴿الْوالِدانِ﴾ چون فاعل تَرَکَ است، اینچنین نیست که به منزله جواب سؤال مقدر باشد؛ کسی بپرسد که آن موالی کیست؟ آن وقت جواب گفته بشود که موالی ﴿الوالِدانِ و الأَقرَبُونَ﴾اند، نیازی به این تکلف هم نیست، بلکه الوالدان فاعل تَرَکَ است و معنا این است که آنچه را که والدان و اقربون ترک کردهاند، اولیای اینها ارث میبرند.
منتها مشکلی که هست این است که این ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ عطف بر والدان و الاقربون است، نه آن طوری که اکثری فرمودند که این گرچه معلوم نیست که اکثری گفته باشند ولی به اکثری اسناد داده شد که اکثر مفسرین میفرمایند که این ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ جمله استینافیه است عطف بر والدان نیست، عطف ما ترک الوالدان نیست. این ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ جمله مستقله است این ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ هم مال همینهاست یعنی ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ این جمله، مستقله است که بر جمله گذشته عطف میشود، این را به اکثری اسناد دادند. بر فرضی که اکثری اینچنین فرموده باشند ظاهراً تام نیست، زیرا این نظم و انسجام به هم میخورد، بلکه این ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ عطف است بر همان ﴿الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾ یعنی ﴿لِکُلٍّ جَعَلنَا مَوالِیَ﴾ که این موالی، ارث میبرند چیزی را که ﴿تَرَکَ الوالِدانِ و الأَقرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَت أَیمانُکُم﴾ این عطف است بر آنها. لذا ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ ضمیر ﴿فَآتُوهُمْ﴾ و ضمیر ﴿نَصیبَهُمْ﴾ این دو ضمیر مفعول، به همین موالی که ورثهاند برمیگردند یعنی حقوق این ورثه را به اینها بدهید، خواه اینها براساس نسب ارث ببرند، مثل والدان و اقربون خواه براساس سبب ارث ببرند، مثل ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ حالا این عقد أیمان به چیست [آیا] خصوص ضمان جریره است یا اعم از زوجیت و ضمان جریره و ولای امامت، بحثی است که مقداری در بحث دیروز اشاره شد. برای اینکه این انسجام، محفوظ بماند [و] این ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ هم عطف باشد بر والدان، جمله هم مستقل و مستأنفه نباشد و این دو ضمیر «هُمْ» یعنی «هُم» در ﴿آتُوهُمْ﴾ و «هُم» در ﴿نَصیبَهُمْ﴾ هر دو به این ورثه برگردد، اینچنین معنا بشود أولیٰ است و آن این است که وَ لِکُلٍّ جَعَلنا مَوالِیَ یعنی برای هر انسانی ما اولیای ارثبر که حکم حقوقی و فقهی دارند قرار دادیم که آنچه را که میت ترک کرده است، او ارث میبرند. آن موالی چه کسانیاند؟ آن موالی سه گروهاند؛ والداناند و اقربوناند و ﴿ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ که این ﴿ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ ارثبرند؛ وارثند، نه مورِّث. برای اینکه فرمود: ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾، چون ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ دارد معلوم میشود اینها ارثبرند وارثاند، نه مورِّث. وقتی اینها وارث بودند و اینها عطف شدند بر والدان و اقربون، معلوم میشوند والدان و اقربون هم ارثبرند، نه مورِّث. قهراً والدان و اقربون و ﴿ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ که ارثبرند، بیان همان موالی میشود یعنی «لکل انسان» موالی است که این موالی، ارثبرند [و] آن موالی عبارت است از والدان و اقربون ﴿ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾. ولی اگر ما مشکل این دو ضمیر را نداشته باشیم یعنی مشکل این دو ضمیر ﴿فَآتُوهُمْ﴾ و ﴿نَصیبَهُمْ﴾، این مشکل را نداشته باشیم، آن ﴿ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ بر «والدان» عطف میشود و اینها هم مورِّثاند نه وارث، آن وقت این ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ به آن ﴿مَوَالِی﴾ برمیگردد، نه به ﴿الَّذینَ﴾. اگر به ﴿الَّذینَ﴾ برنگردد [و] به آن ﴿مَوالِی﴾ برگردد قهراً معنا این میشود که ما برای هر انسانی «ایها الناس» یک سلسله اولیای ارثبر قرار دادیم که اینها یعنی این موالی و این ورثه ارث میبرند از مورثین نسبیشان، مثل والدان و اقربون از مورثین سببیشان، مثل ﴿ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ ﴿فَآتُوهُمْ﴾ یعنی «فآتُوا» آن موالی را، نصیب موالی را به موالی بدهید که این به ورثه برمیگردد «فآتُوا» این موالی را نصیبشان و نباید گفت که این لفظاً دور است، گرچه لفظاً دور است ولی معناً نزدیک است، چون نصیب ورثه را باید به ورثه داد. در اینکه این موالی به معنای ورثه است در او تردیدی نیست؛ اما ﴿الْوالِدانِ﴾، ﴿ اْلأَقْرَبُونَ﴾ ﴿الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ اینها به معنای ورثهاند یا مورِّثاند این اختلاف است. پس ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ این دو ضمیر به آن موالی برمیگردد، موالی هم یعنی ورثه، معنا این میشود که «جعلنا لکل انسان مَوالِیَ ورثةً» که این موالی و این ورثه، ارث میبرند ﴿مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ «فآتُوُا» این موالی را نصیب اینها. آن وقت این به منزله پایان فصل است که با اول فصل مطابق درمیآید. اول فصل در همین سورهٴ «نساء» آیه اینچنین بود که: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾ اینها سهم ارث از ناحیه نسب، بعد هم فرمود: ﴿وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ﴾ سهم ارث از ناحیه سبب، حالا در پایان جمعبندی میکند، میفرماید که برای هر انسانی یک ورثه است که این ورثه از مورثان سببی و نسبیشان ارث میبرند و حق این ورثه را به اینها بدهید که این دو ضمیر مفعول، به موالی برمیگردد. ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ یعنی «فآتُوُا» آن موالی را نصیب آنها را به آنها عطا بکنید.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، پس «منکم» یعنی «ایها الناس لکل واحد» آن واحد میشود میت البته. آن واحد، میت است؛ اما نه اینکه «لکل میت» یک وقت است که میگوییم «لکل شیء» یعنی «لکل مال» یک وقت میگوییم «لکل میت» که این دو احتمال را دادند. یک وقت است که میگوییم« لکل واحد منکم» آن واحد هم یقیناً در اینجا میت است؛ اما در حال حیات به او خطاب میکنند. بر فرض هم میت باشد این «منکم» باید ملحوظ باشد یعنی «لکل میت منکم، لکل واحد منکم ایها الناس» ما این را قرار دادیم.
پرسش:...
پاسخ: «آتُوا» خطاب به مسلمین است، ضمیرها به موالی برمیگردد.
پرسش:...
پاسخ: چرا دیگر این خطاب است؛ مثل ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ یعنی هر کسی مبتلا¬به حق خودش است، آن را بدهد. اینهم منحل میشود؛ خطاب به این امت اسلامی است که شما حقوق اولیا را به آنها بدهید، حالا هر کسی حق ارثبر خاص خود را باید به او تسلیم بکند.
پرسش:...
پاسخ: اما ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ﴾ میخواهد که حقوق اینها را بدهید، ما قرار دادیم؛ اما شما باید امتثال بکنید دیگر. مثل اینکه ﴿إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنینَ کِتابًا مَوْقُوتًا﴾ ، بعد میفرماید: ﴿حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ﴾ ، ﴿أَقِیمُوا الْصَّلاَةَ﴾ .
دلالت «والذین عقدت ایمانکم» به سبب ولاء در ارث
اما این ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ که خیال کردند جمله مستأنفه است، اینهم معلوم میشود که چون با گذشته باید رابطه داشته باشد و پایان بحث ارث هم هست به منزله خلاصهگیری مباحث گذشته است یک چیز جدیدی نمیتواند باشد، بلکه عصاره همان گذشتههاست. در گذشته چند عامل برای ارث ذکر شد: یکی سببی بود؛ یکی مصاحره بود؛ یکی نسبی بود و مانند آن. آنها مجموعاً زیرمجموعه این دو، سه عنوان باید قرار بگیرند باید جزء اقربون باشند، جزء والدان باشند [و] جزء ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ باشند، اینچنین نیست که یک چیز جدایی باشد. پس مسئله زوجیت را هم میگیرد. زوجیت یک پیوند سببی است که با عقد، قرار داده شد و از نکاح هم به عنوان اینکه به دست کسی این گره نکاح بسته است تعبیر شده. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم عُقده نکاح را یاد فرمود و هم ﴿بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ﴾ را: ﴿وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکاحِ حَتّی یَبْلُغَ الْکِتابُ أَجَلَهُ﴾، آیهٴ 235 آن بود که ﴿ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکاحِ﴾ و در آیهٴ 237 این است که ﴿إِلاّ أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ﴾. این پیمان زناشویی، یک عقد است [که] این عقد به دست شخصی معین است حالا یا زوج است یا زوجه است یا ولیّ زوجه است و مانند آن، این را میگویند عقد و گاهی تعبیر میشود به ید گاهی تعبیر میشود به یمین، برای اینکه معمولاً کارها با یمین و با دست راست انجام میگیرد. این را هم شامل میشود و معاهداتی که به عنوان ضمان جریره و امثالذلک بود چون آنهم وقتی پیمان بسته میشد دست میدادند به یکدیگر، دست راست را معمولاً به یکدیگر میدادند از او تعبیر شده است به عقد یمین. پس چه بگویند عقد الید، چه بگویند عقد الیمین این گونه از پیمانهای زوجیت، پیمانهای ضمان جریره وامثالذلک را شامل میشود.
سبب ارث بودن ضمان جریره در نزد امامیه
مطلب بعدی آن است که گرچه از شافعی نقل شده است که ضمان جریره، سبب ارث نیست ولی نزد ما پذیرفته است [که] ضمان جریره سبب ارث هست و نسخ هم نشده، نه با این آیات سورهٴ «نساء» نسخ شد نه با آیهٴ سورهٴ «انفال» و سورهٴ «احزاب» که فرمود: ﴿ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ نسخ شد. اگر قیدی اضافه شد، شرطی اضافه شد مانعی ذکر شد این را نمیگویند نسخ، این را میگویند تقیید، تخصیص و مانند آن. ضمان جریره سبب ارث است؛ منتها قبلاً یعنی در جاهلیت صِرف این تعهد را سبب تام ارث میدانستند به مجرد مرگ طرف تعهد یک ششم مال را به هم پیمان او میدادند . اسلام آمده اصلش را امضا کرده است ولی از نظر طبقه بندی فرمود اگر طبقات سهگانه نسبی و همچنین طبقه سببی اینها نبودند، نوبت به ارث ولاء میرسد. حالا ولای عتق است، ولای ضمان جریره است و مانند آن تا برسد به ولای امامت که امام «وارث مَن لا وارثَ له» است. اگر کسی با امامش بیعت کرده است، این هم عقد یمین است. اصل این را همان طوری که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در فتح مکه امضا فرمودند در اسلام، ممضی است؛ منتها شرطش آن است که در رتبه بعد قرار بگیرد و آن یک ششم هم تغییر پیدا کرده است که اگر طبقات قبلی بودند که اصلاً ارث نمیبرد و اگر فاقد طبقات قبلی بودند که مال مال اوست، پس این را نمیگویند نسخ شد.
پرسش:...
پاسخ: یک ششم را میدادند به هم پیمان که میگفتند که ما تعهد میکنیم یار یکدیگر باشیم و دیه یکدیگر را به عنوان عاقله تحمل بکنیم و بعد از مرگ، از یکدیگر ارث ببریم. مسئله دیه و امثالذلک را اسلام الغا کرده است. فرمود که دیه اگر عمد و شبه عمد باشد که حکمش مشخص است، اگر خطای محض باشد که بر عاقله است عاقله هم «مَن یتقرب بالأب» هست.
پرسش:...
پاسخ: عموهای او، آن قسمت را امضا نکرده است؛ اما ارث را امضا فرمود.
تام نبودن قول فخر رازی در خصوص موالی
مطلب بعدی آن است که اینکه عدهای از اهل سنت، مثل فخررازی این موالی را به معنای «عَصَبه» یعنی بستگان مذکر پدری ذکر کردند اینهم تام نیست، چون همان طوری که «عول» ابطال شده است، تعصیب هم ابطال شده است . گرچه اینها به استناد بعضی از نصوص، تعصیب را تأسیس کردهاند ولی تام نیست. این ﴿ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ﴾ یعنی همان اولیای ارث بر، نه عَصَبه و بستگان مذکر پدری ﴿وَ لِکُلِّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾.
دریافت معنای تشریع از ظهور کلمه «جعل» در آیه محل بحث
مطلب بعدی آن است که این «جعل» اگر به معنای خلقت باشد که خب کار خداست و اما اگر به معنای تشریع باشد «کما هو الظاهر» این در ادیان قبلی یعنی در دین اسلام که انبیای قبلی آورده بودند این بود و در اسلام هم ابقا شده است. آن طوری که زکریا(سلام الله علیه) میگوید: ﴿ إِنّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائی﴾ معلوم میشود که این موالی که ارثبر بودند در دین ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) سابقه داشت، این جزء مختصات اسلام به معنای اخص نیست، برای اینکه در ادیان قبلی یا کتب آسمانی و صحف آسمانی قبلی هم بود و اسلام هم او را امضا کرده است. لذا فرمود: ﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا﴾ اگر هم چیزی را نظیر ضمان جریره دیگران تأسیس کردند و اسلام امضا کرده است باز جعل، صادق است. جعل اعم از تکوینی و تشریعی است از یک سو و اعم از تأسیسی و تنفیذی است از سوی دیگر. این ضمان جریره را که در جاهلیت تأسیس کرده بودند، بخشی از آن را اسلام امضا کرده است، این هم جعل صادق است ولو جعل تأییدی، چون اگر شارع امضا نکند که مجعول نیست و مشروع نیست و اثر حقوقی بر او بار نیست ﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾.
اما مطلب بعدی که بحث مبسوطی است که حالا این را به خواست خدا مطالعه بفرمایید، درباره مسائل زن و شوهر است، نه زن در مقابل مرد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است