display result search
منو
تفسیر آیه 32 سوره نساء _ بخش سوم

تفسیر آیه 32 سوره نساء _ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 154 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 32 سوره نساء _ بخش سوم"
- نهی تمنی از دارایی دیگران و درخواست حسنه از خداوند؛
- ابواب غبطه در جوامع روایی و مباحث مربوط به آن؛
- جریان غبطه در امور مالی.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمًا﴿32﴾

نهی تمنی از دارایی دیگران و درخواست حسنه از خداوند
این آیه مبارکه همان طوری که ملاحظه فرمودید سه بخش داشت: بخش اول درباره تمنی بود و بخش دوم درباره تأثیر کسب و کوشش بود و بخش سوم هم درباره تأثیر دعا و نیایش و امثال‌ذلک است. قسمت مهم مباحث بخش اول تا حدودی تمام شد. یکی دوحدیث در این زمینه مانده است که این بخش اول, به پایان برسد و آن این است که نتیجه بخش اول این شد که آنچه را که خداوند به دیگران داد, شما آن را تمنی نکنید [بلکه] شما از خدا خیر بخواهید. حالا اگر خیر شما در آن بود که مثل این را یا بهتر از آن را به شما بدهد که اعطا می‌کند و اگر خیر شما در این نبود که چیز دیگر به شما عطا می‌کند. پس ﴿لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ یعنی عین آن را که خدا به دیگران داد, همان را نخواهید. لذا یکی از بهترین دستورات دعا همان دعایی است که در جریان منا و ذکر حاجیان در سرزمین منا مطرح است که مؤمنان بعد از اینکه کارهای عرفات و مشعر و منا را انجام دادند یعنی قربانی و اینها را کردند, فراغتی دارند [که] شبها در منا بیتوته می‌کنند, آنجا در جاهلیت, به افتخارات نیاکانشان می‌پرداختند. ولی قرآن می‌فرماید که این کار را نکنید, به یاد پدرانتان نباشید [بلکه] به یاد خدا باشید: ﴿فَاذْکُرُوا اللّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا﴾, بعد می‌فرماید که مؤمنین, دعایشان این است که می‌گویند: ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی اْلآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ﴾ اینها در دنیا حسنه می‌خواهند یعنی چیز خوب, حلال, طیب, طاهر و این یک دعای خوبی است. پیشنهاد نمی‌دهند که خدایا! فلان چیز را به ما بده, فلان چیز را به ما بده [بلکه] فقط حسنات دنیا را طلب می‌کنند; داشتن فرزندان صالح, همسر با ایمان, همسایه‌های با ایمان, رفقای با ایمان, معلم خوب شاگرد خوب, هم‌بحث خوب, هم داد و ستد خوب, نیروهای اقتصادی خوب, نیروهای نظامی خوب, همه اینها جزء حسنات دنیاست. اگر کسی در جایی کار بکند که همکاران او مؤمن باشند, صدوق باشند, این جزء حسنات محل کار اوست و صدها نمونه دیگر در صدها رشته‌های مربوط به تأمین سعادت یک جامعه.
ولی گروه دیگر کسانی‌اند که اینها زرق و برق دنیا طلب می‌کنند نه حسنه ﴿ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی اْلآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ﴾ که این دعای بسیار خوبی است; اما ﴿ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ همین! دعایشان همین است, می‌گویند: ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ حالا لازم نیست دعایشان این باشد که این را بگویند منطقشان این است می‌گویند ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ نمی‌گویند ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً﴾. گروه اول از آنها این‌چنین یاد کرد, فرمود: ﴿مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی اْلآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ﴾ این گروه خوبی‌اند; اما ﴿مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ همین! دیگر چیزی پشت‌سرش نیست ﴿ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ این گروه کسانی‌اند که ﴿ما لَهُ فِی اْلآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ﴾ اینها هیچ بهره معنوی ندارند. بنابراین انسان اگر بخواهد به خیری برسد, پیشنهاد ندهد که خدایا به من فلان چیز را بده, فلان چیز را بده, چون خیلی از موارد, خداوند برای آزمایش همان را اعطا می‌کند ولی به زیان این شخص است. بهترین پیشنهاد این است که انسان از خدا فضلش را طلب بکند, لطفش را طلب بکند و خیرش را طلب بکند, بگوید خدایا! حسنات دنیا را به من بده.

ابواب غبطه در جوامع روایی و مباحث مربوط به آن
در بعضی از جوامع روایی مسلمین, مثل صحیح بخاری بابی منعقد شده است به عنوان «باب الاغتباط‌ فی العلم و الحکمة» یعنی خوب است که انسان از خدا علم و حکمت طلب بکند و نسبت به علم و حکمت غبطه ببرد. اگر دید دیگران عالم‌اند حکیم‌اند, از خدا بخواهد که عالم و حکیم بشود این باب, در صحیح بخاری هست: «باب الاغتباط فی ‌العلم و الحکمة». در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه, معیار غبطه را هم مشخص فرمود که انسان در چه جایی مغبوط است و در چه جایی مغبون, چه کسی مغبون است و چه کسی مغبوط. در خطبهٴ 86 نهج‌البلاغه این‌چنین آمده است که: «إِنَّ أَنْصَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُهمْ لِرَبِّهِ وَ إِنَّ أَغَشَّهُمْ لِنَفْسِهِ أَعْصَاهُمْ لِرَبِّهِ»; خالص‌ترین و ناصح‌ترین افراد نسبت به خودشان کسانی‌اند که بیشتر مطیع خدا باشند. خیانت‌کننده‌ترین افراد نسبت به خودش کسی است که خدا را معصیت کرده باشد. یک وقت انسان به دیگری خیانت می‌کند یک وقت به خود خیانت می‌کند بعد می‌فرماید که «وَ الْمَغْبُونُ مَنْ غَبَنَ نَفْسَهُ»; کسی که خود را گول زد, آن مغبون است ولی «وَ الْمَغْبُوط»; آن کسی که مورد غبطهٴ دیگران است «مَنْ سَلِمَ لَهُ دِینُهُ»; اگر کسی مسلم واقعی بود و دینش سالم بود, آن مورد غبطه دیگران است یعنی جا دارد که دیگران به حال او غبطه بخورند به خدا عرض کنند خدایا! این کمالی که به فلان شخص دادی که دینش سالم است, مشابه آن کمال را به ما هم مرحمت بفرما.

جریان غبطه در امور مالی
اما اگر جریان مال مطرح باشد [مثلاً] کسی دارای امکانات مالی باشد و دیگران به حال او غبطه ببرند, این یک غبطه صحیحی نیست, برای اینکه خود این شخص هنگام مُردن از همه آنچه جمع کرده است بیزار می‌شود و آنها را رها می‌کند, می‌گوید: ای کاش! این اموالی که دیگران به حال من درباره این اموال غبطه می‌خوردند, دیگران اینها را جمع می‌کردند و من راحت بودم. در خطبهٴ 109 نهج‌البلاغه این‌چنین است, می‌فرماید: وقتی هنگام مرگ فرا می‌رسد «فَهُوَ یَعَضُّ یَدَهُ»; دستش را گاز می‌گیرد «نَدَامَةً عَلَی مَا أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ»; هنگام مرگ بسیاری از مسائل برای او روشن می‌شود «وَ یَزْهَدُ فِیَما کانَ یَرْغَبُ فِیهِ أَیَّامَ عُمْرِهِ»; چیزی که در تمام مدت عمر نسبت به او رغبت داشت الآن بی‌رغبت می‌شود «وَ یَتَمَنَّی أَنَّ الَّذی کانَ یَغْبِطُهُ بِهَا وَ یَحْسُدُهُ عَلَیْهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ»; همین شخص در حال احتضار و مرگ و پایان عمر, تمنی‌اش این است که ای کاش! ثروتی که او جمع کرد و دیگران به حال او غبطه می‌خوردند, ای کاش! این ثروت را دیگران جمع کرده بودند و او عمرش را تلف نکرده بود «وَ یَتَمَنِّی»; همین شخص, در اواخر عمر و هنگام مرگ تمنی می‌کند, می‌گوید ‌ای کاش آن کسی که به حال این او غبطه می‌خورد درباره این ثروت‌ ای کاش! آن شخص غبطه خورنده این اموال را جمع می‌کرد, نه او «وَ یَتَمَنَّی أَنَّ الَّذی کانَ یَغْبِطُهُ» أنّ الذی یعنی آن کسی که «یغبط» این شخص محتضر را به آن ثروت و درباره او حسد می‌ورزید «قَدْ حَازَهَا دُونَهُ»; ‌ای کاش! آن شخص حیازت می‌کرد, نه این.
البته غبطه در موارد دیگر هم در همان نهج‌البلاغه به کار رفت, می‌فرماید که زاهدان مورد غبطه دیگران هستند ولی آنها با اینکه مورد غبطه دیگران‌اند باز همتشان چیز دیگر است. فرمود در خطبهٴ 113: «إِنَّ الزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا تَبْکِی قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ ضَحِکُوا وَ یَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَ إِنْ فَرِحُوا وَ یَکْثُرُ مَقْتُهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَ إِنِ اغْتُبِطُوا»; اگرچه مورد غبطهٴ دیگران‌اند ولی خودشان را دائماً در سرزنش و نکوهش قرار می‌دهند که چرا بسیاری از معارف و مسائل را تحصیل نکردند یا عمل نکردند. به هر تقدیر, بخش اول این آیه روشن است که آنچه را که خدا به دیگری داد, شما عین او را تمنی نکنید مثل او را بخواهید تمنی بکنید, زیر عنوان فضل تمنی بکنید و برای رسیدن به آن‌هم دو تا راه دارد: یکی راه کسب و کار و کوشش; یکی هم تضرع و ناله و نیایش, در همه جا همین طور است یعنی نه کار بدون دعا, نه دعای بدون کار برای توده مردم برنامه‌ریزی نشد البته گاهی ممکن است یک سلسله کارهایی فقط با دعا انجام بشود; اما تحصیل خیر بنا بر این است که با کار باشد و دعا و اما اگر کار بود و چیزهایی فراهم شد و دعا و توجه به خدا نبود, این همان بیانی است که قبلاً از سورهٴ «تغابن» یاد شده است که اموال و اولاد, امتحان است نه فضل خدا: ﴿إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ یا اگر کسی با کوشش, اینها را فراهم کرد; اما نه با دعا, درباره آنها فرمود: ﴿فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾.
تفاوت انسانها در استعدادهای گوناگون
حالا نوبت به بخش دوم این آیه می‌رسد که در بخش دوم فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ این بخش دوم هم دو مقام را در خود دارد: یکی اینکه انسانها باهم از نظر امکانات و استعدادها و هوشها و قدرتهای فکری و بدنی مختلف‌اند, چه مردها باهم چه زنها باهم, چه مردها نسبت به زنها هر سه گروه یعنی یک اختلافی در درون مردهاست اختلافی در درون زنهاست اختلافی بین زنها و مردهاست این یکی; یکی هم اختلاف مربوط به خصوص مرد و زن است. آن اختلافی که مربوط به خصوص مرد و زن است, آن را مقام ثانی بحث تشکیل می‌دهد. مقام اول در این است که افرادی که در جامعه انسانی به سر می‌برند, اینها دارای استعدادهای گوناگون و رهآورد گوناگون‌اند. فعلاً بحث در مقام اول است یعنی اصل اختلاف استعدادهای فکری و بدنی در مجموعه آحاد انسان, نه مرد در مقابل زن و زن در مقابل مرد در این قسمت فرمود مردها و زنها هر کسی یک خصوصیتی دارند و آنچه را که کسب کردند بهره می‌برند.

تبیین معنا و مفهوم واژه اکتساب
کلمه اکتساب, گرچه آن کسب اختیاری را می‌رساند و شاید در آیهٴ ﴿لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ﴾ این نکته مورد پذیرش باشد, لذا گفتند فرق است بین کسب و اکتساب. کسب اعم از اختیاری و غیر اختیاری است; اما اکتساب مخصوص اختیاری است. لذا در امور فضیلت و معنویات و حسنات چه اختیاری و چه غیر اختیاری, نصیب انسان می‌شود ﴿لَها ما کَسَبَتْ﴾ ولی در سیئات غیراختیاری دامنگیر انسان نخواهد شد, فقط انسان گرفتار سیئاتی است که با اختیار انجام داده است لذا فرمود: ﴿لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ﴾ یعنی اگر چیزی بخواهد به له و سود افراد باشد, خواه با اختیار خواه بی‌اختیار نصیب او شد به سود اوست. او نمی‌دانست دیگری برای او دعای خیری کرده است فیضی نصیب او شد اینها کارهای غیر اختیاری است دیگر.
اما در سیئات, فقط امور اختیاری دامنگیر انسان می‌شود غیر اختیاری دامنگیر او نمی‌شود. این فرق در آنجا مورد قبول قرار گرفته یا می‌شود ولی با قرینه همراه است. در اینجا که فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ اینجا چون در مقابل کسب نیست, همه کارها را شامل می‌شود چه اختیاری و چه غیر اختیاری برای اینکه اگر ما بگوییم این اکتساب مخصوص امور اختیاری است ارتباطش با آیات گذشته تقریباً قطع می‌شود. در آیات گذشته مسائل نکاح و ارث و امثال‌ذلک مطرح بود و آن امور, امور اختیاری نبود یک سلسله فرقهایی را ذات اقدس الهی در نکاح, در میراث, بین افراد برقرار کرد چه مردها چه زنها, زنها هم باهم اختلاف دارند در ارث, مردها هم باهم اختلاف دارند در ارث. یکی گاهی یک ششم می‌برد, گاهی یک دوم می‌برد و امثال‌ذلک و این امور, امور غیراختیاری است.
بنابراین مناسب‌تر آن است که این اکتساب, به معنای جامع باشد یعنی هر کسی در اثر حالا استعداد بود یا کار و کوشش بود یا علل و عوامل مستور بود یا مشهور بود, اختیاری بود یا غیر اختیاری بود هر چه کسب کرد از او بهره می‌برد شما آن را تمنی نکنید که از بین برود [بلکه] فضل خدا را بخواهید و خودتان هم تلاش و کوشش کنید. هر کسی در این محور, کسب و کوشش کرد چیزی نصیبش می‌شود و این‌چنین نیست که دیگران با کسب و کوشش به جایی برسند و شما نرسید, این طور نیست. شما هم اگر با تلاش و کوشش اقدام بکنید به جایی می‌رسید, برای اینکه هر کس کار کرد سهمی می‌برد. چرا حالا تمنی دارید که آنچه در دست دیگران است از بین برود؟ خب, شما هم فراهم بکنید ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ پس این می‌تواند دلیل آن نهی باشد که چرا ﴿لاَ تَتَمَنَّوْا﴾, برای اینکه راه باز است, شما هم فراهم بکنید.
پرسش:...
پاسخ: بله, گاهی پیشنهاد می‌دهند ولی اساس این است که یا در اول دعا یا در آخر دعا یا در کنار همان جمله دعائیه این است که خدایا! ما را از خیر و حسنات و فضلت برخوردار بکن یعنی اگر ما احیاناً چیز خاصی به شما پیشنهاد دادیم, می‌خواهیم این خیر باشد و اگر خیر ما در آن نیست, این را به ما نده.
عدم تاثیر وسایل در حکمت بالغه الهی
در صحیفه ‌سجادیه این جملهٴ نورانی هست که حضرت سجاد(سلام الله علیه) در آن دعا عرض کرد: خدایا! «یا مَنْ لا تُبدِّلُ حکمتَه الوسائلُ» یعنی شما دستور دادید فرمودید: ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ﴾ اما این‌چنین نیست که ما اگر با وسیله حرکت کردیم, حکمت تو هم تغییر بکند. دعا وسیله است, نماز وسیله است, توسل به اهل بیت(علیهم السلام) وسیله است, انجام همه عبادات وسیله است چه در نصوص چه در ادعیه و امثال‌ذلک, نماز به عنوان بهترین وسیله شمرده شده یا جهاد وسیله است ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ﴾ این تعیین نمی‌کند چه چیزی وسیله است. هیچ عامی مصداق خود را تعیین نمی‌کند, نمی‌شود گفت فلان توسل خوب است, برای اینکه خدا فرمود: ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ﴾ اول باید ثابت کرد که فلان شیء وسیله است, بعد ارتباط با او می‌شود توسل صحیح, چون هیچ عامی خاص خود را اثبات نمی‌کند. ولی ثابت شده است در روایات که عبادت و اطاعات وسیله است, حبّ اهل بیت(علیهم السلام) وسیله است و امثال‌ذلک.
خب, اگر کسی وسیله‌ای را اتخاذ کرد حالا روزه‌ای گرفت, نمازی خواند, اطاعتی کرد تا به مقصدی برسد. آیا این وسایل, حکمت خدا را هم دگرگون می‌کند یا نه؟ در این دعای صحیفه‌سجادیه آمده است که «یا مَن لا تُبدّل حکمته الوسائل» یک وقت است که انسان, نذر می‌کند. خب, نذر وسیله خوبی است ﴿وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾ به صبر متوسل می‌شود به روزه متوسل می‌شود به نماز متوسل می‌شود, ولی اثر نمی‌بیند البته آنچه را که او خواست چون مخالف با حکمت بود خدا به او نمی‌دهد اما یقیناً در مقابل این توسل‌های او چیزهایی که به صلاح اوست خدا مرحمت می‌کند; هیچ کس نمی‌تواند بگوید من متوسل شدم و نتیجه نگرفتم این هیچ کس ممکن نیست بگوید, دستی که به سوی خدا دراز شد ممکن نیست خالی برگردد. حالا اگر همان شیء مصلحت بود همان را خدا اعطا می‌کند نبود سیئات او را می‌بخشد, سیئاتی نداشت بر حسنات او می‌افزاید, «احدی الامور الثلاث» به این شخص یقیناً می‌رسد, لذا به ما گفتند در مراسم دعا اگر دستی را به سوی خدا دراز کردید این دست را به صورت بمالید, بر سر بمالید که چون دست از سوی خدا با لطف خدا برگشت, خدا چیزی به این دست داد. این در عدة الداعی مرحوم ابن‌فهد(رضوان الله علیه) این ادب هست که ادبِ داعی این است, وقتی انسان دعا کرد چون ممکن نیست این دست خالی برگردد, چیزی را ذات اقدس الهی در این دست نهاد این دست را به صورت بمالد, پس بهترین راه این است که انسان فضل و حسنه طلب کند.
پرسش:...
پاسخ: بله, خود دعا با کار یکجا ذکر شد; هم فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ هم فرمود: ﴿وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ﴾ نه دعا به تنهایی نه کار به تنهایی, گاهی ممکن است انسان کار انجام بدهد چیزی به دست بیاورد ولی حسنه نباشد.
پرسش:...
پاسخ: خود همین عبادت است, این عبادت را خدا پاداش می‌دهد. اگر آن خواسته او مورد حکمت نبود خدا آن خواسته را نمی‌دهد ولی گناهی از گناهان او را می‌بخشد, چون خود این دعا عبادت است دیگر. یا اگر گناه نداشت حسنه‌ای بر حسنات او می‌افزاید, چیزی خدا به او اعطا می‌کند لذا این دست را به صورت می‌مالند خب, پس در این جمله وسط یعنی ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ دو مقام از بحث مطرح است: یکی اختلاف زن و مرد; یکی اختلافهایی که در افراد جامعه است, چه مردها باهم چه زنها باهم.
بیان علامه طباطبائی (ره) در اختلاف استعداد انسانها و جریان آن در تاریخ بشری
بیانی را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) دارند که به عنوان «حقیقة قرآنیة» که این هم از بیانات سودمند ایشان است که حتماً ملاحظه فرمودید. می‌فرمایند که انسانها دارای استعدادهای گوناگونی‌اند و این قابل انکار نیست; هر کسی هوش و درک خاص خود را دارد هر کسی همت مخصوص به خود را دارد, بعضیها ترسو هستند بعضیها شجاع‌اند, بعضیها مقاوم‌اند بعضی زود خسته می‌شوند بعضی خوش درک‌اند بعضی ضعیف‌اند, بعضی خوش حافظه‌اند بعضی ضعیف‌اند, بعضی جامع این کمالات‌اند بعضی فاقد بعضی از این کمالات‌اند, این اختلاف هست, این مقدمه اُولیٰ. و این همان است که «الناس معادنُ کمعادن الذَّهب و الفضة» و این درباره خصوص بعد از اسلام نیست, چون این حدیث ذیلی هم دارد که «خیارُهم فی الاسلام» همان کسانی بودند که «خیارُهم فی الجاهلیة». در جاهلیت هم افرادی بودند که خوش‌فکر و روشن‌بین بودند, به فکر تجاوز و تهاجم نبودند همانها وقتی اسلام عرضه شد, بیش از دیگران و پیش از دیگران اسلام را پذیرفتند. ولی هر کسی در درون خود, اگر کند و کاو بکند معدنی هست بعضی معدن طلا‌یند بعضی معدن نقره‌اند که «کمعادن الذهب و الفضه» این دیگر همت می‌خواهد. اگر گنج در ویرانه باشد انسان در ویرانه بخوابد, کند و کاو نکند [و] استنباط نکند آن معدنی که دارد استخراج نمی‌شود. ولی اگر استنباط بکند, کند و کاو بکند کوشش و تلاش بکند, در درون خود اجتهاد بکند آن خواسته‌ها را و یافته‌ها را عرضه بکند, می‌بیند به صورت معدنهای ارزنده درمی‌آید. پس «الناس معادنُ کمعادنِ الذَّهب و الفضّة» این مطلب اول که مقدمه سخن است.
چگونگی موجود آمدن حاکمیت‌ها در تطور تاریخ
همین باعث شده است که از دیر زمان هر کس قدرت بیشتری داشت, فکر برتری داشت به خیال حکومت بر دیگران بود که دیگران را زیر سلطه خود قرار بدهد. حالا در محیط خانواده, پدرسالاری بود یا برادر سالاری بود و مانند آن. در قبیله, آن بزرگ قبیله, سالاری قبیله را به عهده می‌گرفت, شیخ سالاری بود که شیخ هر قومی, حاکم بر آن قوم است [و] رئیس آن قوم به حساب می‌آمد ادواری را بشر با این گذراند با شیخوخیت گذراند بعد کم کم این قبیله‌نشینی و روستانشینی و اَعرابی بودن به شهرنشینی تبدیل شد و آن که قدرت برتر و بیشتری داشت او شده سلطان, دوران ملوکیت بعد از دوران شیخوخیت فرا رسید وقتی روابط زیاد شد و بیشتر شد و این شهرها و کشورها و قاره‌ها به هم پیوست, سخن از امپراطوری مطرح شد آن که مقتدرتر بود داعیه شاهنشاهی داشت شاه کسی بود که از یک کشور باج می‌گرفت, شاهنشاه کسی بود که از چند کشور باج می‌گرفت کارهایی که کسراهای ایران می‌کردند و شاهنشاهان می‌کردند باجگیری از چند کشور بود, چه اینکه کارهایی که امپراطورها هم می‌کردند هم همین طور بود.
خب, پس از شیخوخیت تا امپراطوری, این مراحل را یکی پس از دیگری پشت‌سرگذاشتند که بخواهند به هرج و مرج نظم بدهند, این نشد البته; منتها هرج و مرج جامع‌تر شد متشکل‌تر شد, مبسوط‌تر شد; هر کس قدرت پیدا کرد براساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾ او زمامدار منطقه خاص خود شد. کم کم جنگهای جهانی اول و دوم و امثال‌ذلک ظهور کرد جنگهای فراوانی ظهورکرد دیگر ـ حالا جهانی یا غیر جهانی ـ اینها ناچار شدند یک سازمان مللی یا امثال‌ذلک که همه کشورها در برابر او خاضع باشند تأسیس کنند و یک حقوق بشری تدوین کنند و مانند آن. این کار تا حدودی جلوی آن تهاجم مستقیم و بردگی مستقیم را گرفت ولی باز راه دیگر برای استعباد و برده کردن باز شد و آن مسئله اقتصاد است; هر کس قدرت بود, منابع را در دست خود گرفت, معادن را در دست خود گرفت به سراغ تکاثر رفت و دیگر جریان سرمایه‌داری از یک سو و فقیر بودن از سوی دیگر, جامعه را به دو قطب تقسیم کرده است باز همان بردگی ظهور کرد; منتها به صورت مدرن. قبلاً به زور برده می‌شدند الآن به زر برده می‌شوند, چاره ندارند, پس این هم اصلاح نکرد, این مرحله دوم.
پس آن ادوار سه‌گانه از دوران شیخوخیت و ملوکیت و امپراطوری بودن یک فاز از زندگی بشر را تشکیل داد, بعد تدوین قانون و منشور بین الملل و اینها دست مردم را باز گذاشت, آنهایی که قدرت بیشتری داشتند سعی کردند این معادن و منابع را بگیرند, دیگری را صفرالید کنند که این کشورهای محروم و زیر صفر در اثر اینکه امکانات فرهنگی نداشتند, عالم نشدند امکانات صنعتی نداشتند مخترع نشدند و مانند آن, اینها به میل و رغبت خود برده شدند به اینها می‌گویند شما مستقل‌اید, این هم فریبی است و این نابرابری, زمینه شیوعیت و کمونیستی را فراهم کرده است مقدار زیادی این ظلمها را تحمل کردند, دیدند قابل تحمل نیست قیام کردند در مقطع سوم در طرح سوم مسئله شیوعیت و اشتراکیت آمد که همه معادن, همه منابع, همه این ثروتهای عمومی در اختیار دولت است; دولت سالاری است [و] فرد حکومتی ندارد. بخشهای خصوصی الغا, مالکیتهای خصوصی الغا و همه باید کار بکنند و همه باید جیره بخورند و ثروتهای عمومی در اختیار دولت است این طرح کمونیستی بود که با فشار, پیش آمد و با فشار هم چند سال دوام پیدا کرد, کشته‌ها دادند و عده زیادی را کشتند تا این طرح را تثبیت کنند. نقص این طرح این بود که همه انسانها را مجبور کردند در حد معینی کار بکنند, وقتی مالکیت خصوصی الغا شد دیگر انسان یک بردگی عمومی را دامن زده است. این دولت‌ سالاری در حقیقت, همه بردگان دولت‌اند. آن تشویقها و آن ترغیبها و آن انگیزه‌ها همه رخت بربست, چون استعدادها که مختلف هستند, هوش‌ها گوناگون هست ولی بازدهی یکی, قهراً راکد می‌شود. آن که می‌تواند خوب درک کند, خوب تولید کند بعد می‌بیند که مزایایی ندارد [و] دارد برای دیگران کار می‌کند قهراً ترغیب نمی‌شود. چون ترغیب نمی‌شود, همان اصل اقتصاد که دامنه کمونیستی را دامن زده است همان, مایهٴ فروپاشی‌شان شد به حسب ظاهر; اما محورهای اصلی آن است که آن طرح چهارم را که انبیا آوردند آن عمل نشد یعنی اعتقاد, مطرح نشد و اقتصاد به جای اعتقاد نشست, این هم طرح سوم.

شیوه نگاه اسلام به حیات انسان در خلقت
آنچه را که اسلام ارائه می‌کند این است که انسان را به حقیقت اوّلی خود آشنا می‌کند و می‌گوید این فلات دنیا ولو یک قرن هم یا بیش از یک قرن هم انسان زندگی کند, در برابر این عمود لایزالی که انسان در پیش دارد قابل قیاس نیست, انسان است و ابدیت او. همین جمله‌ای که در خطبه نورانی حضرت امیر(علیه السلام) خوانده شد که انسان, در اواخر عمر آرزو می‌کند که ‌ای کاش! مالی که او فراهم کرده است دیگران می‌داشتند نه او. این حقیقت, در نهاد انسانی هست. انبیا آمدند اولاً این حقیقت را احیا کردند تا انسان به عظمت خود پی ببرد. وقتی به عظمت خود پی برد همه آن استعدادها را برای احیای این حقیقت و شکوفایی این حقیقت به کار می‌برد یعنی برای کوثر به کار می‌برد, نه برای تکاثر. کار انبیا این بود که هم کندوکاو بکنند این معدنها را از درون انسانها بیرون بیاورند بگویند شما یک چنین گوهری به نام فطرت در درونتان دارید هم اینها را صنعتگری بکنند به صور ارزنده عرضه کنند. آن‌گاه انسان وقتی حقیقت خود را شناخت, آن که خوش فهم‌تر است حقیقت خود را بهتر بازمی‌یابد و بیشتر احیا می‌کند, آن که فهم متوسطی دارد حقیقت خود را به طور متوسط درک می‌کند و احیا می‌کند.
مصادیق کوثر و و حرکت قهری انسان به سَمت آن
قهراً بشریت به سمت کوثر حرکت می‌کند نه به سمت تکاثر, گرچه قرآن کوثر است, امامت کوثر است, رسالت کوثر است, ولایت کوثر است, نبوت کوثر است, وجود مبارک حضرت صدیقه طاهره(صلوات الله علیها) کوثر است اینها مصادیق کاملهٴ کوثرند وگرنه کوثر یعنی خیر کثیر. لقمان حکیم با اینکه قرآن درباره مسئله رسالت و نبوت او خبری نداد ولی فرمود: ﴿لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ﴾ و حکمت را همان کوثر معرفی کرد در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿یؤتِی الحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثیرًا﴾ و رأس الحکمه هم آن طوری که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرده است, ترس از خداست. «رأس الحکمة مخافة الله»; آنکه بیش از دیگران از خدا می‌ترسد حکیم‌تر است. حکمت که معنای اصطلاحی نیست, خب «رأس الحکمة مخافة الله» این حکمت عملی است البته.
انبیا که آمدند, انسانها را به سمت کوثر بردند. وقتی انسانها از تکاثر نجات پیدا کردند به کوثر رسیده‌اند, همه آن همتها دو چندان باز و شکوفا می‌شود بدون آسیب‌پذیری چون در نیل به کوثر, هیچ تزاحمی نیست. شما اگر یک سالن هزار نفره را تهیه کنید که هزار نفر جا دارد, این هزار نفر همه آدمهای خوب و متواضع باشند می‌بینید هرگز جا کم نمی‌آید چون هر کس هر جا آمد می‌نشیند. ولی اگر جایی باشد که هزار نفر در او جا می‌گیرند, صد نفر را شما در یک چنین جایی دعوت کردید یک گوشه پتو پهن کردید به عنوان صدر, می‌بینید همه به آن سمت متوجه‌اند, جا تنگ است. این تنگ بودن جا, منشأ‌ش تکاثر است تکبر است, نه کوثر, کوثر که مزاحم کسی نیست, همه بخواهند عالم باشند ادیب باشند مؤدب باشند متواضع باشند بخشنده باشند سالم و صالح باشند هیچ تزاحم نیست تزاحم در تکاثر است, نه در کوثر. همان کاری را که ذات اقدس الهی در آخرت برای بهشتیها مشخص کرد, فرمود: ﴿وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ﴾ که در بهشت, بین بهشتیها کینه و عداوت و بغضا نیست, همان را مؤمنین در دنیا از خدا طلب می‌کنند; می‌گویند ﴿وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾. اگر این دعا را قرآن اجازه داد, اجابتش را هم وعده داد. چون دیگر این‌چنین نیست که ذات اقدس الهی یک عدّه را بستاید, بفرماید اینها یک چنین دعاهایی دارند بعد هم این دعاها را مستجاب نکند. پس اینکه در سورهٴ «حشر» از مؤمنین ناب چنین یاد می‌کند که می‌گویند: ﴿لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾ معلوم می‌شود یک عده این دعا را دارند و این دعا هم مستجاب است این می‌شود کوثر. اگر این دعا مستجاب شد, کسانی که به این حد رسیدند اینها در بهشت دارند زندگی می‌کنند یعنی باطناً در بهشت‌اند, ظاهراً در دنیا.
بهشت دنیوی خواص در بیان نورانی حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
این همان بیان نورانی است که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالی نقل می‌کند که وجود مبارک پیغمبر به وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیهما) فرمود: «أنا مدینة الحکمة و هی الجنة و أنت یا علی بابها». آن حدیث معروف «أنا مدینة العلم» که مکرر فریقین نقل کرده‌اند; اما این یک حدیث دیگری است. فرمود: «أنا مدینة الحکمة و هی الجنة و انت یا علی بابها»; من شهر بهشتم, من الآن در بهشتم و تو درِ این شهر بهشتی «أنا مدینة الحکمة و هی الجنة و انت یا علی بابها». خب, این‌گونه افرادی که به کوثر رسیده‌اند, در بهشت‌اند. کوثری‌ها در تولید, پرتلاش‌اند در مصرف, قانع‌اند [و] هیچ مشکلی برای جامعه فراهم نمی‌کنند و مشکلات جامعه را هم حل می‌کنند. اگر کسی عاقل شد به کوثر رسید هم از تنبلی و تن‌پروری نجات پیدا می‌کند; دائماً کار می‌کند آن مقداری که دین به او دستور داد نظیر کار حضرت امیر(سلام الله علیه) آنی را بیکار نیست. البته آنِ عبادتش مشخص, آنِ استراحتش هم مشخص; اما آن ظرفی که باید کار بکند کار می‌کند تا آخرین لحظه و از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم رسید که «إن قامَت الساعةُ و فی ید أحدکم الفَسیلة فإن استطاع أن لا تقوم الساعة حتّی یغرسَها فَلْیَغرسْها»; فرمود اگر نهالی در دست کسی است که این را می‌تواند غرس بکند و می‌داند که بعد از یک ساعت می‌میرد, فقط همین مقدار از او برمی‌آید که این نشا را بکارد و بعد بمیرد فرمود این کار را بکند ثواب دارد, حالا این مربوط به کشاورزی.
حالا اگر کسی عالم بود قلم در دست او بود و می‌داند که بعد از چند دقیقه می‌میرد خب, این یک سطر را بنویسد و بمیرد. فرمود تو که نهال در دست توست, این را بکار و بمیر, نگو من که بعد از یک ساعت می‌میرم: «إن قامَت الساعةُ و فی ید أحدکم الفَسیلة فإن استطاع أن لا تقوم الساعة حتّی یغرسَها فَلْیَغرسْها» آن وقت این شخص در تولید می‌شود فعال, در مصرف می‌شود قانع, نه آن شیخ‌ سالاری نه آن سلطان سالاری نه آن امپراطور سالاری نه آن سازمان ملل‌ سالاری نه آن منشور ملل سالاری می‌رسد, نه فریاد شیوعیت و کمونیستی پیدا می‌شود که فروپاشیده شد و نه مشکلات دیگر, تلاش و کوشش انبیا در همین راهها خلاصه می‌شود.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:33

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی